پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

پاک و خدمتگزار


پاک و خدمتگزار
به بهانه دوازدهم خرداد سالروز عروج ملكوتی حجت الاسلام سیدعلی اكبر ابوترابی در این كوتاه سخن به مرور زندگی پر بركتش پرداختیم.
حجت الاسلام والمسلمین سیدعلی اكبر ابوترابی در سال ۱۳۱۸ (ه.ش) در قم متولد شد. پدر بزرگوارش آیت الله سیدعباس ابوترابی و مادر مكرمه اش دختر آیت الله سید محمدباقر علوی قزوینی بود. ابوترابی تحصیلات خود را تا پایان دوره دبیرستان در مدرسه حكیم نظامی با موفقیت سپری كرد و در سال ۱۳۳۶ موفق به اخذ دیپلم ریاضی شد. سیدعلی اكبر در مورد ادامه تحصیل پس از گرفتن دیپلم می گوید: «بعد از گرفتن دیپلم، با پیشنهادی كه پدرمان داد، مرا علاقه مند كرد كه وارد حوزه بشوم و به درس و بحث های حوزوی اشتغال پیدا كنم. در این رابطه، ایشان سهم بسیار زیادی دارند، چون ابتدا خودم تمایلی نداشتم و مرحوم دایی ما هم اصرار داشت كه بنده را به آلمان اعزام كند تا در آنجا ادامه تحصیل بدهم. به هر حال علاقه زیادی پیدا كردم كه وارد حوزه بشوم» . ابوترابی برای اینكه كمتر با مخالفت دایی خود روبه رو شود، به مشهد عزیمت كرده و در آنجا مشغول تحصیل علوم دینی می شود. سال ۱۳۳۷ مدرسه نواب مشهد میزبان سیدعلی اكبر ابوترابی بود. دروس مقدماتی و دوره ای سطح را با جدیت و تلاش شبانه روزی و استعداد قوی در حوزه علمیه مشهد گذراند و از استادان بزرگی چون ادیب نیشابوری و مرحوم آیت الله شیخ مجتبی قزوینی بهره برد. آیت الله قزوینی از مجتهدان برجسته آن زمان بود و در عین حال در رشته های فلسفه، اخلاق و عرفان هم از نامداران زمان خویش به شمار می رفت. اما دوری از قم، دایی ایشان را منصرف نمی كند، چرا كه دایی سید با خانواده اش به مشهد رفت و آنجا هم اصرار كرد و بالاخره با اصرار شناسنامه را گرفت تا مقدمات سفر را به آلمان فراهم كند. ایشان در بخشی از خاطرات خود می گوید كه پس از اصرار دایی و دادن شناسنامه، برای گرفتن مراجعه نكردم و شاید بیش از پنج ماه شناسنامه در آنجا ماند. اما دوران طلبگی در مشهد هم چندان بر سیدعلی اكبر راحت و آسان نگذشت. ایشان وضعیت سخت زندگی خود را در مشهد در دوران طلبگی چنین بازگو می كند: «یادم هست در مشهد مقدس، فقط نان سنگك می خریدم، آن را خشك می كردم و می خوردم؛ چون شهریه مان خیلی ناچیز بود و به غیر از نان سنگك نمی توانستیم چیز دیگری بخوریم. كار به جایی رسید كه از یك نانوایی سنگكی ده،پانزده روز به طور نسیه نان سنگك خریدم. آن بنده خدا هم از دادن نان به طور نسیه امتناع نورزید، اما من تصمیم گرفتم كه كم كم از خرید نان سنگك نسیه ای هم خودداری بكنم كه با مشكل مواجه نشوم و به لطف حضرت رضا(ع) دیگر از آن به بعد كار به جایی نرسید كه از كسی چیزی به نسیه بخرم» .
حجت الاسلام ابوترابی سه سال در مدرسه نواب مشهد به فراگیری درس و تهذیب نفس پرداخت و سپس برای ادامه تحصیل به قم بازگشت و در مدرسه حجتیه مستقر شد و از محضر علمای بزرگ حوزه علمیه قم استفاده نموده، مدتی بعد به نجف اشرف مشرف شد و چون در آزمون دانشكده الهیات نجف وابسته به الازهر مصر شركت كرده و قبول شده بود، مقدمات تحصیل خود را آماده كرد و دوباره به قم بازگشت. پس از رحلت آیت الله بروجردی، با امام خمینی(ره) آشنا شد. همزمان با شروع نهضت امام در سال ،۴۲ همراه با حاج آقا مصطفی فرزند ارشد امام به جریانات سیاسی وارد شد. حضور وی در اغلب تجمعات و حركت های سیاسی حوزه علمیه به حدی چشمگیر بود كه پس از مدت كوتاهی بین طلاب و روحانیون به عنوان مردی انقلابی كاملاً شناخته شد. پس از ادامه مبارزات و در پی تبعید حضرت امام(ره) به نجف، ابوترابی تصمیم می گیرد خود را به نجف برساند. در عراق تا سال ۱۳۴۹ در محضر مبارك امام بود. در طول این سال ها وی از درس خارج فقه و اصول امام بهره برد. همچنین از محضر شهید آیت الله غروی نیز كسب علم كرد. علاوه بر آن در درس خصوصی در منزل آیت الله وحید خراسانی همراه با جمعی از دوستانش شركت می كرد.
در نجف اشرف، درس ولایت فقیه امام خمینی را چاپ و به ایران و برخی كشورهای دیگر نیز ارسال كرد. او همچنین در انتشار و پخش اطلاعیه ها و پیام های امام نقش موثر و به سزایی داشت و در این راه از هیچ خطری نهراسید. پس از حدود شش سال تحصیل، هنگامی كه اعلامیه های امام خمینی را در كیف شخصی اش جاسازی كرده بود تا به ایران بیاورد در مرز خسروی بازداشت شد. ساواك، ایشان را به زندان قصرشیرین و سپس به زندان كرمانشاه و كمیته مشترك و پس از آن به زندان قصر منتقل كرد و او را مورد شكنجه و بازجویی قرار داد. ورود ایشان به زندان زمانی بود كه چند روز قبل آیت الله سعیدی در زیر شكنجه ماموران به شهادت رسیده بود. حجت الاسلام محمدجواد حجتی كرمانی در خاطراتش می گوید: «ورود آقای ابوترابی در زندان، فصل جدیدی از آشنایی زندانیان با نسل نوخاسته انقلابی بود. آن زمان، انقلابیون مسلمان در زندان در اقلیت بودند. بیشتر انقلابیون زندانی، گرایش های ضدمذهبی داشتند، غیر از جمعیت مؤتلفه و حزب ملل اسلامی كه من در آن عضو بودم و این دو جمعیت در كنار هم توانسته بودیم یك گروه حدوداً ۷۰نفری با یك جاذبه قوی برای نهضت اسلامی به وجود آوریم. در این میان افرادی نظیر ابوترابی چراغ روشنی بودند كه ما را در برابر وسوسه های گروه های ملحد و ماركسیست دل گرم می كردند... . از همان شب اول كه زندانیان- مخصوصاً ماركسیست ها و افراد غیرمذهبی- با او آشنا شدند، جاذبه سید، آنها را مجذوب خودش كرده بود؛ تا جایی كه آنها احترام خاصی برای او قائل بودند، چون سید با آن لبخند صمیمانه ای كه داشت در نهایت تواضع و مهربانی با طرف مقابل برخورد می كرد كه نمی توانست از او جدا بشود.
محمدجواد حجتی كرمانی در بخش دیگری از خاطرات خود به نكته جالبی اشاره می كند و آن این است كه:« ما در سال ۴۹ (در زندان) به این نتیجه رسیدیم كه به جای این همه بحث و استدلال و كتاب نوشتن و سخنرانی های دور و دراز و شعارها، یك سید بدون اینكه آنقدرها اسلحه قوی علمی داشته باشد، اما عمل و رفتار و كردار و برنامه های عملی و اخلاص و خدمتگزاری اش به اندازه هزاران سخنرانی ما اثرش بیشتر بود، زیرا سید حقیقت داشت؛ دروغ نمی گفت، ریا نداشت، دنبال مقام و پول نبود و هر چه داشت خدمت بود. در تمام مدتی كه با هم در زندان بودیم، در ظرف شستن، جاروكردن، لباس شستن، درس دادن، چای ریختن، سفره پهن كردن و... پیشقدم بود. اگر كسی مریض می شد پرستاری اش می كرد و برای او دارو می گرفت.»
پس از آزادی حجت الاسلام ابوترابی از زندان، فصل جدیدی در فعالیت های سیاسی وی آغاز شد و او این فعالیت ها را به شكلی عمیق تر و جدی دنبال كرد. او همراه شهید مجاهد حجت الاسلام سیدعلی اندرزگو علاوه بر مبارزات سیاسی به سازماندهی جهاد مسلحانه همت گماشت. خود سیدعلی اكبر در مورد آشنایی اش با شهید اندرزگو می گوید:« سال ۴۹ در منزل یكی از دوستان با آسیدعلی اندرزگو برخورد كردم. این گذشت تا اینكه در سال ۵۰ یا ۵۱ در حالی كه پایم شكسته بود در تهران، شبی ایشان به منزل ما آمد و دو،سه شب متوالی با هم بودیم و در همان چند شب تصمیم گرفتیم كه تا آخرین لحظات زندگی نسبت به هم وفادار باشیم؛ یعنی بنده نسبت به ایشان وفادار باشم .» در این دوره آشنایی، بارها مورد تعقیب ساواك قرار گرفتند. حتی او یك بار در محاصره نیروهای ساواك قرار گرفت و دستگیر شد، اما پس از انتقال به اوین و انجام بازجویی های پی درپی در طول یك ماه موفق شد آنها را فریب دهد و پس از آنكه نتوانستند اطلاعاتی به دست آورند، آزاد شد.
فعالیت های مشترك این دو سید بالا گرفت تا آنجا كه سیدعلی اكبر در تهیه اسلحه و حتی تدارك سفر به لبنان به شهید اندرزگو كمك شایانی كرد. با هم طرح ترور شاه را از طریق یكی از درباریان پی ریزی كردند. قرار شد تا از طریق وسایل ورزشی(دمبل و میل زورخانه) وسایل انفجاری و دوتا كلت كوچك به داخل كاخ منتقل كنند تا به وسیله آنها شاه ترور شود. كارها طبق برنامه پیش می رفت تا شبی(مرداد ۵۷) ابوترابی به قم می رود تا مهیای سفر به لبنان گردد، اما وقتی به تهران بازمی گردد، متوجه می شود كه سیدعلی اندرزگو شهید شده است.
مجاهد خستگی ناپذیر، سیدعلی اكبر ابوترابی با افرادی چون شهید رجایی ارتباط نزدیك و همكاری تنگاتنگ داشت. در جلسات ماهانه شهید آیت الله بهشتی شركت می نمود و از نزدیك با ایشان در زمینه جذب نیروهای فعال و تحصیل كرده همكاری داشت. از جمله دیگر همرزمان مبارز وی در دوران ستمشاهی، می توان به آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب، هاشمی رفسنجانی و شهیدان مفتح و مطهری نیز اشاره كرد. از جمله فعالیت های ایشان قبل از انقلاب، سركشی و رسیدگی به خانواده های زندانیان سیاسی و تبعیدیان و دیدار با مبارزان تبعیدی در شهرهای مختلف بود. با آغاز مبارزات انقلابی مردم، او دیگر سر از پا نمی شناخت و خواب را بر خویش حرام كرده بود. خودش می گوید:«در آن روزهای پرالتهاب، كار ما سنگین بود. بسیار اتفاق می افتاد كه در طول ۲۴ ساعت شبانه روز، كمتر از یك ساعت می خوابیدیم ».
در جریان پیروزی انقلاب، فرماندهی گروهی كه كاخ سعدآباد را به تصرف درآوردند را به عهده داشت و امكانات و وسایل آن را مورد حفاظت قرار داد و تحویل نمود. همچنین در تصرف پادگان لشكر قزوین با برادرش سیدمحمدحسن (نایب رئیس فعلی مجلس) نقش كلیدی داشت و آن زمان از خروج اسلحه و ادوات و تجهیزات جنگی ممانعت نمود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان رئیس كمیته انقلاب اسلامی قزوین در این نهاد انقلابی به خدمت به محرومان و مستضعفان و در عین حال مبارزه با معاندین و ضد انقلاب پرداخت، سپس با رأی مردم به عضویت شورای شهر قزوین انتخاب و رئیس شورا شد. با آغاز جنگ تحمیلی همراه با برادرش با لباس رزم عازم جبهه های نبرد می شود و در آنجا در كنار شهید مصطفی چمران در ستاد جنگهای نامنظم به سازماندهی نیروهای مردمی می پردازد. شخصاً به مأموریتهای شناسایی رزمی و دشوار می رود. آزادی منطقه پرحادثه و خطرناك دُبّ حروان به فرماندهی وی در رأس یك گروه متشكل از یك صد رزمنده سر از پا نشناخته، یكی از اقدامات ابوترابی به شمار می رود. نقش فعال و ثمربخش او را می توان به روشنی از سخنان مصطفی چمران دریافت: «من شهادت می دهم كه عالی ترین نمونه پاكی و تقوا و عشق و محبت و شجاعت و فداكاری بود و روح بلند و ایمان كوه آسا و اراده فولادین او آنچنان از وجودش تشعشع می كرد همه محیط را روشن می نمود. من شهادت می دهم، همرزمانش شهادت می دهند، آسمان بلند و ستارگانش شهادت می دهند كه سید علی اكبر ابوترابی در منطقه اهواز با همه وجودش شب و روز در راه خدا علیه طاغوت، كفر و جهل مبارزه نمود...» سرانجام در روز ۲۶ آذر ،۵۹ در یكی از مأموریتهای شناسایی كه برای تكمیل شناسایی قبلی خویش انجام داد، تا نیروهای ستاد جنگهای نامنظم آماده یك عملیات گسترده شوند، بر اثر اشتباه یكی از دو نفر همراه وی در حالی كه هفت كیلومتر از نیروهای خودی دور شده و تا دویست متری دشمن پیشروی كرده بود در بازگشت، مورد شناسایی قرار گرفت و به اسارت در آمد.
●اردوگاه موصل۲
همان روز اول پس از ورود حجت الاسلام ابوترابی به اردوگاه موصل ۲ و شادی اسرا، بعثیها تصمیم گرفتند تا شادی بچه ها را خراب كنند، مسئول اردوگاه «ضابط احمد» پس از دستور بستن دربهای آسایشگاهها، دستور حمله را صادر كرد و عراقی های آماده، با كابل و چوب و نبشی و مشت و لگد به اسرای تازه وارد یورش بردند ،آن قدر زدند كه خودشان هم خسته شدند و همه را خون آلود كردند. اما این مرحله اول بود. در مرحله دوم، ضابط احمد فریاد زد: ابوترابی كیست؟
حاج آقا با آن چهره آرام و چشمان محجوب و نجیب و بدنی لاغر و استخوانی، ایستاد و گفت: من هستم. بعثی بی ادب، او را به جلو فرا خواند و با یك سوت، سربازانش را به حمله مجدد دستور داد. آنها هم هیچ كم نگذاشتند؛ در میان ضربه های فراوان و نامنظم، می گفتند: «به خمینی توهین كن» و سید سكوت كرده بود و بچه ها هم با چشمانی اندوهبار او را می نگریستند. وقتی فشارها زیاد شد سید فریاد زد «یا زهرا یا زهرا» كابلها بر پیكر نحیف او فرود می آمد و او تنها فریاد می زد «یا زهرا» در این میان یكباره خون از سینه سید فوران زد و لباس او پر از خون شد. عراقی ها با مشاهده پیكر خون آلوده او دست از حمله برداشتند...
مهدی قمصریان
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید