پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


ماکس فریش


ماکس فریش
●۱۹۱۱
«ماكس فریش» نمایشنامه نویس و داستان سرای سوئیسی است كه قبل از آنكه با نمایشنامه «وقتی جنگ تمام شد» در سال ۱۹۴۹ به شهرت برسد، آرشیتكتی موفق بود. او اولین آثار ادبی خود را در دهه ۳۰ خلق كرد و در آنها بیشتر به نقد مقوله هایی چون «اصول نازیسم» و همچنین جنایات پس از جنگ پرداخت و در آثار متاخرش به طرح سئوالات وجودی همچون هویت و آزادی شخصی اهتمام ورزید. در میان آثار «فریش» كه او را بیشتر یك نمایشنامه نویس می شناسند می توان به نمایشنامه مشهور «آندورا» اشاره كرد. درباره رمان های او نظرات مختلفی وجود دارد اما آنچه بیش از هر نكته دیگری به چشم می خورد، تفاوت بین جهان نویسنده این رمان ها و تعبیر خواننده ها است.
«ماكس فریش» Max Frish در ۱۰ ماه مه ۱۹۱۵ در شهر زوریخ از پدری معمار به نام «فرانس فریش» و «كارولینا بتینا» همسرش به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی او به پایان نرسیده بود كه از شدت علاقه به ادبیات، نمایشنامه نویسی را آغاز كرد. او در سال ۱۹۳۰ به تحصیل در ادبیات آلمانی و تاریخ هنر در دانشگاه زوریخ پرداخت و با مرگ پدرش برای تامین معاش به روزنامه نگاری روی آورد. او به عنوان خبرنگار آزاد برای روزنامه های «زوریخ زیتونگ» و «زوریخ ایلاستریرتن» مشغول به كار شد و در حوزه های گردشگری و مقالات ورزشی به فعالیت پرداخت. اولین رمان او با عنوان «یورگ راینهارت» Jurg Rainhart در سال ۱۹۳۴ پدید آمد كه بعدها ویرایش دومی از آن در سال ۱۹۴۳ به چاپ رسید.
سال ۱۹۳۶ بود كه «فریش» تحصیل در رشته معماری را آغاز كرد و در سال ۱۹۴۱ فارغ التحصیل شد. او با آغاز جنگ جهانی دوم مدتی در خدمت ارتش سوئیس بود كه خاطرات روزانه آن دوران بعدها در قالب مجموعه یادداشتی با عنوان «اوراقی از جانونی» به چاپ رسانید. «فریش» در سال ۱۹۴۲ با «گرترود ماین برگ» ازدواج كرد و از او صاحب دو دختر و یك پسر شد. او در تمام این مدت یعنی از سال ۱۹۴۱ تا ۱۹۵۴ از طریق معماری امرارمعاش می كرد. در سال ۱۹۴۴ «فریش» اولین نمایشنامه رسمی خود را به رشته تحریر درآورد و زندگی جدیدی را آغاز كرد كه با خلق نمایشنامه های بعدی از جمله «وقتی جنگ تمام شد» به سال ۱۹۴۹ ادامه یافت.
او اواخر دهه ۴۰ را به سفر در اروپا پرداخت و طی آن موفق به ملاقات با «برتولت برشت» شد و تحت تاثیر مفاهیم حماسی تئاتر «برشت» قرار گرفت. با این حال مواضع سیاسی این دو نویسنده كاملاً در تضاد بود و «فریش» در مقالات سیاسی خود علناً به مخالفت با توتالیتاریانیسم و تمام اساس آن پرداخت. او دوستی خود با «برشت» را در قالب یك مجموعه خاطرات به نام «روزنگاری ها» و همچنین اثری دیگر به نام «خاطراتی از برشت» روایت می كند. او در سال ۱۹۴۶ نمایشنامه «دیوار چین» را در فضایی افسانه ای می آفریند. با آغاز دهه ،۵۰ «فریش» یك سالی را با حمایت مالی راكفلر در ایالات متحده گذراند. او كه زندگی شخصی اش با شكست مواجه شده بود و در سال ۱۹۵۹ رسماً به جدایی انجامید و در عین حال انتشار دومین رمانش «استیلر» Stiller با موفقیتی بزرگ همراه شده بود، دیگر تمامی زندگی خود را وقف نوشتن كرد. در این دوران بود كه او تصمیم به فروش دفتر مهندسی خود گرفت و تنها از راه نویسندگی به تامین معاش پرداخت. «هومو فابر» Homo Faber نام رمان بعدی است كه در سال ۱۹۵۷ منتشر شد و جزء مشهورترین رمان های او به شمار می آید. یك سال بعد «فریش» موفق به دریافت جایزه معتبر «جورج- باخنر» شد و در همان سال با نویسنده ای اتریشی به نام «اینگ بورگ باخمان» ملاقات كرد كه تا اوایل دهه ۶۰ این رابطه ادامه داشت و در همان دوران بود كه نمایشنامه «آندورا» پدید آمد.
«فریش» در سال ۱۹۶۵ به سوئیس بازگشت و سه سال بعد برای دومین بار ازدواج كرد كه ۱۱ سال دوام آورد. او در مقام یك مقاله نویس از بزرگان زمان خود محسوب می شد تا بدانجا كه «هنری كیسینجر» او را برای ناهار به كاخ سفید دعوت كرد. «ماكس فریش» عاقبت در چهارم آوریل ۱۹۹۱ در سن ۸۰سالگی در زادگاه خود چشم از جهان فرو بست. او در یكی از مقالات اجتماعی خود كه در روزهای آخر عمرش به چاپ رسید می نویسد: «آیا شما مردم واقعاً اطمینان دارید كه به نجات بشریت علاقه مندید در حالی كه اگر چشمانتان را باز كنید دیگر هیچ یك از مردمی را كه زمانی می شناختید زنده نمی بینید، اما هنوز هیچ قدمی برنداشته اید.»
گردآوری و ترجمه: فرهاد كاوه
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید