پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

تحول و تجدد در علم کلام‏


تحول و تجدد در علم کلام‏
تحول در علم كلام-همانند علوم دیگر- به صورت كمی و كیفی رخ داده است. یعنی هم مسایل كلامی به تدریج افزایش یافته است و هم در مبانی، روش‌ها و نگرش‌های كلامی تحولاتی پدید آمده است. این‌ تحولات در دنیای جدید ویژگی‌هایی دارد كه بدان جهت با نام " كلام جدید " شناخته شده است و از آن در برابر كلام قدیم یا سنتی یاد می‌شود.
خاستگاه این تحول و تجدد جهان غرب پس از عصر رنسانس ودر دوران مدرنیته و پست مدرنیته است. تحولاتی كه در عرصه‌های مختلف فلسفی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی رخ داد الاهیات مسیحی را با چالش های جدی روبرو كرد و عكس‌العمل‌های متفاوت متكلمان مسیحی را برانگیخت. گروهی از آنان با روش‌هایی متفاوت برآن شدند تا از طریق بازنگری آموزه‌های دینی و تبیین آنها متناسب با فضای فكری و فرهنگی جدید دین را به گونه‌ای عرضه كنند كه برای بشر جدید قابل فهم و پذیرش باشد و بدین صورت الاهیات جدید مسیحی پدید آمد. شلایرماخر، رودلف بولتمان و پل تیلیش از جمله متكلمان جدید مسیحی‌اند كه هر یك روش و نگرش ویژ‌ه‌ای را در الاهیات مسیحی مطرح ساختند.
تحولات جدید در عرصه فرهنگ، سیاست، فلسفه، و دیگر شئون جامعه بشری به تدریج به جهان اسلام راه یافت و چالش‌های مشابهی را در برابر كلام اسلامی مطرح ساخت و عكس العمل‌های متفاوت متكلمان اسلامی را برانگیخت. گروهی به این دلیل كه این تحولات ریشه در جهان غرب و عالم مسیحیت دارد آن‌ها را نامشروع دانسته و هرگونه بحث و گفت‌وگوی علمی در این باره را ناروا انگاشته‌اند. گروهی دیگر با این توجیه كه این تحولات محصول رشد علمی و فكری بشر جدید است یك‌پارچگی آنان را پذیرفته و بر آن شدند تا آموزه‌های دینی را بر اساس آنها تفسیر كنند و اگر قابل تفسیر نبود آنها را كنار بگذارند. عده‌ای دیگر روش التقاط را برگزیدند. اما نخبگانی چون علامه طباطبایی و استاد مطهری بر آن شدند تا ضمن ارج نهادن به این تحولات مثبت در عرضه دانش تجربی مسایل سیاسی و اجتماعی كاستی‌های فلسفی و كلامی غرب را برملا سازند و بابهره‌گیری از مبانی فلسفی و كلامی اسلامی راهی معتدل و معقول را فراروی بشر جدید قرار دهند تا ضمن بهره‌مندی از مزایای علمی و سیاسی جدید حریم دین و آموزه‌های اصیل و حیاتی را پاس دارد و علم و دین، تخصص و تعهد، پیشرفت و معنویت، دنیا و آخرت را در كنار یك‌دیگر بنشانند.
● گونه‏های تحول در علوم‏
تحول در رشته‌های علمی- اعم از دینی و غیردینی - به دو صورت امكان‏پذیر است:
تحول كمی. ۲- تحول كیفی. تحول كمی مربوط به مسایل یا گزاره‏های یك دانش است كه به تدریج افزایش می‏یابد. تحول كمّی در علوم پیوسته روند تكاملی و افزایشی را پیموده است. واقعیت‌های تاریخی گویای این حقیقت است كه علوم بشری در آغاز از مسایل محدودی تشكیل شده و به تدریج بر حجم آنها افزوده شده است. این مطلب، علوم آلی وابزاری چون منطق و ادبیات را نیز شامل است. اگر چه پس از گذشت دورانی نه چندان كوتاه این‌گونه علوم به مرحله اشباع‌شدگی رسیده و مسایل آن‌ها تثبیت شده و كشف مسایل جدید در آن‌ها به نقطه صفر گراییده است. اما در علوم غیرابزاری كه به هستیشناسی، طبیعت‌شناسی، انسان‌شناسی و دین‌شناسی مربوط می‏شوند تحول كمی نقطه پایانی نخواهد داشت. هر چند این علوم نیز در این باره وضعیت یكسانی ندارند. از باب مثال تحول كمی در طبیعت‌شناسی شتابی به مراتب فزاینده‏تر از تحول كمی در هستیشناسی دارد. زیرا مسایل هستیشناسی عقلی و كلی‏اند، ولی مسایل طبیعت‌شناسی تجربی و جزئی می‏باشند. بدیهی است جوانب كلی یك موضوع بسی محدودتر از سویه‌های جزئی آن است. در نتیجه كشف نهایی ابعاد كلی هستی از فهم فرجامین سویه‌های جزئی طبیعت دست یافتنی‏تر و آسان‏تر است. این امر یكی از عوامل اساسی این واقعیت تاریخی است كه تحول كمی در فلسفه اولی فرایندی آرام را پشت سر گذاشته است در حالی كه تحول كمی در طبیعت‌شناسی فرایندی پرشتاب داشته است. كوتاه سخن آن كه مسایل مستحدث و جدید در دانش‌هایی چون منطق، ادبیات و فلسفه اولی نادرالوقوع و در دانش‌هایی چون طبیعت‌شناسی و شریعت‌شناسی فراوان یافت می‏شود
۲. تحول كیفی در علوم گونه‌های متفاوتی دارد. یك‌گونه از آن در مسایل علوم رخ می‏دهد و آن عبارت است از تبدل دیدگاه‏ها درباره یك مسأله، خواه توسط یك دانشمند و خواه توسط دو یا چند دانشمند. گاهی، دیدگاه یك عالم درباره مسأله‏ای یك یا چند بار تحول می‏پذیرد و گاهی میان دو صاحب‌نظر درباره مسأله‏ای اختلاف رخ می‏دهد و در نتیجه حكم آن مسأله دست خوش تحول قرار می گیرد. در طبیعت شناسی قدیم عناصر طبیعی را در چهار عنصر آب، خاك، هوا وآتش خلاصه می‏كردند و آنها را بسیط می‏دانستند، ولی در طبیعت‌شناسی جدید این دیدگاه ابطال گردید و بیش از یكصد عنصر بسیط كشف شد. در علم هیئت قدیم زمین را مركز منظومه شمسی می‏دانستند كه خورشید و دیگر سیارات منظومه برگرد محور زمین می‏گردیدند، ولی در هیئت جدید این نظریه ابطال شد و ثابت گردید كه خورشید مركز منظومه شمسی است، و زمین بر گرد خورشید حركت می‏كند. فقیهان متقدم بر آن بودند كه هر گاه شی‏ءنجسی در آب چاه بیفتد، آب چاه نجس می‏شود و برای پاك شدن آب آن باید مقدار معینی از آب چاه رابیرون كشید، ولی متأخرین (از علامه حلی به بعد) این نظریه را نادرست دانسته و بر آنند كه آب چاه به صرف اینكه چیز ناپاكی با آن برخورد كند نجس نخواهد شد. این‌گونه تحول كیفی در همه علوم بشری رخ داده و خواهد داد.
گونه دیگری از تحول كیفی آن است كه مبانی و مبادی یا روش علم متحول گردد. فیالمثل روش عقلی به روش نقلی یا حسی تحول پذیرد و بالعكس. یامبنای توحیدی و متافیزیكی به مبنای ثنوی یا الحادی تحویل یابد. در هستیشناسی كسی كه روش عقلی صرف رابه كار می‏برد با آن كس كه روش شهودی صرف را بر می‏گزیند، و آن‌كه به آمیزه‏ای از آن دو معتقد است نتایج یكسانی نخواهند گرفت. و اگر دارای دیدگاه‏های مشتركی باشند، قطعاً دیدگاه‏های متفاوتی نیز خواهند داشت. دیدگاه‏هایی كه از روش‌های متفاوت آنان برخاسته است. البته، ممكن است دو فیلسوف كه دارای روش فلسفی یكسانی هستند نیز احیاناً به نتایج متفاوتی برسند، ولی این تفاوت معلول عوامل دیگری غیر از مبنای روش‌شناختی آنان است. تفاوت دیدگاه‏های فقیهان كه از دیدگاه‏های متفاوت اصولی آنان سرچشمه می‏گیرد نیز از این قبیل است.
نقش دیدگاه‏های متفاوت هست?‌شناختی و انسان‌شناختی در علوم تربیت، اقتصاد، سیاست، قضاوت و مانند آن نیز چنین است. یعنی تحول‌های معرفتی‏ای كه در این دانش ها رخ می‏دهد از مبانی فلسفی در حوزه‏های هستی‌شناسی و انسان‌شناسی تأثیر می‏پذیرد. هر گاه عالم دینی، این مبانی را فارغ از آموزه‏های وحیانی مسلم گرفته و تعالیم دینی را بر اساس آنها تبیین و تفسیر نماید، قطعاً معرفت دینی او تحت تأثیر مبانی یاد شده قرار گرفته و با تحول آنها متحول خواهد شد.
● تحول و تجدد در كلام مسیحی‏
با مطالعه تحولاتی كه در الهیات مسیحی رخ داده و به پیدایش كلام جدید مسیحی انجامیده است روشن می‏شود كه هرگونه تحولی در علم كلام منشأ جدید شدن علم كلام نخواهد بود. به عبارت دیگر تجدد اخص از تحول است. تجدد در علم كلام قبل از هر چیز ریشه در تحول شبهات دارد. شبهاتی كه باورها و آموزه‏های دینی را با چالش مواجه ساخته است. اما باورها و آموزه‏های دینی پیوسته با شبهات و چالش هایی روبرو بوده است. بنابراین، هر گونه شبهه‏ای نیز منشأ جدید نامیدن علم كلام نیست بلكه مقصود شبهاتی است كه در مبانی هستی شناسی، معرفت‌شناسی و انسان‌شناسی ریشه دارد. در حقیقت، بحث كلام جدید، بحث گفتمان دین و عالمان دینی با بشر جدید است. بشری كه به انسان و جهان از منظری جدید می‏نگرد. از یك سو به رشد و تكامل دانش تجربی و دستاوردهای تكنولوژیك آن مباهات می‏كند و مغرورانه می‏پندارد كه در پرتو دانش تجربی و فن سالاری كلید سعادت و رستگاری را در اختیار دارد. از سوی دیگر، روش تجربی را در حوزه معرفت و عمل یگانه روش یا لااقل كارآمدترین روش در كامیابی علمی و عملی خویش می‏شناسد. و از آن جا كه چنین روشی نسبت به زمان ها، مكان‏ها، و اشخاص و اهداف مختلف نتایج متفاوتی خواهد داشت نوعی نسبیگرایی معرفتی و فلسفی، به صورت آگاهانه یا ناخودآگاه، بر ذهن و اندیشه او سیطره یافته است.
بنابر این، فضای ذهنی، روانی و فرهنگی بشر غربی در عصر جدید را اندیشه‌ها و روش‏های زیر فراگرفته است:
۱- اصالت دادن به علم تجربی و دستاوردهای آن در حل مشكلات زندگی.
۲- اهتمام ورزیدن به روش تجربی در حوزه معرفت و عمل (امپریسم و پراگماتیسم).
۳- نسبیگرایی و تكثرگرایی معرفتی و بی اعتنایی یا كم اعتنایی به آرای فلسفی یا باورهای دینی جزمی.
۴- در این میان تحولات سیاسی و اجتماعی نیز نقش مؤثری در تحول فضای فكری و ذهنی و روانی بشر عصر جدید داشته است؛ و در پی این تحولات دمكراسی، حقوق بشر، آزادی و برابری در مسایل سیاسی، اقتصادی، دینی، عدالت اجتماعی و غیره به عنوان اصول و ارزش‌های مسلّم و گریزناپذیر به رسمیت شناخته شد.
۵ - از سوی دیگر، عملكرد نادرست و ناپسند نهادهای دینی، و متولیان رسمی دین، به‌ویژه در عصر حاكمیت كلیسا در جهان غرب، چهره‌ای ناخوشایند، علم ستیز، انعطاف ناپذیر، مستبد و خودكامه از دین و دینداری ترسیم كرد. و از یك سو منشأ سوء تفاهم عده‏ای از فلاسفه و دانشمندان گردید و از سوی دیگر، بهانه مناسبی به دست فرصت‌طلبان و سیاست بازان قدرت‌طلب و سود جو داد تا علیه دین و ارزش‌های دینی شبهه‌پردازی و شبهه‌پراكنی كنند.
۶- خصومت‌ها و جنگ‌های مذهبی نیز عامل دیگری، در جهت فراهم ساختن فضای بدبینی نسبت به دین و ایمان دینی به‌شمار می‏رود.
بنابراین، با مطالعه تاریخ غرب در قرون وسطا و پس از رسانس علمی این نتیجه به‌دست می‏آید كه در پی یك سلسله عوامل علمی، فلسفی، فرهنگی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی در دنیای ذهن و روان بشر غربی تحولاتی پدید آمد كه منشأ طرح یك رشته پرسش‏ها و چالش‌های نوین در زمینه آموزه‏ها و ارزش‌های دینی شد.كسانی روش الحاد و دین ستیزی را برگزیدند، و برخی طریق شك و تردید را انتخاب كردند. مكاتب و فلسفه‏هایی پدیدار گشت كه خود را جایگزین دین می‏دانستند و مدعی این بودند كه می‏توانند نقش‌هایی كه دین برای بشر در عصر قدیم ایفا می‏كرد را برای بشر عصر جدید برآورده سازند.
در چنین شرایط و فضایی، عده‏ای از فیلسوفان غربی و متكلمان مسیحی روش‌ها و اندیشه‌های نوینی را مطرح كردند تا به چالش‌هایی كه در برابر دین و ایمان دینی پدید آمده بود پاسخ گویند و دین و ایمان دینی را به‌گونه‏ای تبیین نمایند كه برای بشر جدید قابل پذیرش باشد، و بیماری دین‌ستیزی و دین‌گریزی را درمان نماید.
تفكیك قلمرو علم و دین یكی از رایج‏ترین راه حل‌هایی بود كه به‌شیوه‏ها و بیان‌های گوناگون مطرح گردید. كانت علم را به حوزه عقل نظری، و دین را به قلمرو عقل عملی ارجاع داد(ر.ك: بار بور، ۱۳۷۴: ص‏۹۱-۹۵). شلایر ماخر از تجربه دینی به‌عنوان گوهر و حقیقت دین یاد كرد و عقاید و اعمال دینی را صدف‌های دین دانست كه جنبه ثانوی و فرعی دارند و معیار دینداری به شمار نمی‏روند. وی با طرح این نظر می‏خواست روشنفكرانی كه به آموزه‏ها و اعمال دینی بی‏اعتنا بودند و از سوی دیگر به مسایل احساسی و هنری و شعری گرایشی داشتند را به دین فراخواند و ایمان دینی را برای آنان پذیرفتنی سازد(ر.ك: سایكس،۱۳۷۶: ص‏۵۷-۵۸؛ براون، ۱۳۷۵: ص‏۱۰۹).
پس از وی، ویلیام جیمز همین نظریه را با روشی تجربی و روان‌شناختی تقویت نمود. و حقیقت دین را به احساس وابستگی با حقیقت الوهی تفسیر كرد. حقیقت الوهی را نیز به گونه‏ای لابشرط تصویر كرد كه تصویرها و تعریف‌های پیروان ادیان و مذاهب مختلف را در بر میگیرد.وی آشكارا گفته است: رسالت علم كلام جدید این است كه دین و مذهب را به گونه‏ای تعریف كند كه همه ادیان و مذاهب را شامل شود؛ و از طرفی با علوم جدید نیز هم آهنگ باشد(ر.ك: جیمز،۱۳۷۲: ص ۱۹۶).طرح نظریه زبان اسطوره‏ای در دین توسط رودُلف بولتمان و زبان نمادی و مزی توسط پل تیلیش كه دو تن از متكلمان جدید مسیحی به‌شمار می‏آیند از دیگر راه حل‌هایی است كه در الهیات جدید مسیحی برای حل چالش‌ها و شبهات نوین در حوزه دین و ایمان دینی ارائه شده است.
جان هیك نیز كلام جدید را الهیات مبتنی بر تجربه دینی می‏داند، به اعتقاد او این الهیات نوین جایگزین الهیات عقلی و الهیات نقلی كه تا قرن نوزدهم میلادی در جهان مسیحیت شناخته شده بود، و پس از آن نیز طرفدارانی دارد، می‏باشد(هیك، ۱۳۷۲: ص‏۱۴۳-۱۴۴).
حاصل آن كه در بحث از كلام جدید مسیحی سه مطلب اساسی مطرح می‏شود:
۱- مسایل یا شبهات جدید كلامی.
۲- اسباب و عوامل شبهات جدید كلامی.
۳- روش‌ها و اندیشه‌های كلامی جدید.
● پژوهشی دیگر
از مطالب یاد شده، شبهات و مسایل جدید كلامی و نیز اسباب و علل آن ها روشن گردید چنان كه به برخی از روش‏هاو اندیشه‌های كلامی جدید نیز اشاره شد.
دیوید، اف، فورد نویسنده كتاب متكلمان جدید ( the modern theologians) در فصل "مقدمه‏ای بر الهیات جدید مسیحی" درباره اسباب و زمینه های پیدایش كلام جدید مسیحی و رهیافت های آنها پژوهشی دارد كه نقل چكیده آن زوایای این بحث را روشن‏تر خواهد ساخت. وی گفته است:
در فاصله زمانی میان قرون وسطا و پایان قرن نوزدهم، حوادث و تحولات گسترده‏ای در جهان - به ویژه در دنیای غرب - رخ داد و پیآمدهای گوناگونی در فرهنگ و زندگی بشر داشت. مهم‏ترین این حوادث و رخ دادهاعبارتند از: نوزایی علمی یا رنسانس، رفورمیسم، روشنگری یا روشنفكری، انقلاب صنعتی، انقلاب در امریكا، انقلاب كبیر فرانسه، رشد ملیت‌گرایی، پیشرفت علوم طبیعی، توسعه تكنولوژی، رشد علوم پزشكی و انسانی.
عوامل یاد شده، علاوه بر تأثیرگذاری در رشد فزاینده برخورد و ارتباط میان بروكراسی و تشكیلات دمكراسی، جنگ افزارها، افزایش نبردها و پیشرفت فراوان در زمینه علوم تربیتی و بهداشت، سبب تحول جدیدی در عرصه‏های هنر، فلسفه و دین شد، و گاه سبب بی توجهی، انتقاد و تغییر مبانی دینی گردید. علاوه بر این، ادیان با مسایل فرامدرنیته (post modernity ) مواجه شده‏اند. اكنون سؤال این است كه چگونه كلام و مذهب بدون تكرار و استمرار عقاید پیشین می‏تواند ادامه یابد؟ نوگرایی برای محتوا و روش كلام و خداشناسی چقدر اهمیت دارد؟ آیا ممكن است دین بدون تغییر اساسی در نگرش‏ها و مبانی خود بتواند با نوگرایی و تجددطلبی سازگاری یابد؟
متكلمان مسیحی در برخورد با این تحولات، روش‌های متفاوتی را برگزیده‏اند:
۱- گروهی می‏كوشند كلام سنتی را احیا و حفظ كنند، بدون این كه به تحولاتی كه در زندگی و اندیشه مردم جهان رخ داده و نظر آنها را نسبت به مسیحیت دچار تحول ساخته، توجهی نشان دهند.
۲- عده‏ای در نقطه مقابل، برای فلسفه و جهان بینی جدید اهمیت و اصالت قایل شده و مسیحیت را به این شرط می‏پذیرند كه با افكار و اندیشه‌های نوین سازگار باشد. بنابراین، باید آموزه‏های دینی را مطابق اندیشه‌های نوین تفسیر نمود.(عصری كردن دین)
۳- برخی، عقاید و آموزه‏های مسیحی را اصل گرفته و بر آنند كه تحولات جدید باید با این آموزه‏ها و عقاید هم آهنگ گردد (دینی كردن عصر) البته، عقاید دینی نیز نیازمند باز فهمی است تا بتوان در پرتو فهم نوین پاسخ‌گوی مسایل جدید بود. كارل بارت از پرچمداران این روش و نگرش كلامی است.
۴- گروهی روش تلفیق میان عقاید دینی و نظریه‌های جدید را برگزیده‏اند. بر این اساس، هیچ یك از عقاید مسیحی و نظریه‏های جدید اصالت نخواهد داشت، و باید هر دو را مورد تجدید نظر و تأویل قرار داد. پل تیلیش و رودلف بولتمان از طرفداران این روش و نگرش كلامی به‌شمار می‏روند.
وی، آنگاه دو روش اول و دوم را در دو طرف افراط و تفریط قرار داده و یاد آور شده است: روش نخست در جهان امروز كارایی ندارد، و روش دوم نیز به محتوا و فحوای دین لطمه وارد می‏سازد.
بنابراین، تنها می‏توان یكی از دو روش دیگر را برگزید. به گونه‏ای كه جانب دین‌گرایی و نوگرایی رعایت گردد (ر.ك: اوجبی، ۱۳۷۵: ص‏۱۵۱-۱۵۴).
از گونه‌های چهار گانه پیشین، گونه نخست كلام جدید به‌شمار نمی‏رود، چرا كه هیچگونه اعتنایی به تحولات جدید فلسفی، علمی، فرهنگی و اجتماعی، شبهات و مسایل نوین كلامی ناشی از آنها ندارد. این در حالی است كه كلام جدید باید به رسالت كلام كه دفاع از عقاید و آموزه‏های دینی است وفادار باشد. شرط اول دفاع این است كه خصم یا رقیب مورد توجه و اعتنا باشد آنگاه برای مقابله با او چاره اندیشی شود. اما اگر به خصم و رقیب اعتنا و توجهی نشود و صرفاً برای ندیدن او یا نشنیدن سخن وی دیدگان را بر هم نهیم و به سخن او گوش فراندهیم، هیچگونه دفاعی صورت نگرفته است.
گونه چهارم نیز، اگر چه ظاهراً موضع دفاعی اتخاذ كرده است، ولی در حقیقت، تسلیم شدن در برابر خصم و رقیب است. گونه نخست سخن خصم را نمی‏شنود. و از رویارویی با او پرهیز می‏كند، اما گونه چهارم سخن خصم را می‏شنود و با او روبرو می‏شود ولی با گشاده دستی متاع خود را تسلیم او می‏كند و مصالحه‏ای كه رخ می‏دهد همیشه یك جانبه و به نفع رقیب و خصم تمام می‏شود. از این‌روی، در حقیقت هیچگونه دفاعی از دین صورت نگرفته است.
از دو گونه دوم و سوم، گونه سوم منطقی‏تر است. زیرا در عین اینكه بر اصالت‌های دینی تأكید می‏ورزد باب گفتگوی منطقی با اندیشه‌های نوین را گشوده می‏دارد. و به حل مشكلات و مسایل جدید همت می‏گمارد. اما رهیافت دوم به دلیل التقاطی بودن نخواهد توانست از اصالت‌های دینی به وجه بایسته پاسداری نماید. این رهیافت فاقد شفافیت و مرزبندی لازم است و در نتیجه رهزنان دین و ایمان فرصت خواهند یافت با تأویل و تفسیرهای دلخواه حق و باطل را به هم درآمیزند و باب فتنه را بر بشر بگشاید.
از اینجا این نكته مهم به دست آمد كه در تحلیل كلام جدید مسیحی نمی‏توان تحولات جدید در عرصه های علم، فلسفه، فرهنگ، اقتصاد و سیاست را نادیده گرفت ولی لازمه نادیده نگرفتن آن تحولات این نیست كه دین و آموزه‏های دینی را بر اساس آنها تفسیر نماییم، آن چه لازم است این‌كه در تبیین و تفسیر دین، این تحولات، مسائل و شبهات ناشی از آنها را نادیده نگیریم. و برای یافتن راه‌حل و پاسخ منطقی آنها بكوشیم.
● تحول و تجدد در كلام اسلامی
در كلام اسلامی از آغاز تا كنون تحول‌های كمی و كیفی بسیاری رخ داده است، چنان كه این فرایند پس از این نیز ادامه خواهد یافت. این تحولات اسباب و علل گوناگونی داشته است، كه آرا و اندیشه‌های فلسفی و علمی و رخدادهای سیاسی و اجتماعی از اسباب و علل محوری آنها به‌شمار می‏رود. چه اینكه پاره‏ای از تحولات نیز ریشه در برداشت‌های متفاوت از متون دینی داشته است كه از روش‌های مختلف تفسیری نشأت گرفته است. تحویل قبله مسلمین‏از بیت المقدس به كعبه معظمه سبب طرح بحث امتناع نسخ از سوی یهود گردید. رحلت پیامبر اكرم(ص) زمینه‌ساز مطرح‌شدن بحث خلافت و امامت به عنوان مسئله‏ای جدی و مورد ابتلای مسلمانان شد. ماجرای حكمیت زمینه ظهور خوارج و بحث درباره حكم مرتكبان كبایر گردید. روش استبدادی حاكمان اموی و توجیه آن با استناد به قضا و قدر الهی، سبب مطرح شدن بحث‌های جدی درباره جبر و اختیار و قضا و قدر الهی گردید و به پیدایش دیدگاه‌های متفاوت جبرانگاری مطلق، تفویض و انكار قدر، نظریه كسب و امربین‌الامرین انجامید البته، بحث درباره قضا و قدر الهی پیش از امویان نیز مطرح بود، ولی چنانكه اشاره شد، سیاست اموی موجب توسعه و تشدید آن گردید.
بدون شك، آمیزش مسلمانان با پیروان دیگر مكاتب و ادیان، بیش از آن ترجمه آثار فلسفی و علمی یونان، روم، ایران، هند و اقوام و ملتهای دیگر به زبان عربی در طرح مسایل یا شبهات جدید مؤثر بوده است. چنان كه موضع‏گیریهای متكلمان اسلامی در برابر این آراء در كتاب‌های كلامی گویای این واقعیت است. بحث‌هایی كه متكلمان اسلامی در متون كلامی خود درباره معرفت‌شناسی و امور عامه فلسفه مانند جواهر و اعراض، علت و معلول، واجب و ممكن، حادث و قدیم و... مطرح كرده‏اند از این قبیل است. یعنی این بحث‌ها تحت تأثیر اندیشه‌های فلسفی در علم كلام مطرح شده‌است و متكلمان خواسته‏اند موضع خود را درباره این مباحث كه در سرنوشت مسایل كلامی تأثیرگذار است روشن سازند.
اما این تحولات را كلام جدید نام ننهاده‏اند. در عصر جدید، پس از تحولاتی كه در جهان غرب در حوزه‏های فلسفه و علوم و عرصه فرهنگ، سیاست و اجتماع رخ‌داد، و از طرفی، در اثر سفرهای سیاحتی و بازرگانی مسلمانان به كشورهای اروپایی و بالعكس، و نیز روابط سیاسی، و تهاجم نظامی استعمار غرب به برخی از كشورهای اسلامی و سلطه سیاسی بر برخی دیگر، افكار و اندیشه‌های جدید غربی در زمینه‌های یاد شده در سرزمین‌های اسلامی راه یافت و چالش‌هایی را كه در دنیای غرب برای الهیات مسیحی فراهم ساخته بود، برای كلام اسلامی نیز فراهم ساخت. آن چه بر شدت این بحران می‏افزود این بود كه جهان اسلام به دلیل سیاست‌های استبدادی و انحرافی از كاروان تمدن علمی عقب مانده بود، در چنین شرایطی تفكر فلسفی و علمی نوین غرب كه صبغه امانیستی و دنیاگرایانه داشت، و پیش از این الهیات مسیحی را با چالش روبرو كرده بود، برای كلام اسلامی چالشی مضاعف داشت. چرا كه از پیشرفت علمی و صنعتی خود برای حقانیت ایده‏های امانیستی و مادی‏اش شاهد می‏آورد و عقب ماندگی جهان اسلام را از نظر علم و تكنولوژی دلیل بر ناكار آمدی آموزه‏ها و تعالیم دینی می‏شمرد. تمدن جدید علمی كه شالوده‏ای امانیستی داشت، در عرصه سیاسی با دو چهره سوسیالیستی و لیبرالیستی نمایان گردید. یكی بر عدالت اجتماعی تأكید می‏ورزید و دیگری بر آزادیهای فردی. و هر دو داعیه دار علم، پیشرفت و حقوق بشر بودند و با چنین شعارهای پرجاذبه‏ای در جوامع اسلامی به تبلیغ پرداختند. و بسیاری را مجذوب خود ساختند، عده‏ای به سوسیالیسم گراییدند و عده‏ای دیگر به لیبرالیسم گرایش یافتند. در چنین شرایطی، متفكرانی به دفاع از اصول و ارزش‌های اسلامی برخاستند و چون با روش‌ها، ابزارها و ادبیات گذشته، ایفای چنین رسالتی ممكن نبود روش ها، ابزارها و ادبیات نوینی را به كار بستند. و بدین صورت كلام جدید اسلامی پدیدار گشت.در جهان اسلام نیز در برخورد با تحولات جدید مواضع متفاوتی اتخاذ گردیده‌است كه همانند مواضع چهارگانه‏ای است كه در جهان مسیحیت به‌كار گرفته‌شد.
۱ - عده‏ای روش تخطئه و تكفیر تمدن جدید را برگزیده و به‌جای پاسخگویی به مسائل و شبهات جدید، آن‌ها را نادیده و ناشنیده گرفتند.
۲ - گروهی دیگر، با آغوش باز به استقبال تمدن جدید رفته همه مبانی، مظاهر و اهداف آن را پذیرفتند و تعالیم و آموزه‏های اسلامی را بر اساس اصول و نظریه‏های جدید تفسیر كردند.
۳ - برخی نیز روش التقاط را برگزیدند و كوشیدند با در هم آمیختن تعالیم دینی و نظریه‌های جدید میان دین اسلام و فلسفه‌های نوین آشتی برقرار سازند.
۴ - گروهی در عین اصالت دادن به اصول و تعالیم اسلامی، تحولات جدید را مورد اعتنا قرار دادند و كوشیدند به روشی منطقی و اصولی به شبهات جدید پاسخ گویند و از حقیقت دفاع كنند.
از مواضع یاد شده، موضع اول در ایفای رسالت كلامی ناكارآمد است . چنانكه موضع دوم نیز به دلیل تسلیم شدن كامل در برابر اندیشه‌های فلسفی و علمی جدید فاقد موضع دفاعی از تعالیم و آموزه‏های اسلامی است. دو موضع دیگر، اگر چه نقش مدافعه‌گرانه از اصول و ارزش‌های اسلامی را ایفا می‏كنند، و می‏توان از آنها به عنوان دو گونه كلام جدید یاد كرد، ولی دیدگاه سوم به دلیل نادرستی روش التقاط، زیان‌هایش بر خدمت‌هایش فزونی خواهد داشت. و سرانجام به بیراهه و انحراف می‏انجامد. بدین جهت، یگانه دیدگاه مورد قبول در این باره همان دیدگاه چهارم است. اندیشمندانی چون سید جماالدین اسدآبادی، شیخ محمد عبده، اقبال لاهوری، علامه طباطبایی و استاد مطهری از طرفداران این دیدگاه به‌شمار می‏روند، اگر چه در پاره‏ای از روش‌ها و نگرش‌ها با یك‌دیگر اختلاف دارند. اما رهیافت كلی آنان یكسان و مشترك است.
اگر منصفانه و واقع‌بینانه داوری كنیم باید بگوییم استاد مطهری در عرصه كلام جدید از پیشگامان و برجسته‏ترین نام‌آوران این میدان است. با مطالعه آثار او به خوبی می‏توان شاخص‌های كلام جدید را باز شناخت كه عبارتند از:
۱ - اعتنا و اهتمام به علوم طبیعی جدید و بهره‏گیری از آنها در تبیین و تحكیم باورها و آموزه‏های اسلامی.
۲ - توجه به مسایل و شبهات جدید در زمینه تعالیم و باورهای دینی و ریشه‌شناسی آنها با غور در آراء و نظریه‌های فلسفی جدید یا تحریف‌هایی كه در مفاهیم دینی شده‌است.
۳ - احیای فكر دینی و بازكاوی مفاهیم اسلامی و زدودن پیرایه‌ها و تحریف‌های معنوی از چهره مفاهیم و آموزه‏های اسلامی.
۴ - بهره‏گیری از روش و زبان متناسب با مخاطبان جدید و پرهیز از زبان و روش پیچیده و فنّی.
مطهری، به علوم جدید با دیده تكریم و ستایش می‏نگرد و در دفاع از دین از آنها بهره می‏گیرد. با فلسفه‏های جدید منتقدانه برخورد می‏كند و بر آن است كه فلسفه اسلامی بسی غنی‏تر و استوارتر از آن‌ها است. و نیز معتقد است منشأ اكثر شبهات جدید نظریه‌های علمی در طبیعت‌شناسی نیست، بلكه دیدگاه‌های فلسفی جدید یا نظریه‌های علمی مربوط به علوم انسانی است كه غالباً از مبانی فلسفی جدید در انسان‌شناسی و هستی‌شناسی تأثیرپذیرفته است. شرایط فكری و روانی مخاطبان را كاملاً رعایت می‏كند و متناسب با آنان از روش‌های منطقی بحث بهره می‏گیرد. و زبان و ادبیات كلامی‏اش روان و پیراسته از تكلّف است. و اینها است شاخص‌های كلام جدید آن گونه كه استاد مطهری به‌كار بسته‌است.
● محورهای ثابت و متغیر در علم كلام‏
برای آنكه جهات اشتراك و امتیاز كلام قدیم و جدید روشن گردد لازم است محورهای ثابت و متحول علم كلام را روشن سازیم. زیرا با روشن شدن محورهای ثابت در علم كلام معلوم خواهد شد كه این محورها در كلام قدیم و جدید مشترك و یكسان‏اند. طبعاً تمایز كلام قدیم و جدید را باید در محورهای متحول جستجو كرد.
الف: محورهای ثابت
محورهای ثابت علم كلام عبارتند از: موضوع، غایت و روش‌های كلی.
۱ - موضوع‏
درباره اینكه موضوع علم كلام چیست، اقوال و آراء متكلمان مختلف است:
۱/۱ - برخی از متكلمان اسلامی معتقدند موضوع علم كلام "موجود بما هو موجود" است. و از این جهت كلام با فلسفه تفاوتی ندارد. مؤلف مواقف این قول را به غزالی نسبت داده است(عضدالد?ن، ب? تا: ص ۷-۸) و حكیم لاهیجی آن را به متأخرین نسبت داده و به عنوان یكی از ویژگی‏های كلام متأخرین برشمرده است(لاهیجی، ۱۳۸۳: ص‏۴۳).
۲/۱- به اعتقاد صاحب مواقف، موضوع علم كلام عبارت است از معرفت‌هایی كه اثبات عقاید دینی به آنها وابسته است: "المعلوم من حیث یتعلق به اثبات العقائد الدینیه" (عضدالد?ن، همان: ص۷)
۳/ا قاضی ارموی (متوفای ۶۵۶ه)معتقداست كه موضوع علم كلام ذات و صفات خداوند است(همان و تفتازانی، ۱۴۲۲ق: ج ا،ص‏۱۸۰).این قول به قدمای متكلمان نیز نسبت داده شده است(حاجی خلیفه،بی تا: ج ۲، ص ۱۵۰۳).
۴/۱- مؤلف كتاب الصحائف فی علم الكلام (از متكلمان اهل سنت )موضوع علم كلام را وجود خداوند و وجود ممكنات از جهت وابستگی آنها به وجود خداوند دانسته است.(تفتازانی، همان: ج ۱،ص۱۸۰)
۵/۱- ابن خلدون، موضوع علم كلام را عقاید ایمانی "العقائد الایمانیه" دانسته‌است(ابن خلدون، ۱۳۷۵: ص ۴۶۶) .
۶/۱- به اعتقاد حكیم لاهیجی، موضوع علم كلام از نظر قدمای متكلمین "اوضاع شریعت" است(لاهیجی، ۱۳۸۳: ص۴۲).
۷/۱- استاد مطهری، موضوع علم كلام را اصول دین و عقاید اسلامی دانسته‌است(مطهری،۱۳۶۶: ج ۱،درس اول).
بررسی و نقد تفصیلی اقوال یاد شده مجال گسترده‏تری را می‏طلبد.( ر.ك: ربانی گلپایگانی، ۱۳۷۸: ص ۲۷- ۳۶)
در اینجا به تحلیل كوتاهی درباره آنها بسنده می‏كنیم. سه قول اخیر با یك‌دیگر تفاوت اساسی ندارند، تفاوت آنها ظاهری و تعبیری است. زیرا اوضاع شریعت همان عقاید شریعت است. كه عقاید ایمانی در كلام ابن خلدون، و اصول دین و عقاید اسلامی در كلام استاد مطهری نیز بیان‌گر آن است.
قول نخست كلام و فلسفه را از نظر موضوع در یك مقام می‏نشاند، از این روی، طرفداران این دیدگاه برای فرق نهادن میان كلام و فلسفه قید "علی قانون الاسلام" را به تعریف علم كلام افزوده‏اند كه مناقشه‌هایی را در پی داشته است(ر.ك: جرجان?،۱۳۷۰: ج۱، ص۴۷-۴۸؛ تفتازانی، همان: ج ۱، ص ۱۷۸-۱۷۹).
اشكالی كه بر قول دوم وارد می‏شود این است كه هر گاه موضوع علم كلام معرفت‌هایی است كه وسیله اثبات عقاید دینی می‏باشند، نه خود عقاید دینی، در این صورت، عقاید دینی از مسایل علم كلام نخواهند بود. چنان كه از مسایل علوم دیگر، دینی و غیر دینی، نیز نمی‏باشند.
قول چهارم نیز پذیرفته نیست، زیرا وجود ممكنات موضوع بحث‌های كلامی نمی‏باشد. وجود ممكنات وسیله شناخت خداوند و صفات كمال الهی است. چنان كه قرآن فرموده است: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لَأُوْلِی الْأَلْبَابِ (آل عمران(۳):۱۹۰):
به درستی كه در آفرینش آسمان‌ها و زمین و گردش شب و روز نشانه‏هایی است برای خردمندان.
قول سوم كه موضوع علم كلام را ذات و صفات خداوند دانسته است قابل قبول است، زیرا مسایل و مباحث كلامی سرانجام به شناخت ذات خداوند و صفات ذاتی و فعلی او باز می‏گردند. از طرفی، نسبت این قول با سه قول اخیر از قبیل نسبت وحدت و كثرت است، یعنی قول سوم به جهت وحدت مسایل كلامی نظر دارد، و سه قول اخیر جهت كثرت مباحث كلامی را مورد توجه قرار داده‏اند. چرا كه عقاید ایمانی یا اوضاع شریعت ناظر به مجموع عقاید اسلامی است كه علم كلام درباره آنها بحث می‏كند. و این عقاید - چنانكه اشاره شد - به ذات و صفات خداوند باز می‏گردند. چنانكه خواجه نصیرالدین طوسی بر آن است كه علم كلام موضوع واحدی ندارد. موضوع آن عقاید دینی است. ولی این عقاید متكثر دارای جهت وحدت می‏باشد كه عبارت است از انتساب آنها به یك مبدأ(اعتقاد به خدا)(نصیرالدین طوسی، ۱۳۸۰: ص ۳۹۳؛ حلی،۱۳۸۱: ص ۲۱۲-۲۱۳).
در هر حال، هر یك از اقوال یاد شده(یا قول دیگری) را برگزینیم در این كه در موضوع علم كلام تحولی رخ نخواهد داد تفاوتی پدید نخواهد آمد. زیرا موضوع هر علم، مرز آن علم را از علوم دیگر جدا می‏سازد و به منزله فصل مقوم یا عرضی خاص یك نوع است كه جهت امتیاز آن نوع از انواع دیگر به‌شمار می‏رود. بدیهی است تحول در مقوم و ممیز یك چیز موجب تحول آن چیز خواهد شد. پس، با تحول یافتن موضوع علم كلام ،علم كلام به علمی دیگر تحول خواهد یافت. در آن صورت، علم كلامی باقی نخواهد ماند تا درباره قدیم و جدید بودن آن بحث شود.
۲- غایت علم كلام‏
برای علم كلام از جنبه های مختلف، غایت‌های گوناگونی بیان شده است.
۱/۲- غایت علم كلام نسبت به خود متكلم كسب معرفت تحقیقی و تفصیلی به عقاید دینی است؛ به عبارت دیگر متكلم در پی آن است كه در زمینه ‏عقاید دینی به پژوهش بپردازد و به یقین و معرفت برهانی و تفصیلی نایل آید .
۲/۲- غایت علم كلام نسبت به انسان‏های دیگر هدایت و ارشاد یا مقابله و الزام است. متكلم با تبیین و اثبات عقاید دینی هدایت جویان را ارشاد می‏كند، و با مخالفان و معاندان به مقابله بر خاسته آنان را مغلوب می‏سازد .
۳/۲- غایت علم كلام نسبت به عقاید دینی دفاع و پاسداری است. متكلم با بهره‏گیری از روش‌های مختلف عقاید دینی را تحكیم می‏كند، و مانع از آن می‏شود كه شبهات مخالفان پایه های عقاید را متزلزل سازد .
۴/۲- غایت علم كلام نسبت به فروع دین این است كه مبنا و اساس آنها را استوار می‏سازد؛ زیرا اساس و شالوده همه علوم شرعی مانند تفسیر، فقه، حدیث و اصول فقه مبتنی بر علم كلام است.تا وجود خداوند دانا، توانا، حكیم ،مرسل رسولان ،نازل‌كننده وحی و كتاب‌های آسمانی اثبات نشود، علم تفسیر، حدیث، فقه و اصول‌فقه تحقق نخواهد یافت
غایات یاد شده اموری ثابت و تغیرناپذیرند، بدین‌جهت، فرض قدیم و جدید در آن‌ها راه ندارد.۳-روش بحث های كلامی
روش بحث در هر علمی متناسب با موضوع آن از یك‌سو، و غایت آن از سوی دیگر می‏باشد. از آن‌جا كه وجود و صفات خداوند واقعیت‌های مادی و محسوس نیستند، طبعاً روش‌های حسی و تجربی به‌صورت مستقیم در این باره كارآیی ندارد. ولی به صورت غیرمستقیم، یعنی در ارتباط با صغرای استدلال نه كبرای آن، می‏توان از حس و تجربه حسی بهره گرفت. مطالعه عالم طبیعت برای خداشناسی از ادراك حسی آغاز می‏شود و خاستگاه حسی و تجربی دارد. ولی ركن اصلی استدلال اصول و روش عقلی است. در باب نبوت، امامت و معاد نیز می‏توان از معرفت حسی بهره گرفت. اما معرفت حسی در این موارد نیز ركن اساسی استدلال به‌شمار نمی‏رود. تنها مقدمات و زمینه های ا ستدلال را فراهم می‏سازد. مثلاً قرآن كریم مرگ و زندگی پی در پی در عالم طبیعت را گواهی بر زنده شدن مردگان در سرای دیگر معرفی می‏كند (حج(۲۲): ۵-۶) . در اینجا مقدمه استدلال از طریق مشاهده حسی حاصل می‏شود، ولی ركن اصلی استدلال عقلی است. در باب معجزه و دلالت آن بر صدق ادعای نبوت نیز همین‌گونه است.
در هر حال، علم كلام هم از تفكر عقلی بهره می‏گیرد و هم از مشاهده و تجربه حسی. چنان كه در مسایلی از نقل معتبر نیز استفاده می‏كند. از نظر ساختار استدلال، علم كلام قیاس، استقرار و تمثیل را با توجه به اهداف و شرایط مخاطب به‌كار می‏گیرد. چنان‌كه از نظر ماده و محتوای استدلال نیز می‏تواند از استدلال برهانی، خطابی و جدلی بهره‏گیری كند. این مطلب از قرآن كریم به روشنی به دست می‏آید. چنان‌كه فرموده است: ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَهِٔ وَالْمَوْعِظَهِٔ الْحَسَنَهِٔ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ (نحل(۱۶):۱۲۵): مردم را با استفاده از روش حكمت و پند دادن نیكو دعوت كن و با آنان به وجه احسن به جدال برخیز.
حاصل آنكه علم كلام از همه روش‌های بحث و استدلال اعم از عقلی و نقلی، تجربی و تعقلی، قیاسی و استقرایی و تمثیلی، برهانی، خطابی و جدلی، استفاده می‏كند. بدیهی است این روشها از نظر كلی ثابت و تحول‌ناپذیرند. و قدیم و جدید در آنها راه نخواهد یافت. آن‌چه تحول می‏یابد مصداق و كاربرد خاص آنهاست. كه با توجه به شرایط مكانی، زمانی، ویژگیهای مخاطب و اهداف متكلم متفاوت خواهد بود.
ب: محورهای متحول‏
محورهای تحول‏پذیر علم كلام را می‏توان در موارد زیر جستجو كرد:
۱. مسائل كلامی
روشن‏ترین مصداق یا محور تحول در علم كلام، مسایل كلامی است. تحول در مسایل چنان كه پیشتر اشاره شد - دارای دو گونه كمی و كیفی است. این تحول از ویژگی‏های علم كلام نیست، بلكه همه دانش‌های بشری - به‌ویژه علوم طبیعی و انسانی - را شامل می‏شود. مطالعه تاریخ علوم گویای این واقعیت است كه علوم، در طول تاریخ خود، از نظر مسایل بسط و گسترش یافته‏اند. و نیز گاهی برخی از مسایل با گذشت زمان حساسیت و اهمیت خود را از دست داده‏اند، چنان‌كه برخی دیگر، پیوسته مورد توجه و اهتمام بوده‏اند. هر چند ممكن است از منظر و چشم انداز تازه‏ای مورد بحث قرارگرفته باشند.
همه تحول‌های یاد شده، در مسایل علم كلام یافت می‏شود. مثلاً در قرن نخست هجری بحث درباره حكم مرتكبان كبیره از نظر ایمان و كفر و عقوبت اخروی از حساس‏ترین بحث‌های كلامی به‌شمار می‏رفت. چنان كه بحث حدوث و قدم كلام الهی در قرن دوم و اوایل قرن سوم هجری چنین وضعیتی داشت. این بحث‌ها با گذشت زمان حساسیت ویژه خود را از دست داده و در زمره بحث‌های عادی علم كلام قرارگرفتند اما بحث در مورد قضا و قدر، و جبر و اختیار كه از دیرینه‏ترین بحث‌های كلامی در تاریخ كلام اسلامی به‌شمار می‏روند، همچنان از اهمیت و حساسیت برخوردارند. بحث درباره شرور نیز از سابقه‌دارترین بحث‌های كلامی است. و پیوسته مورد اهتمام بوده است. اگرچه در دوره‏های مختلف از زوایای گوناگون مورد بحث قرار گرفته است. گاهی شرور در بحث توحید مطرح شده، و گاهی در بحث عدل و حكمت الهی، و احیاناً از جهات گوناگون.
بنابراین، گاهی اصل مسأله كلامی متحول نمی‏گردد ولی در نگرش‏ها و جهات بحث از آن تحول رخ می‏دهد. اما نوع دیگری از تحول در مسایل این است كه مسأله‏ای با موضوع و محمول جدید پدید می‌آید. مسأله رابطه علم و دین از این‌گونه است. در عصر قدیم چنین مسأله‏ای در بحث‏های كلامی مطرح نبوده است، ولی در عصر جدید از مسایل مهم كلامی است. رابطه اسلام یا دین با حقوق بشر یا دمكراسی، یا تكنولوژی و مانند آن از این گونه‏اند .
۲. مبانی معرفتی
مسایل كلامی دارای یك سلسله مبانی معرفتی می‏باشد. قواعد منطقی، اصول فلسفی، آراء معرفت‌شناختی و نظریه‌های انسان‌شناسی از جمله مبانی معرفتی علم كلام و بحث‌های كلامی هستند. تحول در این مبانی معرفتی در سرنوشت مسایل و مباحث كلامی تأثیر خواهد گذاشت. فیالمثل هیوم كه در معرفت‌شناسی اصالت حس را برگزید، و در فلسفه وجود عینی اصل علیت را انكار كرد، و اصل تداعی معانی را جایگزین آن ساخت، در براهین عقلی وجود خداوند را نااستوار دانست و به شكاكیت و لاادری‏گری گرایید. همه كسانی كه در معرفت‌شناسی، حس و عقل تجربی را یگانه ابزار معرفت دانستند در مسایل متافیزیكی با مشكل مواجه شدند، و اگر منكر و لاادری‏گرا نشد، دست به تأویل آنها زدند. چنان كه ظاهرگرایان و نص‌گرایان كه تنها به روش نقلی اعتماد كردند، از تحلیل عقلانی مسایل و مفاهیم كلامی فرو ماندند و دیدگاه‏های ویژه‏ای را در این باره اظهار نمودند.
دیدگاه‏های فلسفی یا علمی مختلف درباره حقیقت انسان در اعتقاد به معاد و چگونگی آن نقش تعین‌كننده‏ای داشته است. آنان كه حقیقت انسان را مادی می‏دانند، و به روح مجرد اعتقاد ندارند، تنها به معاد جسمانی قائل‌اند، و كسانی كه به روح مجرد از ماده اعتقاد دارند، و بر این عقیده‏اند كه ماده بدنی پس از مرگ به كلی از بین می‏رود، و اعاده آن را از قبیل اعاده معدوم بعینه می‏دانسنند، تنها به معاد روحانی معتقدند، ولی كسانی كه علاوه بر مجرد دانستن روح، اعاده بدن‏ها پس از مرگ را ممكن می‏دانسنند، به هر دو معاد اعتقاد دارند) (ر.ك: صدرالمتألهین: بی تا: ج ۹، ص ۱۶۵؛ تفتازانی، همان: ج ۴، ص ۸۸ ؛ لاهیجی، همان: ص ۶۲۰ - ۶۲۱؛ ربانی گلپایگانی، ۱۳۸۰: ج۲، ص ۱۹۶-۱۹۷).
نظریه تكامل انواع كه یك نظریه زیست‌شناختی بود چند بحث كلامی را تحت تأثیر خود قرارداد. و چالش‌هایی را در برابر متكلمان پدید آورد كه مهم‌ترین آن مسأله خلقت انسان است زیرا مستفاد از ظواهر و بلكه نصوص دینی این است كه انسان نوعی مستقل از دیگر انواع حیوانی است و نسل او به نخستین انسان باز می‏گردد كه به صورت مستقیم از خاك آفریده شده است. در حالی كه مطابق نظریه تكامل انواع، نوع انسان برایندی از فرایند تكامل انواع است كه طی میلیون‌ها سال به چنین مرحله‏ای رسیده است. و میمون از نیاكان نزدیك نوع انسان می‏باشد.
حاصل آنكه علم كلام نسبت به علوم برون دینی مصرف كننده است، اگر چه نسبت به علوم دینی دیگر تولید كننده می‏باشد. براین اساس، معرفت‌های فلسفی، معرفت‌شناسی، انسان‌شناسی، طبیعت‌شناسی، تاریخ‌شناسی و غیره بر دیدگاه‏های متكلم در بحث‌های كلامی تاثیر می‏گذارد. و در نتیجه با تحول آن علوم، آراء كلامی متكلم نیز متحول خواهد شد. البته، مقصود این نیست كه متكلم از پذیرش یك رأی فلسفی یا معرفت‌شناسی یا علمی خاص ناگزیر است، و فیالمثل در مورد نظریه تكامل راهی جز قبول آن ندارد، بلكه مقصود این است كه نمی‏تواند نسبت به آراء فلسفی و علمی و معرفت‌های برون‌دینی بی‌توجه و بی‌اعتنا باشد، و برای آنكه بتواند به رسالت كلامی خود جامه عمل بپوشاند باید موضع خود را درباره آنها روشن سازد. حتی اگر برای اتخاذ موضع اثباتی یا سلبی دلایل كافی در اختیار نداشته باشد، باید همین مطلب را روشن سازد و بگوید فلان مسأله فلسفی یا علمی هنوز برای من روشن نیست، و نمی‏توانم جانب اثبات یا نفی را برگزینم، و دیدگاه كلامی خود در مسأله كلامی مرتبط با آن را با چنین موضعی ابراز نماید.
۳. روش و زبان
پیش از این یادآور شدیم كه علم كلام متناسب با اهداف و مخاطبان از روش‌های مختلف استدلال، احتجاج و گفتگو بهره می‏گیرد. علم كلام تك‌روشی نیست، بلكه چند‌روشی است. همین امر زمینه تحول در روش‌های كلامی را فراهم می‏سازد. اگر چه از نظر كلی روش‌های تبیین، اثبات و دفاع ثابت است، ولی در به كارگیری آنها دست متكلم كاملاً باز است. او با در نظر گرفتن موقعیت‌ها و شرایط متفاوت، روش‌های متناسب با آن موقعیت‌ها را به‌كار می‏گیرد.
یكی از قواعد كلی پاسخ‌گویی به شبهات كه از رسالت‌های مهم علم كلام است، آشنایی با شبهه و منشأ آن است. به عبارت دیگر، رسالت متكلم شبهه زدایی است، ولی این رسالت در گرو شبهه‌شناسی است، چنان‌كه شبهه‌‌شناسی در گرو شناخت اسباب و زمینه‌های آن است. از این روی، با توجه به این كه در عصر جدید بسیاری از شبهات كلامی در آرا و نظریه‌های فلسفی و علمی و سیاسی جدید ریشه دارد، آشنایی با خاستگاه این شبهات بر متكلم فرض است. این امر، نوعی تحول را در روش پاسخ گویی پدید می‏آورد. زیرا متكلم نمی‏تواند با استناد به اندوخته علمی و فلسفی پیشین خود، و بدون آشنایی با نظریه‏های فلسفی و علمی جدید، شبهه جدید را پاسخ گوید.
فیالمثل، پاسخ‌گویی به شبهات ناشی از داروینیسم در گرو آشنایی با این نظریه است. پاسخ‌گویی به دیدگاه‏های جامعه‌شناختی جدید درباره ماهیت و منشأ دین، مانند نظریه دوركیم، فروید و ماركس، در گرو آشنایی با این نظریه‌هاو تحلیل و نقد آنها است. این مقدار كه متكلم بگوید ما منشأ دین را فطرت می‏دانیم، در پاسخ‌گویی به این‌گونه شبهات كافی نیست، این مطلب اگر چه به سرمایه‏ها معرفتی متكلم مربوط می‏شود، ولی به گونه‏ای به روش بحث كلامی نیز مربوط می‏شود.
از سوی دیگر، هرگاه شرایط ذهنی و روحی مخاطب به گونه‏ای است كه بهره‌گیری از روش قیاسی و برهانی و داده‏های عقلی و قواعد انتزاعی و كلی نمی‏تواند او را ارشاد كند، یا ملزم و مغلوب سازد، اما بهره‏گیری از روش تمثیل و داده‏های جزئی، حسی و تجربی این مقصود را برآورده می‏سازد، باید روش دوم را برگزید. براین اساس، با توجه به اینكه در عصر جدید، به دلیل غلبه علوم تجربی بر فضای ذهنی بشر، و استفاده از شیوه استقرار و آمار در استدلال‏ها و گفتگوهای علمی و غیرعلمی، روش‌های حسی و آماری رواج یافته است، به‌كارگیری چنین روش‌هایی در كنار روش‌های قیاسی، نقش تعیین‌كننده‏ای در كامیابی متكلم خواهد داشت. البته، متكلم، آن‌گاه خواهد توانست رسالت كلامی خود را به وجه مطلوب ایفا نماید كه ورزیدگی و مهارت لازم نسبت به روش‌های گوناگون بحث و گفتگوی علمی را داشته باشد، و متناسب با موقعیت خاص، و مخاطب مسأله مورد بحث از روشی مناسب بهره‏گیری كند.
آنچه درباره روش بحث كلامی گفته شد، نسبت به زبان و ادبیات كلامی - اعم از گفتاری و نوشتاری - نیز صادق است. فرهنگ زبانی و كلامی اصناف مختلف و متفاوت است. هرگاه متكلم با این فرهنگ‌های خاص آشنا باشد، و با هر صنفی با ادبیات ویژه او سخن بگوید، در ایفای رسالت كلامی خود كامیاب‏تر خواهد بود. فیالمثل، فیلسوفان واژگان و اصطلاحات ویژه‏ای دارند؛ پزشكان، عالمان سیاست، جامعه‌شناسان، روان‌شناسان و... در عین این كه همگان زبان مشتركی دارند، ولی هر یك زبان و فرهنگ ویژه‏ای دارد. استفاده از فرهنگ و زبان ویژه در كامیابی متكلم در ایفای رسالت كلامی خویش نقش بسزایی دارد. اما اگر متكلم با زبان مخصوص مخاطب آشنایی نداشته باشد، باید از زبان مشترك و عمومی استفاده كند، و از به كارگیری زبان مخصوص خود كه برای مخاطب ناشناخته و نامأنوس است بپرهیزد. اگر بخواهیم در این باره نمونه روشنی را یادآور شویم، باید از استاد شهید مرتضی مطهری یاد كنیم كه معمولاً در بحث‏های كلامی خویش، به ویژه در بحث‌های گفتاری، از زبان عمومی بهره می‏گرفت، و ساده و بی‌تكلف سخن می‏گفت، و اصطلاحات فنی را یا به كار نمی‏برد، و یا آن را با زبان ساده تبیین می‏كرد. بدین جهت، بحث‌های او اگر چه درون‌مایه عمیقی داشت اما با زبانی روشن و ساده بیان می‏شد. این ویژگی در كامیابی آن متكلم فرزانه در ایفای رسالت كلامی خویش، نقش مؤثری داشت.
منابع و مآخذ
۱.ابن خلدون، عبدالرحمان، مقدمه، محمد پروین گنابادی، تهران، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵.
۲.اوجبی، علی، كلام جدید در گذر اندیشه‌ها، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر،۱۳۷۵.
۳.باربور، ایان، علم و دین، بهاءالدین خرمشاهی، تهران، مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۴.
۴.براون، كالین، فلسفه و ایمان مسیحی، میكائیلیان، تهران، شركت انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۷۵.
۵.تفتازانی، مسعود بن عمر، شرح المقاصد، بیروت، دارالكتب‌الاسلامیه، ۱۴۲۲ق، ج ا و۴.
۶.جرجان? م?ر شر?ف، شرح المواقف فی علم الكلام، قم، الشریف‌الرضی، ۱۳۷۰، ج۱.
۷.جی هی، وودتوماس، پل تیلیش، فروزان راسخی،تهران، گروش،۱۳۷۶.
۸.جیمز، ویلیام، دین و روان، مهدی قائنی، سازمان انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۲.
۹.حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله، كشف الظنون، بیروت، دار احیاء‌التراث العربی، بی تا،ج۲.
۱۰.حلی، حسن بن یوسف، الجوهر النضید، قم، بیدار، ۱۳۸۱ش.فصل پنجم،
۱۱.ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر علم كلام، قم، دارالفكر، ۱۳۷۸.
۱۲.ربانی گلپایگانی، علی، عقاید استدلالی، قم، نصایح، ۱۳۸۰، ج۲.
۱۳.سایكس، استیون، فردریش شلایرماخر، منوچهر صانعی دره بیدی، تهران، گروش، ۱۳۷۶.
۱۴.صدرالمتألهین، محمد بن ابراهیم، الحكمه المتعالیه فی‌الاسفارالربعه،تهران، بنیاد حكمت اسلامی صدرا، بی تا، ج ۹.
۱۵.عضدالدین عبدالرحمان، ایجی ، المواقف ف? علم الكلام، ب?روت، عالم الكتب، ب? تا.
۱۶.لاهیجی، عبدالرزاق بن علی، گوهر مراد، تهران، سایه، طبع جدید، ۱۳۸۳.
۱۷.مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، قم، صدرا،۱۳۶۶، ج ۱،درس اول.‏
۱۸.نصیرالدین طوسی،محمد بن محمد، اساس الاقتباس ، تهران، سازمان چاپ وانتشارات، ۱۳۸۰.
۱۹.هیك، جان، فلسفه دین، بهرام راد، تهران، مؤسسه اننتشارات بین‌المللی الهدی، ۱۳۷۲.
منبع:فصلنامه قبسات ، شماره ۳۸
نویسنده:علی ربانی گلپایگانی
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید