جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

شوالیه‌های‌ سفید در مرز رستگاری!


شوالیه‌های‌ سفید در مرز رستگاری!
پلك‌ كه‌ به‌ هم‌ بزنیدروز واقعه‌ از راه‌ خواهد رسیدو شوالیه‌های‌ سفید پوش‌ ایران‌ دنیا را روی‌ سرخود خواهند گرفت‌. بایدامیدوار باشیم‌ مردان‌ مادر كنار (راین‌)، آفتاب‌ و مهتاب‌ را مهمان‌آرزوهای‌ خود كنند و آن‌ قدر بدرخشند كه‌ فریادلیاقتشان‌ گوش‌ ابرهای‌ ناشناس‌ را هم‌ كر كند!
آنچه‌ می‌خوانید چیزی‌ شبیه‌ یك‌ اتوبیوگرافی‌ژورنالیستی‌ از مردانی‌ است‌ كه‌ در دوزخی‌ترین‌روزها باید پیام‌ آور خوشبختی‌ لقب‌ بگیرند وكاری‌ كنندكه‌ نفس‌های‌ یك‌ ملت‌ تنها نود دقیقه‌ درسینه‌هایشان‌ حبس‌ شود.
آنها باید در سرزمین‌ چشم‌ آبی‌ها به‌ سیم‌ آخربزنندو برای‌ رقصاندن‌ محبوب‌ سه‌ رنگ‌ در باد،تمام‌ سعی‌ خود را بكنند چه‌ كسی‌ بود كه‌ می‌گفت‌:(مرگ‌ برای‌ وطن‌ همان‌ زندگی‌ است‌؟)
این‌ شما و این‌ توپچی‌های‌ عاشقی‌ كه‌ همین‌ حالابه‌ عمق‌ تاریخ‌ هجرت‌ كرده‌اند. وقتی‌ آنها به‌جام‌جهانی‌ رسیده‌اند و وقتی‌ رستگاری‌ بر پرده‌چشمانشان‌ نقاشی‌ شده‌ است‌، لابد می‌توان‌ به‌ این‌فكر كرد كه‌ (مه‌) تا همیشه‌ از دره‌های‌ درونشان‌گذر نخواهد كرد!
●ابراهیم‌ میرزاپور: پسر لرستان‌ !
پسر (لرستان‌) در آن‌ سالهایی‌ كه‌ در پس‌كوچه‌های‌ خاكی‌ روی‌ زمین‌ داغ‌ شیرجه‌می‌رفت‌، شاید تصور هم‌ نمی‌كرد، روزی‌ مردشماره‌ یك‌ قفس‌ توری‌ تیم‌ ملی‌ لقب‌ بگیرد. روزهااز پی‌ هم‌ سپری‌ شدند و او تولد خود را در فولادجشن‌ گرفت‌. نمایشهای‌ دلچسب‌ كنار كارون‌ باعث‌شد تا مربیان‌ وقت‌ تیم‌ ملی‌ به‌ فكر دعوت‌ از اوبیفتند. او می‌تواند در جام‌ جهانی‌ ۲۰۰۶بدرخشد.
●حسن‌ رودباریان‌: با پای‌ پیاده!
پسر قزوینی‌ با (تولی‌ پرس‌) شروع‌ كرد. او سن‌ وسالی‌ نداشت‌ كه‌ همراه‌ با تیم‌ ملی‌ جوانان‌ در آسیادرخشید تا جاده‌ موفقیتش‌ هموار شود. حسن‌ ازتولی‌ پرس‌ قزوین‌ به‌ (ملوان‌) رفت‌ تا فصل‌تازه‌ای‌ از زندگی‌اش‌ رقم‌ بخورد. او پس‌ از مدتی‌به‌ واسطه‌ خدمت‌ سربازی‌ سر از پاس‌ درآورد.پاس‌ جایی‌ برای‌ شكفتن‌ سنگربان‌ جوان‌ بود، كه‌ تاچند سال‌ پیش‌ با پای‌ پیاده‌ به‌ شهرك‌ اكباتان‌می‌رفت‌. حالا پسر میلیونی‌ سعادت‌ آباد، با تیم‌ملی‌ به‌ (راین‌) می‌رود.
●وحید طالب‌لو: یوزپلنگ!
پسر تداركاتچی‌ تیم‌ ملی‌ با آن‌ بدن‌ نحیف‌ و آن‌رویاها وقتی‌ از (فجر) به‌ (استقلال‌) آمد كمتركسی‌ تصور می‌كرد روزی‌ مدعی‌ جدی‌ قرارگرفتن‌ در سنگر تیم‌ ملی‌ باشد. (وحید) دراستقلال‌مزد اعتماد ژنرال‌ را داد و در كوتاهترین‌ زمان‌ به‌برگ‌ برنده‌ آبی‌ها درروزهای‌ دوزخی‌ بدل‌ شد.
●رحمان‌ رضایی‌: پسر نور!
سالها پیش‌ وقتی‌ او در كوچه‌های‌ مرطوب‌ نور باتوپ‌ پلاستیكی‌ دنیا را روی‌ سرش‌ می‌گرفت‌ كسی‌نمی‌دانست‌ روزی‌ سوگلی‌ سیسلی‌ها می‌شود وسیم‌ خاردار با صلابت‌ تیم‌ ملی‌ لقب‌ می‌گیرد.رحمان‌ كه‌ از (مازندران‌) به‌ (اصفهان‌) رفت‌ وباذوب‌آهن‌ در فوتبال‌ ایران‌ مطرح‌ شدپس‌ ازدرخشش‌ در بازیهای‌ مقدماتی‌ جام‌ جهانی‌۲۰۰۲ راهی‌ سرزمین‌ چكمه‌ای‌ شد.
●ستار زارع‌: كاكوی‌ نجیب‌
كاكوی‌ نجیب‌ وقتی‌ سر را بر می‌گرداند، سالهایی‌را به‌ یاد می‌آورد كه‌ در حیاط مدرسه‌ با توپ‌پلاستیكی‌ غوغا می‌كرد تا خطكش‌ آقای‌ ناظم‌ راروی‌ انگشتان‌ خود ببیند. اما ستار درس‌ را به‌فوتبال‌ ترجیح‌ نداد تا بالاخره‌ به‌ آرزویش‌ برسد.حالا مادر برای‌ پسر (امن‌ یجیب‌) می‌خواند. مادردعا دعا می‌كند، ستار در آلمان‌ زمین‌ نخورد، اوطاقت‌ زمین‌ خوردن‌ پسری‌ كه‌ روزی‌ صدباردست‌ مادرش‌ را می‌بوسد، ندارد.
●حسین‌ كعبی‌: فلفل‌ تند و تیز!
پسر لشگرآباد اهواز در خانواده‌ پرجمعیت‌ چشم‌به‌ جهان‌ گشود. با پوستی‌ نازك‌ و نرم‌ و چشمانی‌نافذ. حسین‌ خیلی‌ زود سری‌ میان‌ سرها درآورد. او با تیم‌ ملی‌ نوجوانان‌ چهره‌ شد و بعدها باپیراهن‌ سرخ‌ (فولاد) آنقدر درخشید كه‌ همه‌برای‌ فلفل‌ تند و تیزی‌ كه‌ دنیا را روی‌ سرش‌می‌گرفت‌، او را به‌ هوا پرتاب‌ می‌كردند و هورامی‌كشیدند.
●امیرحسین‌ صادقی‌: شاد دوماد۱
پسر جنوب‌ شهر كه‌ سالها دركفاشی‌ پدرش‌ كارمی‌كرد و شب‌ها با یك‌ پیكان‌ مسافركشی‌ می‌كرد تاخرج‌ خود و خانواده‌اش‌ را بدهد، به‌ یكباره‌لبخند جهان‌ را نظاره‌ كرد و آنقدر پولدار شد كه‌دیگر مسافركشی‌ نكند و تنها در خیابان‌ها امضادهد. او حالا یكی‌ از مسافران‌ (راین‌) است‌ ومی‌خواهد در آلمان‌ خیلی‌ چیزها را ثابت‌ كند.شادوماد فوتبال‌ ما كه‌ به‌ تازگی‌ روی‌ عرشه‌ یك‌كشتی‌ جشن‌ ازدواج‌ خود را بر پا كرد، می‌خواهدردای‌ آرامش‌ را باز هم‌ روی‌ شانه‌اش‌ بیندازد. آیامی‌تواند؟
●جواد نكونام‌: آرپیچی‌زن!
پسر كرج‌ خیلی‌ كوچك‌ بود كه‌ با بازی‌ منحصر به‌فرد خود بچه‌ محل‌ها را به‌ وجد می‌آورد. اوبعدها كه‌ خانواده‌اش‌ به‌ (تهرانسر) آمدند به‌ستاره‌ بچه‌های‌ تهرانسر بدل‌ شد و شور و شادی‌ ونشاط را به‌ آنها هدیه‌ داد. او حالا در جام‌ جهانی‌یكی‌ از برگ‌های‌ برنده‌ پرفسور برانكوست‌. فقطكافی‌ست‌ آرپیچی‌ زن‌ توی‌ جلد خودش‌ فرورود. فقط كافیست‌ آن‌ وسط همه‌ را باجنگندگی‌اش‌ متحیر كند. یك‌ ملت‌ به‌ او امیدبسته‌اند!
●علی‌ كریمی‌: سوپر استار!
پسر (مارلیك‌) چشم‌ و چراغ‌ تیم‌ ملی‌ در جام‌جهانی‌ است‌. او كه‌ نام‌ خود را برای‌ اولین‌ بار باپیراهن‌ فتح‌ به‌ گوش‌ها رسانده‌ بود، بعدها درپرسپولیس‌ به‌ چهره‌ای‌ خبر ساز مبدل‌ شد، پس‌ ازچند فصل‌، طنازی‌ در آن‌ سوی‌ آب‌ و آب‌كردن‌قند در ته‌ دل‌ داشد .
منبع : خانواده سبز


همچنین مشاهده کنید