شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا
خانم کودتا!
در پس چهره علمی بسیاری از خاورشناسان و ایرانشناسان غربی، یك ماموریت سیاسی استعماری نهفته بود كه گرچه سعی زیادی در پوشاندن آن بهكار بستند اما نوزایی معاصر مشرقزمین با شك و تردیدی بسیار مهمتر و مقدستر از شك دكارتی، آنها را به عرصه نقد و بررسی كشاند. آن كاترین لمبتون كه هنوز هم در غرب و حتی داخل ایران كتابهایش مورد ارجاع قرار میگیرد، خدمتی به دولت متبوع خویش، انگلستان، نمود كه آن روی سكهاش، خیانت به ایران بود. او طراح نظری كودتای بیستوهشتم مرداد بود كه دستاوردهای ملیشدن صنعت نفت را به باد فنا داد و ایران را بر سر سفره منافع امریكا و انگلیس تقسیم كرد و لطمهای تاریخی به ملت ایران زد كه هنوز هم جبران نشده است.
مطالعاتی كه از قدیمیترین ایام تا عصر حاضر درباره ایران صورت گرفتهاند، از دو دسته خارج نیستند؛ دسته اول، بدون دید و نقد علمی و غالبا بر اثر مشاهدات و مسموعات، تالیف و تنظیم شدهاند؛ مانند آثاری كه نویسندگان یونان، روم، چین و پس از آن سفیران و سیاحان و بازرگانان از خود به جای گذاشتهاند؛ دسته دوم، مطالعات، اكتشافات و تجسسهای مختلفی هستند كه بهاصطلاح با دید علمی و تحلیلی و به قصد روشنشدن تمدن و فرهنگ ایران و معرفی آن به انجام رسیدهاند و در آینده هرچه بیشتر تكمیل خواهند شد. بسیاری از این آثار بهتدریج، كهنگی میپذیرند و با پژوهشهای تازه از میان میروند.
علاوهبر این تقسیمبندی كلی، میتوان تاریخ مطالعات ایرانشناسی را به پنج دوره متمایز تقسیم كرد: ۱ــ دوره ابتدایی كه از عهد نویسندگان یونان و روم آغاز و به قرن هیجدهم ختم میشود ۲ــ دوران استعمار انگلستان در هند و تاسیس كمپانی هند شرقی كه محو زبان فارسی در آنجا، نتیجه نفوذ سیاسی آن دولت است ۳ــ دوره آغاز تحقیقات علمی درباره ایران، بهویژه در زمینههای زبانشناسی، جغرافیایی، تاریخی و دینی همراه با حفریات باستانشناسی ۴ــ دوره اعزام دانشجویان ایرانی به فرنگ (اروپا) و آشناشدن آنان با روش تحقیق جدید و دستیافتن به مراجع علمی فرنگ ۵ــ دوره توسعه تحقیقات ایرانشناسی و جدایی كامل آن از رشتههای دیگر شرقشناسی.
مقدمات شناخت فرهنگ و تمدن ایرانی به وسیله غربیان، از دوران آشوب در تاریخ ایران شروع شد؛ یعنی از دورهای كه ضعف در تمام جنبههای زندگی ایرانی راه یافت و فرهنگ خودی در مسیر انحطاط قرار گرفت. عامل خارجی این انحطاط، بیشك، مداخلات استعمارگران و تلاش آنها برای دستیابی به منافع بیحدوحصر در منطقه بود. یكی از عوامل داخلی این انحطاط نیز سازمانهایی مانند فراماسونری بودند كه وظیفه جهتسازی و مشروعیتدادن به سلطه بیگانه را به عهده داشتند.
شرقشناسی و ایرانشناسی، علیرغم ادعای بیطرفی و اتخاذ روشهای نوین علمی و پژوهشی، زاییده یك ضرورت ساده اقتصادی بود، بهعبارتی تحقیقات شرقی از آنجا آغاز شد كه نیاز سیاسی و تجاری، دول اروپایی را به تربیت افرادی آشنا به زبان، تاریخ و رسوم ممالك شرقی واداشت. پس از آن و بعد از دو جنگ جهانی، توسعه اقتصادی، دیدگاههای تازه در عرصه تجاری، اندیشه سرمایهگذاری و روشهای حكومتی جدید هریك بهطورمجزا سبب شدند دول غربی با توجهی عمیقتر به رشتههای شرقشناسی و ایرانشناسی بنگرند. ایرانشناسی، بهعنوان مجموعهای از مطالعات علمی و منظم درخصوص وجوه گوناگون تمدن و فرهنگ و تاریخ ایران توسط اروپاییان بنیاد نهاده شد و بههمیندلیل از همان آغاز معلوم بود كه ایرانشناسی نیز همچون شاخههای دیگر شرقشناسی، جزئی از تمهیدات استعمار برای اعمال سلطه است.
در این نوشتار، یك ایرانشناس انگلیسی، آن كاترین لمبتون، و تاثیر اندیشههای وی بر حوادث ایران از شهریور ۱۳۲۰ تا سال ۱۳۳۲ را مورد مطالعه قرار خواهیم داد.
●معرفی لمبتون
آن كاترین لمبتون، دختر یكی از اعیان انگلستان به نام جرج لمبتون است كه در تاریخ هشتم فوریه ۱۹۱۲.م (نوزدهم بهمن ۱۲۹۰.ش) بهدنیا آمد. وی در خلال جنگ جهانی دوم (۱۳۱۸ــ۱۳۲۴.ش)، وابسته مطبوعاتی سفارت انگلستان در تهران بود. وی در سال ۱۹۴۵.م/۱۳۲۴.ش به مرتبه دانشیاری زبان فارسی در دانشكده مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن ارتقا یافت. لمبتون هشتسال بعد، كتابهای «دستور زبان فارسی» و «مالك و زارع» را منتشر كرد؛ علاوهبراین، كتابهای «اصلاحات ارضی در ایران»، «لغات فارسی»، «ایران عصر قاجار» و نیز مقالههای «تاریخ قم»، «جهانداری سنجر»، «جامعه اسلامی ایران»، «آیین جهانداری از نظر ایرانیان»، «تاثیر تمدن غرب بر ایران» و نیز مقالههایی در كتاب «تاریخ اسلام» چاپ كمبریج و رساله «گویشهای سهگانه ایرانی» از دیگر آثار وی هستند.
نویسندگان ایرانی اغلب از خانم لمبتون بهعنوان یكی از نوادر محققان فرهنگ و جامعه اسلامی، اعجوبه روزگار، یك نقاش چیرهدست و چهرهای درخشان و بانبوغ، یاد كردهاند. این عناوین را شاید هم بتوان در برخی موارد به او نسبت داد، اما بیتردید او در خدمت فرهنگ، زبان و ادب فارسی نبود بلكه در خدمت اطلاعرسانی به دولت متبوع خود فعالیت میكرد و عناوین مذكور ــ كه بیحدومرز به او نسبت داده شدهاند ــ نباید باعث گمراهی ما شوند. لمبتون، اعجوبهای است كه در سختترین شرایط، از انجام ماموریت، شانه خالی نكرد و اینهمه، نه به سبب ارادت و اخلاص وی به سرزمین و ملت ایران ــ آنگونه كه برخی مولفان گفتهاند ــ بلكه برعكس به سبب ارادت بیشائبه وی به منافع استعماری انگلستان و شاید هم معلول كینه و عداوت او نسبت به ملت ایران بود. یك فرد چگونه میتواند شیفته ملتی باشد اما از هرگونه اقدامی برای تنزل، تیرهروزی و عقبنگهداشتن آن كوتاهی نكند، چنانكه برای رویكارآوردن اراذل و اوباش با اربابان قدرت همدست شود، در طراحی و اجرای سقوط حكومت ملی مشاركت نماید و به هزاران لطایفالحیل، آن ملت را تحقیر كند.
خانم لمبتون پس از اتمام دوره فراگیری زبان و ادبیات فارسی در دانشكده مطالعات شرقی و آفریقایی وابسته به دانشگاه لندن، در سال ۱۹۳۹.م/ ۱۳۱۸.ش موفق به اخذ درجه دكترا در فلسفه شد. در زمان جنگ جهانی دوم، سفارت انگلستان در تهران، وی را بهعنوان وابسته مطبوعاتی به خدمت گرفت و او بهخوبی از عهده این شغل برآمد. كار اصلی خانم لمبتون بهعنوان وابسته مطبوعاتی سفارت، این بود كه مراقب روزنامههای ایرانی باشد و ببیند كه آیا اخبار مربوط به انگلستان، درست مطرح میشود یا خیر! او همچنین به خواندن مطبوعات ایرانی، تماس با روزنامهنگاران، تهیه فیلمهای تبلیغاتی و... مبادرت میورزید. آن لمبتون پس از مراجعت به انگلستان در سال ۱۹۵۳.م/۱۳۳۲.ش، به مرتبه دانشیاری و در سال ۱۹۵۴.م/۱۳۳۳.ش، به مرتبه استادی ادبیات فارسی دانشگاه لندن نایل آمد و در همان سال، موفق به اخذ درجه دكترای ادبیات فارسی شد. لمبتون، علاوه بر پژوهشهای بیواسطه، سالها در ایران بود، اقصی نقاط ایران را درنوردید و بخش عظیمی از آثار و منابع مربوط به تاریخ، اقتصاد، زندگی اجتماعی، مناسبات ارضی و اسناد دولتی را به دقت مورد مطالعه و بهرهبرداری قرار داد.
●بینش سیاسی لمبتون
بینش سیاسی لمبتون در مورد مسائل ایران، یك بینش استعماری است كه درواقع میراث تفكر لرد كرزنی محسوب میشود. لازم به ذكر است، جرج ناتانیل كرزن در سال ۱۸۸۹.م/ ۱۲۶۸.ش، طی دیداری از ایران، تحلیلی درباب نفت ایران و نقش منطقه خلیجفارس ارائه داد كه نقش اساسی و مهمی در تحقق رویای سلطه دوگانه سیاسی ــ تجاری انگلستان بر این منطقه ایفا كرد. هرچند، اساس تحول استراتژی انگلستان در خلیجفارس قبل از دیدار كرزن از ایران، فراهم آمده و شكل گرفته بود، اما نقش او در این تحول، بیش از هركس دیگری است. او واقعا باور داشت كه امپراتوری انگلستان، حد اعلای دانش اداره حكومت را كه میراث تمدن بشری است، در خود دارد و همین تلقی نادرست او بود كه موجب اشتباه وی در برآورد مشرب ایرانیان به هنگام عقد قرارداد ۱۹۱۹ شد. كرزن، بهعنوان پرنفوذترین مدافع استعمار نو، نسلی از ماموران انگلستان را در منطقه تحت نفوذ فكری خود درآورد كه حتی مدتها پس از مرگ وی، عدهای مانند لمبتون، به تقلید از این تفكر سیاسی كرزن ادامه دادند.
آن لمبتون نیز مانند كرزن با بینش اریستوكراتیك و اشرافی خویش بهگونهای با مسائل ایران مواجه شد كه گویی با یك شیء سروكار دارد.●لمبتون و حزب توده
محمدرضا پهلوی پس از ادای سوگند پادشاهی در بیستوششم شهریور ۱۳۲۰ در مجلس شورای ملی، به مردم وعده آزادی و نیز جبران اجحافی را داد كه در سایه دیكتاتوری پدر بر آنها تحمیل شده بود. فردای آن روز مردم، به شادمانی و پایكوبی پرداختند و خشم و نفرت خود را نسبت به دیكتاتور سابق نشان دادند. روشنفكران نیز به شعف آمده و درصدد بهرهگیری از آزادی نسبی ایجادشده برآمدند. سفارتخانهها نیز تاآنجاكه توانستند از این فضا سوءاستفاده كردند. پس از این تاریخ، یعنی در هفتم مهرماه ۱۳۲۰، عدهای از بقایای پنجاهوسه نفر، با محوریت سلیمانمیرزا اسكندری گرد هم آمدند و حزب توده را تشكیل دادند. این گروه انتشار روزنامهای را بهنام «مردم» تصویب كرد كه اولین شماره آن در تاریخ یازدهم بهمنماه ۱۳۲۰ به سردبیری عباس نراقی و هیات تحریریه مركب از مصطفی فاتح، ایرج اسكندری، بزرگ علوی و انور خامهای منتشر گردید. حزب توده با استفاده از سكوت توأم با رضایت سفارت انگلستان، مشغول به كار شد و بهزودی به چنان تشكیلات منسجمی دست یافت كه در صحنه سیاسی كشور، نقش تعیینكنندهای پیدا كرد. در دوران دولت سهیلی، نخستین كنفرانس ایالتی حزب توده برپا گردید. برنامه ازپیشتعیینشده حزب كه توسط كرملین تصویب شده بود، این بود كه حزب به پیروی از سیاست دولت شوروی كه متحد انگلستان بود، در هماهنگی كامل با سفارت انگلستان عمل كند و بهاصطلاح به پای رقیب نپیچد. این سیاست باعث میشد كه حزب توده، تقسیم كشور به دو منطقه تحت نفوذ شوروی و انگلستان را بپذیرد و مانعی بر سر راه پیوستن حزب «همرهان سوسیالیست» به حزب توده وجود نداشته باشد. حزب همرهان سوسیالیست را مصطفی فاتح (عضو عالیرتبه شركت نفت جنوب) با پول انگلیسیها بهوجود آورد. چون همكاری انگلیس و شوروی ایجاب میكرد كه میان هواداران آنان نیز همكاری ایجاد شود، مصطفی فاتح از طریق بزرگ علوی با برخی از روشنفكران مثل ایرج اسكندری، دكتر یزدی و عباس نراقی آشنا شد. علوی به سفارش فاتح به معاونت آن لمبتون ــ كه در آن زمان رئیس ویكتوری هاوس بود ــ منصوب گردید. ویكتوری هاوس (Victory House) یا خانه پیروزی، مركز تبلیغات سیاسی انگلیسیها در ایران بود كه آن را به تقلید از براون هاوس (Broune House) یا خانه قهوهای (مركز تبلیغات سیاسی آلمان هیتلری)، تاسیس كرده بودند و در تمام دوران جنگ، نهتنها در ایران بلكه در منطقه، نقش بسیار مهمی بر عهده داشت. انگلیسیها، یكی از زبردستترین عناصر فعال خود یعنی دكتر آن كاترین لمبتون را به ریاست این مركز برگزیدند و او نشان داد كه بهبهترینوجه از عهده این ماموریت خطیر برمیآید. بههرحال، بزرگ علوی به معاونت لمبتون منصوب شد و حقوق خوبی در حدود پانصدتومان كه در آن زمان دو برابر حقوق یك نماینده مجلس و بیش از حقوق یك وزیر بود، دریافت میكرد. احسان طبری نیز به پیشنهاد بزرگ علوی و تایید لمبتون در شركت نفت با حقوق ماهی سیصد تومان استخدام شد. طبری در آنجا مدیریت یك نشریه هفتگی به نام «تفسیر وقایع هفته» را برعهده داشت كه اداره اطلاعات شركت نفت آن را زیر نظر لمبتون منتشر میكرد. هدف این نشریه، توجیه سیاستهای انگلستان در ایران بود.
انتشار روزنامه «مردم» نیز با اشاره مستقیم شوروی و در نتیجه مباحثه میان خانم لمبتون و یك خاورشناس روسی صورت گرفت. دیدار و مذاكره لمبتون و خاورشناس روسی، نشاندهنده عمق اهمیتی است كه این دو قدرت برای هدایت افكار عمومی در جهت سیاستهای خود قائل بودند. هنگامیكه روزنامه مزبور با مشكل تهیه كاغذ روبرو شد، طی ملاقاتی میان یكی از افراد وابسته به انستیتوی خاورشناسی شوروی و لمبتون، كمبود كاغذ و مسائل مالی آن به اتفاق حل شد و روزنامه مجددا به انتشار خود ادامه داد. پس از ورود ارتش امریكا به ایران، روزولت و استالین مذاكراتی را درخصوص همكاری دوجانبه در ایران انجام دادند اما انگلستان كه دولت ایران را توسط لژهای فراماسونری تحت كنترل داشت، مانع اصلی آنها بود. بدینترتیب، موافقت تلویحی و اعلامنشدهای بین شوروی و امریكا علیه انگلستان به میان آمد. به دنبال این موافقت، همكاری با مصطفی فاتح و آن لمبتون هم از دستور حزب توده خارج شد.
در مورد همكاری حزب توده ایران با لمبتون، بهعنوان یكی از عوامل انگلستان در ایران، توجیهات مختلفی شده است كه عمدهترین آن بهخطرافتادن استقلال كشور و خطر هجوم آلمان هیتلری و حفظ سوسیالیسم نوپای شوروی بهعنوان سكوی پرش بود. از طرفی هم، حزب توده، لمبتون را از نظر تبلیغات ضدفاشیستی، دارای صلاحیت و بصیرت میدانست. اما این تحلیلها باید مورد تردید قرار گیرد؛ زیرا آلمان در آن شرایط به دلیل جبهههای مختلفی كه گشوده بود و بهویژه درگیری تمامعیار با شوروی و فقدان نیروهای كارآمد نظامی در ایران و نیز نداشتن پایگاه قوی در میان رجال ایرانی، نمیتوانست خطر بالفعلی برای استقلال ایران باشد. درواقع به نظر میرسد یكی از دلایل اصلی ارتباط حزب توده با لمبتون، این بود كه انگلستان از تمام امكانات موجود برای مانور نظامی در ایران برخوردار بود و از عوامل داخلی هم برای پیشبرد اهداف خود سود میجست.
●لمبتون و بلوای نان
از اواخر زمستان ۱۳۲۰، یعنی پسازآنكه مجلس، پیمان همكاری ایران، شوروی و انگلستان را تصویب كرد و به اشغال نظامی ایران صورت قانونی بخشید و دولت نیز سیستم جیرهبندی را در تمام كشور به مرحله اجرا درآورد و كوپن نان، قند، شكر و سایر اقلام ضروری را در اختیار مردم قرار داد و درست از هنگامیكه انتظار میرفت فشار بر ملت ایران كمتر شود و محرومیتهای آن كاهش یابد، كمبود نان آغاز گردید و بهتدریج، به صورت یك قحطی فراگیر درآمد. علت این كمبود، غارت آشكار محصولات توسط متفقین بود. تمام غلات آذربایجان، گیلان و مازندران را شوروی یكجا میبرد؛ چون تولید غلات شوروی در اثر جنگ و اشغال سرزمینهای حاصلخیز اوكراین، بلاروس و سایر نقاط حاصلخیز آن كشور توسط ارتش آلمان و آتشزدن كشتزارها هنگام تخلیه و عقبنشینی از این اراضی، به صفر رسیده بود. در جنوب كشور نیز همین وضعیت حاكم بود. قسمت اعظم غلات را انگلیسیها و امریكاییها میخریدند، اما نه برای مصرف خودشان، بلكه برای تحویل به شوروی. چون خودشان نیازی به آن نداشتند. علاوهبراین، میان شوروی و انگلیس، دائما مشاجره تبلیغاتی برای فریب مردم برقرار بود و هركدام میكوشیدند خود را یار و مددكار ایران نشان دهند. پسازآنكه صدها تن از مردم بر اثر گرسنگی مردند و در چندین شهر ایران، شورشهای خودانگیخته علیه قحطی نان روی داد ــ كه البته همگی به دست دولت در پناه اشغالگران به خاك و خون كشیده شدند ــ بهاصطلاح حس انساندوستی شوروی برانگیخته شد و بیستوپنجهزار تن گندم به ایران هدیه كرد. بهدنبال آن، مطبوعات وابسته به حزب توده و روزنامههای دولتی كیهان و اطلاعات در مدح این كمك شوروی، قلمفرسایی نمودند و به نام ملت ایران از شوروی سپاسگزاری كردند. اما انگلیسیها نمیتوانستند این كمدی فضاحتبار را تحمل كنند، لذا اداره انتشارات سفارتشان، یعنی همان ویكتوری هاوس، به كمك آن لمبتون، اعلامیهای را در روزنامهها چاپ كرد مبنیبراینكه اگر شوروی بیستوپنجهزار تن گندم به ایران اهدا كرده است، به علت آن است كه انگلیس و امریكا چندین برابر این مقدار، به آن كشور گندم فرستادهاند.
آن لمبتون و دستیارانش، ازیكسو كوشیدند به خیال خود، تبلیغات شوروی را خنثی كنند و به ملت ایران بگویند مبادا فریب شوروی را بخورند و ازسویدیگر سعی میكردند هم خودشان و هم شوروی را تبرئه كنند و تمام تقصیرها را متوجه مالكان آذربایجان و ایالات دیگر كنند و آنان را مسبب اصلی این قحطی نشان دهند.
در بیصداقتی لمبتون و ایادی داخلی او همین بس كه مالك آذربایجانی نفعی ندارد كه سه سال تمام محصول را در انبارها پنهان كند، درحالیكه نه میتواند آن را به خارج صادر كند و نه در داخل بفروشد. آنان بهخوبی میدانستند كه محصول در آذربایجان به انبار نمیرسید و در سر خرمن به شوروی برده میشد. همچنین دلیل دیگر كذبگویی آنان، این بود كه آنها چندین برابر گندم اهدایی به شوروی را از حلقوم ملت ایران بیرون آورده بودند. قحطی نان درواقع از عامل بنیادیتری كه متفقین به دولت فروغی تحمیل كرده بودند، ناشی میشد؛ چنانكه فروغی تلاش میكرد با انعقاد قرارداد سهجانبه میان ایران، انگلیس و شوروی، حضور اشغالگران را قانونی كند تا مطمئن شود كه آنان استقلال و تمامیت ارضی ایران را تضمین خواهند كرد.
قحطی نان كه عوامل انگلیس و شوروی برای رفع موقت آن، جار و جنجال به راه میانداختند، در حقیقت یكی از تبعات اشغال نظامی ایران توسط متفقین بود اما خانم لمبتون، با آن تفكر كرزنی، هرگز نمیتوانست یا نمیخواست این حقیقت را ببیند. او ترجیح میداد از تمام ضعفهای داخلی كشور، بهخوبی استفاده كند و در نهایت همه تقصیرها و كاستیها را به گردن عوامل سودجو، روستاییان، كشاورزان، خوانین و بازرگانان بیندازد. حقی كه از ملت ایران در این شرایط ضایع شد، علاوه بر اثرات درازمدت آن، در كوتاهمدت نیز، تنگناهایی ایجاد كرد كه نظیر آن در كمتر دورهای از تاریخ ایران مشاهده میشود.●لمبتون و سیدضیاء
همزمان با رشد و اعتلای جنبش دموكراتیك ایران و تشكیل جبهه آزادی، نیروهای استعمار و ارتجاع درصدد برآمدند با این روند روبهرشد كه متضمن تهدیدهای جدی برای منافع استعمار بود، مقابله كنند. بااینهمه اوضاع جهانی به نفع نیروهای مترقی تغییر كرده بود و استعمار پیر دیگر تنها قدرت تركتاز جهانی نبود، بلكه موانعی، عنانگسیختگی آن را محدود میكردند. ازاینرو ارتجاع داخلی و دولت انگلستان، نقشهای جدید برای بهاسارتدرآوردن مردم ایران طرح كردند و سیاستمدار ورشكستهای چون سیدضیاءالدین طباطبایی برای اجرای آن برگزیده شد. بههمینمنظور، در هشتم بهمن ۱۳۲۱، مظفر فیروز، فرزند نصرتالدوله فیروز كه به نمایندگی از سوی برخی جراید به فلسطین سفر كرده بود، در ده كیلومتری شهر غزه با سیدضیاء مصاحبهای به عمل آورد و آن را در روزنامه «اقدام» منتشر كرد. وابستگی سیدضیاء به امپریالیسم انگلستان، بهقدری آشكار بود كه نیاز به تشریح و افشاگری نداشت. سوابق وی پیش و پس از كودتای سوم اسفند ۱۲۹۹.ش، به حدی وابستگی او را اثبات میكرد كه جای تردید باقی نمیگذاشت. سوابق خانوادگی مظفر فیروز نیز چندان بهتر از او نبود و انصافا تجانس كامل میان مصاحبهكننده و مصاحبهشونده وجود داشت. ورود سیدضیاء به ایران، به شكلی صورت گرفت كه حتی افراد ساده نیز نسبت به وابستگی كامل سیدضیاء به استعمار انگلستان مطمئن شدند.
پس از ورود سیدضیاء به ایران، عوامل ارتجاع و نوكران استعمار به استقبال او شتافتند و مقدمش را گرامی داشتند و عناوینی نظیر منجی و پیشوا نثار قدومش كردند. سیدضیاء كه مدتها از اوضاع و احوال ایران بهدور بود، در بازگشت به ایران، فعالیت خود را با دفاع از كلاهپوست و حمله به كلاهشاپو شروع كرد و خواستار بازگشت روبند، چادر، عبا و ردا به نام مفاخر اجدادی شد. دراینزمان حسین مكی با نوشتن مقالهای، مفاخر اجدادی سیدضیاء را به باد تمسخر گرفت و جلوههای مختلفی از اهداف استعماری انگلیس را آشكار ساخت كه منجر به توقیف روزنامه «آزاد» توسط سهیلی شد. سیدضیاء برای پیشبرد اهداف خود، اظهارات دوستانهای نیز نثار شوروی كرد، اما علیرغم همه این ترفندها، نقشههای سیدضیاء با شكست روبرو شد؛ چراكه مخالفتهای فراوانی را علیه خود برانگیخت. یكی از مخالفان او، شاه بود كه میترسید سیدضیاء با او همان كند كه رضاخان با احمدشاه كرد. دومین دشمن خطرناك سیدضیاء، قوامالسلطنه بود كه خود نقشه دیكتاتورشدن را در سر میپروراند. سومین دشمن سیدضیاء، گروهها و شخصیتهای آزادیخواه، دموكرات و طرفداران مشروطیت واقعی بودند كه در راس آنان دكتر مصدق قرار داشت. چهارمین گروه مخالف سیدضیاء، در درون عوامل وابسته به انگلستان قرار داشت و آن، مصطفی فاتح، نماینده حزب همرهان سوسیالیست بود.
در میان نهادهای امپریالیستی انگلستان كه در سیاست داخلی ایران دخالت داشتند، بر سر رویكارآمدن سیدضیاء اختلاف وجود داشت. اداره اطلاعات سفارت انگلستان یا همان «ویكتوری هاوس» به ریاست خانم لمبتون، با نهادهای امپریالیستی دیگر در این مورد موافق نبود. این نهاد اگرچه جزئی از سفارت انگلستان بود ولی درواقع نهادی مستقل به حساب میآمد و احتمالا با «اینتلیجنت سرویس» نیز پیوندهایی داشت. خود لمبتون، به حزب كارگر یا حزب لیبرال تمایل نشان میداد و با برنامههای سیدضیاء مخالف بود. یكی از علل ریشهای این اختلاف، آن بود كه امپریالیسم حتی در شكل كهن و كلاسیك خود، یكپارچه نبود و هنوز هم نیست، بلكه جناحها و نظرگاههای مختلفی در درون آن وجود دارند. در مساله رویكارآوردن سیدضیاء، خانم لمبتون با شناختی كه از نیروهای مخالف سیدضیاء ــ اعم از دربار و شخص شاه، قوام، نیروهای ملی و مصدق و حزب توده ــ داشت، بهخوبی میدانست كه نمیتواند این هدف را تحقق بخشد و بههمینجهت با این طرح مخالفت كرد. بررسی جامعهشناسانه و تاریخی خانم لمبتون، وی را به این واقعیت سوق داد كه در صورت اجرای طرح، چیزی جز رسوایی، نصیب دولت متبوعش نخواهد شد. كسانی كه كتابهای «مالك و زارع در ایران» و «اصلاحات ارضی ایران» را از این نویسنده مطالعه كرده باشند، بهخوبی درمییابند كه لمبتون چه اطلاعات دقیقی در مورد جامعه ایران داشت. اما جناحهای رقیب وی در انگلستان قدرت بیشتری داشتند و به اجرای طرحی كه ناكام ماند، مبادرت ورزیدند.
●لمبتون و كودتای بیستوهشتم مرداد
در مورد اینكه كودتای بیستوهشتم مرداد، یك كودتای انگلیسی ــ امریكایی بود، مدارك غیرقابل انكاری تاكنون بهدست آمدهاند، ولی جزئیات این توطئه امپریالیستی و افرادی كه در آن نقش كلیدی داشتند، هنوز هم قابل تحقیق است. پرداختن به تمام ابعاد این توطئه از حوصله این مقاله خارج است و تنها به اقتضای بحث، به نقش كلیدی یكی از عوامل مهم این توطئه كه متاسفانه توسط برخی نویسندگان، لقب ایراندوست گرفته است، میپردازیم. او كسی نیست جز آن لمبتون، خادم استعمار پیر.
جریان ملیشدن صنعت نفت، علیرغم ضعفهایی كه به دلیل وجود گرایشهای غیرانقلابی در رهبری جنبش عارض شد، چنان آشوبی در جبهه امپریالیسم و ایادی داخلی آن به پا كرد كه تصور آن برای ایرانشناسان اریستوكراتی مانند آن لمبتون، بیاندازه دشوار بود. آنان ضعف و خودفروختگی برخی رجال دستپرورده خود را به حساب تمام ملت ایران گذاشته بودند، ولی هنگامی كه نهضت ملی به رهبری دكتر مصدق و آیتالله كاشانی شدت گرفت، پی بردند كه شناخت استعماری، یك شناخت تكبعدی و داوریهای كرزنی، یك داوری مالیخولیایی است. در سال ۱۹۵۱.م/۱۳۳۰.ش، مقالهای از خانم لمبتون در روزنامه تایمز منتشر شد كه در وزارت امورخارجه انگلستان، بهعنوان عالیترین تحلیل از جریانات داخلی ایران و ریشههای اصلی ملیشدن صنعت نفت مورد توجه قرار گرفت. لمبتون در این مقاله، توجه خوانندگان را به دستهبندیهای داخلی كه در مساله نفت به اوج خود رسیده بود، جلب كرد. از نظر وی جامعه ایرانی، طی سالها در حالت عدم تعادل بوده است. بهنظر خانم لمبتون، شیوع باندبازیهای فامیلی، رواج رشوه و فساد در خدمات كشوری و توزیع نابرابر ثروت، تنش بین بخش شهری و روستایی جمعیت، بین جمعیت اسكانیافته و قبایل، بین عناصر غربگرا و توده مردم، عوامل دیگر این بیثباتی بودند. لمبتون معتقد بود برای قشر روشنفكر و اقشار حرفهای مانند كارگران كه به اصلاح وضع اجتماعی و اقتصادی ایران میاندیشیدند، چارهای جز انتخاب بین یكی از دو وضع مبارزه انقلابی و استبداد سلطنتی نمانده بود. لمبتون طی مقالهای هشدار داد بحران ناشی از بستر اجتماعی ایران، بسیار عمیقتر از بحران ناشی از مساله نفت است و صرفا با رفع بحران نفت نمیتوان آن را برطرف كرد.
نظرات لمبتون كه اسناد و آرشیوهای زیادی موید تلاش او در راستای تخریب موقعیت مصدق هستند، با نظرات دیگر نویسندگان بریتانیایی كاملا منطبق بود. آنان نیز مانند لمبتون معتقد بودند كه وضع بهسرعت بدتر میشود و بیشازهرزماندیگری لازم است اقدامات قاطعانه و موثرتری برای جبران اشتباهات گذشته به عمل آید. به اعتقاد لمبتون، مصدق روابط بین ملت ایران و ملت بریتانیا را تیره و مسموم كرده بود. به نظر وی مصدق توانسته بود با استفاده بهینه از نارضایتی گسترده و با توسل به نوعی ناسیونالیسم افراطی، یك نهضت منسجم، سازمانیافته و فراگیر ایجاد كند و ازاینرو معتقد بود با وجود مصدق نمیتوان منافع امپریالیسم انگلستان را در ایران تامین كرد؛ چراكه میدانست مصدق حاضر به مصالحه بر سر منافع ملی ایران نیست. ازاینرو لمبتون تنها راه نجات بریتانیا را از مخمصهای كه بدان گرفتار شده بود، توسل به دخالت پنهانی علیه مصدق و نیز تضعیف موقعیت و بایكوت او میدانست. به نظر لمبتون، یكی از راههای پنهانی تضعیف موقعیت دكتر مصدق، دادن قوت قلب به ایرانیانی بود كه درك آنان از مفهوم منافع ملی ایران، با نظرات بریتانیا تطبیق میكرد اما واهمه داشتند كه خائن قلمداد شوند. راه دیگر، این بود كه با استفاده از افسران روابط عمومی سفارت بریتانیا در تهران، وضع بهگونهای تغییر داده شود تا روشنفكران ایرانی كه نظر مساعد نسبت به بریتانیا داشتند، بتوانند بیپرده علیه مصدق سخن بگویند. لمبتون معتقد بود بدون رهنمودهای فوق، نمیتوان رژیم مصدق را تغییر داد. او میگفت ایرانیان تشخیص دادهاند كه آنچه ایران احتیاج دارد، تحول اقتصادی است نه قطع رابطه با بریتانیا و درك كردهاند كه بریتانیا میتواند در سازماندادن به امور مالی ایران و ترقی سطح زندگی مردم، نقش مهمی داشته باشد.
لمبتون پس از ارائه این تحلیل، برای اجرای طرح خود، رابین زینر (استاد زبان فارسی دانشگاه آكسفورد و بعدها استاد مذاهب شرقی) را برای اجرای این طرحها پیشنهاد كرد. به تعبیر لمبتون، زینر مردی ایدهآل برای رهبری عملیات پنهانی طرفداران انگلیس محسوب میشد. دكتر زینر در سال ۱۳۲۸.ش، زمانی كه آذربایجان بهطورجدی از سوی روسها تهدید میشد، در امر تبلیغات، بسیار موفق بود و لذا لمبتون اصرار داشت طرح كودتا نیز توسط زینر اجرا شود. وی معتقد بود تضعیف مصدق باید از بازار شروع شود. دلیل خانم لمبتون از انتخاب بازار، ویژگی مذهبی آن بود. خصلت مذهبی بازار و تحریك آن با توسل به خطر كمونیسم، شیطانیترین تدبیری بود كه خانم لمبتون اندیشید. بههرحال، طرح لمبتون بهعنوان پیشنهادی كه برای بریتانیا نفع تاریخی داشت، از سوی آنتونی ایدن (وزیر امورخارجه انگلستان) پذیرفته شد. ایدن در این زمینه مینویسد: «من با خانم لمبتون كه شناخت دست اول و قابلملاحظهای از ایران و افكار ایرانیان دارد، كاملا موافقم. پیشنهاد خانم لمبتون كه متضمن نفع تاریخی برای بریتانیا بود، موضوع قابلتوجهی بود. تلاشهای غیررسمی ما برای تضعیف مصدق، پیشرفت خوبی دارد، اما یكی از مشكلات اصلی، حمایت پنهانی امریكا از مصدق است.» زینر نیز مانند لمبتون معتقد بود كه سفارت انگلستان در تهران باید با ایرانیان بانفوذی كه منافعشان با منافع انگلستان تطبیق میكند، مثل برادران رشیدیان (سیفالله، قدرتالله و اسدالله) متحد شود. سرسختی مصدق در ندادن امتیاز به انگلیسیها و امریكاییها كه در طول مذاكرات طولانی نمایان شد، آنان را بیشازپیش متقاعد كرد كه خط لمبتون باید جنبه عملی به خود بگیرد. اجرای موفقیتآمیز كودتای بیستوهشتم مرداد كه راهنماییهای زیركانه لمبتون نقش بسزایی در آن داشت، نتایج مصیبتباری برای ایران و حتی جنبشهای آزادیبخش سایر كشورهای جهان سوم در بر داشت. درواقع باید گفت طراح اصلی این كودتا خانم لمبتون و مجری آن، رابین زینر بود.
●سخن پایانی
همانطوركه اكثر ایرانشناسان، هم از نظر موضوع مطالعه و هم از نظر رهیافت مطالعه، تحت هدایت دولتهای متبوعشان بودهاند و به میزان موفقیتی كه كسب میكردند، تشویق و تامین میشدند، خانم لمبتون نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. وی در مقدمه كتاب «مالك و زارع» به این واقعیت اشاره میكند: «اكنون وقت آن رسیده است كه از موسسه پادشاهی امور بینالملل و كمیته تحقیق لورهلم كه متحمل مخارج مسافرت من شدهاند، سپاسگزاری نمایم.» خانم لمبتون در این كتاب، صرفا اطلاعاتی را ارائه میدهد كه باب طبع امپراتوری انگلستان باشند. این اطلاعات نقاط تفرقه را برمیانگیختند و انگلیسیها از اینگونه گزارشها و اطلاعات، در مواقع لازم استفاده میكردند. ارائه برخی گزارشها از سوی لمبتون در مورد اختلاف بین ترك و فارس و شهری و ایلی به دولت انگلستان، باعث دامنزدن به تفاوتهای قومی، قبیلهای و زبانی از سوی آن كشور میشد و نتیجه آن برای ملت ایران، جز جنگهای داخلی و هلاكت چیز دیگری نبود. همچنین این نكته كه خانم لمبتون، هیچگاه ایران را مستعمره ندانسته و این كشور را از فرایندهای استعماری بركنارمانده میداند، تاحدزیادی بر جهتگیریهای دولت متبوعش در مورد نحوه مداخله در ایران موثر بوده است.
آن كاترین لمبتون به پاس این تحقیقات و خدمات كلیدی برای استعمار، در هفتم دسامبر ۱۹۶۰.م/ هفدهم آذر ۱۳۳۹ به كسب مدال افتخار «سر پرسی سایكس مموریال»، نایل آمد.
آن لمبتون حتی تا به امروز نقش عمدهای در سیاست خارجی انگلستان در مورد ایران داشته است. نقش سیاسی لمبتون در ایران نمیتواند منحصر به دوره اقامت وی در ایران باشد. او در این دوره، در فاصله شروع تا پایان جنگ جهانی دوم و در سالهای بعد، شناخت قابلتوجهی از اوضاع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران پیدا كرد و با این ویژگیها توانست كاملا مورد توجه سیاستگزاران كشور متبوعش باشد.
مسلم این است كه حكایت استعمار و امپریالیسم، همچنان باقی است و تا چنین است، هر اندیشه و ایدهای كه از آن سوی مرزها در مورد ایران برخیزد، مظنون و شبههآلود خواهد بود..
مطالعاتی كه از قدیمیترین ایام تا عصر حاضر درباره ایران صورت گرفتهاند، از دو دسته خارج نیستند؛ دسته اول، بدون دید و نقد علمی و غالبا بر اثر مشاهدات و مسموعات، تالیف و تنظیم شدهاند؛ مانند آثاری كه نویسندگان یونان، روم، چین و پس از آن سفیران و سیاحان و بازرگانان از خود به جای گذاشتهاند؛ دسته دوم، مطالعات، اكتشافات و تجسسهای مختلفی هستند كه بهاصطلاح با دید علمی و تحلیلی و به قصد روشنشدن تمدن و فرهنگ ایران و معرفی آن به انجام رسیدهاند و در آینده هرچه بیشتر تكمیل خواهند شد. بسیاری از این آثار بهتدریج، كهنگی میپذیرند و با پژوهشهای تازه از میان میروند.
علاوهبر این تقسیمبندی كلی، میتوان تاریخ مطالعات ایرانشناسی را به پنج دوره متمایز تقسیم كرد: ۱ــ دوره ابتدایی كه از عهد نویسندگان یونان و روم آغاز و به قرن هیجدهم ختم میشود ۲ــ دوران استعمار انگلستان در هند و تاسیس كمپانی هند شرقی كه محو زبان فارسی در آنجا، نتیجه نفوذ سیاسی آن دولت است ۳ــ دوره آغاز تحقیقات علمی درباره ایران، بهویژه در زمینههای زبانشناسی، جغرافیایی، تاریخی و دینی همراه با حفریات باستانشناسی ۴ــ دوره اعزام دانشجویان ایرانی به فرنگ (اروپا) و آشناشدن آنان با روش تحقیق جدید و دستیافتن به مراجع علمی فرنگ ۵ــ دوره توسعه تحقیقات ایرانشناسی و جدایی كامل آن از رشتههای دیگر شرقشناسی.
مقدمات شناخت فرهنگ و تمدن ایرانی به وسیله غربیان، از دوران آشوب در تاریخ ایران شروع شد؛ یعنی از دورهای كه ضعف در تمام جنبههای زندگی ایرانی راه یافت و فرهنگ خودی در مسیر انحطاط قرار گرفت. عامل خارجی این انحطاط، بیشك، مداخلات استعمارگران و تلاش آنها برای دستیابی به منافع بیحدوحصر در منطقه بود. یكی از عوامل داخلی این انحطاط نیز سازمانهایی مانند فراماسونری بودند كه وظیفه جهتسازی و مشروعیتدادن به سلطه بیگانه را به عهده داشتند.
شرقشناسی و ایرانشناسی، علیرغم ادعای بیطرفی و اتخاذ روشهای نوین علمی و پژوهشی، زاییده یك ضرورت ساده اقتصادی بود، بهعبارتی تحقیقات شرقی از آنجا آغاز شد كه نیاز سیاسی و تجاری، دول اروپایی را به تربیت افرادی آشنا به زبان، تاریخ و رسوم ممالك شرقی واداشت. پس از آن و بعد از دو جنگ جهانی، توسعه اقتصادی، دیدگاههای تازه در عرصه تجاری، اندیشه سرمایهگذاری و روشهای حكومتی جدید هریك بهطورمجزا سبب شدند دول غربی با توجهی عمیقتر به رشتههای شرقشناسی و ایرانشناسی بنگرند. ایرانشناسی، بهعنوان مجموعهای از مطالعات علمی و منظم درخصوص وجوه گوناگون تمدن و فرهنگ و تاریخ ایران توسط اروپاییان بنیاد نهاده شد و بههمیندلیل از همان آغاز معلوم بود كه ایرانشناسی نیز همچون شاخههای دیگر شرقشناسی، جزئی از تمهیدات استعمار برای اعمال سلطه است.
در این نوشتار، یك ایرانشناس انگلیسی، آن كاترین لمبتون، و تاثیر اندیشههای وی بر حوادث ایران از شهریور ۱۳۲۰ تا سال ۱۳۳۲ را مورد مطالعه قرار خواهیم داد.
●معرفی لمبتون
آن كاترین لمبتون، دختر یكی از اعیان انگلستان به نام جرج لمبتون است كه در تاریخ هشتم فوریه ۱۹۱۲.م (نوزدهم بهمن ۱۲۹۰.ش) بهدنیا آمد. وی در خلال جنگ جهانی دوم (۱۳۱۸ــ۱۳۲۴.ش)، وابسته مطبوعاتی سفارت انگلستان در تهران بود. وی در سال ۱۹۴۵.م/۱۳۲۴.ش به مرتبه دانشیاری زبان فارسی در دانشكده مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن ارتقا یافت. لمبتون هشتسال بعد، كتابهای «دستور زبان فارسی» و «مالك و زارع» را منتشر كرد؛ علاوهبراین، كتابهای «اصلاحات ارضی در ایران»، «لغات فارسی»، «ایران عصر قاجار» و نیز مقالههای «تاریخ قم»، «جهانداری سنجر»، «جامعه اسلامی ایران»، «آیین جهانداری از نظر ایرانیان»، «تاثیر تمدن غرب بر ایران» و نیز مقالههایی در كتاب «تاریخ اسلام» چاپ كمبریج و رساله «گویشهای سهگانه ایرانی» از دیگر آثار وی هستند.
نویسندگان ایرانی اغلب از خانم لمبتون بهعنوان یكی از نوادر محققان فرهنگ و جامعه اسلامی، اعجوبه روزگار، یك نقاش چیرهدست و چهرهای درخشان و بانبوغ، یاد كردهاند. این عناوین را شاید هم بتوان در برخی موارد به او نسبت داد، اما بیتردید او در خدمت فرهنگ، زبان و ادب فارسی نبود بلكه در خدمت اطلاعرسانی به دولت متبوع خود فعالیت میكرد و عناوین مذكور ــ كه بیحدومرز به او نسبت داده شدهاند ــ نباید باعث گمراهی ما شوند. لمبتون، اعجوبهای است كه در سختترین شرایط، از انجام ماموریت، شانه خالی نكرد و اینهمه، نه به سبب ارادت و اخلاص وی به سرزمین و ملت ایران ــ آنگونه كه برخی مولفان گفتهاند ــ بلكه برعكس به سبب ارادت بیشائبه وی به منافع استعماری انگلستان و شاید هم معلول كینه و عداوت او نسبت به ملت ایران بود. یك فرد چگونه میتواند شیفته ملتی باشد اما از هرگونه اقدامی برای تنزل، تیرهروزی و عقبنگهداشتن آن كوتاهی نكند، چنانكه برای رویكارآوردن اراذل و اوباش با اربابان قدرت همدست شود، در طراحی و اجرای سقوط حكومت ملی مشاركت نماید و به هزاران لطایفالحیل، آن ملت را تحقیر كند.
خانم لمبتون پس از اتمام دوره فراگیری زبان و ادبیات فارسی در دانشكده مطالعات شرقی و آفریقایی وابسته به دانشگاه لندن، در سال ۱۹۳۹.م/ ۱۳۱۸.ش موفق به اخذ درجه دكترا در فلسفه شد. در زمان جنگ جهانی دوم، سفارت انگلستان در تهران، وی را بهعنوان وابسته مطبوعاتی به خدمت گرفت و او بهخوبی از عهده این شغل برآمد. كار اصلی خانم لمبتون بهعنوان وابسته مطبوعاتی سفارت، این بود كه مراقب روزنامههای ایرانی باشد و ببیند كه آیا اخبار مربوط به انگلستان، درست مطرح میشود یا خیر! او همچنین به خواندن مطبوعات ایرانی، تماس با روزنامهنگاران، تهیه فیلمهای تبلیغاتی و... مبادرت میورزید. آن لمبتون پس از مراجعت به انگلستان در سال ۱۹۵۳.م/۱۳۳۲.ش، به مرتبه دانشیاری و در سال ۱۹۵۴.م/۱۳۳۳.ش، به مرتبه استادی ادبیات فارسی دانشگاه لندن نایل آمد و در همان سال، موفق به اخذ درجه دكترای ادبیات فارسی شد. لمبتون، علاوه بر پژوهشهای بیواسطه، سالها در ایران بود، اقصی نقاط ایران را درنوردید و بخش عظیمی از آثار و منابع مربوط به تاریخ، اقتصاد، زندگی اجتماعی، مناسبات ارضی و اسناد دولتی را به دقت مورد مطالعه و بهرهبرداری قرار داد.
●بینش سیاسی لمبتون
بینش سیاسی لمبتون در مورد مسائل ایران، یك بینش استعماری است كه درواقع میراث تفكر لرد كرزنی محسوب میشود. لازم به ذكر است، جرج ناتانیل كرزن در سال ۱۸۸۹.م/ ۱۲۶۸.ش، طی دیداری از ایران، تحلیلی درباب نفت ایران و نقش منطقه خلیجفارس ارائه داد كه نقش اساسی و مهمی در تحقق رویای سلطه دوگانه سیاسی ــ تجاری انگلستان بر این منطقه ایفا كرد. هرچند، اساس تحول استراتژی انگلستان در خلیجفارس قبل از دیدار كرزن از ایران، فراهم آمده و شكل گرفته بود، اما نقش او در این تحول، بیش از هركس دیگری است. او واقعا باور داشت كه امپراتوری انگلستان، حد اعلای دانش اداره حكومت را كه میراث تمدن بشری است، در خود دارد و همین تلقی نادرست او بود كه موجب اشتباه وی در برآورد مشرب ایرانیان به هنگام عقد قرارداد ۱۹۱۹ شد. كرزن، بهعنوان پرنفوذترین مدافع استعمار نو، نسلی از ماموران انگلستان را در منطقه تحت نفوذ فكری خود درآورد كه حتی مدتها پس از مرگ وی، عدهای مانند لمبتون، به تقلید از این تفكر سیاسی كرزن ادامه دادند.
آن لمبتون نیز مانند كرزن با بینش اریستوكراتیك و اشرافی خویش بهگونهای با مسائل ایران مواجه شد كه گویی با یك شیء سروكار دارد.●لمبتون و حزب توده
محمدرضا پهلوی پس از ادای سوگند پادشاهی در بیستوششم شهریور ۱۳۲۰ در مجلس شورای ملی، به مردم وعده آزادی و نیز جبران اجحافی را داد كه در سایه دیكتاتوری پدر بر آنها تحمیل شده بود. فردای آن روز مردم، به شادمانی و پایكوبی پرداختند و خشم و نفرت خود را نسبت به دیكتاتور سابق نشان دادند. روشنفكران نیز به شعف آمده و درصدد بهرهگیری از آزادی نسبی ایجادشده برآمدند. سفارتخانهها نیز تاآنجاكه توانستند از این فضا سوءاستفاده كردند. پس از این تاریخ، یعنی در هفتم مهرماه ۱۳۲۰، عدهای از بقایای پنجاهوسه نفر، با محوریت سلیمانمیرزا اسكندری گرد هم آمدند و حزب توده را تشكیل دادند. این گروه انتشار روزنامهای را بهنام «مردم» تصویب كرد كه اولین شماره آن در تاریخ یازدهم بهمنماه ۱۳۲۰ به سردبیری عباس نراقی و هیات تحریریه مركب از مصطفی فاتح، ایرج اسكندری، بزرگ علوی و انور خامهای منتشر گردید. حزب توده با استفاده از سكوت توأم با رضایت سفارت انگلستان، مشغول به كار شد و بهزودی به چنان تشكیلات منسجمی دست یافت كه در صحنه سیاسی كشور، نقش تعیینكنندهای پیدا كرد. در دوران دولت سهیلی، نخستین كنفرانس ایالتی حزب توده برپا گردید. برنامه ازپیشتعیینشده حزب كه توسط كرملین تصویب شده بود، این بود كه حزب به پیروی از سیاست دولت شوروی كه متحد انگلستان بود، در هماهنگی كامل با سفارت انگلستان عمل كند و بهاصطلاح به پای رقیب نپیچد. این سیاست باعث میشد كه حزب توده، تقسیم كشور به دو منطقه تحت نفوذ شوروی و انگلستان را بپذیرد و مانعی بر سر راه پیوستن حزب «همرهان سوسیالیست» به حزب توده وجود نداشته باشد. حزب همرهان سوسیالیست را مصطفی فاتح (عضو عالیرتبه شركت نفت جنوب) با پول انگلیسیها بهوجود آورد. چون همكاری انگلیس و شوروی ایجاب میكرد كه میان هواداران آنان نیز همكاری ایجاد شود، مصطفی فاتح از طریق بزرگ علوی با برخی از روشنفكران مثل ایرج اسكندری، دكتر یزدی و عباس نراقی آشنا شد. علوی به سفارش فاتح به معاونت آن لمبتون ــ كه در آن زمان رئیس ویكتوری هاوس بود ــ منصوب گردید. ویكتوری هاوس (Victory House) یا خانه پیروزی، مركز تبلیغات سیاسی انگلیسیها در ایران بود كه آن را به تقلید از براون هاوس (Broune House) یا خانه قهوهای (مركز تبلیغات سیاسی آلمان هیتلری)، تاسیس كرده بودند و در تمام دوران جنگ، نهتنها در ایران بلكه در منطقه، نقش بسیار مهمی بر عهده داشت. انگلیسیها، یكی از زبردستترین عناصر فعال خود یعنی دكتر آن كاترین لمبتون را به ریاست این مركز برگزیدند و او نشان داد كه بهبهترینوجه از عهده این ماموریت خطیر برمیآید. بههرحال، بزرگ علوی به معاونت لمبتون منصوب شد و حقوق خوبی در حدود پانصدتومان كه در آن زمان دو برابر حقوق یك نماینده مجلس و بیش از حقوق یك وزیر بود، دریافت میكرد. احسان طبری نیز به پیشنهاد بزرگ علوی و تایید لمبتون در شركت نفت با حقوق ماهی سیصد تومان استخدام شد. طبری در آنجا مدیریت یك نشریه هفتگی به نام «تفسیر وقایع هفته» را برعهده داشت كه اداره اطلاعات شركت نفت آن را زیر نظر لمبتون منتشر میكرد. هدف این نشریه، توجیه سیاستهای انگلستان در ایران بود.
انتشار روزنامه «مردم» نیز با اشاره مستقیم شوروی و در نتیجه مباحثه میان خانم لمبتون و یك خاورشناس روسی صورت گرفت. دیدار و مذاكره لمبتون و خاورشناس روسی، نشاندهنده عمق اهمیتی است كه این دو قدرت برای هدایت افكار عمومی در جهت سیاستهای خود قائل بودند. هنگامیكه روزنامه مزبور با مشكل تهیه كاغذ روبرو شد، طی ملاقاتی میان یكی از افراد وابسته به انستیتوی خاورشناسی شوروی و لمبتون، كمبود كاغذ و مسائل مالی آن به اتفاق حل شد و روزنامه مجددا به انتشار خود ادامه داد. پس از ورود ارتش امریكا به ایران، روزولت و استالین مذاكراتی را درخصوص همكاری دوجانبه در ایران انجام دادند اما انگلستان كه دولت ایران را توسط لژهای فراماسونری تحت كنترل داشت، مانع اصلی آنها بود. بدینترتیب، موافقت تلویحی و اعلامنشدهای بین شوروی و امریكا علیه انگلستان به میان آمد. به دنبال این موافقت، همكاری با مصطفی فاتح و آن لمبتون هم از دستور حزب توده خارج شد.
در مورد همكاری حزب توده ایران با لمبتون، بهعنوان یكی از عوامل انگلستان در ایران، توجیهات مختلفی شده است كه عمدهترین آن بهخطرافتادن استقلال كشور و خطر هجوم آلمان هیتلری و حفظ سوسیالیسم نوپای شوروی بهعنوان سكوی پرش بود. از طرفی هم، حزب توده، لمبتون را از نظر تبلیغات ضدفاشیستی، دارای صلاحیت و بصیرت میدانست. اما این تحلیلها باید مورد تردید قرار گیرد؛ زیرا آلمان در آن شرایط به دلیل جبهههای مختلفی كه گشوده بود و بهویژه درگیری تمامعیار با شوروی و فقدان نیروهای كارآمد نظامی در ایران و نیز نداشتن پایگاه قوی در میان رجال ایرانی، نمیتوانست خطر بالفعلی برای استقلال ایران باشد. درواقع به نظر میرسد یكی از دلایل اصلی ارتباط حزب توده با لمبتون، این بود كه انگلستان از تمام امكانات موجود برای مانور نظامی در ایران برخوردار بود و از عوامل داخلی هم برای پیشبرد اهداف خود سود میجست.
●لمبتون و بلوای نان
از اواخر زمستان ۱۳۲۰، یعنی پسازآنكه مجلس، پیمان همكاری ایران، شوروی و انگلستان را تصویب كرد و به اشغال نظامی ایران صورت قانونی بخشید و دولت نیز سیستم جیرهبندی را در تمام كشور به مرحله اجرا درآورد و كوپن نان، قند، شكر و سایر اقلام ضروری را در اختیار مردم قرار داد و درست از هنگامیكه انتظار میرفت فشار بر ملت ایران كمتر شود و محرومیتهای آن كاهش یابد، كمبود نان آغاز گردید و بهتدریج، به صورت یك قحطی فراگیر درآمد. علت این كمبود، غارت آشكار محصولات توسط متفقین بود. تمام غلات آذربایجان، گیلان و مازندران را شوروی یكجا میبرد؛ چون تولید غلات شوروی در اثر جنگ و اشغال سرزمینهای حاصلخیز اوكراین، بلاروس و سایر نقاط حاصلخیز آن كشور توسط ارتش آلمان و آتشزدن كشتزارها هنگام تخلیه و عقبنشینی از این اراضی، به صفر رسیده بود. در جنوب كشور نیز همین وضعیت حاكم بود. قسمت اعظم غلات را انگلیسیها و امریكاییها میخریدند، اما نه برای مصرف خودشان، بلكه برای تحویل به شوروی. چون خودشان نیازی به آن نداشتند. علاوهبراین، میان شوروی و انگلیس، دائما مشاجره تبلیغاتی برای فریب مردم برقرار بود و هركدام میكوشیدند خود را یار و مددكار ایران نشان دهند. پسازآنكه صدها تن از مردم بر اثر گرسنگی مردند و در چندین شهر ایران، شورشهای خودانگیخته علیه قحطی نان روی داد ــ كه البته همگی به دست دولت در پناه اشغالگران به خاك و خون كشیده شدند ــ بهاصطلاح حس انساندوستی شوروی برانگیخته شد و بیستوپنجهزار تن گندم به ایران هدیه كرد. بهدنبال آن، مطبوعات وابسته به حزب توده و روزنامههای دولتی كیهان و اطلاعات در مدح این كمك شوروی، قلمفرسایی نمودند و به نام ملت ایران از شوروی سپاسگزاری كردند. اما انگلیسیها نمیتوانستند این كمدی فضاحتبار را تحمل كنند، لذا اداره انتشارات سفارتشان، یعنی همان ویكتوری هاوس، به كمك آن لمبتون، اعلامیهای را در روزنامهها چاپ كرد مبنیبراینكه اگر شوروی بیستوپنجهزار تن گندم به ایران اهدا كرده است، به علت آن است كه انگلیس و امریكا چندین برابر این مقدار، به آن كشور گندم فرستادهاند.
آن لمبتون و دستیارانش، ازیكسو كوشیدند به خیال خود، تبلیغات شوروی را خنثی كنند و به ملت ایران بگویند مبادا فریب شوروی را بخورند و ازسویدیگر سعی میكردند هم خودشان و هم شوروی را تبرئه كنند و تمام تقصیرها را متوجه مالكان آذربایجان و ایالات دیگر كنند و آنان را مسبب اصلی این قحطی نشان دهند.
در بیصداقتی لمبتون و ایادی داخلی او همین بس كه مالك آذربایجانی نفعی ندارد كه سه سال تمام محصول را در انبارها پنهان كند، درحالیكه نه میتواند آن را به خارج صادر كند و نه در داخل بفروشد. آنان بهخوبی میدانستند كه محصول در آذربایجان به انبار نمیرسید و در سر خرمن به شوروی برده میشد. همچنین دلیل دیگر كذبگویی آنان، این بود كه آنها چندین برابر گندم اهدایی به شوروی را از حلقوم ملت ایران بیرون آورده بودند. قحطی نان درواقع از عامل بنیادیتری كه متفقین به دولت فروغی تحمیل كرده بودند، ناشی میشد؛ چنانكه فروغی تلاش میكرد با انعقاد قرارداد سهجانبه میان ایران، انگلیس و شوروی، حضور اشغالگران را قانونی كند تا مطمئن شود كه آنان استقلال و تمامیت ارضی ایران را تضمین خواهند كرد.
قحطی نان كه عوامل انگلیس و شوروی برای رفع موقت آن، جار و جنجال به راه میانداختند، در حقیقت یكی از تبعات اشغال نظامی ایران توسط متفقین بود اما خانم لمبتون، با آن تفكر كرزنی، هرگز نمیتوانست یا نمیخواست این حقیقت را ببیند. او ترجیح میداد از تمام ضعفهای داخلی كشور، بهخوبی استفاده كند و در نهایت همه تقصیرها و كاستیها را به گردن عوامل سودجو، روستاییان، كشاورزان، خوانین و بازرگانان بیندازد. حقی كه از ملت ایران در این شرایط ضایع شد، علاوه بر اثرات درازمدت آن، در كوتاهمدت نیز، تنگناهایی ایجاد كرد كه نظیر آن در كمتر دورهای از تاریخ ایران مشاهده میشود.●لمبتون و سیدضیاء
همزمان با رشد و اعتلای جنبش دموكراتیك ایران و تشكیل جبهه آزادی، نیروهای استعمار و ارتجاع درصدد برآمدند با این روند روبهرشد كه متضمن تهدیدهای جدی برای منافع استعمار بود، مقابله كنند. بااینهمه اوضاع جهانی به نفع نیروهای مترقی تغییر كرده بود و استعمار پیر دیگر تنها قدرت تركتاز جهانی نبود، بلكه موانعی، عنانگسیختگی آن را محدود میكردند. ازاینرو ارتجاع داخلی و دولت انگلستان، نقشهای جدید برای بهاسارتدرآوردن مردم ایران طرح كردند و سیاستمدار ورشكستهای چون سیدضیاءالدین طباطبایی برای اجرای آن برگزیده شد. بههمینمنظور، در هشتم بهمن ۱۳۲۱، مظفر فیروز، فرزند نصرتالدوله فیروز كه به نمایندگی از سوی برخی جراید به فلسطین سفر كرده بود، در ده كیلومتری شهر غزه با سیدضیاء مصاحبهای به عمل آورد و آن را در روزنامه «اقدام» منتشر كرد. وابستگی سیدضیاء به امپریالیسم انگلستان، بهقدری آشكار بود كه نیاز به تشریح و افشاگری نداشت. سوابق وی پیش و پس از كودتای سوم اسفند ۱۲۹۹.ش، به حدی وابستگی او را اثبات میكرد كه جای تردید باقی نمیگذاشت. سوابق خانوادگی مظفر فیروز نیز چندان بهتر از او نبود و انصافا تجانس كامل میان مصاحبهكننده و مصاحبهشونده وجود داشت. ورود سیدضیاء به ایران، به شكلی صورت گرفت كه حتی افراد ساده نیز نسبت به وابستگی كامل سیدضیاء به استعمار انگلستان مطمئن شدند.
پس از ورود سیدضیاء به ایران، عوامل ارتجاع و نوكران استعمار به استقبال او شتافتند و مقدمش را گرامی داشتند و عناوینی نظیر منجی و پیشوا نثار قدومش كردند. سیدضیاء كه مدتها از اوضاع و احوال ایران بهدور بود، در بازگشت به ایران، فعالیت خود را با دفاع از كلاهپوست و حمله به كلاهشاپو شروع كرد و خواستار بازگشت روبند، چادر، عبا و ردا به نام مفاخر اجدادی شد. دراینزمان حسین مكی با نوشتن مقالهای، مفاخر اجدادی سیدضیاء را به باد تمسخر گرفت و جلوههای مختلفی از اهداف استعماری انگلیس را آشكار ساخت كه منجر به توقیف روزنامه «آزاد» توسط سهیلی شد. سیدضیاء برای پیشبرد اهداف خود، اظهارات دوستانهای نیز نثار شوروی كرد، اما علیرغم همه این ترفندها، نقشههای سیدضیاء با شكست روبرو شد؛ چراكه مخالفتهای فراوانی را علیه خود برانگیخت. یكی از مخالفان او، شاه بود كه میترسید سیدضیاء با او همان كند كه رضاخان با احمدشاه كرد. دومین دشمن خطرناك سیدضیاء، قوامالسلطنه بود كه خود نقشه دیكتاتورشدن را در سر میپروراند. سومین دشمن سیدضیاء، گروهها و شخصیتهای آزادیخواه، دموكرات و طرفداران مشروطیت واقعی بودند كه در راس آنان دكتر مصدق قرار داشت. چهارمین گروه مخالف سیدضیاء، در درون عوامل وابسته به انگلستان قرار داشت و آن، مصطفی فاتح، نماینده حزب همرهان سوسیالیست بود.
در میان نهادهای امپریالیستی انگلستان كه در سیاست داخلی ایران دخالت داشتند، بر سر رویكارآمدن سیدضیاء اختلاف وجود داشت. اداره اطلاعات سفارت انگلستان یا همان «ویكتوری هاوس» به ریاست خانم لمبتون، با نهادهای امپریالیستی دیگر در این مورد موافق نبود. این نهاد اگرچه جزئی از سفارت انگلستان بود ولی درواقع نهادی مستقل به حساب میآمد و احتمالا با «اینتلیجنت سرویس» نیز پیوندهایی داشت. خود لمبتون، به حزب كارگر یا حزب لیبرال تمایل نشان میداد و با برنامههای سیدضیاء مخالف بود. یكی از علل ریشهای این اختلاف، آن بود كه امپریالیسم حتی در شكل كهن و كلاسیك خود، یكپارچه نبود و هنوز هم نیست، بلكه جناحها و نظرگاههای مختلفی در درون آن وجود دارند. در مساله رویكارآوردن سیدضیاء، خانم لمبتون با شناختی كه از نیروهای مخالف سیدضیاء ــ اعم از دربار و شخص شاه، قوام، نیروهای ملی و مصدق و حزب توده ــ داشت، بهخوبی میدانست كه نمیتواند این هدف را تحقق بخشد و بههمینجهت با این طرح مخالفت كرد. بررسی جامعهشناسانه و تاریخی خانم لمبتون، وی را به این واقعیت سوق داد كه در صورت اجرای طرح، چیزی جز رسوایی، نصیب دولت متبوعش نخواهد شد. كسانی كه كتابهای «مالك و زارع در ایران» و «اصلاحات ارضی ایران» را از این نویسنده مطالعه كرده باشند، بهخوبی درمییابند كه لمبتون چه اطلاعات دقیقی در مورد جامعه ایران داشت. اما جناحهای رقیب وی در انگلستان قدرت بیشتری داشتند و به اجرای طرحی كه ناكام ماند، مبادرت ورزیدند.
●لمبتون و كودتای بیستوهشتم مرداد
در مورد اینكه كودتای بیستوهشتم مرداد، یك كودتای انگلیسی ــ امریكایی بود، مدارك غیرقابل انكاری تاكنون بهدست آمدهاند، ولی جزئیات این توطئه امپریالیستی و افرادی كه در آن نقش كلیدی داشتند، هنوز هم قابل تحقیق است. پرداختن به تمام ابعاد این توطئه از حوصله این مقاله خارج است و تنها به اقتضای بحث، به نقش كلیدی یكی از عوامل مهم این توطئه كه متاسفانه توسط برخی نویسندگان، لقب ایراندوست گرفته است، میپردازیم. او كسی نیست جز آن لمبتون، خادم استعمار پیر.
جریان ملیشدن صنعت نفت، علیرغم ضعفهایی كه به دلیل وجود گرایشهای غیرانقلابی در رهبری جنبش عارض شد، چنان آشوبی در جبهه امپریالیسم و ایادی داخلی آن به پا كرد كه تصور آن برای ایرانشناسان اریستوكراتی مانند آن لمبتون، بیاندازه دشوار بود. آنان ضعف و خودفروختگی برخی رجال دستپرورده خود را به حساب تمام ملت ایران گذاشته بودند، ولی هنگامی كه نهضت ملی به رهبری دكتر مصدق و آیتالله كاشانی شدت گرفت، پی بردند كه شناخت استعماری، یك شناخت تكبعدی و داوریهای كرزنی، یك داوری مالیخولیایی است. در سال ۱۹۵۱.م/۱۳۳۰.ش، مقالهای از خانم لمبتون در روزنامه تایمز منتشر شد كه در وزارت امورخارجه انگلستان، بهعنوان عالیترین تحلیل از جریانات داخلی ایران و ریشههای اصلی ملیشدن صنعت نفت مورد توجه قرار گرفت. لمبتون در این مقاله، توجه خوانندگان را به دستهبندیهای داخلی كه در مساله نفت به اوج خود رسیده بود، جلب كرد. از نظر وی جامعه ایرانی، طی سالها در حالت عدم تعادل بوده است. بهنظر خانم لمبتون، شیوع باندبازیهای فامیلی، رواج رشوه و فساد در خدمات كشوری و توزیع نابرابر ثروت، تنش بین بخش شهری و روستایی جمعیت، بین جمعیت اسكانیافته و قبایل، بین عناصر غربگرا و توده مردم، عوامل دیگر این بیثباتی بودند. لمبتون معتقد بود برای قشر روشنفكر و اقشار حرفهای مانند كارگران كه به اصلاح وضع اجتماعی و اقتصادی ایران میاندیشیدند، چارهای جز انتخاب بین یكی از دو وضع مبارزه انقلابی و استبداد سلطنتی نمانده بود. لمبتون طی مقالهای هشدار داد بحران ناشی از بستر اجتماعی ایران، بسیار عمیقتر از بحران ناشی از مساله نفت است و صرفا با رفع بحران نفت نمیتوان آن را برطرف كرد.
نظرات لمبتون كه اسناد و آرشیوهای زیادی موید تلاش او در راستای تخریب موقعیت مصدق هستند، با نظرات دیگر نویسندگان بریتانیایی كاملا منطبق بود. آنان نیز مانند لمبتون معتقد بودند كه وضع بهسرعت بدتر میشود و بیشازهرزماندیگری لازم است اقدامات قاطعانه و موثرتری برای جبران اشتباهات گذشته به عمل آید. به اعتقاد لمبتون، مصدق روابط بین ملت ایران و ملت بریتانیا را تیره و مسموم كرده بود. به نظر وی مصدق توانسته بود با استفاده بهینه از نارضایتی گسترده و با توسل به نوعی ناسیونالیسم افراطی، یك نهضت منسجم، سازمانیافته و فراگیر ایجاد كند و ازاینرو معتقد بود با وجود مصدق نمیتوان منافع امپریالیسم انگلستان را در ایران تامین كرد؛ چراكه میدانست مصدق حاضر به مصالحه بر سر منافع ملی ایران نیست. ازاینرو لمبتون تنها راه نجات بریتانیا را از مخمصهای كه بدان گرفتار شده بود، توسل به دخالت پنهانی علیه مصدق و نیز تضعیف موقعیت و بایكوت او میدانست. به نظر لمبتون، یكی از راههای پنهانی تضعیف موقعیت دكتر مصدق، دادن قوت قلب به ایرانیانی بود كه درك آنان از مفهوم منافع ملی ایران، با نظرات بریتانیا تطبیق میكرد اما واهمه داشتند كه خائن قلمداد شوند. راه دیگر، این بود كه با استفاده از افسران روابط عمومی سفارت بریتانیا در تهران، وضع بهگونهای تغییر داده شود تا روشنفكران ایرانی كه نظر مساعد نسبت به بریتانیا داشتند، بتوانند بیپرده علیه مصدق سخن بگویند. لمبتون معتقد بود بدون رهنمودهای فوق، نمیتوان رژیم مصدق را تغییر داد. او میگفت ایرانیان تشخیص دادهاند كه آنچه ایران احتیاج دارد، تحول اقتصادی است نه قطع رابطه با بریتانیا و درك كردهاند كه بریتانیا میتواند در سازماندادن به امور مالی ایران و ترقی سطح زندگی مردم، نقش مهمی داشته باشد.
لمبتون پس از ارائه این تحلیل، برای اجرای طرح خود، رابین زینر (استاد زبان فارسی دانشگاه آكسفورد و بعدها استاد مذاهب شرقی) را برای اجرای این طرحها پیشنهاد كرد. به تعبیر لمبتون، زینر مردی ایدهآل برای رهبری عملیات پنهانی طرفداران انگلیس محسوب میشد. دكتر زینر در سال ۱۳۲۸.ش، زمانی كه آذربایجان بهطورجدی از سوی روسها تهدید میشد، در امر تبلیغات، بسیار موفق بود و لذا لمبتون اصرار داشت طرح كودتا نیز توسط زینر اجرا شود. وی معتقد بود تضعیف مصدق باید از بازار شروع شود. دلیل خانم لمبتون از انتخاب بازار، ویژگی مذهبی آن بود. خصلت مذهبی بازار و تحریك آن با توسل به خطر كمونیسم، شیطانیترین تدبیری بود كه خانم لمبتون اندیشید. بههرحال، طرح لمبتون بهعنوان پیشنهادی كه برای بریتانیا نفع تاریخی داشت، از سوی آنتونی ایدن (وزیر امورخارجه انگلستان) پذیرفته شد. ایدن در این زمینه مینویسد: «من با خانم لمبتون كه شناخت دست اول و قابلملاحظهای از ایران و افكار ایرانیان دارد، كاملا موافقم. پیشنهاد خانم لمبتون كه متضمن نفع تاریخی برای بریتانیا بود، موضوع قابلتوجهی بود. تلاشهای غیررسمی ما برای تضعیف مصدق، پیشرفت خوبی دارد، اما یكی از مشكلات اصلی، حمایت پنهانی امریكا از مصدق است.» زینر نیز مانند لمبتون معتقد بود كه سفارت انگلستان در تهران باید با ایرانیان بانفوذی كه منافعشان با منافع انگلستان تطبیق میكند، مثل برادران رشیدیان (سیفالله، قدرتالله و اسدالله) متحد شود. سرسختی مصدق در ندادن امتیاز به انگلیسیها و امریكاییها كه در طول مذاكرات طولانی نمایان شد، آنان را بیشازپیش متقاعد كرد كه خط لمبتون باید جنبه عملی به خود بگیرد. اجرای موفقیتآمیز كودتای بیستوهشتم مرداد كه راهنماییهای زیركانه لمبتون نقش بسزایی در آن داشت، نتایج مصیبتباری برای ایران و حتی جنبشهای آزادیبخش سایر كشورهای جهان سوم در بر داشت. درواقع باید گفت طراح اصلی این كودتا خانم لمبتون و مجری آن، رابین زینر بود.
●سخن پایانی
همانطوركه اكثر ایرانشناسان، هم از نظر موضوع مطالعه و هم از نظر رهیافت مطالعه، تحت هدایت دولتهای متبوعشان بودهاند و به میزان موفقیتی كه كسب میكردند، تشویق و تامین میشدند، خانم لمبتون نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. وی در مقدمه كتاب «مالك و زارع» به این واقعیت اشاره میكند: «اكنون وقت آن رسیده است كه از موسسه پادشاهی امور بینالملل و كمیته تحقیق لورهلم كه متحمل مخارج مسافرت من شدهاند، سپاسگزاری نمایم.» خانم لمبتون در این كتاب، صرفا اطلاعاتی را ارائه میدهد كه باب طبع امپراتوری انگلستان باشند. این اطلاعات نقاط تفرقه را برمیانگیختند و انگلیسیها از اینگونه گزارشها و اطلاعات، در مواقع لازم استفاده میكردند. ارائه برخی گزارشها از سوی لمبتون در مورد اختلاف بین ترك و فارس و شهری و ایلی به دولت انگلستان، باعث دامنزدن به تفاوتهای قومی، قبیلهای و زبانی از سوی آن كشور میشد و نتیجه آن برای ملت ایران، جز جنگهای داخلی و هلاكت چیز دیگری نبود. همچنین این نكته كه خانم لمبتون، هیچگاه ایران را مستعمره ندانسته و این كشور را از فرایندهای استعماری بركنارمانده میداند، تاحدزیادی بر جهتگیریهای دولت متبوعش در مورد نحوه مداخله در ایران موثر بوده است.
آن كاترین لمبتون به پاس این تحقیقات و خدمات كلیدی برای استعمار، در هفتم دسامبر ۱۹۶۰.م/ هفدهم آذر ۱۳۳۹ به كسب مدال افتخار «سر پرسی سایكس مموریال»، نایل آمد.
آن لمبتون حتی تا به امروز نقش عمدهای در سیاست خارجی انگلستان در مورد ایران داشته است. نقش سیاسی لمبتون در ایران نمیتواند منحصر به دوره اقامت وی در ایران باشد. او در این دوره، در فاصله شروع تا پایان جنگ جهانی دوم و در سالهای بعد، شناخت قابلتوجهی از اوضاع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران پیدا كرد و با این ویژگیها توانست كاملا مورد توجه سیاستگزاران كشور متبوعش باشد.
مسلم این است كه حكایت استعمار و امپریالیسم، همچنان باقی است و تا چنین است، هر اندیشه و ایدهای كه از آن سوی مرزها در مورد ایران برخیزد، مظنون و شبههآلود خواهد بود..
رضا زریری
فهرست منابع
۱ــ ایرج افشار، راهنمای تحقیقات ایرانی، تهران، مركز بررسی و معرفی فرهنگ ایران، ۱۳۴۹
۲ــ محمد انور خامهای، فرصت ازدسترفته، تهران، انتشارات هفته، ۱۳۶۲
۳ــ مسعود بهنود، دولتهای ایران از سیدضیاء تا بختیار، تهران، نیما، ۱۳۶۸
۴ــ جامی، گذشته، چراغ راه آینده است، تهران، نیلوفر، ۱۳۶۲
۵ــ حمید حمید، مبانی فلسفی جامعهشناسی در ایران، بیجا، دانش، ۱۳۵۶
۶ــ اسماعیل رائین، انجمنهای سری و انقلاب مشروطیت ایران، تهران، ۱۳۴۵
۷ــ ابوالقاسم طاهری، سیر فرهنگ ایران در بریتانیا، تهران، انتشارات انجمن آثار ملی، ۱۳۵۲
۸ــ احسان طبری، كژ راهه، تهران، امیركبیر، ۱۳۶۷
۹ــ حمید عنایت، ششگفتار درباره دین و جامعه (مقاله سیاست ایرانشناسی)، تهران، موج، بیتا.
۱۰ــ آن كاترین لمبتون، ایران عصر قاجار (ضمایم مترجم)، ترجمه: سیمین فصیحی، تهران، انتشارات جاودان خرد، ۱۳۷۵
۱۱ــ آن كاترین لمبتون، مالك و زارع، ترجمه: منوچهر امیری، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، ۱۳۶۲
۱۲ــ حسین مكی، خاطرات سیاسی، تهران، نشر علمی، ۱۳۶۸
فهرست منابع
۱ــ ایرج افشار، راهنمای تحقیقات ایرانی، تهران، مركز بررسی و معرفی فرهنگ ایران، ۱۳۴۹
۲ــ محمد انور خامهای، فرصت ازدسترفته، تهران، انتشارات هفته، ۱۳۶۲
۳ــ مسعود بهنود، دولتهای ایران از سیدضیاء تا بختیار، تهران، نیما، ۱۳۶۸
۴ــ جامی، گذشته، چراغ راه آینده است، تهران، نیلوفر، ۱۳۶۲
۵ــ حمید حمید، مبانی فلسفی جامعهشناسی در ایران، بیجا، دانش، ۱۳۵۶
۶ــ اسماعیل رائین، انجمنهای سری و انقلاب مشروطیت ایران، تهران، ۱۳۴۵
۷ــ ابوالقاسم طاهری، سیر فرهنگ ایران در بریتانیا، تهران، انتشارات انجمن آثار ملی، ۱۳۵۲
۸ــ احسان طبری، كژ راهه، تهران، امیركبیر، ۱۳۶۷
۹ــ حمید عنایت، ششگفتار درباره دین و جامعه (مقاله سیاست ایرانشناسی)، تهران، موج، بیتا.
۱۰ــ آن كاترین لمبتون، ایران عصر قاجار (ضمایم مترجم)، ترجمه: سیمین فصیحی، تهران، انتشارات جاودان خرد، ۱۳۷۵
۱۱ــ آن كاترین لمبتون، مالك و زارع، ترجمه: منوچهر امیری، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، ۱۳۶۲
۱۲ــ حسین مكی، خاطرات سیاسی، تهران، نشر علمی، ۱۳۶۸
منبع : ماهنامه زمانه
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
اسرائیل ایران اصفهان انفجار ایران و اسرائیل استان اصفهان حمله ایران به اسرائیل حجاب حسین امیرعبداللهیان ارتش جمهوری اسلامی ایران وعده صادق جنگ ایران و اسرائیل
فراجا طرح نور پلیس سیل تهران هواشناسی قتل فضای مجازی قوه قضاییه سیلاب شهرداری تهران سازمان هواشناسی
بانک مرکزی قیمت خودرو چین فرودگاه قیمت طلا دولت خودرو بازار خودرو قیمت دلار ایران خودرو حقوق بازنشستگان قیمت سکه
تلویزیون سینمای ایران احسان علیخانی کتاب دفاع مقدس موسیقی تئاتر
اینترنت
رژیم صهیونیستی فلسطین غزه آمریکا جنگ غزه سازمان ملل روسیه امیرعبداللهیان شورای امنیت حماس اسراییل ترکیه
استقلال فوتبال شمس آذر قزوین پرسپولیس باشگاه استقلال لیگ برتر صنعت نفت آبادان لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید بازی بارسلونا لیگ برتر فوتبال ایران
هوش مصنوعی گوگل تلگرام فناوری سامسونگ ناسا اپل وزیر ارتباطات عیسی زارع پور
خواب گیاهان دارویی