چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

نشاط و شادی در سیره معصومان(ع)


نشاط و شادی در سیره معصومان(ع)
نشاط و سرور بخشی از سرشت انسان است. بدین جهت قوانین روح‏بخش اسلام به پیروان خود نشاط و شادمانی می‏بخشد. پیامبر خاتم‏نیز همیشه شادمان بود و بر این امر تاكید می‏ورزید. افزون‏براین، بعضی از روایات نشان می‏دهد معصومان(علیهم السلام)دركجا ودر پی چه مسایلی شاد می‏شدند و برای شاد و بودن چه برنامه‏هایی‏ارائه می‏كردند.
پیامبر اكرم(ص)با یارانش مزاح می‏كرد، اجازه می‏داد یاران باوی مزاح كنند و گاه به شوخی یاران با یكدیگر، گوش می‏سپرد وتبسم می‏فرمود. او هرگز شادیهای یارانش را برهم نمی‏زد مگر وقتی‏سخن یا عملی خارج از محدوده شرع از آنها مشاهده می‏كرد.
آیا ظاهر شدن آثار آن همه خوشحالی برچهره شریف پیامبر و یادیگر رهبران امت در اثر عملكرد خوب برخی از پیروان وعلاقه‏مندان دلیل سرور و شادمانی اهل‏بیت(علیهم السلام)نیست؟
البته این شادمانیها با عربده كشی‏ها و خنده‏های غیرمجازی كه‏گاه به سلامت و امنیت و نشاط و حتی حیثیت‏یك ملت و مذهب زیان‏می‏رساند، تفاوت دارد. آن گونه شادیها را نه دین تایید می‏كندنه عقل سالم.
● چهره همیشه شاداب پیامبر(ص)و علی(ع)
چهره مقدس پیامبر(ص)هرگز درهم كشیده و گرفته نبود مگر هنگام‏نزول آیات موعظه یا نزول آیات قیامت كه هرشنونده را دچارافسردگی و دگرگونی غیر قابل وصف می‏كرد.
فیض كاشانی می‏نویسد: پیامبر(ص)هنگام ملاقات یارانش چهره‏اش بیش‏از دیگران شاداب و خندان بود. گاه چنان می‏خندید كه دندانهای‏مباركش نمایان می‏شد.
● گشاده رویی و خوش طبعی علی(ع)
مرحوم قمی می‏نویسد: حسن خلق و شكفته رویی آن حضرت چنان بودكه دشمنانش بدین سبب بر وی خرده می‏گرفتند. عمروبن عاص می‏گفت:
او بسیار خوش طبعی می‏كند. البته عمرو این سخن را از عمر آموخت.
او برای اینكه خلافت را به آن حضرت نسپارد، خوش طبعی را عیب‏علی(ع)شمرد. روزی معاویه به قیس بن سعد گفت: خدا رحمت كندابوالحسن را كه بسیار خندان و شكفته و خوش طبع بود.
قیس گفت: آری چنین بود; رسول خدا(ص)نیز با یارانش خوش طبعی‏می‏كرد و خندان بود. ای معاویه! تو به ظاهر او را مدح می‏كنی اماهدفت‏بدگویی و خرده‏گیری است. اما بدان به خدا سوگند، آن حضرت‏با آن شكفتگی و خندانی، هیبتش از همه فزونتر بود; و آن هیبت‏به‏سبب تقوایش بود....
● شوخی و مزاح پیامبر(ص)بایاران
گاه پیامبر با یارانش مزاح كرده، آنها را شادمان می‏ساخت ومی‏فرمود:
«انی لامزح و لااقول الا الحق.»
من مزاح می‏كنم و جز حق چیزی نمی‏گویم.
طریحی هم می‏نویسد: «كان رسول الله(ص)یداعب الرجل یرید ان‏یسره‏»
پیامبر(ص)با انسان به قصد آن كه شادمانش سازد شوخی می‏كرد.
نكته قابل دقت این است كه پیامبر(ص)خود مزاح را می‏آغازید وبرآن بود بدین وسیله سرور و نشاط را در یارانش زنده نگه دارد.
این كار پیامبر بزرگوار اسلام در رفع خستگیها و فشارهای ناشی ازمشكلات زندگی یارانش موثر بود.
- مزاح با انس بن مالك
انس می‏گوید: پیامبر(ص)از نظر خلق و خوی بهترین مردم بود.
روزی مرا برای انجام كاری فراخواند. گفتم نمی‏روم. در حالی كه‏در اندیشه اجرای فرمان حضرت بودم. بیرون رفتم تا بركودكانی كه‏در بازار به بازی مشغول بودند، بگذرم و لحظاتی بازی آنها راتماشاكنم. وقتی سرگرم تماشای بازی بودم، پیامبر از پشت‏سرگردنم‏را گرفت و در حالی كه‏می‏خندید، فرمود: انس! به آنجا كه دستوردادم، رفتی و آنچه گفتم، انجام دادی؟ عرض كردم: آری، می‏روم یارسول الله...
- چه كسی این بنده را می‏خرد!
روزی حضرت بازوی یكی از یارانش را از پشت‏سرگرفته و فرمود:
چه كسی این بنده را می‏خرد; یعنی بنده خدا را؟
مراد پیامبر مزاح بود.
- پیران داخل بهشت نمی‏شوند.
روزی پیامبراكرم(ص)به پیرزنی از طایفه اشجع فرمود: ای‏اشجعیه! بدان هرگز پیرزن داخل بهشت نمی‏گردد.
پیرزن ست منقلب شد و به شدت گریست. بلال از راه رسید و بامشاهده آن صحنه، وضعیت زن را برای پیامبر نقل كرد. حضرت به بلال‏فرمود: سیاه چهرگان هم به بهشت نمی‏روند. بلال نیز كنار زن به‏گریستن پرداخت. عباس، عموی پیامبر، برآنها گذشت و پس از آگاهی‏از حالشان، ماجرا را برای پیامبر بازگفت. پیامبر فرمود: پیرمردهم نمی‏تواند به بهشت گام نهد.
آنگاه رسول خدا(ص)هرسه را طلبید و فرمود: خداوند اینان را بابهترین شكل ظاهری داخل بهشت می‏گرداند سپس فرمود: خداوند آنهارا در قالب جوانانی نورانی وارد بهشت می‏سازد.
- او همان نیست كه در چشمانش سفیدی هست؟!
ابن شهرآشوب می‏نویسد: روزی آن حضرت به زنی كه از همسرش سخن‏می‏گفت، فرمود: آیا او همان نیست كه در چشمانش سفیدی است؟ زن‏بلافاصله گفت: نه. آنگاه زن به خانه رفته، ماجرا را برای شوهرش‏بازگفت. او كه دریافته بود پیامبر مزاح كرده است. به همسرش‏گفت: آیا نمی‏بینی سفیدی چشمم از سیاهی‏اش زیادتر است؟
- شوخی و مزاح با امیرمومنان(ع)
روزی پیامبر(ص)و علی(ع)كنار یكدیگر خرما می‏خوردند. حضرت هسته‏خرمایی كه می‏خورد، نزد علی(ع)می‏گذارد. هنگامی كه از تناول خرمادست كشیدند، تمام هسته‏های خرما نزد علی(ع)جمع شده بود.
پیامبر(ص)به علی(ع)فرمود:
«یا علی انك لاكول.»
ای علی! بسیار می‏خوری.
علی(ع)گفت: «یا رسول الله الاكول من یاكل الرطب و النواه‏»
ای رسول خدا! بسیار خور كسی است كه خرماها را با هسته‏اش‏خورده است.
- دست گذاردن برچشم برخی یاران
حضرت برخی یاران را از پشت‏سر بغل می‏گرفت و دو دستانش رابرچشمانشان می‏گذارد تا آنها را بیازماید آیا می‏توانند با چشم‏بسته طرف مقابل را تشخیص دهند؟
۷- آرامتر برو كه ظرفها خرد نشود.
در یكی از مسافرتها، غلام سیاه و خوش صدایی به نام «انجشه‏»
همراه حضرت بود كه به دستور پیامبر(ص)آواز ویژه تند رفتن شتران‏می‏خواند. و در آن كاروان برخی از زنان پیامبر(ص) و ام‏سلیم نیزحضور داشتند.
انس می‏گوید: حضرت گاهی با انجشه شوخی می‏كرد و می‏فرمود:
«رویدا یا انجشه لاتكسر القواریر(یعنی ضعفه النساء.»
انجشه! قدری آرامتر بران بلورها خرد نشود.(زنان آزار نبینند.
● شوخی یاران با پیامبر(ص)
پیامبر(ص)به دیگران اجازه می‏داد با او مزاح كنند. نعیمان‏بدری یكی از یاران همیشه شاد پیامبر(ص) گاه با آن حضرت شوخی‏می‏كرد و حضرت را می‏خنداند. پیامبر(ص)نه تنها موضع منفی نمی‏گرفت‏بلكه تبسم می‏فرمود.
روزی نعیمان به مرد عربی كه عسل می‏فروخت، رسید. ظرفی عسل‏خرید و به خانه عایشه كه تصادفا آن روز نوبتش بود آورد واظهار داشت: این را از من تحویل بگیر. و مرد عرب را بر درخانه‏پیامبر نگه داشت و خود رفت. پیامبر(ص)چنان اندیشید كه نعیمان‏عسل را به رسم هدیه آورده است. بدین جهت آن را قبول كرد و به‏درون خانه رفت. نعیمان بار دیگر از جلوی خانه پیامبر(ص)عبوركرده ملاحظه كرد كه مرد عرب هنوز بر در خانه ایستاده است. مدتی‏بعد، مرد عرب اهل خانه را مخاطب قرار داد و گفت: اگر پولش رانمی‏دهید، عسل را برگردانید.
پیامبر(ص)از ماجرا با خبر شده، بی درنگ قیمت آن را به مردعرب پرداخت. آنگاه به نعیمان فرمود: چه چیز تو را واداشت چنین‏كنی؟
نعیمان گفت: دیدم پیامبر(ص)عسل دوست دارد. فرصت را غنیمت‏شمرده، چنین كردم.
● شوخی مرد عرب در یكی از حالات سخت
روزی عربی برآن حضرت كه بسیار اندوهگین می‏نمود. وارد شد.
مرد عرب خواست چیزی بپرسد، اصحاب گفتند: نپرس; چهره پیامبرچنان گرفته است كه جرات پرسیدن نداریم.
او گفت: مرا به حال خود واگذارید، سوگند به خدایی كه او رابه پیامبری برانگیخت، هرگز رهایش نمی‏كنم تا خنده برلبانش ظاهرشود. آنگاه به پیامبر(ص)گفت: رسول خدا، شنیده‏ایم دجال بانان وغذا نزد مردم گرسنه می‏آید. پدر و مادرم به فدایت، آیا باید ازغذا خودداری كرده، نخورم تا از لاغری بمیرم یا بهتر است نزددجال غذای كامل بخورم و چون سیر شدم به خدا ایمان آورم.
پیامبر(ص)آن قدر خندید كه دندانهای مباركش نمایان شد. سپس‏فرمود: خیر، خداوند تو را به وسیله آنچه دیگر مومنان را بی‏نیازمی‏كند، بی‏نیاز می‏سازد.
● شوخی صهیب با پیامبر(ع)
روزی حضرت به صهیب بن سنان فرمود: درحالی كه از چشم درد رنج‏می‏بری، خرما می‏خوری؟
صهیب گفت: این چشم من درد می‏كند و من خرما را با طرف دیگرمی‏خورم.
● شنیدن شوخیهای یاران با یكدیگر
گاه یاران در محضر رسول خدا(ص)با یكدیگر مزاح می‏كردند ومی‏خندیدند. پیامبر نیز تبسم می‏فرمود و جز در موارد خلاف شرع‏تذكر نمی‏داد. سماك بن حرب می‏گوید: به جابربن سمره گفتم: آیا باپیامبر نشست و برخاست هم می‏كردی؟
گفت: آری، بسیار. برنامه پیامبر پس از نماز صبح این بود كه‏تا آفتاب بیرون نمی‏آمد و محل نمازش را ترك نمی‏كرد. پس از بیرون‏آمدن آفتاب، محل نماز را ترك می‏گفت. در این بین، یاران در باره‏دوران جاهلیت و برخی از كارهای جاهلانه‏شان سخن می‏گفتند ومی‏خندیدند. پیامبر(ص)صدای آنها را می‏شنید و تبسم می‏فرمود.
گروهی از یاران پیامبر(ص)از جمله سویبط مهاجری و نعیمان بدری‏در سفر گاه باهم مزاح می‏كردند. روزی سویبط به شوخی‏همسفرانش را گفت: غلامی فروشی دارم، می‏خرید؟ گفتند: آری.
سویبط گفت: ضمنا بدانید او ادعایی هم دارد و به شما خواهدگفت من آزادم. پس اگر سخنش را گوش كنید، غلامم را از دست می‏دهیدو ضایع خواهید كرد. پس نعیمان را غلام معرفی كرد. مسافران او رابه ده قلایص خریدند و سپس نزد نعیمان آمده، طنابی برگردنش‏افكندند. نعیمان گفت: این مرد با شما شوخی كرده، من آزادم.
خریداران اظهار داشتند: از پیش با خبر بودیم چنین سخن خواهی‏گفت.
آنگاه او را كشان كشان با خود می‏برند. در این لحظه، دوستان‏همسفرش كه از این جریان سخت می‏خندیدند. دنبال خریداران‏رفته، آزادش كردند. پیامبر(ص)باشنیدن این ماجرا تا مدتی‏می‏خندید.
● توصیه و تشویق به مزاح و شوخی
پیامبر و معصومان(علیهم السلام)علاوه براین كه خود چهره شادابی‏داشتند به دیگران نیزسفارش می‏فرمودند كه هرگز با چهره‏های عبوس و گرفته رو به رونشوید. یونس شیبانی می‏گوید: به محضر امام صادق(ع)رسیدم. آن‏حضرت پرسید: مزاح شما با یكدیگر چگونه است؟ جواب دادم كمتر بایكدیگر مزاح می‏كنیم.
حضرت فرمود: چنین نباشید; زیرا شوخی و مزاح بخشی از حسن خلق‏است و شما با این شوخی برادرت را خوشحال می‏كنی. رسول‏خدا(ص)همواره شوخی می‏كرد و می‏خواست مردم را شادمان كند.
شخصی ازمحضر امام موسی بن جعفر(ع)پرسید: فدایت گردم، گاه درمیان گروهی هستم كه می‏گویند و می‏خندند، چه كنم؟ حضرت فرمود:
اشكالی ندارد به شرطی كه فحش نباشد. سپس فرمود: بیابانگردی به‏محضر رسول خدا(ص)می‏آمد و برای آن حضرت هدیه می‏آورد; ولی چون‏قصد بازگشت داشت، می‏گفت: رسول‏الله! بهای هدیه ما را بدهید كه‏می‏خواهم برگردم. پیامبرخدا(ص)از شوخی این مرد می‏خندید و چون‏غمگین می‏شد، می‏فرمود:
مرد بیابانی كجاست؟ كاش می‏آمد!
نگاهی‏به‏برخی‏ازشادیهای معصومان(علیهم السلام)
افزون براین، در بسیاری موارد معصومان(علیهم السلام)شادبودند.
پس از فتح خیبر و آمدن جعفر، پیامبر(ص)بسیار خوشحال به نظرمی‏رسید و می‏فرمود: نمی‏دانم از كدام یك خوشحالتر باشم فتح خیبریا آمدن جعفر از حبشه؟! علی(ع)در پایان یك ماموریت‏سخت‏باپیروزی بازگشت و پیامبر(ص) و یاران به استقبالش شتافتند. چون‏چشمان علی(ع)به پیامبر(ص)افتاد، خود را از اسب به زیر افكنده،خدمت‏حضرت شتافت و زانوی وی را بوسید.
رسول گرامی فرمود: یاعلی! سوار شو كه خدا و رسولش از توراضی‏اند.
حضرت امیر(ع)از شادی این بشارت، گریان شد و به خانه برگشت.
افزون براین، وقتی به حضرت علی(ع)ابوتراب می‏گفتند،بسیارخوشحال می‏شد. سهل بن سعد می‏گوید: «وان كان لیفرح اذا دعی‏بها»
محمدبن عذافر می‏گوید: «پدرم، عذافر گفت: امام صادق(ع)هزار وهفتصد دینار به من داد و فرمود: با این پول برایم تجارت كن;سپس فرمود: به سود آن علاقه ندارم. سود تجارت شایسته است، ولی‏من می‏خواهم خداوند مرا در معرض تحصیل سودهایش بنگرد.
عذافر گفت: با آن پول تجارت كردم و صد دینار سود بردم. آن رابه حضور امام صادق(ع)آوردم; امام بسیار خوشحال شد و فرمود: آن‏صد دینار را روی اصل سرمایه بگذار...»
چون معصومان(علیهم السلام)می‏شنیدند كه شخصی صله رحم كرده، یامومنی را خوشحال ساخته و یا گروهی از زندگی برادری باز كرده،بسیار خرسند و شادمان می‏شدند و پیروان خود را از این شادمانی‏با خبر می‏ساختند تا مردم بدان كار روی آورند. در همین راستا،حضرت فرمود: «من سر مومنا فقد سرنی و من سرنی فقد سر الله.»
كسی كه مومنی را شاد كند مراشاد كرده و كسی كه مرا شاد كندخدا را شاد كرده است.
صاحب اثر : محمد جواد طبسی
منبع : ماهنامه كوثر شماره ۳۷
منبع : سایت پیامبر اعظم


همچنین مشاهده کنید