شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


خانم ها کوپن های شان را خرج کنند


خانم ها کوپن های شان را خرج کنند
● گفت وگو با تهمینه میلانی
مرا ترسانده بودند. اما خانم تهمینه میلانی پایه هر جور بحثی بود. از اولش كه درباره توانایی های دست كم گرفته شده اش به عنوان یك كارگردان خوب صحبت كردیم، تا بعد كه سراغ اختلاف نظرها رفتیم و همان بحث های همیشگی درباره رابطه زن و مرد در فیلم هایش را مطرح كردیم. هر چند كه سعی كردم از زاویه تازه ای وارد موضوع شوم و صراحت میلانی هم كمك كرد تا بحث جوری پیش برود كه حداقل شما از خواندنش خسته نشوید. تهمینه میلانی آدم باهوشی است و به حرف هایی كه می زند، درست یا غلط، با تمام وجود اعتقاد دارد. حداقل به نظر خودش می رسد كه دارد حق را می گوید. گفت وگو با چنین آدمی، حتی اگر با او اختلاف نظر داشته باشی، حال آدم را خوش می كند؛ آن هم در دنیایی كه وقتی موقع حرف زدن به چشم طرف مقابلت نگاه می كنی، مطمئن نیستی كه به حرفی كه می زند عقیده دارد، یا هزار و یك مورد اخلاقی، ادبی، عرفی، امنیتی، حفاظتی، موقعیتی و مقامی را لحاظ كرده است.
در چنین بحث صادقانه ای هر دو طرف برنده اند.
ببخشید كه یك كم خسته ام. اینقدر كار دارم كه باورتان نمی شود و متاسفانه كسی را هم ندارم كه كمكم كند. باید غذا بپزم، یكی دو مصاحبه تصحیح كنم، بچه ام فردا امتحان دارد...
خانم میلانی واقعاً شما از این كارها هم می كنید؟
بله، توی مدرسه دخترم همه می گویند كه یكی از بهترین مادرهای مدرسه هستم! هر جای این شهر باشم، ساعت سه ونیم كه دخترم از مدرسه می آید، خانه هستم. ولی این كه می گویم الان خسته ام، به خاطر گرفتاری های اكران آتش بس است. مصاحبه های مطبوعاتی به كنار، این چندروزه باید یك سفر هم می رفتم... اگر بگویم این یك ماه گذشته، شبی سه چهار ساعت بیشتر نخوابیده ام، راست گفته ام. تدوین فیلم یونیسف و پشت صحنه آتش بس را هم كه باید تمام كنم. چرا فكر می كنید این كارها به من نمی آید؟ من اول مادرم، بعد همسر و بعد از همه اینها فیلمساز. همه آدم های دور و برم می دانند كه من چقدر دختر و همسرم را دوست دارم، چقدر به آنها احترام می گذارم... اینها را كه ضبط نمی كنی؟
یعنی كارم را بلد نیستم؟
یعنی نمی نویسی؟
یعنی دارم ضبط می كنم.
نه بابا ننویسید. خودم از خودم تعریف كنم؟ نمی شود كه. ولی این واقعیتی است كه اولویت من در زندگی همیشه خانواده خودم و خانواده پدری ام بوده است.
خب این از این. پس شما وظیفه اول تان می دانید كه مادر و همسر خوبی باشید. اما اولویت بعدی تان چیست؟ این كه یك فیلمساز باشید یا فعال حقوق زنان؟
نه، من یك فعال حقوق زنان نیستم. اما سینما را به این خاطر انتخاب كرده ام كه از طریق آن افكارم را بیان كنم. بگذارید این طوری بگویم كه هیچ وقت برای من سینما برای سینما مهم نبوده. من فیلمسازی را انتخاب نكردم، چون عاشق فیلمسازی بودم. فیلمساز شدم تا با جامعه ارتباط وسیع داشته باشم. چون ایجاد چنین ارتباطی را دوست دارم و فكر می كنم حرف هایی دارم كه باید به گوش بقیه برسانم. و چون از بچگی روحیه هنری داشتم، سینما را انتخاب كردم تا بتوانم حرف هایم را بزنم. از بچگی نقاشی می كردم، كار تئاتر، روزنامه نگاری و همه اینها برای رابطه ایجاد كردن با مردم بود.
منظورتان این است كه اگر هنر دیگری مثل نقاشی این قدر برد وسیعی داشت، می رفتید دنبال نقاشی؟
اجازه بده راحت ات كنم. من اول قرار بود نقاش بشوم و اگر می توانستم در این رشته ادامه تحصیل بدهم، شاید سراغ سینما نمی آمدم. چون به هر حال نقاشی خصلت تك بعدی دارد و من از این طریق می توانم احساسات و عواطفم را بدون نیاز به گروه بزرگ و سرمایه زیاد انتقال بدهم. شما هستید و یك بوم و قلم. اما معماری و سینما این طوری نیستند و وابسته به یك گروه بزرگ و سرمایه هستند.
پس برای شما بیشتر مهم است كه حرف تان را بزنید تا این كه یك فیلم خوب بسازید.
نه، من فیلم خوب می سازم. وقتی می گویم حرفی برای گفتن دارم، معنی اش این نیست كه تمام تلاش ام را برای این كه این حرف خوب بیان شود به كار نمی برم.
اما خانم میلانی...
شاید جزء معدود فیلمسازهایی هستم كه كوچك ترین جزئیات صحنه و گروه برای شان اهمیت دارد. اجازه بده یك جور دیگر بگویم، شاید مشكل مان حل شد. چند روز پیش خبرنگاری از من پرسید اگر پول برای ساخت فیلم های تان نداشتید، چه جوری با تهیه كننده كنار می آمدید؟ گفتم كنار نمی آمدم. می نشستم رمان می نوشتم.
بگذارید من هم حرف ام را بزنم. تقصیر من است كه نمی خواهم خیلی صریح اعلام موضع كنم. می ترسم بحث خیلی زود بسته شود، اما ماجرا مثل فیلم های تان است. آدم را وادار به واكنش می كنید. می خواهم بگویم كه اتفاقاً مسئله اصلی اینجا است كه آتش بس، كارگردانی خیلی خوبی دارد. این ماجرای مشكلات و حرف های اجتماعی را فعلاً كنار می گذاریم تا چند دقیقه بعد برویم سراغش. الان به طور خاص دارم درباره كارگردانی آتش بس حرف می زنم. در مقوله اجرا. خب؟ وقتی فیلمنامه آتش بس را می نوشتید، چالش اصلی تان موقع اجرای فیلم چی بود؟ به چه مشكلی فكر می كردید كه شاید باعث می شد فیلم خوب از كار درنیاید؟
شاید نباید خودم این حرف را بزنم. اما یكی از حسن های این قضیه كه سینما را تجربی یاد گرفتم همین است كه هیچ وقت به هیچ چالشی فكر نمی كنم. نیست كه سینما را كلاسیك یاد نگرفتم؟ پس به این چیزها فكر نمی كنم. شما فكر می كنید كارگردانی آتش بس كار مشكلی بوده؟ بعضی از منتقدها نوشتند كه واكنش پنجم و زن زیادی را كمتر فیلمساز مردی است كه بتواند به این قدرت كارگردانی كند.
خودم بودم كه نوشتم.
یكی از این دو فیلم در سرمای زیر بیست درجه ساخته شده و لوكیشن های فیلم دیگر، از تهران تا بوشهر امتداد دارد. اینها همان قدر سخت است كه بتوانید فیلمی مثل آتش بس را در یك فضای محدود و با دو تا آدم، تماشاگر را سرگرم كنید. اما من اصلاً به این چیزها فكر نمی كنم. این چیزها برای من كار سختی نیست. سختی وقتی به وجود می آید كه سر فیلم زن زیادی، نیروی انتظامی به من پاسگاه نداد. مجبور بودم شب فیلمبرداری كنم و روز بروم پاسگاه بسازم. فشار اصلی اینجا بود. كارگردانی یك فیلم برای من كار سختی نیست. چون دقیقاً می دانم چه می خواهم بسازم.
می گویید كار ساده ای است. ولی چرا اغلب كارگردان های ما از پس ساختن چنین صحنه ای برنمی آیند؟ به زن زیادی نگاه كنید. سكانس اولش را كه در مدرسه می گذرد، بگذارید كنار. اما بعد از آن ظرف ده دقیقه، شما می توانید كاری كنید كه دل مان برای مریلا زارعی بسوزد و از امین حیایی متنفر شویم. این كار هر كسی نیست و این كه به این سرعت موفق می شوید از شهر بكنید و داستان را بیندازید توی جاده.
برای این كار باید دانش اش را داشته باشید. سینما و معماری هنرهایی هستند كه به شدت وابسته به علوم اجتماعی اند. برای این كه آرشیتكت خوبی باشید، باید روانشناس خوبی هم باشید. جامعه شناسی بدانید، مردم شناسی بدانید، در مورد فیلمسازی هم همین طور است. من كتاب زیاد می خوانم. با مردم ارتباط مستقیم دارم و سر صحنه از همه اطلاعات ذهنم كه از تجربه می آید، برای دكوپاژ استفاده می كنم و مدام در حال تغییرم.
منظورتان این است موقعی كه مشغول فیلمبرداری هستید، در لحظه چه اتفاقی می افتد؟
این یك فرآیند اتوماتیك است. سراغ چه بحث خوبی رفته اید. هیچ كس از این بحث ها با من نمی كند.
تقصیر خودتان است كه مدام به تعبیرهای اجتماعی از فیلم های تان دامن می زنید. حالا چه كتاب هایی می خوانید؟
همه نوع كتاب از روانشناسی و فلسفه گرفته تا رمان و شعر. حتی گاهی برای بعضی از مسئولان كشوری كه می شناسم، این كتاب ها را پست می كنم كه بخوانند. مثل كتاب فرمان پنجم یا كتاب عصر سنت گریزی. از كتاب عصر سنت گریزی یاد می گیریم كه روش های مدیریت هر لحظه نو می شود و باید دنبال ایده های جدیدی برویم. این فرض وقتی در من نهادینه شد، موقع فیلم ساختن هم به كمكم خواهد آمد. بعد از این بحث ها به این نتیجه رسیده ام كه بیش از آن كه وجود موانع باعث خراب شدن یك فیلم شود، از دست دادن انرژی های خلاق كل گروه است كه این بلا را سر آدم می آورد.وقتی می خواهم فیلمی بسازم و عوامل فیلم را انتخاب می كنم، حواسم به همه این چیزها هست. گروهی كه با آنها كار می كنم، همیشه به این نكته اشاره می كنند كه میلانی می تواند یك جو آرام سر صحنه فیلمسازی ایجاد كند و از توان افراد به اندازه لازم بهره ببرد. شده با خانم بازیگری كار كنم كه همه توصیه می كردند سراغش نروم. اما من به او اعتماد كردم و شرایطی ساختم كه او در آن بدرخشد. ما باید شرایطی برای گروه فراهم كنیم كه هر كسی تكه ای از وجودش را در فیلم بگذارد، راه دومی هم وجود ندارد.
پس بیایید وارد جزئیات شویم. خیلی داریم كلی صحبت می كنیم و الان است كه گفت وگو از ریتم بیفتد. مثلاً در مورد محمدرضا گلزار در آتش بس كه اینقدر خوب است صحبت كنیم. حداقل این كه از خیلی از دیگر فیلم هایی كه در آنها بازی كرده بهتر است.
خب، اشتباهی كه در اینجا وجود دارد، این است كه فكر می كنیم كارگردان از بازیگرش بازی می گیرد. در حالی كه به هیچ وجه این جوری نیست. شما فقط كمك می كنید تا پتانسیل ها و توان بالقوه آن آدم به مرحله فعل دربیاید.
حرف خیلی خوبی می زنید، اما این كه همان بازی گرفتن است.
نه، این مدیریت گروه است. شنیده ام كه می گویند فلان استاد كارگردان از سنگ هم بازی می گیرد. غیرممكن است. كسی كه استعداد و قابلیتش را ندارد، امكان ندارد كه بتواند خوب بازی كند. اگر هم بازیگری در یك فیلم خوب بازی می كند و در فلان فیلم بد، به این خاطر است كه یا بازیگر انگیزه كافی نداشته است، یا محیط كار او محیط دلگرم كننده ای نبوده است. و از همه مهم تر كارگردان شناخت درستی از روان و پتانسیل آن بازیگر نداشته است.
كارگردانی هم كه همین است.
آره، كارگردانی در واقع یك جور مدیریت بحران است. شما چهل، پنجاه انسان كه همدیگر را نمی شناسند و در شرایط روحی و محیط اجتماعی مختلفی بزرگ شده اند، كنار همدیگر می گذارید، بعد باید مواظب باشید این آدم ها به همدیگر برخورد نكنند. مشتی هم اگر هست، این وسط به كارگردان بخورد تا گروه صدمه نبیند. تازه باید مراقب زمان تولید هم بود. یادم نمی آید فیلمی ساخته باشم كه تولیدش بالای چهل و هفت، هشت روز طول كشیده باشد. طبق برنامه پیش رفته ایم. می دانید كه سینمای ایران بودجه و امكانات محدودی دارد و شما اگر نتوانید در همین لحظه كارتان را پیش ببرید و صحنه را فیلمبرداری كنید، شاید فردا دیگر آن لوكیشن را در اختیار نداشته باشید. باید واقعاً تشخیص بدهید كه چه كار كنید كه بیشترین نتیجه را در زمان حساب شده به دست بیاورید. مثلاً موقع ساختن زن زیادی، یكی از روستایی ها تهدید كرده بود كه اگر فیلمبرداری تمام نشود، آن كلبه ای را كه پارسا پیروزفر در آن پناه گرفته بود، آتش خواهد زد. ما هم مجبور بودیم هر جور هست، آن صحنه را تمام كنیم.
پس این جوری شد كه آن صحنه در برابر صحنه های قبل و بعدش شرایط نوری متفاوتی داشت. این را می شد روی پرده دید.
خب، مجبور بودیم. باید آن صحنه را همان روز غروب می گرفتیم. من دستیار فیلمی بوده ام كه ساختن اش دو سال طول كشیده، و نتیجه هم نتیجه مثبتی نبوده است. با این وجود از رئیس بودن و دستور دادن خوشم نمی آید، به همین دلیل كسی سر صحنه به فكرش نمی رسد كه یكی اینجا رئیس است. وظایف مان مشخص است و هر كسی وظیفه خودش را انجام می دهد. به نظرم این بهترین نوع مدیریت است. این هم كه می گویم بازی بازیگر را فقط روتوش می كنم، دلیل نمی شود قبل از فیلمبرداری كاملاً این صحنه را با هم آنالیز نكنیم.
چقدر این چیزها در مرحله فیلمنامه اتفاق می افتد؟ مثلاً سر دعواهای گلزار و افشار در آتش بس و این كه كجا هر صحنه قطع شود به دیگری...
همه اش در فیلمنامه هست. فیلمنامه من سر صحنه تغییر نمی كند. آقای زرین دست لطف دارند و می گویند كه هر وقت فیلمنامه را می خوانند، می دانند كه قرار است چه تصاویری بگیرند. صحنه را می بینند. هر چند كه ما خیلی تابع لوكیشن هستیم. از قبل نمی توانیم به این چیزها فكر كنیم. مثلاً در مورد آتش بس، همسرم محمد نیك بین از یك خانه قدیمی با حیاط بزرگ، كلی لوكیشن درست كرد. دادگاه و نمایشگاه نقاشی را همان جا ساختیم. این كه می گویید این چیزها ساختن و خوب درآوردنش سخت است، درست مثل این است كه بگویید نقشه این هتل را چه طوری كشیدی و بعد آن را ساختی. خب، یا كاری را بلدید یا بلد نیستید. كار نیكو كردن از پر كردن است.خیلی عالی است كه شما دارید فیلمسازی را با ساختمان سازی مقایسه می كنید. هر دو تا یك مهندس می خواهد كه آستین هایش را بالا بزند و آجر روی آجر بگذارد. عملی كه با كار دست، سر و كار دارد. حیف كه همه اش دوست دارید درباره آرمان های اجتماعی و اوضاع و احوال زن ها صحبت كنید. كمتر به این بخش از توانایی های تان اشاره شده است. مثل آشپزی می مانید كه جوجه كباب خوب درست می كند، بعد همه دارند از ماست و سالادش تعریف می كنند.
بله... دوستان! خیلی كم لطف هستند. عده ای دوست ندارند به این چیزها اشاره شود. به من می گویند چرا از زن ها دفاع می كنی، البته فراموش نكنید كه این منتقدان عزیز كه گاهی به موضوع فیلم های من حمله می كنند، مردانی هستند كه در فیلم های من از رفتار آنها انتقاد می شود.
می بینید. خودتان می خواهید همه اش بروید سراغ این جور مسائل.
اخیراً دو تا فستیوال مربوط به زن های فیلمساز در ایران برگزار كرده اند و توی هیچ كدام از اینها من دعوت نشده ام. هر چند كه به من برنمی خورد. من مطلقاً از این بی مهری ها ناراحت نمی شوم. چون انتظار چنین نگاهی را دارم و اصلاً درباره نقد چنین نگاهی فیلم می سازم. این بخشی از چالشی است كه در جامعه با آن مواجه هستم. بعد شما می گویید چرا درباره جنبه های خوب فیلم های من حرف نمی زنند؟ چرا آتش بس در بخش مسابقه جشنواره فجر نباشد؟ به خاطر تنگ نظری جشنواره شان را سوت وكور می كنند. بعد در جشنواره های خارجی جایزه بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه و كارگردانی را به من می دهند. هر چند شاید آتش بس شانس آورد كه در جشنواره حضور پیدا نكرد. چون درباره اش پیش داوری نشد. اغلب منتقدها در سینمای مطبوعات استقلال رای ندارند. چشم شان به دهان دو سه تا منتقد مسن سنتی است كه ببینند آنها چه می گویند.
به هر حال من خودم یكی از تماشاگرانی بودم كه در سینمای مطبوعات به بعضی از صحنه های زن زیادی حسابی خندیدم! خب، حالا دیگر انگار دوران صلح و آرامش بین ما تمام شده و باید وارد بحث های دیگری بشویم.
حتماً. من برای چالش حاضرم.
بحث را از نكته های مثبت شروع كردم تا قبل از ورود به بخش اصلی بحث، حسن نیتم را بدانید.
مطمئن باشید كه این چیزها را می فهمم. اما یادتان نرود خنده شما می تواند تحت تاثیر همان جو پیش ساخته دوستان باشد!
•عجب حرفی می زنید! بحث اصلی من این است كه شما به عنوان یك كارگردان خوب، هنوز نتوانسته اید آن چه را كه می خواهید با مردم در میان بگذارید، با نقاط قوت كارگردانی تان هماهنگ كنید. بهترین صحنه های فیلم های شما همان هایی نیستند كه از طریق آن، پیام های مورد نظرتان را بازتاب می دهید.
منظورتان را متوجه نمی شوم.
مثلاً در آتش بس، به نظرم صحنه های مربوط به كل كل های یوسف و سایه، اصیل تر و واقعی تر است تا صحنه های مربوط به دكتری كه درس بلوغ و چگونگی كنار آمدن با كودك درون را می دهد. یا صحنه هایی از واكنش پنجم كه جمشید هاشم پور دنبال نیكی كریمی می كند، از صحنه هایی كه درس های آزادی و آزادگی را به زن ها منتقل می كنند، خیلی جذاب ترند. این چیزها مرا به این نتیجه می رساند كه خانم میلانی واقعی، دنیا را نه مثل یك آدم بالغ كه از نظرگاه كودكی می بیند كه خیلی راحت می تواند چیزها را به دو جبهه خیر و شر تقسیم كند.
قبول ندارم. شاید باید زمان بگذرد تا شما متوجه شوید كه من یك قدم از جامعه جلوتر هستم. وقتی دیگه چه خبر را ساختم، خیلی ها آن را نپذیرفتند. تلویزیون تیزرهایم را پخش نكرد. اما در آن فیلم سعی كردم رابطه معمول خواهر و برادری را به شكل تازه ای به تصویر بكشم و به جامعه بگویم نقش برادر از قالب سنتی اش جدا شده و خواهر از شكل ناموس به دوست برادر تبدیل شده است. به طور كلی می خواستم بگویم نقش زن در روزگار من فرق می كند. حالا كه ده سال گذشته، تلویزیون همان فیلم را بدون سانسور پخش می كند. البته حرف شما را می پذیرم، از یك جهت. این كه شاید می خواهم تمام چیزها را در یك فیلم كامل بیان كنم، در حالی كه می توانم به همه چیزها در قالب همان یك فیلم اشاره نكنم.
یعنی می توانستید آتش بس را با دعوای همان زن و شوهر تمام كنید و پای دكتر روانپزشك را به ماجرا باز نكنید، اما این تناقض را پذیرفته اید و این بحث ها را مطرح كرده اید.
نه، در مورد فیلم آتش بس اشتباه می كنید. من كه نمی خواهم فقط یك فیلم خنده دار بسازم. چیزهای دیگری هم برایم مهم است. من یك فیلم طنز ساخته ام كه مردم را به سینما بكشانم و بعد درباره كودك درون شان حرف بزنم. در واقع موضوع اصلی برای من همان بحث های دكتر است و بقیه داستان را بر مبنای آن نوشته ام.
انگار سوءتفاهمی شده. بحث من این نیست كه چرا شما سراغ این بحث ها رفته اید. مشكل من این است كه وقتی سراغ دكتر می روید، فیلم تان توی دست انداز می افتد.
قبول كردم. ولی اشكالی ندارد. مهم این است كه به هدفم برسم.
آخر هیچ از خودتان پرسیده اید كه چرا باید صحنه های مربوط به انتقال پیام اصلی در فیلم های تان به نظر بعضی ها خنده دار باشد و به قوت باقی صحنه ها نباشد؟ به نظرتان به وجود آمدن این مشكل، به این دلیل نیست كه برای خود شما این پیام ها درونی نشده؟ این كه درباره آدم ها قضاوت می كنید و آنها را به دو دسته خوب ها یعنی زن ها و بدها یعنی مردها تقسیم می كنید.
شما چقدر راحت به همه چیز می خندید! عده بسیاری از تماشاگران قسمت روانشناس را پسندیده اند و اصلاً هم مثل شما نخندیده اند. ولی به هر حال من مرد بد توی فیلم هایم ندارم.
اختیار دارید خانم میلانی.
نه مرد بد توی فیلم های من وجود ندارد. چرا شما هم مثل همان منتقدهای سنتی دارید واكنش نشان می دهید؟ به شما ثابت می كنم. یكی از مردهای بد فیلم هایم را بگویید تا تكلیفش را روشن كنیم.
مثلاً محمدرضا فروتن در فیلم دو زن.
خب، او كه مرد بدی نیست. فقط یك عاشق است. می گوید من این زن را دوست دارم و او هم باید مرا بخواهد. نمی خواهد به او تجاوز كند كه. می خواهد با زن مورد علاقه اش ازدواج كند. یا مثلاً نقشی كه آتیلا پسیانی در دو زن بازی می كند. آیا فحاشی می كند؟ فاسد است؟ عرق می خورد؟ قمار می كند؟ بددهن است؟ شما مشكل این مرد را همان چیزی می دانید كه من براساس آن یك فیلم ساخته ام. او می خواهد هویت یك زن را تغییر دهد. مشكلی كه گریبان گیر جامعه امروز ماست. عده ای به این مرد آدم بد می گویند، چون وجود خودشان را در او می بینند. مطمئنم كه اگر این مرد را جوری نشان می دادم كه زن اش را كتك می زند، كسی مرا متهم به اینكه مرد ها را بد می دانم نمی كرد. چون او را شبیه خودشان نمی دیدند. اما حالا از تماشای خودشان روی پرده وحشت دارند. این تنها جایی است كه به من حمله می شود.
حالا یك لحظه به من فرصت می دهید تا حرفم را بزنم؟
بفرمایید.
این چیزی كه درباره اش صحبت می كنید یك جور موضع گیری اخلاقی است. درام طوری پیش نمی رود كه پیش زمینه ذهنی عاشق تمامیت خواه را ببینیم. پس او فقط می شود آدم بد قصه ما. الان چالش ذهنی همه ما این است كه عاشق در فرهنگ ما معمولاً در قالب آدمی مثل فروتن در فیلم دو زن متجلی می شود. عاشقی كه با تمام وجود معشوق اش را طلب می كند، می توانیم بهش بگوییم شرایط اطراف و طرف را در نظر بگیرد. اما در آن صورت دیگر عاشق نیست. مهار عقل دست خودش است. پس باید تعریف ها را عوض كنیم.
آفرین، حرف من هم این است. البته من برای عشق تمامیت خواهانه ای مثل عشق فروتن در این فیلم، هیچ احترامی قائل نیستم. یك فیلمنامه داشتم به اسم عاشق...
حرف من تمام نشد ها.
حالا این یكی را هم گوش كن، بعد. فیلمنامه عاشق را براساس اشعار مولانا نوشته ام كه ارشاد اجازه نداد بسازمش. مولانا می گوید:
عشق كارش هست باهم آوری / پرورش دادن یكی آن دیگری
پرورش دادن نشان عاشقی است/ خواستن بی پروریدن فاسقی است
من هم نظر مولانا را در عشق قبول دارم. آدم هایی مثل حسن در فیلم دو زن در این جامعه فراوان است كه مثلاً عاشق می شوند و تا به عشق شان نمی رسند، به صورت معشوق اسید می پاشند. چرا نقد من از این آدم ها این معنی را گرفته است كه من ضدمرد هستم. در واقع من ضدرفتار غیراجتماعی و غیرانسانی هستم. این همه فیلم علیه زن ها ساخته می شود و حتی گاه آنها را سكه یك پول می كنند، اما منتقدان سنتی ما هیچ اعتراضی نمی كنند.
من همچنان منتظرم بقیه حرفم را بزنم.
باشد، بفرمایید.
به نظرم به خاطر همین دوقطبی پنداری، در فیلم های شما هیچ وقت زن و مرد در فضایی متعادل و برابر با هم رو به رو نشده اند. فیلم های شما همان اشكالات فیلم های مردسالارانه را دارد. حداكثر این كه می توانید بازی را برابر كنید. حالا كه آنها چنان فیلم هایی می سازند تا زن ها را سكه یك پول كنند، شما فیلم هایی می سازید تا با مردها چنین معامله ای كنید. پس پیشرفتی صورت نمی گیرد. در جهان شما مرد خوب می شود حسن جوهرچی دو زن كه همه اش به حرف زن اش گوش می كند.
این طوری نیست. نقش جوهرچی كوتاه است، اما در همان مدت كوتاه با زن اش به هم متلك می اندازند. فقط مثل دو تا كودك شیطان با هم بازی می كنند نه دو جنگجوی خبیث. حاج صفدر در فیلم واكنش پنجم، مرد ی با آن ابهت كودك درون فعالی دارد و در فكر مسابقه دادن با عروسش است. هنوز بزرگ نشده. همه اش می گوید دو یك شدم، پنج چهار شدم. بازی را بردم، بازی را باختم.خب، حرف من این است كه چرا در فیلم های تان وقتی آدم ها با هم مسابقه می دهند و دو قطب مخالف همدیگر داریم، همه چیز این قدر جذاب و درست است، اما تا از حالت مسابقه بیرون می آییم و نوبت درس های اجتماعی می رسد، با شعارهای خسته كننده روبه رو می شویم.
ببین. وقتی كسی به من می گوید «ضدمرد»، حیران می مانم. چون با شوهرم كه ارتباط خیلی خوبی دارم، با برادرهایم كه صمیمی هستیم، پدرم می گوید بهترین رفیق اش منم، پس این حرف ها از كجا می آید؟
من كه نگفتم شما ضدمردید.
شما نگویید، بقیه منتقدها كه می گویند.
خانم میلانی، خودمان سر این بحث اینقدر دردسر داریم كه نخواهم عوض بقیه منتقدها جواب پس بدهم.
هر وقت یك دلیل منطقی آوردید، حرف تان را قبول می كنم.
من می گویم برخورد زن و مرد در فیلم های شما در فضای متعادلی اتفاق نمی افتد. پس كمكی به پیشرفت ماجرا نمی كند. یا با یك موش و گربه بازی جذاب روبه رو هستیم كه به دو طرف مثل دو حریف نگاه می كنید، یا شعارهای یك طرفه ای كه به نظرم به نتیجه درستی نمی رسد. به نظرم كودك درون شما قوی تر از آن است كه بخواهید سر حل ماجرا به گونه ای بی طرفانه بروید. عیبی هم ندارد. این خصلت شما به عنوان یك هنرمند است. اما به نظرم خودتان دنبال هدف دیگری هستید.
آخر زمینه بحث من، آن چیزی نیست كه شما می گویید. شاید اگر بتوانم قصه ای پیدا كنم كه زمینه مورد نظر شما را داشته باشد و زن و مرد در فضایی برابر سراغ اصلاح رابطه شان بروند، آن را بسازم، خوب هم بسازم. اما الان مسئله من این نیست. این چیزی كه مرا حركت می دهد این نیست. مثلاً فیلم واكنش پنجم مسئله حضانت را مطرح می كند كه دو قطب مشخص دارد.
دقیقاً حرف من همین است. این كه چیزی كه به شكلی اصیل و بی مشكل شما را تحریك می كند، همان موش و گربه بازی و جنگ و جدال بین زن و مرد است كه نمایش آن در جای خودش خیلی هم خوب و جذاب به نظر می رسد. شعارها و دكتر فیلم آتش بس، زیادی و غیراصیل اند. حداقل من این طوری فكر می كنم.
حالا بیایید یك بار دیگر آتش بس را ببینید. شاید دفعه اولی كه فیلم را تماشا كردید، توقع تان این بود كه یك فیلم طنز ببینید و با دیدن دكتر جا خورده اید. اما اگر از همان اول انتظار ورودش را داشته باشید ماجرا فرق می كند. به هر حال هدف من حرف های دكتر بود و زن و مرد را به دلیل رسیدن به همین حرف ها گذاشتم توی قصه.
بحث دارد روشن تر می شود. من می گویم آن چیزی كه به نظر خودتان برای رسیدن به پیام اصلی گذاشته اید توی قصه، همان چیز اصلی است كه تحریك تان می كند.
من یك ماه وقت گذاشتم كه دكتر را هم به خوبی وارد فیلمنامه كنم. این كه چقدر شوخی كند و در دست انداختن مرد تا كجا پیش برود.
همین تلاش بیش از حدتان برای قابل قبول كردن دكتر، تایید حرف من است كه بعضی چیزهای فیلم زوركی است.
به هر حال در مورد بخش مربوط به دكتر، تمام تلاش من این بود كه به جامعه آموزش بدهم. این كه پول خرج كنند و وارد سالن سینما شوند تا چیزی یاد بگیرند. می خواهم بعد از دیدن زن زیادی به این نتیجه برسند كه اگر زن شان نجابت نشان می دهد و از خانواده نگهداری می كند، به این معنی نیست كه مثل بعضی از مردهای خائن به خانواده بلد نیست كاری كند بلكه به دلیل منش و بزرگی اوست كه مسئولانه فكر می كند. خب خیلی ها وقتی این چیزها را روی پرده می بینند حال شان بد می شود.
می بینید با چه لذتی می گویید كه «حال شان بد می شود»؟
ببینید! با شوخی و تعارف نمی شود مسائل فرهنگی و اجحافاتی را كه در جامعه وجود دارد حل كرد. به نظر من صراحت بیان، در دوره ای كه ما زندگی می كنیم، ضروری است. به عقیده من این چیزی است كه مردم لازم دارند. من نمی گویم از دستم ناراحت نشوند یا نقدم نكنند. بحث من فقط این است كه به من ضدمرد نگویند. كار من آینه گذاشتن روبه روی چهره آنها است.
ولی شما بیشتر دارید معادله را برعكس می كنید. صحنه كل كل رودرروی مریلا زارعی و حاج صفدر در واكنش پنجم یادتان هست؟ حالا زن می تواند به همان خوبی كار مرد را انجام دهد و جلوش دربیاید.
این نظر شماست. هدف من این نیست. من سعی می كنم به جامعه یك سیلی بزنم تا به خودش بیاید. جامعه امروز ما زیادی خودش را به بیهوشی و گاهی معصومیت زده است. این سیلی ها لازمه ایجاد تغییر است. در مورد صحنه حاج آقا و مریلا به این هم فكر كنید كه بخشی از این كشمكش لازمه درام است.
همین كه شما درام پرداز خوبی هستید، نشان می دهد كه چقدر كودك درون تان قوی است.
شاید الان این حرف ها را می زنید. فیلم بعدی ام را كه ببینید، شاید نظرتان عوض شد. داستان چند تا دختر جوان كه از مردها صدمه اساسی دیده اند.
این شاید بهترین فیلم تان شود.
شاید! به هر حال همه اش واقعی است. همان طور كه اغلب صحنه های بحث و جدال زن و مرد در آتش بس هم واقعی است. به نظر من زن ها در برابر مردها عكس العمل نشان می دهند. اما اول كار مرد است كه عمل می كند و زن واكنش نشان می دهد. دعواهای زن و مرد در آتش بس با تصمیم های غلط مرد شروع می شود.
مشكل من هم این جاست. چرا شما زن ها را به مقابله به مثل تشویق می كنید؟ اصل قضیه همان برعكس كردن معادله است كه گفتم. وقتی زن ها هم چنین عكس العملی نشان دهند كه ماجرا تا ابد ادامه پیدا می كند. پس كی قرار است دو طرف كنار هم بنشینند و با هم به نتیجه برسند؟
نه، من زن ها را تشویق به مقابله به مثل نمی كنم. آنها را نقد می كنم كه در مقابل عمل همسرتان شما هم دارید مثل یك كودك لجبازی می كنید. من رابطه بین آن دو را نقد می كنم و ضررهای این رابطه را نشان می دهم.
شخصاً چنین چیزی در فیلم های شما كمتر دیده ام...
ولی فراموش نكنید كه دیگر دوره بساز و بسوز زن ها تمام شده. زن های امروز جهان اطلاعات گسترده ای از حق و حقوق خود دارند و من نمی توانم به روش سنتی آنها را تشویق به گذشت یك طرفه كنم، و هرگز هم نخواهم كرد. ولی به آنها نشان می دهم كه جواب های برای یك آدم منطقی، هوی نیست. یادتان باشد كه بدترین نوع رابطه در زندگی زناشویی كوپن جمع كردن است. یعنی این كه یك نفر در رابطه، به دلیل ضعفی كه در مقابل دیگری دارد، كوپن های نفرتش را جمع می كند، تا یك روز آنها را خرج كند. این مسئله فقط مربوط به رابطه زناشویی نیست و می تواند در هر رابطه ای معنی پیدا كند: ارتباط دوستی، پدر و دختری و... به ویژه در فیلم آتش بس با نشان دادن مختصررابطه پدر و مادر یوسف، سعی كردم این قضیه كوپن جمع كردن را جا بیندازم.
شما باید از زن ها بخواهید كه كوپن های شان را خرج نكنند.
چرا؟
به نظرم می توانند در چنین شرایطی عوض اینكه جای شوهرشان را در معادله زورگویی بگیرند، فضای متعادلی را ایجاد كنند تا هر دو طرف بتوانند به همدیگر نزدیك شوند و با هم رابطه درستی برقرار كنند. بیایید خارج از این معادله فكر كنیم. همان طور كه در فیلم آتش بس مطرح می شود، ارتباط، یك خیابان دوطرفه است. من نمی توانم از زن هایی كه یك عمر كوپن جمع كرده اند بخواهم باز هم یك طرفه گذشت كنند و كوپن های شان را خرج نكنند. حتی اگر هم بخواهم، چنین اتفاقی نخواهد افتاد. شاید بهتر است آنها كوپن های شان را خرج كنند تا مردهای خانواده از عواقب جمع شدن آن آگاه شوند.
من دیگر بریدم! حالا باید چه كار كنیم؟ تمام شد؟
فقط یادت باشد، قبل چاپ گفت وگو را بیاورید یك دور بخوانم.
چشم.
امیر قادری
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید