جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

رنج‏های پیامبر در مسیر تبلیغ


رنج‏های پیامبر در مسیر تبلیغ
شیوه‏ی تبلیغ و دعوت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در مدت ۲۳ سال یكی از عوامل اصلی در موفقیت مكتب اسلام در برابر شرك جاهلی (با تمام امكانات و استعدادهایش) شد. این دعوت البته در ارتباط مستقیم با شخصیت كمال یافته‏ی او بود. شخصیتی كه استقامت، صبر و بردباری از ویژگی‏های بارز اوست.
آنچه در این مقاله می‏خوانیم (به مناسبت ۲۸ صفر رحلت رسول اكرم صلی الله علیه و آله) بازخوانی شفابخش اندكی از انبوه سختی‏ها و دشواری‏هایی است كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در طول دوران نبوت متحمل شد تا بدانیم رسول اكرم صلی الله علیه و آله در چه محیطی و با وجود چه انسان‏ها و تحمل چه مشكلاتی توانست «تبلیغ دین‏» را به انجام رساند. این دشواری‏ها را می‏توان به دو شیوه‏ی موضوعی یا تاریخی بازگو كرد ما ضمن رعایت موقعیت تاریخی مطالب خود را به صورت موضوعی ارائه خواهیم كرد.
● دوره‏ی دعوت غیر علنی (راز بی‏تفاوتی قریش)
پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله بعد از شروع رسالت‏به مدت سه سال به دعوت غیر علنی پرداخت و در این مدت توانست هسته‏ی اولیه‏ی مسلمانان را تشكیل دهد. در این دوره حضرت خدیجه (س)، امیر مؤمنان علی علیه السلام زید بن حارثه، زبیر بن عوام، عبدالرحمان بن عوف، سعد بن ابی وقاص، طلحهٔ بن عبیدالله، ابوعبیده جراح، ابوسلمه، ارقم بن ابی الارقم و... آیین اسلام را پذیرفتند. (۱)
هدف اصلی پیامبر صلی الله علیه و آله در این دوره ایجاد یك پایگاه هر چند كوچك از مسلمانان بود كه بتواند دعوت خود را از طریق آنان در گسترده‏ای وسیع‏تر ابلاغ كند. زهری می‏نویسد: «رسول خدا صلی الله علیه و آله به شیوه‏ای پنهانی مردم را دعوت می‏كرد و به دنبال دعوت او برخی از جوانان و مستضعفان به او گرویدند، تا آن كه شمار آن‏ها به فزونی نهاد.» قریش در این دوره نسبت‏به دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله عكس العمل تندی نشان نمی‏دادند و راز آن، دعوت غیر علنی پیامبر صلی الله علیه و آله در این دوره بود. همچنین پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نیز نظریات تندی كه صریحا احساسات خویش را جریحه‏دار كند بر زبان نمی‏راند و تنها كسانی را كه لایق و مستعد می‏دید دعوت می‏كرد. بر همین اساس قریش و ابوسفیان در طول این دوره سرمست از عیش و نوش خود، با لبخندی تمسخر آمیز اخبار مربوط به دعوت او را نادیده می‏گرفتند و بی‏اهمیت جلوه می‏دادند. البته این امر سابقه تاریخی نیز داشت. زیرا «ورقهٔ بن عبدالله‏» و «امیه‏» نیز داعیه مسیحی‏گری داشتند و مردم را به تورات و انجیل دعوت می‏كردند ولی به دلیل نیافتن یار و یاور رفته رفته شعله دعوتشان خاموش شد. خود ابوسفیان هنگامی كه اخبار دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله را می‏شنید می‏گفت‏شعله‏ی ادعای تبلیغ او نیز مانند دعوت ورقه و امیه به همین زودی خاموش خواهد شد و خودش نیز به فراموش شدگان خواهد پیوست.
بعد از آن كه پیامبر صلی الله علیه و آله توانست تعدادی از مردم مكه را با خود همراه سازد و به همراه آنان اعمال عبادی به جای آورد، در فكر جذب خویشاوندانش افتاد تا آنان را نیز با خود همراه كند، این كار علاوه بر این كه آغاز اصلاح از درون و خانواده بود، مبتنی بر واقع‏نگری پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت‏به مناسبات اجتماعی آن عصر نیز بود. ساختار قبیله‏ای آن روزگار به گونه‏ای بود كه با پیروی و حمایت قوم از پیامبر صلی الله علیه و آله، وی پایگاه اجتماعی قوی‏تری به دست می‏آورد. این دعوت بر پایه آیه‏ی «وانذر عشیرتك الاقربین‏» (۲) آغاز شد. مفسران می‏نویسند: خداوند او را مامور كرد تا خویشان خود را به آیین خویش بخواند. پیامبر صلی الله علیه و آله پس از بررسی جوانب از علی علیه السلام كه سیزده یا پانزده سال سن داشت‏خواست غذایی تهیه كند و شیر نیز بیاورد. آن گاه چهل و پنج نفر از سران بنی‏هاشم را دعوت كرد و ضمن پذیرایی خواست دعوت خود را برای آن‏ها بازگو كند، اما یكی از عموهای پیامبر صلی الله علیه و آله یعنی ابولهب با طرح سخنانی سبك، آمادگی جلسه را برای طرح مطلبی به آن مهمی از بین برد، لذا پیامبر صلی الله علیه و آله فردای آن روز نیز آنان را دعوت كرد و این بار سخن خود را بعد از ستایش خدا و اعتراف به وحدانیت او این گونه ادامه داد:
به راستی هیچ گاه راهنمای یك جمعیت‏به كسان خود دروغ نمی‏گوید، به خدایی كه جز او خدایی نیست من فرستاده شده‏ی خدا به سوی شما و عموم جهانیان هستم. [ای خویشاوندان]، به خدا سوگند همانگونه كه می‏خوابید می‏میرید و همانطور كه بیدار می‏شوید برانگیخته خواهید شد، و طبق كارهایتان محاسبه می‏شوید و این بهشت دائمی خدا (برای نیكوكاران) و دوزخ همیشگی او (برای بدكاران) است (۳) . سپس ادامه داد: هیچ كس از مردم برای كسان خود چیزی بهتر از آن چه من برای شما آورده‏ام، نیاورده است. من برای شما خیر دنیا و آخرت را آورده‏ام. خدایم به من فرمان داده كه شما را به جانب او بخوانم. كدام یك از شما پشتیبان من خواهد بود، تا برادر و وصی و جانشین من میان شما باشد؟ «فایكم یوازرنی علی هذا الامر علی ان یكون اخی ووصیی وخلیفتی فیكم.» بعد از پایان سخنان رسول اكرم صلی الله علیه و آله سكوت همه‏ی مجلس را فرا گرفت، یك مرتبه علی علیه السلام سكوت را شكست و گفت: ای پیامبر صلی الله علیه و آله خدا من آماده‏ی پشتیبانی از شما هستم.
پیامبر صلی الله علیه و آله از او خواست كه بنشیند و دو بار دیگر درخواستش را مطرح كرد اما باز جز علی علیه السلام كسی پاسخ نداد. لذا پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «ان هذا اخی ووصیی وخلیفتی علیكم فاسمعوا له واطیعوه‏» «[مردم، ] این (علی) برادر و وصی و جانشین من است میان شما! به سخنان او گوش دهید و از او پیروی كنید» . در این هنگام جلسه پایان یافت و حاضرین با پوزخند به ابوطالب كنایه زدند كه: محمد دستور داد از پسرت پیروی كنی و از او فرمان ببری. (۴)
در این گزارش تاریخی نیز عدم حساسیت قریش به دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله را مشاهده می‏كنیم و با این كه پیامبر صلی الله علیه و آله ضمن این دعوت تمام بزرگان قوم را به طور رسمی از هدف خود آگاه ساخت ولی آنان به دلیل این كه خطری تا آن لحظه از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله احساس نكرده بودند، همه چیز را با خنده و تمسخر پشت‏سر گذاشتند و این نبود مگر به بركت تبلیغ برنامه‏ریزی شده رسول خدا صلی الله علیه و آله. بنابر این در این دوره پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله به دلیل رعایت پنهان كاری تبلیغی، سپس كار كردن روی اشخاص به صورت فردی و آن گاه عادی سازی تبلیغ خود در جمع خاندانش موفق شد از ایجاد هر نوع تنش تند جلوگیری كند.
● آغاز دعوت رسمی
بعد از سه سال دعوت پنهانی، پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله دعوت خود را به صورتی آشكار مطرح كرد.
او روزی در كنار كوه «صفا» روی سنگی قرار گرفت تا مردم را به خداپرستی دعوت كند. ابتدا با واژه یا مباحاهٔ كه عرب به جای زنگ خطر به كار می‏برد، توجه همه را به خود جلب كرد، آن گاه با استفاده از شخصیت ممتاز خود و سابقه‏ی درخشانش در امانت داری و راستگویی به آنان گفت: ای مردم! اگر به شما بگویم پشت این كوه دشمنان شما موضع گرفته‏اند و قصد تجاوز به مال و جان شما را دارند، باور می‏كنید؟ همه تصدیق كردند و گفتند: آری! ما تا به حال دروغی از تو نشنیده‏ایم. فرمود: ای گروه قریش! خود را از آتش نجات دهید من برای شما در پیشگاه خدا نمی‏توانم كاری بكنم، من شما را از عذاب دردناك می‏ترسانم. موقعیت من همانند دیده‏بانی است كه دشمن را از نقطه‏ی دور می‏بیند و فورا به سوی قوم خود برای نجات آنان می‏شتابد و با شعار مخصوص آنان را از این پیشآمد با خبر می‏كند. (۵)
ادبیاتی كه در این گفتار و دعوت به كار رفته چنان است كه وجود خدا را فرض مسلم گرفته و قوم را از عذاب او برحذر داشته است و این گویای وجود صبغه‏هایی از خدا باوری در میان آن قوم است كه هر چند رو به اضمحلال بود ولی به دلیل وجود موحدانی اندك هنوز شعله‏هایش فروغی داشت. پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله از این پیش‏زمینه نیز به خوبی استفاده كرد.
نكته دیگر این كه تصدیق مردم نشان می‏دهد دعوت سه ساله حضرت (پنهانی) به گونه‏ای بود كه احساسات قریش و مردم را برنیانگیخت تا آنان دست‏به تحریف و ترور شخصیت وی بزنند و چنان تبلیغ در محیطی آرام صورت پذیرفت كه شخصیت‏حضرت كاملا بكر و زلال باقی مانده بود. اما اینك دیگر همه چیز عیان شده بود و پیامبر صلی الله علیه و آله می‏باید تمام هجمه‏ها را به جان بخرد و از همین دوره و در پی اعتراض‏های علنی و بی‏پرده به آیین بت‏پرستی بود كه موج فشارها به سوی پیامبر صلی الله علیه و آله و اقلیت مسلمان روی آورد. (۶) قریش در طول ده سال برنامه‏های مختلفی را برای از بین بردن نهضت تبلیغی پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله تدارك دید كه آخرین آن نقشه قتل و اقدامات نظامی بود. فهرست این اقدامات و مقاومت‏های پیامبر صلی الله علیه و آله در برابر هر یك چنین است.
سیاست فشار قبیله‏ای اولین اهرم قریش برای مقابله با تبلیغ رسول اكرم صلی الله علیه و آله فشار از سوی قبیله و به طور طبیعی رئیس قوم، یعنی ابوطالب علیه السلام بود. آنان به طور دسته جمعی نزد او رفتند و گفتند: برادرزاده‏ات خدایان ما را ناسزا می‏گوید و آیین ما را به زشتی یاد می‏كند و به افكار ما می‏خندد و پدران ما را گمراه می‏داند. یا از او بخواه دست از ما بردارد یا او را در اختیار ما بگذار و حمایت‏خود را از او سلب كن (۷) .
در متن این پیشنهاد دو موضوع «مصالحه‏» یا «تهدید و رفع حاشیه امنیتی‏» مطرح بود.
ابوطالب با تدبیری خاص آنان را باز گرداند اما به خاطر بیانات پیامبر صلی الله علیه و آله و تاثیر سخنان وی مخصوصا در ماه‏های حرام كه حجاج به مكه می‏آمد، آنان بار دیگر نزد ابوطالب آمدند و این بار تنها در قالب تهدید به وی گفتند: ابوطالب! تو از نظر شرافت و سن بر ما برتری. قبلا هم گفته بودیم كه برادرزاده‏ی خود را از تبلیغ آیین جدید باز دار اما تو اعتنا نكردی، اكنون صبر ما به پایان رسیده است. لازم است او را از هر نوع فعالیت‏باز داری و گرنه با او و تو كه حامی او هستی مبارزه خواهیم كرد. ابوطالب قول داد سخنان آنان را به پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله بگوید و چون پیامبر صلی الله علیه و آله حاضر شد، فرمود: عمو جان! به خدا سوگند هر گاه خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند، تا از تبلیغ آیین و تعقیب هدف خود باز گردم، هرگز چنین نخواهم كرد تا آن كه بر مشكلات پیروز شوم و به مقصد نهایی برسم یا در این راه جان دهم (۸) .
ابوطالب نیز گفت: به خدا سوگند دست از حمایت تو برنمی‏دارم تا ماموریت‏خود را به پایان برسانی (۹) .
● دورسازی حامیان
همانطور كه گفته شد، قریش دیگر تحمل وجود پیامبر صلی الله علیه و آله را نداشت لذا این بار در صدد برآمدند، تا حمایت‏های سیاسی و اجتماعی ابوطالب از وی را قطع كنند. (زیرا پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله از جهت اقتصادی از سوی حضرت خدیجه و از جهت‏سیاسی و قبیله‏ای از طرف ابوطالب علیه السلام حمایت می‏شد.) لذا وقتی دور هم جمع شدند گفتند: حمایت ابوطالب از محمد شاید به این خاطر است كه او را به فرزندی برگزیده است، پس زیباترین جوانان قریش را نزد او می‏بریم. آنان (عمارهٔ) بن ولید بن مغیره را همراه خود بردند و گفتند: ابوطالب! فرزند «ولید» جوانی شاعر، سخنور، زیبا چهره و خردمند است. حاضریم او را به تو واگذاریم تا به پسری برگزینی و در عوض از حمایت محمد دست‏برداری. ابوطالب كه از شدت خشم برافروخته شده بود، بر سر آنان داد زد و گفت: معامله خیلی بدی با من می‏كنید. من فرزند شما را در دامن خود تربیت كنم و شما فرزند [خوانده] مرا بكشید. به خدا قسم این كار نشدنی است (۱۰) .
قریش در صدد بودند به این ترتیب چتر حمایتی ابوطالب را از سر پیامبر صلی الله علیه و آله بردارند و به این ترتیب او را به قتل برسانند. از همین نكته اهمیت وجود ابوطالب برای بقای دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله روشن می‏شود.
● تطمیع
گا بعدی قریش برای متوقف كردن تبلیغ رسول خدا صلی الله علیه و آله، تطمیع بود. اما باز ناموفق ماندند آنان تصمیم گرفتند پیامبر صلی الله علیه و آله را با پیشنهاد منصب، ثروت و تقدیم هدایا و زنان زیبا تطمیع كنند، شاید از دعوت خود دست‏بردارد لذا با هم به خانه ابوطالب آمدند.
یكی از آنان گفت: ای ابوطالب! محمد صفوف فشرده ما را متفرق ساخت و سنگ تفرقه در میان ما افكند و به عقل ما خندید و ما را و بت‏های ما را مسخره كرد. هر گاه محرك او بر این كار نیازمندی است ما ثروت هنگفتی در اختیار او می‏گذاریم. اگر مقام می‏خواهد، او را فرمانروای خود می‏كنیم و سخن او را می‏شنویم اگر بیمار است، بهترین پزشك‏ها را می‏آوریم و... ابوطالب رو به پیامبر صلی الله علیه و آله كرد و پرسید: چه می‏گویی؟فرمود: من از آنان چیزی نمی‏خواهم تنها در مقابل چهار پیشنهاد آن‏ها، یك سخن از من را بپذیرند تا در پرتو آن بر عرب حكومت كنند و غیر عرب را پیرو خود كنند. در این لحظه ابوجهل برخاست و گفت: حاضریم به ده سخن تو گوش كنیم، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: تنها سخن من این است كه به یگانگی خدا اعتراف كنید (تشهدون ان لا اله الا الله) این سخن، آنان را چنان در بهت و حیرت فرو برد كه از در ناامیدی گفتند: سیصد و شصت‏خدا را ترك كنیم و خدای یگانه‏ای را بپرستیم!؟ (ندع ثلاث ماهٔ وستین الها ونعبد الها واحدا؟) .
● پیشنهاد مصالحه
مشركان همچنان اصرار داشتند كه پیامبر صلی الله علیه و آله كار خود را محدود كند و حداقل با خدای آنان كاری نداشته باشند. به نقل سیره نویسان و مفسران سوره‏ی كافرون در برابر درخواست چند نفر از اشراف قریش مانند (حارث بن قیس، عاص بن وائل، ولید بن مغیرهٔ، امیهٔ بن خلف) نازل شد. آنان گفتند: ای محمد! بیا و از دین ما پیروی كن، ما هم از دین تو پیروی می‏كنیم. تو یك سال خدایان ما را پرستش كن، یك سال هم ما خدای تو را عبادت كنیم. در این صورت هر كدام كه بر حق باشیم دیگری هم نصیبی از حق برده است.
به این ترتیب این اشراف در تلاش بودند با طرح شك در این كه صراط واقعی معلوم نیست كدام است، پیامبر صلی الله علیه و آله را به پذیرش قرائت‏خود وادار سازند و آنان نیز به قرائت پیامبر صلی الله علیه و آله احترام بگذارند و به این ترتیب بذر شك در دل‏ها كاشته می‏شد اما پیامبر صلی الله علیه و آله همچنان بر یقین خود باقی ماند و قرائت‏خود را كه از منشاء وحی گرفته بود، یگانه قرائت واقعی دانست و در دام آنان گرفتار نشد. اشراف حتی راضی شدند پیامبر صلی الله علیه و آله در ظاهر به خدایان آن‏ها احترام گذارد و استلام نماید و آنان خدای محمد را تایید كنند اما سوره‏ی كافرون در همین زمان نازل شد و آنان را ناكام گذاشت (۱۱) .
«قل یایها الكفرون. لا اعبد ما تعبدون. و لا انتم عبدون ما اعبد. و لا انا عابد ما عبدتم. و لا انتم عبدون ما اعبد. لكم دینكم و لی دین‏» .
● جنگ روانی (استهزاء)
مشركان كه از تاثیر روش‏های قبلی ناامید شده بودند، به ابزارهای روانی جدید روی آوردند آنان با تمسخر و استهزاء این بار تلاش كردند شخصیت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله را منزوی سازند و نزد مردم عادی او را تحقیر كنند، شاید از تعداد پیروانش كاسته شود.
استهزاء به عنوان یكی از فشارهای روحی در تاریخ زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله ثبت‏شده است‏حتی ابن سعد، ابن اسحاق و بلاذری اسامی استهزاء كنندگان را ضبط كرده‏اند (۱۲) از میان ده‏ها اسمی كه ابن سعد آورده، تنها دو نفر ایمان آوردند و بقیه در جنگ‏های مدینه كشته شدند یا پیش از فتح مكه مردند (۱۳) و سیره نویسان این امر را مربوط به نفرین پیامبر صلی الله علیه و آله در حق آن‏ها می‏دانند. (۱۴) ابولهب و ابوجهل، اسود بن عبد یغوث، ولید بن مغیره، عاص بن وائل، عقبهٔ بن ابی معیط و ابو سفیان جزو این گروه هستند. ابولهب در تمام دوران بعثت از هیچ كوششی در راه مبارزه با پیامبر صلی الله علیه و آله كوتاهی نكرد. او و همسرش ام جمیل چنان در تمسخر و آزار پیامبر صلی الله علیه و آله پیشقدم شدند كه نامشان در قرآن آمد. ام جمیل وقتی شنید آیاتی درباره‏ی او و همسرش نازل شده است اشعاری در هجو پیامبر صلی الله علیه و آله سرود (۱۵) .
ابوسفیان بن حارث نیز با شعر پیامبر صلی الله علیه و آله را هجو می‏كرد. و امیهٔ بن خلف نیز چنان استهزاء می‏كرد كه به قول مفسران سوره‏ی همزه درباره‏ی او نازل شد (۱۶) .
همچنین شخصی از ابوجهل طلبكار بود، زمانی كه وی فریاد استغاثه برآورد مشركان به تمسخر پیامبر را نشانش دادند، پیامبر صلی الله علیه و آله نیز برخاست و به خانه ابوجهل رفت و او بی‏اختیار طلب مرد را داد (۱۷) میزان تمسخر به اندازه‏ای بود كه خداوند فرمود: «انا كفیناك المستهزئین‏» (۱۸) .
اسود بن عبد یغوث مسلمانان را مسخره می‏كرد و زمانی كه آنان را می‏دید می‏گفت: پادشاهان روی زمین آمدند. وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله را می‏دید می‏پرسید: ای محمد امروز از آسمان با تو سخن گفته شده است؟ گفته‏اند او با وضع بدی مرد (۱۹) .
عاص بن وائل نیز با ابتر خواندن پیامبر صلی الله علیه و آله او را مسخره می‏كرد، كه آیات سوره‏ی كوثر در این باره نازل شد (۲۰) حكم بن ابی العاص نیز به دنبال رسول خدا صلی الله علیه و آله می‏رفت و شكلك درمی‏آورد (۲۱) .
● ناسزاگویی
در این میدان نیز ابوجهل پیش‏قدم بود. روزی در صفا پیامبر صلی الله علیه و آله را دید و به او ناسزا گفت! اما رسول اكرم صلی الله علیه و آله جوابی نداد و به خانه برگشت. ابوجهل هم به سوی محفل قریش در كنار كعبه رفت. حمزه كه عمو و برادر رضاعی پیامبر صلی الله علیه و آله بود همان روز در حالی كه كمان خود را حمایل كرده بود، از شكار برگشت او پس از انجام طواف به سوی خانه‏اش حركت كرد. كنیز عبدالله بن جدعان كه شاهد ناسزاگویی ابوجهل بود، جلو آمد و آنچه را دیده بود باز گفت. حمزه با ناراحتی و خشم از همان راه كه آمده بود بازگشت و بی‏آن كه به كسی چیزی بگوید كمان خود را بر سر ابوجهل كوبید و سر او شكست و گفت: به او ناسزا می‏گویی. من ایمان آورده‏ام و راهی كه او رفته است من نیز می‏روم اگر قدرت داری با من نبرد كن (۲۲) .
۷- آزار جسمی
وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم را به توحید دعوت می‏كرد، ابولهب در پی حضرت می‏رفت و سنگ به سوی او می‏انداخت و می‏گفت ای مردم اطاعت نكنید (۲۳) .
همچنین همسرش چنان پیامبر صلی الله علیه و آله را آزار داد كه خداوند در حق آن‏ها سوره لهب را نازل كرد.
گفته شده خداوند از آن روی همسر ابولهب را حمالهٔ الحطب نامید كه خار بر سر راه پیامبر صلی الله علیه و آله می‏ریخت (۲۴) . روزی نیز ابوجهل در جمع قریش گفت: شما ای گروه می‏بینید كه محمد چگونه دین ما را بد می‏شمرد و به آیین پدران ما و خدایان ما بد می‏گوید. به خدا سوگند فردا در كمین او می‏نشینم و سنگی را در كنار خود می‏گذارم، هنگامی كه محمد سر به سجده می‏گذارد، سر او را می‏شكنم. فردای آن روز وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله مشغول نماز شد و به سجده رفت، ابوجهل نیز برخاست و به پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیك شد اما رعب عجیبی در دل او پیدا شد و لرزان و ترسان با چهره‏ای پریده به سوی قریش برگشت. همه به سویش دویدند و گفتند چه شد! با صدایی لرزان و هراسان گفت: منظره‏ای در برابرم مجسم شد كه در تمام دنیا ندیده بودم لذا منصرف شدم (۲۵) .
روزی نیز عقبهٔ بن ابی معیط پیامبر را در حال طواف دید و ناسزا گفت و عمامه‏اش را به دور گردنش پیچید و از مسجد بیرون كشید كه البته عده‏ای از ترس بنی‏هاشم پیامبر صلی الله علیه و آله را از دست او گرفتند (۲۶) . همو عبایش را بر گلوی حضرت انداخت و تا حد كشتن او را فشار داد (۲۷) .
همچنین عقبه همراه ابولهب عذره و كثافات بر در خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله می‏ریخت (۲۸) .
پیامبر می‏فرمود: من در میان دو همسایه‏ی بد بودم ابولهب و عقبه. آن‏ها شكمبه‏ها را بر در خانه من می‏ریختند (۲۹) . انداختن شكمبه و رحم گوسفند بر سر رسول خدا صلی الله علیه و آله در حال سجده هم از كارهای قریش بود (۳۰) . یك بار نیز خاك بر سر رسول خدا صلی الله علیه و آله ریختند، آن حضرت به خانه رفت و در آن جا یكی از دخترانش گریه كنان سر پدر را شست (۳۱) .
و خلاصه این كه به گزارش ابن هشام سخت‏ترین روز برای حضرت روزی بود كه از خانه بیرون آمد و همه (آزاد و برده) تكذیبش كردند و آزارش دادند، آن روز نگران به خانه آمد و خود را در جامه‏ای پوشاند و سوره مدثر نازل شد (۳۲) .
● توهین و نسبت‏های ناروا
مشركان با واژه‏هایی چون «دروغگو» «جادوگر» «دیوانه‏» «جن زده‏» «شاعر» و... تلاش می‏كردند قداست پیامبر صلی الله علیه و آله را بشكنند. لذا قریش در برابر سؤال مسافران كه از پیامبر صلی الله علیه و آله می‏پرسیدند، او را به عنوان ساحر و شاعر معرفی می‏كردند (۳۳) كه البته خداوند باز با آیات الهی به كمك پیامبر صلی الله علیه و آله آمد «بدین سان بر آن‏هایی كه پیش از این بودند، رسولی مبعوث نشد جز آن كه گفتند جادوگر یا دیوانه‏ای است. آیا بدین كار یكدیگر را توجیه كرده بودند؟ نه خود مردمی طاغی بودند. پس از آن‏ها روی گردان شو. كسی تو را ملامت نخواهد كرد» . (۳۴)
- شكنجه‏ی یاران پیامبر صلی الله علیه و آله
بلال حبشی، عمار یاسر و پدر و مادر او، عبدالله بن مسعود، ابوذر و... از جمله یاران پیامبرند كه آزار زیادی از قریش دیدند.
یكی از این افراد ابوذر غفاری است. او چهارمین یا پنجمین نفر بود كه مسلمان شد. در دوره‏ای كه هنوز دعوت آشكار شروع نشده بود، او از پیامبر صلی الله علیه و آله كسب تكلیف كرد و حضرت فرمود به قبیله خود برگرد و اسلام را تبلیغ كن. او سوگند یاد كرد كه قبل از برگشتن ندای اسلام را به گوش مردم مكه برساند و همین كار را كرد كه البته چنان ضرباتی بر او وارد كردند كه بیهوش شد. البته او به سوی قبیله‏اش رفت و آن‏ها را به اسلام دعوت كرد (۳۵) .
● اقدامات فكری
آنچه خواندید تنها تلاش‏هایی بود كه در حد فشار جسمی و روانی بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد می‏شد، اما از جهت علمی نیز قریش در صدد مبارزه با پیامبر صلی الله علیه و آله برآمد تا مانع تبلیغ دین جدید شود. حقیقت این است كه اندیشه‏های عصر جاهلیت‏سست‏تر از آن بود كه بتواند در مقابل اندیشه‏های پیامبر صلی الله علیه و آله كه برگرفته از وحی بود، مقاومت كند، اما آنان در هر صورت ولو با استفاده از یهودیان در صدد برآمدند با انكار وحی بودن آنچه به پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله می‏رسید، اساس نبوت او را زیر سؤال ببرند. آنان ادعا می‏كردند آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله می‏گوید وحی نیست‏بلكه مطالبی است كه اهل كتاب به او یاد داده‏اند. قرآن كریم در این باره می‏گوید: «می‏دانیم كه می‏گویند [این قرآن را ] بشری به او می‏آموزد» (۳۶) ابن اسحاق در یك روایت آورده است كه منظور از آن بشر (رحمان) در شهر یمامه بوده است (۳۷) . قرآن به این شبهه پراكنی، پاسخی علمی می‏دهد و می‏گوید: «لسان الذی یلحدون الیه اعجمی وهذا لسان عربی مبین‏» (۳۸) «زبان كسی كه به او نسبت می‏دهند عجمی است ولی این قرآن به زبان عربی روشن است‏» .همچنین آن‏ها شباهت قصص انبیاء قرآن را با تورات مطرح می‏كردند كه خداوند فرمود: و كافران گفتند كه: این (قرآن) جز دروغی كه خود بافته است و گروهی دیگر او را بر آن یاری داده‏اند، نیست، حقا آنچه می‏گویند ستم و باطل است و گفتند این اساطیر پیشینیان است كه نگاشته و هر صبح و شام بر او املا می‏شود (۳۹) .
برخورد فكری دیگر مربوط به ابن زبعری است. زمانی كه این آیه نازل شد «شما و آن چیزهایی كه جز خدا می‏پرستید، هیزم‏های جهنمید. شما به جهنم وارد می‏شوید» (۴۰) ابن زبعری گفت اگر این طور باشد ما ملائكه را نیز می‏پرستیم یهود عزیر و نصاری مسیح را. پس آنان هم در جهنم هستند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: البته از این نوع اگر خودشان دوست داشته باشند كه جز خدا معبود واقع شوند، همراه كسی خواهند بود كه آن‏ها را عبادت كرده و در جهنم هستند. خداوند نیز برای دفع توهم این آیه را فرمود: «كسانی كه پیش از این مقرر كرده‏ایم كه به آن‏ها نیكویی كنیم از جهنم به دورند» . (۴۱) در اصل منظور از آیه خست‏بت‏ها و نظایر آن بود كه خداوند آن‏ها را ناتوان از هر نوع كاری و حتی از وارد شدن به جهنم می‏شناساند و قاعدتا آیه شامل مردمانی چون فرعون است كه به ناحق خود را معبود معرفی می‏كردند (۴۲) .
● حكایتی جالب:
«ولید از بزرگان عرب بود و بسیاری از مشكلات به دست او حل می‏شد. گروهی از قریش برای حل مشكل نفوذ اسلام در تمام خانه‏ها به سوی او رفتند و جریان را گفتند و قضاوت او را درباره‏ی قرآن محمد خواستند و گفتند: آیا قرآن محمد، سحر و ادوست‏یا كهانت‏یا خطابه و سخنرانی‏هایی است كه او ساخته است. ولید مهلت‏خواست و خود در حجر اسماعیل نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رفت و گفت: پاره‏ای از اشعارت را بخوان. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود آنچه می‏خوانم شعر نیست. كلام خداست كه برای هدایت‏شما نازل شده است. بالاخره ولید تقاضای تلاوت كرد و پیامبر صلی الله علیه و آله سیزده آیه از آغاز سوره فصلت را خواند هنگامی كه به این آیه رسید «فان اعرضوا فقل انذرتكم صاعقهٔ مثل صاعقهٔ عاد وثمود» ولید سخت‏به خود لرزید و موهایش راست‏شد. با حالت‏بهت‏زده‏ای از جای خود برخاست و به منزلش رفت و چند روز بیرون نیامد به طوری كه قریش او را مسخره می‏كردند كه ولید از دین نیاكانش به در آمده و داخل دین محمد شده است (۴۳) .
البته عتبهٔ بن ربیعه نیز نمونه‏ای دیگر از این دست قضاوت كنندگان است كه به حقانیت وحی ایمان آورد (۴۴) .
▪ درخواست‏های بنی اسرائیلی
جاهلان آن گاه كه از هر دری ناامید می‏شوند به طرح معماها و خواسته‏های عجیب و غریب روی می‏آورند. درست مثل آنچه درباره‏ی پیامبر صلی الله علیه و آله روی داد. آنان ناامید از هر جا در صدد برآمدند از پیامبر صلی الله علیه و آله خواسته‏هایی طلب كنند كه در آوردن آن عاجز بماند و بطلان دینش ثابت‏شود.
آن‏ها روزی در كنار كعبه اجتماعی برقرار كردند و پیامبر صلی الله علیه و آله را دعوت نمودند. پیامبر صلی الله علیه و آله هم خود را به آنجا رساند. قریش از آنچه محمد صلی الله علیه و آله بر سرشان آورده بود شكوه كردند و گفتند: ما به این شرط ایمان می‏آوریم كه:
- سرزمین ما خشك است، از خدا بخواه آب‏هایی در این سرزمین جاری شود.
- باید باغی در اختیار داشته باشی كه از میوه‏های آن بهره‏مند شویم و در میان آن آب جاری باشد.
- آسمان را قطعه قطعه بر سر ما فرو ریزی.
- خدا و فرشتگان را حاضر كنی.
- كاخی از طلا داشته باشی.
- به سوی آسمان بروی و تا نامه‏ای كه نبوتت را تصدیق كند از آسمان نیاوری، ایمان نمی‏آوریم (۴۵) .
البته مسلم است كه پیامبران در هر زمینه‏ای دست‏به اعجاز نمی‏زنند بلكه شرایطی لازم است كه این درخواست‏ها فاقد آن‏ها است:
- امور محال و غیر ممكن كه امكان تحقق ندارد، از قلمرو قدرت بیرون است و هرگز مورد مشیت‏خدا قرار نمی‏گیرند.
- هدف از درخواست اعجاز این است كه به وسیله آن صدق گفتار پیامبر به دست آید و سند و دلیل بر ارتباط او با جهان فوق طبیعت‏باشد. هر گاه مورد درخواست مردم از پیامبری فاقد این خصیصه شود، دلیلی ندارد كه پیامبر كاری را كه مربوط به شئون او نیست انجام دهد. لذا چشمه‏ای كه از زمین بجوشد، باغی از خرما، خانه‏ای از طلا، دلیلی بر ارتباط با غیب نخواهد بود.
- منظور از درخواست معجزه، ایمان آوردن است و وقتی آن‏ها لجوج هستند، چنین درخواستی اجابت نمی‏شود (۴۶) .
صاحب اثر : محمد عابدی
منبع : فصلنامه مبلغان شماره ۴
پی‏نوشت‏ها:
) سیره ابن هشام، ج‏۱، ص‏۲۴۵ و ۲۶۲ .
) شعراء / ۲۱۴ .
) ان الرائد لا یكذب اهله والله الذی لا اله الا هو انی رسول الله الیكم خاصهٔ والی الناس عامهٔ والله لتموتن كما تنامون ولتبعثن كما تستیقظون ولتحاسبن بما تعملون وانها الجنهٔ ابدا والنار ابدا» سیره حلبی، ج‏۱، ص‏۳۲۱ .
) تاریخ طبری، ج‏۲، ص‏۶۲ و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج‏۱۳، ص‏۲۱۰ .
) سیره حلبی، ج‏۱، ص‏۳۲۱ .
) طبقات كبری، ج‏۴، ص‏۱۰۰; انساب الاشراف، ج‏۱، ص‏۲۳۱; سیره نبوی ابن هشام، ج‏۱، ص‏۲۹۸.
۷) سیره ابن هشام، ج‏۱، ص‏۲۶۵ .
) والله یا عماه لو وضعوا الشمسفی یمینی والقمر فی شمالی علی ان اترك هذا الامر حتی یظهره او اهلك فیه ما تركته.
) سیره ابن هشام، ج‏۱، ص‏۲۶۵ .
۰) تاریخ طبری، ج‏۲، ص‏۶۷ .
۱) مجمع البیان، ج‏۱۰، ص‏۵۵۲، و عیون الاثر، ج‏۱، ص‏۱۹۷ .
۲) طبقات كبری، ج‏۱، ص‏۲۰۰ .
۳) همان، ص‏۲۰۱، مجمع البیان، ج‏۶، ص‏۳۴۷ .
۴) دلایل النبوهٔ، بیهقی، ج‏۲، ص‏۳۳۹ .
۵) انساب الاشراف، ج‏۱، ص‏۱۲۲ .
۶) سیره نبوی، ابن هشام، ج‏۱، ص‏۳۵۶ .
۷) عیون الاثر، ج‏۱، ص‏۲۰۵ .
۸) حجر / ۹۵ .
۹) انساب الاشراف، ج‏۱، ص‏۱۳۲ .
۰) مجمع البیان، ج‏۱۰، ص‏۵۴۹ .
۱) انساب الاشراف، ج‏۱، ص‏۱۵ .
۲) سیره ابن هشام، ج‏۱، ص‏۳۱۳ .
۳) كنز العمال، ج‏۶، ص‏۳۰۲ .
۴) سیره نبوی، ابن هشام، ج‏۱، ص‏۳۵۵ .
۵) سیره ابن هشام، ج‏۱، ص‏۲۹۸ .
۶) بحار الانوار، ج‏۱۸، ص‏۲۰۴ .
۷) المصنف، ابن ابی شیبه، ج‏۷، ص‏۳۳۱ .
۸) انساب الاشراف، ج‏۱، ص‏۱۴۷ .
۹) طبقات كبری، ج‏۱، ص‏۲۰۱ .
۰) سیره نبوی، ابن هشام، ج‏۱، ص‏۴۱۶ .
۱) همان .
۲) همان، ص‏۲۹۱ .
۳) سیره نبوی، ابن هشام، ج‏۱، ص‏۲۷۱ .
۴) الذاریات / ۵۵، ۵۳ .
۵) طبقات ابن سعد، ج‏۴، ص‏۲۲۳ .
۶) نحل / ۱۰۳ .
۷) سیره نبوی، ابن هشام، ج‏۱، ص‏۳۱۱ .
۸) نحل / ۱۰۳ .
۹) فرقان / ۴- ۳ .
۰) انبیاء / ۹۸ .
۱) همان / ۱۰۱ .
۲) سیره رسول خدا، رسول جعفریان، ج‏۱، ص‏۲۱۷ .
۳) بحار الانوار، ج‏۱۷، ص‏۲۱۱. نقل از فروغ ابدیت، ج‏۱، ص‏۲۹۰ .
۴) سیره ابن هشام، ج‏۱، ص‏۲۹۳ .
۵) اسراء / ۹۳- ۹۱ .
۶) فروغ ابدیت، ج‏۱، ص‏۲۹۶ .
منبع : سایت پیامبر اعظم


همچنین مشاهده کنید