جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

سنگینی تحمل پذیر داوری


سنگینی تحمل پذیر داوری
مدت ها است كه جهان ما یكپارچه و یكپارچه تر می شود و ما ساكنان آن برای آنكه غرابت خود را ثابت كنیم روز به روز به تفاوت خویش بیشتر پی می بریم. تفاوت در عین یكپارچگی. چنین است كه ما ایرانیان همچون كنگوئیان و سوئدی ها ماكارونی می خوریم، كت و شلوار به تن می كنیم و اندیشه های لیبرالیستی به سر داریم. اما اولی را دم می كنیم، از دومی آن پارچه دراز و باریك را كسر می كنیم و به سومی اندیشه های متضاد آن را می افزاییم. كنگوئیان و سوئدی ها هم به نوبه خود حربه های خویش را به كار می بندند تا بیش از هر موقع از تاریخ بشریت بدانیم ما سه تا متفاوت هستیم. فوتبال نیز از این قاعده مستثنا نیست.
این درست كه كره القدم شدن فوتبال برایمان عجیب است اما در عوض باور به فوتبال ایرانی داریم. بسیاری ساده دلانه شور و شوق و عرق شدید ملی را مشخصه فوتبال ایرانی می دانند. ولی این امری مشترك است كه ما را با اسلاوها و ژاپنی ها و انگلیسی ها یكپارچه می سازد تا علی الخصوص در این روزها با جهانی تب كرده مواجه شویم. حداقل در سال های اخیر یكی از شاخصه های فوتبال ایرانی را می بایست در توجه مفرط به داوری جست وجو كرد. این ارتقای قاضیان سابقاً سیاه پوش به ستارگان در معرض توجه است كه تفاوت ما را در جهان یكپارچه فوتبال رقم زده است. علی القاعده، یعنی كردار جهانیان تا به حال چنین بوده است كه داوری تا زمانی كه كارش را انجام می دهد، خوب كارش را انجام می دهد. خطا و آفساید می گیرد، اخراج می كند، آوانتاژ می دهد...
بنا به سرشت فوتبال همه اینها هم جای چون و چرا دارد و برای همین است كه با هر سوت داور تماشاگران و نیمكت نشینان به ابراز احساسات می پردازند. داوری كارش را می كند همچنان كه مسئولان برگزاری مسابقه كارشان را انجام می دهند. همه كارشان را می كنند تا «بازی فوتبال» اجرا شود. اصل بازی فوتبال است و باقی حواشی. بله استادیوم فرو می ریزد و مسئولان روی صحنه قرار می گیرند. داور نروژی بازی بارسلونا _ آرسنال همزمان آوانتاژ نمی دهد، گل ژولی را قبول نمی كند و لمن را اخراج می كند و در نتیجه بازی تاثیرگذار می شود، به صحنه می آید و پاسخگو می شود. به عبارت دیگر این به هنگام وقایع غیرمترقبه است كه داوری یا سایر عناصر در مركز توجه قرار می گیرند.
در چرخه روزمره فوتبال این ۲۲ نفر بازیكن هستند كه در معرض توجه و تحلیل قرار می گیرند. آنها توپ را به گردش درمی آورند، مجریان نمایش هستند و قلب ها را به تسخیر درمی آورند. اما چون روال كار جهان مدرن بر تفاوت در عین یكپارچگی است، پس ما تمایزمان را در این می گذاریم كه همپای این ۲۲ نفر، فرد بیست و سومی و چه بسا با دو خط نگهدار بیست و چهارم و پنجمی را وارد معركه كنیم. هشت سالی است كه از ماركوس مرك و رفقا همانقدر شنیده ایم كه از زیدان و هم رزمانش. برای تك تك بازی ها فردی را اختصاص می دهیم تا حركات و سكنات این مرد موقر میانه میدان را در بین دو نیمه بازی و در پایان آن برایمان تجزیه و تحلیل كند و به هیچ روی چنین حق و ارزشی را برای تك تك آن بیست و دو بازیكن آشفته حال قائل نمی شویم.
به عبارت دیگر نه تنها داوران را ستاره میدان كرده ایم بلكه پایه گذار مكتب پرطرفدار نقد و بررسی این ستارگان نوظهور هم شده ایم. كار ما با كار فرانسویان از دهه ۱۹۶۰ به بعد در زمینه نقد ادبی و هنری قابل مقایسه است. آنها هم به این نتیجه رسیدند كه به جای نقد مستقیم آثار هنری به این بپردازند كه قدرت، طبقه، جنسیت و... چگونه در كار نقد عمل می كند پس به جای نقد به نقد نقد پرداختند. برای ما نیز یكی از جاذبه های بهترین برنامه تلویزیونی مان، برنامه ،۹۰ در آن است كه قاضیان فوتبال را در ترازوی نقد می گذارد.
حجمی برابر با كارشناسی فنی كل بازی به كارشناسی داوری اختصاص می یابد تا در حركاتی آهسته به خاك و خل كشیده شدن بازیكنان را بارها و بارها تماشا كنیم تا بلكه كارشناس بگوید این خطا بود یا نه. آخر برخلاف حرف های پا در هوای كارشناس فنی در این جا قوانینی مكتوب موجود است كه تكلیف ما را مشخص می كند. اما فوتبال بدذات كار خودش را می كند، این حركات آهسته مكرر در مكرر خلاف زیباشناسی فوتبال است و لاجرم در این جا نیز كارشناس داوری در اغلب موارد با اما و اگر فراوان حكمی را می دهد. حكمی كه مجری سلیم النفس برنامه گاه من باب دهن دره وارد بحث با آن می شود كه اگر این خطا بود پس چرا در این صحنه و در آن بازی نبود؟ بحثی نافرجام كه تنها برای لحظه ای ما را به فكر فرو می برد كه زعمای فیفا شاید چیزی هم سرشان می شود كه به این حركات آهسته بی اعتنایند.
اما این تنها برای لحظه ای است، ما می میریم برای غلط دیكته گرفتن از داوران بی نوایمان و ثانیه شماری می كنیم تا هفته بعد كه شاهد كلاس آموزشی آنها باشیم برای پیوستن به كهكشان ستارگان داوری.
هیچ كس به یاد ندارد در آن هنگام كه منتقدان ادبی نظیر سنت بو حكم راهبران جامعه خود را داشتند از چنین ستایش هایی كه ما به ستارگان داوری ارزانی می داریم، نصیبی برده باشند. در روزهای جام جهانی بارها و بارها از «اوج كار داوری» راهام پل و امثالهم و پرچم زدن دقیق دستیارانشان خواهیم شنید و تیری آنری ها حالا حالاها باید بدوند تا مگر نظر لطف شامل حال شان شود. وضعیت به گونه ای است كه مابه ازای خبر طلاق كشی برد پیت و جنیفر آنیستون در نشریات زرد آن سوی آب، در خاك ما افشاگری كارشناسان داوری نسبت به یكدیگر شده است. چنانكه راجر ابرت وطنی دیگر نه هوشنگ گلمكانی كه هوشنگ نصیرزاده است.
هشت سال پیش مصادف با جام جهانی ۹۸ بود كه این میل مفرط به داوری خود را پدیدار ساخت و كارشناسان داوری در جای خود مستقر شدند. در آن زمان چنین گمان رفت كه این از عوارض دادگاه غلامحسین كرباسچی است كه فضا را قضاوت زده كرده است و بهترین نمود خود را در فوتبال نشان می دهد. اما آن به تاریخ پیوست و دغدغه شدید داوری همچنان برقرار ماند. سبب این سودا را در جای دیگر باید جست. رضایتمندی در فرهنگ مدرن همزمان از دو جا تامین می شود: لذت و سودمندی. اما باز هم تكرار كنیم كه این فرهنگ یكپارچه مدرن در هر مكان جغرافیایی رنگ و بوی خاص خود را می گیرد و در این مورد مشخص دو بال لذت و سودمندی می تواند تبدیل به دو كفه ترازو شود.
در فرهنگ رسمی ما چنین شد و البته كفه سنگین تر سهم سودمندی. به باور این فرهنگ رسمی تعقیب خوشباشانه توپ گرد از سوی میلیون ها نفر كه تجلی اساسی خود را هر چهار سال یك بار نشان می داد، امری پذیرفتنی نبود. این تكاپو می بایست در خدمت رشد افراد باشد. نتیجتاً پسوند پخش تلویزیونی بازی های جام جهانی، میزگردهایی بود كه سعی داشت از سویی به نحوی از انحا در این بازی ها جنبه ای آموزشی را بیابد و از سوی دیگر سخت كوشی های روزمره افراد جامعه را در برابر آن محافظت كند. مورد دوم را به ویژه تقارن مسابقات با امتحانات پررنگ می ساخت.
آزمون هایی كه بنا بود كودكان و جوانان را مرحله ای دیگر از خامی به درآورد و به پختگی نزدیك كند در معرض تندباد تفریح و هیجان محض، این دو صفت جوانی قرار گرفته بودند.
اما تب فوتبال و به دنبال آن واكنش فرهنگ رسمی با جام جهانی اوج می گرفت و بعد به فراموشی سپرده می شد. راه حل جادویی به ناگاه كشف شد: داوری. داوری به جبران سازی قطب لذت بخش فوتبال پرداخت و این یكی از دلایلی است كه در سال های اخیر فرهنگ رسمی ما چنین با فستیوال فوتبال مدارا می كند. برای فرهنگی كه می خواهد همه چیز سنجش پذیر و در مسیر اهداف عالیه باشد، فوتبال بدترین ورزش است.
با تركیب دانش و قدرت بدنی نمی توان به راز جادوی فوتبال دست یافت و ناگزیر نمی توان در میانه كارزار به مخاطبان هیجان زده آموزش داد و به ایشان باوراند كه اگر اصول و مبادی رعایت شود، نتیجه چنین می شود و چنان نه. اما داوری علی الظاهر عرصه ای دیگر است. یاسای داوری در اختیار است و می توان با اتكا به آن اوضاع را بهبود بخشید. در اینجا دیگر خیلی راحت و با اطمینان خاطر از ضعف هایی می توان سخن گفت و خواستار اصلاح آن شد. داور ندیده است، در صحنه حاضر نبوده است، باید می دید، باید حاضر می بود. می توان با فرسنگ ها فاصله حق به جانب بود و همه چیز را در كنترل خود داشت.
بالاخره روزنه ای یافتیم كه فوتبال افسارگسیخته را به طریقی مهار سازیم. دانستیم كه می شود به دقایق بطالت آمیز تماشای فوتبال ته رنگی تعلیماتی بخشید و همه چیز هم به خوبی پیش برود. اكسیری است این داوری فوتبال و توانایی آن فراتر از این حرف ها است. برای ما كه دلبسته اما و اگرهای تاریخی هستیم. بحث داوری در پایان هر بازی، بازسازی تاریخ به شیوه دلخواهمان است. چه می شد اگر آن پنالتی و آن آفساید گرفته نمی شد؟ همان گونه كه در اندیشه جنگ ها و كودتاهایی هستیم كه می شد اتفاق نیفتد و در این تاملات تاریخی طبعاً شعبده با توپ رونالدینیو جایی اندك و تحقیرآمیز دارد.
فوتبال را به زندگی مدرن تشبیه كرده اند. فوتبال همچون روزمرگی این زندگی، در اغلب اوقات ریتمی یكنواخت دارد و باز به مانند زندگی به ناگاه همه چیز دست به دست هم می دهد تا لحظه ای استثنایی، گل، آفریده شود. از این نظر ورزش هایی نظیر والیبال و بسكتبال كه امتیازگیری بی وقفه در آنها وجود دارد و یا كشتی با آن دقایق كوتاه و برزخی اش، شاید از لحاظ ایجاد هیجان و تنش از فوتبال حتی سرتر هم باشند، اما فاقد جذابیت بازتاب زندگی هستند. درست مانند رمان پرگو، حاشیه رو و ملالت آور كه فرم ادبی مختص زندگی مدرن است و جای فرم های ادبی دراماتیك تر و تراژیك را می گیرد.
در اینجا تدبیر دیگر ما با تمركز بر بحث داوری رخ می نماید. با جمع آوری تمامی آن لحظات استثنایی بازی- یا بهتر بگوییم وقایع اضطرار چون در اینجا محور نه گل بلكه خطا است _ و مانور روی آنها خصلت روزمره و زندگی سان فوتبال را سلب و بعد تراژیك آن را پررنگ می كنیم. این امتیاز دیگری است كه داوری را چنین برای ما خواستنی می كند. فرهنگی تراژیك پدیده های فرهنگی تراژیك را می پسندد. بدین ترتیب با تیر داوری چند نشان را می زنیم و به فوتبال جامه ای مركب از سودمندی و جدیت و تراژیك بودن می بخشیم. در یك كلام آن را از سبكی به در می آوریم و تحمل پذیر می كنیم. این كردار ماست.
هستند دیگرانی كه مسیری دقیقاً خلاف را می روند و به سبكی فوتبال می افزایند. اگر ما روی آن آقای موقر وسط میدان زوم می كنیم، آنها دغدغه گیسوان بازیكنان را دارند. بازیكنان تیم رومانی به یك باره در وسط تورنمنت تصمیم می گیرند كه زلف ها را به رنگ زرد قناری درآورند و سیر تطور موهای دیوید بكام تحقیقی همپای شكل گیری ارتش آزادی بخش ایرلند می طلبد. آنها هم برای كردارشان تفسیرهای خاص خود را دارند. مثلاً برای آنها، مد مهم است و لباس یونیفورم مانند فوتبالیست ها جایی برای میدان داری مد نمی گذارد و می ماند موی سر كه جولانگاه آن شود. به تفسیری دیگر، از سازمان تربیت بدنی ایران كه بگذریم، موی سر تنها قلمروی است كه از دست تطاول فیفا گرفته تا كمپانی های ورزشی آدیداس و پوما و... مصون است و بازیكنان فردیت خود را با آن نمایان گر می سازند.
به هر حال به هر تفسیری هم كه می خواهد باشد، چنین رفتاری برای ما سبك است و تحمل ناپذیر. ولی این كردار آنها است، كسی چه می داند شاید در ویتنام به هنگام بازی های جام جهانی همه نگاه ها به نحوه تصویربرداری بازی ها است و در یونان قبل و بعد هر بازی شرحی كشاف درباره استادیوم ها می دهند.
به هر صورت این روال كار جهان یكپارچه و متفاوت ماست. عجالتاً تنها از جانب ما می توان به آقای كارلوس سایمون، داور برزیلی، اعلام كرد كه شاد باشد چون ما ساكنان بخشی از كره خاكی به او همان قدر توجه خواهیم كرد كه به فرانچسكو توتی. و به همان اندازه و حتی بیشتر از جنارو گتوزو نگران او هستیم كه مبادا در جام جهانی حضور نیابد و از نوای دلنشین سوت او در دیدار ایتالیا- غنا محروم شویم.
كامران سپهران
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید