جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

حاکمیت‏ سیاسی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در قرآن


حاکمیت‏ سیاسی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در قرآن
آیاتی كه درباره حاكمیت‏سیاسی پیامبر (ص) در قرآن كریم آمده است، به چند دسته تقسیم می‏شوند:
. آیاتی كه به مساله اطاعت از پیامبر (ص) می‏پردازند .
. آیاتی كه ولایت پیامبر (ص) و اولویت ایشان بر مؤمنان را مطرح می‏كنند .
. آیاتی كه حكم پیامبر (ص) را مورد توجه قرار داده‏اند .
. آیاتی كه پیامبر (ص) را در امور اجتماعی، محور معرفی می‏كنند .
. آیاتی كه مؤمنان را به ایمان به پیامبر (ص) به عنوان یكی از اركان تشریع فرا می‏خوانند .
. آیاتی كه به مساله اطاعت از پیامبر (ص) می‏پردازند
این دسته از آیات، اطاعت از پیامبر (ص) را به شكل‏های گوناگون مورد توجه قرار داده‏اند . در مواردی «اطاعت‏شدن‏» را از اهداف همه پیامبران (ع) معرفی می‏كنند:
«و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله‏» . (۱)
و در مواردی با قرار دادن اطاعت از پیامبر (ص) در ادامه اطاعت از خداوند، مانند:
«من یطع الرسول فقد اطاع الله‏» (۲)
به تفسیر آیاتی می‏پردازند كه در آن‏ها به اطاعت‏خداوند و پیامبر (ص) دستور داده شده است:
«... اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم‏» . (۳)
و این نكته را توضیح می‏دهند كه در این آیات، چه آن‏جا كه اطاعت از آن‏ها با دستور جداگانه‏ای بیان شده است، مانند آیه‏ای كه گذشت، و چه در مواردی دیگر، مانند آیه:
«... اطیعوا الله و رسوله و لا تولوا عنه و انتم تسمعون‏» (۴)
مقصود اصلی، فرمان به اطاعت از پیامبر (ص) است و فرمان به اطاعت‏خداوند، امری مسلم، برای یادآوری و مقدمه چینی آورده شده است; زیرا وجوب اطاعت از خداوند - همان‏طور كه در بحث‏های كلامی مطرح است - با شناخت مولویت او به وسیله عقل حاصل می‏شود و اثبات آن از راه مولوی، به دور می‏انجامد . پس فرمان به اطاعت‏خداوند، در این آیات، ارشاد مردم به چیزی است كه خود می‏دانند و بیان این حقیقت است كه اطاعت از پیامبر (ص) در ادامه اطاعت از خداوند است . شاهد بر این مطلب، این‏كه در هیچ آیه‏ای فرمان به اطاعت از خداوند، به تنهایی نیامده است، در حالی كه در بسیاری از آیات، درباره پیامبر (ص)، یا به صورت فرمان از سوی خداوند، در كنار دیگر واجبات، آمده است، مانند:
«و اقیموا الصلوهٔ و آتوا الزكاهٔ و اطیعوا الرسول لعلكم ترحمون‏» . (۵)
و یا به صورت فرمانی از زبان خود پیامبران (ع) مانند:
«فاتقوا الله و اطیعون‏» . (۶)
● معنای اطاعت از پیامبر (ص)
اكنون با توجه به معنای اطاعت، كه عبارت از «امتثال امر» است، اگر پیامبران از سوی خود، هیچ امر و نهی‏ای نداشته باشند، نمی‏توان تصوری از معنای اطاعت از آنان داشت; زیرا در این صورت، ایشان صرفا واسطه در ابلاغ فرمان‏هایی هستند كه از سوی خداوند صادر می‏شود و لازم می‏آید كه آوردن «اطیعوا الرسول‏» در آیات، به منزله تكرار «اطیعوا الله‏» باشد، در حالی كه هیچ نوع قرینه‏ای در كلام وجود ندارد و سخن اشخاص عادی، از این‏گونه استعارات گمراه كننده خالی است چه رسد به آیات قرآن كریم كه از لحاظ فصاحت، برترین كلام است . از سوی دیگر، این مشكل، در آیاتی مانند «من یطع الرسول فقد اطاع الله‏» و «ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله‏» بیش‏تر می‏شود; زیرا لازمه این سخن، دراین آیات، اجازه دادن خداوند به مردم، برای اطاعت از خود او است!؟
● تفویض كارها به پیامبر (ص)
با توجه به آن چه گذشته و نیز با توجه به آیات دیگر كه برخی فرمان‏های پیامبران (ع) را به اقوام خود نقل می‏كنند، مانند فرمان حضرت موسی به هارون، كه از او می‏خواهد در میان مردم بماند و آنان را به سوی صلاح، پیش ببرد:
«و قال موسی لاخیه هرون اخلفنی فی قومی و اصلح ...» (۷)
و مانند فرمان هارون به مردم:
«و ان ربكم الرحمن فاتبعونی و اطیعوا امری‏» (۸)
و عتاب حضرت موسی به هارون، كه «آیا نافرمانی مرا كرده‏ای؟»
«افعصیت امری‏» (۹)
هم چنین آن‏جا كه خداوند مؤمنان را از مخالفت كردن با دستورهای پیامبر (ص) بر حذر می‏دارد:
«فلیحذر الذین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنهٔ او عذاب‏» (۱۰)
و آیاتی كه در آن‏ها، پیامبران (ع) نخست قوم خود را به عبادت خداوند و تقوای الهی، كه به رعایت احكام نازل شده از سوی او به دست می‏آید فرا می‏خوانند و سپس به اطاعت از خود دعوت می‏كنند، مانند:
«قال یا قوم انی لكم نذیر مبین ان اعبدوا الله و اتقوه و اطیعون‏» (۱۱)
روشن می‏شود كه خداوند كارهایی را به پیامبران (ع) تفویض كرده است تا با اذن او، در میان مردم به آن چه صلاح آنان در آن است، فرمان دهند و مردم نیز لازم است از ایشان اطاعت كنند .
در روایات نیز با استشهاد به آیات قرآن كریم، مساله تفویض امور به پیامبر (ص) به شكل‏های گوناگون مطرح شده است . روایات بسیاری با استشهاد به آیه «ما اتیكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا» (۱۲) مساله تفویض امور به پیامبر (ص) (۱۳) و تفویض امر دین به ایشان، (۱۴) كه هر چه را او حلال كند، حلال است و هر چه را او حرام كند، حرام (۱۵) ، و تفویض امر خلق به پیامبر (ص) را مطرح می‏كنند . (۱۶)
● محدوده اطاعت از پیامبر (ص)
از مسائلی كه درباره اطاعت از پیامبر (ص) مطرح است، محدوده ای است كه بر مؤمنان لازم است در آن محدوده، مطیع ایشان باشند . آیات و روایاتی كه درباره این مساله نقل شدند، اطاعت از پیامبر (ص) را در سطح اطاعت از خداوند می‏دانند و نه در این آیات و نه در آیات دیگر، حد خاصی برای آن معرفی نشده است و از آن‏جا كه اطاعت از خداوند، مطلق است و برای آن، نمی‏توان حدی را تصور كرد، اطاعت از پیامبر نیز از همین اطلاق برخوردار است . از این رو، همه مفسران و كسانی كه به گونه‏ای از آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم‏» (۱۷) بحث كرده اند، چون اطاعت از «اولی الامر» نیز مطلق است، در صدد تبیین عصمت آنان برآمده‏اند; زیرا اطاعت مطلق از هیچ‏كس را بدون عصمت روا نمی‏دانند . (۱۸)
آیات دیگری كه به بیان مساله حاكمیت‏سیاسی پیامبر (ص) می‏پردازند و در آینده از آن‏ها بحث‏خواهیم كرد، مبین این مساله‏اند كه اطاعت از پیامبر (ص) هم در امور شخصی افراد جاری است و هم در امور اجتماعی . در این‏جا درباره شان نزول آیه:
«ما اتیكم الرسول فخذوه و مانهیكم عنه فانتهوا» (۱۹)
كه مربوط به فیئ و تقسیم آن است و از سویی به امور اجتماعی و از سویی دیگر، به منافع فردی اشخاص مربوط است، می‏توان اشاره كرد كه این امر، این حقیقت را آشكار می‏كند كه پیامبر (ص) تصمیم گیرنده درباره درآمدهای عمومی است و طبق مصلحت می‏تواند آن را بین كسانی كه در حصول آن دخالت داشته‏اند، به‏طور غیر مساوی تقسیم كند . هر چند مفهوم این آیه شریفه، عام است و همه فرمان‏های پیامبر (ص) را - همان‏طور كه روایات نیز بیان كننده آن است - شامل می‏شود .
● شبهات درباره اطاعت از پیامبر (ص)
شبهاتی درباره اطاعت از پیامبران (ع) مطرح شده است كه دسته‏ای از آن‏ها مربوط به مساله دین، به‏طور مطلق و نقش آن در زندگی مردم است و برخی دیگر از آن‏ها به خصوص دین اسلام مربوط می‏شود . هر چند بحث درباره قسمت اول، از موضوع این نوشته، خارج است و خود نیاز به تحقیقی جداگانه دارد، ولی از آن‏جا كه قرآن كریم، هم به بحث درباره دیگر انبیا (ع) پرداخته و هم مباحث كلی درباره دین را مطرح كرده است، با بحث درباره قسمت دوم، تا حدودی مباحث قسمت اول نیز تبیین می‏شود .
برخی با استناد به آیاتی از قرآن كریم، بر عدم ارتباط دین با زندگی روزمره مردم و عدم تسلط پیامبر (ص) بر جامعه مؤمنان استدلال كرده اند و آن حضرت را تنها رسولی از سوی خداوند معرفی كرده اند كه مامور ابلاغ پیامی در باره مبدا و معاد است و دین را نیز امری كه فقط به این دو شان می‏پردازد، تفسیر كرده اند . از این رو، رهبری اجتماع و دخالت در اموری كه مربوط به امور شخصی افراد است را از حوزه وظیفه ایشان خارج دانسته‏اند . در بحث‏های قبل، تا اندازه‏ای درباره دین و جایگاه پیامبران (ع) در قرآن كریم سخن گفتیم . در این‏جا به بحث درباره آیاتی می‏پردازیم كه به آن‏ها بر اختصاص وظیفه پیامبر (ص) به امور غیر اجتماعی استدلال شده است .
● نفی كارها از پیامبر (ص) در قرآن كریم
یكی از آیاتی كه به آن‏ها برای نفی امور از پیامبر (ص) استدلال شده، آیه‏ای است كه به آن حضرت خطاب می‏كند كه:
«لیس لك من الامر شی‏ء او یتوب علیهم او یعذبهم‏» . (۲۰)
این آیه، همان‏طور كه از سیاق آیات دیگر معلوم است و مفسران نیز بیان كرده اند، (۲۱) مربوط به حادثه شكست مسلمانان در جنگ احد است و آن چیزی كه از پیامبر (ص) نفی گردیده، شكست در این جنگ و پیروزی در جنگ بدر است . آیه می‏خواهد بگوید كه آن نصرت، از سوی خداوند بود و این شكست نیز ربطی به پیامبر (ص) ندارد; و شاهد بر این مطلب آیات بعد است كه در جواب شك مسلمانان در این‏كه آیا آن‏ها از موقعیتی برخوردارند، خداوند همه امور را به خود اختصاص می‏دهد:
«ان الامر كله لله‏» . (۲۲)
با این حال، اگر آیه را مطلق و مربوط به همه امور بدانیم، همان‏طور كه بعضی از روایات، آن را مربوط به نگرانی پیامبر (ص) از خبردادن از ولایت‏حضرت علی (ع) دانسته‏اند، (۲۳) باز هم برای استدلال بر مطلوب كفایت نمی‏كند; زیرا اولا در همین روایات، این ایراد از سوی شخصی مطرح شده كه خیال می‏كرده است این آیه می‏گوید هیچ امری در دست پیامبراكرم (ص) نیست و امام (ع) با استشهاد به آیه:
«ما آتیكم الرسول فخذوه و ما نهیكم عنه فانتهوا» (۲۴)
به نفی آن استدلال پرداخته و بیان می‏فرماید كه خداوند همه چیز را در اختیار پیامبر (ص) گذاشته است و آن گاه مورد آیه را مشخص كرده كه مربوط به ترس پیامبر (ص) از دشمنان، در اظهار ولایت‏حضرت علی (ع) است .
ثانیا وقتی كه این آیه را در كنار آیات دیگر در نظر بگیریم، مانند مساله هدایت‏خواهد بود كه خداوند آن را در برخی آیات، از پیامبرش نفی می‏كند:
«انك لا تهدی من احببت و لكن الله یهدی من یشاء» ، (۲۵) «و ما انت‏بهادی العمی عن ضلالتهم‏» . (۲۶)
و در مواردی به او نسبت می‏دهد و او را هادی می‏خواند:
«انك لتهدی الی صراط مستقیم‏» (۲۷)
زیرا در این بحث نیز خداوند در آیاتی، مانند آیه ۷ از سوره حشر و نیز آیه:
«و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوكل علی الله‏» (۲۸)
«امر» را به پیامبر (ص) نسبت می‏دهد و در آیاتی دیگر، همه آن را به خود نسبت می‏دهد:
«ان الامر كله لله‏» ، (۲۹) «بل لله الامر جمیعا» . (۳۰)
و در آیه مورد بحث، آن را از پیامبر (ص) نفی می‏كند . این در حقیقت، برگشت‏به این مساله دارد كه قرآن كریم همه چیز را در اختیار خداوند می‏داند و او است كه اگر بخواهد، چیزی را به كسی و از جمله، پیامبرانش می‏بخشد و هرگاه توهم شود كه شخصی مستقلا صاحب چیزی است، آن را از همه نفی كرده و به خود نسبت می‏دهد; همان‏طور كه آن را در این آیه مشاهده می‏كنیم:
«و ما رمیت اذ رمیت و لكن الله رمی‏» . (۳۱)
هر چند كه با وجود آمدن «من‏» بر سر كلمه «الامر» ، در آیه مورد بحث، این آیه در امر خاصی ظهور دارد كه در روایات نیز - همان‏طور كه دیدیم - به امر خاصی تفسیر شده است .● حافظ، وكیل، مسلط، جبار نبودن پیامبر (ص)
آیات دیگری كه درباره ارتباط نداشتن رسالت پیامبر (ص) با امور اجتماعی به آن‏ها استدلال شده است، آیاتی است كه تسلط و جبار بودن یا حافظ بودن و وكیل بودن پیامبر (ص) بر مردم را نفی می‏كند . (۳۲) در مورد اول، دو آیه در قرآن كریم آمده است كه در یكی سیطره و تسلط پیامبر (ص) بر مردم نفی شده است و در دیگری جبار بودن ایشان:
«نحن اعلم بما یقولون و ما انت علیهم بجبار» ، (۳۳) «فذكر انما انت مذكر × لست علیهم بمسیطر» (۳۴)
این آیات، هر دو در سوره های مكی آمده اند و همان‏طور كه از سیاق آیات قبل و بعد آن‏ها مشخص است، مربوط به امر هدایت و ایمان هستند; زیرا مخاطب آن‏ها مشركانند . از این رو، خداوند در این دو آیه، می‏خواهد اجباری بودن هدایت را نفی كند و به پیامبرش (ص) می‏گوید: تو با زور نمی‏توانی آنان را هدایت كنی; زیرا دراین امر، من تو را مسلط بر آنان قرار نداده‏ام; چون سنت الهی بر این قرار گرفته كه خود مردم، با اختیار خود، هدایت را بپذیرند و اگر قرار بود كه كسی به اجبار هدایت‏شود، خداوند، خود می‏توانست همه را مؤمن كند:
«ولو شاء ربك لآمن من فی الارض كلهم جمیعا» . (۳۵)
این مطلب درباره آیه
«فذكر انما انت مذكر × لست علیهم بمسیطر» (۳۶)
واضح‏تر است; زیرا آیه «لست علیهم بمسیطر» تفسیر آیه «فذكر انما انت مذكر» است و در بخش بعدی، درباره حصر وظیفه پیامبر، در تذكر دادن، سخن خواهیم گفت .
از سوی دیگر، اگر این آیات را شامل امور اجتماعی بدانیم و خطاب آن‏ها را شامل مؤمنان در مدینه نیز بگیریم، آن‏چه این آیات از پیامبر (ص) نفی می‏كنند، صفت زورگویی و تسلط با زور است و چنین اوصافی حتی در صورت قائل شدن به حاكمیت‏سیاسی پیامبراكرم (ص) از ایشان منتفی است; زیرا حكومت‏حضرت، چون مبتنی بر حق است‏بر اساس ایمان به خدا و رسول و رفق و مدارا انجام می‏پذیرد:
«فبما رحمهٔ من الله لنت لهم و لو كنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولك‏» ، (۳۷)
نه بر اساس جباریت و زورگویی، كه خداوند آن را در مقابل حكومت پیامبران (ع) معرفی می‏كند:
«تلك عاد جحدوا بآیات ربهم و عصوا رسله و اتبعوا امر كل جبار عنید» . (۳۸)
اما آیاتی كه وكیل و حفیظ بودن پیامبر (ص) را نفی می‏كنند، با آیات قبل، در این جهت كه مختص به هدایتند و در مقابل مشركان، قبل از ایمان، نازل شده‏اند، یكسانند . آیه ۱۰۷ از سوره انعام، جامع هر دو عنوان است و آیه قبل از آن، با فرمان به پیامبر (ص) كه «تنها تابع وحی باش‏» آغاز می‏شود:
«و اتبع ما یوحی الیك من ربك لا اله الا هو و اعرض عن المشركین × و لو شاء الله ما اشركوا و ما جعلناك علیهم حفیظا و ما انت علیهم بوكیل‏» .
از این رو، هر چند این آیات، مسؤولیت‏حفاظت و وكالت را از دوش پیامبر (ص) بر می‏دارند، ولی خطاب آیه در این مورد، متوجه مشركان است . علامه طباطبایی در این باره می‏فرماید:
كلام خداوند: «و ما جعلناك علیهم حفیظا و ما انت علیهم بوكیل‏» هم‏چون قسمت‏های قبل آیه، برای دلداری پیامبر (ص) و آرامش نفس او است و مثل این‏كه از «حفیظ‏» ، كسی اراده شده است كه اداره امور و جور مردم، مثل زنده بودن، رشد، رزق وغیره را بر عهده دارد و از «وكیل‏» ، كسی كه موظف به اداره كارهای موكل‏عنه است تا بدین وسیله، نفعهایی را كه او در معرض آن است، برایش كسب و ضررها را از او دور كند . پس معنای آیه به‏طور خلاصه این است كه نه امور تكوینی مشركان و نه امور حیات دینی آنان، هیچ‏كدام بر عهده تو نیست تا رد دعوت تو و عدم قبول آن از سوی آنان تو را محزون كند . (۳۹)
از سوی دیگر، می‏بینیم كه این وضعیت، پس از تشكیل جماعتی مسلمان بر گرد پیامبر (ص) متفاوت می‏شود و مسؤولیت ایشان برای حفظ و استقامت آنان بر دوش حضرت گذاشته می‏شود . در روایتی (۴۰) ابن‏عباس می‏گوید: آیه‏ای سنگین تر از این، بر پیامبر نازل نشد و از این رو، هنگامی كه اصحاب به او گفتند: ای پیامبر! پیری زودهنگام به سراغ شما آمد، فرمود: «سوره هود و واقعه، مرا پیر كرد» .
در روایت دیگری شخصی علت این مساله را می‏پرسد و پیامبر (ص) به آیه «فاستقم كما امرت‏» اشاره می‏فرمایند . امام خمینی‏قدس سره خصوصیت اشاره پیامبر (ص) به این آیه از سوره هود، نه از سوره شورا را به علت ذیل آن دانسته‏اند كه با خطاب به پیامبر (ص) استقامت امت را نیز از ایشان خواسته و بر دوش حضرت گذاشته است و گرنه، پیامبر (ص) در استقامت‏خویش مشكلی نمی‏دید كه به علت آن، زود هنگام پیر گردد . (۴۱)
● انحصار وظیفه پیامبر (ص) در بشارت و ترساندن
برای نفی وظیفه پیامبر (ص) برای دخالت در امور اجتماعی، هم‏چنین به آیاتی استدلال شده است كه آن حضرت را انحصارا نذیر یا نذیر و بشیر می‏خوانند:
«ان انت الا نذیر» ، (۴۲) «ان انا الا نذیر و بشیر لقوم یؤمنون‏» . (۴۳)
پس پیامبران وظیفه‏ای جز ترساندن و بشارت دادن به مردم ندارند و اطاعت از ایشان نیز در همین حیطه است و ربطی به امور اجتماعی ندارد . (۴۴)
با بررسی آیاتی كه دارای چنین محتوایی هستند، مشخص می‏شود كه همه آن‏ها در برابر كافران و مشركان جهت‏گیری می‏كنند، چه آیاتی كه در ابتدای بعثت پیامبر (ص) نازل گردیده‏اند و چه آیاتی كه در مدینه و پس از هجرت; مانند:
«یا اهل الكتاب قد جاءكم رسولنا یبین لكم علی فترهٔ من الرسل ان تقولوا ما جاءنا من بشیر و لا نذیر فقد جاءكم بشیر و نذیر ...» (۴۵)
و این مطلب درباره همه پیامبران (ع) عمومیت دارد كه وظیفه ابتدایی آنان ترساندن و سپس بشارت دادن بوده است . از این‏جا این مطلب آشكار می‏شود كه وظیفه پیامبران - همان‏طور كه راه منطقی آن نیز همین‏گونه است و ترتیب نزول آیات قرآن كریم نیز بر آن دلالت دارد - دارای مراحل مختلفی بوده است . در ابتدای بعثت، هنگامی كه هنوز یار و یاوری نداشته‏اند، جز ترساندن و بشارت دادن كاری نمی‏توانسته‏اند انجام دهند; زیرا مخاطبی جز كافران و مشركان نداشته‏اند . هر چند این وظیفه، تا پایان رسالت، یعنی تا هنگامی كه در محدوده جغرافیایی رسالت آنان افراد غیر مؤمن وجود داشتند، بر عهده ایشان بوده است; اما این آیات نمی‏توانند درباره وظیفه آنان در برابر مؤمنان، مطلبی را مشخص كند; زیرا در وضعیت جدید، مخاطبان به‏طور كلی متفاوت هستند .
با دقت در آیات قرآن كریم، پی می‏بریم كه وظیفه ترساندن و بشارت دادن پیامبران (ع) تا مرحله ایمان است و از آن به بعد، وظایف مهم دیگری، هم بر عهده آنان و هم بر عهده پیروانشان گذاشته می‏شود . در آیات ۸ به بعد از سوره فتح، این مطلب به خوبی آشكار است . خداوند نخست وظیفه شهادت و بشارت و ترساندن پیامبر (ص) را بیان می‏كند و غایت آن را ایمان مردم به خداوند و رسول او و سپس یاری و تعظیم او قرار می‏دهد و سپس بیعت كنندگان با پیامبر (ص) را بیعت كنندگان با خداوند معرفی می‏كند و به مدح كسانی كه به عهد و پیمان خویش وفادارند و هیچ‏گاه مخالفت‏با پیامبر (ص) را روا نمی‏دارند و به مذمت تخلف كنندگان می‏پردازد . از این رو، اطاعت و گوش به فرمان پیامبر (ص) بودن، بعد از مرحله ایمان است و انذار و بشارت، مربوط به مرحله قبل از آن . شاهد بر این مطلب، این است كه همه آیاتی كه سخن از جهاد و اطاعت و عدم مخالفت‏با پیامبر می‏گویند، آیاتی مدنی و مربوط به جامعه اسلامی و مخاطبان آن، مؤمنان هستند .
پرسی كه در این‏جا باقی می‏ماند، درباره آیاتی است كه وظیفه پیامبر (ص) را منحصر در ترساندن یا بشارت و ترساندن می‏دانند .
در پاسخ، نخست‏باید گفت كه حصر دو گونه است: حصر حقیقی و حصر اضافی . حصر اضافی در مواردی به كار می‏رود كه چیزی را نسبت‏به اوضاع و احوال و شرایطی خاص نسبت‏به چیز دیگری می‏سنجیم كه در این صورت، حصر نیز مختص به همان مورد می‏شود و موارد دیگر را در بر نمی‏گیرد; اما حصر حقیقی، بر خلاف آن، شامل همه شرایط و همه چیزها می‏شود . با دقت در آیه:
«و ما ارسلنا من قبلك من المرسلین الا انهم لیاكلون الطعام و یمشون فی الاسواق‏» (۴۶)
معنای حصر اضافی روشن می‏شود; زیرا اگر حصر حقیقی باشد، لازم می‏آید تا كار پیامبر (ص) خوردن و راه رفتن در بازار باشد، در حالی كه با نظری اجمالی به آیات بعد، در می‏یابیم كه این حصر، در پاسخ به این ایراد مشركان بر پیامبر (ص) وارد شده است كه چرا بر ما فرشته‏ای نازل نشده است .
از این رو، وقتی به آیات قبل و بعد; در مواردی كه انحصار وظیفه پیامبران، در ترساندن و بشارت دادن را می‏رساند، مراجعه كنیم، می‏بینیم كه همه این حصرها در برابر درخواست‏های نابه‏جای كافران و مشركان بوده است كه از پیامبر (ص) می‏خواستند زمان قیامت را برای آنان مشخص كند یا عذاب را بر آنان نازل كند و یا این‏كه چرا گنج‏بر پیامبر (ص) فرود نمی‏آید و فرشته‏ای به همراه ندارد و ...:
«فلعلك تارك بعض ما یوحی الیك و ضائق به صدرك ان یقولوا لو لا انزل علیه كنز او جاء معه ملك انما انت نذیر و الله علی كل شی‏ء وكیل‏» (۴۷)
و هچ گاه در صدد حصر وظایف واقعی پیامبر (ص) در این امور نبوده‏اند .
دلیل دیگر بر اضافی بودن حصر در این موارد، اختلاف وظایف پیامبر (ص) است در آیاتی كه در آن‏ها حصر وجود دارد و هم‏چنین در همه آیاتی كه درباره وظایف ایشان سخن گفته‏اند، به گونه‏ای كه بعضی از آن‏ها تنها حضرت را نذیر می‏دانند و بعضی، نذیر و بشیر و برخی دیگر، كه در آن‏ها نیازی به حصر نبوده، این وظایف را به تفصیل بیان كرده اند:
«یا ایها النبی انا ارسلناك شهدا و مبشرا و نذیرا× و داعیا الی الله باذنه و سراجا منیرا» . (۴۸)
. آیاتی كه ولایت پیامبر (ص) و اولویت ایشان نسبت‏به مؤمنان را مطرح می‏كنند
قبلا [در فصول پیشین تحقیق] درباره معنای ولایت‏سخن گفتیم و نتیجه گرفتیم كه این كلمه، همواره مقارن با نوعی تسلط بر امور فردی یا اجتماعی است . از این رو، در این‏جا در محدوده آیاتی كه ولایت پیامبر (ص) را مطرح می‏كنند، به بررسی محدوده ولایت پیامبراكرم (ص) می‏پردازیم .
از گذشته، كسانی كه درباره ولایت پیامبر (ص) با نگرش حاكمیت ایشان بر امور، بحث كرده اند، وجوه گوناگونی را برای محدوده آن مطرح كرده اند كه محدودترین آن‏ها اختصاص آن به امور اجتماعی و امور شخصی است; ولی اخیرا با برداشتی خاص از معنای ولایت و نگرشی منفی درباره دخالت انبیا (ع) در امور اجتماعی، بحث‏هایی درباره اختصاص ولایت پیامبر (ص) به افرادی كه خود توانایی اداره امور خویش را ندارند، مانند كودكان و دیوانگان، مطرح شده است و آن‏گاه كه بر طبق آیه:
«النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم‏» (۴۹)
بحث از اولویت پیامبر (ص) نسبت‏به امور مؤمنان از خود آنان، پیش می‏آید، آن را به موردی اختصاص می‏دهند كه در این امور، بین ولایت مؤمنان و پیامبر (ص) تعارض حاصل شود . (۵۰) آقای حائری یزدی در این‏جا صریحا ولایت را به مورد حجر اختصاص می‏دهد و از این رو، بر تعبیر «ولایت فرزانگان‏» ، كه از سوی آیهٔ‏الله جوادی آملی مطرح گردیده، ایراد می‏گیرد كه بین فرزانه بودن و ولایت، تناقض وجود دارد .
به نظر می‏رسد نقدكننده محترم به اصل مقاله (۵۱) توجه نكرده است; زیرا در مقاله به تفصیل در باره تفاوت بین ولایت‏بر محجوران و ولایت‏بر جامعه، كه مقتضی آیه «انما ولیكم الله و رسوله و ...» است، سخن گفته و احكام هر یك را جداگانه بیان كرده است و در پاسخ به نقد نیز این مطلب، دوباره توضیح داده شده است .
در مورد ولایت تشریعی پیامبراكرم (ص) و برای روشن شدن معنای آن توجه به این نكته ضروری است كه وقتی درباره ولایت تشریعی پیامبر (ص) سخن می‏گوییم، مقصود قانون‏گذاری و اداره امور اجتماع است و این همان بحث از امارت و ضرورت وجود امیر برای اجتماع است (لابد للناس من امیر . .). كه ممكن است‏به انتخاب مردم تحقق یابد یا هم‏چون حكومت‏های دیكتاتوری، با زور و یا به انتصاب از سوی خداوند باشد كه در همه موارد، حاكمیت و ولایت‏بر مردم، از سوی شخص حاكم وجود دارد; زیرا حتی در آن‏جا كه مردم شخصی را برای اداره امور خویش بر می‏گزینند و رتق و فتق امور خویش را به او می‏سپارند، او برای اداره اجتماع، مجبور به وضع قوانین، اجرای آن‏ها و مجازات تجاوزگران است و حتی در بسیاری امور شخصی افراد نیز دخالت می‏كند كه آنان شاید راضی به آن نباشند . بنابراین قبول ضرورت حكومت‏برای جامعه با قبول نحوه‏ای از ولایت‏برای حاكم نسبت‏به امور جامعه ملازم است .
اختصاص ولایت‏به باب حجر، همان‏طور كه در پاسخ آیهٔ‏الله جوادی آملی به نقد مقاله ایشان آمده است، نقض‏های بسیاری نیز در ابواب فقهی دارد; زیرا در باب‏های مختلف، مانند قضا، حدود، جهاد، امر به معروف و نهی از منكر و حتی ازدواج دختران و نماز جمعه، به ولایت‏هایی از سوی امام، فقها، پدر و ... برخورد می‏كنیم كه هیچ یك ربطی به حجر مولی علیه ندارد . حتی در باب نماز جمعه، عده ای از فقها با برداشت از بعضی روایات، امام معصوم (ع) را متولی برگزاری آن دانسته‏اند و در زمان غیبت، اقامه آن را روا نمی‏دارند .درباره آیه «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم‏» ، ظهور آیه - همان‏طور كه آیهٔ‏الله جوادی آملی (۵۲) و مفسران دیگر گفته‏اند - ، بر این دلالت دارد كه پیامبر (ص) نسبت‏به خود مؤمنان اولویت دارد نه نسبت‏به ولایت مؤمنان، آن گونه كه از سخن آقای حائری فهمیده می‏شود و معنای اولویت پیامبر (ص) نسبت‏به آنان، تقدم رتبی در امور و كارهایشان است كه اگر در موردی پیامبر (ص) تصمیمی گرفت، حتی اگر مربوط به امور شخصی آنان باشد، دیگر نوبت‏به خودشان نمی‏رسد كه بخواهند در آن باره، نظری داشته باشند; ولی اگر پیامبر (ص) نظری نداشت - همان‏طور كه در بیش‏تر امور، كه به‏طور صحیح به دست مؤمنان اداره می‏شود - خود آنان به رتق و فتق امور مشغول می‏شوند; همان‏طور كه این مطلب، از آیه «و ما كان لمؤمن و لا مؤمنهٔ اذا قضی الله و رسوله امرا ان یكون لهم الخیرهٔ من امرهم‏» (۵۳) استفاده می‏شود; زیرا شان نزول این آیه شریفه، دخالت و حكم پیامبر (ص) در یك امر شخصی، یعنی ازدواج زینب بنت جحش، برای برطرف كردن یك سنت اجتماعی غلط بود و اولویت‏حضرت را، هم در امور شخصی مؤمنان و هم در امور اجتماعی آنان بیان می‏كند .
به نظر می‏رسد با توجه به عصمت پیامبر (ص) بحث از این‏كه ایشان تا چه حد بر امور شخصی افراد ولایت دارند، بی مورد است، هر چند در بحث‏های دیگر، برای مشخص شدن دایره ولایت‏فقیه، امری لازم به نظر می‏رسد . از این رو، در این‏جا از این بحث صرف نظر كرده و با سخن علامه طباطبایی درباره آیه «النبی اولی بالمؤمنین ...» این بحث را به پایان می‏بریم:
انفس مؤمنان، همان مؤمنان است . پس معنای آیه این است كه پیامبر (ص) از خود آنان به خودآنان اولویت دارد و معنای اولویت، رجحان جانب پیامبر (ص) است هنگامی كه امر دایر بین ایشان و دیگران شود . پس خلاصه این‏كه هر چه مؤمن برای خودش قائل است، مانند حفاظت و محبت و مراقبت و بزرگی و قبول دعوتی و به اجرا گذاشتن اراده، پس پیامبر (ص) از خودش به آن امر اولی است و اگر امر بین پیامبر (ص) و خودش در یكی از آن‏ها دایر شود، جانب پیامبر (ص) بر خود ارجحیت دارد . (۵۴)
در روایات نیز این مطلب به شكل‏های گوناگون بیان شده است . بحث روایی درباره آیه «انما ولیكم الله ...» را به بخش بعد [تحقیق] موكول می‏كنیم . درباره آیه «النبی اولی بالمؤمنین ...» نیز روایات بسیاری از سوی شیعه و اهل سنت نقل شده كه پیامبر (ص) با استشهاد به این آیه شریفه، حضرت علی (ع) را به ولایت‏بر مردم نصب فرموده و گفتند: «من كنت مولاه فهذا علی مولاه‏» . در روایتی از امام موسی بن جعفر (ع) همین مضمون نقل شده است كه پیامبر (ص) نوزده روز پیش از وفاتشان این مطلب را سومین بار، برای مردم بیان كردند . (۵۵)
در روایت دیگری، امام (ع) ولایت پیامبر (ص) را به ولایت پدر بر پسر تشبیه می‏كنند كه بر پسر لازم است از پدر اطاعت كند و اگر پسر، فقیر باشد، پدر نیز مخارج او را بر عهده می‏گیرد . پس بر مؤمنان نیز لازم است از پیامبر (ص) اطاعت كنند و پیامبر (ص) نیز مؤونه آنان را بر عهده می‏گیرد . آن گاه همین مقام را برای حضرت علی (ع) و دیگر ائمه (ع) بیان می‏كنند و به آیه «و بالوالدین احسانا» بر پدر بودن ایشان استشهاد می‏كنند . (۵۶)
. آیاتی كه درباره حكم پیامبر (ص) سخن می‏گویند
دسته سوم از آیاتی كه به حاكمیت‏سیاسی پیامبر (ص) می‏پردازند، ایشان را حاكم در میان مردم معرفی می‏كنند . این آیات، به سه صورت در قرآن كریم مطرح شده‏اند: یك دسته، هدف از فرو فرستادن كتاب بر حضرت را حكم بین مردم معرفی می‏كند:
«انا انزلنا الیك الكتاب بالحق لتحكم بین الناس بما اریك الله‏» . (۵۷)
دسته دیگر، مقتضای ایمان را حاكم كردن پیامبر (ص) در امور اختلافی بین مؤمنان و تسلیم حكم ایشان بودن، می‏داند:
«فلا و ربك لا یؤمنون حتی یحكموك فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما» . (۵۸)
و دسته سوم، حكم ابتدایی پیامبر (ص) را در امور آنان نافذ دانسته و اختیار آنان را در این موارد، سلب می‏كند:
«و ما كان لمؤمن و لا مؤمنهٔ اذا قضی الله و رسوله امرا ان یكون لهم الخیرهٔ من امرهم‏» . (۵۹)
در مباحث قبل [تحقیق] گفتیم كه «حكم‏» در قرآن كریم، مربوط به امر قانون‏گذاری و تشریع است; زیرا حكم، به‏طور انحصاری در اختیار خداوند است:
«و ما اختلفتم فیه من شی‏ء فحكمه الی الله‏» . (۶۰)
گاهی نیز به كتاب و گاه به پیامبران (ع) نسبت داده شده است . از این رو، تشریع خداوند در قالب كتاب و كلام پیامبران (ع)، احكام كلی مورد نیاز مردم را بیان می‏كند; همان‏طور كه این آیه شریفه، بر آن دلالت دارد:
«و انزلنا الیك الكتاب لتبین للناس ما نزل الیهم‏» . (۶۱)
و امور حكومتی، كه بستگی به شرایط مختلف دارد، و همین‏طور امور قضایی جزئی، كه بر طبق قوانین كلی، در موارد مختلف صادر می‏شود، بر عهده پیامبر (ص) است:
«انا انزلنا الیك الكتاب لتحكم بین الناس بما اریك الله‏» . (۶۲)
علامه طباطبائی‏قدس سره در این باره می‏فرماید:
اطاعت از پیامبر (ص) دو جهت دارد: یكی جهت تشریع آن چه خداوند بدون آوردن در كتاب، بر او وحی می‏كند كه همان تفصیل مجملات قرآن كریم و متعلقات و مرتبطات آن است; همان‏طور كه خداوند متعال فرموده است: «و انزلنا الیك الذكر ...» . دوم تصمیمات خودش است كه مربوط به امر ولایت‏حكومت و قضای او است و خداوند متعال فرموده است: «لتحكم بین الناس ...» و این شامل تصمیماتی است كه بر اساس ظواهر قوانین قضایی، بین مردم حكم می‏كند و نیز تصمیماتی كه در امور مهم، به آن‏ها حكم می‏كند و خداوند به او دستور داده است كه در آن‏ها با مردم مشورت كند: «و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوكل علی الله‏» كه در مشورت، مردم را داخل كرده است; ولی در تصمیم‏گیری، پیامبر (ص) را تنها ذكر كرده است . (۶۳)
روایات نیز با استشهاد به آیاتی كه حكم را به پیامبر (ص) نسبت می‏دهند، مساله تفویض امور دین و دنیای مردم را به او، مطرح می‏كنند . از امام صادق (ع) روایت‏شده است:
لا ولله، ما فوض الی احد من خلقه الا الی رسول الله و الی الائمهٔ . قال عزوجل: «انا انزلنا الیك الكتاب لتحكم بین الناس بما اریك الله‏» . (۶۴)
در روایت دیگری از امام صادق (ع) نقل شده است:
ان الله عزوجل ادب نبیه فلما اكمل له الادب قال: «انك علی خلق عظیم‏» ثم فوض الیه امر الدین و الامهٔ لیسوس عباده فقال عزوجل: «ما آتیكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا» . (۶۵)
● معنای حكم پیامبر (ص)
سیاق آیات با اختصاص آن به مورد قاضی تحكیم، كه در مورد آیه ۳۶ سوره اعراف احتمال داده شده است، (۶۶) منافات دارد; زیرا اولا همان‏طور كه از آیات و روایات، روشن شد، این حكم به پیامبر (ص) همان حكم انحصاری خداوند است كه به او تفویض شده است و مورد آن، امور دین و جامعه مؤمنان می‏باشد . ثانیا در آیه «فلا و ربك لا یؤمنون حتی یحكموك ...» نیز با رجوع به آیات قبل می‏بینیم كه ابتدا آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول ...» قرار دارد و سپس به این مساله پرداخته شده كه هرگاه به مردم گفته می‏شود كه به سوی آن چه خدا نازل كرده و به سوی رسول بیایید، منافقان از رسول اعراض می‏كنند . آن گاه این حكم كلی، درباره همه پیامبران مطرح گردیده كه «ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله‏» و سپس آیه مورد نظر نازل شده است و مؤمنان را كسانی قلمداد كرده كه اولا پیامبر را در بین خود حاكم گردانند; یعنی ملزم هستند كه او را حاكم كنند . ثانیا از دل و جان، به حكم او راضی وتسلیم باشند و در آیه بعد، یكی از احكامی را كه احتمال داشت از سوی پیامبر (ص) صادر گردد، با این مضمون توضیح می‏دهد كه «اگر ما به آنان دستور می‏دادیم كه همدیگر را بكشید یا از شهر و دیارتان خارج شوید، جز عده اندكی آن را اجرا نمی‏كردند» . در روایتی از امام صادق (ع) در توضیح آیه «فلا و ربك لا یؤمنون ...» آمده است:
لو ان قوما عبدوا الله وحده لا شریك له و اقاموا الصلوهٔ و آتوا الزكوهٔ و حجوا البیت و صاموا شهر رمضان ثم قالوا لشی‏ء صنعه الله او صنعه النبی الا صنع خلاف الذی صنع؟ او وجدوا ذلك فی قلوبهم لكانوا بذالك مشركین ثم تلا هذه الایهٔ: «فلا و ربك ...» ثم قال ابو عبدالله: فعلیكم بالتسلیم . (۶۷)
ثالثا در آیه مورد استشهاد، برای حمل حكم پیامبر (ص) بر قاضی تحكیم - همان‏طور كه قبلا هم توضیح داده شد - مساله روشن‏تر است; زیرا در آن‏جا اصلا سخن از پذیرش یا عدم پذیرش نیست تا حمل بر قضاوت در امور شود، بلكه بحث در این است كه هرگاه امر مبرمی از سوی خدا و رسول صادر گردید، دیگر مؤمنان از خود اختیاری ندارند; یعنی حتی اموری كه به‏طور عادی در اختیار خودشان است، با حكم خدا و رسول، از آنان سلب می‏شود . این مطلب، حكایت از این می‏كند كه حكم پیامبر (ص) شامل همه دستورهایی است كه ایشان در موارد مختلف داده اند و حتی عمل به این احكام، اعم از این است كه او حضور داشته باشد یا نه و در صورت عدم حضور او نیز اگر مساله ای پیش آید كه حكمش از سوی پیامبر (ص) صادر شده باشد، عمل به آن لازم است .
. آیاتی كه پیامبر (ص) را محور در امور اجتماعی معرفی می‏كند
● محور بودن انبیا در ایجاد قسط در جامعه
قرآن كریم یكی از اهداف بعثت انبیا (ع) را اقامه قسط در جامعه انسانی معرفی می‏كند:
«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الكتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط‏» . (۶۸)
عدالت اجتماعی یكی از آرزوهای جوامع بشری در طول تاریخ بوده و هست و همه كسانی كه به گونه ای اداره جامعه را بر عهده دارند یا می‏خواهند بر عهده بگیرند، آن را به مردم نوید می‏دهند و خداوند نیز پیامبران (ع) را با همین هدف، به میان مردم فرستاده است و ابزار لازم را نیز، كه عبارت از كتاب و میزان باشد، در اختیار آنان قرار داده است (ناگفته نماند كه قسط در مورد انبیا، دایره‏ای بسیار وسیع تر از آن‏چه مربوط به زندگی مادی انسان است، را شامل می‏شود) .
نكته‏ای كه در آیه شریفه وجود دارد - و جزو سنت‏های تغییرناپذیر خداوند است - این است كه مردم در پذیرش هدایت تشریعی خداوند، مختارند . از این رو، رهبری پیامبران بر اساس ایمان تحقق می‏یابد، نه بر اساس زور و اجبار و در این آیه نیز پس از تامین محورهای تحقق قسط در اجتماع، كه عبارتند از: رهبری معصومان و قانون، قیام به قسط بر عهده خود مردم گذاشته شده است . جالب این‏كه قوه قهریه، كه یكی از ضروریات برای اصلاح جامعه است، در مرحله بعد قرار داده شده است و هدف از آن، نصرت پیامبران (ع) و خداوند بیان شده است:
«و انزلنا الحدید فیه باس شدید و منافع للناس و لیعلم الله من ینصره و رسله بالغیب ان الله قوی عزیز» . (۶۹)در نتیجه، اجرا شدن قسط در جامعه به وسیله پیامبران (ع) پس از ایمان به آنان تحقق خواهد یافت و پیش از این مرحله - همان‏طور كه گذشت - وظیفه ایشان انذار برای ایمان آوردن كافران و مشركان است كه خود، نوع دیگری از قسط است، زیرا در منطق قرآن كریم «ان الشرك لظلم عظیم‏» (۷۰) شرك ظلم بزرگی است . از این‏جا این پرسش نیز پاسخ داده می‏شود كه چرا عده ای از پیامبران (ع) به رهبری مردم نپرداختند؟ علت آن را باید در عدم پذیرش ایشان از سوی اقوام مخاطبشان جست‏وجو كرد به گونه‏ای كه شرایط تحقق یك جامعه مؤمن، كه تابع ایشان باشد، فراهم نگردید .
● اجازه گرفتن از پیامبر (ص) هنگام شركت در امور اجتماعی
در سوره نور، خداوند بر محوریت پیامبر (ص) در امور اجتماعی تاكید می‏كند و مؤمنان را كسانی قلمدا می‏كند كه در این امور، تابع او هستند:
«انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله و اذا كانوا معه علی امر جامع لم یذهبوا حتی یستئذنوه اولئك الذین یؤمنون بالله و رسوله فان استئذنوك لبعض شانهم فاذن لمن شئت منهم و استغفر لهم ان الله غفور رحیم .» (۷۱)
این آیه شریفه، نقش رهبری مؤمنان را به پیامبر (ص) نسبت می‏دهد و تقدم امور اجتماعی بر امور شخصی را بیان می‏كند و تذكر می‏دهد كه در امور اجتماعی، هیچ كس حق تك‏روی و عمل بر اساس رای و نظر خویش را ندارد و باید همه امور با اجازه پیامبر (ص) انجام گیرد . البته به پیامبر نیز سفارش می‏كند كه اگر افرادی برای رفع گرفتاری‏های شخصی از تو اجازه خواستند، به آنان اجازه بده; ولی این اجازه نیز به خواست آن حضرت بستگی دارد . در آیه بعد نیز به این محوریت، به گونه‏ای دیگر توجه شده و دعوت پیامبر (ص) به عنوان رهبر، غیر از دعوت دیگران تلقی گردیده و به آثار زیان‏بار مخالفت‏با دستورهای ایشان، كه تحقق فتنه یا نزول عذاب است، پرداخته شده است:
«لا تجعلوا دعاء الرسول بینكم كدعاء بعضكم بعضا قد یعلم الله الذین یتسللون منكم لواذا فلیحذر الذین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنهٔ او یصیبهم عذاب الیم‏» . (۷۲)
علامه طباطبایی در این باره می‏فرماید:
خواندن رسول، عبارت از خواندن مردم به كاری از كارها است; مانند خواندن آنان به ایمان و عمل صالح و خواندن آنان برای مشورت در كارهای اجتماعی و خواندن آنان به نماز جمعه و دستور به آنان در كارهای دنیوی یا اخرویشان . پس همه این‏ها خواندن از سوی پیامبر (ص) محسوب می‏شود . (۷۳)
بدین ترتیب، با توجه به سیاق آیات، این احتمالات كه مراد از خواندن رسول، صدا زدن مردم اسم رسول خدا را، مانند دیگر مردم باشد، یا مقصود از مخالفت از امر، در «فلیحذر الذین یخالفون‏» دستور خداوند باشد، منتفی می‏گردد، هر چند اگر این احتمالات را درست نیز فرض كنیم، صراحت آیات در محوریت پیامبر (ص) در امور اجتماعی، بر جای خود باقی است .
● محور بودن پیامبر (ص) در امور مالی جامعه
از محورهای مهم در امور اجتماعی، امور مالی است . در اسلام سه محور مهم برای تحقق عدالت اجتماعی، در این بعد در نظر گرفته شده است كه هر سه در اختیار پیامبر (ص) به عنوان رهبر اجتماع قرار داده شده است . زكات، خمس و انفال، این سه محور را تشكیل می‏دهند (هر چند صدقات و كفارات واجب و مستحب دیگری نیز در این زمینه مطرحند كه بیش‏تر جنبه فردی دارند و قابل پیش‏بینی نیز نیستند) .
خداوند پیامبر (ص) را متولی امور زكات قرار داده و از مؤمنان می‏خواهد به سهمی كه از سوی خداوند و پیامبر (ص) به آنان داده می‏شود، راضی باشند:
«و لو انهم رضوا ما آتاهم الله و رسوله و قالوا حسبنا الله سیؤتینا الله من فضله و رسوله و انا الی الله راغبون‏» (۷۴)
و پیامبر (ص) است كه سهام افراد و نیز افرادی را كه مشمول زكات هستند، معین می‏كند . علاوه بر این‏كه یكی از مصادیق آن، كه فی سبیل الله است، هنگام مصرف نیز نیاز به سرپرست دارد .
انفال و خمس نیز مانند زكات هستند، غیر از این‏كه انفال، تنها ویژه خداوند:
«یسئلونك عن الانفال قل الانفال لله و الرسول‏» ، (۷۵)
ولی د خمس افراد دیگری نیز شریكند:
«و اعلموا انما غنمتم من شی‏ء فان لله خمسه و للرسول‏» . (۷۶)
آن چه در این‏جا مهم است و روایات هر دو باب، بر آن دلالت دارد، سرپرستی پیامبر (ص) و پس از ایشان، امام‏قدس سره بر خمس و انفال است‏به گونه‏ای كه این دو زیر نظر ایشان به مصارف خود می‏رسند و هرچند پیامبر (ص) و امام (ع) برای امور شخصی خویش می‏توانند از این دو منبع استفاده كنند، ولی مهم ترین مصرف آنها برای اداره امور حكومت و عدالت اجتماعی است; از جمله این روایات، حدیثی است كه پس از بیان مواردی كه در آن، خمس واجب است، می‏فرماید:
فسهم الله و سهم رسول الله لاولی الامر من بعد رسول الله . (۷۷)
و در ادامه روایت، والی را تقسیم كننده خمس، بین دیگر شركا معرفی می‏كند و اگر پس از رفع نیاز آنان چیزی زیاد بیاید، آن را ویژه والی می‏داند و اگر كمبودی باشد، بر عهده والی است كه آن را تكمیل كند (۷۸) .
هم‏چنین درباره مصرف اموالی كه نزد والی است، می‏فرماید:
فیكون بعد ذلك ارزاق اعوانه علی دین الله و فی مصلحهٔ ما ینوبه من تقویهٔ الاسلام و تقویهٔ الدین فی وجوه الجهاد و غیر ذلك مما فیه مصلحهٔ العامهٔ، لیس لنفسه من ذلك قلیل و لا كثیر . (۷۹)
آن گاه به مساله انفال می‏پردازد و آن را در اختیار پیامبر (ص) و سپس والی می‏داند . (۸۰)
روایات دیگری نیز به همین مضمون، نقل شده است . (۸۱)
. آیاتی كه مؤمنان را به ایمان به پیامبر (ص) فرا می‏خواند
در قرآن كریم آیاتی وجود دارد كه مؤمنان را به ایمان به خداوند و رسول (ص) فرا می‏خواند . در بعضی از این آیات، خداوند و رسول (ص) هر دو ذكر شده اند:
«یا ایها الذین آمنوا آمنوا بالله و رسوله ...» ، (۸۲)
هر چند این آیات نیز برای استدلال بر مطلوب، كفایت می‏كند، ولی چون ممكن است‏بر مراتب ایمان قلبی حمل شود، آیه‏ای را دراین باره می‏آوریم كه مؤمنان را به ایمان به رسول فرا می‏خواند:
«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله یؤتكم كفلین من رحمته‏» . (۸۳)
در این آیه، مؤمنان به ایمان به رسول (ص) دعوت شده اند و با توجه به این‏كه آنان قبلا به خداوند، رسول او و كتاب ایمان آورده اند، در این آیه، نكته‏ای نهفته است . علامه طباطبایی در این باره می‏فرماید:
مقصود از ایمان به رسول، تبعیت تام و اطاعت كامل از او در آن‏چه دستور می‏دهد و آن چه باز می‏دارد، است، چه حكمی از احكام شرع باشد یا از جهت ولایت امور امت، از او صادر شده باشد . (۸۴)
و آن گاه كه این آیه شریفه را به ضمیمه آیات قبل، كه هدف از بعثت انبیا را اقامه قسط معرفی می‏كنند، در نظر بگیریم و به نتیجه ایمان به رسول - كه نوری از سوی خداوند است كه به واسطه آن، مردم در دنیا حركت می‏كنند - توجه كنیم، این مساله آشكارتر می‏شود كه خداوند اطاعت كامل از پیامبرش را خواسته و او را حاكم بر امور مردم قرار داده است .
پی‏نوشت‏ها:
) نساء، آیه ۶۴ .
) نساء، آیه ۸۰ .
) نساء، آیه ۵۹ .
) انفال، آیه ۲۱ .
) نور، آیه ۵۶ .
) شعراء، آیه ۱۰۸ .
۷) اعراف، آیه ۱۴۲ .
) طه، آیه ۹۰ .
) طه، آیه ۹۳ .
۰) نور، آیه ۶۴ .
۱) نوح، آیه ۳ .
۲) حشر، آیه ۷ .
۳) بحارالانوار، ج‏۱۷، ص‏۶، ح‏۷ .
۴) همان، ج‏۲۵، ص‏۳۳۱ .
۵) همان، ص‏۱۰، ح‏۱۹ .
۶) همان، ص‏۳۳۱ .
۷) نساء، آیه ۵۹ .
۸) ر . ك: تفسیر المیزان، ج‏۴، ص‏۳۹; التبیان، ج‏۳، ص‏۲۳۶; تفسیر المنار، ج‏۵، ص‏۱۸۰ .
۹) حشر، آیه ۷ .
۰) آل عمران، آیه ۱۲۸ .
۱) تفسیر المیزان، ج‏۴، ص‏۹ .
۲) آل عمران، آیه ۱۵۴ .
۳) بحارالانوار، ج‏۱۷، ص‏۱۲، ح‏۱۲ .
۴) حشر، آیه ۷ .
۵) قصص، آیه ۵۶ .
۶) نمل، آیه‏۸۱ .
۷) شورا، آیه ۵۲ .
۸) آل عمران، آیه ۱۵۹ .
۹) آل عمران، آیه ۱۵۴ .
۰) رعد، آیه ۳۱ .
۱) انفال، آیه ۱۷ .
۲) آخرت‏وخدا، هدف بعثت انبیا، ص‏۹۷; الاسلام و اصول الحكم، ص‏۷۱ .
۳) ق، آیه ۴۵ .
۴) غاشیه، آیه ۲۱ و ۲۲ .
۵) یونس، آیه ۹۹ .
۶) غاشیه، آیه ۲۱ .
۷) آل عمران، آیه ۱۵۹ .
۸) هود، آیه ۵۹ .
۹) تفسیر المیزان، ج‏۷، ص‏۳۱۴ .
۰) بحارالانوار، ج‏۱۷، ص‏۵۳، ح‏۲۸ .
۱) بحارالانوار، ج‏۱۶، ص‏۱۹۲، ح‏۲۸ .
۲) فاطر، آیه ۷۳ .
۳) اعراف، آیه ۱۸۸ .
۴) آخرت‏وخدا، هدف بعثت انبیا، ص‏۹۷; الاسلام و اصول الحكم، ص‏۷۳ .
۵) مائده، آیه ۱۹ .
۶) فرقان، آیه ۲۰ .
۷) هود، آیه ۱۲ .
۸) احزاب، آیه ۴۵ و ۴۶ .
۹) احزاب، آیه ۶ .
۰) مجله حكومت اسلامی، سال اول، ش‏دوم، ص‏۲۲۴ .
۱) همان، ش اول، ص‏۵۵ .
۲) همان، ش دوم، ص‏۲۳۹ .
۳) احزاب، آیه ۳۶ .
۴) تفسیر المیزان، ج‏۱۶، ص‏۲۷۶ .
۵) بحارالانوار، ج‏۲۲، ص‏۴۸۹، ح‏۳۵ .
۶) همان، ج‏۲۷، ص‏۲۴۳ .
۷) نساء، آیه ۱۰۵ .
۸) نساء، آیه ۶۵ .
۹) اعراف، آیه ۳۶ .
۰) شورا، آیه ۱۰ .
۱) نحل، آیه ۴۶ .
۲) نساء، آیه ۱۰۵ .
۳) تفسیر المیزان، ج‏۴، ص‏۳۸۸ .
۴) اصول كافی، ج‏۱، ص‏۲۶۷، ح‏۸ .
۵) همان، ص‏۲۶۶، ح‏۴ .
۶) مجله حكومت اسلامی، سال اول، ش دوم، ص‏۲۲۴ .
۷) اصول كافی، ج‏۲، ص‏۳۹۸، باب الشرك، ح‏۶ .
۸) حدید، آیه ۲۵ .
۹) حدید، آیه ۲۵ .
۷۰) لقمان، آیه ۱۳ .
۷۱) نور، آیه ۶۲ .
۷۲) نور، آیه ۶۳ .
۷۳) تفسیر المیزان، ج‏۱۵، ص‏۱۶۶ .
۷۴) توبه، آیه ۵۹ .
۷۵) انفال، آیه‏۱ .
۷۶) انفال، آیه ۴۱ .
۷۷) اصول كافی، ج‏۱، ص‏۵۴۰، باب الفی‏ء و الانفال و تفسیر الخمس .
۷۸) همان .
۷۹) همان، ص‏۵۴۱ .
۰) همان .
۱) همان، ص‏۵۴۴ .
۲) نساء، آیه ۱۳۶ .
۳) حدید، آیه ۲۸ .
۴) تفسیر المیزان، ج‏۱۹، ص‏۱۷۴ .
منبع : سایت پیامبر اعظم


همچنین مشاهده کنید