پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

حُجره‏هایِ شریف نبوی(ص)


حُجره‏هایِ شریف نبوی(ص)
● بنایِ حُجره‏ها و توصیفِ آن‏ها
هنگامی كه پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وارد مدینه منورّه شدند، مردم مدینه شادان و شادمان از مقدم گرامی‏شان استقبال كردند.
مردم مدینه در مهمان نوازی از آن حضرت، به رقابت برخاستند. از این تاریخ، هر كاری در این شهر، از بركت این هجرت فرخنده، با شادمانی آغاز شد. و این طبیعی است كه این شهر از این كار به وجد آید و چرا نیاید در حالی كه خدای تبارك و تعالی این شهر را به حضور بهترین خلقش و گرامی‏ترین رسولانش شرف بخشید و به این خصیصه مكرّم داشت.
آری، با حضور آن حضرت، مردم شادمان، هوا عطر آگین و شهر نورانی شد.
اَنَس بن مالك در این باره گفته است: «هرگز روزی را بهتر و نورانی‏تر از روزی كه پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وارد مدینه شدند، ندیده‏ام. نیز روزی بدتر و ظلمانی‏تر از روزی كه آن بزرگوار از دنیا رفتند، نیافتم.»(۱)
همو گفته است: «روزی كه پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وارد مدینه شدند، همه چیز در آن نورانی گردید و چون روزی كه پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در آن از دنیا رفتند، فرا رسید، همه چیز را در مدینه تاریكی فرا گرفت. و از دفن آن حضرت فارغ نشدیم كه دلهایمان را انكار كردیم.»(۲)
پیامبر در محلّه بنی عَمْرو بن عَوْف در قُبا فرود آمدند و این مطابق با روز دوشنبه، برابر با ماه ربیع الأوّل بود.
چون آن حضرت وارد مدینه شدند، مردم مدینه از خانه بیرون آمدند و در كوچه‏ها و راه‏ها ریختند و بر بالایِ بام‏ها برآمدند. بچه‏ها و خدمتگزاران در حالی كه از خانه بیرون آمده بودند، فریاد می‏زدند: «محمد پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آمدند، اللّه‏ اكبر، محمّد پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آمدند.»
اَنَس بن مالك، استقبال انصار از پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را این گونه وصف می‏كند: «كنیزكانی از بنو نجّار در حالی كه دف می‏زدند، این گونه می‏سرودند:
نَحْنُ جَوادٍ مِنْ بَنی النَجّارِ یا حَبَّذا مَحَمَّدٌ مِنْ جارِ(۳)
«ما كنیزكان بنو نجاریم، چه خوش همسایه‏ای است محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله !»
حَبَشیان مدینه به میمنت ورود پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به‏بازی‏نیزه پرداختند و زنان مدینه بربالایِ‏پشت‏بام‏ها،این سرود را می‏خواندند:
طَلَعَ البَدْرُ عَلَیْنا مِنْ ثَنیّاتِ الوَداع
وَجَب الشُّكْرُ عَلَیْنا ما دعا للّه‏ِِ داع
أیُّها المبعوثُ فینا جِئتَ بالأَمْرِ المُطاع(۴)
«ماه از گذرگاه‏هایِ گردنه وداع بر ما پدیدار شد.»
«تا آنگـاه كه خوانندگان خدا را بخوانند، شكـر خدایِ بزرگ بـر ما واجـب اسـت».
«ای برانگیخته خداوند در میان ما، فرمانت مطاع است».
پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله حدود ده شب در میان بنو عمرو بن عوف اقامت گزیدند و مسجدی كه از روز آغازین بر بنیاد تقوا بود، پایه ریزی كردند و در آن نماز گزاردند. پس از آن پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بر مركبِ خویش سوار شدند و با مردم به حركت درآمدند. هر كس از همراهان از سر رقابت می‏كوشید تا زمامِ شتر آن بزرگوار را به دست گیرد ولی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏فرمود: «دَعُوها فَإنّها مأمـورهٌٔ»؛ «شتر را رها كنیـد كه مأمـور اسـت».
شتر رفت تا در مكان مسجد پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در مدینه زانو زد. در این زمان آنجا كسانی از مسلمانان نماز می‏خواندند.
این محل در آن دوران، محل خشك كردنِ خرمایِ سُهَیل و سَهْل دو پسر بچه یتیم بود كه در قیمومت و كفالت سَعْدبن زُرارَه به سر می‏بردند پس از زانو زدن شتر فرمودند:
«هذا إنشاء اللّه‏ المنزل»
«اینجـا اگـر خدا بخـواهد تنـزل خواهـد شد».
پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آن گاه آن دو یتیم را فرا خواندند و درباره خرید زمینشان با آنها گفت و گو كردند، حضرت بر آن بودند تا آن محل را از آن دو خریداری نمایند و در آن مسجد بنا كنند، ولی آن دو پسر از فروختن آن زمین خود داری كردند و گفتند: «ای پیامبر خدا، آن را نمی‏فروشیم بلكه به شما می‏بخشیم».
پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دلسوز و مهربان بودند، از این كه آن زمین را این گونه بپذیرند، ابا فرموده، اصرار بر خرید آن كردند. تا آن را خریدند دستور دادند در آنجا مسجدی بنا شود.
اَنَس بن مالك در این باره گفته است: پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وارد مدینه شدند و در بلندی‏های مدینه در محلّه‏ای به نام بنو عمرو بن عوف فرود آمدند. مدتِ اقامتِ آن حضرت در این محله دو هفته بود.
پس از آن، به سوی بنو نجّار فرستاد و آنها در حالی كه شمشیر حمایل كرده بودند، خدمت رسیدند.
اَنَس گوید: گویی كه من اكنون به پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏نگرم كه بر مركبش سوار بودند و ابوبكر بر ردف ایشان قرار داشتند. بنو نجّار بر گرد آن حضرت حلقه زده بودند تا آن كه حضرت بر در خانه ابوایوب انصاری رحلِ اقامت افكند.
پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله چون وقت نماز می‏شد، نمازهایِ خود را در خفتنگاه گوسفندان به جای می‏آوردند.
حضرت دستور بنایِ مسجد دادند و برای این كار به سوی بنو نجّار فرستادند و به آنها فرمودند: «یابنی النجّار ثامنونی بحائطكم هذا»
«ایفرزندان نجّار درباره قیمت زمینتان با من سخن بگویید.»
آنها گفتند: «ما بهایِ آن را جز از خدایِ عزّوجلّ نخواهیم».
اَنَس گفته است: در این زمین چیزهایی كه می‏گویم قرار داشت، گورهایِ مشركان، ناهمواری‏ها و درختان خرما. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دستور داد گورهای مشركان را نبش كردند و ناهمواری‏ها را هموار ساختند و نخلستان‏ها را تخریب و نخلها را بریدند.
قبله مسجد را از نخل ساختند و دیوارها را از سنگ برآوردند. مسلمانان در حالی كه سنگ حمل می‏كردند، رجز می‏خواندند. پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در میانِ آنها بود و این شعر بر لبانِ مباركشان مترنّم بود.
أللّهم لاخیرَ إلاّ خیرُ الآخرهٔ فانصر الأنصارِ و المهاجِرَه(۵)
«خدایا! هیچ خیری جز خیر آخرت نیست. خدایا! انصار ومهاجران را یاری‏كن.»
اصحاب رسول‏خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دراجرای امرآن حضرت صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بر یكدیگر پیشی می‏گرفتند.
آنان بر آن بودند تا مسجدی نیكو بسازند و دیوارها و بنیاد آن را استوار گردانند ولی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پیش از دست بردن به چنین كاری فرمودند: برای من عریش (بنای مُسقّف) چون بنایِ مسقّف موسی علیه‏السلام از شاخه‏ها و ساقه‏هایِ نخل بنا كنید و سرپناهی چون سرپناهِ وی بنیان نهید؛ زیرا كار ساختن، به شتاب بیشتر از این، نیاز دارد.
به حرت عرض شد: سرپناه موسی علیه‏السلام چگونه بود؟
فرمودند: «به گونه‏ای بود كه چون در زیر آن به پا می‏خاست سرش به سقف می‏خورد حضرت وقت بیش از حد درباره بنا صرف كردن را مناسب ندانستند و تزیین آن را نیز تجویز نفرمودند؛ زیرا نمی‏خواستند كه نیروی اصحاب در كارهای غیر سودمند و كم اثر صرف شود.
اصحاب گرامی پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آستین جدیّت بالا زدند و مجدّانه برای بنایِ این مسجد بزرگ كوشیدند؛ مسجدی كه مشعل خیر و هدایت شود و تا روز رستاخیز بر بشریت نور افشانی كند و چراغ تمدن و بیداری را روشن گرداند و انسانیّت را بار دیگر از خواب گران بیدار گرداند.
پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله با اصحاب، خشت‏هایِ بنا را برای مسجد با دامن حمل می‏كردند و با این كار زمینه‏ساز ایجاد رغبت و همكاری در اصحاب می‏شدند.
پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله با این كار درس عملی و تعاون و مساوات به اصحاب می‏دادند و این برترین توجیه و بهترین تربیتِ حقیقی بود؛ زیرا تربیت صحیح آن است كه از راه عمل - نه حرف - تأثیر بگذارد. از قدیم گفته‏اند: «هر كس با سخن مردم را پند دهد تیرهایش به خطا می‏رود و هر كس با كارش مردم را پند دهد، تیرش به هدف می‏خورد.»
آن حضرت در حالی كه همپای مردم در ساختن این مسجد شركت می‏فرمودند این شعر را بر لبان مبارك زمزمه می‏كردند.
هذا الحِمالُ لاحمال خیبر هذا أَبرُّ رَبَّنا و أَطْهَرْ
«این بارها بار خرمایِ خیبر نیست ولی در آخرت از بارهایِ خرمایِ خیبر نیكوتر و پاكیزه‏تر است.»
و یا می‏فرمودند:
أللمَ إنَّ الأجَر أَجرُ الآخِرَهٔ فارحم الأنصارَ و المُهاجرهٔ
«خداوندگارا! پاداش، همان پاداش آخرت است. خدایا! بر انصار و مهاجران ببخش!»
طبیعی است كه انشا و شعر در حین عمل باعثِ انگیزش همّت و افزایش نشاط و سرگرم شدن و در نتیجه فراموش كردن سختی كار و مدت عمل می‏شود.
اصحاب چون دیدند كه پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله این گونه در عمل فرو رفته و شعر می‏خواند حریصانه به كار پرداخته و از توان خود بهره جستند و تلاش و رقابتشان افزون شد. یكی از گویندگان گفت:
لئن قَعَدنا و النَبیُ یَعْمَلُ ذاكَ إذا لَلْعَمَلُ المُضُلَّلُ
«اگر ما بنشینیم و پیامبر خدا كار كند. این كار، كاری از سرِ گمراهی است».
علی علیه‏السلام فرزند ابوطالب در حالی كه با شادمانی و سرور مشغول كار بنایِ مسجد بودند، این گونه ارشاد می‏فرمودند:
لا یَسْتَوی مَنْ یَعمرُالمساجدا یدأبُ فیها فائما و قاعدا
و مَنْ یُری عن الغُبارِ حائدا
«آن كس كه در بنایِ مسجد مُجدّانه می‏كوشد و برخاسته و نشسته، در كار آن تلاش می‏كند، با آن كس كه خود را از غبار كنار می‏كشاند، یكسان نیست!»
در حین كار، شخصی از یمامه به نام «طلق بن علی» از بنو حَنیفه وارد شد، او هنگامی كه دید پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مسجد بنا می‏نهند و مسلمانان با او مشغول‏اند، چون در ساختنِ گِل خُبره بود، دست به كار شد. او خود گفته است: چون چنین دیدم، بیل را برداشتم و گل را به هم مخلوط كردم. پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در حالی كه به من می‏نگریست، می‏فرمود: «إِنَّ هذا الحَنَفیّ لَصاحبُ طینٍ»؛ «این مرد حنفی گِل ساز خوبی است!»
پبامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از آن مرد به خاطر مهارتش در ساختنِ گِل و آمدنش در وقت مناسب، خوشحال شد و به اصحاب فرمود:
«قَرِّبوا الیَمامیَ من الطّینِ، فإنَّه أَحْسَنُكُم له مَسْكا و أشَدُّكُم مَنْكِبا».
«كار گل را به این مرد یمامی بسپارید، اواز همه‏شما درساختن‏گِل‏ماهرتر و شانه‏اش از همه شما در حمل آن توانمندتر است».
سرانجام این كار با كوشش و همّت به پایان آمد، كاری كه از حیث بنا ساده و از حیث معنی و محتوا پرسود بود.
مساحت مسجد نبوی هفتاد ذراع در شصت ذراع بود. ستون‏های مسجد را از چوب ساخته و در وسط آن مساحتی برای مسجد در نظر گرفته بودند.
چون بنای مسجد شریف نبوی پایان یافت، پیامبر دو حجره برای سوده دختر زمعه و عایشه، دو همسر خود؛ كه در این وقت در حباله نكاح آن حضرت بودند، ساخت.
سوده دختر زمعه قرشی اول زنی بود كه حضرت بعد از وفات حضرت خدیجه با وی ازدواج كرد و مدت سه سال با او به سر آورد، پس از آن با عایشه ازدواج كرد.(۶)
و اقدی از برادر زاده زُهْری و او از پدرش نقل كرده است كه: پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در رمضان سال دهم از بعثت با سوده ازدواج كرد و با او به مدینه هجرت كردند. این زن در شوال سال ۵۴ هجری در مدینه درگذشت.(۷)
ازدواج حضرت با عایشه در مكّه حدود چهارده ماه پیش از هجرت بود.(۸) عایشه با والدینش هجرت كرد و پیامبر گرامی‏خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در شوال سال دوم هجری هنگام مراجعت از غزوه بدر با او ازدواج كرد و او در این حال نُه سال داشت.
پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دو خانه بر اساس بنایِ مسجد و با خشت و چوب خرما، برای این دو ساختند. و با پارچه‏ای مویین دری بر آنها آویختند.
خانه‏عایشه تك دری از چوب عرعر یا چوب ساج داشت. پس از مدتی این خانه دارای دو در شد و مردم هنگامی كه برای سلام گفتن بر پیامبر وارد می‏شدند، دسته دسته از دری وارد می‏شدند و از در دیگر بیرون می‏رفتند.(۹)
بیت درعُرف آن زمان به اتاق ـ در كاربرد امروز ما ـ اطلاق می‏شد و باید دانست كه خانه رسول خدا مركّب از اتاق‏هایِ نسبتا وسیعی بود، آن گونه كه اشاره كردیم.
اما فرش خانه پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله چیز شگفتی بود و از آرایش و زیور دنیایی به كلّی عاری بود. و با فرش ملوك و سلاطین سازگاری نداشت... جنس آن از پوست و پوشال درخت خرما بود كه حضرت بر آن می‏خوابید.
بر حسب نقل عایشه، فرش خانه پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به هنگام خواب راحت نبود. احمد بن حنبل در مسند، از عایشه نقل كرده است كه گفت: «من بر فرش خانه بین پیامبر و قبله قرار داشتم، گاهی كه برای حاجتی مجبور به خروج بودم و آن حضرت در حال نماز بودند، از پایین پایِ تخت، از بیم آنكه چهره‏ام بر آن حضرت نیفتد، حركت می‏كردم.
بستر پیامبر از بافتنی زبر، با تار و پودهای درشت و خشن تهیه شده بود. از جندب بن سلیمان نقل است كه نخل كوچكی به پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله اصابت كرد و انگشت آن حضرت خون‏آلود شد. حضرت فرمود:
ماهی إلاّ إصبعٌ دَمِیَتْ و فی سبیل اللّه‏ ما لَقیتْ
«این جز انگشتی نیست كه در راه خدا خون آلود شده است».مُغیرهٔ بن شُعبه گفته است: رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله تخته پوستی داشت. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دوست می‏داشت كه پوستی دباغی شده داشته باشد و بر آن نماز بخواند.
عایشه گوید: از جمله فرش‏هایِ خانه، حصیری بود كه در روز می‏گستراندیم و شب آن را به خود اختصاص می‏دادیم.(۱۱)
از وسایل خانه، پرده كوچكی بوده كه عایشه در خانه قرار داده بود و پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دستور داد آن را بردارند، زیرا كه تصاویری بر آن وجود داشت.
احمد بن حنبل از قول عایشه آورده است: پوششی (پرده‏ای) داشتیم كه تصویر پرنده‏ای بر آن بود و هر كس از در وارد می‏شد، آن را از روبه‏رو می‏دید. روزی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: عایشه! این پرده را تغییر ده؛ زیرا هر گاه وارد خانه می‏شوم و آن را می‏بینم، به یاد دنیا می‏افتم. همچنین عایشه نقل می‏كند كه: رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله قطیفه‏ای از حریر داشت كه آن را می‏پوشیدیم.
پیامبر دوست نداشت در خانه‏اش تصویر باشد؛ زیرا این كار باعث منع ورود فرشتگان به منزل می‏شد. از این رو هر گاه گونه‏ای از آنها را می‏دید دستور می‏داد محو و زایلش كنند و اجازه نمی‏داد كه در خانه‏اش لباسی باشد كه در آن تصویری صلیب گونه است. بلكه امر به زائل كردن آن می‏فرمودند.(۱۲)
و نیز از عایشه نقل است كه: پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وارد خانه شد و من خود را با لحافی كه اَشكال و تصاویری داشت پوشانده بودم، حضرت اشكال را زدود و آنگاه فرمود: «روز رستاخیز عذاب كسانی از همه سخت‏تر است كه خلق خدا را به تصویر می‏كشند».(۱۳)
از جمله فرش‏های خانه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرش (تشك) پشمین بود كه حضرت بر آن می‏خوابیدند. عایشه درباره آن گفته است: خوابگاه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از تشكی چرمین بود كه در درونش پوشال نخل داشت.
رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله متكّایی داشت كه عایشه درباره آن نیز سخنی دارد و می‏گوید: متكای پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله كه بر آن می‏خوابیدند از چرم و درون آن پر از پوشال خرما بود.(۱۴)
فرش خانه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله زیاد نبود. آن حضرت می‏فرمود: «باید بستری برای مرد، بستری برای زن و بستری برای مهمان باشد و چهارمی برای شیطان است».(۱۵)
پشت حجره عایشه محلی بود كه آن را محل قضایِ حاجت قرار داده بودند. عایشه گوید: به پیامبر عرض كردم، داخل آبریزگاه شما می‏شویم و چیزی نمی‏بینیم. حضرت فرمود: «آنچه از انبیا خارج شود، زمین آن را می‏بلعد، از اینرو است كه اثری از آن دیده نمی‏شود.»(۱۶)
در دوران گذشته، آبریزگاه‏ها در خانه بنا نمی‏شد. زنان پیامبر شبانگاهان برای قضایِ حاجت به مناصع می‏رفتند. و آن محل، زمینِ وسیعی بود كه در ناحیه بقیع قرار داشت.(۱۷)
بعد از حادثه افك، آبریزگاه‏ها را در منزل ساختند و آن در سال پنجم هجری بود. محل پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در داخل حجره‏ها بود؛ زیرا مكان خاصی برای استحمام آن حضرت اختصاص نیافته بود.
میمونه همسر دیگر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله چگونگی غسل كردن آن حضرت را چنین بیان می‏كند: برای پیامبر پرده كشیدم تا غسل جنابت كند. آن حضرت ابتدا با شست و شوی دستانش آغاز كرد، آنگاه آب را با دست راستش به چپ ریخت و سپس عورت و آنچه بدان اصابت كرده بود را شست و بعد با دستان خویش بر دیوار یا زمین زد. سپس مثل وضو ساختن برایِ نماز، وضو ساخت، بدون اینكه پاهایش را بشوید. و در آخر آب بر پاهای خود ریخت و آنها را به هم نزدیك كرد و شست و شو داد.(۱۸)
پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله با هر زنی كه ازدواج می‏كرد، برای او خانه‏ای می‏ساخت و او را در آن ساكن می‏كرد. تا زمانی كه تعداد این حجره‏ها به نُه باب رسید. این حجره‏ها بین حجره عایشه به طرف سمت چپ ساخته شده بود و درهایشان همه به مسجد باز می‏شد. عُمران بن ابی اَنَس در توصیف حجره‏های شریف چنین آورده است:(۱۹) چهار تا از این خانه‏ها با خشت و بعضی از شاخه نخل بود. پنج حجره از آنها از شاخه نخل بود كه با گل اندود شده بود. بر در این خانه‏ها درهایی از پرده‏هایِ مویی آویخته بودند. این پرده‏ها را اندازه گرفتم كه سه ذرع در سه ذرع بود.
وسایل منزل پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در نهایت سادگی بود. ظرفِ (دیگ) بزرگی داشتند كه در آن مردم را غذا می‏خوراندند.
عبداللّه‏ بن بُسْر این ظرف را این گونه توصیف می‏كند: پیامبر ظرف بزرگی داشتند كه به آن «غَرّاء» می‏گفتند و چهار نفر آن را حمل می‏كرد.
چون چاشت می‏شد و سجده چاشت می‏گذاردند، این ظرف را می‏آوردند و در آن ترید می‏كردند و به دور آن جمع می‏شدند. و هر گاه تعداد افراد زیاد می‏شد، پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از سر سفره بپا می‏خاست.
یكی از بادیه نشینان پرسید: این جلسه طعام چیست؟ حضرت فرمود: «خداوند بنده‏ای بخشنده قرارم داد و ستمكار كین توزم نیافرید».
آنگاه فرمود: «از اطراف آن بخورید و برجستگی داخل آن را رها كنید كه خداوند بر بركتش خواهد افزود».(۲۰)
بر در خانه پیامبر دربانی نبود كه مردم را از ورود به آن باز دارد. هر كس در هر زمان می‏خواست وارد خانه پیامبر شود، حضرتش را می‏یافت.
اَنَس گفته است: پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بر پیرزنی گذشت كه در مصیبت فرزندش می‏گریست، خطاب به او فرمود: «از خدا بترس و شكیبایی كن».
آن زن گفت: تو بر مصیبت من دل نمی‏سوزانی! به وی گفتند: این پیامبر بود. آن زن به سوی پیامبر آمد و بر در خانه‏اش دربانی نیافت و به پیامبر عرض كرد: ای پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله تو را نشناختم.
حضت فرمود: «صبر، در مصیبتِ نخستین است».(۲۱)
روایت دیگری در توصیف حُجره‏های خانه پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آمده كه بخاری آن را از طریق داود بن قیس در كتاب الأدب المفرد آورده است.
داو بن قیس گوید: حُجره‏هایی از شاخه‏هایِ خرما، كه از بیرون به پوششِ مویین آمیخته شده بود، دیدم. فكر می‏كنم عرض حجره از درِ آن تا درِ خانه، شش یا هفت ذرع بود. بیتِ درون ده ذرع بود و تصور می‏كنم كه ستون‏های آن به هشت یا هفت عدد می‏رسید.(۲۲)
حسن بَصْری كه در دامن ام سَلَمه همسر پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله تربیت شده، در توصیف خانه‏هایِ پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آورده است:
من هنگامی كه جوانی نورس بودم و داخل حجره‏هایِ پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏شدم، سقف حجره‏ها را می‏توانستم با دستم لمس كنم. حجره‏های پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از چوب عرعر پوشیده شده بود.(۲۳)
اما در این حُجره‏ها، آنهارا كه حلقه نداشتند، با انگشت می‏زدند.
پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله خارج از حجره‏ها تنوری داشتند كه از آن، برای پختن نان و جز آن استفاده می‏كردند. این تنور مخصوص به پیامبر نبود، بلكه شریكی هم داشتند. در این باره یكی از زنان صحابی، دختر حارث بن نعمان، كه پدرش از اهل بدر و احد بود، چنین می‏گوید: «حرف قاف» را جز از لبان پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نیاموخته‏ام، هر روز جمعه خطبه می‏خواند. تنور ما و تنور پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله یكی بود.(۲۴)
نوشته‏اند: هنگامی كه پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله غزوه دومهٔ الجندل را انجام دادند، امّ سَلَمه خانه‏اش را با خشت تعمیر كرد. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله چون از سفر برگشت به خشت‏ها نگاه كرد و در حالی كه اولین كس از زنانش هم وارد شد از او پرسید: این بنا چیست؟ ام سَلَمه در پاسخ گفت: می‏خواستم با این كار مانع چشم‏هایِ بینندگان به درون خانه شوم. حضرت فرمود: «ای ام سلمه، از بدترین چیزی كه مال مسلمان در آن صرف می‏شود، ساختمان است».(۲۵)
پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از گرایش به زیورِ دنیا روی گردان بودند. آن بزرگوار از ورود به خانه دخترش حضرت فاطمه علیهاالسلام كه از دوست داشتنی‏ترین كسان نزد او بود، به سبب زینتی كه یك بار بر در خانه به كار برده بود، امتناع فرمودند.
ابوداود از سفینه ابوعبدالرّحمن نقل كرده كه شخصی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب را با هدیه طعامی مهمان كرد. حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمودند: كاش پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را دعوت می‏كردیم تا از این غذا با ما بخورند. پس حضرت را دعوت كردند و چون هنگام ورود دست به چهار چوب در نهادند، پرده‏ای پشمین و رنگین را مشاهده فرمودند كه در محلی از خانه نصب شده بود. حضرت صلی‏الله‏علیه‏و‏آله برگشتند.
حضرت فاطمه علیهاالسلام به علی علیه‏السلام فرمود: به دنبال پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بروید و ببینید سبب مراجعت ایشان چه بوده است؟ علی علیه‏السلام فرمود: بر اثر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله حركت كردم، عرض كردم ای پیامبر خدا، چه كاری باعث برگشت شما شد؟ حضرت فرمود: «نه مرا و نه هیچ پیامبری را سزد كه وارد خانه آرایش شده شود!»(۲۶)
از عبداللّه‏ بن عمر نقل شده است: روزی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله برای دیدار فاطمه علیهاالسلام آمد و پرده‏ای بر درخانه‏اش یافت، روی برگردانید. در حالی كه نوشته‏اند، پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله كمتر دیده شده كه مدینه وارد شود و به فاطمه علیهاالسلام سر نزند.
علی علیه‏السلام به خانه آمد، فاطمه را اندوهگین یافت. فرمود: چه پیش آمده است؟ فاطمه علیهاالسلام فرمود: پیامبر پیش من آمدند ولی به خانه وارد نشدند. علی علیه‏السلام نزد پیامبر آمد و عرض كرد: ای فرستاده خدا، فاطمه از اینكه بر او وارد شده و به خانه نیامده‏ای، سخت اندوهگین شده است! پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: «مرا با دنیا چه كار؟ مرا با پرده الوان چه كار؟».
علی علیه‏السلام پیش فاطمه علیهاالسلام رفت و او را از گفته رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آگاه كرد. فاطمه فرمود: به پیامبر خدا عرضه كن در این باره مرا چه امر می‏كنند؟
پیامبر فرمود: «به فاطمه بگو آن را برای فلان قبیله بفرستد».
در این باره باز از ثوبان مولایِ پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقل شده است كه پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله چون سفر می‏كردند آخرین كس از خانواده‏اش را كه دیدار می‏كردند، حضرت فاطمه بود و چون از سفر برمی‏گشتند اولین كس از خانواده‏اش را كه دیدار می‏كردند باز فاطمه علیهاالسلام بود.
پیامبر از غزوه‏ای برمی‏گشت، فاطمه علیهاالسلام پرده‏ای بر در آویزان كرده و دو دستبند نقره‏ای به دستان حسن و حسین علیهماالسلام كرده بود. حضرت بر در خانه فاطمه آمد ولی داخل نشد. فاطمه علیهاالسلام پنداشت آنچه باعث وارد نشدن پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به خانه ایشان شده، همین‏ها بوده است. پرده را برداشتند و دست‏بندها را از دستان فرزندان گشودند. آن دو گریان پیش پیامبر رفتند.
پبامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دست‏بندها را از آن دو گرفتند و فرمودند: «ای ثوبان اینها را برای فلان قبیله (خانواده) ببر. این‏ها اهل بیت من‏اند، من دوست ندارم از طیّباتشان در همین دنیا بهره ببرند. ای ثوبان برای فاطمه علیهاالسلام گردن بندی از چوب و دو دست‏بند از عاج خریداری كن.(۲۷)
عطاء خراسانی گفته است: حُجره‏های زنان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را دیدم، از پوشال خرما بود و بر درشان پارچه‏ای مویین آویزان بود. بعدا من خود شاهد بودم دستور ولید بن عبدالملك را مبنی بر ویران كردن حجره‏ها كه خوانده می‏شد. روزی غمناك‏تر از این روز ندیدم.
عطاء همچنین گوید: از سعید بن مُسیّب شنیدم كه می‏گفت: سوگند به خدا دوست داشتم آنها خانه‏ها را به حال خود رها می‏كردند تا نسل جدید مدینه و كسان دیگری كه از مكان‏های دیگر می‏آمدند، می‏دیدند كه چگونه فرستاده خدا در طول زندگی‏اش به این وضعیّت اكتفا كرد! این كار باعث می‏شد تا مردم از افزون خواهی و فخر فروشی باز داشته شوند.(۲۸)
عمران بن ابی اَنَس به هنگام شنیدن كلام عطاء گفته است: در مسجد بودم و تنی چند از اصحاب پبامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مثل، ابوسَلَمهٔ ابن عبدالرّحمن، ابواُمامهٔ بن سَهْل، خارجهٔ ابن زید را دیدم كه از شدّت این مصیبت آن اندازه گریستند كه ریششان از اثر اشك خیس شد.
در این موقع ابواُمامه گفت: ای كاش بناها به حال خود رها می‏شد تا مردم بنا را می‏دیدند و در می‏یافتند كه خداوند چگونه برای پیامبرش ـ كه كلیدهایِ خزانه‏هایِ دنیا در دستش بود ـ به چنین بنایی رضایت دادند!● محل جغرافیایی حُجْره‏ها
پیشتر گفتیم كه پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وقتی بنایِ مسجد شریف را به پایان آورد، دو حُجره برای دو تن از همسرانشان سوده و عایشه ساخت. این دو خانه از همان مواد بنایِ مسجد از خشت و پوشال نخل بنا نهاده شده بود. درباره جهت وقوع مكان حُجره‏ها ابن نجّار در تاریخش(۲۹) آورده است:
سیره نویسان نوشته‏اند: پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله حجره‏ها را بین قبله و شرق، به سمت باب شامی بنا نهادند، نه در جهتِ غرب.
این حجره‏ها از مسجد بیرون بود و جز از طرف مغرب، به صورت دایره مانندی مسجد را در میان گرفته بود. درِ همه این حجره‏ها به مسجد باز بود.
نیز همین مورّخ گفته است: چون پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله با دیگر همسران ازدواج كردند، برای هر یك از آنها حجره‏ای ساختند. این حجره‏ها نُه عدد بود. محل بنایِ این حجره‏ها از خانه عایشه تا دری كه بعد از باب النبی می‏آمد، قرار داشت.
سَمْهودی(۳۰) گفته است: «مراد ابن نجّار از بابی كه بعد از باب النبیّ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏آمد، بابی است در جهت مقابل از طرف مغرب كه اكنون به باب الرّحمه معروف است.
سمهودی می‏افزاید:
«آنچه باعث شد تا این رأی را اظهار كنیم، نظر ابوسعد در «شرف المصطفی» است كه به سند خود از محمّد بن عمر روایت كرده، می‏گوید:
از مالك بن ابی الرّجال پرسیدم: خانه‏هایِ همسران پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله كجا واقع شده بود؟ وی از طریق پدرش و پدرش از طریق مادرش بیان داشت كه همه این خانه‏ها در سمتِ چپ واقع شده بود، به طوری كه اگر پشت سر امام در مقابل منبر به نماز می‏ایستادی، همه این خانه‏ها در سمت چپ تو واقع می‏شد. این محدوده خانه‏ها بود.
چون زینب در گذشت، پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله امّ سَلَمه را داخل خانه ایشان كردند».
منظور از «زینب» در اینجا زینب دختر خُزَیمه هلالی است كه از امّ المؤمنین‏هاست وی به سبب كارهایِ خیرش لقب «اُمّ المساكین» داشت.
این ام المؤمنین، پیش از ازدواج با پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله همسر عبداللّه‏ بن جَحْش بود كه در غزوه اُحُد به شهادت رسید. پس از آن پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله او را به همسری خود در آوردند. وی دو ماه در خانه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بود و درگذشت. پس از وی پیامبر در سال چهارم هجری با امّ سَلَمه ازدواج كرد و او را در خانه زینب جا داد. در ماه ربیع الأوّل(۳۱) همین سال پیامبر غزوه دَومهٔ الجَنْدل را انجام داد و در مدت این غزوه، سِباع بن عَرْفَطَه غَفاری را به نیابت، در مدینه گماشت. چون از این غزوه باز گشت، مشاهده كرد كه ام‏سَلَمه حجره‏اش را با خشت بنا نهاده است. خطاب به وی فرمود: این بنا چیست؟ ام سَلَمه گفت: می‏خواستم با این كار مانع از دید مردم شوم.
حجره‏ها جز از طرف غرب، مسجد را در میان می‏گرفتند و درهای این حُجره‏ها همگی به مسجد باز می‏شد.
اگر كسی دست خود را از داخل حجره‏ها بیرون می‏كرد، دستش داخل مسجد می‏شد. مؤید این سخن مطلبی است كه بخاری از عایشه نقل كرده است. وی می‏گوید:
من چون در عادت به سر می‏بردم، پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از داخل مسجد سرشان را به من نزدیك می‏كردند و من مویشان را مرتّب می‏كردم. پیامبر در این حال در مسجد معتكف بودند.(۳۲)
ابن حَجَر عَسْقَلانی آورده است كه: حُجره عایشه به مسجد چسبیده بود.(۳۳)
همچنین بخاری از عایشه نقل می‏كند: گرچه پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله هنگامی كه در مسجد بود، سرش را برای مرتب كردن داخل خانه می‏كرد، ولی در زمانی كه معتكف بود، جز برای حاجتی به خانه نمی‏آمد.
اتّصال در حجره عایشه با مسجد نبوی شریف از طریق آنچه كه احمد بن حنبل در مسند(۳۴) آورده، توضیح داده شده است بدین صورت كه: پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در ایّامی كه در مسجد معتكف بودند، پیش می‏آمدند و بر باب حجره من تكیه می‏زدند. من سرشان را می‏شستم. در این حال من در حجره‏ام بودم و پیامبر هم در داخل مسجد بودند. ...
نوشته‏اند كه در خانه عایشه پنجره‏ای بود و او از آن به مسجد می‏نگریست. همین سان، خانه‏ام سَلَمه مقابل مسجد بود.
زینب دختر امّ سلمه از مادرش نقل كرده است كه: بسترش در جوار دیوار مسجد پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بوده است.(۳۵)
حجره‏ها به هم متّصل بودند. بین خانه حَفْصه و عایشه راهی بود و آن دو از طریق این راه در حالی كه در خانه نشسته بودند، با هم صحبت می‏كردند.(۳۶)
خانه حضرت فاطمه علیهاالسلام در پیچ گذرگاه پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله قرار داشت. بین خانه عایشه و حضرت فاطمه علیهاالسلام دریچه‏ای بود كه پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله هرگاه قصد بیرون آمدن از منزل عایشه را داشتند، از دریچه حال حضرت فاطمه علیهاالسلام را جویا می‏شدند. حضرت فاطمه علیهاالسلام از پیامبر تقاضا كرد كه این دریچه را مسدود نمایند و آن حضرت دستور به مسدود كردن آن فرمودند.(۳۷)
«سیر تحولِ حُجْره‏های شریف بعد از رحلت پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله »
در كتا وفاء الوفا آمده است كه:
«بعد از وفات پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله همه را اندوه فرا گرفت. مردم به موضع قبر پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏آمدند و از خاك مقدس قبر برمی‏داشتند.
اولین كسی بود كه دیواری بر اطراف قبر بنا كرد و چون در دیوار روزنی بود، مردم از همان شكاف بز خاك برمی‏داشتند.
پس از دتی آن روزن را هم بستند».(۳۸)
پس از آن ابوبكر را در پهلوی پیامبر خدا دفن كردند و لحدش را به لحد پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله چسباندند.
ابوبكر را بر همان تختی كه پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را به هنگام فوت حمل كردند، نهادند و عمر بر او نماز خواند.
عمر و عثمان و طلحه و عبدالرحمن و پسرش داخل قبر او شدند.(۳۹)
عمر به هنگام مرگ، فرزندش عبداللّه‏ را پیش عایشه فرستاد كه از او اجازه بگیرد تا در جوار پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به خاك سپرده شود. عایشه به عبداللّه‏ گفت: می‏خواستم آن را برای خودم محفوظ دارم ولی امروز تو را بر خود ترجیح می‏دهم و ایثار می‏كنم.
عبداللّه‏ برگشت و خبر موافقت عایشه را اعلام كرد. بدین سان عمر را هم در كنار رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به خاك سپردند.
عایشه گفته است: پس از دفن عمر، بین قبور و خودم دیواری برآوردم.(۴۰) از این تاریخ بعضی از حجره‏ها فروخته شد.
سوده خانه‏اش را به عایشه داد و آن را طیّ وصیتی در حق او كرد.
وارثان صفیّه، خانه او را به صدو هشتاد هزار درهم به معاویه فروختند.
معاویه منزل عایشه را نیز به یكصد و هشتاد هزار درهم خرید.
در حجره‏ای كه قبر پیامبر خدا، ابوبكر و عمر قرار داشت، جای قبر دیگری نیز بود و می‏شد كسی دیگر را هم در آن دفن كرد.
زمانی كه عمر بن عبدالعزیز حاكم مدینه بود، دیوار قبور فرو ریخت و عمر دستور داد آن را بسازند.(۴۱)
ولید بن عبدالملك، حجره‏ها را خرید و به عمر دستور داد تا آنها را خراب كند و مسجد را توسعه دهد. عالمان و مردم مدینه از این امر ناراحت شدند و از آن اظهار ناخشنودی كردند.
عمربن عبدالعزیز، دیواری از سقف تا كفِ مسجد برای قبر پیامبر برآورد.
به این طریق حجره در وسط آن دیوار واقع شد.
در سال ۲۳۲ هجری در زمان متوكل عبّاسی اسحاق بن سَلَمه كه مأمور بنای مكه و مدینه بود، مأمور شد كه اطراف حجره را با سنگ مرمر تزیین كند.
این اثر تا سال ۵۴۸ هجری، زمان خلافت مقتفی عباسی، باقی بود. جمال الدین وزیر زنگیان، بنا را تجدید كرد و در اطراف حجره پنجره‏هایی تا سقف از چوب صندل و آبنوس تعبیه كرد.(۴۲)
در رمضان سال ۶۵۴ هجری آتش سوزیی در مسجد نبوی رخ داد كه باعث فرو ریختن سقف حجره قبر شریف شد.
مستعصم عباسی، گروهی از معماران را برای تعمیر فرستاد. این گروه، از باب احتیاط، به آنچه از سقف بر روی حجره فرو ریخته بود، دست نزدند. سقف حجره شریف را ساختند و دیوارهای قبلی را برآوردند. و دیوار شرقی را نیز تا باب جبریل برآوردند در سال ۶۶۷ هجری ملك ظاهر بیبرس از ممالیك، مقصوره‏ای بر گرد حجره شریف بین ستون‏ها و دیوار حجره‏ها و خانه حضرت فاطمه علیهاالسلام بنا كرد.
وی برای این بنا سه باب منظور كرد و بر اطراف حجره‏ها پلّكانی برای صعود به پشت بام احداث نمود. پس از آن در سال ۶۲۹ هجری درِ چهارمی بر آن افزوده شد.
در سال ۶۷۸ هجری، در عهد ملك منصور قَلاوون صالحی از پادشاهان ممالیك گُنبدی بر بالای سقف حجره شریف برآوردند. این گُنبد از پایین مربع شكل بود و از بالا هشت ركن داشت.
این قُبه، در ایام ملك ناصر حسن بن محمد بن قلاوون تعمیر شد و در عصر ملك اشرف شعبان در سال ۷۶۵ هجری ترمیم و محكم گردید.
در سل ۶۹۴ هجری، عادل زین‏الدین كتبغا پلكان حجره را توسعه داد و به سقف مسجد رسانید.
در سال ۷۶۰ هجری در عصر سلطان صالح اسماعیل بن ملك ناصر محمد بن قلاوون، قریه‏ای از بیت المال مسلمین در مصر خریداری شد و وی آن را برای امور پوشش كعبه و حجره مقدس و منبر نبوی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وقف كرد.
پوشش حجره در این زمان از ابریشم سیاه مخلوط به حریر سفید بافته می‏شد و بر گِردش رشته‏های نقره مذهب بود كه به صورت مطرّز می‏بافتند.
در سال ۸۵۳ هجری در دولت ظاهر چقمق، داخل مقصوره شریف را از مرمر رنگی فرش كردند.
در سال ۸۷۸ هجری، سلطان اشرف برای بنای عمارت، مقصوره اطراف، حجره را خراب كرد. به هنگام ویرانی، آثار حریق قبلی هم نمایان شد. مضجع شریف را از آن آثار پاك كردند وبنای حجره را برآوردند.
در سال ۸۸۶ هجری آتش سوزی دیگـری در مسجــد نبـوی رخ داد. آتـش در سقـف محاذی حجـره شریف درگرفـت و فلز (مس) گنبد بالای سقف ذوب شد و چوب‏های آن آتش گرفت. مقصوره اراف حجره شریف هم سوخت ولی حجره شریف سالم ماند.
پس از این حریق، به تجدید بنای مقصوره پرداختند و گنبدی بزرگ محاذی حجره و اطراف آن بر بالایِ آن ساختند و اطرافش را با ستون‏هایی كه از زمین مسجد برآمده بود، بالا آوردند.
در این تجدید بنا به جای گنبد كبود قبل از آتش سوزی، گنبدی از آجر ساختند. سپس برایِ استواریِ كار، ستون‏هایی در سه ضلع حجره بنا كردند تا گنبد را استوار نگه دارد. حجره و اطراف آن را از مرمر تزیین نمودند و پنجره‏هایی از مس بر گرد آن تعبیه كردند.
در سال ۱۲۳۳ هجری در زمان سلطان محمود بن عبدالحمید عثمانی، بار دیگر گنبد شریف تجدید بنا شد؛ زیرا شكاف‏هایی در بالای آن پدید آمده بود. گنبد را از بالا خراب كردند و از نو بنا نهادند. گنبد فعلی همان است كه در عصر عثمانی ساخته شده است.
در سال ۱۲۵۳ در زمان سلطان عبدالحمید عثمانی رنگ گنبد را سبز كردند و از این زمان گنبد مضجع شریف به نام «القُبَّهُٔ الخَضْراء» (گنبد سبز) معروف شد.
در داخل حجره شریف قصیده شیخ عبداللّه‏ بن علوی حدّاد حَضْرَمی (متوفای ۱۱۳۲ هجری) با مطلع زیر نقش بسته است:
سَلَكنا الفیافی و القِفَارَ عَلی النُّجب تَجدُّ بنا الأشواق لاحادی الرَكْبِ
این قصیده، شانزده بیت دارد.
در دوران ملك عبدالعزیز بن آل سعود، بعض ترمیمات و تعمیرات، در ستون‏های داخل حجره صورت پذیرفت.
حجره‏ها اكنون با دیوارهایی فلزی به رنگ سبز كه بر بالای آن آیه شریفه: إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللّه‏ِ أُوْلَئِكَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللّه‏ُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَی لَهُمْ مَغْفِرَهٌٔ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ نوشته شده، از مسجد مشخص شده است و سه قوس (طاق نما) كه اوّلی موازی قبر پیامبرخدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، دومی قبر ابوبكر و سوّمی قبر عمر قرار گرفته، در آن تعبیه شده است.
ستون‏هایِ روضه نبوی با مرمر منقّشِ زیبا برآورده و بر رویِ ستونی كه در طرف راست سلام كننده بر پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله قرار می‏گیرد، این شعر نقش بسته است:
یا خَیرَ مَنْ دُفِنَت بِالقاعِ أعظمُه فطابَ من طیبهنَّ القاعُ و الأَكَمُ
بر روی ستون سمت چپ نیز این شعر را نوشته‏اند:
نفسی الفداءُ لقبرٍ أنْتَ ساكِنُهُ فِیهِ العِفافُ وَ فیهِ الجُودُ وَ الكَرَمُ
پی‏نوشتها:
ـ احمد بن حنبل در مسند، ج۳، ص۲۴۰ و دارمی در سُنن، ج۱، ص۴۱
ـ احمد بن حنبل در مسند، ج۳، ص۲۲۱؛ ترمذی در سنن (الشّمائل) حدیث شماره ۳۷۴ و ابن ماجه در سنن، حدیث شماره ۱۶۳۱
ـ حاكم در مستدرك. ۴ ـ ابوسعد در «شرف المصطفی»؛ ابن حجر در فتح الباری، ج۷، ص۳۶۲ و سمهودی در وفاء الوفا، ج۱، ص۲۶۲ ۵ ـ صحیح مسلم، حدیث ۵۲۴ و سنن ابوداود حدیث ۴۵۳
ـ ذَهَبی، سِیَرِ اعلام النُّبَلاء، ج۲، ص۲۶۵
۷ ـ ابن سعد، الطّبقات الكبری، ج۸، ص۵۳ و سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۶۷
ـ سیر اعلام النّبلاء، ج۲، ص۱۳۵
ـ وفاء الوفاء، ج۲، ص۵۴۲
۰ ـ ابن سعد، «الطّبقات الكبری»، ج۱، ص۴۶۶
۱ ـ ابن سعد، «الطبقات الكبری»، ج۱، ص۴۶۷ و نجاری، ج۲، ص۲۱۴
۲ ـ احمد بن حنبل، مسند، ج۶، ص۵۲ و ابوداود، سنن ح۱۴۵۱
۳ ـ احمد بن حنبل، مسند ج۶، ص۸۶
۴ ـ ابوداود، سنن، ح۴۱۴۶
۵ ـ ابوداود، ح۴۱۴۲
۶ ـ سمهودی، وفاء الوفا، ج۲، ص۴۶۶
۷ ـ بخاری، صحیح، ج۱، ص۲۴۸
۸ ـ عبدالرزّاق، المصنّف، ج۱، ص۲۶۱
۹ ـ ابن سعد، الطّبقات الكبری، ج۱، ص۵۰۰ و تاریخ مدینه ابن نجّار، ص۳۵۸
۰ ـ ابوداود، ح۳۷۷۳
۱ ـ ابوداود، ح۳۱۲۴
۲ ـ سیوطی، الدرالمنثور، ج۷، ص۵۵۴
۳ ـ ابی سعد، الطبقات الكبری، ج۱، ص۵۰۱، وفاء الوفای سمهودی، ج۲، ص۴۶۳
۴ ـ ابوداود، سنن، ح۱۱۰۰
۵ ـ ابن سعد، الطبقات الكبری، ج۱، ص۴۹۹ و وفاء الوفا، ج۲، ص۴۶۱
۶ ـ ابوداود، ح۴۱۴۹
۷ ـ ابوداود، ح۴۲۱۳
۸ ـ سمهودی، وفاء الوفا، ج۲، ص۴۶۱
۹ ـ تاریخ المدینه، ابن النجّار، ص۳۵۸
۰ ـ وفاء الوفاء، ج۲، ص۴۵۹
۱ ـ الّروض الأنف، سُهَیلی، ج۳، ص۲۵۸
۲ ـ فتح الباری، ج۴، ص۲۷۲
۳ ـ همان، ج۴، ص۲۷۳
۴ ـ همان، ج۱، ص۴۰۱
۵ ـ ابوداود، مسند، ح۵۴۳
۶ ـ سمهودی، وفاء الوفا، ج۲، ص۵۴۳
۷ ـ همان، ج۴، ص۴۶۶
۸ ـ وفاء الوفا، ج۲، ص۲۴۴
۹ ـ تاریخ المدینه، ابن النجار، ص۳۸۹
۰ ـ وفاء الوفا، ج۳، ص۸۴۴
۱ ـ صحیح البخاری، ج۳، ص۲۵۵
۲ ـ تاریخ ابن النجّار، ص۳۹۳
منبع : سایت پیامبر اعظم


همچنین مشاهده کنید