پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

پژوهشی تاریخی در ماجرای اصحاب فیل


پژوهشی تاریخی در ماجرای اصحاب فیل
سوره فیل و ماجرای اصحاب فیل همواره مورد توجه تاریخ نگاران و مفسران بزرگ قرار گرفته و هر كدام به بخشی از این ماجرا پرداخته اند. در این مقاله، در ابتدا سعی شده از اطلاعاتی كه از منابع عربی، حبشی، رومی و یونانی و به ویژه سنگ نوشته ها درباره زندگی ابرهه به دست آمده است تا حد امكان، تصویر روشن و دقیقی از شخصیت و زندگی ابرهه فراهم شود. سپس به زمینه های تاریخی آن روزگار و چگونگی به قدرت رسیدن ابرهه و اقدامات او و جنگ هایش با توجه به آثار به دست آمده در این زمینه و دلیل حمله ابرهه به مكه اشاره شود. هم چنین با تطبیق نظرات تاریخ نگاران عرب و غیرعرب سعی شده است نظر درست را درباره این ماجرا از میان آن ها مشخص سازیم و با بررسی نظرات گوناگون تاریخی در زمینه سال وقوع این ماجرا ـ مشهور به «عام الفیل» ـ و آوردن دلایل مستند زمان دقیق این حادثه را مشخص سازیم.
در پایان، بحثی تحلیلی به اختصار، درباره سوره فیل و روایات مختلفی كه در این خصوص در منابع تاریخی و تفاسیر آمده است، ارائه شده و با تطبیق آن ها با یكدیگر، درستی یا نادرستی آن آشكار گردیده است.
در یكی از سوره های قرآن۱، به داستان حمله اصحاب فیل به فرمان دهی ابرهه به مكه اشاره شده است. «ابرهه» نامی غیرعربی است كه در گویش حبشیان ابراهیم۲ یا ابراهام۳ نیز خوانده شده است. هم چنین این نام را در تاریخ پادشاهان اكسوم (حبشه) نیز می توان یافت.۴
اما در منابع عربی، نام ابرهه به صورت های گوناگونی از جمله ابرههٔ الاشرم،۵ ابرههٔ بن الاشرم۶ و ابرههٔ بن صباح۷ آمده كه از این میان، ابرهه اشرم۸ قابل قبول تر است. گاهی نام وی در منابع مزبور با كنیه ابویكسوم یا كنیه نادرست ابواصحم نیز آمده است.
اطلاعاتی كه از منابع عربی، حبشی، سریانی، رومی، یونانی و به ویژه سنگ نوشته ها درباره زندگی ابرهه به دست آمده برای ترسیم زندگی نامه و تصویری روشن و دقیق از وی كافی نیست. در منابع و گزارش های غیرعربی از رویدادها و حوادث مشخص و مستندی سخن گفته شده، ولی در گزارش های اسلامی و عربی، از ابرهه بیش تر در رابطه با جریان حمله اصحاب فیل به مكّه یاد شده است. در این گزارش ها، غالباً از جنبه تخیّلی و داستان پردازی بحث شده است، به گونه ای كه از یك ابرهه، چند ابرهه آفریده اند كه در دوران هایی گوناگون، پیش از روزگار حضرت سلیمان(علیه السلام) تا زمان ابرهه واقعی می زیسته و بر كشور سبا و حمیر فرمان می رانده اند.۹ بر همین اساس، نام ابرهه به شعر جاهلی راه یافته است.۱۰
● پیشینه تاریخی داستان اصحاب فیل
در قرون پنجم و ششم میلادی، كشورهای ایران و بیزانس، دو ابرقدرت آن روزگارِ جهان در جهت منافع خود، همواره درصدد گسترش هرچه بیش تر نفوذ خود در شبه جزیره عربستان بودند.
ایران، كه از دیرباز انحصار بازرگانی ابریشم را در دست داشت، بر كالاهای بازرگانی كشور روم، تعرفه ها و مالیات های سنگین می بست و به ویژه در زمان جنگ، از رسیدن ابریشم به بیزانس جلوگیری می كرد.۱۱
از این رو، دولت بیزانس بر آن بود تا امنیت راه های زمینی و دریایی را از اقیانوس هند به مدیترانه از طریق دریای سرخ به هر طریق، تأمین كند و حُمیریان را از دست اندازی به كشتی های رومی بازدارد.۱۲ بیزانس برای ضربه زدن به دولت ایران، حتی به هم پیمانی با حمیریان یهودی مذهب یا بُت پرست روی می آورد.۱۳
در این میان، كشور اكسوم (حبشه)، كه در گذشته برای حفظ كاروان های بازرگانی خود در دریای سرخ، بارها حمیریان را سركوب كرده بود، پس از آن كه آیین مسیحیت را پذیرفت، منافع خود را در زمینه های گوناگون با بیزانس مشترك یافت. متقابلاً ایران نیز با وجود داشتن آیین زردشتی، از رواج مذهب نسطوری در درون و بیرون قلمرو خود، پشتیبانی می كرد تا در برابر مذهب «منوفیزیت» كلیسای قسطنطنیه سدی پدید آورد.۱۴
بنابراین، قبایل و دولت های آن روز شبه جزیره عربستان، هم چون غسّانیان و لخمیان برای نبرد دو قدرت بزرگ آن روزگار، به صورت دو طیف و قطب متضاد درآمده بودند كه در واقع، برای كشورهای ایران و بیزانس، نقش دولت های خط مقدم را ایفا می كردند. ولی گاهی درگیری خود دولت های خط مقدّم، جنگ را میان دو دولت ایران و روم برمی افروخت.۱۵
یكی از راه های نفوذ بیزانس، اعزام مبلّغان مسیحی به هند و آفریقا و سرزمین های عرب و كمك در ساختن كلیساهای باشكوه بود. آیین مسیحیت در نیمه دوم سده ۴ میلادی به نجران راه یافت و در سده های ۵ و ۶ میلادی به اوج انتشار خود رسید.۱۶ ذونواس، آخرین شاه یهودی مذهب حمیر، كه از تجاوزات دولت مسیحی «اكسوم» به یمن ترس داشت و گسترش آیین مسیحیت را برای استقلال و قلمرو حكومت و فرمان روایی خود خطرناك می پنداشت، در سال ۵۲۳ م. به نجران تاخت و شماری از مردم شهر را كشت.
نام و نسب ذونواس در منابع عربی، بسیار متفاوت آمده است، ولی از میان آن ها سخن ابن خلدون پذیرفتنی تر می نماید: «تاریخ نگاران جملگی برآنند كه ذونواس، فرزند تبان اسعد بود و زُرعه نام داشت و چون بر ملك پدران خود غلبه یافت، یوسف نام گرفت.»۱۷
ابن قتیبه در معنای واژه ذونواس، به «دو گیسوی پیچان» وی اشاره كرده۱۸ و شروتر این ریشه شناسی عامیانه را پذیرفته و آن را برگردان عربی واژه سریانی «مسروق» دانسته كه در منابع سریانی، به ذونواس اطلاق شده است.۱۹
ولی از همه مهم تر، در دو سنگ نبشته Ry۵۰۷, Ry۵۰۸، به یك شاه یهودی به نام یوسف اسأر، كه با حبشیان می جنگید، اشاره شده است.۲۰ بر اساس گزارش های گوناگون، یوسف اسأر باید همان ذونواس باشد. ذونواس را در منابع حبشی، فنحاس نامیده اند،۲۱ ولی در منابع یونانی و رومی، به صورت های دیمنوس (Dimnus)، دامیان (Damian) و دیمیانوس (dimianos)نیز دیده می شود. اما دامیان حمیری كه بر اساس نوشته یوحنّا افسوسی مالالا و دیگران در حدود ۴۸۰ میلادی، با ایدوگ (Aidog) (یا تازینا یا الاعمیدا) شاه حبشه می جنگید، نمی تواند ذونواس بوده باشد.۲۲
در بیش تر گزارش های تاریخ نگاران عرب و سریانی، بر تعصّب مذهبی شاه یهودی و انتقام گیری وی در ماجرای كشتار نجران اشاره شده است.۲۳
اما بر اساس نوشته ابن قتیبه، ذونواس از نفوذ آل جفنه (خاندان شاهان غسّانی)، كه مانند حبشیان با رومی ها هم پیمان بودند و از روم كمك مالی سالانه می گرفتند، در امان نبود.۲۴
بنابر گزارش هایی كه ابن هشام و طبری از ابن اسحاق آورده اند، آیین مسیحیت را شخصی به نام فیمیون با عبدالله بن ثامر به یمن برد.۲۵ ذونواس به نجران حمله كرد تا نجرانیان را به دین یهود وادارد، ولی چون نپذیرفتند، مغاكی كَند و پرآتش كرد و بیست هزار تن را بسوخت. مردی به نام دَوْس ذوثَلْعبان یا حیان یا جبار بن فیض كه از این كشتار جان به در برده بود، به دادخواهی نزد قیصر روم به قسطنطنیه شتافت و قیصر در نامه ای به نجاشی فرمان داد تا به خون خواهی هم آیین های خود برخیزد.۲۶ نجاشی سپاهی به فرمان دهی اریاط گسیل كرد. ابرهه نیز در این سپاه بود. جنگ به شكست حمیریان انجامید و ذونواس از ترس اسارت، سوار بر اسب به غرقاب دریا راند و جان باخت و اریاط به فرمان روایی نشست. ولی در روایت ابن كلبی۲۷ مردی به نام دوس، اهل نجران، كه مسیحیان دو پسرش را كشته بودند، برای دادخواهی به ذونواس روی آورد. آن گاه مردی كه ابن كلبی نام او را نبرده است، از شاه حبشه یاری جُست.۲۸ شاه حبشه از قیصر روم كشتی خواست و سپاهی گسیل كرد كه ذونواس آن را درهم شكست. سپس سپاه دیگری به فرمان دهی دو تن، كه یكی از آن ها ابرهه بود، فرستاد. در این جنگ، ذونواس شكست خورد و خود را به دریا افكند و ابرهه فرمان روای صنعا و توابع آن شد. در این روایت، اریاط بعدها در زمان طغیان و نافرمانی ابرهه ظاهر می شود.۲۹ بیش تر گزارش ها با مطالب شهادت نامه حارث نزدیكی دارد; تنها تفاوت آن این است كه بنا به گزارش شهادت نامه مذكور، فرمانده حبشی، شاه یهودی را به اسارت گرفت و او را به قتل رسانید. هم چنین در روایات عربی، پایتخت حمیریان «صنعا» آمده است، ولی در پایتخت بودن ظفار (ریدان) نمی توان تردید داشت.۳۰ علاوه بر این، آن كه در گزارش های عربی شمار كشته شدگان مسیحی بیست هزار تن آمده، در حالی كه در سرود «یوحنّا»، تعداد آن ها دویست تن آمده كه پذیرفتنی تر است.۳۱
بیش تر گزارش های عربی، ذونواس را «صاحب اخدود» معرفی كرده و از انداختن مسیحیان نجران به مغاك پرُ آتش سخن گفته اند. این موضوع مشخص می سازد كه گزارش های عربی از روایت هایی تأثیر پذیرفته است كه بیش تر مفسّران در تفسیر سوره «البروج» درباره اصحاب اخدود آورده اند. اما تحقیق درباره منشأ این روایت ها ما را به احتمال زیاد، به آن گروه از مسیحیان نجران می رساند كه در دوران خلافت عمر، در سال ۶۳۴ م.، به عراق مهاجرت كردند. به همین دلیل، انتقاد یاقوت به روایت ابن اسحاق تأمّل برانگیز است،۳۲ به ویژه آن كه طبری ذونواس را به گزارش ابن اسحاق، «صاحب اخدود» معرفی كرده و در تفسیر خود،۳۳ نه حدیثی از پیامبر(صلی الله علیه وآله) درباره رویداد نجران آورده و نه خود به ذونواس و نجران اشاره كرده است.۳۴
از گزارش های گوناگون، چنین برمی آید كه حبشیان دو بار برای سركوب ذونواس به یمن تاختند. «پروكوپیوس» (Procopius)۳۵ و بیش تر تاریخ های عبری۳۶ از یك حمله كه سرانجام آن مرگ ذونواس بوده، سخن گفته اند. اما در گزارشی كه طبری۳۷ از ابن كلبی آورده، از دو حمله یاد شده است. در حمله نخست هفتادهزار سپاهی به فرمان دهی اریاط۳۸ به یمن آمدند، ذونواس به دلیل ضعف و ناتوانی، فرمانبردار حبشیان شد و بعدها سربازان حبشی را در شهرها پراكند و سپس به امیران و بزرگان حمیری دستور داد كه آن ها را به قتل برسانند. در این زمان بود كه نجاشی هفتادهزار سپاهی را به فرمان دهی ابرهه و شخص دیگری به یمن روانه كرد. این گزارش با نوشته های رومی و حبشی و سریانی مطابقت دارد،۳۹ ولی با منابع دیگر عربی اختلاف هایی دارد. بجز حمزه اصفهانی كه برای ذونواس از جانشینی به نام «ذوجدن» نام برده،۴۰ تمامی منابع دیگر عربی بر این اعتقادند كه ذونواس آخرین شاه حمیر بود.
در سنگ نوشته های حصن غُراب EPI GR ۲۶۳۲ REو RY۵۰ RY۵۰۷۴۱نیز در سنگ نوشته ناقصی كه احمد فخری در مأرب یافت،۴۲ در جنگ های حبشیان با حمیر، از شاه یوسف اسأر (= ذونواس) سخن به میان آمده است. از دو سنگ نوشته RY۵۰۸ و RY۵۰۷ به تاریخ ۶۳۳ حمیری مطابق با ۵۱۸ میلادی چنین برمی آید كه قسمت هایی از خاك یمن از جمله پایتخت (ظفار) در اشغال حبشیان بود. بر همین اساس، یوسف اسأر و امیران و فرماندهان وفادار به او از جمله سُمَیْفع اَشْوَع به ظفار و قسمت های جنوبی منطقه تهامه نزدیك «باب المندب» و «مخا» و «نجران» حمله می كردند و كلیساها را می سوزاندند و به جنگ و خون ریزی می پرداختند.از سنگ نوشته حصن غُراب به تاریخ ۶۴۰ حمیری، چنین نتیجه گرفته می شود كه جنگ میان حمیریان و حبشیان قریب هفت سال ادامه یافت.۴۳ با این وجود، حبشیان، حتی پس از شكست كامل حمیریان و كشتن شاه حمیر، مصلحت را درآن دیدند كه خود بر یمن فرمان روایی نكنند و یكی از حمیریان وفادار به خود را به فرمان روایی یمن بگمارند.۴۴ از جانشین ذونواس در منابع گوناگون به اریاط، ابرهه و اسیمیفایوس نام برده شده است كه از میان آن ها اسیمیفایوس به دلیل وجود مطالب سنگ نوشته های حمیری و گزارش پروكوپیوس، قابل قبول تر می باشد كه این در گزارش های عربی نادیده گرفته شده است.
شاید مبهم بودن گزارش های تاریخ نگاران عرب به آن دلیل است كه آن ها دو لشكركشی حبشه به یمن در دوران ذونواس را درهم آمیخته اند یا این كه فقط به یكی از آن سه تن ـ یعنی اریاط ـ اشاره كرده اند. وی بر اساس گزارش دقیق طبری، سرنگونی ذونواس در لشكركشی اول به فرمان دهی اریاط نبوده، بلكه در لشكركشی دوم به فرمان دهی ابرهه بوده، در حالی كه اریاط در لشكركشی دوم حضور نداشته است.
بنابراین، چنین نتیجه گرفته می شود كه علی رغم اشاره مسعودی و حمزه اصفهانی۴۵ به فرمان روایی بیست ساله و ابن هشام و ازرقی۴۶ به فرمان روایی دوساله اریاط بر یمن، این نظر كاملاً نادرست است.
فرمان برداری سمیفع اشوع از شاه حبشه از سنگ نوشته osma.mus.no۲۸۱ موزه استانبول كه ریكمانس Ryckmansمتن آن را خوانده و منتشر كرده است، برمی آید كه اگر سنگ نوشته CIH۶۲۱ نیز نوشته سمیفع اشوع باشد، پس از سرنگونی ذونواس، وی از سوی شاه حبشه به فرمان روایی یمن گمارده شده، ولی پس از مدتی، شورشی به وجود آمده و حبشیان فرد دیگری را به جای او منصوب كرده اند.۴۷
بر اسس اسناد تاریخی، فرمان روایی اسیمیفایوس مدت زیادی طول نكشید و شورش نظامیان حبشی به رهبری ابرهه Abramusدر فاصله كوتاهی پس از فرمان روایی اسیمیفایوس آغاز شد.
همچنین یوستی نین (۵۲۷ ـ ۵۶۵ م; Justinian) یولیانوس (Julian...) را به عنوان سفیر نزد اسیمیفایوش، شاه حبشه، فرستاد و از آن ها خواست كه روابط بازرگانی خود را با ایران قطع كنند و به ایران اعلان جنگ دهند. سفر مذكور پس از دیدار با اسیمیفایوس در سال ۵۳۱ م.، به بندر ادولیس (Adulis)، كه در منابع عربی از آن به «عدول» نام برده شده است، رسید تا نزد (هلستئایوس Hellestheaeus) كالب الاصبحه برود، ولی در همین زمان، شورش ابرهه به وجود آمد.۴۸ شورش ابرهه۴۹ در دوران پادشاهی قباد ساسانی ـ كه تا ۵۳۱ م. ادامه داشت ـ روی داده.۵۰ بر همین اساس، آغاز شورش و فرمان روایی ابرهه را باید بین سال های ۵۳۰ ـ ۵۳۱ م. دانست.۵۱
● فرمان روایی ابرهه
طبری، ابرهه را جاه طلب و سركش معرفی كرده است. او همین كه به قدرت رسید، نافرمانی كرد و از دادن خراج خودداری نمود.۵۲ به همین دلیل، نجاشی سپاهی به فرمان دهی اریاط برای سركوب وی فرستاد ولی ابرهه فرمانده سپاه نجاشی را در جنگی تن به تن به كمك غلام خود، عَتْوَده (عَتُوده یا اَرَنْجَده) كُشت.
گزارش طبری با گزارش ابوالفرج اصفهانی مغایرت دارد. از نظر او، ابرهه در برابر ستمی كه اریاط بر حبشیان تُهی دست و فقیر روا می داشت، شورید.۵۳ از همین رو، هلستئایوس (كالب الاصبحه) سپاهی برای سركوبی وی روانه كرد. ولی سپاهیان فرمانده خود را كشتند و به ابرهه پیوستند. سپاه دوم هلستئایوس نیز با شكست كامل و سنگین به كشور بازگشت.۵۴ اما وقتی هلستئایوس درگذشت، جانشین وی فرمانبردار او بود و همه ساله خراجی به وی می داد.۵۵ اگر گزارش پروكوپیوس پذیرفته شود، می توان به رسمیت شناختن ابرهه را پس از ۵۳۵ م. و پیش از ۵۴۰ م. دانست.۵۶
بنابراین، نتیجه گرفته می شود آنچه در تمام گزارش آورده اند مبنی بر این كه ابرهه پس از فتح یمن، بدون هیچ حادثه ای به عنوان یك مسیحی از طرف شاه حبشه به فرمان روایی یمن منصوب شد، كاملاً نادرست است; زیرا با گزارش های مستقل تضاد پیدا می كنند.۵۷ضمن آن كه شیوه فرمان روایی و به قدرت رسیدن و سیاست وی از داده های تاریخی بر روی سنگ نوشته ها، تا حدی رشن است.
در سنگ نوشته CIH۵۴۱ یا Glaser۶۱۸ كه با عبارت «به قدرت و عنایت و رحمت ]خدای[ رحمان و مسیح و روح القدس او» آغاز شده است، ابرهه خود را جانشین شاه جعزی ها با عنوان رمحیس زبیمن ـ لقب فرمانروایان حمیری ـ و شاه سبا و «ذوریدان» و «حضرموت» و «یمنات» و اعراب آن ها در بلندی و پستی ها خوانده است. (سطر ۱ ـ ۹) در متن این سنگ نوشته، اگرچه ابرهه خود را جانشین شاه «اكسوم» دانسته، اما فرمان روای مطلق یمن و هم پیمان نجاشی حبشه بوده و نجاشی را در این نوشته فقط «شاه جعز» خوانده است.۵۸ حال این موضوع، كه نام نجاشی رمحیس (رماحس) است یا رمحیس زبیمن، به درستی روشن نیست; زیرا «زبیمن» را می توان «آن كه در یمن است» معنا كرد و در این صورت، منظور خود ابرهه می باشد.۵۹
هم چنین در این سنگ نوشته، از سركشی و پیمان شكنی یزید بن كبشه (یزد بن كبشت)، رئیس قبیله كنده و گروهی از امیران كه در دژ «كدا» (كدر) سنگر گرفته بودند، سخن به میان آورده است. از همین رو، ابرهه در ماه ذی القیض ۶۵۷ حمیری / ۵۴۲ م. سپاهی به فرمان دهی جراح ذوز بنور (جره ذزبنز) به سركوبی یزید به منطقه «كبشه» روانه كرد، اما یزید پیش از حركت این سپاه، فرمانبردار و مطیع شد. (سطر ۳۷ ـ ۴۷) با این وجود، برخی از شورشیان سپاه یزید تسلیم شدن را نپذیرفتند و ابرهه با یاری قبایل یمن، كه در سنگ نوشته آمده است، موفق به فرونشاندن شورش گردید.۶۰
در همان زمان، خبر شكست سدّ مأرب در ماه ذمذران ۶۵۷ حمیری / ۵۴۲ م. به ابرهه رسید و هم چنین عرب های بادیه نشین به همران یزید وفاداری خود را اعلام داشتند و گروگان سپردند و سپاه اعزام شده به «كدار» نیز بر بازمانده امیران سركش و شورشی پیروز شد.
سپس ابرهه به حبشیان فرمان داد كه در بازسازی سد مأرب شركت كنند. متن سنگ نوشته تمام آن كارها را آورده است. اعراب ابتدا به كلیسای شهر مأرب رهسپار شدند و آن را تقدیس كردند و سپس به كار سد پرداختند. چون پایه سد كار گذاشته شد، بیماری در میان قبایل و مردم شهر شیوع یافت. به همین دلیل، ابرهه قبایل حبشی و حمیری را مرخص كرد و مدتی بعد كار ادامه یافت. بازسازی سد مأرب در ماه ذومعن ۶۵۸ حمیری / ۵۴۳ م. پایان یافت.
كارهای انجام شده و هزینه بازسازی و مقدار غذای كارگران و سربازان شركت كننده دربازسازی، در متن سنگ نوشته آمده است. (سطر۶۷ـ۷۵) سپس امیران سركش دژ«كدار»به همراه سپاه گسیل شده آمدند و وفاداری خود را به ابرهه اعلام داشتند.(سطر۷۵ـ۸۰)
در این سنگ نوشته، هم چنین از ورود سفیران نجاشی حبشه، امپراتوری روم، ایران، فرستادگان حارث بن جبله، فرستادگان ابكرب بن جبله و فرستادگان منذر سخن به میان آمده است. (سطر ۸۷ ـ ۹۲)
از ابرهه سنگ نوشته دیگری به شماره Ry۵۰۶ به تاریخ ذی الثبت ۶۶۲ حمیری / ۵۴۷ م. (یا ۵۳۵ م.) در صخره ای نزدیك چاه مُرَیغان پیدا شده است.۶۱ بر اساس مطالب این سنگ نوشته، قبیله های شمالی و بزرگ مَعَد و بنی عامر در فصل بهار ماه ذوالثبات شوریدند. ابرهه جنگجویان قبایل «كنده» و «سعد» را به جنگ بنی عامر فرستاد و خود به «حُلُبان» حمله كرد. قبیله «مَعَد» شكست خورد و ابرهه پس از گرفتن گروگان هایی، عمر بن منذر را مجدداً به ریاست قبیله منصوب كرد و در سال ۶۶۲ حمیری / ۵۴۷ م. بازگشت. برخی از پژوهشگران بر این اعتقادند كه این متن مربوط به حمله ابرهه به مكه در عام الفیل بوده است. گروهی دیگر معتقدند كه هدف از این حمله، زمینه سازی برای حمله به بخش های شبه جزیره عربستان بوده است، ولی ادامه این حركت در مكه متوقف شد.۶۲
گروهی دیگر نیز بر این باورند كه مضمون این متن اشاره ای به «فیل» نكرده و حمله فیل در سال ۵۶۳ م. رخ داده، ولی تاریخ سنگ نوشته «مُرَیْغان»، سال ۵۴۷ م. است. اما بیستن (Beeston)با آوردن دلایلی ثابت كرده كه متن این سنگ نوشته از دو نبرد سخن به میان آورده است.۶۳
نبردی نیز به فرمان دهی ابرهه در «حلبان» و نبرد دیگری میان قبایل «كنده» و «سعد» از یك سو و قبیله بنی عامر از سوی دیگر، در «تربن» (الترب، تربه) رخ داد. از این حادثه، در شعرهای آن دوره اشاراتی وجود دارد و احتمالاً منطقه «تربن» همان «تربه» از مناطق مكه در نجد در حدود ۸۰ مایلی جنوب شرقی «طائف» در منطقه بنی عامر است.۶۴
منابع عربی در زمینه مرگ ابرهه آورده اند كه وی پس از بازگشت از مكه بر اثر وبا، هلاك شد.۶۵ ولی در منابع رومی و یونانی، به سال وفات او هیچ اشاره ای نشده است. در كتاب خانه سلطنتی وین، نسخه اصلی مجموعه قوانین به زبان یونانی موجود است كه گریگنسیوس، اُسقف منطقه ظفار به فرمان ابرهه نوشته.۶۶ بر اساس نوشته های تاریخ نگاران عرب، از جمله مسعودی، پس از ابرهه، پسر او «یكسوم» به مدت بیست سال فرمان راند.۶۷ اما دینوری فرمان روایی ابرهه را چهل سال و فرمان روایی پسر او، یكسوم، را نوزده سال آورده است.۶۸ حمزه اصفهانی مدت فرمان روایی ابرهه را ۲۳ سال و یكسوم را هفده سال و پسر دیگر ابرهه، به نام مسروق، دوازده سال ذكر كرده است.۶۹ مؤلف تاریخ طبری فرمان روایی آن ها را مجموعاً ۷۲ سال دانسته است.۷۰
با این وجود، بر اساس نوتشه تئوفانس، ایرانی ها در حدود سال ۵۷۰ میلادی یكی از شاهان حمیر را به اسارت گرفتند. تئوفانس نام این شاه را سنطرق یا سنطرقس (Sanadurces)دانسته است.
به اعتقاد گلاسر این نام تحریف شده «شناتر» و در اصل، «ذوشناتر» بوده كه همان مسروق بن ابرهه است; زیرا ابرهه حكومت این منطقه را به او واگذار كرده بود.۷۱با مرگ مسروق، دوران اقتدار و فرمان روایی حبشه بر منطقه یمن پایان یافت.
● حمله ابرهه به مكه
ابرهه پس از شكست رقبای خود و تسلط بر یمن و جلب حمایت پادشاه حبشه و امپراتوری روم، به فكر ساختن كلیسای بزرگ و باشكوهی افتاد. بر اساس گزارش منابع عربی، ابرهه این كلیسای بی نظیر را به نام «قلیّس» (از واژه یونانی Ekklessia) در شهر صنعا ساخت و قصد داشت آن را زیارتگاه عرب كند.۷۲ به همین دلیل، عرب ها به خشم آمدند و یكی از نسأهٔ بنی فُقَیْم، «قلیس» را آلوده كرد و ابرهه نیز به قصد انتقامجویی و ویران كردن كعبه، سپاهی را كه فیل به همراه آن بود، به مكه روانه نمود و در میان راه، تمام قبایلی را كه در مقابل او مقاومت كردند، شكست داد. زمانی كه به مكّه رسید، گویا حُناطه و خُویلد، رؤسای قبایل «بكر» و «هذیل» یك سوم دارایی تهامه را به شرط چشم پوشی از ویران كردن كعبه، به وی پیشنهاد دادند، ولی ابرهه نپذیرفت. همچنین پیش از حمله، ملاقاتی بین ابرهه و عبدالمطلّب صورت گرفت و عبدالمطلّب ابرهه را از حمله به خانه خدا با این جمله تاریخی تحذیر كرد: «اِنّ للبیتِ ربّاً ان شاءَ سیمنعه.» اگرچه به تعبیر یعقوبی، این جمله خوفی در دل ابرهه ایجاد كرد، ولی با غروری كه داشت، در عزم استوار او خللی ایجاد نكرد. سپس عبدالمطّلب مردم را به خالی كردن شهر و پناه بردن به كوه سفارش نمود و خود به مناجات با خدای كعبه نشست و به نیایش پرداخت، و سپس به كوه رفت و خداوند سپاه ابرهه را با فرو باراندن سنگ های «سجّیل» از میان برداشت و ابرهه ناكام به یمن بازگشت.۷۳
یكی از پژوهش گران به نام روسینی (Rossini)، نگاهی خاص به این ماجرا دارد. او گزارش های عربی درباره حمله ابرهه و سپاه فیل را نپذیرفته و آن را تحریفی از حمله افئیل (افیلاس)، شاه حبشی، دانسته است;۷۴ زیرا به اعتقاد او، استفاده از فیل در مناطق ناهموار و راه های بیابانی تقریباً غیرممكن است و از آن جا كه این فیل در گزارش های عربی، نامی انسانی (محمود) گرفته، می توان گفت كه نام شاه افئیل در گذرِ زمان، به «فیل» تبدیل شده است. ولی نزدیك بودن دو كلمه از نظر آهنگ و حروف نسبت به یكدیگر، موجب گم راه شدن وسینی گردیده است; زیرا گزارش های مستقل جای هیچ تردیدی در این باره باقی نمی گذارد.
در گزارش های تاریخ نگاران عرب، گاهی انگیزه هایی غیرقابل قبول برای لشكركشی ابرهه آمده است.۷۵
اما انگیزه فتح مكه باید بزرگ تر از ویران كردن آن بوده باشد. شاید بتوان پذیرفت كه یكی از اهداف این لشكركشی، گسترش نفوذ آیین مسیحیت در بخش های غربی و جنوبی شبه جزیره در زمینه منافع رومی ها و حبشی ها بوده است. گروهی از پژوهش گران، كشته شدن محمد بن خزاعی بن حزابه الذكوانی از قبیله «سلیم» را مؤیّد صحت این گزارش می دانند.۷۶ در این گزارش آمده است كه ابرهه، محمد بن خزاعی را بر قبیله «مضر» ریاست بخشید و او را فرمان داد تا مردم را به زیارت «قلیّس» بخواند، اما مردی از قبیله «هذیل» او را كشت.۷۷ به همین دلیل، ابرهه، كه طرح ها و اهداف آینده خود را در خطر می دید، به سركوب متجاسران و مخالفان كمر بست.۷۸به نظر می رسد كه پادشاهان یمن نیز قصد داشتند با استفاده از امیران بانفوذ و قدرتمند محلی، قدرتی هم سان با رومی ها و ایرانی ها در شمال شبه جزیره داشته باشند. شاید شركت قبیله «كنده» در لشكركشی ابرهه، كه در منابع مستقل آمده،۷۹ مؤید ادعای مزبور باشد، ضمن آن كه نباید نقش امپراتوری روم را نیز در این میان نادیده گرفت.
ماجرای شكست ابرهه نه تنها برای او و یمن ناگوار بود، بلكه برای كلیسا و امپراتوری روم و حبشه نیز خفّت بار بود. بر همین اساس، در منابع رومی و یونانی كم تر از سرانجام این ماجرا سخن به میان آمده است، اهالی مكّه در آن زمان، سواد و تمدّن بالایی نداشتند تا بتوانند چنین ماجرایی را با جزئیات آن به طور دقیق بازگو كنند و فقط این سال، را «عام الفیل» نامیدند.
یعقوبی در كتاب خود آورده است كه تولد پیامبر(صلی الله علیه وآله) در «عام الفیل» به فاصله ۵ شب پس از آن حادثه بود.۸۰ هم چنین مسعودی حمله ابرهه را ۳۹ سال پس از آغاز سلطنت انوشیروان (مقارن با سال ۵۷۰ ـ ۵۷۱ میلادی) دانسته است.۸۱
گزارش های اسلامی و عربی، به گونه ای هماهنگ این لشكركشی را در سال تولد حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) (تقریباً ۵۷۰ م) دانسته اند. اما این تاریخ برای حمله ابرهه به مكه نادرست می باشد; زیرا تا تاریخ فتح یمن توسط ایران در سال ۵۷۵ م.، مدت زیادی برای فرمان روایی ابرهه و پسرانش نمی ماند.۸۲ به نظر می رسد از میان تاریخ های گوناگونی كه برای عام الفیل آورده اند،۸۳ تاریخ ۲۳ سال پیش از تولد حضرت محمّد درست باشد.۸۴
به هر حال، در اصل وقوع این ماجرا هیچ تردیدی نیست و قدیمی ترین منبع معتبر، كه این داستان را بازگو می كند، سوره فیل در قرآن كریم است كه از نخستین سوره های مكی بوده و دلیلی بر صحت وقوع آن حادثه است و اگر چنین نبود:
اولاً، قریش و مشركان مكه آن را انكار می كردند;
ثانیاً، یمنی های مقیم یمن و حجاز آن را هرگز انكار ننمودند;
ثالثاً، اهالی حبشه كه به صورت غلام و كارگر در مكه زندگی می كردند، هیچ اعتراضی به این داستان اظهار نداشتند;
رابعاً، همكاری پادشاه حبشه با پیامبر(صلی الله علیه وآله) در جریان مهاجرت مسلمانان به حبشه نیز مؤیّد صحّت این داستان است.
تعداد سپاه ابرهه را شصت هزار نفر و تعداد فیل ها را یك هزار و در منابع دیگر، از ۱۳۰۰۰ تا ۱۰ و حتی یك فیل نوشته اند كه حامل فرماندهان بوده اند و هر فرمانده سوار بر یك فیل بوده است.۸۵
هم چنین آورده شده كه تنها یك فیل ـ همان فیل هدیه شده از طرف پادشاه حبشه كه ابرهه بر آن سوار بود و فرمان می داد ـ در این ماجرا مورد استفاده قرار گرفت سرانجام، فرمان حمله توسط ابرهه صادر شده هر چند گفته می شود كه فیل ها حاضر به حركت نمی شدند و با ضربه های طبرزین بر سر آن ها، حركت می كردند.۸۶
اما پس از حمله، مورد هجوم تعدادی پرنده، كه شبیه پرستو بودند قرار گرفتند كه هر كدام با سنگ ریزه هایی كه همراه داشتند به سپاه ابرهه حمله كردند و شكست سختی بر این سپاه وارد آوردند. به راستی، عامل نابودی سپاه ابرهه چه بود؟
خداوند در قرآن در این باره می فرماید: «اَلَم تَركیفَ فَعلَ ربُّكَ بِاَصحابِ الفیل * اَلَم یَجعلْ كَیدَهم فی تضلیل * و اَرسلَ علَیهم طیراً اَبابیلَ * تَرمیهِم بِحجارهِٔ مِن سجّیل * فجَعلَهم كعصف مأكول» (سوره فیل); آیا ندیدی كه پروردگارت با سپاه فیل چه كرد؟ آیا حیله آنان را تباه نكرد؟ سپس بر آن ها پرندگان (ابابیل) را فرستادیم و آن ها را با سنگ ریزه هایی از سنگ گل (سجّیل) تیرباران كردیم و آن ها را همانند كاه خرد شده ساختیم.
این كه قرآن گاهی علاوه بر اصل هلاكت قومی، به عامل نابودی آن قوم نیز اشاره می كند، خود نمایانگر اهمیت آن است; مثلاً، در قرآن به صراحت می گوید: ما قوم نوح را با طوفان، قوم لوط را با زلزله و قوم عاد را با باد، قوم ثمود را با صاعقه و قوم سبأ و سدّ مأرب را با سیل نابود ساختیم.
این ها معجزات خداوند است و چندان نیازی به توضیح و تبیین ندارد. مولوی می گوید:
باد را دیدی كه با عادان چه كرد آب را دیدی كه در طوفان چه كرد
جمله ذرّات زمین و آسمان لشگر حق اند گاه امتحان
در این جا، قرآن همه قدرت اعجاز را در پرتاب سنگ ریزه های عجیب (سجّیل) توسط پرندگانی شبیه پرستو خلاصه كرده، در روایات نیز به آن اشاره شده است. برخی نیز آن را به «جدری» (آبله) تعبیر كرده اند. بنابراین، باید بررسی شود كه عامل اصلی ـ یعنی «حجارهٔ من سجیل» ـ چیست؟
روشن است كه هرگونه تفسیر و تأویل و یا توجیه باید به گونه ای باشد كه با ظاهر قرآن سازگاری داشته و از معانی معمولی آن به دور نباشد و در عین حال، با اعجاز الهی در هر عصر و زمان سازگار باشد و همواره یك اعجاز بزرگ و علمی الهی در قرون متمادی و دوره های گوناگون از قرآن جلوه گر سازد.
در این كه نابودی سپاه ابرهه (فیل)، یك معجزه بزرگ الهی و یك ارهاص بوده، تردیدی نیست. بنا به گفته سید قطب در تفسیر المنار، این كه نوع اعجاز چه نوع اعجازی است، مطلب مهمی نیست.۸۷ قرآن با وجود اشاره ای مختصر به این ماجرا، به جزئیات و چگونگی نابود شدن و حتی به ابزار و سلاح نابودكننده آن سپاه پرداخته و این نشان دهنده آن است كه بعد قرآنی و تفسیری این واقعه كم تر از بعد تاریخی آن نیست. از این رو، مفسران و مورخان همواره از دیر زمان، در تلاش بوده اند تا علت و عامل نابودی و نوع سلاح نابود كننده این سپاه را مشخص كنند. در گزارش های اسلامی و عربی نیز به شرح این حادثه پرداخته شده و آن را به حصبه یا وبا یا جدری ـ یعنی آبله ـ معنا كرده اند و ناگزیر، تأویلات مختلفی ارائه داده اند; از جمله آن كه «طیر» و «ابابیل» را به پشه و مگس تعبیر كرده اند كه حامل میكروب های بیماری زا بوده اند.۸۸ در این باره، توجیهات و تأویلات مختلفی شده است; از جمله آن كه:
الف. سپاه فیل با وبا نابود گردید;
ب. سپاه فیل با حصبه نابود گشته;
ج. ابن اثیرو علاّمه مجلسی آورده اند كه با آبله و طاعون از بین رفته اند;۸۹
د. شیخ محمد عبده و مصطفی مراغی در تفاسیر خود، حجاره و سنگ ریزه را آلوده به میكروب و عامل نابودی سپاه را همان میكروب دانسته اند.۹۰
هـ. هیكل می گوید: با آبله و میكروب وبا نابود گشته اند.۹۱
در برخی منابع، «طیر» را به معنای مگس یا پشه آورده اند كه حامل میكروب این بیماری بوده است.۹۲ در جایی دیگر آمده است كه در بیابان های سوزان مكه، ریگ های گل آلودی است به اندازه عدس و نخود كه توسط پرندگان جابه جا می شود و ای بسا سبب انتشار وبا و آبله در آن سامان شده است.۹۳
سهیلی از ابن اسحاق از یعقوب بن عتبه نقل می كند كه اولین بار وبا و آبله در مكه در عام الفیل دیده شد و اولین بار، گیاه تلخ و سوزان «مرار» در آن سال، در سرزمین عرب دیده شد.۹۴
برخی از تاریخ نگاران و پژوهش گران عرب با توجه به نابود شدن سپاه شصت هزار نفری ابرهه بر اثر وبا،۹۵ اشاره پروكوپیوس۹۶به شیوع وبای بسیار گسترده سال ۵۴۲ در «پلوز» (Pelusium) و شیوع آن تا اسكندریه و فلسطین را با این رویداد بی ارتباط ندانسته اند.
با بررسی دلایل مزبور متوجه می شویم كه بیش تر این توجیهات نادرست می باشد و با حقایق تاریخی سازگار نیست. علاوه بر این، لغت «سجیل»، تمامی تعابیر روشن را بر خلاف ظاهر و معنای لغوی آن تفسیر و معنا می كند كه مطابق قواعد لغت عرب و قواعد ادبی، درست نیست.
به عنوان مثال، در لغت عرب، معنای «طیر» و انواع آن روشن و مشخص است و در قرآن كریم نیز در موارد زیادی، «طیر» به معنای «مرغان» پرنده به كار رفته است یا مگس به «ذباب» و پشه را «بعوضه» گفته است. (حج: ۷۳ / بقره: ۲۶) اما هرگز آن ها را به جای «طیر» نیاورده است. پس چرا فقط در این سوره و بدون هیچ دلیل قانع كننده ای، دست به چنین تأویلی زده شده است.
از سوی دیگر، در این سوره، هیچ اشاره ای به آبله یا وبا و حصبه یا این نوع بیماری ها نشده، بلكه كلماتی هم چون «طیر»، «ابابیل»، «رمی»، «سجّیل» و «عصف مأكول» به كار رفته است و جز كلمه «سجّیل»، همه كلمات معانی روشن و صریحی دارد.
● اهمیت این داستان در قرآن به گونه ای است كه:
اولاً، خداوند این داستان را در یك سوره مستقل به نام «فیل» آورده، در حالی كه امكان آن بود كه همانند سایر معجزات، در سوره های متعددی ذكر شود.
ثانیاً، این داستان با دو استفهام انكاری شروع شده ـ مثل «الم تر» و «الم یجعل» ـ كه خالی از نكات ادبی و بلاغی نیست و از اهمیت و تأكید بسیاری حكایت می كند. هم چنین جمله «الم تر» معمولاً در مواردی آورده می شود كه تعجب و شگفتی بیش تری را می رساند و حادثه مهم باشد; مانند: «اَلَم تَركیفَ فعل ربُّكَ بعاد» (فجر: ۵); «اَلَم تَر اِلَی الّذی حاجَّ ابراهیم» (بقره: ۲۵۸) و «اَلَم تَرَ اِلیَ الّذینَ خَرجوا مِن دیارِهِم و هُمْ اُلوفٌ حَذَرالموتَ». (بقره: ۲۴۳)
ثالثاً، به جزئیات و چگونگی نابودی سپاه فیل اشاره كرده كه خود اهمیت ویژه آن را می رساند و این عنایت قرآن بی حكمت نیست; چنان كه در آیات دیگر در رابطه با قوم فرعون، برای نشان دادن عجز و خفّت فرعون به انواع بلاها و معجزات اشاره شده است: «فَاَرسَلنا عَلیهمُ الطوفان و الجرادَ و القُمَّلّ و الضَّفادعَ و الدَّمَ» (اعراف: ۱۳۱); «ما طوفان، ملخ، قورباغه، شپش و خون را بر آن ها مسلط ساختیم. پس منظور آن است كه بلای نازل شده و اعجاز خداوند به وسیله این عوامل صورت گرفته است.
بنابراین، تأویلاتی مانند وبا، طاعون، حصبه و آبله درباره اصحاب فیل، نادرست است.
در عموم روایات تاریخی و تفاسیر، منظور از «حجارهًٔ من سجّیل» پرندگانی است كه هر یك با خود سنگ ریزه هایی بزرگ تر از عدس و كوچك تر از نخود از جنس و نام «سجّیل» با خود حمل می كردند.
● سجیل چیست؟
واژه «سجیل» در قرآن سه بار آمده است كه دو بار با تعبیر «واَمطَرنا» (بر آن ها باراندیم) در آیه ۱۸۲ سوره هود و آیه ۴۵ سوره حجر آمده است و یك بار هم با تعبیر «تَرمیهِم» (پرتاب كردیم) در سوره فیل.
«سجیل» سنگ ریزه ای است مانند آجر و خشت یا گل پخته شده مانند آجر.۹۷ برخی نیز گفته اند: سجیل «سنگی است از گل،معرّب و لغت دخیل، یعنی وارداتی است، نه عربی و این كلمه فارسی است و عرب آن را نمی داند.»۹۸ یا گفته اند: معرّب سنگ و گل یا گل متحجّر است.۹۹
سهیلی آن را سنگ گل معرّب فارسی و محكم معنا كرده است. ابن عباس و سعید بن جبیر آن را سنگ گل دانسته كه منظور صلابت و محكمی آن است.۱۰۰
«سجّیل» با «سجّین» كه در آیه «اِنّ كتابَ الفجّار لفی سجّین» آمده، یكی دانسته شده و كنایه از جایگاه آتشین و جهنّمی است. ابن منظور این معنا را بهتر می داند.۱۰۱
از مجموع مباحث مزبور، چنین برداشت می شود كه «سجّیل» سنگ ریزه مخصوصی با سختی بسیار بالا و یا حتی داغ بوده كه بر سپاه فیل پرتاب شده و قدرت برش و تخریب و انفجار آن به گونه ای بوده است كه اگر به سرباز یا سواره نظام برخورد می كرد از سوی دیگر خارج می شد و امعا و احشای او را به بیرون پرتاب می كرد و یا بنا به گزارشی، درون بدون و جسم را تهی می ساخت و حتی زمین را می شكافت. به راستی این سلاح كوچك چه جنسی داشته و قدرت تخریب و انفجار آن چگونه بوده است؟ امید است كه در آینده پیرامون ماهیتوجنس و قدرت سجّیل تحقیقات مفصلی صورت گیرد.
نویسنده:حسن فراهانی
پی نوشت ها
۱ـ سوره فیل
۲ـ وهب بن منه، كتاب التیجان فی ملوك حمیر، صنعا، ۱۹۷۹ م.، ص ۱۳۶ تئودور نولدكه، كتاب تاریخ ایرانیان و عرب ها در زمان ساسانیان، ترجمه عباس زریاب، ص ۳۲۲
۳ـعبدالمجیدعابدین،بین الحبشهوالعرب،بیروت،دارالفكرالعربی،ص۵۹/ص۱۵
۵ـ محمد بن عبدالله ازرقی، اخبار مكه، به كوشش رشدی الصالح ملحس، بیروت، ۱۴۰۳ ق.، (۱۹۸۳ م.)، ج ۱، ص ۱۳۷ / ابن هشام، السیرهٔ النّبویهٔ، به كوشش مصطفی السقاء، ابراهیم اللبیاری و عبدالحفیظ شلبی، دارالاحیاءالتراث العربی، ج ۱، ص ۳۸ / علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب، به كوشش یوسف الشعرداغی، بیروت، ج ۲، ص ۵۲ / التیجان فی ملوك حمیر، ص ۳۱۴
۶ـحمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوك الارض والانبیا،برلین، ۱۳۴۰ ق.، ص ۸۹
۷ـ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، به كوشش علی محمد البجاوی، قاهره، ۱۳۸۹ ق. (۱۹۷۰ م.)، ج ۱۷، ص ۳۰۴
۸ـ اشرم: بینی و لب شكافته
۹ـ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت و بغداد، ۱۹۶۷ م.، ج ۳، ص ۵۰۷ و ج ۴، ص ۴۱۸
۱۰ـ حسن سندوبی،شرح دیوان امری القیس، قاهره،المكتبهٔ التجاریهٔ، ص ۱۹۲
۱۱- Steven Runciman, Byzantine Civilistion (London: ۱۹۶۶), P ۱۶۱-۱۶۵.
۱۲ـ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۷، ص ۲۸۲
۱۳- Procopius, History of the wars, Vol. I, Trans. by: H. B., Dewing (London: ۱۹۵۴), Vol. J / XX / ۱.
۱۴ـ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص ۶۲۶، ۶۲۷، ۶۲۹ /
Jean, Danielou & Henri, marrou, The Christian Centuries Vol.I, Trans. By: Vincent cronin (New York: ۱۹۶۴), PP. ۳۶۹-۳۷۱
۱۵ـ نینا ویكتوریا پیگولوسكایا، العرب علی حدود بیزنطه و ایران، ترجمه عربی صلاح الدین عثمان هاشم، كویت، ۱۹۸۵ م.، ص ۳۹
۱۶ـ افرام اغناطیوس، «كتاب الشهداء الحمیرین»، مجلهٔ المجمع العلمی العربی، دمشق، ۱۹۴۰ م.، ش. ۱، ص ۵
۱۷ـ ابن خلدون، العبر، ج ۲، ص ۱۱۱
۱۸ـ عبدالله بن مسلم بن قتیبه، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، ۱۳۸۸ ق. (۱۹۶۹ م.) ص ۶۳۶
۱۹- Sthroter, R., Trostschreiben Jacob¨s von Sarug an die himiaritischen christen, in: ZDMG, ۱۸۷۷, XXXI. P. ۴۰۳.
۲۰- Ryckmans Jacques, La Persecution des chretiens Himyaritesau sixime siecle (Leiden: ۱۹۵۶), PP. ۱۳-۱۶.
۲۱- Fell, winand, Die Christenverfologung in sudarabieh und die himjarisch-athiopischen Kriege Nach Abessinischer Ueberlieferung, in: ZDMG, ۱۸۸۱, XXXV. P. ۱۷.
۲۲ـ بین الحبشه و العرب، ص ۴۵ ـ ۴۷ / Ibid., PP. ۲۰-۲۲
۲۳ـ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج ۱، ص ۹۲۵ ـ ۹۲۶ / تاریخ سنی ملوك الارض و الانبیاء، ص ۸۸
۲۴- Procopius, OP.Cit., Vol. II, X/۲۳
۲۵ـ السیرهٔ النبویّه، ج ۱، ص ۳۲ به بعد / تاریخ طبری، ج ۱، ص ۹۱۹ به بعد
۲۶ـ احمد بن داود دینوری، اخبار الطوال، به كوشش عبدالمنعم عامر و جمال الدین الشیال، بغداد، ۱۳۷۹ ق. (۱۹۵۹ م.)، ص ۶۲ / اخبار مكه، ج ۱، ص ۱۳۵ / تاریخ طبری، ج ۱، ص ۹۲۷ / السیرهٔ النبویهٔ، ج ۱، ص ۳۸
۲۷ـ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۹۲۶
۲۸ـ كتاب التیجان فی ملوك حمیر، ص ۳۱۲ / المعارف، ص ۶۳۷
۲۹ـ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۹۳۰
۳۰ـ بین الحبشه و العرب، ص ۵۰
۳۱- Shroter, R., OP.Cit., P. ۳۶۲ / Bell, Richard, The Origin of Islam in its Chrifian Ehvironment (London, ۱۹۲۶), P. ۳۸.
۳۲ـ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج ۴، ص ۷۵۵ ـ ۷۵۶
۳۳ـ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۹۲۵
۳۴ـ بین الحبشه و العرب، ص ۵۲ ـ ۵۵ /
Loth, O., Tabari¨s Korah Commentar, in: ZDMG, ۱۸۸۱, XXXV, Pp. ۶۱۹-۶۲۲
۳۵- Procopius, OP.Cit., Vol.I, XX/۱.
۳۶ـ محمد ابن اسحاق، سیرهٔ، به كوشش محمد حمیدالله، قونیه، ۱۴۰۱ ق. (۱۹۸۱ م.)، ص ۳۵ / التیجان فی ملوك حمیر، ص ۳۱۲ ـ ۳۱۳ / تاریخ سنی ملوك الارض و الانبیاء، ص ۸۸ ـ ۸۹ / السیرهٔ النبویهٔ، ج ۱، ص ۳۸ ـ ۳۹
۳۷ـ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۹۲۹ ـ ۹۳۰
۳۸ـ احمد بن الحسین بیهقی، دلائل النبوهٔ، به كوشش عبدالمعطی قلعجی، بیروت، ۱۹۸۵ م.، ص ۱۱۷; هم چنین در گزارش ابن اسحاق در كتاب سیرهٔ شصت هزار نفر به فرمان دهی (روزبه) آمده است.
۳۹- Fell, Winand, OP.Cit., P. ۱۶
۴۰ـ تاریخ سنی ملوك الارض و الانبتیاء، ص ۸۹
۴۱ـ۴۲ـ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۳،ص۴۵۹ـ۴۶۰/ج۳،ص۴۸۰
۴۳ـ همان، ج ۲، ص ۵۹۵ ـ ۵۹۷
۴۴ـ محمدعبدالقادر بافقیه، تاریخ الیمن القدیم، بیروت ۱۹۸۵ م.، ص ۱۵۹
۴۵ـ علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب، ج ۲، ص ۵۲ / تاریخ سنی ملوك الارض و الانبیاء، ص ۸۹
۴۶ـ السّیرهٔ النبوّیه، ج ۱، ص ۴۳ / اخبار مكهٔ، ج ۱، ص ۱۳۶
۴۷ـ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۳، ص ۴۷۶
۴۸ـ همان، ج ۳، ص ۴۷۲ ـ ۴۷۳ / مروج الذّهب، ج ۲، ص ۵۳
۴۹ـ آرتور كریستین سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، تهران ۱۳۴۵ ش.، ص ۳۸۵ ـ ۳۸۶
۵۰- Propcopius, OP.Cit, Vol.I / XXI / ۱۷.
۵۱ـ تئودور نولدكه، تاریخ ایرانیان و عرب ها در زمان ساسانیان، ترجمه عباس زریاب، تهران، ۱۳۵۸، ص ۳۳۷ / المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۳، ص ۴۷۶
۵۲ـ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۹۳ به بعد
۵۳ـ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج ۱۷، ص ۳۰۷ / اخبار الطّوال، ص ۶۲
۵۴- Procopius, OP.Cit., Vol.I / XX / ۳-۸
۵۵ـ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۹۳۳
۵۶- Smith, Sidney, Events in Arabia in the ۶thcentury, A. D., in: BSOAS, XVI. ۱۹۵۴, Part۳. P. ۴۳۲
۵۷ـ تاریخ ایرانیانوعرب ها درزمان ساسانیان، ترجمه عباس زریاب، ص ۳۳۷
۵۸ـ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۳، ص ۴۸۳
۵۹ـ تاریخ الیمن القدیم، ص ۱۵۹، ۱۶۰ / بین الحبشه و العرب، ص ۵۹
۶۰ـ تاریخ الیمن القدیم، ص ۱۶۰ / المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۳، ص ۴۸۵ ـ ۴۸۶
۶۱ـ۶۲ـ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۳، ص ۴۹۳/،ج۳، ص۴۹۵
۶۳ـ العرب علی حدود بیزنطه و ایران، ص ۱۲۸
۶۴ـ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۳، ص ۴۹۷ ـ ۴۹۸
۶۵ـ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۹۴۲
۶۶ـ ا. ل. سیدیو، تاریخ العرب العالم، ترجمه به عربی عادل زعیتر، قاهره، ۱۹۶۹م.، ص ۴۲ ـ ۴۳
۶۷ـ مروج الذهب، ج ۲، ص ۵۵
۶۸ـ اخبار الطّوال، ص ۶۲ ـ ۶۳
۶۹ـ تاریخ سنی ملوك الارض و الانبیاء، ص ۸۹
۷۰ـ مروج الذهب، ج ۳، ص ۵۷
۷۱ـ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۳، ص ۵۰۵ / المعارف، ص ۶۳۶
۷۲ـ اخبار مكهٔ، ج ۱، ص ۱۳۷ ـ ۱۳۹
۷۳ـ عبدالرحمن سهیلی، الروض الانف، به كوشش عبدالرحمن الوكیل، قاهره، ۱۹۶۹ م.، ج ۱، ص ۲۶۳ ـ ۲۶۷ / السیرهٔ النبویهٔ، ج ۱، ص ۴۹ ـ ۵۴
۷۴- Rossini, conti, Expedition et Possession des Habasal, eh Arabie, in: JA,XVIII Juillet-September ۱۹۲۱. Pp. ۳۱-۳۲.
۷۵ـ عبدالرحمن سیوطی، تفسیر درّالمنثور، قم، ۱۴۰۴ ق. ج ۶، ص ۳۹۴ / حسن بن محمد نیشابوری، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، در حاشیه جامع البیان طبری، بولاق، ۱۳۲۹ ق.، ج ۳۰، ص ۱۶۳ / جارالله زمخشری، الكشاف، بیروت، دارالمعرفه، ج ۴، ص ۲۸۵ ـ ۲۸۶ / ابومحمد حسین بغوی، تفسیر معالم التنزیل، به كوشش خالد عبدالرحمن، بیروت، دارالمعرفه، ج ۴، ص ۵۲۵ ـ ۵۲۶ / محمد بن احمد قرطبی، الجامع الاحكام القرآن، به كوشش مصطفی السقاء، بیروت، ۱۹۶۷ م. ج ۲۰، ص ۱۸۸ / احمد بن عبدالله ابونعیم اصفهانی دلائل النبوهٔ، حیدرآباد دكن، ۱۹۷۷ م. ص ۱۰۱
۷۶ـ محمد ابن حبیب، المحبر، به روایت حسن بن حسن سكری به كوشش الیزه لیختن شناتر، حیدرآباد دكن، ۱۳۶۱ ق. (۱۹۴۲ م.)، ص ۱۳۰ / المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۳، ص ۵۱۲ ـ ۵۱۳
۷۷ـ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۹۳۵ / تفسیر جامع البیان، ج ۳۰، ص ۱۹۴
۷۸ـ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۳، ص ۵۱۸
۷۹ـ لوئیس شیخو، شعراء النصرانیه، بیروت، ۱۹۲۶.، ج ۱، ص ۲۲۹ / السیرهٔ النبویهٔ، ج ۱، ص ۶۲ / تاریخ ایرانیان و عرب ها در زمان ساسانیان، ص ۳۳۹
۸۰ـ احمدبن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی،ترجمه دكترآیتی،ج۱، ص ۳۵۸
۸۱ـ مروج الذهب، ج ۲، ص ۲۸۰ / تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۳۵۱
۸۲ـ العرب علی حدود بیزنطه و ایران، ص ۱۲۹ ـ ۱۳۰
۸۳ـ الجامع الاحكام القرآن، ج ۲۰، ص ۱۹۴
۸۴ـ تاریخ ایرانیان و عرب ها در زمان ساسانیان، ص ۳۴۰
۸۵ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۱۳۸ / تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۳۶۶ و ۳۵۹ / الروض الانف، ج ۱، ص ۷۲
۸۶ـ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۳۶ / الروض الانف، ج ۱، ص ۷۱
۸۷ـ سید قطب، تفسیر فی ظلال القرآن، جزء ۱۰، ص ۶۷۰ و ۶۶۹
۸۸ـ مصطفی مراغی، تفسیر مراغی، ج ۲۸ و ۳۰ ذیل سوره
۸۹ـ بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۱۳۸
۹۰ـ تفسیر مراغی، ج ۲۸ و ۳۹ ذیل سوره
۹۱ـ محمد حسنین هیكل، حیات محمد، چاپ مصر، ج ۲، ص ۶۴
۹۲ـ تفسیر مراغی، ج ۲۸ و ۳۹ ذیل سوره
۹۳ـ الروض الانف، ج ۱، ص ۷۷
۹۴ـ السّیرهٔ و النّبویهٔ، ج ۱، ص ۵۶ / الروض الانف، ج ۱، ص ۷۲
۹۵ـ تفسیر طبری، ج ۳، ص ۱۹۳ / همو، تاریخ طبری، ج ۱، ص ۹۴۵ / شعر «عبدالله بن زِبعْری» در السّیرهٔ النبویهٔ، ج ۱، ص ۵۹
۹۶- Procopirus, OP.Cit., Vol.I / XXI / ۱-۵
۹۷ـ شیخ طوسی، تفسیر التبیان، ج آخر، ص ۴۱۰
۹۸ـ ابن منظور،لسان العرب، دارالفكر،بیروت، ج۱۱،ص۳۲۶،واژه «سجّیل»
۹۹ـ الروض الانف، ج ۱، ص ۷۱
۱۰۰ـ تفسیر التبیان، ج آخر، ص ۴۱۰
۱۰۱ـ لسان العرب، ج ۱۱، ص ۳۲۶ ـ ۳۲۷، ذیل واژه «سجیل»
منبع:فصلنامه معرفت ، شماره ۴۰
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید