سه شنبه, ۲۹ اسفند, ۱۴۰۲ / 19 March, 2024
مجله ویستا


جامعه شناسی هنر


جامعه شناسی هنر
غالباً باور بر این است كه آفرینش هنری یكی از فردی ترین كنش های انسانی است و هنر پدیده ای است كاملاً مستقل كه نمی توان در آن نشانی از وابستگی به عوامل مادی دید. از این لحاظ هنر حوزه ای است كاملاً روحانی و معنوی. هنرمند فردی است الهام یافته كه نیروهایی غیر دنیوی منشاء كشف و شهود او هستند. البته در مورد تاثیر اجتماعی هنر تردیدی وجود نداشت؛ افلاتون شاید یكی از نخستین كسانی باشد كه به این تاثیر توجه می كند و شاعران را به این دلیل از آرمانشهر خود طرد می كند كه آنها را خطری برای شهر زمینی خود تلقی می كرد. چند قرن بعد از او، بزرگان كلیسا نیز جاذبه های فریبنده هنر را كه تحقق یافتن شهر خدا را به تاخیر می اندازد یا مانع آن می شود، محكوم می كنند. اما این مسئله كه آیا هنر خود متقابلاً یك فرآورده جمعی انسانی نیست و سرنوشت آن وابسته به سرنوشت جوامع انسانی نیست تا یكی دو قرن اخیر كمتر مطرح یا به آن توجه شد.
در واقع در قرن هجدهم بود كه این پرسش دوم مطرح شد و سرانجام این جنبه زیباشناسی جامعه شناختی ظاهر گردید. به گفته ژرژ باستید در این دوره البته «هنوز جامعه شناسی با جغرافیای آب و هوا یكی دانسته می شود و هنگامی كه از تاثیر محیط سخن می گویند، بیش از هر چیز دیگر منظورشان محیط طبیعی است.» (باستید، ص۳۴) این نظر ژ. ب. دوبوس (B.J.Dubos) است كه بسیاری او را پدر زیباشناسی جامعه شناختی می دانند.
این نظریه در سراسر قرن هجدهم متداول بود تا سرانجام در آثار مادام دو اشتال (Nm de steel) به بار می نشیند. تفاوت میان شعر شمال و جنوب، در نهایت امر ناشی از متضاد بودن آسمان ابر آلود و اندوه آور شمال با آسمان روشن و آفتابی جنوب دانسته می شود. (همان، ص ۳۵)اما مادام دو اشتال در همین جا متوقف نمی شود. وقتی او سخن از پیوند نهادهای سیاسی و مذهبی هر دوره با ادبیات آن دوره می كند، در واقع دارد از حوزه جغرافیا بیرون می رود و وارد عرصه جامعه شناسی می شود. شاید یكی از دلایل عدم موفقیت او در تبیین این رابطه این باشد كه او نگاهی ارزشی به موضوع داشت و می كوشید سبك هایی را بیابد كه مناسب ملت فرانسه بعد از انقلاب باشند، اما از این نكته نباید غافل بود كه در این دوره جامعه شناسی هنوز به معنای درست كلمه شكل نگرفته بود. دانش جامعه شناسی با آموزه های آگوست كنت است كه زاده می شود. آگوست كنت سه مرحله در پیشرفت جوامع انسانی برمی شمرد: مرحله لاهوتی، مرحله مابعدالطبیعی، مرحله اثباتی. مشخصه مرحله لاهوتی برتری تخیل بر خرد است.
اما به گمان كنت معنی اش این حرف این نیست كه هنر- كه خیال آمیزترین پدیده انسانی است- در این دوره از پایگاه اجتماعی بالایی برخوردار است. اسطوره در این دوره موضوع پرستش است و تا زمانی كه چنین است نمی تواند منشاء الهام هنرمند باشد. تنها زمانی این امكان فراهم می آید كه دیگر موضوع پرستش نباشد. یعنی زمانی برسد كه خیال آدمی اسطوره را به موضوع تفنن های فكری خود تبدیل كند. پس هنر فقط وقتی می توانسته است در مرحله لاهوتی زاده شود كه این مرحله آغاز به فرو ریختن كرده باشد. هنر در دوره مابعد الطبیعی، به محض آن كه می خواهد قوامی پیدا كند، با انقلاب و نهضت اصلاح دینی مواجه می شود. در نتیجه برای حفظ آن بازگشتی صورت می گیرد به سوی پیش از مسیحیت، «بازگشتی تناقض آمیز». رنسانس و كلاسیسیسم شكل می گیرد. این سیر قهقرایی در قرن هجدهم هم ادامه پیدا می كند. رمانتیسیسم به وجود می آید كه هدف واقعی انسان را كه همان مجذوب كردن و بهتركردن بشریت است وا می نهد.
هنر تنها در دوره اثباتی است كه به معنای واقعی خود دست پیدا می كند و به خدمت آموزش انسان و تزكیه احساسات نوع دوستی بشر درمی آید. كنت به این ترتیب اگر چه به پیوند شرایط زندگی هر دوره ای با هستی هنر اذعان دارد، اما به دلیل رویكرد ارزش مدارانه اش به این موضوع نمی تواند عنوان پدر زیباشناسی جامعه شناختی را نیز از آن خود كند. برای پیدایش این رویكرد ما باید تا انتشار آثار ماركس منتظر بمانیم. اگر چه نظریه های او عاری از اظهارات ارزش داورانه نیست، اما با همین آثار است كه جامعه شناسی هنر شكل می گیرد و تقریباً كلیه آثاری كه از این پس در این حوزه نوشته می شوند، گفت وگوهایی اند در پاسخ به دیدگاه های ماركس و ماركسیسم درخصوص هنر.
ما این دیدگاه ها را - به عنوان دیدگاه های كلاسیك- به مرور بررسی خواهیم كرد و سپس به بررسی آرا و عقاید معاصران در این زمینه خواهیم پرداخت.
شاپور بهیان
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید