چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


کلاه قرمزی و پسرخاله


کلاه قرمزی و پسرخاله
● نگاهی به فعالیت های مشترك حمید جبلی و ایرج طهماسب
وقتی در سال ۱۳۸۰ فیلم «دختر شیرینی فروش» به عنوان كاری دیگر در ادامه تجربه های مشترك حمید جبلی و ایرج طهماسب اكران شد موقعیتی مناسب برای شناخت جایگاه این تیم هنری در میان مخاطب فراهم آمد. این فیلم، كاری بالاتر از دیگر آثار آنها نبود و حتی در مواردی ضعیف تر هم بود، اما توانست فراوان مخاطب جذب كند.
بی شك، جبلی و طهماسب بخش عمده این موفقیت را وامدار شناخت خانواده ها از سابقه مثبت این گروه هستند. گرچه آنها در سومین دهه همكاری شان كه آغاز آن به سال ها قبل و كانون پرورش فكری بازمی گردد دیگر در ارائه هر كار جدید به آن سطح توانایی شناخت مخاطب رسیده اند كه فیلم هایشان اولین و دومین فیلم پرفروش سال باشد، اما نمی توان نقش زمینه سازی در ذهن مخاطب را نادیده گرفت.
بازی ها و حضور موفق آنها به طور جداگانه، در سینما و به ویژه برنامه های تلویزیونی قابل تامل، خود طعمی ماندگار و شیرین برای مخاطب به جای گذاشت و همچنان كه مسیرهای موازی فعالیت های آنها به یك تلاقی عمده و موفق در «كلاه قرمزی و پسرخاله» رسید، ردپای شان بر ذهن تماشاگر تثبیت شد. جبلی در خاطره مردمی كه روزهای تلویزیون خالی از برنامه آغاز انقلاب را خوب به خاطر دارند همان بازیگر موفقی است كه در محله برو بیا و محله بهداشت و پیش از آن در مثل آباد، در شكل گیری برنامه هایی جذاب آن هم در آغاز راه سیاست های تازه تلویزیون پس از انقلاب نقش داشت. خلاقیت او در صدا و عروسك گردانی «كلاه قرمزی و پسرخاله» هنری بود كه پیشینه اش به كارهایی چون «مدرسه موش ها»، «هادی و هدی»، «خونه مادربزرگه» بازمی گردد؛ مجموعه هایی كه مهمترین ویژگی شان ماندگاری آنها در ذهن بچه ها و بزرگترهاست. فعالیت هنری او در ۱۳۴۹ یعنی در دوازده سالگی از كانون پرورش فكری آغاز شد. او در آنجا دوره ای هفت ساله را گذراند و چنانكه خود می گوید آنقدر آنجا ماند تا بزرگ شد و همانجا مربی شد. به جز كارهای عروسكی، او در سینمای كمدی ایران نیز تاثیری غیرقابل انكار دارد. ایده او در پرداختن شخصیت كمدی باوركردنی و واقعی، به نقش های موفق او در «یك مرد یك خرس»، «تحفه ها»، «سایه خیال»، «خواب سفید» و... انجامیده و عناد او را با نزدیك كردن شخصیت كمدی به آدمی كه صرفاً قرار است تماشاگر را بخنداند آشكار می كند. جبلی خود اعتقاد دارد كه در ایران سینمای كمدی نداریم و همیشه كمدی در ایران به ابتذال و مسخره بازی نزدیك شده. اعتقاد دارد باستركیتون و چاپلین نداشته ایم چون كمدی تصویری نداشته ایم. اغلب در جریان یك فیلم جدی ناگهان یك شخصیت كمدی وارد می شود تا تماشاگر حوصله اش سر نرود و بخندد. دلیل دیگر را نیز در این می داند كه در ایران با خیلی از موقعیت ها نمی شود شوخی كرد. كمدی احتیاج به موقعیتی دارد كه بتوانیم راحت باهم شوخی كنیم.
ایرج طهماسب در زمینه سینمای كودك با آثار تلویزیونی مثل «عطر و گلاب بپاشید»، «سلامتی چه خوبه»، «جغجغه و داداشش» و..... در برنامه سازی برای كودكان با موفقیت پیش آمد و در سینما نیز با بازی در «خط پایان» و «زیر بام های شهر» به عنوان بازیگری توانا مطرح شد. هر دو با پیشینه ای سپید، خلاقیت های خود را برای خلق محبوب ترین شخصیت های عروسكی كودكان به كار گرفتند و سال ۱۳۷۳ سال تولد دو موجود زمینی شد به نام كلاه قرمزی و پسرخاله. ویژگی این عروسك ها، شخصیت پردازی آنها بود و تعادل شرارت و معصومیت كودكانه در آنها. اما از لحاظ ارتباط حسی نیز، طهماسب و جبلی به درستی می دانستند كه رابطه انسان و عروسك رابطه ای است با بار عاطفی و این نیرویی به عروسك های آنها بخشید برای دست و پا كردن جایی همیشگی در دل كودكان. دو كودك، یكی با كودكی ناتمام و بلوغ زودرس كه زمینه ای دردمندانه و اجتماعی دارد، و یكی سر به هوا. گرچه مرضیه برومند و آثار همواره موفق كودكانه اش را نباید از یاد برد، اما جبلی و طهماسب رقیبی در پربیننده بودن برنامه های این دو عروسك شان نداشته اند. هشت سال بعد، زمانی كه این دو هنرمند تصمیم داشتند با زمینه قبلی به سراغ فیلمی دیگر از كلاه قرمزی بروند اكثر افراد، تغییر ذائقه ها را دلیل شكست آن می دانستند، غافل از اینكه زمینه ذهنی مثبت، مردم را به سینما می كشاند. فیلم «كلاه قرمزی و سروناز» در سال ۱۳۸۱ ابتدا در هفدهمین جشنواره كودك در اصفهان نمایش داده شد و با استقبالی گرم از منتقدین روبه رو نشد. اما در جشنواره فجر شلوغ ترین صف ها را داشت و این واكنش متفاوت مردم را نشان می داد.
هرچند سازندگان آن تصمیم داشتند ذائقه تغییر یافته در آن هشت سال را با اضافه كردن كنایه های سیاسی روز و شخصیتی تازه به نام سروناز راضی كنند تا با نسلی كه با نسل هشت سال پیش فرق هایی داشت ارتباط برقرار كنند اما آن چه تماشاگر را به تماشای فیلم كشاند، پیش زمینه همان دو موجود دوست داشتنی، كلاه قرمزی و پسرخاله، و زمینه ذهنی نسبت به سازندگان آنها بود و عناصر اضافه شده در گام های بعدی بود كه نقش داشتند. كما اینكه همان خاطره ها بود كه تماشاگر راضی را تشویق به نادیده گرفتن ضعف های این گوشه و آن گوشه فیلم می كرد. یكی از این ضعف ها را می توان پا فراتر گذاشتن از محدوده شخصیت پردازی كاملاً ایرانی برای عروسك ها دانست.
شخصیت كلاه قرمزی و پسرخاله از معدود شخصیت های عروسكی ایرانی است كه بدون اثرگیری از عروسك های خارجی ساخته شده، اما در فیلم «كلاه قرمزی و سروناز» اگرچه نمونه ای خوب چون شخصیت عموجان را در كنار كلاه قرمزی و پسرخاله داریم اما از آن سو در مورد سروناز و پیشكار، تاثیرپذیری از الگوهای خارجی حس می شود. علاوه بر اینها، اصرار بر ایجاد ارتباط حسی انسان و عروسك كه از مشخصه های قابل تامل كارهای این زوج است قدری در این فیلم خدشه دار شده، و در واقع به جای تاكید بر چنین رابطه ای، بر قصه گویی و ایجاد تعلیق تاكید شده است. مقایسه كنید با فیلم و یا سریال «كلاه قرمزی و پسرخاله» كه تا چه اندازه تاكید بر رفتارهای این دو عروسك تماشاگر را جذب می كرد و تا چه اندازه بحث رابطه ها مطرح بود. با این همه، این دو عروسك هنوز پتانسیل بسیار زیادی برای برنامه سازی دارند و هر زمان كه بیایند باز تماشاگر را از طریق خاطره ها جذب خواهند كرد.
در فاصله سال ۷۳ تا ۸۴ كه تازه ترین كار این زوج ساخته شود هریك فعالیت هایی مجزا در زمینه كارگردانی و بازیگری داشته اند. طهماسب در ۱۳۷۹ «یكی بود یكی نبود» را نوشت و ساخت. با وجود فضای شاد و طراحی های خوب عروسك ها اما بازهم مسئله قصه گویی بر ارتباط بچه ها با عروسك ها ارجح بود و می توان گفت بچه ها بیشتر می رفتند قصه ای بشنوند، نه اینكه فیلمی عروسكی ببینند. كما اینكه قصه را در فیلمی كه شخصیت های آن عروسك نیستند نیز می توان شنید و فیلم عروسكی مشخصه های ارتباطی ویژه خود را دارد كه مهمترین آنها همان عروسك و نوع احساس انسان نسبت به آن است. طهماسب در همین سال در «عینك دودی» نیز بازی كرد. در سال ۸۱ فیلمنامه «دختر ایرونی» را برای محمدحسین لطیفی نوشت و سال ۸۲ نیز «خوابگاه دختران» را ساخت؛ فیلمی شاید در ژانر كمدی ترسناك، كه جنبه ترسناك آن نسبتاً موفق بود اما جنبه كمدی آن نه چندان. حمید جبلی در ۱۳۷۷ «پسر مریم» را نوشت و ساخت و در ۱۳۸۰ «خواب سفید» را. «خواب سفید» یكی از نمونه های قابل تامل طنز تلخ است با بازی خوب خود جبلی. او در این فیلم شخصیتی می سازد تا برای لحظه های طنز آن، از نگاه عاقل اندر سفیه تماشاگر نسبت به شخصیتی كه ساخته استفاده كند. شخصیتی دوگانه با اعمالی ساده لوحانه كه از قلبی صاف برآید. نوعی از انواع كمدی كه در طنز سیاسی و اجتماعی و غیره نمی گنجد و در واقع برای خنداندن تماشاگر ساخته نمی شود بلكه نگاهی تلخ و تاییدگر به ساده لوح نمایی انسانی با روح كودكانه دارد و خنده ای تلخ بر او نثار می كند تا از سرخوشی.
در اسفند ،۱۳۸۴ این زوج، به همراه بازیگری كه آنها را همراهی می كند، فاطمه معتمد آریا، با «زیر درخت هلو» بر پرده ها آمدند. حال با توجه به زمینه ذهنی مثبت مخاطب این گروه، چه در رده سنی كودك و چه در میان بزرگسالان آیا می توان گفت كه جریان سینمای امروز ایران كه سینما نرو بودن مردم یكی از مشكلات عمده آن است، با حضور فیلم هایی چون «زیر درخت هلو» كمی به حركت می افتد؟
پاسخ این سئوال بدون بحث مثبت است چون به وضوح دیده شده كه اساساً هرگاه فیلم كمدی اكران می شود مردم به سینما می روند و در غیر از آن مواقع خیر. اما در میان انبوه فیلم های كمدی كه تعدادی از آنها همین روزها بر پرده هستند آیا می توان گفت فیلمی كه نام ایرج طهماسب، حمید جبلی و فاطمه معتمدآریا را بر پیشانی دارد هنوز در اولویت انتخاب قرار می گیرد؟ سال ۸۰ «دختر شیرینی فروش» با همه ضعف هایش رقیبی جز «سیندرلا»، «عزیزم من كوك نیستم» و «نان و عشق و موتور هزار» نداشت. اما امروز، هم تعداد آنها بیشتر شده و هم در نوع كمدی ها تفاوت هایی دیده می شود. «هوو» و «شام عروسی» قابل مقایسه با «سیندرلا» و «عزیزم من كوك نیستم» نیستند. برداشته شدن محدودیت ها و ایجاد آزادی هایی در استفاده از موسیقی و حركات موزون و نقد سیاسی، اجتماعی باعث شده است فیلم ها به اصطلاح «به روز» شوند و با بیان حرف روز مردم و یا تصویر كردن تابوها جذاب شوند. از سویی همین آزادی ها باعث شده است این فیلم ها به تكرار تعدادی قصه معدود برسند كه تفاوت آنها فقط در میزان بهره گیری از آن آزادی ها است. در این میان، تیمی كه راه خود را می رود و در ساختن كمدی بیشتر درگیر شخصیت سازی و ایجاد موقعیت طنز است (از معدود نمونه هایش) تیم «زیر درخت هلو» است، نه كمدی رمانتیك را باید نفی كرد و نه مثلث های عشقی را، اما در دوره ای كه آنها آمدند كه نو باشند و با استفاده از آزادی ها، نو عمل كنند و نمونه هایی كه نداشته ایم را بیاورند، به درستی از فضای باز رایج استفاده نكردند و تماشاگر بیشتر برای آنكه دهانش از دیدن حركات موزون بازیگر در سینمای جمهوری اسلامی باز می ماند به دیدن آن فیلم ها می رود نه آنكه جنبه كمیك فیلم این قدرت را داشته باشد كه او را به سینما بكشاند.
در چنین شرایطی هنوز تیم مورد بحث ما با همان شیوه قدیمی خود موفق اند و حتی موفق ترند. مشكل در اساس شكل دادن به كمدی است. نه آزادی های بیانی و نه غیره نمی توانند كپسولی جذاب برای درونمایه پوك یك قصه باشند. در عوض، یك شخصیت پردازی كمیك واقعی می تواند موفق باشد. آدمی مثل «صفا» كه با ریزه كاری های اخلاقی خودش جذابیت ایجاد می كند، اما با این همه هنوز نمی توان ندانسته برخورد مردم را به عنوان مخاطب پیش بینی كرد. آیا آنها هم صفا را به حمید گودرزی «چپ دست» یا امین حیایی «شام عروسی» ترجیح می دهند؟ آیا این سلیقه مردم است كه تهیه كنندگان را به این سو كشانده یا آنها هستند كه شكل دهنده سلیقه مردم اند؟
اسكلت كلی فیلم «زیر درخت هلو» همانند كارهای پیشین جبلی و طهماسب است. نگاهی كلاسیك به خانواده و آیین های خانوادگی، حضور یك فرد از نسل قدیم خانواده با اخلاقیات خاص و اندكی دیكتاتور اما موجه و سمپاتیك (عموجان در كلاه قرمزی و سروناز، پدر خانواده در زیر درخت هلو و پدر در دختر شیرینی فروش....)، یك زوج خوشبخت، ترغیب ازدواج، آرزوی داشتن فرزند یا در انتظار تولد فرزند... مشخصات اصلی كارهای آنها هستند. قصه های گوناگون آنها در این چارچوب جای می گیرند و همواره همان پیام را انتقال می دهند؛ الگوسازی فرهنگ خانواده. اصرار زیادی در باقی ماندن در قالب های كلاسیك خانوادگی در كارهای آنها دیده می شود. شیرین تصویر كردن پدری اخلاقی و سختگیر كه مورد علاقه بچه هایش هم هست و در واقع بیرون نزدن از آن قالب ها و وارد نشدن در قالب جوان گرایی افراطی و قصه ها و رویكردهای به اصطلاح جوان سالار برای جذب نسل تازه، ویژگی خاص آنهاست. هنوز در قصه های آنها هرچه پدر می گوید همان است، اگرچه نقطه تعادلی چون نشان دادن یك دوره گذار خفیف از طریق نسل های بعدی خانواده نیز در قصه هایشان وجود دارد. اگر نخواهیم بگوییم پیام اجتماعی، دست كم می توانیم بگوییم الگوسازی اجتماعی نیز در كارهای آنها وجود دارد كه در فیلم اخیر می توان نكوهش خراب كردن باغ ها و ساختن آپارتمان را نمونه آن دانست. از نگاه شخصیت سازی كمدی، معمولاً بار اصلی را جبلی بر دوش دارد و گاه پیر و گاهی جوان، شخصیتی معمولی را با دادن ویژگی های خاص رفتاری، طناز و شیرین می كند. ایرج طهماسب و فاطمه معتمدآریا معمولاً در قالب زوجی با یكسری خصوصیات یكسان و ظاهر می شوند. حضور شهره لرستانی در «زیر درخت هلو» برای نوتر كردن جمع سه نفره این گروه ایده ای مناسب بوده و جز این، بعد از مدت ها او را بر پرده سینما نمایان كرده است.
نسیم نجفی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید