جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


تنهایی خاموش یک بورژوای داستان گو


تنهایی خاموش یک بورژوای داستان گو
● درباره فیلم رابینسون كروزوئه
حكایت تلاش برای بقا از سوی انسانی تنها و دورافتاده در جزیره ای متروك بارها و بارها از سوی سینماگران دستمایه ساخت آثاری جذاب و دیدنی قرار گرفته.
تماشای مصائب و تلاش های آدمی كه به یك باره از تمدن دورافتاده و حال باید به مانند انسان های اولیه در دل طبیعت به كشف و شهود بپردازد و برای زنده ماندن خود تلاش كند، همیشه جذاب و دیدنی است.
بی شك نمونه ای ترین و بهترین قهرمان این نوع داستان ها، همان شخصیت اصلی و تنهای رمان كلاسیك و پرخواننده دانیل دفوئه، رابینسون كروزوئه است. رابینسون كروزوئه قهرمان یكه و تنهای داستان كه از بد حادثه به خاطر به گل نشستن كشتی اش به تبعیدی ناخواسته در جزیره ای دورافتاده تن داده، سالیان سال در این جزیره روزگار می گذراند، به تدریج سعی می كند بر حوادث چیره شده، از منابع طبیعی در جهت رفاه نسبی خود استفاده كند و... تا سرانجام موفق به فرار می شود.
یكی از اقتباس های خوب سینمایی این داستان، اقتباس لوئیس بونوئل (۱۹۵۴) است. فیلمی تجاری و خوش ساخت كه به شیوه «تكنی كالر» فیلمبرداری شده. اقتباس سینمایی بونوئل به شیوه رئالیستی داستان تا حد زیادی وفادار است. مسئله ای كه از این كارگردان آثار فوق العاده سوررئالیستی عجیب به نظر می رسد. وی حتی با استفاده از نریشن بر روی تصاویر به شیوه روایت دفوئه كه برای باورپذیرتر شدن حوادث گاه عجیب و خارق العاده داستان از زاویه دید اول شخص استفاده كرده وفادار مانده. فیلم محصول كشور مكزیك است و اولین فیلم انگلیسی زبان بونوئل محسوب می شود كه فیلمنامه اش را هوگو باتلر نوشته است و به مانند اكثر آثار مكزیكی بونوئل از سبك سینمایی كلاسیك هالیوود برای روایت داستان پیروی می كند. تروفو درباره آثار بونوئل می گوید كه آنها نمونه فیلمنامه نگاری قوی و علاقه به سرگرم سازی هستند، چیزی كه در این اثر رئالیستی بونوئل كاملاً مشهود است.
البته در صحنه هایی از فیلم (مانند رویا دیدن كروزوئه هنگام بیماری و...) فضایی سوررئالیستی وجود دارد.
اما آنچه كه این اثر را متعلق به بونوئل می كند، اخلاق گرایی رابینسون و تاختن بر ارزش های بورژوازی است؛ دو دغدغه همیشگی بونوئل.
رابینسون كروزوئه بونوئل یك انسان بورژوا است كه پس از چندی اقامت در جزیره و تا حدی چیره شدن بر مشكلات، حس مالكیت بر این مكان تمام وجودش را پر می كند و حتی از همان اولین مرحله آشنایی با جمعه سیاهپوست، خود را ارباب او معرفی می كند.
رابینسون همچنین داستانگوی بسیار خوبی است و به حیوانات علاقه مند است، چرا كه آنها جای خالی انسان ها را برایش پر می كنند.
بونوئل نیز به تنهایی، طبیعت و حیوانات علاقه فراوان داشته و احتمالاً این مسئله یكی از اصلی ترین دلایل اقتباس وی از رمان دفوئه است.
اما یكی از ایرادات وارد بر این اثر آن است كه روند تكامل رابینسون در طول فیلم و حتی دستیابی اش بر بعضی اشیا و نوع استفاده از آنها آن طور كه باید به درستی پرداخت نشده.
بازی دانیل اوهر لیمی یكی از نقاط قوت فیلم است. یكی از بهترین صحنه های بازی او هنگامی است كه به اوج نیاز ارتباط با كس دیگری می رسد و به بالای كوه رفته، به پژواك فریادهای خود گوش می دهد و یا صحنه ای كه سگ وفادارش كه تنها همدم وی محسوب می شده (تا پیش از آمدن جمعه) رو به مرگ است و ما تنهایی و بی پناهی رابینسون را می بینیم. از راه رسیدن جمعه سیاهپوست و اثبات برتری طبقاتی و نژادی رابینسون و حس مالكیت او بر جزیره در لحظاتی باعث ایجاد تعلیق و دلهره در مخاطب می شود. اما موسیقی سرخوشانه و رنگ های شاد و روشن، حال و هوای خوشبینانه ای را بر اثر حاكم می كند كه با پایان امیدوارانه آن كاملاً هماهنگ است و البته این اثر را به معدود آثار بونوئل با پایانی خوش، تبدیل می كند.
فیلم «رابینسون كروزوئه» اثبات كننده توانایی فراوان بونوئل در خلق فیلم های تجاری است و وی به راحتی می توانست با ساخت این نوع آثار خود را به عنوان كارگردان آثار پرفروش مطرح سازد.
اما ترجیح داد به عنوان خالق آثار سوررئالیستی شناخته شود و با ساخت سگ آندلسی، ویردیانا، بل دوژور و... نشان داد در این زمینه چه توانایی بالقوه ای دارد. هر چند كه بونوئل همان گونه كه گفته شد در این اثر هم به دغدغه های همیشگی خود به نوعی پایبند بوده و حتی رابینسون كروزوئه او هم تا حدی رابینسون كروزوئه ای سوررئالیستی است، اما وفاداری وی نسبت به رمان ارجح تر از دغدغه های خود بونوئل بوده است.
مهتاب ساوجی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید