پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


چیزی کم ندارد


چیزی کم ندارد
● نزده سال با نگاه نو
«آقا شما چه دل گنده اید. من مطالب چهار ماه بعد مجله را الان دارم آماده می كنم آن وقت شما...» و این یك جمله كافی است برای آنكه تمام تفاوت نسل ما با ژورنالیست های قدیمی آشكار شود، وقتی كه برای انجام مصاحبه با علی میرزایی كمی دیرتر از حد معمول تماس می گیرم. « البته من هم كار روزنامه كردم و با pressure time روزنامه نگاری آشنا هستم » بلافاصله خودش اضافه می كند و زحمت توضیح را از دوش من برمی دارد. اشاره او به زمانی است كه سردبیر هفته نامه پرسپولیس بود. هفته نامه ای كه با توجه به نامی كه یدك می كشید قرار بود به رسم دیگر نشریات طرفدار، حامی باشگاه خود باشد و میرزایی اما، به شیوه جانبدارانه نشریات بی تفاوت بود و رویه دیگری را در پیش گرفته بود. «پرسپولیس» بر خلاف نامش كم كم به منتقد جدی باشگاه و به ویژه مدیر تیم، تبدیل شد و این تازه شروع ماجرا بود.
نامه های میرزایی كه با نثری زیبا و لحنی تند و با صراحت، به همه كس و همه جا نوشته می شد آغازگر مجادلاتی طولانی میان او و هیات مدیره و مدیرعامل پرسپولیس بود و البته نقل محافل و روزنامه های ورزشی و تا مدت ها او را سر زبان ها انداخت. با این حال علی میرزایی پیش از آن نیز با انتشار «نگاه نو» نزد اهالی مطبوعات شناخته شده بود، اما وقتی كه به توصیه وزیر صنایع دولت هاشمی رفسنجانی، حسین محلوجی، وارد دم و دستگاه پرسپولیس شد شهرتی بیش از پیش یافت. با اوج گیری مناقشات و مباحثات در پرسپولیس و كنار رفتن محلوجی، میرزایی نیز از فوتبال و دردسرهایش كناره گرفت و به سمت معاونت وزارت امور اقتصاد و دارایی كابینه خاتمی در دوران وزارت طهماسب مظاهری منصوب شد. ماجرای «نگاه نو» اما به خیلی پیش از اینها مربوط می شود، خیلی.
مجله « دانشمند» را یادتان هست؟ میرزایی كارش را از آنجا شروع می كند. «دانشمند» در اواسط دهه شصت و در سال های جنگ (۱۳۷۲-۱۳۶۴) مسائل تازه علمی را با ادبیاتی جدید مطرح می كرد و از هرگونه پیچیدگی های اینگونه متون و ادبیات ثقیل علمی به دور بود و با رویكرد و نثری ساده و روان به عجایب و غرایب و اتفاقات علمی دور دنیا می پرداخت. رویكردی كه این مجله را در كنار «دانستنی ها»، در سال های غیبت مجلات فان تین ایجری، محبوب نوجوان ها و جوان ها كرده بود. (كمیك استریپ های دانستنی ها را كه دیگر حتماً یادتان هست!) خشایار دیهیمی هم كه بعدها سردبیری دوره اول نگاه نو را برعهده می گیرد از همین دوران با میرزایی آشنا می شود. ماجرای آشنایی آنها برمی گردد به اواخر انتشار دانشمند. زمانی كه میرزایی برای ادامه كار در دانشمند به مشكل بر می خورد و تصمیم می گیرد از آن بیاید بیرون؛ حوالی سال ۱۳۶۹. سری به دفتر دكتر بانكی مدیرعامل وقت شركت فولاد ایران می زند و می گوید: «من دارم از مجله دانشمند می آیم بیرون، منتها ما یك تیم قوی در مجله دانشمند درست كرده ایم. شما مجوز انتشار نشریه بگیرید، ما این تیم قوی را منتقل كنیم به این مجله جدید علمی كه شما مجوز آن را می گیرید.» اسم آن مجله را هم می گذارند دانش پژوه و دكتر بانكی هم پیگیر می شود و پس از چندی مجوز ماهنامه ای را می گیرد به نام «دانش پژوه ». درست همین موقع هاست كه سر و كله دیهیمی پیدا می شود.«همان موقع كه داشتیم مجله دانش پژوه را تاسیس می كردیم دنبال ویراستار (ادیتور) برای بخش علوم دانشمند می گشتم. به آقای آذرنگ مراجعه كردم و ایشان آقای دیهیمی را به من معرفی كردند. صحبتی با هم كردیم و من دیدم آقای دیهیمی همان كسی است كه دنبالش می گشتیم. چون آقای دیهیمی زمینه كارشان علم است. درست است كه الان در فلسفه و ادبیات كار می كنند، اما زمینه كارشان علم است. خود آقای دیهیمی هم مایل بودند كه به دانش پژوه بیایند كه من پذیرفتم و ایشان كار را شروع كردند. بعد عبدالحسین آذرنگ، ناصر آقایی و ناصر نیرمحمدی هم به ما ملحق شدند.» سپس این چند نفر با جلساتی كه درباره سیاست های « دانش پژوه» می گذارند به نتایج جالبی می رسند و تصمیم می گیرند كمی فقط كمی، در محتوای مجله و رویكرد آن تجدید نظر كنند و حاصلش می شود این كه «دانش پژوه» تبدیل می شود به «نگاه نو»! تصدیق می فرمایید كه این تغییر كوچكی است!«خیلی دلمان می خواست كه این مجله برای جوانان باشد. از علم كشیده شدیم به مسائل اجتماعی و فرهنگی و از آنجا - من و آقای دیهیمی - به این نتیجه رسیدیم كه برویم و نظر اولیه را كه وجود داشت عوض بكنیم. یعنی، به جای مجله ای علمی اجتماعی برای جوانان، مجله ای مثل جهان نو كه قبل از انقلاب منتشر می شد در نظرمان آمد. آقای بانكی را هم قانع كردیم. یادم هست یك روز ۶-۵ اسمی را كه از نظر خودمان قطعی بود نوشتیم و آقای دكتر بانكی هم دور نگاه نو دایره كشید و نامه نوشتند به ارشاد برای تغییر اسم و تغییر زمینه.» اینچنین در مهرماه ۱۳۷۰ نگاه نو جای دانش پژوه را می گیرد و نشریه ای كه قرار بود علمی باشد و ادامه هنده «دانشمند»، تبدیل به یكی از ستون های مجلات روشنفكری پس از انقلاب می شود باز هم به رسم بسیاری از نشریات با لوگوی مرتضی ممیز. پایه گذاران اولیه این ستون سه نفر بودند. دكتر بانكی مدیر مسئول و صاحب امتیاز، خشایار دیهیمی دبیر هیات تحریریه و علی میرزایی. البته نمی توان زحمات عبدالحسین آذرنگ و ناصر نیرمحمدی را هم فراموش كرد. میرزایی در مورد سردبیری خود می گوید: «آقای نیرمحمدی و آقای دیهیمی خیلی بزرگواری كردند كه اسم مرا به نام سردبیر بنویسند. من گفتم من در ماهنامه دانشمند هم مدیر و هم سردبیر هستم. خیلی بی مزه است كه حالا سردبیر نشریه دیگری باشم. قرار شد اسم هیچ كسی را به عنوان سردبیر ننویسیم.» اما تركیب بانكی دیهیمی میرزایی خیلی دوام نمی آورد؛ تنها پنج شماره. «پس از انتشاره شماره پنجم چند شماره دكتر بانكی ارتباط كاری با خشایار دیهیمی را قطع كرد. ناهاری سه نفری با هم خوردیم و آقای بانكی كادویی - به نظرم دو جلد كتاب - به آقای دیهیمی دادند و گفتند مسائلی هست كه دیگر نمی توانیم با هم ادامه دهیم.» بانكی ناهار آخر نگاه نو را می خورد و امتیاز مجله را به نام علی میرزایی می كند. پس از چندی دیهیمی هم از نگاه نو می رود و علی میرزایی به عنوان صاحب امتیاز، مدیر مسئول و سردبیر فصل جدیدی را در انتشار نگاه نو آغاز می کند.
«تا وقتی آقای دیهیمی و آقای بانكی بودند نگاه نو را ماهنامه منتشر می كردیم. بعد پول نداشتیم دوماهنامه شد و بعد هم فصلنامه. تا حالا هم مرتب درآمده است.» تا ۴۴ شماره نگاه نو با همان شكل و شمایل اولیه اش منتشر می شود تا اینكه علی میرزایی سردبیری هفته نامه پرسپولیس را به عهده می گیرد و با حسن كریم زاده آشنا می شود و حاصل این آشنایی تغییر در قطع و صفحه آرایی مجله است.
نگاه نو در دوره ای كه برخی از نشریات روشنفكری به جمع آوری مقالات از این ور و آن ور بسنده می كنند و نوعی خاص گرایی در مقالات و مطالب نشریات آنها به چشم می خورد، سعی كرد گستره مخاطبان خود را بیشتر كند و بر جذابیت های فرم و محتوای خود بیفزاید. میرزایی همین نخبه گرایی و خاص گرایی بعضی مجلات را بهانه می كند و می گوید: «مجله ما مجله میرزا قلمدونی نیست كه بوی نا بدهد. كشكول هم نیست. دوست داریم براساس تحول اندیشه در زمان امروز درباره پدیده ها، چه امروزی و چه دیروزی حرف بزنیم. نمی خواهم این اسم، یعنی نگاه نو، نامی بی مسمی باشد. ما با سیر تحولات اندیشه در دنیا سعی كردیم كه تحول نگاه نو را حفظ بكنیم. نان هم قرض نمی دهیم، رفیق بازی هم نمی كنیم. نگاه نو را اگر امروز در كنار نشریات مشابه اش در دنیا بگذارید چیزی كم ندارد.» تغییر هوشمندانه قطع و گرافیك و صفحه آرایی و به خصوص جلد آن پس از حدود ۹ سال، موجب تنوع و برقراری ارتباط نزدیك تر با سلیقه روز مخاطبان شد. این تغییر به خصوص در جلد نشریه بسیار چشمگیر است؛ هر شماره مجله به یكی از شخصیت های فرهنگی، ادبی، هنری اختصاص می یابد و تصویر او بر روی جلد نگاه نو خودنمایی می كند و وقتی از جلوی دكه روزنامه فروشی رد می شوی بی اختیار تو را به سمت خود می كشاند. نادر ابراهیمی، محمود دولت آبادی، كاوه گلستان، مرتضی ممیز، عزت الله انتظامی، بهرام بیضایی، منوچهر آتشی و نجف دریابندری برخی از كسانی هستند كه در طول این سال ها آمده اند روی جلد نگاه نو. در این میان یك استثنا هم هست؛ طهماسب مظاهری وزیر امور اقتصادی و دارایی كه به شكل غیرمنتظره ای توسط سید محمد خاتمی به بهانه ترمیم كابینه كنار گذاشته شد. میرزایی پس از سال ها سكوت، عهد نانوشته خود را شكست و نامه ای از سنخ نامه های قدیمش نوشت به رئیس جمهور. چه اینكه او معاون وزیر بود و از بسیاری جریانات با خبر. با همان لحن همیشگی.
جناب آقای خاتمی! با رفتن مهندس مظاهری كابینه قطعاً تضعیف می شود. مردی درست كردار، فهیم، دلسوز، پركار و سنگ زیرین آسیا را از دست می دهید.( دوستان نادان و) دشمنانتان این را می خواهند و از خوشحالی دارند در دلشان قند آب می كنند. نكنید! قدر صمیمیت ها و دل پاك و دست پاك این مرد، و توان كارشناسی بالای او را بدانید. به فكر منافع ملی باشیم. این چیزی است كه در اكثر تصمیم گیری ها مغفول واقع شده است و خسارت هایی، در بیشتر موارد جبران ناپذیر، بر این آب و خاك وارد آمده است. به این غفلت پایان دهیم.
نامه ای كه تنها بند پایانی آن، پایان بخش یادداشتی می شود با عنوان «آقای رئیس جمهور! جایگاه مصالح و منافع ملی در تصمیم گیری های شما كجاست؟» با عكسی از مظاهری كه بر خلاف رویه معمول، روی جلد آمده است. سوای فرم مجله، صفحات نگاه نو را اما، كه در طول این سال ها ورق بزنیم این نام ها در آن بیشتر به چشم می خورند: عزت الله فولادوند، احمدرضا احمدی، داریوش آشوری، بهاءالدین خرمشاهی، عنایت سمیعی، خشایار دیهیمی، محمد رضا نیكفر، پرویز دوایی، حورا یاوری، محمدرحیم اخوت، فخرالدین عظیمی و بسیاری دیگر كه نگاه نو را خانه خود یافتند و در آن نوشته اند و گفته اند دغدغه هایشان را، دردهایشان را و آرزوهایشان را. نویسندگانی كه آن ابتدا حتی خود میرزایی هم چندتایشان را نمی شناخت و سر در نمی آورد آنها از كجا نگاه نو را می شناختند: «نمی دانم، واقعاً نمی دانم چطوری نگاه نو را شناختند. من خیلی از اینها را ندیده ام. بیشترشان البته دانشگاهی اند، در آلمان، در آمریكا، در بلژیك، در فرانسه، در انگلستان، در استرالیا و... من اكثر اینها را نمی شناسم. البته بعضی ها را چرا مثلاً آقای دوایی كه مطالب كوتاهی برای ما می نویسند، یا آقای آشوری. ایشان در سازمان برنامه كار می كرد و من ایشان را می دیدم ولی كسانی مثل آقای نیكفر، آقای حقیقی، خانم حورا یاوری، آقای انتخابی و آقای فخرالدین عظیمی را من نمی شناختم. ولی بعداً برخی از اینها را دیدم.»
نگاه نو به ادعای میرزایی باعث شده بسیاری از روشنفكران خارج از كشور پس از سال ها به ایران رفت و آمد كنند و این برای نشریه ای غیردولتی دستاورد كمی نیست كه بدون حمایت دولت در ارتباط نخبگان خارجی با كشورشان نقش داشته باشد.مهرماه امسال جشن تكلیف «نگاه نو» است؛ پانزده ساله می شود و بلوغ و پختگی را تجربه می كند. آقای میرزایی نگاه نو (كه خودتان گفته اید من علی میرزایی نگاه نوام. همه آنهایی كه مشاور و معاون شان بودم این را می دانستند) خسته نباشید. انشاءالله صد سالگی تان و مجله تان.
رحمان بوذری
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید