چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


پاهای‌ پاشنه‌دار در کفش‌های‌ مردانه‌


پاهای‌ پاشنه‌دار در کفش‌های‌ مردانه‌
● سیمون‌ دوبووار
«پاپا با غرور می‌گفت‌: سیمون‌ ذهن‌ مردها را دارد، مثل‌ مردها فكر می‌كند، اصلاً یك‌ پا مرد است‌. با این‌ همه‌ با من‌ مثل‌ دختربچه‌ها رفتار می‌كرد، آنها در فضای‌ باز و آزاد زندگی‌ می‌كردند و من‌ محبوس‌ كودكستان‌ بودم‌.»
فرانسوی‌، كاتولیك‌، و بورژوازاده‌ شد، از فرانسوا زنی‌ سخت‌گیر و معتقد به‌ آیین‌ كاتولیك‌ و ژورژ وكیل‌ مرفه‌ پاریسی‌. در پاریس‌ پرورش‌ یافت‌ و دوران‌ كودكی‌اش‌ را در ناز و نعمت‌ میراث‌ پدر بزرگش‌ گذراند. بعدها در خاطرات‌ شخصی‌اش‌ نوشت‌: من‌ در سرنوشت‌ معمول‌ ابنای‌ بشر مظلومیت‌، استثمار و فقر بی‌اندازه‌ شریك‌ نبوده‌ام‌، بخت‌ با من‌ یار بوده‌ است‌. آموزش‌ها و عقاید ضد و نقیض‌ پدر و مادر دوران‌ كودكی‌ او را از احساس‌ شك‌ و تردید انباشت‌ و به‌ گفته‌ خودش‌ بعدها زمینه‌ شورشی‌ بزرگ‌تر را فراهم‌ كرد: من‌ با این‌ اندیشه‌ پرورش‌ یافتم‌ و بدان‌ خو گرفتم‌ كه‌ زندگی‌ فكری‌ من‌ كه‌ پدرم‌ شكلش‌ می‌داد با زندگی‌ روحی‌ من‌ كه‌ مادرم‌ مظهر آن‌ بود دو میدان‌ عمل‌ از بیخ‌ و بن‌ متفاوت‌ هستند كه‌ هیچ‌ وجه‌ اشتراكی‌ با هم‌ ندارند.
كشش‌ سیمون‌ به‌ روشنفكری‌ تصمیمی‌ برآمده‌ از بوالهوسی‌اش‌ نبود، بلكه‌ برآیند نیروهای‌ ناهم‌ سوی‌ دنیای‌ وی‌ بود: معیارهای‌ اخلاقی‌ فردی‌ و غیرمذهبی‌ پدر در تضاد كامل‌ با سنت‌ پرستی‌ سفت‌ و سخت‌ تعالیم‌ مادرم‌ بود.
سیمون‌ سرگردان‌ و معلق‌ میان‌ شك‌ گرایی‌ آریستو كراتیك‌ پدر و خشك‌ اندیشی‌ و جدی‌ بودن‌ بورژوایی‌ مادر تلاش‌ می‌كرد از این‌ الهام‌ها برای‌ خود معنایی‌ بیرون‌ بكشد و این‌ تلاش‌ زندگی‌ درونی‌ وی‌ را بدل‌ به‌ جدلی‌ بی‌پایان‌ كرد كه‌ به‌ ادعای‌ خود او، دلیل‌ اصلی‌ گرایش‌ وی‌ به‌ روشنفكری‌ شد.
جنگ‌ جهانی‌ اول‌، رفاه‌ و آرامش‌ خانوادگی‌ سیمون‌ را به‌ یغما برد و زندگی‌ آنها را از یك‌ زندگی‌ مرفه‌ به‌ زندگی‌ طبقه‌ متوسط‌ جامعه‌ تنزل‌ داد، بنابراین‌ سیمون‌ با تحصیل‌ در مدرسه‌ كاتولیكی‌ (لوكوردزیر) از آموزشی‌ ناقص و محدود برخوردار شد، خلاف‌ آنچه‌ ژان‌ پل‌ سارتر و آندره‌ ژید از آن‌ بهره‌ می‌بردند.
با این‌ همه‌ خواندن‌ كتاب‌های‌ ممنوعه‌ پدر به‌ عنوان‌ یك‌ مشخصه‌ اصلی‌ در زندگی‌ او مطرح‌ شد. كتاب‌ خواندن‌ از همان‌ آغاز نوعی‌ تخلف‌ و قانون‌ شكنی‌ بود. كتاب‌های‌ او را دست‌ سانسورچی‌ مادر به‌ دقت‌ از شكل‌ و ریخت‌ می‌انداخت‌ و مطالعاتش‌ مدام‌ در چارچوب‌ مقرراتی‌ سخت‌ محدود می‌شد.
سرپیچی‌ از خواست‌ مادر كه‌ زنانگی‌ را با تبعیت‌ از دستورات‌ خشك‌ آیینی‌اش‌ یكی‌ می‌دانست‌ و دست‌درازی‌ كردن‌ به‌ كتاب‌های‌ ممنوع‌ شده‌ در رابطه‌ سیمون‌ و مادرش‌ فاصله‌یی‌ انداخت‌ كه‌ بعدها هیچ‌ اتفاقی‌ نتوانست‌ جبرانش‌ كند و از طرفی‌ بلوغ‌ جسمانی‌ سیمون‌ مرز بین‌ او و پدرش‌ را گسترش‌ داد.
ژورژ دوبووار دیگر نمی‌توانست‌ به‌ دخترش‌ كه‌ ذهنی‌ مردانه‌ داشت‌، افتخار كند. ذهن‌ مردانه‌ دخترش‌ در جسمی‌ كاملاً زنانه‌ قرار گرفته‌ بود و بتدریج‌ مغلوب‌ آن‌ می‌ شد. سیمون‌ كه‌ در تمام‌ كودكی‌اش‌ سینه‌ را جلو داده‌ بود و مردانه‌ بر دختران‌ هم‌سالش‌ خندیده‌ بود، اینك‌ در تسلیم‌ برجسمش‌ كه‌ زنانه‌ می‌شد و نمی‌توانست‌ جلوی‌ آن‌ را بگیرد خود را تنها می‌دید.
سیمون‌ دختری‌ كه‌ می‌باید پسرزاده‌ می‌شد، بعد از سال‌ها بازی‌ كردن‌ نقش‌ یك‌ پسر بورژوا و پشت‌ و پناه‌ پدر، به‌ هویت‌ زنانه‌اش‌ رانده‌ شد و هرگز نتوانست‌ از آن‌ بگریزد.
زنانگی‌ فی‌نفسه‌ مایه‌ سرزنش‌ و نوعی‌ بیماری‌ محسوب‌ می‌شد، جسم‌ سیمون‌ باعث‌ خجلتش‌ شده‌ بود، بنابراین‌ سیمون‌ در عظمی‌ راسخ‌ تمام‌ قوای‌ عقلانی‌اش‌ را به‌ مبارزه‌ با تنش‌ فراخواند، حمله‌های‌ شدید سرگیجه‌، تهوع‌ و كم‌خونی‌ آشكارا نشانه‌ اعتراض‌ هیستریك‌ او به‌ پارادوكس‌های‌ غیرقابل‌ درك‌ وضعش‌ بود.
سركشی‌ها و شورش‌های‌ سیمون‌ و همراه‌ با آن‌ بلوغ‌ جسمانی‌اش‌ چیزی‌ جز تنهایی‌ برایش‌ به‌ ارمغان‌ نیاورد، ترجیع‌بندی‌ كه‌ در سراسر زندگی‌ سیمون‌ تكرار شد: «تنها هستم‌... آدم‌ همیشه‌ تنهاست‌. همیشه‌ تنها خواهم‌ بود... من‌ مثل‌ بقیه‌ آدم‌ها نیستم‌... من‌ بیرون‌ زندگی‌ بوده‌ام‌، تنهایی‌ هم‌ چنان‌ جان‌ مرا می‌كاست‌... احساس‌ می‌كردم‌ درها به‌ رویم‌ بسته‌اند... من‌ برای‌ همیشه‌ مطرود و منزوی‌ خواهم‌ بود.» سیمون‌ از خانواده‌ به‌ جامعه‌ پناه‌ برد. اما در اندك‌ مدتی‌ فهمید جامعه‌اش‌ را سنت‌هایی‌ سخت‌ مردانه‌ حكومت‌ می‌كنند كه‌ او را به‌ محفل‌ خود راه‌ نمی‌دهند.
تنها یك‌ راه‌ پیش‌ رویش‌ بود، راهی‌ كه‌ قبل‌ از او زنانی‌ دیگر آزمایشش‌ كرده‌ بودند و او می‌توانست‌ در آن‌ پرتو امیدی‌ ببیند، ادبیات‌. سیمون‌ نوشتن‌ را برای‌ توجیه‌ خود و پی‌ افكندن‌ پایه‌های‌ شخصیتی‌اش‌ به‌ كمك‌ گرفت‌. یگانه‌ راه‌ مبارزه‌ با حس‌ طردشدگی‌ رویای‌ تمرد و مخالفت‌ در تنهایی‌ بود، به‌ انجام‌ رساندن‌ رسالت‌ هنری‌ و ذوقی‌ می‌توانست‌ تنهایی‌ او را تخفیف‌ دهد، بنابراین‌ سیمون‌ به‌ فردگرایی‌ افراطی‌ و خودبسایی‌ عقلانی‌ روی‌ آورد و به‌ قلمرویی‌ پا نهاد كه‌ پدر و طبقه‌اش‌ آن‌ را قلمرو دشمنانه‌ روشنفكری‌ می‌دانستند. سیمون‌ زین‌ پس‌ به‌ گفته‌ مری‌ اونز از سرنوشت‌ معمول‌ بیشتر زنان‌ فقر و مادر شدن‌ گریخت‌ و سعی‌ كرد از نویدهای‌ ابلهانه‌ بورژوایی‌ كه‌ برتمام‌ كودكی‌اش‌ سلطه‌ داشتند، انتقام‌ بگیرد.
«احساس‌ می‌كردم‌ مطرود هستم‌ و یگانه‌ راه‌ علاج‌ حدیث‌ نفس‌ گفتن‌ است‌.» سیمون‌ از زندگینامه‌ شخصی‌یی‌ كه‌ از زندگی‌ درونی‌ لاف‌ بزند و سرودی‌ در ستایش‌ یك‌ ذهن‌ باشد، بیزار بود و اگر می‌خواست‌ از اصالت‌ احوال‌ شخصی‌اش‌ برای‌ دیگران‌ بگوید صرفاً به‌ این‌ دلیل‌ بود كه‌ احوالش‌ بازتاب‌ التهاب‌ زمانه‌اش‌ نیز بود. راه‌ یافتن‌ او به‌ جمع‌ سه‌ نفره‌ نخبگان‌ فلسفه‌ ژان‌ پل‌ سارتر، اندره‌ اربر و پل‌ نیزان‌ واقعه‌یی‌ مهم‌ در زندگی‌ او محسوب‌ می‌شود، قدرت‌ محض‌ ذهنی‌ او توجه‌ این‌ سه‌ نفر را به‌ خود معطوف‌ كرد و سیمون‌ زندگینامه‌نویسی‌ را بطور گسترده‌ در این‌ واسطه‌ و خصوصاً در رابطه‌ با ژان‌ پل‌ سارتر آموخت‌ و در آن‌ به‌ مرتبه‌یی‌ از تبحر دست‌ یافت‌. سیمون‌ خود را وارد نوشته‌هایش‌ می‌كند و بعدها در این‌ باره‌ می‌نویسد: «هرگز جرات‌ چنین‌ كاری‌ را نداشتم‌... به‌ نظر می‌رسید ادبیات‌ از لحظه‌یی‌ كه‌ آن‌ را به‌ شخصیت‌ خودم‌ آغشته‌ كنم‌ چیزی‌ بسیار جدی‌ می‌شود جدی‌ همچون‌ خوشبختی‌ یا مرگ‌.»
سیمون‌ جرات‌ می‌یابد، ادبیات‌ جدی‌ می‌شود و سیمون‌ خود را می‌نویسد. زین‌ پس‌ یكی‌ از نخستین‌ ویژگی‌های‌ آثار دوبووار ظاهر می‌شود، دور زدنی‌ گسترده‌ گرد محور من‌: سیمون‌ دوبووار.
سیمون‌ در جایی‌ از نوشته‌هایش‌ ذكر می‌كند: از زمانی‌ كه‌ من‌ و سارتر با یكدیگر آشنا شدیم‌، من‌ همواره‌ مسئولیت‌ توجیه‌ هستی‌ام‌ را بر دوش‌ انداخته‌ بودم‌. احساس‌ می‌كردم‌ این‌ رفتاری‌ غیراخلاقی‌ است‌، اماهیچ‌ راه‌ عملی‌ برای‌ تغییر آن‌ نمی‌یافتم‌. یگانه‌ راه‌ ممكن‌ این‌ بود كه‌ خودم‌ به‌ تنهایی‌ دست‌ به‌ عملی‌ بزنم‌ كه‌ خودم‌ تنها و نه‌ دیگری‌ عواقبش‌ را متحمل‌ شوم‌... در واقع‌ هیچ‌ چیز، مگر ارتكاب‌ جنایتی‌ فجیع‌، نمی‌توانست‌ به‌ من‌ استقلال‌ واقعی‌ دهد.
بهجت‌ قاسم‌زاده‌
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید