پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


شکلات تلخ


شکلات تلخ
● (یادداشت امیر قادری درباره فیلم شكلات)
جان وویت، لباس سرخ پوستی ای را كه اینقدر دوستش داشت، می گیرد دستش، می داند كه حتی خریداری پیدا نمی كند تا به پول نزدیكش كند، پس به نزدیك ترین آشغالدانی كه رسید، لحظه ای توقف می كند تا لباس را بیندازد تویش. بعد هم سوار اتوبوس می شود و شهر رویاهایش را بی خیال می شود تا داستین هافمن در آغوش اش جان بدهد.
این بهترین صحنه فیلم شكلات است كه البته مربوط به فیلم «كابوی نیمه شب» می شود و ربطی به «شكلات» ندارد جز این كه امین حیایی و رفیقش در یكی از صحنه های فیلم، با همدیگر نشسته اند و دارند فیلم جان شلزینگر را با ویدئو تماشا می كنند. حالا كه دارم فكر می كنم، واقعاً نكته دیگری به ذهنم نمی رسد كه به واسطه اش بخواهم شما را به تماشای فیلم تحریك كنم. یكی از آن فیلم هایی است كه در آشفته بازار ورشكسته سینمای ایران، این سئوال را به ذهن آدم می اندازد: اصلاً برای چی ساخته شده اند؟ چرا كسی حاضر شده پولش را در این مسیر به كار بیندازد؟
مشكل اصلی اینجا است كه تماشاگر شكلات نمی داند در مسیر قصه باید چه چیزی را دنبال كند. این فیلمی است كه وعده می دهد و عملی نمی كند. با كلی خط داستانی درهم و برهم روبه رو هستیم كه تماشاگر را تا لب چشمه می برد و تشنه برمی گرداند. هم با مادر بیچاره ای روبه رو هستیم كه شوهر زبان نفهمش دركش نمی كند، هم با پسر آس و پاسی كه نمی داند چه طوری باید به دختر محبوبش برسد، هم داماد روانی كه خانواده ای را عاصی كرده و هم هنرپیشه نامداری كه تنهای تنها است و همین جور دارد دنبال رفیق و تكیه گاه می گردد و هم مثلثی كه قرار است بین او و جوان آس و پاس و نامزد جوانش شكل گیرد و پدرزنی كه می خواهد از داماد مصدومش برای تلكه ضارب پولدار استفاده كند. این ها همه داستانك های سربریده ای است كه تماشاگر به هر كدامش تك می زند و البته تا ته نمی تواند بخورد. می دانم یك جور كفر گفتن است، اما آدم گاهی وقت ها وسوسه می شود فیلمفارسی های چهل سال قبل را دوباره بردارد بیاورد نشان سازندگان این فیلم ها بدهد تا اگر قرار است تماشاگر را در این سطح و با چنین دستمایه هایی مشغول كنند، لااقل راهش را یاد بگیرند و بدانند كه باید چه طور چنین تماشاگری را راضی كنند.
افشین شركت سال ها است كه یكی از حرفه ای های این سینما محسوب می شود و اغلب فیلم هایش كه سر و شكل و قصه متفاوتی دارند، مربوط به جریان اصلی سینمای ایران هستند. اغلب هم به امید فروش بالا ساخته شده اند. اما هیچ كدام فروش چندانی نداشته اند. اگر بخواهیم «شكلات» را متر و معیار اصلی قرار دهیم، آن وقت باید بگوییم كه مشكل اصلی اینجا است كه شركت، داستانگوی خوبی نیست. برای پرداخت اغلب صحنه ها هم بیشتر به رایج ترین شكلی تمایل دارد كه تماشاگر می تواند از پیش آن را حدس بزند و همین نكته، به مشكل اصلی فیلم هایش تبدیل می شود. در «شكلات» سخت است به موردی بربخورید كه حكایت از ذوق كارگردانی داشته باشد. و همه این حرف ها تازه در شرایطی است كه نخواهیم سراغ وجوه جامعه شناختی و روان شناسانه و اخلاقی برویم كه ظاهراً در فیلم وجود دارند. تجربه ثابت كرده كه در بسیاری از موارد، سلیقه سازندگان و استعدادشان در سر و شكل دادن به یك داستان، ارتباط مستقیمی با توان شان در كیفیت و عمق و پرداخت و انتقال ایده های تماتیك محصولی دارد كه بیرون داده اند. شكلات هم فیلمی است كه ایده های ساده انگارانه اش در زمینه ساخت و میزان توانش در جلب مخاطب را با ایده های سطحی در باب اخلاقیات و معضلات اجتماعی پیوند داده است. آقای عبدالله اسفندیاری تهیه كننده فیلم، حالا پرچم دار سینمای معناگرا هستند، با این وجود دلیلی ندارد كه به سكانس بی ربطی اشاره نكنیم كه مادر را در حال نماز و نیایش نشان می دهد و همین طور بی هوا وسط فیلم سر و كله اش پیدا می شود. به نظرم كسانی كه واقعاً به چنین نماز و نیایشی اعتقاد دارند، از تماشای این صحنه بی فایده و بی تاثیر بیشتر ناراحت شده باشند، تا آنهایی كه اعتقادی به این چیزها ندارند. خلق چنین سكانسی تفاوت چندانی با همان ماجرای دفاع بد كه از دشمنی هم بدتر است، ندارد.
با این وجود شكلات، نسبت به فیلم های هم رده اش، سر و شكل بدی ندارد و چندتا نمای درشت خوب در آن پیدا می شود، ضمن این كه امضای آشنای فیلمبردار كاركشته اش، فرج حیدری را در گوشه و كنار تصاویر فیلم می شود پیدا كرد. او و سیروس گرجستانی، جزء معدود نكات روشن فیلم به حساب می آیند و البته امین حیایی كه فارغ از شخصیت پردازی و فیلمنامه، نقش خودش را باورپذیر و قابل تحمل جلوه می دهد و اگر شعارهای اخلاقی- اجتماعی فیلم دست و پایش را نبسته بود (به نظرم مادر اوست كه این دیالوگ را به زبان می آورد: بچه ام داره از درون می پوسه) می توانست از این هم بهتر باشد و بیشتر به فیلم كمك كند. او نعمتی برای سینمای ایران است كه حداقل كارگردان های بد و متوسط این سینما باید قدرش را بدانند. به نمكی می ماند كه خیلی از محصولات بی مزه این سینما را قابل خوردن جلوه می دهد.
و یك نكته دیگر، علاقه مندان سینما می توانند این فیلم و «شیرینی شانسی» بیلی وایلدر را ( كه شكلات در یكی از آن قصه های فرعی بی شمارش وامدار آن است ) كنار همدیگر بگذارند و روند پرورش و اجرای یك ایده را در هر دو فیلم پی بگیرند. مطمئن باشند كه تمرین كارگاهی به دردخوری است. لطفاً درباره كمبود امكانات و تفاوت های فیلمسازی در این ور و آن ور آب و محدودیت های خط قرمزها صحبت نكنید. چیزی كه فاصله این دو اثر را چند هزار سال نوری جلوه می دهد، هیچ ربطی به این چیزها ندارد. چنین فاصله ای اگر فقط به اندازه تفاوت اجرای سیروس گرجستانی با والتر ماتائو بود، باز حرفی نبود.
منبع خبر امیر قادری
منبع : سایت خبری ـ تحلیلی سینمای ما


همچنین مشاهده کنید