سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا

پنج خاطره از امام


پنج خاطره از امام
▪ رفتارشناسی حكومتی امام در گفت وگو با بهزاد نبوی
● برش اول _ حمایت از راهپیمایی
میز بهزاد پر است از نامه هایی كه باید امضا و یا به بخش های دیگر سازمان ارجاع شود. چند نفر دیگر در دفتر سازمان مشغول انجام امور تشكیلاتی هستند، پاسخ به تلفن ها و بررسی گزارش ها و... نبوی از اتاق خارج می شود برگه ای را به مسئول دفتر می دهد و من را به داخل اتاق هدایت می كند. كاغذ كوچكی از دستگیره در آویزان می شود: «لطفاً وارد نشوید مشغول مصاحبه هستند.»
می نشینیم و برای نخستین پرسش از مناسبات امام و سازمان مجاهدین انقلاب در سال های ابتدایی انقلاب می پرسم و او خاطره نخستش را برای ما نقل می كند، از روز غیبت مرحوم طالقانی در فروردین سال ۱۳۵۸.
«مرحوم طالقانی در اعتراض به سیاست های حاكم آن زمان چند روز غیبت كردند و كسی نمی دانست ایشان كجا هستند، به دنبال این غیبت مجاهدین خلق به تظاهرات خیابانی پرداختند و این تظاهرات با حمله به مقر نهادهایی نظیر جهاد، كمیته و سپاه و یا ادارات دولتی همراه شد و تظاهرات به ظاهر به نفع آقای طالقانی و در واقع علیه نظام و در جهت تحكیم موقعیت مجاهدین خلق دنبال می شد.»
نبوی در ادامه از احساس نگرانی سازمان مجاهدین انقلاب می گوید: «هر روز از صبح تا عصر این اعتراضات به ظاهر در حمایت از آقای طالقانی ادامه داشت و در واقع كاملاً از نظر افكار عمومی شرایط غیرقابل قبولی ایجاد شده بود و سازمان از گسترش این فضا و خطرات آن برای انقلاب و نظام نوپا نگران بود و تصمیم گرفته شد برای مقابله با این حركت، تجمعی را سامان دهیم و مواضع خود را بیان كنیم.»
و در نهایت مجاهدین انقلاب بدون مشاركت گروه های دیگر، روز سه شنبه را برای تظاهرات اعلام می كند: «هفته ای بود كه از شنبه تا دوشنبه مجاهدین خلق تظاهرات روزانه خیابانی داشتند و سازمان روز سه شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۵۸ بعدازظهر در دانشگاه تهران دعوت به اجتماع كرد.»
اما ظاهراً همه چیز آن طور كه مطابق خواست سازمان بوده پیش نمی رود: «ساعت یازده صبح روز سه شنبه ۲۹ فروردین ماه سال ۱۳۵۸ در صداوسیما، كه مدیریتش در آن زمان در اختیار مرحوم قطب زاده بود، پیامی از سوی آقای طالقانی پخش شد كه با توجه به تظاهرات روزهای گذشته و ابراز احساسات و حمایت هایی كه از وی صورت گرفته است به غیبت خود خاتمه می دهد و از مردم خواسته بود از هرگونه راهپیمایی، چه امروز و چه در روزهای دیگر، خودداری كنند.»
نبوی می گوید كه در آن شرایط تاكید بر «چه امروز» عملاً می توانست به اجتماع ترتیب داده شده توسط سازمان اشاره داشته باشد و برای ما منع ایجاد می كرد، اما از سوی دیگر «احساس ما این بود كه عدم برگزاری این اجتماع از نظر افكار عمومی مجاهدین خلق را برنده این میدان می كرد. زیرا از شنبه تا سه شنبه موج تظاهرات و حمله به نهادهای انقلابی و دستگاه های دولتی در جریان بود و توقف اجتماع روز سه شنبه به ضرر نیروهای انقلاب می شد.»
نبوی ادامه می دهد كه سپاه، كمیته و جهاد در آن روزها هنوز نهادهای رسمی و كاملی نبودند و بدنه آن عمدتاً از نیروهای جوان و داوطلب بود و از نظر روانی می توانست موجب تضعیف آنها شود.
با توجه به چنین ملاحظاتی سازمان مجاهدین انقلاب بر تصمیم خود پای فشاری می كند: «شورای هماهنگی سازمان جلسه گذاشت و تصمیم گرفت تجمع مذكور را برگزار كند اما اینكه خلاف نظر آقای طالقانی باشد هم درست نبود.»
شورای هماهنگی سازمان تصمیم می گیرد با توجه به در دسترس نبودن مرحوم طالقانی، نظر امام را جویا شود و بهزاد نبوی مسئول تماس با دفتر امام در قم می شود: «من با دفتر امام تماس گرفتم و آقای حسین خمینی گوشی را برداشت. ماجرا را برای ایشان توضیح دادم و گفتم سازمان تصمیم دارد اجتماع امروز را برگزار كند زیرا باید مشخص شود كه همه مردم از شعارها و نظرات مجاهدین خلق حمایت نمی كنند.» نبوی از برخورد سیدحسین خمینی می گوید كه ابتدا به ساكن با تصمیم سازمان مخالفت كرده است اما با اصرار نبوی درخواست را با امام مطرح می كند: «بعد از چند دقیقه تلفن كرد و گفت آقا گفتند عیب ندارد این كار را انجام دهید.» با وجود موافقت امام اما هنوز یك مشكل دیگر باقی می ماند و آن تكرار اعلامیه آیت الله طالقانی از سوی رادیو و تلویزیون است كه با توجه به اهمیت سخنان مرحوم طالقانی برای مردم می توانست سبب عدم استقبال از این اجتماع شود: «دوباره با بیت امام تماس گرفتم و باز هم آقای حسین خمینی گوشی را برداشت.» این بار این تقاضا مطرح می شود كه سازمان اجازه داشته باشد اعلام كند امام نیز با برگزاری این راهپیمایی موافقت دارند: «حسین خمینی با اعتراض گفت چرا از امام خرج می كنید؟ اما باز هم تاكید من سبب شد نظر امام را جویا شود و به ما اطلاع دهد.» نبوی می گوید نگران نحوه انتقال پیام بودیم چون حامل پیام با نظر ما موافقت نداشت و ممكن بود در انتقال درخواست ما بی طرف نباشد تا اینكه برای بار دوم حسین خمینی از دفتر امام تماس می گیرد: «امام فرمودند اشكالی ندارد و گفته اند در اعلامیه تان بگویید قرار است تجمع برای حمایت از آقای طالقانی و به مناسبت روز ارتش برگزار شود.» توصیه امام اعضای سازمان را دلگرم می كند. مناسبت دوم هم به پیشنهاد امام در دستور برنامه گنجانده می شود و اطلاعیه تجمع كه با تائید امام نیز همراه شده است در سطح شهر توزیع می شود همچنین با رایزنی فراوان با قطب زاده بیانیه از صداوسیما خوانده می شود : «اجتماع بسیار پرشكوهی در دانشگاه تهران برگزار شد و به روایت خبرگزاری ها پانصدهزار نفر حاضر شدند. از سوی دیگر حضرت امام در تجمع مشابه ما در قم شركت كردند. جمعیت به سوی منزل امام حركت كرده بود و امام نیز در پشت بام منزل نشستند و قطعنامه پایانی همایش قرائت شد.» بهزاد نبوی معتقد است این رویكرد امام حاكی از درایت وی درباره كنترل فضای عمومی آن روزها و روحیه نیروهای انقلاب است. وی همچنین ماجرای برخورد حسین خمینی را نمونه كوچكی از تاثیرناپذیری امام از اطرافیان می داند.
● برش دوم _ تاكید بر پایان گروگانگیری
خاطره دومی كه نبوی نقل می كند زمانی است كه از او درباره رویكرد امام در مسائل مهم و استراتژیك حكومت و نظام می پرسیم و او به مسئله مهم قرارداد الجزایر اشاره می كند. نبوی در آن دوران مسئول مستقیم پیگیری پرونده در دولت شهید رجایی بود. وی داستان را از آنجا آغاز می كند كه كمیسیون خاص مجلس كه بنا بر توصیه امام تشكیل شده بود شروط چهارگانه ای را به دولت پیشنهاد داد: «این چهار شرط به عنوان مصوبه مجلس تلقی نمی شد زیرا روال قانونی برای آن تدارك دیده نشده بود و به نوعی كدخدامنشی نمایندگان مردم در قضیه گروگان ها تلقی می شد.»
نبوی اشاره می كند شروط تصویب شده در مجلس نزدیك به مواردی بوده كه خواست امام نیز بوده است اما به دلیل اینكه مسیر عادی مصوبات مجلس را طی نكرده بود و مستقیماً از كمیسیون مربوطه به دولت ارسال شده بود، مصوبه مجلس محسوب نمی شد: «البته بر همین اساس و بدون توجه به مسئله ای كه عرض كردم بعد از آزادی گروگان ها و امضای بیانیه های الجزایر آقای بنی صدر علیه بنده و شهید رجایی به دلیل عمل نكردن به مصوبه مجلس اعلام جرم كرد.»
نبوی تاكید می كند به لحاظ جایگاه حقوقی، مجلس نمی توانست در این باره مصوبه داشته باشد و تنها به دلیل توصیه امام، در این زمینه از سوی مجلس اظهار نظر صورت گرفته است: «ما در سازمان مجاهدین و همچنین شخص شهید رجایی با آن راه حل موافق نبودیم و پیشنهادهای دیگری داشتیم. ما معتقد بودیم معامله بر سر گروگان ها برای تحقق این چهار شرط پسندیده نیست، اگر جاسوس هستند باید توسط دانشجویان محاكمه مردمی و سمبلیك شوند.»
نبوی توضیح می دهد كه چون دانشجویان نهاد قضایی نبودند، می توانستند گروگان ها را محاكمه كنند و بهره برداری تبلیغاتی خود را صورت دهند و سپس ترتیب آزادی آنها را فراهم كنند: «دولت هم پس از آن می توانست بر سر حل مسئله اموال و دارایی های ایران با طرف مقابل، تصمیم گیری كند.» نبوی تاكید می كند با وجود این اعتقاد در دولت، به دلیل تصمیم مجلس كه با تائید امام نیز همراه شد سعی دولت بر حل مسئله به روش تعیین شده بوده است: «اما كسانی بودند كه تصور می كردند با توجه به سابقه ای كه عرض شد دولت مسئله را حل نخواهد كرد.»
نبوی می گوید كه در آن زمان این نگرانی وجود داشت با انتخاب ریگان سیاست های آمریكا خشن تر و امكان حل و فصل مسئله سخت تر شود: «این دیدگاه به امام هم منتقل شده بود.»
نبوی از دو ملاقات با امام در این باره سخن می گوید: «امام دو بار شهید رجایی و مرا خواست و گفت آقایان می گویند شما قصد حل و فصل مسئله را ندارید.»
نبوی می گوید امام به گوشه ای از اتاق اشاره كردند و فردی از بزرگان انقلاب را نام بردند كه از حل نشدن مسئله ابراز نگرانی كرده است: «امام به آقایی اشاره كردند كه هم اكنون دار فانی را وداع گفته است و گفتند همین گوشه اتاق گریه می كرد و می گفت اینها قصد حل این ماجرا را ندارند. لطفاً شما پادرمیانی كنید.»
نبوی می گوید كه امام درباره اینكه گمان آن فرد درست بوده و دولت در این كار تعلل می كند ابراز نگرانی كرده است: «ما توضیح دادیم دیدگاه شخصی ما چیز دیگری است ولی چون خواست شما و مجلس بدین گونه است تلاش ما این است كه اینها را به مرحله اجرا دربیاوریم.»
اما گویا بار دوم كه امام او و شهید رجایی را احضار كرده نبوی خطاب به نخست وزیر می گوید، با این وضع ما، هم كاری را كه نمی خواهیم انجام داده ایم و هم متهم به اهمال در این كار هستیم و اگر مشكلی ایجاد شود گفته می شود این اراده در دولت وجود نداشته است: «آقای رجایی به من نهیب زد كه وقتی امام را قبول داریم هر چه باشد می پذیریم حتی اگر بعداً مورد اتهام واقع شویم.» و نبوی مجاب می شود كه كار را ادامه دهد.
از نبوی پرسیدم این داستان كه در حاكمان ایران این اراده وجود داشته كه آزادی گروگان ها تا رفتن كارتر به تعویق بیفتد چگونه است و او تاكید بسیار كرد كه اینگونه نبوده است: «امام(ره) مرتباً مراحل كار را پیگیری می كرد. مرحوم احمدآقا هفته ای دو سه بار به من زنگ می زد و جریان امور را می پرسید.»نبوی درباره پرونده شكایت بنی صدر از او و شهید رجایی نیز سخن می گوید: «از فردای آزادی گروگان ها بنی صدر كه تا آن روز سكوت كرده بود، اتهامات غیرمنصفانه ای را علیه دولت شهید رجایی صورت داد و همین اتهامات بعدها در مجلس دوم توسط جناح راست پیگیری شد.»
نبوی درباره رویكرد بنی صدر در آن دوران نكته جالبی را هم می گوید: «او قصد داشت به همین بهانه امام را نیز به خیانت به كشور متهم كند.» و خاطره ای از شهید بهشتی نقل می كند: «در نشستی با شهید بهشتی، بنی صدر گفته بود اینها خیانت كردند و شهید بهشتی هم گفته بود كه این نظر امام بوده است كه كار زودتر پایان گیرد. بنی صدر نیز در پاسخ گفته بود خب اعلام كنید كه این نظر امام بوده است.» نبوی نقل می كند كه بعداً به بهشتی گفته است این كار صلاح نیست و بنی صدر می خواهد امام را متهم به خیانت كند و صلاح نیست امام را در مسئله بیانیه الجزایر وارد كنیم و از ایشان مایه بگذاریم.
● برش سوم _ فرمان همایونی
رفتار امام در قبال كارگزاران حكومت دیگر پرسشی بود كه به نقل خاطره ای از امام انجامید. خود نبوی تاكید كرد این خاطره بسیار مهم است زیرا برخورد امام با بنی صدر پس از انتخاب وی به سمت ریاست جمهوری واقعاً آموزنده است: «تا سال ۶۷ كه امام طی نامه ای رسماً نوشت و قسم جلاله خورد كه به بنی صدر رای نداده است به عنوان یك مسئولی كه هشت سال بعد از بنی صدر كار كرده بودم و با امام ارتباط داشتم نمی دانستم ایشان به بنی صدر رای نداده و ۹۵ درصد مردم هم فكر می كردند امام به بنی صدر رای داده است و این تصور به خاطر رفتار امام با بنی صدر پس از انتخاب به سمت ریاست جمهوری بود. «درگیری های بنی صدر با دولت و قوه قضائیه به ریاست شهید بهشتی زیاد شده بود و ما هر روز با شكایت رئیس جمهور از دولت شهید رجایی به قوه قضائیه می رفتیم و شرایط بسیار دشوار بود.» نبوی با اشاره به ظرافت امام در برخورد با كارگزاران حكومت به هیات حل اختلافی كه برای رسیدگی به اختلافات دولت و رئیس جمهوری تشكیل شد اشاره می كند:«هیات سه نفره ای تعیین شد كه هر كسی تركیب هیات را نگاه می كرد تصور می كرد جنبه حمایت از بنی صدر دارد.» او همچنین به پیام امام به بنی صدر پس از سقوط هلی كوپتر حامل وی در كوه های الله اكبر اشاره می كند: «با توجه به فحوای پیام امام چه كسی فكر می كرد امام به بنی صدر رای نداده اند؟» با طرح مقدمات بهزاد نبوی به مسئله اصلی اشاره می كند: «در ماه های آخر ریاست جمهوری بنی صدر طرحی در مجلس بود با عنوان حذف فرمان همایونی و این طرح از سوی نمایندگان حامی دولت و در واقع فراكسیون سازمان در مجلس اول برای افزایش اختیارات دولت تهیه شده بود.»
نبوی توضیح می دهد كه طبق قانون مشروطه در بسیاری از موارد برای تائید و تصویب قوانین، بندی تحت عنوان فرمان همایونی وجود داشت و تائید نهایی بسیاری تصمیمات منوط به فرمان همایونی شده بود: «پیش از تشكیل مجلس اول در شورای انقلاب برای حل این مشكل تصویب كرده بودند تمام عبارت های فرمان همایونی در متن قوانین به فرمان رئیس جمهوری تبدیل شود.» طرح مجلس بر این اساس بوده است كه فرمان همایونی متناسب با مورد خاص به بخش های مختلف ارجاع شود.
«ما باخبر شدیم امام به مجلس توصیه كرده اند این طرح به تصویب نرسد.» با توجه به اهمیت نظر رهبری انقلاب برای مجلس، رجایی به سراغ نبوی می رود و هر دو برای جویا شدن دلیل این تصمیم نزد امام می روند: «رجایی به سراغ من در ستاد بسیج اقتصادی آمد و موضوع را گفت و من و رجایی خدمت امام رفتیم. حدود چهار ساعت با امام بحث و گفت و گو كردیم و بالاخره امام قبول كردند كه از توصیه خود صرف نظر كنند.»
سخنان نبوی نشان می دهد در آن چهار ساعت صحبت های مهمی ردوبدل شده است: «شهید رجایی بر خلاف همیشه خیلی ناراحت و تند صحبت كرد و خطاب به امام گفت: من آمده ام خیلی صریح عرض كنم قبایی برای نخست وزیری و وزارت ندوخته بودیم و اگر قبول كردیم تصور داشتیم شما هم مایلید و به سود نظام و انقلاب است و امروز هم هیچ قبایی ندوخته ایم و در همین جا می توانیم استعفا دهیم و برویم ولی این شدنی نیست كه ما مسئولیت را به عهده داشته باشیم و اختیار نداشته باشیم. به این می ماند كه دست و پای ما را ببندید و بیندازید در دریا تا شنا كنیم. ما آمده ایم تا تكلیف ما را روشن كنید. صحبت رجایی كه تمام شد، امام لبخندی زد و پاسخ داد شما تكلیف مرا روشن كنید. من مطمئنم كه اگر این قانون در مجلس تصویب شود این كشور را به خاك و خون خواهند كشید و حتماً آقای بنی صدر موضع گیری خواهد كرد و كار به جاهای حساسی خواهد كشید آن وقت در بیرون از این كشور نمی گویند پس از ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی نتوانستیم اولین رئیس جمهورمان را ۱۱ ماه تحمل كنیم؟»
نبوی می گوید كه امام تمام اتفاقات روزهای بعد را پیش بینی كرده بودند و تنها زمانی كه ما در صحبت هایمان به ایشان گفتیم این عمل شما سبب تضعیف مجلس می شود ایشان توصیه خود را برداشتند و مجلس طرح را تصویب كرد ولی همان گونه كه می دانیم متاسفانه تمام پیش بینی های امام پس از تصویب آن طرح به واقعیت پیوست.
