جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


من یک سپهری می خواهم


من یک سپهری می خواهم
● گزارشی درباره بازار فروش تابلوهای نقاشی سهراب سپهری
چه فرقی می كند كه چهارتا تنه درخت كشیده باشد، یا طبیعت بی جان، یا مربع های رنگی را در بالا و پائین بوم. مهم نیست كه در جوانی كشیده باشد یا در میانسالی و سال های آخر زندگی. اهمیتی هم ندارد كه نقاشی آبرنگ، اكریلیك یا رنگ و روغن باشد. یا اصلاً طراحی. فقط یك دانه امضای سهراب پای كار كافی است كه پولی به اندازه یك (یك و نیم یا دوتا) زانتیا برای تابلویش بپردازند.
ببخشید اگر در یك گزارش هنری چنین مثال بازاری زدم. مثلاً بهتر بود كه می نوشتم با پول این تابلو می توان سه تابلو از بزرگان زنده نقاشی ایران، یا دو تابلو از آنها كه مرده اند و نامی دارند، خرید. اما وقتی رودربایستی ها اجازه نمی دهد نام ها را بی پروا بیان كنید، برای نشان دادن ارزش ریالی كار سهراب سپهری، اینطور بازاری باید مثال زد.
همان طور كه نوشتم برای آنها كه كلكسیونی از تابلوهای نقاشی دارند، زیاد تفاوتی ندارد كه كدام اثر سپهری را می خرند، صرف داشتن اثری از سپهری كافی است تا به آن مجموعه اعتبار دهد.
دكتر «بیژن شریفی» كه در فرانسه پزشكی خوانده و طبابت كرده و در ایران به شغل آزاد رو آورده است، چند سالی است كه مشغول جمع و جور كردن چندتایی نقاشی از نقاشان معاصر ایرانی است. شاید امروز كه این مطلب چاپ می شود او به آرزوی دیرینش رسیده باشد و یك تابلو از سپهری خریده باشد. زمانی كه من و او با هم گپ می زدیم به دنبال خریدن یكی از كارهای سپهری بود. می گفت كه دلش می خواهد از سپهری یادگاری داشته باشد: «و برای من هم مهم نیست كه چه كاری از او به دست می آورم.»
شریفی در خریدن آثار باقی نقاشان چنین رویه ای ندارد: «از هركس دیگری كه بخواهم كار بخرم حتماً به خود تابلو و اینكه چه كشیده است توجه می كنم. حتی از صاحب نام های دیگر.» و البته قول می دهد كه اگر بتواند كاری از سپهری بخرد، هیچ گاه آن اثر را «تا پایان عمر» نفروشد. حالا كه این قدر می خواهد پول بدهد و نمی خواهد سر آنچه كه سهراب كشیده چانه بزند، فقط یك درخواست دارد و آن اینكه تابلویش از كارهای امضادار سپهری باشد.
حتماً دكتر شریفی را می شناسید. او یك نفر مثل من و شما است كه عاشق سپهری شاعر شده و بعد كه فهمیده نقاشی هم می كرده سرذوق آمده و گفته: «من یك سپهری می خواهم.»
سال میان دو پلك را
ثانیه هایی شبیه راز تولد
بدرقه كردند...
با لیلی گلستان مدیر گالری گلستان به سال ها قبل می رویم. زمانی كه شاعر نقاش و نقاش شاعر زنده بود. لیلی گلستان به ما می گوید كه آیا آن روزها هم نقاشی های سهراب مثل امروز خریدار داشت.
«سهراب سپهری برخلاف شایعاتی كه برایش به راه انداخته بودند و می گفتند كه بدبخت و فقیر بود، اصلاً چنین نبود. خانم [معصومه] سیحون گالری دارش بود و خیلی هم خوب كارهایش را می فروخت. همین الان شما می توانید در خانه آدم های صاحب ثروتی كه از پیش از انقلاب هستند، تابلوهای سهراب سپهری را ببینید. او نقاش پركاری بود و خیلی هم خوب می فروخت و در زمان خودش به نظرم پرفروش ترین نقاش ایران بود. وضع مالی اش هم از همه نقاش ها بهتر بود. بعد از اینكه در سال های اول انقلاب مرد و عده ای هم می خواستند از ایران بروند، كارهایی كه از سپهری داشتند را با قیمت های بالایی فروختند و رفتند. الان هم از همه نقاشی هایی كه می فروشیم، كارهای او گران تر است.»
معصومه سیحون مدیر گالری سیحون گویا این روزها برای معالجه به خارج از كشور سفر كرده است و در نبود او این سئوال را از همكارش لیلی گلستان می پرسم كه خانم سیحون چه كار عجیب و غریبی كرده بود كه توانسته بود همان سال ها هم سپهری را پرفروش ترین و گران ترین نقاش ایران بكند؟
«ایشان گالری دار بسیار خوبی بود و چند نفری از نقاش ها را لانسه كرد و معروف كرد. برایشان فروخت. پولدارها را به گالری اش جذب می كرد و به آنها تفهیم می كرد كه باید از این و آن نقاش در خانه شان كار داشته باشند. آنها هم حرفش را گوش می كردند. این دقیقاً همان كاری است كه وظیفه گالری دار است. خانم سیحون روابط خوبی با آدم ها داشت. روابط صریح و سرراست. یك جور قانعشان می كرد كه بخرند. برای هنرهای تجسمی ایران چنین فردی لازم بود و خب البته منفعت مالی هم برد. اما به هنرمندها هم منفعت مالی رساند.»
نقش خانم سیحون در فروختن كارهای سپهری بسیار پررنگ بوده است. گلستان به یاد دارد كه همان زمان ها خود سپهری در آتلیه اش كمتر كار می فروخت و زمان فروش به خانم سیحون اعتماد داشت. نقاش ها معمولاً به غیر از فروشی كه در زمان برپایی نمایشگاه هایشان دارند، در آتلیه هایشان هم كار می فروشند. اما اینطور كه خانم گلستان می گوید بهایی كه گالری دارش به او می داده باعث این فروش شده بود. او باز به یاد می آورد كه یكی از دوستانش تابلویی از سپهری را به قیمت هشت هزار تومان خریده بود: «حقوق من آن زمان هزار و سیصد تومان بود.»
كارهای سپهری تنها در خانواده های متمول آن زمان پیدا نمی شد. اهل فرهنگ و هنر كه از دوست های سپهری بودند نیز هنوز كارهایی از او دارند. دلیلش هم ساده بود: «سهراب آدم دست و دل بازی بود و نقاشی هایش را به همه كادو می داد.»
یكی از آن افرادی كه از این كادوها دارد، همین خانم گلستان است: «برای ازدواج و بچه دار شدنم به من تابلو هدیه داد. خیلی هم ازش ممنون هستم. خیلی از دوستانم هم هستند كه تابلوهای زیبایی از سهراب دارند و همه را سهراب به مناسبتی به آنها داده بود. به مناسبت ازدواج، خانه دار شدن یا بچه دار شدنشان. هیچ ابایی هم نداشت از این كار. برای اینكه دوست داشت كارهایش در خانه هایی باشد كه دوستشان دارد.»
زمانی كه سهراب سپهری كم كم معروف می شده است، كارهایش را امضا نمی كرده و اصولاً نقاشی هایی كه از او مانده و امضا ندارند زیاد هستند. مثلاً گلستان خود سه تابلو از او دارد كه پدرش به او داده و امضا نداشتند: «یك روز به سهراب گفتم، اینها امضا ندارند بیا و امضایشان كن. او هم گفت باید برای هر امضا یك شام بدهی. ما هم یك شب او را دعوت كردیم و آمد خانه ما و در همان خانه یكی را امضا كرد. اما به دوتای دیگر نرسید و من دو تابلوی بی امضا از او دارم. خیلی دست و دل باز بود. حتی یادم هست كه پسرم مانی خیلی كوچك بود، شاید چهارساله و آمد خانه ما یك تابلوی كوچك به مانی هدیه داد.»
سهراب سپهری كمتر می شده كه در زمان افتتاحیه نمایشگاه هایش به گالری برود. گاهی مقام های مملكتی آن زمان را هم مدت ها در گالری معطل كرده بود و به آنجا نرفته بود. همین كارهایش هم به فروش او و اینكه آدم متفاوتی به نظر برسد كمك كرده بود. اما گلستان می گوید كه این كارش دلیل دیگری داشته است: «خیلی آدم خجالتی ای بود. در حضور جمع بودن را دوست نداشت. اگر هم مهمانی می آمد حتماً می پرسید كه آدم غریبه هست یا نه. برای همین به افتتاحیه و اینجور جاها نمی رفت. از پس این كارها برنمی آمد.»
...ای قدیمی ترین عكس نرگس در آیینه حزن
جذبه تو مرا همچنان می برد...
این هم از رسم روزگار است كه درگذشت هنرمندان، قیمت فروش آثارشان را بالا می برد. برای اینكه دیگر نیستند تا كارهای تازه ای بكشند و خب همین كافی است تا كارشان بهای مضاعفی پیدا كند. اما این همه ماجرای گران ترین نقاش ایران نیست.
...اهل كاشانم.
پیشه ام نقاشی است:
گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ، می فروشم به شما...
سهراب سپهری بعد از انقلاب بیشتر به خاطر شعرهایش مشهور شد و نقاشی هایش از پس شعرهایش یك بار دیگر رونق گرفت. هنگامه معمری، مدیر گالری هما، خاطره جالبی از نمایشگاهی دارد كه با دو اثر از سپهری پائیزماه در این نگارخانه برپا كرده بودند: «در روزنامه ها نوشته بودند كه در این نمایشگاه كارهای سپهری هم هست. در كنار سپهری نام چند نقاش بزرگ دیگر هم به چشم می خورد. اما مردم برای سپهری می آمدند. كسانی برای تماشای آن نمایشگاه آمدند كه بار اولشان بود به یك نمایشگاه می آمدند. تلفنی می پرسیدند كه آیا ورودی هم باید بدهند. وقتی هم كه می آمدند، یك راست سراغ كار سپهری می رفتند و با تعجب درباره كارها صحبت می كردند كه اتفاقاً یكی از آنها كار چندان شاخصی هم نبود. جذابیت های شعری سپهری برایشان زیاد بود. فكر نمی كردند كه یك بار كاری از سپهری را از نزدیك ببینند. به نقاشی دست می زدند و مثلاً می پرسیدند كه آیا نقاشی را هم خود سپهری قاب كرده. بعد هم تعجب می كردند.»
اما خریداران كارهای سپهری از این مرحله عبور كرده اند و او را به عنوان نقاش هم به رسمیت می شناسند و دوست دارند كه در مجموعه شان كاری از سپهری هم داشته باشند. باز هم معمری به یاد می آورد، مشتریانی كه سال ها دلشان كاری از سپهری می خواسته و بعد كه وضع مالی بهتری پیدا كرده ، توانسته اند كاری از او را بخرند.
امید تهرانی، مدیر گالری اثر، به یاد دارد كه از حدود یك دهه پیش خرید و فروش آثار سپهری رونقی دوباره یافت: «او همیشه برای شعرش طرفدار داشت و با اینكه شعر نو می گفته باز هم در دل مردم جا داشته است. قطعاً شعرش بر نقاشی او تاثیرگذار بوده است. اما من خیلی مطمئن نیستم كه همه خریداران نقاشی هایش، هشت كتاب او را خوانده باشند اما كتاب را در كتابخانه خود دارند. جالب است زمانی كه مردم پای تابلوهای سپهری می ایستند به طرز شاعرانه ای به تابلوی او نگاه می كنند و شاعرانه آن را تفسیر می كنند.»
چند سال پیش موزه هنرهای معاصر تهران بزرگداشتی برای سهراب سپهری، هوشنگ پزشك نیا و حسین كاظمی برپا كرده و كتابی از آن نمایشگاه تهیه كرده بود. تهرانی به خریداران نقاشی های سپهری یكی از این كتاب ها را هدیه می دهد تا آنها را كم كم با نقاشان دیگر ایران آشنا كند: «خیلی از این افراد حاضر هستند كه تمام پولشان را بدهند و كاری از سپهری بخرند در حالی كه با این پول می توانند ده كار از نقاشان مهم ایران بخرند.»
بعد از آن نمایشگاه كه پنج سال پیش برگزار شد، قیمت ها افزایش ناگهانی یافته بود. تهرانی می گوید كه بعد از همان نمایشگاه بود كه تابلویی از سپهری را بعد از چند سال توانست بفروشد.
...چه كسی بود صدا زد: سهراب؟...
مهم است كه نامش را زیر كارش نوشته باشد. اگر نبود كه بهای كارها تا این حد بالا نمی رفت. هنگامه معمری می گوید كه وقتی اثری از سپهری با نامی كه زیر آن نقش بسته روی دیوار خانه ای باشد دیگر لازم نیست ارزش چنین اثری را برای مهمانان بازگو كرد. اما امان از زمانی كه شما بخواهی اثر مهمی از نقاشی مهم را كه نامش روزی هشتصد بار از رادیو و تلویزیون پخش نمی شود به مهمانت بشناسانی. آن وقت باید بیایی و تاریخ هنر را مرور كنی. برای همین راه مطمئن این است كه اثری از سپهری بخری.
این طوری ها بود كه بسیاری از نقاشی ها و طراحی های بدون امضای سپهری بعد از مرگش امضادار شد. فروشنده ای كه تابلویی بی امضا از سپهری داشته بعد از دو روز همان تابلویی كه لیلی گلستان دیده، را بار دوم با امضا به گالری او آورده است.
سپهری چند امضا داشته است. یكی پهن تر بوده. دیگر جمع تر و یكی هم به زبان انگلیسی بوده است. می گویند كه شده جاعلان امضای سپهری گه گداری دوره های مختلف كاری سپهری را پس و پیش امضا كرده اند. یا مانند آنكه گلستان می گفت، امضایی عمودی پای تابلویی افقی گذاشته اند.
معمری به تفاوت قیمت فاحش آثار با امضا و بی امضای سپهری اشاره می كند: «كارهایی هستند كه امضا ندارند اما خیلی ها تایید می كنند كه این كارها از سپهری هستند و در كتاب هایش هم چاپ شده است. اما بهایی پائین تری دارند و كسانی كه می خواهند برای كلكسیونشان كار بخرند، حاضر به انجام چنین خریدی نیستند. در صورتی كه اگر از نقاشی های سپهری خوششان می آید باید آن را هم بپذیرند.»
امید تهرانی زیاد موافق این روند نیست برای اینكه: «این كار باعث می شود كارهای خیلی خوبی از سپهری دست قشری از جامعه برود كه شاید درست از آن مراقبت نكنند.» او به نكته دیگری اشاره می كند كه باید به آن نیز توجه كرد و آن تفاوت قیمت فاحش كارهای سپهری و هنرمندان دیگر است: «ما نمی توانیم همپای سپهری تابلوی دیگران را بفروشیم. این باعث می شود قیمت بقیه رشد نكند و قیمت كار سهراب كاذب است.»
بعد هم می گوید كه تابلوهای سپهری را دیگر نمی توان با قیمت پائین تری فروخت.
...باید كتاب را بست.
باید بلند شد
در امتداد وقت قدم زد،
گل را نگاه كرد،
ابهام را شنید.
باید دوید تا ته بودن...
سام فرزانه
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید