پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


بحران رابطه


بحران رابطه
● (نگاهی به فیلم چهارشنبه سوری)
اصغر فرهادی در سومین اثر بلند سینمایی خود با دستمایه قراردادن عنصر بی اعتمادی و سوءظن در جامعه به بحران روابط میان مردم و خانواده ها می پردازد و با بسط آن به جامعه در حال گذر به سوی مدرنیسم، چالش های جدید این نوع زندگی را بررسی می كند. چهارشنبه سوری با یك فیلمنامه منسجم و دكوپاژ حساب شده بیشتر زمان خود را در یك آپارتمان می گذراند بدون اینكه احساس كسالتی به وجود آورد. اولین گره داستانی درگیری و جر و بحث مرتضی و مژده (با بازی های عالی فرخ نژاد و تهرانی) حكایت از آسمان تیره و مه آلود زندگی آنان می دهد. به هم ریختگی وسایل خانه برای گردگیری شب عید لزوم گردگیری و غبارزدایی در فضای ارتباطی این زن و شوهر را یادآوری می كند. تیم دو نفره فرهادی / حقیقی توانسته اند فیلمنامه روان و حساب شده ای خلق كنند. دیالوگ های قوی، موقعیت های تنش زای مناسب كه مخاطب را به وسط دعوا پرتاب می كند و به خوبی او را درگیر می سازد و استفاده از تكنیك به اشتباه انداختن تماشاگر و غافلگیری او موفق عمل می كند. دنیای فیلم دنیای بینابینی است، بیننده عادی كه دوست دارد تكلیف قهرمانانش خیلی زود روشن شود و حكم خود را در مورد آنها صادر كند موفق نمی شود. او تا می خواهد به سرزنش مژده به واسطه قضاوت نابجایش بپردازد با واقعیت روابط مخفی مرتضی و سیمین زن خانه روبه رویی مواجه می شود و تا می خواهد به محكوم كردن مرتضی اقدام كند با گریه مرتضی متوجه می شود كه انگار این مسئله فراتر از یك شهوترانی و زیاده خواهی صرف است و به این سبب با تردید مواجه می شود.
دغدغه فیلم چگونگی برخورد با آسیب های جوامع مدرن است تا لااقل از میزان آن كاسته شود. آیا مناسبات سنتی جوابگوی این مسئله است؟ روحی(با بازی زیبای ترانه علیدوستی به خصوص در صحنه گفت وگوی آیفونی برای گرفتن وقت) به عنوان شاهد ضعف ها و ناكامی های زندگی و سرگردانی این آدم ها در كنار مستخدمه آپارتمان نوعی دیگر از زندگی را تجربه می كند و نگرشی متفاوت دارد. پس چه عاملی در زندگی های جدید سبب معضلات جدید شده است؟ توصیه سیمین به روحی مبنی بر پرهیز از زود بچه دار شدن شاید اعترافی است به ناتوانی و ناشایستگی خودش در نگهداری از فرزندش كه بین او و همسر سابقش پاس داده می شود. چهارشنبه سوری آیینی برای شادی است كه اكنون با قلب ماهیتش بیشتر به تهدید و خطری می ماند كه باید مراقب آن بود. به نظر می رسد این واژگونی و تبدیل ماهیت به روابط زناشویی و شهروندی پرتنش امروزین نیز رسوخ كرده و با آن همخوانی پیدا كرده است. ساكنان آپارتمان آنقدر دچار افراط در احتیاط می شوند كه از مستخدمه ای هراس دارند و همسایه ها در مرداب غریبگی و دوری از هم دست و پا می زنند و رنج می برند اما همچنان جمع گرایی را قربانی داشتن فردیت خویش می كنند. فیلم فضای آشوبزده جامعه ای را تصویر می كند كه همه چیزش حتی قانون و عرف و شرع و حقوق شهروندانش در حال گذار است و تعریف و مرز مشخصی از آنها با نیازهای واقعی شهروندانش وجود ندارد و در نهایت به جایی می رسد كه حتی روابط نامشروع هم نمی تواند آسایش خاطر و امنیت روانی مرتضی را تضمین كند. فیلم دنیای تنهایی قهرمانانش را به خوبی ترسیم می كند. مرتضی وقتی در برابر اصرار سیمین بر ختم روابط مواجه می شود، ناگهان مانند كودكی كه از مادر جدا می شود احساس تنهایی می كند و به گریه می افتد. سیمین هم زنی تنها است، او هم با آن همه اعتماد به نفسی كه به آن تظاهر می كند بعد از جدایی از مرتضی می شكند و هنگامی كه ترقه ای جلوی پایش منفجر می شود، احساس ترس و تنهایی وادارش می كند كه به سوی مرتضی برگردد. روحی از دنیایی كه مناسباتش با عرف این افراد فرق می كند پا به عرصه شهر می گذارد و این رفتارهای پرتضاد برایش قابل هضم نیست. در صحنه ای كه زن همسایه مانع ورود روحی به ساختمان می شود با خروج روحی و ورود دوباره او طنزی پدید می آید و كنایه ای می شود به فرهنگ غریبه ستیز و بدبینی افراطی كه هر چه بیشتر دارد این آدم ها را منزوی می كند. انگار اینها همه با هم قهرند، از قهر مژده با فامیل و شوهرش تا تاكید همسایه ها بر نداشتن ارتباط با هم كه خود نوعی قهر است، مثلاً سیمین كه به دلیل نوع زندگی اش راحت تر است ارتباطی با همسایه ها نداشته باشد. استفاده درست از اشیای صحنه در انتقال مفهوم را هم می توان ملاحظه كرد، زنگ خراب، شیشه شكسته، لاستیك پنچر و خانه به هم ریخته ای كه به كمك روحی اندكی سامان می یابد. استفاده از لباس های رنگین برای روحی و سیاه برای مژده هم در این راستا است. فقط تكلیف آن روسری روحی در حین آرایش معلوم نیست كه چرا به جای لچك سفید مخصوص با روسری معمولی روحی تصویربرداری شده است. موتیف آتش در فیلم به خوبی القاكننده مفهوم فیلم می شود از آتش فندكی كه سیمین به مرتضی هدیه می دهد گرفته تا آتش چهارشنبه سوری كه بستر تشنج عصبی و آتش درون زندگی این دو می شود و آتشی كه از فرهنگ متناقضی می آید كه هر روز صبح به جای امید از زبان ناظم مدرسه امیرعلی تهدیدكننده و هشداردهنده بر گوش می نشیند.
امیرعلی به عنوان نماد یك نسل در چنین محیطی بزرگ می شود، محیطی كه سرشار از دروغ و ریا و فریب است و آموزشش هم شامل ترساندن از آتش جهنمی كه هیچ برداشتی نمی تواند از آن داشته باشد. آن هم در شرایطی كه همه كارهایی كه در این سیستم آموزشی از آن بر حذر داشته می شود، والدینش با نقاب و تظاهر انجام می دهند، نظیر صحنه ای كه مرتضی با قدرت و استدلال می خواهد واقعیت را جلوی چشم امیرعلی برای مژده سوءتفاهم جلوه دهد. اما مچ مرتضی جلوی روحی كه غریبه ای بیش نیست و مثل وجدان او عمل می كند باز می شود، وجدانی كه همچنان در پایان فیلم راز او را نگه می دارد و او را با مشكلش تنها می گذارد تا خود آن را حل كند.
نویسنده : مجتبی عبداللهی
منبع : سایت خبری ـ تحلیلی سینمای ما


همچنین مشاهده کنید