سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


اولیور یا فاگین


اولیور یا فاگین
هنگامی كه رومن پولانسكی اعلام كرد قصد اقتباس از رمان اولیور توئیست چارلز دیكنز را دارد، انتظار عمومی این بود كه فیلم اثری اتوبیوگرافیك باشد؛ به خاطر دردها و رنج های مشابهی كه رومن پولانسكی در كودكی پشت سر گذاشته بود و از این منظر رمان دیكنز و شخصیت اولیور محمل مناسبی برای نمایش گذشته تروماتیك پولانسكی به نظر می رسید.
به خصوص كه رویكرد عوامانه در نقد روانكاوانه- تلاقی پولانسكی- اولیور توئیست را فرصت كم نظیری برای تحلیل ها و تقلیل های بالینی می دید، انتظاری مشابه كاری كه اولیور استون با گذشته تروماتیك اش از جنگ ویتنام در فیلم های جنگی اش می كند، یا مثلاً رویكرد سرشار از ندامت محسن مخملباف نسبت به گذشته در فیلم های تجدیدنظرطلبانه اش و یا حتی از نوع پیچیده تر برخورد جی جی بالارد با نوجوانی مملو از هراسش در امپراتوری خورشید.
آثاری كه به آن بخش از واقعیت تجربی این مولفان می پردازد كه قرار است حامی و پشتیبان تجربی آنها باشد: یعنی گذشته تروماتیك و مملو از زخم های روحی و روانی این آثار شبه اتوبیوگرافیك این امكان را به مولف می دهد تا آن واقعیت دردناك موجود در گذشته را به سطح خودآگاه بیاورد تا به نوعی از شر خصلت تروماتیك آن رها شود.
به همین خاطر به نظر می رسید كه اولیور توئیست بهترین و آخرین فرصت برای نمایش گذشته تروماتیك پولانسكی باشد، فیلمسازی كه آثارش همیشه انگ غیرطبیعی بودن را خورده است و جهان نامتعارف و آزاردهنده فیلم هایش بازتاب ذهن بیمار و مسئله دارش تفسیر شده است و طبعاً اولیور توئیست می توانست اعاده حیثیت روانشناسانه پولانسكی از قرائت های سطحی روانشناختی آثارش باشد و به نوعی پشتیبان واقعی جهان فانتزی و كابوس گونه فیلم هایش را برملا كند: یعنی همان كودكی مسئله داری كه سنگ بنای همین فیلم های نامتعارف فیلمساز است. اما پولانسكی لجوجانه و به نحوی معنادار فیلمی ضد اتوبیوگرافیك می سازد.
به جای آنكه به شكلی تجربی و مستقیم درگیر نمایش گذشته خودش در قاموس اولیور آن هم در مقام یك قربانی نمونه ای باشد، به قربانی كننده می پردازد؛ به فاگین. با او است كه همدردی می كند به جای آنكه همچون انبوه اقتباس های اولیور توئیست در سینما، شخصیت اولیور را در كانون همدلی و همدردی تماشاگر قرار دهد، رویكردی خلاف آمد برمی گزیند و فاگین را در كانون اثرش قرار می دهد. آیا این ادامه همان رویكرد مازوخیستی پولانسكی در دیگر فیلم هایش نیست؟
همان مازوخیستی كه شخصیت های آثارش از انزجار گرفته تا مستاجر به نحوی درگیر آنند و در اولیور توئیست پولانسكی آن را در نحوه و شیوه ساخت فیلم محقق می كند؟ اینكه قربانی پس از سال ها در مقام فیلمساز مایل است با قربانی كننده همدلی كند، نه قربانی، زاویه دید اخلاقی او را به عنصر مسلط روایی فیلمش تبدیل كند، نه سرنوشت غم بار و پر از مشقت اولیور را و قربانی كننده را جذاب تر از قربانی به نمایش گذارد، یعنی همان شخصیتی كه مسیر بی پایان اقتباس های رسانه ای از اولیور توئیست او را به نماد آشنای پلشتی، زشتی و آزمندی جهان نمایش تبدیل كرده است.
اما پولانسكی بلندنظرانه به بهای حل و فصل گذشته تروماتیك اش برای تماشاگر فاگین را در مقام همان قربانی آشنای همیشگی حافظه نمایش ما به تصویر نمی كشد، یعنی همان شخصیت تحقیر شده و سركوب شده تاریخ ادبیات نمایشی، بلكه با مناعت طبعی هستی شناسانه به فاگین اجازه بروز و ظهور می دهد: بخشش و عفو روانكاوانه یك قربانی از قربانی كننده نمونه ای اش كه قطعاً غیرمتظاهرانه ترین و روشنفكرانه ترین شیوه حل و فصل یك گذشته تروماتیك است و البته تداوم همان مازوخیسم فعال پولانسكی وار اما در سطحی جدید.
مازیار اسلامی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید