پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


چهارشنبه‌ سوری یک روز بخصوص


چهارشنبه‌ سوری یک روز بخصوص
● (نگاهی به فیلم چهارشنبه سوری)
برای من كه در زمره مخاطبان عادی سینمای ایران قرار دارم، امكان گفت وگو درباره هر فیلمی از اكران عمومی آن آغاز می شود. بحث های مطبوعاتی اوج خود را البته موقعی تجربه می كنند كه فیلم ها در جشنواره به نمایش درمی آیند؛ در آن محدوده تنها سینماگران و دست اندركاران حرفه ای از امكان تماشای فیلم ها برخوردارند. پس فیلم چهارشنبه سوری برای من موضوع كاملاً تازه ای است.
۱- ده، پانزده سالی است كه در آسیب شناسی سینمای ایران بیش از هر چیز دیگر بر ضعف فیلمنامه تاكید می شود، شاید از میان همه كسانی كه به آفرینش هنری می پردازند، داستان نویسان از مایه بیشتری برای كنكاش در موضوع برخوردار باشند اما از آنجا كه تولیدكنندگان ژانرهای مختلف هنری در ایران همچنان نسبت به یكدیگر در بی اعتنایی و قهر و سكوت به سر می برند، هیچ گفت وگوی موثری در میان نیست. من به عنوان یك داستان نویس باور دارم كه تكنیك های خاص سینمایی، حوزه روایت داستانی را گسترش داده اند و در عین حال معتقدم سینما بدون ادبیات اساساً قابل تصور نیست. همچنین می دانم برخی داستان نویسان میانه چندانی با سینما ندارند، تاسف بارتر آنكه فیلمسازان بسیاری اصلاً داستان و رمان نمی خوانند؛ پس اگر چنین گفت وگویی در جامعه فرهنگی ما پدید نیامده است احتمالاً باید آن را به غلبه روحیه ای عمومی در میان ایرانیان نسبت داد. جامعه ای كه از فقدان گفت وگوی موثر میان حوزه های خود رنج می برد. شاید به هر جهت زندگی در یك جهان بسته و سخت خصوصی و لاجرم محدود همچنان سرنوشت ما است!
۲- در تاریخ سینما فیلم هایی موجودند كه همه حوادث آن تنها در یك روز اتفاق می افتند. یكی از شاخص ترین آنها كه در عین حال یكی از فراموش نشدنی ترین فیلم هایی است كه تا به حال دیده ام، یك فیلم سیاه و سفید ایتالیایی است به نام «یك روز بخصوص»!
این روز بخصوص همان روزی است كه هیتلر برای دیدار با رهبر فاشیست ایتالیا به رم می آید و مردم شهر یكپارچه برای دیدن او به خیابان ها می ریزند. در سایه این اتفاق بزرگ همگانی در عمیق ترین لایه پنهانی این شهر خالی (همه مردم شهر در مسیر عبور هیتلر و موسولینی جمع شده اند) حادثه ای كوچك و لابد بی اهمیت اما سخت تكان دهنده در جریان است، دو آدم تنها، پرسوناژهایی كه سوفیا لورن و مارچلو ماسترویانی آن را به نمایش می گذارند، تجربه عاطفی فوق العاده ای را از سر می گذرانند. در پایان روز همه چیز دوباره در مدار منظم خود قرار می گیرد كه همان نظم مسلط خیابان ها یعنی همان نظم آهنین عرصه عمومی است. آن روز بخصوص كه حامل یك رویداد فوق العاده مهم تاریخی است ناگهان ما را در مقابل كشف حادثه ای كوچك، جزیی و بی اهمیت قرار می دهد و ما را به درك تازه ای از واقعیت و تاریخ می رساند: هیاهوی بیرون در برابر توفان عاطفی دو انسان معمولی و البته سخت تنها و منزوی. «یك روز بخصوص» در ایتالیا و در تداول عامه البته اینك یك كنایه مشهور است.
«چهارشنبه سوری» نیز یك روز بخصوص را زمان تاریخی روایت قصه خود قرار داده است. اما من در حین تماشای فیلم همه اش از خود می پرسیدم از بار معنایی این روز بخصوص چه استفاده ای شده است، یا چنین روزی به عنوان ظرف یك حادثه عمومی چگونه در معنابخشی به حادثه ای خصوصی كه تصادفاً در همان روز اتفاق افتاده است می تواند موثر باشد. آیا استفاده نمایشی از امكانات یك روز خاص در رسانه ای كه نشانه ها از خاصیت مفهوم سازی مضاعف برخوردارند ایجاد توقعات بی پاسخ را سبب نمی شود؟
۳- «چهارشنبه سوری» با ضعف تالیف روبه رو است، چیزی فراتر از ضعف فیلمنامه؛ اتفاقی كه یك قصه خوب را تلف كرده است!
فیلم با سفر دختر جوانی از حومه جنوبی پایتخت به مركز شهر آغاز می شود؛ دختری شوخ و شنگ و سرشار از شور زندگی. او را بر ترك موتور لكنته نامزدش می بینیم و سپس در میان هیاهوی شركتی كه دختر در آنجا كار می كند؛ این شركت خدماتی تامین كننده نیروی كار جهت نظافت خانه هایی است كه در آستانه سال نو به آن نیاز دارند. سرزندگی و نشاط دختر جوان ادامه پیدا می كند، او بر فراز چیزها و حتی لحظه ها پرواز می كند، شاد و بی قرار آنجا كه لباس سفید عروسی كرایه ای را در مستراح شركت به تنش امتحان می كند یا حتی آنجا كه شوخ طبعانه مشتری خود را از میان برگه هایی كه مسئول شركت به دست دارد مثل یك بلیت بخت آزمایی انتخاب می كند- فیلم البته با تاكید هنری بر همین جزئیات از مستندسازی های شبه هنری رایج فاصله می گیرد- و آنگاه او را می بینیم در برابر در ورودی یك مجتمع آپارتمانی بزرگ، آدرس به دست؛ او دكمه زنگ را فشار می دهد و سپس به آپارتمان مورد نظر وارد می شود با نگاهی كنجكاو كه كوچك ترین حركات مرد صاحب خانه را زیر نظر دارد.
پس فیلمساز با مخاطب خود قراری گذاشته است كه ادامه فیلم لحظه به لحظه آن را محكم تر می كند: شخصیت اصلی فیلم همین دختر خدمتكار است، كشف ماجرا از نگاه و درك ویژه او میسر می شود و او قرار است در معرض تجربه فشرده ای قرار گیرد كه لابد در نهایت تحولی را در او موجب شود. اما از نیمه ماجرا روایت به سمت اغتشاش می رود. هرگاه گره های اصلی یك روایت (در داستان، سینما یا تئاتر) خارج از منطق ساخت و ساز آن برای مخاطب گشوده شود، چنین اثری با ضعف تالیف روبه رو است.
در ابتدا همه چیز به خوبی پیش می رود، ما به همراه دخترك خدمتكار لایه لایه بحران موجود در رابطه زن و مرد فیلم را كشف می كنیم، شیطنت های جوانانه او و یا بعدها نیك خواهی های معصومانه اش برای كمك به ترمیم آن بحران با ظرافت های سینمایی زیبایی تدوین شده اند اما ناگهان یكی از كلیدی ترین نقاط ماجرا خارج از حوزه حضور دختر خدمتكار آشكار می شود كه همان ملاقات پنهانی و ارتباط مرد با زن همسایه است؛ در اینجا ناگهان مخاطب در كشف ماجرا از دختر خدمتكار جلو می افتد و ترفند فیلمساز برای آنكه دخترك از طریق كشف بوی عطر زن و احیاناً فندك او در اتومبیل مرد به راز ارتباط آن دو آگاه شود، تصنعی خام دستانه بیش نیست.
توضیح می دهم: بر این اساس لازم نیست دوربین از طریق دید و نگاه دخترك خدمتكار حركت كند. در اینجا حس های راوی(دختر خدمتكار) می تواند خارج از حوزه حضور او در بسط لحظه های سینمایی به نمایش درآیند مثل گفت وگوی زن و خواهرش در حمام خانه و یا صحنه زیبا و كاملاً سینمایی حمله مرد به زن در حاشیه خیابان كه هر دو در غیبت دختر خدمتكار در صحنه اتفاق می افتند و در ضمن هیچ كدام قرارداد فیلم را خدشه دار نمی كنند.
۴- خرده روایت در سینمای فعلی ایران نقش قابل ملاحظه ای پیدا كرده است، طوری كه در دو سه دهه اخیر اغلب بخش قابل توجهی از جذابیت های هر فیلمی را موجب می شود، اما به نظر می رسد هرگاه ماجرای اصلی فیلم برای صد دقیقه روایت سینمایی كفایت نكند می توان تا رسیدن به مرز آن «صددقیقه» ملعون از آن سود جست. در این فیلم مواجهه دو شاگرد دبستانی كه در كیف شان ترقه داشته اند با مدیر یا ناظم مدرسه، حضور پیرمرد شیشه بر زیاده خواه، محدودیت همسر نگهبان مجتمع برای كمك به ساكنین و... از این دست اند. در این فیلم ماجراهای زندگی دختر خدمتكار با وجود برخورداری از عناصر قوی و موثر یك روایت اصلی متاسفانه و شاید به خاطر فقط یك كج سلیقگی (كه اغلب رعایت سلیقه عوام الناس است) به سمت یك خرده روایت سیر می كند و این شاید بیشتر از حضور همچنان موثر «ستاره های سینمایی» ناشی شده است. همه تمهیدات داستانی- سینمایی بر این اساس چیده شده اند تا دختر خدمتكار محور اصلی ماجرا قرار بگیرد اما ظاهراً تنها چیزی كه مانع است، حضور ستاره ای است كه می باید نقش آن زن دیگر را به عهده بگیرد و این چون همیشه به چیزی جز آسیب جدی به ساخت هنری فیلم منجر نشده است.
۵- چهارشنبه سوری در همین ساخت فعلی اش لحظه مناسبی را برای پایان گرفتن از دست می دهد و این همان لحظه ای است كه دخترك خدمتكار در خانه را می زند تا به مرد یادآوری كند كه وقت گذشته است و او را باید به خانه اش برساند. در این صحنه دختر معصوم سعی می كند به زن حالی كند كه مردش به او خیانت می كند، كوششی كه البته عقیم می ماند. ادامه فیلم علاوه بر آنكه برخی احساسات دم دستی و عوامانه را تحریك می كند، پای افراد فرعی دیگری را به میان می كشد (مثل حضور همسر سابق زن همسایه) و لاجرم زمینه هایی را موجب می شود كه فیلمساز از جمع كردن آن عاجز است و چون بلاتكلیف به نظر می رسند، بلاموضوع یا دست كم نیمه كاره و رها شده تلقی می شوند.
۶- سینما ابزار كاملاً مناسبی است تا ما را با لایه های عمیق تری از زندگی ایرانی آشنا كند. در دو سه ماه اخیر ساخته های سه فیلمساز سرشناس ایرانی دیگر را نیز دیده ام یكی «بید مجنون»، دیگری «حكم» و بعد از آن «ننه گیلانه» كه اولی نتیجه می گرفت كور بودن صدمرتبه بهتر از بینایی است، چون در بینایی عشق اتفاق جداً محتملی است، در دومی با وجود یكی دو صحنه ناب سینمایی (مثل ملاقات اشقیا بر روی پلكان رستوران)، جهت های ضدروشنفكری فیلمساز به شدت آزارم داد و معلوم نبود چرا همه این اشقیا كراوات داشتند و خانه یكی دو تن از آنها كه دوربین به آن راه یافت پر از كتاب بود! در سومی تاكیدهای احساساتی بر نكاتی كه در چارچوب های مجاز تبلیغاتی فقط قابل طرحند مرا یك بار دیگر ناامید كرد. بعضی وقت ها حركت در محدوده های مجاز نتیجه ای جز تثبیت قرائت رسمی از موضوعات حساس دربر ندارد؛ بهتر است از آن اجتناب شود. اما اینك با تماشای «چهارشنبه سوری» و با وجود ایراداتی كه به آن اشاره كردم، نمی توانم شادی ام را از تماشای فیلمی كه تا حد قابل اعتنایی ملودرام های خانوادگی را از طریق یك نگاه متفاوت و ساختی غیرمسطح ترقی می دهد، پنهان كنم.
نویسنده:امیرحسن چهل تن
منبع : سایت خبری ـ تحلیلی سینمای ما


همچنین مشاهده کنید