پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

ناصرالدین شاه و اردوی سلطانیه


كوتاه زمانی پس از انعقاد قرارداد «شیل-نوری» میان وزیرمختار بریتانیا و صدراعظم دولت قاجار كه به كشمكشی طولانی بر سر موضوع هرات موقتاً پایان داد، رسیدن خبرهایی از بدرفتاری با شیعیان عراق بار دیگر ناصرالدین شاه را به فكر قدرت نمایی انداخت. شیعیان عراق از سال ها قبل حمایت پادشاهان قاجار را با خود داشتند و از آنجا كه مشروعیت مذهبی حكومت قاجار به تایید و پیروی مذهب شیعه بستگی تام داشت، شاه ایران را تلویحاً پادشاه شیعیان می خواندند. دولت عثمانی در چنین شرایطی گاه از حضور شیعیان در سرزمین های تحت حاكمیت خود به عنوان عاملی برای افزایش فشار بر دولت ایران استفاده می كرد و در سایر مواقع نیز نسبت به مزاحمت هایی كه ایلات سنی مذهب برای شیعیان به وجود می آورند بی تفاوت بود.
●سلطان شیعیان
در اواسط سال ۱۲۶۹ه ق. اخباری به پایتخت ایران می رسید حاكی از اینكه آزار شیعیان ساكن عتبات افزایش یافته است. شاه جوان ایران كه به تازگی به تایید قرارداد تحقیرآمیز عدم مداخله در امور هرات تن داده بود، فرصت را غنیمت شمرد تا بار دیگر موقعیت خود را به عنوان پادشاه مقتدر شیعیان تثبیت كند. چنین بود كه به روال سال های سلطنت فتحعلی شاه قاجار دستور داد لشكری چهل هزار نفری در اردوگاه سلطانیه (نزدیك زنجان) گرد آید تا قدرت نظامی ایران را به پاشاهای عثمانی و شیعیان عراق یادآوری كند. وزیرمختار بریتانیا كه برگزاری این اردو را تهدیدی علیه حكومت عثمانی تلقی می كرد، فوراً با آن مخالفت كرد. بهانه او این بود كه برگزاری این اردو ده ها هزار تومان هزینه به دولت ایران تحمیل می كند، در حالی كه منابع مالی دولت ناچیز و برای اداره كشور ناكافی است. با این حال شاه به او اطمینان داد كه هدف از برگزاری اردو تمرین نظامی است و سپاهیانش به مرزهای عثمانی نزدیك نخواهند شد. اما شاه در عین حال برای پاشای بغداد پیام فرستاد كه حاضر است نیرویی به منطقه تحت اختیار او بفرستد و در عملیاتی مشترك با قوای عثمانی ثبات و امنیت را به كردستان و منطقه سلیمانیه بازگرداند.وزیرمختار بریتانیا مجاب نشد و در چند یادداشت رسمی خطاب به صدراعظم نسبت به اقدام دولت ایران اعتراض كرد. میرزاآقاخان نوری، صدراعظم، در پاسخ به یكی از این یادداشت ها، سابقه برگزاری اردوهای نظامی در سلطانیه را توضیح داد و از طرف شاه گلایه كرد كه وزیرمختار اهداف و مقاصد اعلام شده دولت ایران را باور ندارد و مدام نظریات خود را تكرار می كند. نوری از فرستاده بریتانیا پرسید چطور هنگامی كه قوای عثمانی در ناحیه وان تجمع كردند دولت بریتانیا توجه نكرد اما «وقتی اعلیحضرت برای نظم و نسق امور داخلی مملكت رهسپار سلطانیه می شوند... جنابعالی دست به اعتراض می زنید»؟ (نقل شده در «قبله عالم»، عباس امانت)
اما این پاسخ های دولت ایران فایده نبخشید و وزیرمختار بر فشار خود افزود. سرانجام شاه ناچار شد شخصاً دستخطی بنویسد و در آن تاكید كند كه قصد بدی ندارد و تنها می خواهد «گشتی در داخل مملكت بزند، قشون را سركشی كند و سان ببیند و قدری تفرج كند.» او رسماً اطمینان داد «سفر خود را هم به مدت قلیلی محدود كرده ایم. به فضل الهی عن قریب فوراً برمی گردیم.»
●ساز مخالف
شاه جوان از اینكه ناچار بود در امور داخلی اینچنین تعهد بسپارد و به پرسش ها و درخواست های سماجت آمیز وزیرمختار پاسخ دهد خشمگین شد. به ویژه از اینكه می دید به این ترتیب نخواهد توانست موقعیت خود را به عنوان سلطان شیعیان مورد تاكید مجدد قرار دهد، رنجید. او در نامه ای به نوری نوشت: «والله صاحب شریعت در آخرت از شما و من مواخذه می كند، یقیناً مواخذه خواهد كرد. سی هزار مخلوق شیعه را در آن ولایت اینقدر رنجانده اند، خدا را خوش نمی آید. این زندگی چه مصرف دارد؟ بر پدر ملاحظه لعنت! سلطان ملت شیعه نیستم، نیستم، نیستم! والسلام»!
علاوه بر فشارهای نماینده بریتانیا، شیوع بیماری وبا در منطقه سلطانیه نیز باعث می شد برگزاری اردوی نظامی كه در مورد آن تبلیغات فراوان شده بود مدام به تعویق بیفتد، به طوری كه جاستین شیل تصور كرد موضوع به كلی منتفی شده است. شیل در تابستان ۱۲۷۰ه ق به لندن بازگشت و جای خود را به ویلیام تیلر تامسون سپرد.
رنجیدگی و فشاری كه ناصرالدین شاه تحمل می كرد و احساس عجزی كه به او دست داده بود، باعث شد از این موقعیت استفاده كند و بار دیگر بر اجرای برنامه سلطانیه مصمم شود. او به این ترتیب می خواست دست كم در چشم مردم ایران خود را از اتهام سست رایی تبرئه كند. آنچه شاه را در اجرای نقشه اش دلگرم تر كرد اظهارنظر دالگو روكی وزیرمختار روسیه بود كه در پاسخ به مشورت دولت ایران، توصیه كرده بود در مقابل تجمع قوای عثمانی در ارزروم واكنش نشان دهند.
قوای مفصلی برای اعزام به سلطانیه در تهران گرد آمد و شاه خوشحال و امیدوار آماده شد تا نمایش قدرت خود را آغاز كند، اما سرنوشت، نوای دیگری ساز كرده بود.
شاه در بیرون دروازه های تهران از قشون خود سان دید، اما شیوع بیماری وبا در میان سپاهیان به هرج ومرجی غیرمنتظره منجر شد. كمبود پول و ناچیز بودن مواجبی كه برای سربازان درنظر گرفته شده بود بر دشواری ها می افزود. هنوز سپاهیان تهران را ترك نكرده بودند كه سه تن از آنها به بیماری وبا مردند. وضع وقتی وخیم تر شد كه شاه به سلطانیه رسید. وخامت اوضاع به گونه ای بود كه اردو عملاً از هم پاشید و شاه ناچار شد مراسم سان را لغو كند و سرخورده و خشمگین به تهران بازگردد.
آرش بهداد
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید