چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

آیات قرآن و امی بودن پیامبر(ص)


آیات قرآن و امی بودن پیامبر(ص)
كلمه امی به عنوان یكی از صفات پیامبر اكرم در قرآن مجید آمده است مفسرین، تفاسیر مختلفی در معنای این كلمه دارند. در این مقاله مطالب این تفاسیر بیان شده و قول صحیح ذكر گردیده است.
مفسران اسلامی كلمه‏«امی‏» را سه جور تفسیر كرده‏اند: ۱ - درس ناخوانده و ناآشنا به خط و نوشته.
اكثریت طرفدار این نظرندو یا لااقل این نظر را ترجیح می‏دهند.طرفداران این نظر گفته‏انداین كلمه منسوب به «ام‏» است كه به معنی مادر است.امی یعنی كسی كه به‏حالت مادرزادی از لحاظ اطلاع بر خطوط و نوشته‏ها و معلومات بشری باقی مانده است، و یا منسوب به «امت‏» است،یعنی كسی كه به عادت اكثریت مردم است، زیرا اكثریت توده، خط و نوشتن نمی‏دانستند و عده كمی می‏دانستند، همچنانكه «عامی‏» نیزیعنی كسی كه مانند عامه مردم است و جاهل است (۱) .بعضی گفته‏اند یكی از معانی كلمه «امت‏» خلقت است و«امی‏» یعنی كسی كه بر خلقت و حالت اولیه كه بی‏سوادی است باقی است و به شعری از «اعشی‏» استناد شده است (۲) ، و به‏هر حال، چه مشتق از «ام‏» باشد و چه از «امت‏» ، و «امت‏» به هر معنی باشد، معنی این كلمه درس ناخوانده است.
● اهل ام القری.
طرفداران این نظر این كلمه‏را منسوب به «ام القری‏» یعنی مكه دانسته‏اند.در سوره انعام آیه‏۹۲ از مكه به «ام القری‏» تعبیر شده است: و لتنذر ام القری و من حولها.
برای اینكه تو به مكه و آنان كه در اطراف‏مكه هستند اعلام خطر كنی.
این احتمال نیز از قدیم الایام در كتب تفسیر آمده‏است(۳) و در چندین حدیث از
۱.مفردات راغب، ذیل كلمه «ام‏» .و مجمع البیان، ذیل آیه ۷۸ بقره. ۲.مجمع البیان، ذیل آیه ۷۸ بقره. ۳.مجمع البیان، ذیل آیه ۷۵ آل عمران‏و آیه ۱۵۶ اعراف، و تفسیر امام فخر رازی، ذیل آیه ۷۵ از سوره اعراف. صفحه : ۲۳۰
احادیث‏شیعه این احتمال تایید شده است هرچند خود این حدیثها معتبر شناخته نشده است و گفته شده ریشه اسرائیلی دارد (۱) .
این احتمال به‏ادله‏ای رد شده است (۲) : یكی اینكه كلمه «ام القری‏» اسم خاص نیست وبر مكه به عنوان یك صفت عام نه یك اسم خاص اطلاق شده است.ام القری یعنی مركز قریه‏ها.هر نقطه‏ای كه مركز قریه‏هایی‏باشد ام القری خوانده می‏شود.از آیه دیگر از قرآن كه در سوره قصص آیه ۵۹آمده است معلوم می‏شود كه این كلمه عنوان وصفی دارد نه اسمی: و ما كان ربك مهلك القری حتی یبعث فی امها رسولا.
پروردگار تو چنین‏نیست كه مردم قریه‏هایی را هلاك كند مگر آنكه قبلا پیامبری در مركزآن قریه‏ها بفرستد و حجت را بر آنها تمام كند.
معلوم‏می‏شود در زبان قرآن هر نقطه‏ای كه مركز یك منطقه باشد ام القرای‏آن منطقه است (۳) .
دیگر اینكه‏این كلمه در قرآن به كسانی اطلاق شده است كه مكی نبوده‏اند.در سوره‏آل عمران آیه ۲۰ می‏فرماید: و قل للذین اوتوا الكتاب و الامیین ء اسلمتم.
بگو به‏اهل كتاب و به امیین(اعراب غیر یهودی و نصرانی)آیا تسلیم خدا شدید؟ پس معلوم می‏شود در عرف آن روز و در زمان قرآن به‏همه اعرابی كه پیرو یك كتاب آسمانی نبودند «امیین‏» گفته می‏شده است.
بالاتر اینكه این كلمه حتی به عوام یهود كه سواد ومعلوماتی نداشتند با اینكه
۱.مجله آستان قدس، شماره ۲. ۲.همان ماخذ. ۳.در یكی از روایاتی كه وارد شده كلمه «امی‏» منسوب‏به ام القری یعنی مكه است، تایید شده كه این كلمه وصف عام است نه اسم خاص، زیرا می‏گوید: «و انما سمی الامی‏لانه كان من اهل مكهٔ و مكهٔ من امهات القری‏» یعنی پیغمبر از آن جهت‏«امی‏» خوانده شده است كه از اهل مكه است و مكه یكی از ام القری‏هاست. صفحه : ۲۳۱
اهل كتاب شمرده می‏شدند نیز اطلاق شده است، چنانكه درسوره بقره آیه ۷۸ می‏فرماید: و منهم امیون لا یعلمون الكتاب الا امانی.
بعضی از فرزندان اسرائیل امی هستند، از كتاب خود اطلاعی ندارند مگریك سلسله خیالات و اوهام.
بدیهی است‏یهودیانی كه قرآن آنان را «امی‏» خوانده‏است، اهل مكه نبوده‏اند، غالبا ساكن مدینه و اطراف مدینه بوده‏اند.
سوم اینكه اگر كلمه‏ای‏منسوب به ام القری باشد طبق قاعده ادبی باید به جای «امی‏» ، «قروی‏»گفته شود، زیرا طبق قاعده باب نسبت در علم صرف، در نسبت به مضاف و مضاف‏الیه، خاصه آنجا كه مضاف، كلمه «اب‏» یا «ام‏» یا «ابن‏» یا «بنت‏» باشد به مضاف الیه نسبت داده می‏شود نه به مضاف، چنانكه درنسبت به ابوطالب، ابو حنیفه، بنی تمیم طالبی، حنفی، تمیمی گفته می‏شود.
- مشركین عرب‏كه تابع كتاب آسمانی نبودند.
این نظریه نیز ازقدیم الایام میان مفسران وجود داشته است.در مجمع البیان ذیل آیه ۲۰سوره آل عمران كه «امیین‏» در مقابل «اهل كتاب‏» قرار گرفته است(و قل للذین اوتوالكتاب و الامیین)، این نظر را به صحابی و مفسر بزرگ عبد الله بن عباس نسبت می‏دهد و در ذیل آیه ۷۸ از سوره بقره‏از ابو عبیده نقل می‏كند، و از ذیل آیه ۷۵ آل عمران بر می‏آید كه خود طبرسی همین معنی را در مفهوم آن آیه انتخاب كرده است.
زمخشری دركشاف نیز این آیه و آیه ۷۵ آل عمران را همین طور تفسیر كرده است.
فخر رازی این احتمال را در ذیل آیه ۷۸ بقره وآیه ۲۰ آل عمران نقل می‏كند.
ولی حقیقت این است كه‏این معنی، یك معنی جداگانه غیر از معنی اول نیست، یعنی چنین‏نیست كه هر مردمی كه پیرو یك كتاب آسمانی نباشند به آنها «امی‏» گفته شود هرچند آن مردم تحصیلكرده و باسواد باشند.این كلمه به مشركین عرب از آن جهت اطلاق شده است كه مردمی بی‏سواد بوده‏اند.آنچه‏مناط استعمال این كلمه درباره مشركین عرب است نا آشنایی آنها به خواندن و نوشتن بوده نه پیروی نكردن صفحه : ۲۳۲
آنها از یكی از كتب آسمانی.لهذا آنجا كه این كلمه‏به صورت جمع آمده و به مشركین عرب اطلاق شده است این احتمال ذكر شده، اما آنجا كه مفرد آمده است و بر رسول‏اكرم اطلاق شده است احدی از مفسران نگفته كه مقصود این است كه آن حضرت پیرو یكی از كتابهای آسمانی نبوده‏است.در آنجا بیش از دو احتمال به میان نیامده است: یكی ناآشنا بودن آن حضرت با خط، دیگر اهل مكه بودن، و چون احتمال‏دوم به ادله قاطعی كه گفتیم مردود است، پس قطعا آن حضرت از آن جهت «امی‏» خوانده شده است كه درس ناخوانده و خط نانوشته بوده است.
در اینجا احتمال چهارمی در مفهوم این كلمه داده می‏شودو آن این است كه این كلمه به معنی ناآشنایی با متون كتابهای مقدس باشد.این احتمال همان است كه آقای دكترسید عبد اللطیف از پیش خود اختراع كرده و احیانا آن را با معنی سومی كه ذكر كردیم‏و از مفسران قدیم نقل كردیم، خلط كرده است.مشار الیه می‏گوید: «كلمات «امی‏» و «امیون‏» در قرآن در چند جای مختلف‏به كار رفته است، اما همیشه و همه جا فقط یك معنی از آن مستفاد می‏شود.كلمه «امی‏» در لغت اصلا به معنی كودك‏نوزادی است كه از بطن مادر متولد می‏شود و با اشاره به همین حالت‏حیات و زندگی است كه كلمه «امی‏» را با معنی ضمن آن به معنی‏كسی كه نمی‏تواند بخواند و بنویسد تعبیر كرده‏اند.كلمه «امی‏» همجنین به معنی كسی است كه در «ام القری‏» زندگی‏می‏كرده است.ام القری یعنی مادر شهرها، شهر پایتخت و عمده، و این صفتی بود كه اعراب زمان پیغمبر برای شهر مكه‏قائل بودند.بنابراین كسی كه اهل مكه بود «امی‏» نیز نامیده می‏شد.
یك مورد استعمال دیگر كلمه «امی‏» برای كسی است كه‏با متنهای قدیم سامی آشنایی نداشته است و از پیروان دیانت‏یهود یا دین مسیح كه در قرآن به عنوان «اهل الكتاب‏» نامیده‏شده‏اند، نبوده است.در قرآن كلمه «امیون‏» برای اعراب پیش از اسلام كه كتاب مقدسی نداشته‏اند و پیرو تورات و انجیل‏هم نبوده‏اند، به كار رفته است و در مقابل كلمه «اهل الكتاب‏» قرار می‏گرفته است.
در حالی كه برای كلمه‏«امی‏» اینهمه معانی مختلف وجود دارد معلوم نیست چرا مفسران‏و مترجمان قرآن، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، فقط معنی ابتدایی یعنی نوزاد چشم‏و گوش بسته را گرفته‏اند و آن را به بی‏سواد و جاهل تعبیر كرده‏اند و در نتیجه اهل مكه پیش‏از اسلام را نیز امیون یا گروهی بی‏سواد معرفی كرده‏اند؟!»(۱)
۱.نشریه كانون سردفتران،شماره آبان ماه ۱۳۴۴، نقل از نشریه آموزش و پرورش شماره شهریور ۱۳۴۴. صفحه : ۲۳۳
اولا، از قدیمترین ایام، مفسران اسلامی كلمه «امی‏»و «امیون‏» را سه جور تفسیر كرده‏اند و لا اقل احتمالات سه گانه‏ای درباره آن ذكر كرده‏اند.مفسران اسلامی برخلاف ادعای آقای دكتر سید عبد الطیف فقط به یك معنی نچسبیده‏اند.
ثانیا، هیچ كس‏نگفته است كه كلمه «امی‏» به معنی نوزاد چشم و گوش بسته است كه‏معنی ضمنی آن كسی باشد كه نمی‏تواند بخواند و بنویسد.این كلمه اساسا در موردنوزاد به كار نمی‏رود، در مورد بزرگسالی به كار می‏رود كه از لحاظ فن خواندن و نوشتن به حالتی است كه از مادر زاده شده‏است، به اصطلاح علمای منطق مفهوم «عدم و ملكه‏» دارد.منطقیین اسلامی همواره این كلمه را به‏عنوان یكی از مثالهای عدم و ملكه در كتب منطق ذكر می‏كرده‏اند.
ثالثا، اینكه می‏گوید یكی از معانی این كلمه این‏بوده كه با متنهای قدیم سامی آشنایی نداشته باشد، صحیح نیست.آنچه از اقوال قدمای مفسرین و اهل لغت استفاده می‏شوداین است كه این كلمه در حالت جمع(امیین)به مشركین عرب گفته می‏شده است در مقابل اهل كتاب، به این علت كه‏غالبا مشركین عرب بی‏سواد بودند، و ظاهرا این عنوان تحقیر آمیز را یهودیان و مسیحیان به آنها داده بودند.
ممكن نیست مردمی فقط‏به خاطر اینكه با زبان و كتاب مخصوصی آشنایی ندارند ولی به زبان‏خودشان بخوانند و بنویسند به آنها «امیین‏» گفته شود، زیرا به هر حال ریشه این كلمه‏بنا بر این تفسیر نیز كلمه «ام‏» یا «امت‏» است و مفهوم باقی بودن به حالت اولی و مادرزادی را می‏رساند.و اما علت اینكه این‏كلمه از ریشه ام القری شناخته نشده است با اینكه به صورت احتمال‏همواره آن را ذكر می‏كرده‏اند، اشكالات فراوانی است كه در این معنی وجود داشته است و قبلا بیان شد.
پس تعجب‏این دانشمند هندی بیجاست.
مؤید این مدعا این است كه در برخی استعمالات‏دیگر این كلمه كه در روایات یا تواریخ ضبط شده است مفهومی جز «درس ناخوانده‏» ندارد.در بحار الانوارجلد ۱۶ چاپ جدید صفحه ۱۱۹ می‏نویسد از خود پیغمبر اكرم روایت‏شده است: نحن امهٔ امیهٔ لا نقرء و لا نكتب.
ما قومی امی هستیم كه نه‏می‏خوانیم و نه می‏نویسیم. صفحه : ۲۳۴
ابن خلكان در جلد ۴ تاریخ خود ذیل احوال محمد بن‏عبد الملك معروف به «ابن الزیات‏» وزیر معتصم و متوكل می‏نویسد: «وی قبلا جزء دبیران معتصم خلیفه عباسی بودو وزارت را احمد بن شاذی بصری به عهده داشت.روزی نامه‏ای برای معتصم رسید و وزیر آن نامه را برای خلیفه قرائت كرد.در آن نامه‏كلمه «كلاء» آمده بود.معتصم كه از معلومات بهره‏ای نداشت از وزیر پرسید: كلاء چیست؟وزیر هم نمی‏دانست.معتصم گفت:«خلیفهٔ امی و وزیر عامی‏» یعنی خلیفه‏ای درس ناخوانده و وزیری جاهل.آنگاه گفت بگویید یكی از دبیران بیاید.ابن الزیات‏حاضر بود و آمد.این كلمه را با چند كلمه دیگر كه قریب المعنی بودند معنی كرد و تفاوت آنها را گفت.همین امرمقدمه وزارت ابن الزیات شد.» معتصم كه به لغت عامه سخن می‏گفته است، از كلمه «امی‏» درس ناخوانده قصد كرده است.نظامی می‏گوید: احمد مرسل كه خرد خاك اوست هر دو جهان بسته فتراك اوست امی گویا به زبان فصیح از الف آدم و میم مسیح همچو الف راست به عهد وفا اول و آخر شده بر انبیا آیا از قرآن استفاده می‏شود كه رسول اكرم می‏خوانده و می‏نوشته است؟ آقای دكتر سید عبد اللطیف مدعی است از بعضی‏از آیات قرآن صراحتا می‏توان فهمید كه آن حضرت، هم می‏خوانده و هم می‏نوشته است، از آن جمله آیه ۱۶۴ از سوره آل عمران است: لقدمن الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلواعلیهم ایاته و یزكیهم و یعلمهم الكتاب و الحكمهٔ و ان كانوا من قبل لفی ضلال مبین. صفحه : ۲۳۵
خداوند بر مؤمنان منت‏نهاد آنگاه كه پیغمبری در میان آنها برانگیخت كه آیات خدا را بر آنهاتلاوت می‏كند و آنها را پاكیزه می‏گرداند و به آنهاكتاب و حكمت می‏آموزد، و همانا آنها پیش از آن در گمراهی آشكار بودند.
ایشان می‏گویند: «بنا بر تصریح قرآن، نخستین وظیفه پیغمبر آن‏بود كه قرآن را به پیروانش تعلیم دهد و مسلم است كه حداقل شایستگی برای كسی كه بخواهد كتاب یا محتویات كتاب ودانش یك كتاب را به دیگران تعلیم دهد، باز هم مطابق تصریح خود قرآن، آن است كه بتواند قلم رابه كار بندد یا دست كم آنچه را با قلم نوشته شده بخواند.» (۱) .
این استدلال، به نظر عجیب می‏آید: اولا، آنچه مورد اتفاق مسلمین است و مشار الیه‏می‏خواهد خلاف آن را ثابت كند این است كه رسول اكرم قبل از رسالت نه می‏خوانده و نه می‏نوشته است.
حداكثر این استدلال‏این است كه ایشان در دوره رسالت می‏خوانده و می‏نوشته‏اند چنانكه‏عقیده سید مرتضی و شعبی و جماعتی‏دیگر بر این است.پس مدعای آقای دكتر سید عبد اللطیف اثبات نمی‏شود.
ثانیا، از نظر دوران رسالت‏نیز این استدلال ناتمام است.توضیح اینكه در برخی از تعلیمات مانندتعلیماتی كه به نوآموز می‏دهند كه خواندن و نوشتن به او بیاموزند، یا در تعلیم‏ریاضیات و امثال آن، احتیاج به قلم و كاغذ و رسم و تخته سیاه و غیره هست و خود معلم باید عمل كند تا دانش آموزیا دانشجو یاد بگیرد، اما تعلیم حكمت و اخلاق و حلال و حرام كه كار پیغمبران است نیازی به قلم و كاغذ و رسم و تخته سیاه ندارد.
مشائین از حكما را از آن جهت «مشائین‏» گفته‏اند كه معلم‏در حالی كه راه می‏رفت و قدم می‏زد به دانشجویان تعلیم می‏كرد. البته برای شاگردان كه بخواهند ضبط كنند و فراموششان‏نشود لازم است بنویسند.لذا رسول خدا همواره توصیه می‏كرد كه سخنانش‏را ضبط كنند و بنویسند.می‏فرمود: «قیدوا العلم‏» دانش را در بند
۱.نشریه كانون سردفتران، نقل از نشریه آموزش و پرورش.
صفحه : ۲۳۶
كنید.گفتند: چگونه در بند كنیم؟فرمود:بنویسید (۱) .
می‏فرمود: نضر الله‏عبدا سمع مقالتی فوعاها و بلغها من لم یسمعها (۲) .
خداوند خرم كند بنده‏ای را كه سخن مرا بشنود و ضبط كند و به آن‏كه نشنیده است ابلاغ نماید.
در حدیث است كه‏رسول خدا سه نوبت پشت‏سر هم فرمود: خدایا!جانشینان مرا رحمت كن.گفتند:یا رسول الله جانشینان شما كیانند؟فرمود: كسانی كه بعد از من می‏آیند و گفته‏مرا و سنت مرا می‏گیرند و به مردم دیگر تعلیم می‏كنند (۳) .
ایضا می‏فرمود: من حق الولد علی الوالدان یحسن اسمه و ان یعلمه الكتابهٔ و ان یزوجه اذا بلغ (۴) .
از حقوق فرزند برپدر این است كه نام نیك برایش انتخاب كند، نوشتن به او بیاموزاند، ووقتی كه بالغ شد همسر برایش انتخاب كند.
قرآن كریم‏در كمال صراحت می‏فرماید: یا ایها الذین امنوا اذا تداینتم بدین‏الی اجل مسمی فاكتبوه و لیكتب بینكم كاتب بالعدل (۵) .
ای اهل ایمان!هنگامی‏كه نسبت به یكدیگر تعهداتی برای مدت معینی پیدا می‏كنید آن رابنویسید.باید نویسنده‏ای به درستی و انصاف و عدالت آن را بنویسد.
لهذا به دستور خدا و پیامبرش لازم شد مسلمانان‏به خاطر حفظ آثار دینی‏شان، و ۱.بحار(چاپ جدید)، ج ۲/ص ۱۵۱. ۲.كافی، ج ۱/ص ۴۰۳. ۳.بحار الانوار(چاپ جدید)، ج ۲/ص ۱۴۴. ۴.وسائل الشیعهٔ، ج ۳/ص ۱۳۴. ۵.بقره/۲۸۲. صفحه : ۲۳۷
هم برای ادای حقوق‏فرزندانشان، و هم برای انتظام دنیاشان به صنعت‏شریف نوشتن‏و خواندن همت بگمارند.همین هت‏سبب شد كه «نهضت قلم‏» به وجود آمد، آنچنان‏نهضتی كه همان مردمی كه افراد باسوادشان انگشت‏شمار بودند، آنچنان رو به علم و دانش و خواندن و نوشتن آوردند كه گروهی‏از آنها در مدینه چند زبان را آموختند و توانستند پیام اسلام را با زبانهای گوناگون به سراسر جهان ابلاغ نمایند.
در تواریخ می‏خوانیم‏كه اسرای بدر را پیغمبر با گرفتن فدیه آزاد كرد.برخی از آنها كه فقیربودند بدون فدیه آزاد شدند و برخی كه تعلیم خط می‏دانستند با آنها قرارداد كرد كه هركدامشان ده نفر از كودكان مدینه را خط نوشتن بیاموزانند و آنگاه آزاد شوند (۱) .
آری، پیغمبر تا این‏حد اصرار داشت كه این صنعت رایج‏شود و مسلمانان به دانش و آموختن روآورند، ولی هیچیك از اینها ایجاب نمی‏كند كه شخص رسول اكرم نیازی داشته‏باشد كه برای تعلیم و تبلیغ مردم از خواندن و نوشتن استفاده كند.
معظم له می‏گوید: «خداوند در اول سوره، از قلم و نوشتن یاد كرده.آیااین آیات صریح و روشن دلیل نیست كه پیغمبر اسلام خواندن و نوشتن می‏دانسته و با كتاب و قلم سر و كار داشته؟...چگونه‏ممكن است پیغمبر اكرم مردم را به علم و سواد و نوشتن تشویق كند و خودش به خواندن و نوشتن اعتنایی نداشته‏باشد، در صورتی كه همیشه در كارها پیشقدم بوده است‏» (۲) . این استدلال نیز عجیب است.
البته این آیات دلیل براین است كه خداوند كه این آیات را بر بنده‏ای برای هدایت بندگانش نازل‏كرده و هم پیغمبر كه این آیات بر قلب مقدسش فرود آمده، ارزش خواندن ونوشتن را برای بشر می‏دانسته‏اند، اما این آیات نه دلیل بر این است كه خداوند با خواندن و نوشتن و قلم و كاغذ سر و كار دارد و نه پیغمبر.
می‏گوید: «پیغمبر اكرم در همه دستورها كه می‏داده‏پیشقدم بوده، چگونه این ۱.تاریخ الخمیس دیار بكری، ج ۱/ص ۳۹۵ و السیرهٔ الحلبیهٔ، ج ۲/ص ۲۰۴. ۲.مجله روشنفكر. صفحه : ۲۳۸
دستور را داده و خود عمل نكرده است؟» .درست‏مثل این است كه بگوییم پزشك كه نسخه‏ای به بیمار می‏دهد اول باید خودش آن نسخه را به كار بندد.بدیهی است اگر پزشك‏بیمار گردد و همان نیازی كه بیماران به دوا پیدا می‏كنند پیدا كند، خودش قبل از دیگران‏نسخه خود را به كار می‏بندد، اما اگر بیمار نشد و نیاز پیدا نكرد چطور؟ باید ببینیم پیغمبر اكرم همان نیازی كه دیگران‏به خواندن و نوشتن دارند - كه سبب می‏شود دارا بودن این صنعت برای آنها كمال، و فاقد بودن آن نقص باشد - داشت و دستورخویش را به كار نبست، و یا پیغمبر وضع خاصی دارد كه چنین نیازی ندارد.پیغمبر در عبادت، فداكاری، تقوا، راستی،درستی، حسن خلق، دموكراسی، تواضع و سایر اخلاق و آداب حسنه پیشقدم بود، زیرا همه آنها برای او كمال بود و نداشتن‏آنها نقص بود، اما موضوع به اصطلاح سواد داشتن از این قبیل نیست.
ارزش فوق‏العاده سوادداشتن برای افراد بشر ازآن جهت است كه وسیله استفاده كردن افراد بشر از معلومات یكدیگر است. خطوط، علامات و رموزی است كه افراد بشر برای تفهیم‏افكار و مقاصد یكدیگر قرارداد كرده‏اند.آشنایی با خطوط، وسیله‏ای است برای انتقال معلومات از فردی به فرد دیگر و از قومی‏به قوم دیگر و از نسلی به نسل دیگر.بشر به این وسیله معلومات خود را از فنا و نیستی و فراموشی حفظ می‏كند.سوادداشتن‏از این نظر نظیر زبان دانستن است.انسان به هر اندازه زبانهای بیشتری‏بداند وسیله بیشتری برای كسب معلومات بشرهای دیگر در اختیار دارد.
هیچیك از زبان دانستن و سواد داشتن، «علم‏» به معنی‏واقعی نیست، اما مفتاح و كلید علم هست.علم این است كه انسان به یك حقیقت و یك قانون كه در متن هستی واقعیت‏دارد آگاه گردد.علوم طبیعی، منطق، ریاضیات علم است، زیرا بشر در این علوم یك رابطه واقعی و تكوینی و علی و معلولی را میان‏اشیاء خارجی یا ذهنی كشف می‏كند، اما دانستن لغت، قواعد زبان و امثال اینها علم نیست، زیرا ما را به یك رابطه واقعی میان‏اشیاء آگاه نمی‏كند، بلكه بر یك سلسله امور قراردادی و اعتباری كه از حد فرض و قرارداد تجاوز نمی‏كندآگاه می‏سازد.دانستن این امور مفتاح و كلید علم است نه خود علم.
آری، در زمینه همین‏امور قراردادی یك جریانات واقعی پیش می‏آید از قبیل تطورات لغتهاو تركیبات كه نماینده تكامل افكار است و طبق یك قانون طبیعی صورت می‏گیرد،و البته اطلاع بر آن قوانین طبیعی جزء فلسفه و علم است، پس صفحه : ۲۳۹ارزش سواد داشتن، از نظر این است كه انسان كلیددانش دیگران را در دست می‏گیرد.
اكنون ببینیم آیا راه كسب دانش منحصر به‏این است كه انسان كلید دانش دیگران را در دست داشته باشد و از دانش آنها استفاده كند؟آیا پیغمبر باید از دانش افراد بشراستفاده كند؟اگر اینچنین است پس نبوغ و ابتكار كجا رفت؟اشراق و الهام كجا رفت؟دانش مستقیم از طبیعت كجا رفت؟ از قضا پست‏ترین انواع دانش آموزی همان‏است كه از نوشته‏ها و گفته‏های دیگران به دست آید، چه، گذشته از آنكه خصیت‏خود دانش آموزدر آن دخالت ندارد، در نوشته‏های بشری اوهام و حقایق به هم آمیخته است.
دكارت حكیم معروف فرانسوی پس از آنكه‏یك سلسله مقالات منتشر كرد، صیت‏شهرتش همه جا پیچید و سخنان تازه‏اش مورد تحسین و اعجاب همگان قرار گرفت.یكی‏از كسانی كه مقالات وی را خوانده بود و بدانها اعجاب داشت و مانند دكتر سید عبد اللطیف فكر می‏كرد، خیال كرد كه دكارت‏بر گنجینه‏ای از نسخه‏ها و كتابها دست‏یافته و معلومات خویش را از آنجا به دست آورده است.به ملاقات وی رفت و از وی تقاضاكرد كتابخانه‏اش را به او ارائه دهد.دكارت او را به محوطه‏ای كه در آنجا جسد گوساله‏ای را تشریح كرده بود راهنمایی كرد و آن‏گوساله را به او نشان داد و گفت این است كتابخانه من!من معلومات خود را از این كتابها به دست می‏آورم.
مرحوم سید جمال‏الدین اسد آبادی می‏گفته است: «عجب است كه بعضی افراد عمری را پای چراغ به خواندن‏كتابها و نوشته‏های انسانهایی مانند خود صرف می‏كنند، اما یك شب خود همان چراغ را مطالعه نمی‏كنند.اگر یك‏شب كتاب را ببندند و چراغ را مطالعه كنند، معلومات بیشتر و وسیعتری پیدا می‏كنند» .
هیچ كس عالم به دنیا نمی‏آید.همه مردم اول‏جاهل و بعد كم و بیش عالم می‏گردند.و به تعبیر صحیح‏تر، هر كسی جز خدا در ذات خود جاهل است و به موجب نیروها وعلل و اسباب دیگری عالم می‏شود.پس هر كسی نیازمند به معلم، یعنی نیازمند یك قوه ونیرویی است كه الهام بخش او باشد.خداوند درباره رسول اكرم می‏فرماید: صفحه : ۲۴۰
الم یجدك یتیما فاوی و وجدك ضالا فهدی و وجدك‏عائلا فاغنی (۱) .
آیا تو یتیمی نبودی كه خدا به تو پناه داد؟گمراه‏و بی‏خبر نبودی كه خدا تو را راهنمایی كرد و با خبرت ساخت؟تهیدست نبودی كه خداوند تو را بی‏نیاز ساخت؟ اما سخن در معلم است كه لزوما چی و كی بایدباشد؟آیا انسان حتما باید از بشر دیگر علم بیاموزد، پس حتما لازم است كلید دانش بشرهای دیگر را كه نامش «سواد داشتن‏»است در اختیار داشته باشد؟آیا انسان را آن پایه نیست كه مبتكر باشد؟آیا انسان نمی‏تواند بی‏نیاز از انسانهای دیگر، كتاب طبیعت‏و خلقت را مطالعه كند؟آیا انسان را آن مقام و درجه نیست كه با غیب و ملكوت اتصال پیدا كند و خداوندمستقیما معلم و هادی او باشد؟قرآن كریم درباره پیغمبر می‏فرماید: و ما ینطق‏عن الهوی، ان هو الا وحی یوحی، علمه شدید القوی (۲) .
او از هوای نفس سخن نمی‏گوید،آنچه می‏گوید جز وحی كه به او می‏رسد نیست، آنكه دارای نیروهای‏زیادی است او را تعلیم داده است.
علی(علیه السلام)درباره‏رسول اكرم می‏فرماید: و لقد قرن الله به منذ كان فطیما اعظم ملك من‏ملائكته یسلك به طریق المكارم و محاسن اخلاق العالم (۳) .
از آن زمان كه كودك بود و تازه از شیر گرفته شده‏بود، خداوند بزرگترین فرشته خویش را مامور و مراقب او قرار داده، آن فرشته‏او را در راههای مكرمت می‏برد و به نیكوترین اخلاق جهان سوق می‏داد.
آن طرف كه عشق می‏افزود درد بو حنیفه و شافعی درسی نكرد عاشقان راشد مدرس حسن دوست دفتر و درس و سبقشان روی اوست خامش‏اند و نعره تكرارشان می‏رود تا عرش و تخت‏یارشان ۱.ضحی/۶ - ۸. ۲.نجم/۳ - ۵. ۳.نهج البلاغه، خطبه ۱۹۰. صفحه : ۲۴۱
درسشان آشوب و چرخ و لوله نی زیادات است و باب و سلسله(۱) سلسله این قوم جعد مشكبار مساله دور است اما دور یار هر كه در خلوت به بینش یافت راه او ز دانشها نجوید دستگاه(۲) عارف از پرتو می راز معانی دانست گوهر هر كس از این لعل توانی دانست شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس كه نه هر كو ورقی خواند معانی دانست ای كه از دفتر عقل آیت عشق آموزی ترسم این نكته به تحقیق نتانی دانست ابن خلدون در مقدمه معروف خویش فصل «فی ان الخط‏و الكتابهٔ من عداد الصنائع الانسانیهٔ‏» بحثی می‏كند در اطراف اینكه خط از آن نظر كمال است كه زندگی بشر اجتماعی‏است و افراد به كسب معلومات یكدیگر نیازمندند.بعد سیر تكاملی خط را در تمدنها ذكرمی‏كند، آنگاه به پیدایش خط در محیط حجاز اشاره می‏كند و سپس می‏گوید: «در صدر اسلام، خط از جنبه فنی مراحل ابتدایی‏را طی می‏كرد و خطوط صحابه از لحاظ رسم الخط، خالی از نقص نبوده است، ولی بعدها تابعین و اخلاف آنها همان رسم‏الخط را به عنوان تیمن و تبرك در كتابت قرآن حفظ كردند و از آن تجاوز نكردند با اینكه بعضی از آن رسم الخطها خلاف قاعده‏بود، لهذا بعضی كلمات قرآن با رسم الخط خاصی باقی ماند.» آنگاه می‏گوید: «كمالات فنی و عملی از قبیل رسم الخط را كه‏بستگی دارد به اسباب و وسائل زندگی و جنبه نسبی دارد، با كمالات مطلق كه فقدان‏آنها نقص در انسانیت انسان است و نقص واقعی است نباید اشتباه كرد.» ۱. «زیادات‏» و «باب‏» و «سلسله‏» نام سه كتاب معروف آن عصر است. ۲.مثنوی، دفتر سوم. صفحه : ۲۴۲
ابن خلدون آنگاه موضوع امی بودن رسول خدا را طرح‏می‏كند و خلاصه سخنش این است: «پیغمبر امی بود.امی بودن برای او كمال بود، زیرا اوعلم خویش را از بالا فرا گرفته بود.اما امی بودن برای ما نقص است، زیرا مساوی است با جاهل بودن ما» (۱) .
آیه دیگری از طرف مشارالیه به آن استناد شده آیه ۲ و ۳ ازسوره «لم یكن‏» است.می‏گوید.
«بسیار شگفت انگیز است كه‏مترجمان و مفسران قرآن به این آیه كه توصیف حضرت محمد(ص)می‏باشدتوجه نكرده‏اند كه در آن گفته شده: «رسول من الله یتلوا صحفا مطهرهٔ‏»(۲) یعنی محمد پیغمبر خدا كه صحیفه‏های مقدس و مطهر را قرائت می‏كند.باید توجه كرد كه در این آیات گفته نشده‏است كه پیغمبر صحیفه‏های مقدس را از خاطر خود نقل می‏كند، بلكه تصریح شده است كه این صحیفه‏ها را قرائت می‏كند و از رو می‏خواند» .
پاسخ این استدلال آنگاه روشن می‏شود كه مفهوم دو كلمه ازكلمات آیه فوق الذكر روشن شود: كلمه «صحیفه‏» و كلمه «یتلوا» .
«صحیفه‏» به معنی ورق(برگ)است‏و «صحف‏» جمع صحیفه است.معنی آیه با جمله بعد كه می‏فرماید:«فیها كتب قیمهٔ‏» این است: «پیغمبر برگهای پاك و منزهی‏را كه در آنها نوشته‏هایی راست و پایدار هست برای مردم می‏خواند» .
مقصود از این برگها همان‏چیزها بوده كه آیات قرآن مجید را بر روی آنها می‏نوشته‏اند.پس مقصوداین است كه پیغمبر قرآن را بر مردم می‏خواند.
كلمه «یتلوا» از ماده‏تلاوت است.به هیچ مدركی بر نخورده‏ایم كه تلاوت به معنی خواندن ازرو باشد.آنچه مجموعا از كلمات اهل لغت و از موارد استعمال كلمه «قرائت‏» وكلمه «تلاوت‏» فهمیده می‏شود این است كه هر سخن گفتن، قرائت‏یا تلاوت نیست.قرائت و تلاوت در موردی است كه سخنی كه خوانده می‏شود مربوط به مقدمه ابن خلدون(چاپ ابراهیم حلمی)، ص ۴۹۴ و ۴۹۵. ۲.بینهٔ/۲ و ۳. صفحه : ۲۴۳
یك متن باشد، خواه آنكه آن متن از رو خوانده‏شود یا از بر، مثلا خواندن قرآن، قرائت و تلاوت است، خواه از روی مصحف خوانده شود و یا از حفظ، با یك تفاوت میان خوداین دو كلمه: تلاوت اختصاص دارد به خواندن متنی كه مقدس باشد، ولی قرائت اعم است از قرائت آیات مقدس و چیزدیگر.مثلا صحیح است گفته شود «گلستان سعدی را قرائت كردم‏» ، اما صحیح نیست گفته شود «گلستان سعدی را تلاوت كردم‏» .
و در هر حال، اینكه آن متن ازبر خوانده شود یا از رو، نه در مفهوم قرائت دخالت دارد و نه در مفهوم‏تلاوت.علیهذا آیه فوق الذكر جز این نمی‏گوید كه پیغمبرآیات قرآن را كه بر صفحاتی نوشته شده است برای مردم تلاوت می‏كند.
اساسا چه احتیاجی هست كه پیغمبر هنگام‏تلاوت آیات قرآن، از رو بخواند؟ قرآن را صدها نفر از مسلمانان حفظ بودند، آیاخود پیغمبر از حفظ نبود و نیازمند بود از رو بخواند؟خداوند حفظ او را خصوصا تضمین كرده بود(سنقرئك فلا تنسی) (۱) .
مجموعا معلوم شد كه از آیات قرآن به هیچ وجه‏استفاده نمی‏شود كه رسول خدا می‏خوانده و یا می‏نوشته است، عكس آن استفاده می‏شود، و فرضا استفاده شود كه‏آن حضرت می‏خوانده و می‏نوشته است، تازه مربوط به دوره رسالت است و حال آنكه مدعای‏مشارالیه این است كه رسول خدا قبل از رسالت می‏خوانده و می‏نوشته است.
۱.اعلی/۶.
منبع : سایت حوزه
منبع : سایت پیامبر اعظم


همچنین مشاهده کنید