نبوی چهار نكته را در این ماجرا مهم می داند؛ یكی اینكه می گوید ما رهبری باصلابت تر از امام آن هم در سال های ابتدای انقلاب نداشتیم، اما می بینیم كه مسئولین نظام با ایشان بحث و گفت وگو می كردند و حتی نظر ایشان را تغییر می دادند. وی نكته دوم را در این می داند كه برخی تصور می كنند اگر كسی در مقابل نظر امام و رهبر بایستد و حرفی بزند الزاماً ضداسلام، انقلاب و نظام و مستوجب قهر و انتقام است. برخورد امام با اظهارات تند شهید رجایی و حمایت همیشگی ایشان از آن، عدم صحت چنین تصوری را نشان می دهد. سومین نكته ای كه نبوی بدان اشاره كرد جمله «دنیا به ما چه خواهد گفت» بود كه وی آن را نشانگر این دانست كه امام در عین پایبندی به اصول برای نظر دنیا اهمیت قائل بودند و در نهایت: «البته من نمی دانم اگر در آن روز آن اقدام صورت نمی گرفت و ماجرای بنی صدر آن طور نمی شد، الان وضعیت ما بهتر بود یا نه؟»
● برش چهارم - مرحوم نوربخش
رفتار امام در قبال اختلافات بخش های مختلف حكومت محور خاطره دیگر بهزاد نبوی از امام شد: «زمانی كه مرحوم نوربخش رئیس كل بانك مركزی بود، محمدجواد ایروانی از سوی میرحسین موسوی به عنوان وزیر اقتصاد به مجلس معرفی شد و رای آورد، ایروانی بنا بر اختلافاتش با نوربخش بنا داشت وی را تغییر دهد، اما مجمع عمومی بانك ها كه مقام مسئول در تصویب این تغییر بود با آن مخالفت كرد.» نبوی تعریف می كند كه نخست وزیر وقت هم كه شرایط را در بن بست دیده در نامه ای به امام خواستار اختیار به نخست وزیر برای رفع این بن بست می شود تا بتواند فارغ از نظر مجمع عمومی بانك ها تصمیم گیری كند: «من از ارسال این نامه باخبرشدم و بدون اطلاع آقای موسوی من هم نامه ای خدمت امام نوشتم و با توضیح توانمندی های آقای نوربخش دلیل مخالفت مجمع عمومی بانك ها را توضیح دادم و از ایشان خواستم به شكلی دخالت كنند كه مدیران خدمتگزار جمهوری اسلامی ضربه نخورند.» در نهایت نیز نامه از طریق دفتر امام به ایشان رسانده می شود و امام با ملاحظه هر دو نامه، نامه ای به سران قوا می نویسد با این مضمون كه «اختلاف میان آقای نوربخش و ایروانی را حل وفصل كنید.»نبوی ویژگی مهم امام را در این می داند كه تصمیماتش را با توجه به اطلاعات یك مجرای خاص نمی گرفت و سعی داشت همواره از تمام ابعاد ماجرا باخبر شود.
● برش پنجم _ سلمان رشدی
رویكرد امام نسبت به عملكرد دولت در مسئله سلمان رشدی نیز سئوال دیگری بود كه پرسیده شد. نبوی در زمان صدور فتوا در كابینه میرحسین موسوی عضو بوده است و تجربه جالبی از نحوه برخورد امام با این قضیه دارد: «پس از صدور فتوا در دولت آقای موسوی بحث بود كه دولت باید از این فتوا حمایت كند و بنده مخالفت كردم و گفتم این به معنای اعلان جنگ به دولت انگلیس است.» نبوی می گوید هر اعلام موضعی بدین معنا بود كه دولت ایران مصمم به قتل تبعه كشور دیگری است.مخالفت نبوی سبب اعتراض برخی دیگر از اعضای كابینه موسوی به وی می شود: «عده ای مخالف نظر بنده بودند و به امام نامه نوشتند و به دیدار ایشان رفتند، چه نشسته اید ضدولایت فقیه در دولت بیداد می كند و علیه شما صحبت می كنند، برخی اعضای كابینه هم كه با بنده هم عقیده بودند نزد امام رفتند.» نبوی می گوید پس از دو هفته فشار، امام نهایتاً نوار صوتی جلسه فوق را از هیات دولت می خواهد و بعد از آن هم هیچ عكس العملی از ایشان درباره موضع فوق اعلام نمی شود.البته موضع نبوی طرفدارانی هم در دولت داشته است تا جایی كه دولت درباره اینكه موضعی بگیرد به اجماع نمی رسد و این رویكرد تا دوره اصلاحات باقی می ماند و «نهایتاً هم با موافقت همه مقامات نظام در اوایل دوره اصلاحات وزرای خارجه وقت دو كشور ایران و انگلیس در كنفرانسی مشترك تجدید روابط ایران و انگلیس را اعلام كردند و خرازی تلویحاً به همین مسئله اشاره كرد كه فتوا موضع دولت نیست.»
پدرام الوندی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید