جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


اسطوره نوروز


اسطوره نوروز
بازتاب اسطوره در نوروز باستانی ایران ارتباط نوروز با جمشید از این نظر قابل توجه است كه بنا به اسطوره‌ها و باورهای كهن، روزگار او بهترین دوران سعادت، سرسبزی و خرمی بوده است. هفت سین ایرانی تهران _ میراث خبر گروه فرهنگ: ابوالقاسم اسماعیل‌پور، دانشیار دانشگاه شهید بهشتی: یَمَه یا جم یكی از درون‌مایه‌های اصلی اساطیر هند و ایرانی است كه با نوروز پیوند دارد. یَمَه در اساطیری هندی ایزد مردگانی است كه به سعادت ابدی نایل شده‌اند و به عبارتی، او فرمانروای بهشت برین است، اما در اساطیر ایرانی با نام جم فره شهریاری دارد. جم ادعا كرد كه آب و گیاه و خورشید و ماه را آفریده و آفرینش مادی را از آن خود می‌دانست. از این رو، فره از او جدا شد و به میترا رسید. ارتباط نوروز با جمشید از این نظر قابل توجه است كه بنا به اسطوره‌ها و باورهای كهن، روزگار او بهترین دوران سعادت، سرسبزی و خرمی بوده است.
حتی در اوستا (وندیداد، فرگرد دوم) آمده كه به روزگار او نه مرگ بود، نه پیری، نه درد، بلكه دوره زیبایی، خوشی و شادابی بوده است. همین باور خود كافی بود كه ایرانیان باستان، بزرگ‌ترین جشن ملی خود را به این شخصیت اسطوره‌ای جذاب نسبت دهند. از این گذشته، تخت‌گاه بزرگ هخامنشیان نیز به نام او مزین شد، كه خود در خور توجه است. چون از جمشید تاریخی كه دارای تخت‌گاه مشخصی باشد، مدركی در دست نیست. اما می‌توان گفت كه تخت جمشید محل برگزاری جشن‌های بزرگ نوروزی روزگار هخامنشیان بوده است. جمشید جهان را سه برابر گسترد، به فرمان دادار، «وَرجِم كرد» را ساخت و از همه گیاهان و جانوران و مردمان، جفتی به آن فراز برد. در وَر (كاخ) جم، گیاهان و خوردنی‌ها فاسد‌شدنی نبودند و مردمان نیز بی‌نقص بودند. در آن جا نور از آسمان نمی‌تابید بلكه خود روشنی داشت.
جم با معجزه خدایوار، به دوزخ آمد و سیزده سال در كالبد دیوان در آن جا ماند. از این رو، در سرزمینِ خرد بی‌مرگی پدید‌ آورد. نوشته‌های قدیم ایرانی چهره اساطیری جمشید و پیوند او را با نوروز چنین باز گفته‌اند: «/جمشید/ فرمان داد ارابه از عاج و چوبِ ساج بسازند و گستردنیِ دیبا بر آن بیفكنند. بر آن سوار شد و به اهریمنان فرمان داد كه آن را به دوش كشند و میان آسمان و زمین برند تا او را از دماوند در هوا یك‌روزه به بابل رسانند. این به روز اورمزد بود از فروردین ماه كه نخستین روز بهار است ...» یا به قول ابوریحان بیرونی: «این روز نخستین روزی بود كه جمشید مروارید را از دریا بیرون آورد، پیش از او كسی مروارید را نمی‌شناخت و این روز به دخول آفتاب در برج حَمَل نزدیك بوده و مردم آن را عید می‌گرفتند ...» و نیز در زین‌الاخبار چنین آمده است: «جمشید آسیا سنگی اندر گردنِ دیوی افكند و بر وی نشست و او را اندر هوا ببرد تا خدای عزّوجّل گرما و سرما و بیماری و مرگ برگیرد.
خدا دعای او در پذیرفت و چون دعای او مستجاب شد، شكر آن را جشن نوروز كردند.» متون كهن دلایل گوناگون برای پیدایش نوروز و ارتباط آن با جمشید ذكر كرده‌اند. از جمله این كه آفتاب بر سریر زرین جمشید تابید، پس آن روز را جشن گرفتند. یا تاج‌گذاری او، نخستین روز مظالم، رفتن یا باز آمدن از حَربِ سیاهان و دیوان و كشف چند عنصر طبیعت را به عنوان سببی برای پیدایش نوروز آورده‌اند. اما دو سبب دیگر پیدایی نوروز كه درون‌مایه‌های اسطوره‌ای دارند، عبارتند از: دانستن این كه آفتاب دو دور دارد، و آزاد كردنِ باد و باران. در نوروزنامه منسوب به خیام نیشابوری درباره دو دورِ آفتاب چنین آمده است: «اما سببِ نهادنِ نوروز آن بوده است كه چون بدانستند كه آفتاب را دو دور بود. یكی آن كه هر سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانه‌روز به اول دقیقه حَمَل باز آید به همان وقت و روز كه رفته بود و بدین دقیقه نتواند آمدن. چه هر سال از مدت همی كم شود. چون جمشید آن روز را دریافت، نوروز نام نهاد و جشن آیین آورد و پس از آن پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا كردند.» و نیز در بخش دیگر، درباره نوروز گوید: «چون پادشاهی بعد از طهمورث به برادرش جمشید رسید و از این تاریخ هزار و چهل سال گذشته بود و آفتاب اول به روز فروردین تحویل كرد و به برج نهم آمد. چون از ملك جمشید چهارصد و بیست و یك سال بگذشت، این دور تمام شده بود و آفتاب به فروردین خویش به اول حمل باز آمد و جهان بر وی راست گشت.
دیوان را مطیع ساخت. بناها فرمود ساختن و جواهرها از معدن‌ها به در آوردن. پس در این روز كه یاد كردیم، جشن ساخت و نوروزش نام نهاد و مردان را فرمود كه هر سال چون فروردین نو شود، آن روز را جشن كنند و آن روز نو دانند تا آنگاه كه دورِ بزرگ باشد كه نوروز در حقیقت بود.» از مضامین دیگری كه به طور بنیادی با آیین‌های نوروز پیوند خورده است، مضمون فروَهر یا فرَوشی است. فروَهر به اعتقاد ایرانیان باستان یكی از نیروهای مینویی انسان‌های نیك و پرهیزگار به شمار می‌رود. واژه فروردین خود جمعِ فرَورد یا همان فروَهر است.
فروهرها یا ارواح نیاكان به هنگام فروردین، از آسمان به زمین می‌شتابند و در جست و جوی بازماندگان خویش‌اند تا آنها را پذیرا شوند. آن‌ها نیز مملكت و نعمت برای بازماندگان می‌آورند و حتی برای خانه و سرزمین خویش می‌جنگند. واژه پهلوی Frawahr از صورت فرضی Fra-Vereora آمده است. واژه Vareora به معنای دفاع و ایستادگی است و با واژه ایرانی میانه و نوِ «گُرد» به معنای «دلیر و قهرمان» هم‌ریشه است. یكی از دلایل چنین ریشه‌یابی شاید وظیفه و خویشكاریِ فروهرها برای دفاع بر ضد اهریمن و جنگاوری‌های دلاورانه آنان در برابر دشمن به حمایت از خویشان و هم‌كیشان است. احتمالا در اعصار كهن، فروهر را برابر روانِ نیاكان می‌دانسته‌اند و بعدها این دو مفهوم از هم تفكیك گشت.
ششم فروردین را در قدیم نوروز بزرگ می‌خوانده‌اند. در رساله پهلوی «روز خرداد، ماه فروردین»، از مضامین اسطوره‌ای مربوط به «نوروز بزرگ» بدین گونه آمده است: «/در/ ماه فروردین، روز خرداد، سامِ نریمان اژدهاگ (ضحاك) را بكشد و چندی به عنوان شاه هفت كشور بر تخت نشیند، اما چون كیخسرو ظهور كند، فرمانروایی را بدو واگذار كند و به مدت ۵۷ سال كیخسرو شاهِ هفت كشور گردد و سوشیانس موبدان موبِد او شود. پس از آن، تنِ كی گشتاسب شاه را دوباره زنده كنند. كیخسرو فرمانروایی را به كی‌گشتاسب واگذار كند و سوشیانس مقام موبدان موبدی را به پدرش زردشت در ماه فروردین، روز خرداد، اورمزد خدای رستاخیز و تنِ پسین كند و جهان از مرگ، پیری، رنج و بدی رهایی یابد. اهرمن همراه با دیوان، دروجان، هونوشگان، ستمگران، كوران و كران ناتوان گردد، دیوِ آز خود همه دیوان و دروجان را ببلعد و سروش مقدس دیو آز را ناتوان كند. اورمزد خدای اهریمن را بزند، او را گیج و ناتوان كند، به طوری كه از آن پس گَنامینو (اهریمن) دیگر بر زمین فرمانروایی نكند. اهریمن در سوراخی كه از آن جا تازش آورده بود، ناپدید شود، سرِ او را ببرند، دوزخ را از هفت فلز پر كنند.
زمین تا سپهر ستارگان بالا رود. گَرودمان (بالاترین طبقه آسمان) از جایی كه هست تا سپهر ستارگان گسترش یابد و همه جا گرودمان شود، مردمان از مرگ و پیری رهایی یابند. درون‌مایه‌های اساطیری فوق نشان‌دهنده اهمیتی است كه ایرانیان برای نوروز بزرگ قایل گردیده‌اند. زرتشتیان حتی تولد زرتشت را در روز (ششم فروردین) ذكر كرده‌اند و آن را جشن هفدُرو (Hafdoroo) می‌نامند. برخی آن را جشن كیخسرو می‌دانند و معتقدند كه فریدون در همین روز ایران زمین را بین ایرج و سلم و تور تقسیم كرد و منوچهر نیز در همین روز به خونخواهی ایرج، به جنگ سلم و تور رفت. به نظر استاد مری بویس، جشن نوروز به قوم ایرانی دوره «اوستای كهن» تعلق داشت و زرتشت آن را با مفهوم گسترده‌تری به جامعه خود اختصاص داد و آن را به عنوان «پیش نمایش» سالانه حیات جاودانی و فرشكرد (رستاخیز) در نظر گرفت. نوروز در واقع نمایش آیین‌گونه رستاخیزی است كه در آن اهریمن سرنگون می‌شود و همه چیز در آن شكوهمند است.جشن‌های كهن شش‌گانه‌ و زرتشتی، یعنی شش گاهنبار (Gahanbar)، هر یك به خلقت عنصر خاص طبیعی مربوط است، مثلا جشن مئیذیویی زرِمَیه (Maidhyoi-Zaremaya) به معنی «میانه سبزی» یا در واقع «میانه بهار»، چهل روز پس از آغاز بهار یا در همین روز اردیبهشت برگزار می‌شد و خاص آفرینش آسمان بود، مئیذیویی سِمَه (Maidhyoi-Sema) یا «میانه تابستان» برای آفرینش آب، پئتی شهیه (Paitisahya) یا جشن «به بار آمدنِ كشت» برای آفرینش زمین، آیاتریمه (Ayathrima) یا جشن «به خانه آمدن» یعنی «به خانه آمدنِ گله از چرا» برای آفرینش گیاهان، مئیذیاایریه (Maidhyairya) یا جشن «میانه سال» یعنی میانه زمستان برای آفرینش چهارپایان، و ششمین جشن هَمَسپتَ مئیذیه (Hamaspathmaedaya) یا «هم سپاهی» كه مهم‌ترین جشن از میان جشن‌های شش‌گانه سال محسوب می‌شد، جشن آفرینش انسان بود كه به فَروهرها یا روان‌های مردگان اختصاص داشت و با نوروز پیوند می‌خورد.
قداست نوروز چندان بود كه آن را تجلیِ آفرینش انسان و آغاز تاریخ به شمار می‌آوردند. جنبه آفرینش را به ششمین گاهنبار یا جشن بزرگ زرتشتی و جنبه تاریخی آن را به گیومرث ربط می‌دادند، چنان كه در نوروزنامه منسوب به خیام، وصف آغاز تاریخ در آغاز برج حمل آمده است: «چون گیومرث، اول ملوكِ عجم به پادشاهی بنشست، خواست كه ایام سال و ماه را نام نهد و تاریخ سازد تا مردمان آن را بدانند. بنگریست كه آن روز بامداد، آفتاب به اول دقیقه حمل آمد. موبدان عجم را گرد كرد و بفرمود كه تاریخ از این جا آغاز كنند.
موبدان جمع آمدند و تاریخ نهادند و چنین گفتند موبدان عجم كه دانایان روزگار بوده‌اند كه ایزد تبارك و تعالی دوانزده (دوازده) فرشته آفریده است. از آن چهار فرشته بر آسمان‌ها گماشته است تا آسمان را به هر چه اندر اوست از اهرمنان نگاه دارند، و چهار فرشته را بر چهار گوشه جهان گماشته است تا اهرمنان را گذر ندهند كه از كوه قاف برگذرند و چنین گویند كه این جهان اندر میان‌ِ آن جهان چون خانه‌ای است نو اندر سرای كهن برآورده و ایزد تعالی آفتاب را از نور بیافرید و آسمان‌ها و زمین‌ها را بدو پرورش داد و جهانیان چشم بر وی دارند كه نوری است از نورهای ایزد تعالی و اندر وی با جلال و تعظیم نگرند كه در آفرینش وی را ایزد تعالی عنایت بیش از دیگران بوده است.» در ده روز جشن فروردینگان، یعنی از پنج روز اسفند ماه تا پنج روز خمسه مسترقه نیز اعتقاد بر این بود كه روان‌های بهشتیان و دوزخیان روی زمین ظاهر می‌شوند. بهشتیان شاد و دوزخیان ترسنده از بیم بازگشت، در خانه‌های خود، نزد بازماندگان می‌مانند.
جنبه اسطوره‌ای این باور كهن این بود كه معتقد بودند چهار ستاره بزرگ، كه هر یك خود ایزد به شمار می‌آمدند، یعنی ستاره ونند، ستاره سَدویس، تیشتر و هفتورنگ برای پاسداری از دوزخیان بر سر دوزخ ایستاده‌اند تا دیوان را در دوزخ از آزار سخت گناهكاران در این ایام خجسته باز دارند. از این رو، ستارگان خود در رنج‌اند. یكی دیگر از درون‌مایه‌های اساطیری نوروز، اسطوره رپیتوین (Rapithwin) است. رپیتوین ایزد گرمای نیمروز است كه در نیمه روزِ نوروز روی زمین ظاهر می‌شود. او در سراسر زمستان سرد، در زیر زمین به سر می‌برد و آب‌های زیرزمینی و آب‌ چشمه‌ها را گرم نگاه می‌دارد. جشن رپیتوین خود یكی از جشن‌های مستقل است و بخشی از جشن نوروز به شمار می‌آید. ماندن او در زیر زمین برای نگاه‌داشتِ گیاهان و درختان و همه روییدنی‌هاست تا در زمستان نمیرند و بازگشت سالانه‌اش در آغاز بهار، خود نماد پیروزی نهایی نیروهای اهورایی و شكست نیروهای اهریمنی است. از این رو، رپیتوین هم ایزد زمان مینویی و آرمانیِ قبل از یورش اهریمن به جهان مادی است و هم ایزد رستاخیز زمان سعادتمند آینده. رپیتوین نبردگر دیو سرمای زمستانی است و پیروزی‌اش با زایش و رویش مجدد نباتات همراه است.
بازگشت او چون بازگشت سیاوش، بازگشتی رستاخیزی است، با این تفاوت كه رپیتوین از دنیای زیرزمینی آب‌ها و چشمه‌ها برمی‌گردد و سیاوش از دنیای مردگان. اسطوره بازگشت سیاوش در آستانه سال نو از جهان مردگان برای پیوند او با ایزد بانوی باروری است كه خود نماد بركت‌بخشی و نعمت است. اما رپیتوین نماد رستاخیز بهار زندگانی است. او رستاخیز واپسین و پیروزی نهایی خیر بر شر را نوید می‌دهد. چه، اعتقاد بر این بود كه در پایان سال، جهان نیز در زمانِ ظهورِ رپیتوین رستاخیز به انجام می‌رسد. پس او تنها ایزد زمان نخستین نیست، بلكه ایزد زمان فرشكرد (بازسازی و كمال جهان در زمان واپسین) نیز به شمار می رود. سرانجام باید از اسطوره دوازده ستونِ نگهدارنده جهان یاد كنیم كه با نوروز پیوندی تنگاتنگ دارد. ایرانیان باستان اعتقاد داشتند كه دوازده تن از نیروهای اهریمنی در طول دوازده ماه سال دائما در حال جویدن و بریدن و انهدام دوازده ستون نگهدارنده كیهان‌اند. در آستانه سال نو، درست در روزهای پیش از نوروز، زمانی كه همه ستون‌ها جویده شده و در حال سقوط‌اند، دیوان و نیروهای اهریمنی كه از شادمانی سر از پا نمی‌شناسند و گمان می‌برند كه كیهان دیگر نابود خواهد شد، برای رقص و پایكوبی و شادی به زمین فرود می‌آیند. اما وقتی دوباره به آسمان برمی‌گردند، می‌بینند كه همه ستون‌های دوازده‌گانه از نو بازسازی شده‌اند.
پس دوباره برای سالی دیگر خوردن و جویدن ستون‌ها را آغاز می‌كنند. این اسطوره نیز جلوه دیگری از نزاع و چالش میان قوای اهورایی و نیروهای اهریمنی است. دوازده ستون نماد بروج دوازده‌گانه یا دوازده ماه سال است. درگیری نیروهای خیر و شر و رویارویی آنان با هم یكی از مضامین اصلی اساطیر ایرانی است كه به اشكال گوناگون در اسطوره‌ها، آیین‌ها و جشن‌های ملی جلوه‌گر می‌شود.
سمانه صادقی و سمیرا آبنار
منبع : دبیرستان فرزانگان تهران


همچنین مشاهده کنید