جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


و خدا غم‌ را آفرید


و خدا غم‌ را آفرید
● درباره‌ زندگی‌ و شعر نصرت‌ رحمانی‌
خردادماه‌ است‌ و به‌ ششمین‌ سالمرگ‌ «نصرت‌ رحمانی‌» شاعر بزرگ‌ معاصر نزدیك‌ می‌ شویم‌. شاعر «كوچ‌» و «كویر» و «میعاد در لحن‌». شاعری‌ كه‌ به‌ قول‌ یكی‌ از شاعران‌ معاصر، آن‌گونه‌ زیست‌ كه‌ بسیاری‌ از شاعران‌ هم‌عصر، تنها در شعرشان‌ آرزوی‌ زیستنی‌ آنچنان‌ را می‌كردند.
آنچه‌ می‌آید یادداشتی‌ است‌ از «مجتبی‌ پورمحسن‌» شاعر و منتقد معاصر كه‌ درآن كوشیده‌ شده به‌ دنیای‌ شاعرانه‌ «نصرت‌» دنیایی‌ یكسان‌ با دنیای‌ زندگی‌اش‌ نزدیك‌ شود:
در بعدازظهر آخرین‌ جمعه‌ بهاری‌، نصرت‌ رحمانی‌ یكی‌ از بازماندگان‌ دوران‌ طلایی‌ ادبیات‌ شعری‌ ایران‌ درگذشت‌. بیست‌ و هفتم‌ خردادماه‌ سال‌ هفتادونه‌، نصرت‌ در خانه‌یی‌ كه‌ با همه‌ بزرگی‌اش‌، برای‌ عظمت‌ شاعری‌ جاودانی‌ محقر می‌نمود در آغوش‌ پسرش‌ «آرش‌» آخرین‌ نفس‌های‌ زندگی‌ را كشید. او یكی‌ از آخرین‌ سربازان‌ باقیمانده‌ از میدان‌ شعر دهه‌های‌ نه‌چندان‌ دور بود.
نوشتن‌ درباره‌ نصرت‌ چندان‌ ساده‌ نیست‌ چرا كه‌ او هیچ‌گاه‌ شخصیتی‌ یكه‌ از خود ارایه‌ نداد و شاید همین‌ ویژگی‌ مثبت‌، او را به‌ شاعری‌ بزرگ‌ تبدیل‌ كرد.
نخستین‌ كتاب‌ او با نام‌ كوچ‌ در سال‌۱۳۳۳ منتشر شد. در حالی‌ كه‌ او از جلال‌ آل‌احمد خواسته‌ بود بر كتابش‌ مقدمه‌ بنویسد، مقدمه‌ كتاب‌ او را كسی‌ نوشت‌ كه‌ بنیانگذار انقلاب‌ شعر معاصر است‌. در بخشی‌ از این‌ مقدمه‌ آمده‌ است‌: «آن‌ چیزهایی‌ كه‌ در زندگی‌ هست‌ و در شعر دیگران‌ سایه‌یی‌ از خود نشان‌ می‌دهد،در شعر شما بی‌پرده‌اند. اگر جرات‌ را در دیگران‌ نپسندند برای‌ شما عیب‌ نیست‌...! از اینكه‌ اشعار شما به‌ بهانه‌ اوزانی‌ آزاد، وزن‌ را از دست‌ نداده‌ و دست‌ به‌ شلوغی‌ نزده‌ است‌، قابل‌ این‌ است‌ كه‌ گفته‌ شود: تجدد در شعرهای‌ شما با متانت‌ انجام‌ گرفته‌ است‌! اگر در معنی‌ تند رفته‌اید، در ادای‌ معنی‌ دچار تندروی‌هایی‌ كه‌ دیگران‌ شده‌اند، نشده‌اید.»
كار حرفه‌یی‌ نصرت‌ كه‌ با انتشار كوچ‌ آغاز شد،مقارن‌ با سالهایی‌ بود كه‌ فضای‌ اجتماعی‌ ایران‌ پس‌ از كودتای‌ مرداد ۱۳۳۲، آكنده‌ از ناامیدی‌ بود. اگرچه‌ بسیاری‌ از شاعران‌ نیز تحت‌ تاثیر این‌ فضا شعرهای‌ «شكست‌» سرودند اما در تمام‌ این‌ سالها شعر رحمانی‌ منحصر به‌ فرد بود. چراكه‌ او بیش‌ از آنكه‌ به‌ شكست‌های‌ اجتماعی‌ بپردازد به‌ ناامیدی‌ و سیاهی‌ فردی‌ نظر داشت‌.
گویند كه‌ داستان‌ شب‌ تاب‌ / چون‌ قصه‌ شاعری‌ است‌ گمنام/ كز شام‌، همیشه‌ سوخت‌ تا بام‌/ از بام‌ به‌ كس‌ نگفت‌ تا شام‌!
در شعرهای‌ «كوچ‌» دیگر خبری‌ از ارایه‌ تصاویر فراواقعی‌ و خیالپردازانه‌ نبود، هرچه‌ بود بازتاب‌های‌ واقعی‌ جهان‌ بود كه‌ در شعر او می‌آمد. رحمانی‌ در این‌ كتاب‌ به‌ اوزان‌ فارسی‌ نتاخت‌ بلكه‌ بسیار هم‌ از این‌ امكان‌ استفاده‌ كرد. اما تجربه‌ نصرت‌ در این‌ كتاب‌ منجر به‌ دگرگونی‌ عظیم‌ دیگری‌ شد. او با چرخشی‌ صدوهشتاد درجه‌یی‌، شعر فارسی‌ را از تكرار رمانیسم‌ آزاردهنده‌ نجات‌ داد. اگر نیما بسیاری‌ از اسلوب‌های‌ قراردادی‌ شعر فارسی‌ را تغییر داد،نصرت‌ رحمانی‌،گفتمان‌ حاكم‌ شعری‌ را دگرگون‌ ساخت‌. او شاعری‌ نبود كه‌ از موضع‌ بالا و از صف‌ خوب‌ها بدی‌ها را ببیند. نصرت‌ برای‌ انعكاس‌ واقعیات‌، خود را وارد سیاهی‌ها كرده‌ بود:
آخرین‌ عابر این‌ كوچه‌ منم‌/ سایه‌ام‌ له‌ شده‌ زیر پایم‌/دیده‌ام‌ مات‌ به‌ تاریكی‌ راه‌/ پنجه‌ بر پنجره‌ات‌ می‌سایم‌! چشم‌های‌ حلبی‌ باز امشب‌/ نگه‌ خویش‌ به‌ من‌ دوخته‌اند/شمع‌ها گرچه‌ دمی‌ خندیدند/ عاقبت‌ گریه‌كنان‌ سوخته‌اند!
دومین‌ مجموعه‌ شعر نصرت‌ رحمانی‌ با نام‌ «كویر» در سال‌۱۳۳۴ منتشر شد. این‌ كتاب‌ نشان‌ می‌داد كه‌ «كوچ‌» یك‌ اتفاق‌ نبوده‌ و نصرت‌ رحمانی‌ تعریف‌ متفاوتی‌ از «شاعری‌» ارایه‌ داده‌ است‌. با این‌ همه‌ او در این‌ كتاب‌ هم‌ همچنان‌ مقهور حل‌ شدنش‌ در سیاهی‌، به‌ این‌ اتفاق‌ پرداخت‌.
شاعر نشدم‌ در دل‌ این‌ ظلمت‌ جاوید/ تا شعر مرا دختر همسایه‌ بخواند/ شاعر نشدم‌ تا دل‌ استاد اگر خواست‌/ احسنت‌ مرا گوید و استاد بداند/.../ این‌ نغمه‌ من‌ نیست‌،ببندید دهان‌ را/ خواهم‌ به‌ لب‌ چشمه‌ خورشید بمیرم‌.
دو سال‌ بعد «ترمه‌» منتشر شد. سیاهی‌ نخی‌ بود كه‌ سه‌ كتاب‌ نصرت‌ را به‌ هم‌ پیوند می‌زد. او در جهان‌ پیرامونش‌ جز سیاهی‌ چیزی‌ نمی‌دید. چنان‌ كه‌ در مقدمه‌ كتاب‌ «ترمه‌» به‌ خواننده‌اش‌ نهیب‌ می‌زند كه‌ برای‌ او جز طلسم‌ سیاه‌بختی‌ و یاس‌ هدیه‌یی‌ نیاورده‌ است‌.
اما كتاب‌ دویست‌ صفحه‌یی‌ «میعاد در لجن‌» به‌ فاصله‌ ده‌ سال‌ از «ترمه‌» منتشر شد. این‌ كتاب‌ یكی‌ از بهترین‌ آثار نصرت‌ رحمانی‌ است‌. شاعر نسخه‌ تجویز نمی‌كند بلكه‌ امید به‌ هر نسخه‌یی‌ را نفی‌ می‌كند. فضای‌ بسیار سیاه‌ شعرها نتیجه‌ نوع‌ نگاه‌ خاص‌ شاعر است‌. نصرت‌ در «میعاد در لجن‌» از ویرانی‌ حرف‌ می‌زند. رنج‌ را می‌شود در تمام‌ كلمات‌ كتاب‌ دید. شاعر با هیچ‌ اتفاق‌ پیرامونش‌ تبانی‌ نمی‌كند. شعرها در اختیار بحران‌های‌ اجتماعی‌ نیستند اما بخاطر ذات‌ فردی‌شان‌ می‌توانند در فردفرد اجتماع‌ جاری‌ شوند. موش‌ها می‌دانند/ اگر آن‌ روز رسیده‌ است‌ كه‌ پولاد جوند / بمب‌ و باروت‌ مقوی‌تر از گندم‌ و جوست‌/ عدل‌ فریاد كشید: / احتكار خارج‌ از قانون‌ است‌ / بمب‌ها باید مصرف‌ گردند!/ عطر باروت‌ زمین‌ را بویید.
در سطرهای‌ بالا با آنكه‌ رحمانی‌ به‌ چالش‌ مفاهیم‌ در جهان‌ معاصرش‌ می‌پردازد اما خود و شعرش‌ را در زنجیر گروه‌ خاص‌ محدود نمی‌كند، در عین‌ زمان‌ را نیز دور می‌زند «میعاد در لجن‌» محصول‌ جست‌وجوی‌ نافرجام‌ شاعر در سیاهی‌هاست‌. هر چند كه‌ در معدود سطرهایی‌ می‌توان‌ نشانی‌ از امید یافت‌ كه‌ وجود دارد اگرچه‌ شاعر خود نیز نتوانسته‌ است‌ آن‌ را بیابد.
خط‌ اگر جاری‌ نیست‌/ هر خطی‌ دیواری‌ است‌ / دیرگاهی‌ است‌ كه‌ از هر حلقی‌ زنجیری‌ روییده‌ است‌/ قفل‌ هم‌ امیدی‌ است‌ / قفل‌ یعنی‌ كه‌ كلیدی‌ هم‌ هست‌.
شاعر در میعاد در لجن‌ «نفرت‌، عشق‌، خودكشی‌، گناه‌ و خیانت‌» را در واقعیت‌های‌ كوچه‌ و بازار پیگیری‌ می‌كند اما در «حریق‌ باد» به‌ جست‌ وجوی‌ درونی‌ دست‌ می‌زند. «حریق‌ باد» نیز یكی‌ از كتاب‌های‌ درخشان‌ نصرت‌ رحمانی‌ است‌. در حریق‌ باد، شاعر پس‌ از تاختن‌ به‌ همه‌ وجودها و تبعات‌ وجودی‌ در جهان‌ اجتماعی‌، به‌ خودش‌ می‌تازد. او حالا ذهنیت‌ خودش‌ را از جهان‌ مورد پرسش‌ قرار می‌دهد.
شعرهای‌ این‌ كتاب‌ از جهتی‌ دیگر نیز قابل‌ توجهند. رحمانی‌ كه‌ تا پیش‌ از این‌ كتاب‌ ظاهرا فقط‌ به‌ محتوای‌ شعرهایش‌ توجه‌ داشت‌ در شعرهای‌ این‌ كتاب‌ شكل‌های‌ جدیدی‌ از وجودش‌ را ارایه‌ می‌دهد. این‌ مساله‌ شاید نشانگر كوچ‌ شاعر از بیرون‌ به‌ درون‌ خود و جست‌وجوی‌ بی‌قرارانه‌ او باشد.
من‌ خسته‌ نیستم/ دیریست‌ خستگی‌ام‌/ تعویض‌ گشته‌ است‌ به‌ درهم‌ شكستگی‌/ من‌ خسته‌ نیستم‌/ در هم‌ شكسته‌ام‌/ این‌ خود امید بزرگی‌ نیست‌؟
شكل‌ شعرهای‌ رحمانی‌ در بعضی‌ از آثارش‌ همچون‌ سطرهای‌ بالا، پیوندی‌ عمیق‌ با محتوای‌ شعرش‌ دارد اما بدیهی‌ است‌ آنقدر كه‌ محتوای‌ شعرهای‌ او ویرانگر است‌، شكل‌ این‌ شعرها، ساده‌تر است‌.
و بالاخره‌ در سال‌۶۸ مجموعه‌ شعر «شمشیر معشوقه‌ قلم‌» منتشر شد. نخستین‌ كتاب‌ نصرت‌ رحمانی‌ پس‌ از انقلاب‌ كه‌ بعد از سال‌ها سكوت‌ منتشر شد. این‌ كتاب‌ مورد توجه‌ بسیار قرار گرفت‌. هر چند كه‌ نصرت‌ همیشه‌ شاعری‌ بود كه‌ از خود می‌نوشت‌ و اگر از غیر می‌نوشت‌ باز هم‌ خود او بود كه‌ درغیر تجلی‌ می‌یافت‌ اما «شمشیر معشوقه‌ قلم‌» حدیث‌ دیگری‌ از نفس‌ او بود. نمی‌شود درباره‌ شعر نصرت‌ رحمانی‌ نوشت‌ و به‌ زندگی‌ او اشاره‌یی‌ نكرد. چراكه‌ شعر او همه‌ زندگی‌ بود و زندگی‌اش‌ جز شعر نبود. بسیاری‌ از منتقدان‌، رحمانی‌ را در كنار فروغ‌ فرخزاد به‌ عنوان‌ شاعرانی‌ قلمداد می‌كنند كه‌ حریم‌ تصنعی‌ شعر را شكستند و شعر را سراسر زندگی‌ كردند. نصرت‌ از معدود شاعرانی‌ بود كه‌ سیاهی‌های‌ زندگی‌اش‌ را به‌ متن‌ شعری‌ منتقل‌ كرد. او هرگز به‌ دامن‌ شعر اجتماعی‌ نغلتید. اما شعر او محبوب‌ فرد فرد اجتماع‌ بود، به‌ این‌ دلیل‌ كه‌ فرد فرد اجتماع‌ ایرانی‌ در سطر سطر شعرهای‌ رحمانی‌ حضور داشتند. در دوره‌یی‌ كه‌ همه‌ شاعران‌ و نویسندگان‌، تحت‌ تاثیر شكست‌ سیاسی‌ خموده‌ از نشئه‌ مخدرات‌ از شكست‌های‌ اجتماعی‌ می‌نوشتند، او از اعتیاد و عشق‌ نوشت‌، از شكست‌ فرد فرد اجتماع‌. حضور نصرت‌ رحمانی‌ در ادبیات‌ شعر ایران‌ از این‌ جهت‌ كه‌ بسیاری‌ از كلمات‌ بیرون‌ مانده‌ و واقعیت‌های‌ موجود اما نادیده‌ گرفته‌ را به‌ دامان‌ شعر برگرداند، حایز اهمیت‌ است‌. رحمانی‌ شاعر شكست‌ بود، شاعر خیانت‌، شاعر بدی‌ها، سیاهی‌ها.
انبوه‌ غم‌ حریم‌ و حرمت‌ خود را از دست‌ داده‌ / دیری‌ است‌ هیچ‌ كار ندارم‌/ مانند یك‌ وزیر/ وقتی‌ كه‌ هیچ‌ كار نداری‌/ تو هیچ‌ كاره‌یی‌/ من‌ هیچ‌ كاره‌ام‌ یعنی‌ كه‌ شاعرم‌/ گیرم‌ از این‌ كنایه‌ هیچ‌ نفهمی‌.
برخلاف‌ آنچه‌ بعضی‌ از منتقدان‌ اعتقاد دارند به‌ نظر می‌رسد كه‌ فرم‌ در شعرهای‌ نصرت‌ اهمیت‌ زیادی‌ دارد. اما شكل‌های‌ جدید شعری‌ نصرت‌، در شعرهایش‌ خلق‌ می‌شد. شكل‌هایی‌ برای‌ پوچی‌، بیهودگی‌ و ناامیدی‌. ویژگی‌ بارزی‌ كه‌ آثار رحمانی‌ را از دیگر همنسلانش‌ متمایز می‌كرد، نقش‌ مهم‌ «اعتراف‌» در آفرینش‌ شعرهایش‌ بود. چنان‌ كه‌ در تنها اثر داستانی‌ او یعنی‌ «مردی‌ كه‌ در غبار گم‌ شد» با گناهكاری‌ روبروییم‌ كه‌ گویی‌ در محضر كشیش‌ اعتراف‌ می‌كند و نصرت‌ زندگی‌ را كشیش‌ خود ساخته‌ بود. نصرت‌ رحمانی‌ هیچ‌گاه‌ زندگی‌ را جدی‌ نگرفت‌ و شاید به‌ همین‌ دلیل‌ شعر او را جدی‌ گرفت‌. او برای‌ نوشتن‌ شعر به‌ ویرانی‌ دست‌ زد. او خودش‌ را و زندگی‌اش‌ را به‌ نفع‌ شعر ویران‌ كرد.كورسوهای‌ امید را در خود كشت‌ تا شعر بنویسد:
وقتی‌ پرنده‌یی‌ را/ معتاد می‌كنند/ تا فالی‌ از قفس‌ به‌ در آرد/ و اهدا نماید آن‌ فال‌ را به‌ جویندگان‌ خوشبختی‌/ تا شاهدانه‌یی‌ به‌ هدیه‌ بگیرد/ پرواز... قصه‌ بس‌ ابلهانه‌یی‌ است‌/ از معبر قفس‌ با اینكه‌ جوایز زیادی‌ را برای‌ شعرهایش‌ دریافت‌ كرد و آثارش‌ با استقبال‌ زیاد مردم‌ مواجه‌ شد اما او همیشه‌ شاعر شكست‌ بود و ناامیدی‌ و اعتنایی‌ به‌ آنچه‌ خوشبختی‌های‌ زودگذر می‌نامید نكرد. تنها امید او «مرگ‌» بود. نصرت‌ سال‌های‌ آخر عمرش‌ را در یك‌ خانه‌ قدیمی‌ در رشت‌ با سیگاری‌ لای‌ انگشتان‌ به‌ انتظار مرگ‌ نشست‌. او به‌ امید مرگ‌ زندگی‌ می‌كرد. شاید بهتر است‌ «انتظار» را امید او بنامیم‌ و مرگ‌ را فرجامی‌ كه‌ منتظرش‌ بود قلمداد كنیم‌. نصرت‌ دیدار عاشقانه‌یی‌ با مرگ‌ داشت‌. او كه‌ سال‌ها پیش‌ زندگی‌ را در خود ویران‌ كرده‌ بود نوشت‌: آغاز انهدام‌ چنین‌ است‌/ این‌گونه‌ بود آغاز انقراض‌ سلسله‌ مردان‌/ یاران‌/ وقتی‌ صدای‌ حادوه‌ خوابید/ بر سنگ‌ گور من‌ بنویسید: یك‌ جنگجو كه‌ نجنگید/ اما ... شكست‌ خورد و شاید مرگ‌، نخستین‌... نه‌، پس‌ از شعر دومین‌ پیروزی‌ او بود. منوچهری‌ درباره‌ نصرت‌ رحمانی‌ نوشته‌ است‌: نصرت‌ تصویرگر عصبی‌ زمانه‌ بیماری‌ است‌ كه‌ در آن‌ فاجعه‌ دامنگیر هشیاران‌ نیست‌، خود هشیاران‌ فاجعه‌اند.
و در عصر روز جمعه‌ بیست‌ و هفتم‌ خردادماه‌ سال‌ هفتاد و نه‌، شاعری‌ كه‌ می‌گفت‌: «من‌ برای‌ در خود زیستن‌ آمدم‌، دیگران‌ در من‌ زیستند» درگذشت‌. مرگ‌ او اگر فاجعه‌ نباشد حسرتی‌ است‌ كه‌ روی‌ دست‌ شعر فارسی‌ می‌ماند.
منابع‌:
تاریخ‌ تحلیلی‌ شعر نو/ جلد دوم‌/ شمس‌ لنگرودی‌/ نشر مركز
در فرجام/ مجموعه‌ دفترهای‌ شعر نصرت‌ رحمانی‌/انتشارات‌ علمی‌
از نقطه‌ تا خط‌ / محمود نیكویه‌/ انتشارات‌ طاعتی‌
نقل‌ از سایت‌ «مانی‌ها»
مجتبی‌ پورمحسن‌
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید