چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


برای ستاره شدن وارد سینما نشدم


برای ستاره شدن وارد سینما نشدم
● گفت وگو با محمدرضا فروتن به بهانه بازی در فیلم به آهستگی و باغ های كندلوس
برای محمدرضا فروتن نقش «حامد احمدزاده» در قسمت «تماشاخانه» سریال «سرنخ» شروع بسیار مناسبی جهت ورود به سینما بود. این نقش آنقدر تاثیرگذار بود كه چند دقیقه بعد از پخش از تلویزیون، پیشنهاد فیلمی از مسعود كیمیایی به او می شود. امتداد بازیگری اش باز شاه نقش دیگری است به نام «حامد احمدزاده» كه اوج بازیگری فروتن است در اثر دیگری از كیومرث پوراحمد به نام «شب یلدا». از همین زمان مسیر بازیگری اش تغییر كرد. می گوید دوست دارد در فیلم های متفاوتی حضور پیدا كند كه احتیاج به حمایت او داشته باشند. حتی اگر موقعیت اش به عنوان یك ستاره در بدنه سینما به مخاطره بیفتد. باید منتظر ماند و نتیجه این تصمیم را شاهد بود كه چقدر این نوع سینما و فروتن می توانند به هم كمك كنند. در صورت نتیجه مثبت به قول خودش باید به او گفت «براوو».
▪ یك اتفاقی در روند بازیگری محمدرضا فروتن به وجود آمد. اینكه تصمیم می گیرد از جریان اصلی سینمای ایران رو به فیلم های خارج از بدنه این جریان آورد. یادم هست در هنگام نمایش فیلم «شب یلدا» اعلام كردید كه دوست دارید جریان متفاوت سینمای ایران مثلاً فیلم هایی از جنس سینمای كیارستمی و جلیلی را تجربه كنید. چه شد كه تصمیم به این تغییر رویه گرفتید؟
بله، آن موقع سینماگرانی كه در فیلم های خارج از شاخه اصلی تولید سینمای ایران كار می كردند كمتر سمت و سوی بازیگرانی مثل من می رفتند. اینكه احساس كنند بازیگری می تواند مثل یك نابازیگر جنس بازی اش بكر و تازه باشد تا در كارشان حضور داشته باشد خوشبختانه این اتفاق برای من افتاد. اینكه مازیار میری، ایرج كریمی یا رضا سبحانی از بازیگر حرفه ای به این شكل استفاده می كنند، برمی گردد به خوش شانسی و علاقه ای كه به این نوع سینما داشتم. تصور این است كه آنها این اعتماد را داشتند كه فروتن می تواند جلوی دوربینشان مثل بعضی از فیلم ها «بازی» نكند و من هم می توانم آن جنس بازی كه منظور نظر آنها است را ارائه دهم. خوشبختانه من قبلاً تمایلم را برای حضور در این جنس سینما نشان داده بودم.
▪ این دلیل تمایلتان چه بود؟
ببینید! من با این قصد كارم را شروع كردم كه خودم را در فیلم های فرهنگی و تاثیرگذار متفكر جا بیندازم.
فیلم هایی هم كه به من پیشنهاد می شد انتخاب كردم و هر كدام این مسیر را برایم وسیع تر كرد و توانستم جلو بیایم.
اما بعد از سال ها به جایی رسیدم كه احساس كردم اینكه با فیلمسازان بزرگ و مطرح كار می كنم كه به نوعی كسب اعتبار هم هست، هیچ اشكالی ندارد به شرطی كه آنها هم احساس كنند بازیگرشان محمدرضا فروتن است.
دوست داشتم شأن من را بدانند. نگویند كه ما مثلاً برای این نقش این مقدار هزینه كردیم و فرقی نمی كند كه تو بازی كنی یا كس دیگر. یا اینكه برای این نقش می توانیم این مقدار بپردازیم. احساس كردم اینها دوست ندارند اصول حرفه ای را رعایت كنند و به جایی رسیده اند كه فكر كنند بازیگر باید بیاید و سرش را زیر پایش بگذارد و جلوی دوربین آنها قرار بگیرد. حرف پول و قرارداد هم نزند. البته اگر حس كنم این كارها به لحاظ مالی احتیاج به پشتیبانی دارند حتماً خودم را سازگار می كنم ولی تهیه كننده های قوی پشتشان بود كه چیز دیگری احساس می كردم.
▪ این شرایط از ابتدا بود یا در این اواخر به وجود آمده بود؟
همه كارها این طور نبود. تعدادی از آنها این طور بود. انتظار یك همراهی كه دیگر جنبه سازگاری نداشت. یك بخشی از آن این است كه من نباید جواب خودم را بدهم. این باعث شد كه به رغم پیشنهاداتی كه از فیلمسازان مطرح داشتم از حضور در این فیلم ها سرباز بزنم و سمت آن كارها نروم. حتی بعید نیست یك افت خودخواسته ای را تجربه كنم. مثلاً فیلم «بازنده» را كار كردم. با اینكه می دانستم قصه برایم جذابیتی نداشت و سینمایی هم نبود كه فكر كنم مكمل هم هستیم و می توان جریان خوبی را به وجود آورد. اما به كشف و شهود و دلم رجوع كردم و با ناخودآگاهم صحبت كردم و قبول كردم. البته بازخورد درست و خوبی داشت. در آن زمان با فیلم هایی كه كار كردم جواب خودم را دادم. الان هم اگر قرار باشد سركاری بروم، باید حس كنم آن كار به نوعی احتیاج به حمایت من دارد. مثلاً اگر ایرج كریمی بخواهد فیلم بعدی اش را بسازد هر كمكی كه از دست من برمی آید دوست دارم انجام دهم. به خاطر اینكه دوست دارم كریمی فیلم بسازد اما همواره معیارهای خودم را برای كار كردن دارم.
▪ حضور در فیلم هایی از این جنس شاید موقعیت فروتن را در جذب تماشاگر به مخاطره بیندازد. از این موضوع هراسی ندارید؟
خیلی سئوال خوبی است. فیلم هایی كه اول كار می كردم تقریباً هر دو وجه را داشت. مثلاً «بانوی اردیبهشت » رخشان بنی اعتماد فروش نكرد. اما «زیر پوست شهر» با اینكه استانداردهای فروش را نداشت به شدت مورد استقبال قرار گرفت و در آن سال بعد از «شوكران» بدون تبلیغات و تیزرهای تلویزیونی دومین فیلم پرفروش سال شد. من فیلم هایی داشتم كه هر دو وجه را داشت یعنی هم وجه فرهنگی و اثرگذار را داشت و هم می توانست خوشبختانه با تماشاگر ارتباط برقرار كند. مثل زیر پوست شهر، دو زن و متولد ماه مهر.
▪ پیش خودتان چه معیاری را برای گزینش و حضور در این فیلم ها قرار دادید؟
دوست داشتم در سینمای نوگرای اندیشمند حضور داشته باشم. البته نه فیلم هایی كه به تایید فستیوال های خارجی ساخته می شوند و در آنها یك روشن فكر نمایی شدید وجود دارد. اما مثلاً ایرج كریمی واقعاً روشنفكر است. طبعاً فیلمش هم روشنفكرانه است.
جنس خودشان است و ادا درنمی آورد. دوست دارم با این آدم ها كار كنم. دوست دارم در فیلمی باشم كه فیلمنامه و فكرش از جنس باور باشد. اینكه آدمی كه این چیزها را نوشته مال خودش باشد. سفارش و برای تایید جایی نباشد. الان از آن گذشته كه به این فكر باشم فیلمم می فروشد یا خیر. با تهیه كننده هایی سر و كار دارم كه می گویند فلان فیلمت این قدر فروخت ها، خب مسلماً من می دانم چه فیلمی استانداردهای فروش را دارد و چه فیلمی می فروشد. مردم می توانند یك شبه از من متنفر شوند. به هر حال میزان استقبال مردم در پرونده كاری من مشخص است.
به هر حال نحوه پخش و اكران و میزان استقبال تماشاگر از این جنس سینما مشخص است. مثلاً همین «باغ های كندلوس» و «به آهستگی» در یك زمان نامناسب و تنها دو هفته قرار است اكران باشد. بعضی دیگر از فیلم های شما هم امكان دارد اصلاً اكران نشود. این یعنی به خطر افتادن جایگاه یك ستاره سینما كه با میزان استقبال تماشاگر ارتباط مستقیم دارد.
من دوست دارم از بانیان این سینما باشم و از آن حمایت كنم. فیلم «شاه خاموش» كه یك فیلم تاریخی است در سه، چهار سینما اكران می شود و برای خودش فروش خوبی هم می كند اما جالب است كه تهیه كننده ای من را می بیند و می گوید فیلمت ۸۰ میلیون فروخت. اصلاً فكر نمی كند كه من در چه فیلمی حضور داشتم. در مسیرم به نقطه ای رسیدم كه تهیه كننده ها و كارگردان ها صرف نظر از اینكه فیلم من پرفروش است یا كم فروش باید من را انتخاب كنند. اصلاً به خواست ستاره شدن وارد سینما نشدم و نه می خواهم به عنوان ستاره سینما تلقی شوم، گرچه این اتفاق افتاد.
▪ دلیل این تغییر رویه شما حضور در سینمای متفاوت بود یا احتمالاً نقش های متفاوتی كه با حضور در این نوع سینما به شما پیشنهاد می شد و در سینمای بدنه امكان بازی در آن را نداشتید؟
من بازیگری نیستم كه بخواهم كله معلق بزنم و توانایی هایم را به رخ آدم ها بكشم و بخواهم نقشی متفاوت از نقش های دیگر بازی كنم. من بازیگری هستم كه به نقش وفادارم و نقش را آن طور كه هست حس و اجرا می كنم. اگر تفاوتی در كارهایم وجود دارد اینها خودبه خود به وجود آمده است. اصراری نداشتم كه كاراكتری را متفاوت اجرا كنم. حتی جزء آن دسته از بازیگران هستم كه گریم های خیلی متفاوتی نداشتم. به نظرم در سینمای ایران اشتباهی صورت می گیرد كه فكر می كند كسی كه گریم متفاوتی داشته بازی متفاوتی هم انجام داده است. با همین گریم متفاوت می بینید كه همان حركات را انجام می دهد و همان آدم را تكرار می كند و تیپ كار می كند. مثلاً بازیگر خوبی مثل «ادی مورفی» در یك فیلم ۵۰ تا نقش بازی می كند و همه را اجرا می كند ولی دلیلش این نیست كه مثلاً از «همفری بوگارت» بازیگر بهتری است. من هم می توانم ۵۰ تا تیپ بگیرم و بعد بگویند فروتن چقدر متفاوت بازی می كند. اینها یك مقدار قدرت نمایی و برتری طلبی است كه به غلط در بازیگری مد شده است و فكر می كنند طرف چقدر متفاوت كار كرده است. متفاوت بازی كردن دلیل بازیگر خوب بودن نیست. اینكه بازیگری اصرار كند كه متفاوت از كارهای قبلی باشد آسیبی است برای او. در جایی احساس كردم كه باید از درون تغییركنم نه در ظاهر.
▪ آیا تجربه هایی كه طی این سال ها كسب كردید شما را به شیوه و تكنیك مشخصی جهت نزدیك شدن به نقش یاری كرده و اینكه تجربه هایتان چه جایگاهی در این زمینه پیدا كرده است؟
سر هر فیلمی كه رفتم واقعاً خالی بودم. یعنی اصلاً سعی نكردم از تجربه های قبلی استفاده كنم. فكر كردم یك زندگی و اتفاق دیگر است. باید متن را بخوانم و آن هم به تصویر كشیده شود و من باید جای خودم را در این كار پیدا كنم و خیلی ساده و غریزی خودم را در اختیار كار قرار دهم. بیشتر سعی كردم نقش با من كلنجار برود تا اینكه من بخواهم با آن كلنجار بروم. وقتی شما خیلی سعی می كنید یك اثر هنری خلق كنید خیلی كار هنرمندانه ای انجام نمی دهید. سعی كردم همه آن به صورت ناخودآگاه و با خلاقیت و شور و عشق شكل بگیرد. من آنقدر می دانم كه سعی و تلاش بیهوده نكردم و در كنار آن یك عشق و علاقه زیاد بوده كه هر چه میزان آن برای كاری بیشتر بوده، احساس می كنم كه جواب بهتری می گیرم و موفق تر هستم. هیچ وقت نمی توانم در مورد بازیگری پیچیده توضیح دهم، همین طور كه الان با شما نشستم و صحبت می كنم به همین اندازه سر فیلم تمركز می كنم. اصلاً نمی توانم بگویم كارم سخت است یا آسان. گاهی نقش به نظر آسان است ولی هر چه سعی می كنم نزدیك نمی شوم. مثل اینكه باید در من جاری شود و بیشتر خودم را رها كنم و به باورهایم تكیه كنم آن لحظه از خالق زیبایی ها می خواهم كمكم كند تا كارم را درست انجام دهم.▪ چقدر كارگردان و نوع فیلمی كه بازی می كنید تاثیرگذار است؟
كارگردان و جنس فیلم در بازی ها می تواند متفاوت باشد. قطعاً خواست مازیار میری در «به آهستگی» و جنس بازی ای كه او می خواست و در این فیلم به وجود آمد خیلی متفاوت با جنس بازی ای است كه مثلاً «مسعود كیمیایی» از شما می خواهد. این خیلی متفاوت است. بنابراین من در فیلم كیمیایی یك جور بازی می كنم و در فیلم «به آهستگی» جور دیگر.
▪ در مورد نزدیك شدن به نقش گفتید. اینكه می گذارید نقش به شما نزدیك شود تا شما به نقش. حالا مثلاً اگر حین فیلمبرداری در صحنه ای متوجه شوید كه حسی كه كارگردان در این صحنه می خواهد مشابه آن را در فیلم های قبلی بازی كرده اید چه می كنید؟
باورتان نمی شود. تا به حال یك بار پیش نیامده كه فكر كنم این صحنه ام مشابه با یك صحنه دیگر است. هیچ وقت نشده. شاید به لحاظ ظاهری شباهت هایی باشد. اینكه در بعضی فیلم هایم بغض و یا گریه كردم ولی خواهش می كنم شما به دقت این گریه ها را با هم مقایسه كنید. هر كدام با دیگری فرق می كند. جنس و شكل اجرایی هر كدام تفاوت دارد و شما می بینید كه در قالب آن آدم گریه می كند.
به هر حال در مورد شما همواره این مقایسه شده است و شما هم چندین نقش مشابه بازی كرده اید، مثلاً همین گریه یك آدم عاشق پیشه را در چند فیلم تكرار كرده اید.
درست است، من یكسری نقش های عاشق پیشه بازی كردم. اما در فیلم «بر باد رفته» نه گریه كردم، نه عصبی شدم و نه هوار زدم. در «به آهستگی» هم اینچنین است. در «شاه خاموش» هم این طور بود. در خیلی از فیلم هایم این اتفاق نیفتاده است. ولی در چند فیلم اول كه فیلم های مطرحی هم بودند و توانستند ارتباط برقرار كنند در روح و ذهن تماشاگر این خصیصه ها حك شد. اگر من ۱۰ فیلم هم بعد از آن بازی می كنم و در آنها آرام باشم و حتی بخندم مثل «مجردها» و «نوك برج» باز می گویند فروتن این طور است. این برمی گردد به حافظه تماشاگر و حافظه قبلی درازمدت دیگران كه تداخل می كند با تصویر جدیدی كه از فروتن می بیند كه حالا بخواهند آن باورها را تغییر دهند.
▪ حالا آن مثالی كه زدم اگر پیش بیاید چه می كنید؟ با نقش مبارزه می كنید یا همان طور كه گفتید خودتان را به نقش می سپارید؟
گفتم تا به حال پیش نیامده. فكر می كنم بازیگر كارش مشخص است؛ بازیگری. كارگردان هم كارش مشخص است و تا حدودی كارش بازی گرفتن از بازیگر است. همیشه به خودم گفتم باید كارم را انجام دهم و سعی كنم خودم را به طرز تفكر كارگردان نزدیك كنم. اما اگر به دقت این بازی ها را نگاه كنید هر كدام در قالب جداگانه ای اجرا شده اند.
▪ در همان سالی كه تصمیم گرفتید تجربه های جدیدی داشته باشید بازی در تئاتر را پذیرفتید. این تجربه چه جایگاهی در بازیگری شما داشت؟
همیشه خودم را به عنوان یك دانش آموز شناختم كه می خواهد تجربه های جدیدی پیدا كند. سینمای ما بیشتر پیروی از یكسری سیاست هایی است برای كسب موفقیت كه شما ارتباط و جایگاهتان را حفظ كنید. ولی راستش را بخواهید، خودم را در معرض این خود قرار دادم كه اگر قرار است بیفتم، بیفتم. چه اشكالی دارد. اصلاً لیاقتش را دارم كه اینجا باشم یا نه؟ این سئوال را بارها از خودم می كردم. دوست داشتم همیشه لیاقت جایی كه ایستاده ام را داشته باشم، می دانید! برای همین من خیلی آدم سیاستمداری نبودم اگر انتخاب های خوبی هم در زندگی داشتم، توقع و انتظار من برای پذیرفتن یك كار در آن حد بوده است.
▪ چطور شد با داودنژاد همكاری كردید و در دو فیلم از ایشان حضور پیدا كردید؟
داودنژاد جزء كاردان های حرفه ای و توانمند سینمای ما است كه كارهای خوبی ساخته است. «مصائب شیرین» را خیلی دوست داشتم و به همین خاطر می خواستم با داودنژاد كار كنم. «ملاقات با طوطی» و «هشت پا» تنها فیلم هایی بود كه برای بازی فیلمنامه نداشتم و دوست داشتم به داودنژاد اعتماد كنم. نتیجه ملاقات با طوطی هنوز پخش نشده بود و در جشنواره هم نیامد كه سر كار «هشت پا» رفتم. به هر حال كارگردان آن دو فیلم داودنژاد بود حتی اگر این دو فیلم بسیار عالی و خوب باشند و كسانی هم این فیلم ها را دوست داشته باشند اما سینمایی نیست كه من دوستش داشته باشم و بخواهم در آن حضور داشته باشم. ولی این را هم می دانم كه خوشحالم پشت سر این دو فیلمی كه دوست ندارم اسم داودنژاد است و البته از آشنایی و ارتباط با ایشان بسیار خوشبختم. اینكه رفتار ایشان با بازیگر عالی بود و برایم تجربه خوبی بود كه البته نتیجه را دوست نداشتم.
▪ چطور شد سراغ سینمای كمدی رفتید؟ قصد ادامه این نوع سینما را نداشتید؟
فیلم های «مجردها» و «نوك برج» تكلیفشان مشخص است. در زمینه طنز خواستم تجربه كنم و نمی توانستم منتظر فیلم هایی باشم كه شاید استانداردهای بالاتری داشته باشند. اتفاقاً فیلم «آتش بس» خانم میلانی به من پیشنهاد شد كه در آن موقع سر كار آقای حسن پور (وقتی همه خواب بودند) بودم كه متاسفانه نتوانستم بروم. فیلم را دیدم و آن را دوست داشتم كه در نوع خودش فیلم خوبی است.
در این میان فیلمی بازی كردید به نام «برباد رفته» كه خیلی بی سر و صدا اكران شد و رفت. دلیل انتخاب چنین فیلمی كه به نظر تاثیری هم در كارنامه شما نداشت، چه بود؟
آقای عبداللهی كار اولشان بود. یك فیلمی كه نه تجاری است و نه هنری. یك فیلم شخصی بود. اگر پشت این كار كارگردان مطرح تری بود طبعاً بهتر می شد. قرار بود یك برش صادقانه از زندگی شخصی یك آدم باشد. احساس كردم كه آن را دوست دارم و وقتی فیلمنامه را خواندم دیدم دوست دارم این درد را به تصویر بكشم و در به تصویر كشیدنش همكاری كنم. اینكه ۱۱ سال كسی مدیر جایی باشد و آنجا را آباد كرده باشد و بعد از كلی كار بگویند خداحافظ.
▪ چطور قبول كردید كه در فیلم بازی كنید؟
قبول كنید اگر «بر باد رفته» فیلم هنرمندانه ای نیست فیلم تجاری و بی آبرویی هم نیست. یك فیلم شخصی است. برای من این مهم بود كه فیلم مبتذل نیست و حتی قرار نیست بفروشد و با كشف و شهود و دلم جلو رفتم. گاهی فكر می كنم این چیزها را كه در نظر نمی گیرم به من لطمه می زند. ولی وقتی دلم بگوید جلو می روم. حتی الان هم از فیلم «بر باد رفته» پشیمان نیستم. از «مجردها» هم همین طور. این فیلم ها را دوست داشتم كه قبول كردم. تنها جایی كه فكر می كنم جایم آنجا نبوده و دیگر دوست ندارم این دسته فیلم ها را كار كنم همان «ملاقات با طوطی» و «هشت پا» است.
▪ در یك چشم انداز كلی به نظرتان مسیری كه برای خودتان ترسیم كرده بودید، رسیده اید؟ به آن چیزی كه می خواستید نزدیك شده اید؟
خدا كند بشود. فقط كاری كه دل، دل كنم را انجام نمی دهم. الان هشت ماه است بیكارم و با تواضع می گویم ۱۲ فیلمنامه در این مدت خواندم كه هیچ كدام را دوست نداشتم. یك كاری را دوست داری و می روی و كار دیگری را عاشقانه می روی. امیدوارم بتوانم عاشقانه كار كنم.
▪ اگر مشكلاتی باعث شود كه این فیلم های عاشقانه به ضررتان تمام شود آیا باعث نمی شود دوباره به مسیر قبلی بازگردید؟
این فیلم ها برایم لذت خودش را دارد و هر چقدر كه متضرر شوم گرایشم را عوض نمی كنم. اینكه تهیه كننده ها استنباط این را ندارند كه فروتن در چه فیلم هایی بازی كرده و به این توجه می كنند كه فیلمش فروخته یا نه. حتی اگر این ضررها را داشته باشد باز هم از این فیلم ها استقبال می كنم.▪ نحوه آشنایی تان با ایرج كریمی چگونه بود؟
فیلم اولش را دیده بودم. او را به عنوان یك منتقد باسواد سینما می شناختم. دوست داشتم با این آدم مصاحبت كنم. حرف هایش را بشنوم و بخوانم. به عنوان یك فیلمساز هم برایم احترام ویژه ای داشت در «شب یلدا» یك همكاری داشتیم. در صحنه ای ایرج كریمی از پشت تلفن به عنوان یك دوست با من صحبت می كرد زمینه آشنایی آنجا شكل گرفت. می دانستم سبك و سیاق كارهایش متفاوت است و جزء فیلمسازانی است كه نوگراست و ایده های جدیدی برای كارش دارد. همین باعث شد كه فكر كنم دوست دارم با ایشان كار كنم. تا اینكه از كنار هم می گذریم را دیدم. فیلم را آن موقع نفهمیدم. شاید الان دوباره ببینم بفهمم. ولی آن موقع چندان متوجه فیلم نشدم. یك بار كه دیدم گفتم فیلم های ایرج كریمی را باید چند بار دید.
▪ چطور فیلمی را كه دیده بودید متوجه نشدید ولی تصمیم گرفتید در فیلمی از كریمی حضور پیدا كنید؟
یك لحظه هایی را متوجه می شدم ولی آخر نفهمیدم كه داستان چیست. می دانید شاید داستان چندانی هم در فیلم وجود ندارد. متاسفانه «چند تار مو» را ندیدم. وقتی فیلمنامه در باغ های كندلوس به دستم رسید گفتم وای قرار است كه با ایرج كریمی كار كنم و حتماً یك قصه ای است كه نمی فهمم. وقتی خواندم قصه خیلی ملموس و شیرین بود. فیلمنامه را دوست داشتم و عاشق سكانس نماز شدم كه البته متاسفانه بخشی از آن در اكران حذف شد.
▪ بله یكی از زیباترین و احساسی ترین سكانس های فیلم است. یعنی متن هم به همین تاثیرگذاری بود؟
باورتان نمی شود، هرچه این سكانس نماز را می خواندم بیشتر منقلب می شدم. هربار كه به این سكانس فكر می كردم این اتفاق می افتاد و بسیار تحت تاثیر آن بودم. كریمی شخصی است كه راحت می توانی نظراتت را با او در میان بگذاری و او استقبال می كند. از این روحیه ای كه دارد خوشحالم. ما در خطر این قرار می گیریم كه اگر چیزی را می دانیم دوست نداریم چیز دیگری هم یاد بگیریم. سكانس فینال فیلم جزء سكانس هایی بود كه خودم پیشنهادش را دادم. والس فیلم ایده من بود، كه در واقع با كارگردانی كریمی شكل گرفت و تكمیل شد.
▪ با این دو بازیگر كه شما بازی متقابل نداشتید. خانم خزر معصومی به عنوان بازیگر مقابلتان چطور بود؟
خانم معصومی پارتنر خوبی بودند و مشكلی نداشتیم. به نظرم نسبت به كارهای اولیه شان حضور قابل قبولی داشتند.
•شاعر و نقاش بودن كاوه چه كمكی به شما به جهت نزدیكی به این نقش كرد؟
نقش را زیباتر و ملموس تر كرد. قشنگ تر شد و من بیشتر كاوه را دوست داشتم. بنابراین بیشتر توانستم به آن نزدیك شوم. همین، خیلی ساده.
▪ منظورم این است كه آیا موقعیت كاوه قرار بوده تاثیری هم بر نقش داشته باشد. ببینید كاوه یك هنرمند است ولی نسبت به بقیه بازیگران یك بازی برونگرایانه دارد. در صورتی كه بقیه نقش ها درونی تر از كاوه هستند.
یك مسئله ای است كه باید به تعریفی از بازی درونی و بازی بیرونی بپردازیم. من با این تعریف ها كه گاهی غلط عنوان می شود مشكل دارم. باید تعریف مان را از این موضوع مشخص كنیم. ممكن است هر داد و فریادی را به حساب بازی بیرونی بگذاریم. در صورتی كه بازی بیرونی به نظر من بازی ای است كه باور نمی شود. یعنی مثلاً من به شما می رسم و می گویم (با صدای بلند و پرانرژی می گوید): سلام، چطوری! چه كار می كنی؟ چه خبر؟ مثل یكی از این بازی های تلویزیونی كه شاهدش هستیم. حالا صرف نظر از اینكه آدم درونگرا یا برون نگرایی هستید. اینكه بعضی حس را در درون شان می ریزند و بعضی می توانند بیرون دهند.
▪ به همین موضوع می خواستم در بازی های شما اشاره كنم. در «به آهستگی» یك فرد عادی كه در پاسخ به مشكلی كه برایش پیش آمده حس اش را در درونش می ریزد. برعكس اتفاقی كه در «باغ های كندلوس» می افتد.
دقیقاً. به نظر من اتفاقاً بازی ای سخت است كه قرار باشد شما برون گرایی كنید ولی باورپذیر باشد و بازی شما لو نرود. اینكه بازی نكرده باشید، به نظرم اجرای سختی است. ولی الان همه در سینمای ما عاشق این بازی های ریز و درونی شده اند. خب واقعاً خیلی كار سختی نیست. می شود با یك حركت سرد و با یك گوشه چشمی گاهی این چیزها را به وجود آورد. من منكر ظرافت های بازیگری نمی شوم. آن شكل بازیگری را هم به همین اندازه كه انجام می دهم می دانم. مثلاً در همین «به آهستگی» كه شما اشاره كردید این طور بود. ولی می خواهم بگویم كمتر بازیگری در «زیر پوست شهر» ممكن است تصمیم بگیرد با آن عروسك آن اداها را دربیاورد. ممكن است بازی بیرونی به نظر برسد ولی جسارت می خواهد و بقیه از آن می ترسند. این رها شدن ممكن است برای بازیگر خطر به وجود بیاورد. كاوه این طور نوشته شده بود. وقتی شخصیت كاوه این طور نوشته شده من نمی توانم كار دیگری انجام دهم. كاوه یك آدم فوق العاده عاشق است كه آن را ابراز می كند، پر از زندگی است. انكارهایش را هم ابراز می كند، نمی تواند در درونش بریزد و غصه بخورد كه زنم مریض است. وقتی دیالوگ به این صورت برای نماز نوشته شده باید به قشنگ ترین شكل اجرا شود. می دانید! نباید آنجا خیلی آرام بروم و بگویم كه این عدالت نیست... این نوع بازی درونی نیست.
▪ و حرف آخر؟
من فیلم های متفاوت و ارزشمند را لابه لای «مجردها» و «نوك برج» كار كردم كه آنها اكران شدند و رفتند. اینكه تا امروز یكسری از فیلم ها هنوز اكران نشده اند اما من برای بازی در این فیلم ها یك باره تصمیم نگرفتم. فقط می توانم بگویم برایم دعا كنید كه با عشق فیلم هایم را انتخاب كنم.(خنده)
خسرو خسرو پرویز
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید