جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

علم اخلاق


علم اخلاق
اخلاق‌، معرفت‌ و علمی‌ است‌ كه‌ همه‌ آدمیان‌ در راستای‌ سعادت‌ و آرامش‌ روحی‌ و روانی‌ خود به ‌آن‌ محتاج‌ و نیازمندند زیرا خودسازی‌ روحی‌ و خلقی‌ در مرحله‌ اول‌ برای‌ آسایش‌،آرامش‌ و تعادل‌ روحی‌ و روانی‌ خود انسانها لازم‌ و مفید است‌ و در مرحله‌ دوم‌ برای‌ ایجاد نظم‌ و ثبات‌ و امنیت‌ اجتماعی‌ افراد یك‌ جامعه‌ لازم‌ است‌ به‌ همین‌ جهت‌ تمام‌ انسانهای‌ فاقد معنویت‌ و اخلاق ‌دچار بحران‌ روحی‌ ناآرامی‌ و اضطراب‌ روانی‌ هستند و همیشه‌ احساس‌ بی‌هویتی‌ و بی‌شخصیتی‌ می‌كنند ثانیاً در اجتماعی‌ كه‌ معنویت‌ و اخلاق‌ نباشد آفات‌ زیادی‌ بر پیكر و روح‌ آن‌ جامعه‌ وارد شده‌ و موجب‌ زوال‌ و از هم‌ فروپاشی‌ آن‌ جامعه‌ خواهد شد علت‌ این‌ همه‌ جنایات‌ و خودكشی ها در جوامع‌ غربی‌ همین‌ فقدان‌ انسانیت‌، اخلاق‌ و معنویت‌ است‌ و اگر گاهی‌ دم‌ از انسان‌ دوستی‌ و از خودگذشتگی‌ و خدمتگزاری‌ زده‌ می‌شود همه‌ در قالب‌ كلمات‌ و الفاظ است‌ زیرا در جامعه‌ای‌ كه ‌مبنا و هدف‌ حركتش‌ مادی‌ و تقویت‌ حس‌ خودخواهی‌ و منفعت‌ طلبی‌ افراد است‌ چگونه‌ توقع ‌انسانیت‌ شرف‌ خدمت‌ به‌ خلق‌ ایثار و دیگر فضایل‌ انسانی‌ می‌رود.
این‌ نكته‌ قابل‌ دقت‌ است‌ كه‌ اخلاق‌ بدون‌ ایمان‌ به‌ خدا بدون‌ ضمانت‌ و پشتوانه‌ است‌ و هیچگونه ‌اعتباری‌ ندارد و اگر شخصی‌ و جامعه‌ای‌ مدعی‌ رعایت‌ حقوق‌ و اخلاق‌، بدون‌ ایمان‌ به‌ خدا، شود، صرفاً یك‌ ادعا و فرض‌ است‌ و هیچگونه‌ اعتباری‌ ندارد از باب‌ مثال‌ خدمت‌ به‌ انسانها مقوله‌ای‌ ازاخلاق‌ است‌ كه‌ خیلی‌ از افراد بشر، مذهبی‌ و غیر مذهبی‌ مدعی‌ آن‌ هستند و لیكن‌ با تشابه‌ ظاهری ‌عمل‌ خدمت‌ در بین‌ انسان‌ مذهبی‌ و غیر مذهبی‌ این‌ نكته‌ مهم‌ است‌ كه‌ آنچه‌ به‌ عمل‌ خدمت‌ و ایثار روح‌ و معنا میدهد انگیزه‌ قصد و نیت‌ است‌ كه‌ مسلماً یك‌ انسان‌ الهی‌ در هنگام‌ ایثار و خدمت ‌فقط به‌ رضای‌ خدا یعنی‌ عمل‌ خالی‌ از توقع‌ كسب‌ شهرت‌ ارضای‌ خواهشهای‌ نفسانی‌ و طلب‌منفعت‌ مادی‌ توجه‌ دارد و یك‌ انسان‌ مادی‌ اگر چه‌ به‌ ظاهر عمل‌ خدائی‌ و انسانی‌ انجام‌ میدهد و لیكن‌ در راستای‌ این‌ خدمت‌ حس‌ شهرت‌ طلبی‌ منفعت‌ خواهی‌ و غرائز مادی‌ دیگر را ارضاء می‌نماید.
●تعریف‌ علم‌ اخلاق‌:
علم‌ اخلاق‌ عبارت‌ است‌ از فنی‌ كه‌ پیرامون‌ ملكات‌ انسانی‌ بحث‌ میكند ملكاتی‌ كه‌ مربوط به‌ قوای ‌نباتی‌ و حیوانی‌ و انسانی‌ اوست‌ علم‌ اخلاق‌ به‌ این‌ غرض‌ بحث‌ میكند كه‌ فضایل‌ آنها را از رذائلش‌ جدا سازد و معلوم‌ كند كدامیك‌ از ملكات‌ نفسانی‌ انسان‌ خوب‌ و فضیلت‌ و مایه‌ كمال ‌اوست‌ و كدامیك‌ بد و رذیله‌ و مایه‌ نقص‌ او است‌ تا آدمی‌ بعد از شناسایی‌ آنها خود را با فضایل ‌بیاراید و از رذایل‌ دور كند و در نتیجه‌ اعمال‌ نیكی‌ كه‌ مقتضای‌ فضایل‌ درونی‌ است‌ انجام‌ دهد تا در اجتماع‌ انسانی‌ ستایش‌ عموم‌ و ثنای‌ جمیل‌ جامعه‌ را به‌ خود جلب‌ نموده‌ و سعادت‌ علمی‌ وعملی‌ خود را به‌ كمال‌ برساند.
●فلسفه‌ وجودی‌ علم‌ اخلاق‌:
انسان‌ در بدو تولد حیوان‌ بالفعل‌ و انسان‌ بالقوه‌ است‌ یعنی‌ بعد حیوانی‌ انسان‌ كه‌ متضمن‌ حفظ و اداره‌ حیات‌ در اوست‌ بصورت‌ بالفعل‌ موجود است‌ بطوریكه‌ با از دست‌ دادن‌ این‌ بعد قادر به ‌ادامه‌ حیات‌ نیست‌ و انسان‌ تا زنده‌ است‌ بعد حیوانی‌ او پابرجاست‌ تمامی‌ غرایزی‌ كه‌ به‌ هدف ‌حفظ و بقاء حیات‌ در انسان‌ وجود دارند همگی‌ از بعد حیوانی‌ او سرچشمه‌ می‌گیرند. بر خلاف ‌بعد حیوانی‌ كه‌ در بدو تولد بصورت‌ بالفعل‌ موجود است‌ بعد انسانی‌ او در این‌ هنگام‌ به‌ صورت‌بالقوه‌ است‌ یعنی‌ بمثابه‌ بذرهائی‌ است‌ كه‌ در درون‌ او پاشیده‌ شده‌ و در صورت‌ پرورش‌ بصورت ‌آنچه‌ كه‌ ارزشهای‌ والای‌ انسانی‌ یا فطرت‌ انسانی‌ نامیده‌ می‌شود در خواهد آمد همچنانكه‌ اگر این ‌بذرها در درون‌ انسان‌ در زیر خروارها غفلت‌ و فراموشی‌ دفن‌ گردد یا بدست‌ خود انسان‌ ضایع‌گردد وی‌ از مرز حیوانیت‌ تجاوز نكرده‌ و احیاناً به‌ مراحلی‌ پست‌تر از حیوانات‌ نیز تنزل‌ می‌نماید: اولئك‌ كالانعام‌ بل‌ هم‌ اضل‌. بنابراین‌ در بدو تولد گرچه‌ انسان‌ از نظر ساختمان‌ جسمانی‌ و ظاهری‌انسان‌ است‌ اما از نظر روحی‌ و معنوی‌ هنوز انسان‌ نیست‌ انسان‌ زمانی‌ از نظر شخصیت‌ درونی‌انسان‌ خواهد بود كه‌ بذر ارزشهای‌ انسانی‌ را در درون‌ خود رشد داده‌ و انسانیت‌ را در درون‌ خود به‌ فعلیت‌ رسانده‌ باشد به‌ عبارت‌ دیگر فطرت‌ انسانی‌ یعنی‌ آنچه‌ كه‌ انسانیت‌ انسان‌ به‌ خاطر دارا بودن‌ آنست‌ در بدو تولد حالت‌ بالقوه‌ دارد و فعلیت‌ یافتن‌ آن‌ در گرو تربیت‌ است‌ از اینرو میتوان‌ گفت‌ انسان‌ از نظر ساختمان‌ روحی‌ و معنوی‌ یك‌ مرحله‌ از ساختمان‌ جسمانی‌ و حیوانی‌ خود عقب‌تر است‌ ساختمان‌ جسمانی‌ و حیوانی‌ انسان‌ در دوران‌ جنینی‌ تكون‌ می‌یابد حال‌ آنكه‌ ابعاد روحانی‌ انسان‌ باید در مرحله‌ بعد از تولد رشد داده‌ شود . از یك‌ نظر میتوان‌ گفت‌ انسان‌ به‌ جهت‌ دارا بودن‌ اختیار میتواند ماهیتهای‌ گوناگونی‌ بپذیرد حال‌ آنكه‌ موجودات‌ دیگر از قبیل‌ حیوان‌ ونبات‌ دارای‌ چنین‌ خصوصیتی‌ نیستند یك‌ هسته‌ سیب‌ در مسیر تربیت‌ تنها یك‌ ماهیت‌ در پیش‌روی‌ خود دارد در صورتی‌ كه‌ انسان‌ راههای‌ بیشماری‌ در پیش‌ روی‌ خود دارد كه‌ میتواند یكی‌ از آنها را بر اساس‌ اراده‌ و اختیار خود برگزیند از اینرو میتوان‌ گفت‌ در عالم‌ انسان‌ انسانهایی‌ باماهیت‌های‌ درونی‌ و شخصیتهای‌ كاملا متفاوت‌ و گاهی‌ متناقض‌ مشاهده‌ می‌ كنیم‌ كه‌ هر یك‌ درمسیر تربیت‌ به‌ راهی‌ رفته‌ و ماهیتی‌ برگزیده‌اند ولی‌ تردیدی‌ نیست‌ كه‌ در میان‌ ماهیتهای‌ گوناگونی‌كه‌ انسان‌ میتواند برگزیند یك‌ ماهیت‌ است‌ كه‌ به‌ جهت‌ انطباق‌ بر فطرت‌ انسانی‌ او ماهیت‌ انسانی‌است‌ یعنی‌ انسانیت‌ انسان‌ در گرو تحصیل‌ چنین‌ ماهیتی‌ است‌ كه‌ جز در سایه‌ پرورش‌ متعادل‌ وشكوفائی‌ هماهنگ‌ استعدادهای‌ درونی‌ و جهازات‌ روحی‌ و فطری‌ بوجود نمی‌آید.حال‌ میتوان‌ به‌ضرورت‌ و اهمیت‌ علم‌ اخلاق‌ كه‌ سازندگی‌ روحی‌ و اخلاقی‌ انسان‌ بر آن‌ متوقف‌ است‌ پی‌ برد این‌ علم‌ اخلاق‌ است‌ كه‌ با شناسائی‌ قوا و استعدادهای‌ گوناگون‌ انسان‌ و فضایل‌ و رذایل‌ روح‌ آدمی‌ چگونگی‌ ایجاد تعادل‌ در میان‌ امیال‌ گوناگون‌ و راه‌ و روش‌ تربیت‌ نفس‌ را میسر می‌سازد به‌ نحوی‌ كه‌ انسان‌ بتواند به‌ كمال‌ استحقاقی‌ خود نائل‌ آید و موانع‌ موجود بر سر راه‌ تكامل‌ راشناسائی‌ و از میان‌ بردارد بدون‌ علم‌ اخلاق‌ انسان‌ خود را نمی‌شناسد و بر تربیت‌ خویشتن‌ انسانی‌خود قادر نمی‌گردد. از اینجا میتوان‌ دریافت‌ كه‌ علم‌ اخلاق‌ از پر ارجترین‌ و ضروریترین‌ علومی‌است‌ كه‌ انسان‌ بدان‌ نیازمند است‌ موضوع‌ علم‌ اخلاق‌ انسان‌ و سازندگی‌ روحی‌ و معنوی‌ وتهذیب‌ باطن‌ اوست‌ از اینرو بعد از علم‌ الهی‌ كه‌ موضوع‌ آن‌ شناخت‌ ذات‌ حق‌ است‌ هیچ‌ علمی‌ ازنظر ارج‌ و اهمیت‌ و ضرورت‌ به‌ پای‌ علم‌ اخلاق‌ نمیرسد چه‌ تمامی‌ علوم‌ ره‌آوردهای‌ خود را دراختیار انسان‌ قرار داده‌ و همگی‌ در خدمت‌ انسان‌اند حال‌ اگر انسان‌ از تربیت‌ روحی‌ و معنوی‌ لازم ‌برخوردار نباشد از این‌ دستاوردهای‌ علوم‌ نیز نمیتواند در جهت‌ سعادت‌ حقیقی‌ و كمال‌ واقعی‌خود بهره‌مند شود . امام‌ موسی‌ كاظم‌(ع‌) می‌فرماید : لازمترین‌ علم‌ آن‌ است‌ كه‌ ترا به‌ پاكسازی‌ دل‌(و تهذیب‌ باطن‌) رهبری‌ كند و تباهی‌ و فساد دل‌ را بر تو آشكار سازد.
●ضرورت‌ و فلسفه‌ اخلاق‌ :
پروردگار متعال‌ انسان‌ را آفرید او موجودی‌ خاكی‌ و آسمانی‌ بود بخشی‌ از وجود او روشن‌ وبخش‌ دیگرش‌ تاریك‌ بود پس‌ انسان‌ به‌ طور مجموعه‌ آفریده‌ شد در عین‌ اینكه‌ دارای‌ غرایز و تمایلات‌ بود از روحیات‌ اخلاقی‌ و انسانی‌ نیز سرشار بود . از همه‌ اینها گذشته‌ عقل‌ و خردمندی ‌به‌ او داده‌ شده‌ بود تا در پرتوش‌ تمایلات‌ را كنترل‌ كرده‌ آنها را تعدیل‌ بخشد و در بخش‌ روحیات ‌انسانی‌ نیز آنها را از مسیر افراطی‌ و انحرافی‌ باز دارد . ناگفته‌ نماند در این‌ مبحث‌ نكات‌ بسیار ظریف‌ و دقیقی‌ وجود دارد كه‌ حتماً باید مورد توجه‌ همه‌ قرار گیرد:
۱ - انسان‌ وقتی‌ آفریده‌ شد موجودی‌ كامل‌ بود هم‌ تمایلات‌ زندگی‌ در او بود و هم‌ روحیات‌ ارزنده‌ اخلاقی‌ روی‌ این‌ اصل‌ در زندگی‌ كردن‌ از همه‌ ذخایر وجودی‌ خداداد بهره‌ می‌گرفت‌ در عین‌ تلاش‌ و سازندگی‌ مهر و محبت ‌ورزیده‌ محیط زیست‌ را شاداب‌ و خرم‌ می‌ساخت‌ تا زندگی‌ برایش‌ لذت‌ بخش‌ باشد زندگی ‌برایش‌ جهت‌ و هدف‌ دار بود دید جمعی‌ و كلی‌ داشت‌ از خود محوری‌ و خودمداری‌ آزاد شده‌ بود نور بوده‌ به‌ همگان‌ روشنی‌ میداد و در این‌ روشنی‌ دادن‌ خودش‌ نیز پر فروغ‌تر می‌گشت‌
۲ - اگر عضوی‌ از اعضای‌ بیرونی‌ انسان‌ فلج‌ گردد بدون‌ تردید این‌ فقدان‌ و كمبود در بخشهای‌ دیگر وجودی‌ او اثر خواهد گذاشت‌ دانشمندان‌ می‌گویند : اگر كسی‌ حسی‌ از حواس‌ خود را از دست ‌بدهد در حقیقت‌ بخشی‌ از خرد خود را از دست‌ داده‌ است‌ . پس‌ انسانی‌ كه‌ همه‌ نیروهای‌ خود رادر امر زیستن‌ مادی‌ بسیج‌ كرده‌ و اساسا مسایل‌ عاطفی‌ و اخلاقی‌ را به‌ تدریج‌ رها كرده‌ نمی‌تواند از زندگی‌ كردن‌ لذت‌ و بهره‌ كاملی‌ ببرد زیرا زندگی‌ در پرتو تمایلات‌ منهای‌ اخلاق‌ و عواطف ‌زندگی‌ را برای‌ او تلخ‌ و ناگوار خواهد ساخت‌ و در نتیجه‌ چنین‌ انسانی‌ به‌ صورت‌ مسخ‌ شده‌ای‌ درآمده‌ طعم‌ و مزه‌ زندگی‌ را هرگز درك‌ نخواهد كرد زندگی‌ در چنین‌ محیطهایی‌ همانند آن‌ است‌ كه ‌كسی‌ وارد باغی‌ شود كه‌ در آن‌ باغ‌ بجای‌ گلهای‌ طبیعی‌ گلهای‌ مصنوعی‌ به‌ كار برده‌ باشند پر واضح‌ است‌ كه‌ گلهای‌ مصنوعی‌ در عین‌ ظرافت‌ و زیبایی‌ هرگز نمی‌تواند جای‌ گلهای‌ طبیعی‌ را پركنند در نتیجه‌ در چنین‌ محیطهایی‌ همه‌ چیز مصنوعی‌ و غیر طبیعی‌ خواهد بود و خانواده‌ها در عین ‌تجمل‌ و برخورداری‌ از همه‌ امكانات‌ فاقد روح‌ و نشاط بوده‌ عاطفه‌ و مهر در آنها به‌ چشم‌ نخواهدخورد.
۳ - اسلام‌ دین‌ زندگی‌ كردن‌ به‌ معنای‌ وسیع‌ كلمه‌ یعنی‌: حركت‌ و پویایی‌ و تحرك‌ و در عین‌ حال‌ سرشار و مملو از نشاط و مهر و شادابی‌ است‌ لذا در قرآن‌ مجید هر كجا قانونی‌ وجود دارد در همان‌ جا یك‌ قانون‌ اخلاقی‌ نیز تحقق‌ دارد تا زندگی‌ پربار و لذت‌ بخش‌ باشد لذا به‌ جرات‌ میتوان‌ ادعا كرد اهتمامی‌ كه‌ اسلام‌ در باره‌ مسایل‌ اخلاقی‌ و انسانی‌ مبذول‌ داشته‌ بیشتر و كاملتر از سعی‌ و كوششی‌ است‌ كه‌ در مقررات‌ و قوانین‌ اسلام‌ بكار برده‌ است‌ لذا در روایات ‌اسلامی‌ آمده‌ است‌ كه‌ اساسا دین‌ جز محبت‌ و مهر ورزیدن‌ چیز دیگری‌ نیست‌ . و همچنین‌ ازرسول‌ خدا نقل‌ شده‌ كه‌ فرمودند:«سوگند به‌ آن‌ كه‌ جانم‌ در دست‌ قدرت‌ اوست‌ هرگز وارد بهشت‌نمی‌شوید مگر آنكه‌ ایمان‌ بیاورید و ایمان‌ نمی‌آورید مگر آنكه‌ مهر و محبت‌ ورزیده‌ یكدیگر رادوست‌ داشته‌ باشید».
۴ - باید توجه‌ داشته‌ باشیم‌ كه‌ ارزشمندی‌ انسان‌ در پرتو اخلاق‌ است‌ نه‌هوش‌ و كیاست‌ زیرا آنچه‌ آدمی‌ را در زندگی‌ كردن‌ توان‌ و قدرت‌ می‌بخشد تجهیزات‌ اخلاقی ‌است‌ شاید برخی‌ از افراد باشند كه‌ دارای‌ ابتكارات‌ عقلی‌ و هنری‌ باشند ولی‌ چون‌ فاقد اصول ‌اخلاقی‌ می‌باشند هرگز قادر نیستند با دیگران‌ جوشیده‌ زندگی‌ نمایند روی‌ این‌ اصل‌ اخلاق‌ همانند ریشه‌هایی‌ است‌ كه‌ وجود آدمی‌ را از خشك‌ شدن‌ و نابودی‌ باز داشته‌ با نفوذی‌ عمیق‌ در دلهای‌مردم‌ نشاط و خرمی‌ را به‌ انسانی‌ ارزانی‌ میدارد و همیشه‌ درخت‌ زندگی‌ انسان‌ را سبز و خرم‌ نگه ‌میدارد . ساموئیل‌ اسمایلز می‌گوید: در امور دنیا زندگانی‌ اخلاقی‌ بیشتر مداخله‌ دارد تا عقل‌ و تفكر و دل‌ نیز موقرتر است‌ تا مغز و دماغ‌. ملكات‌ فاضله‌ از قبیل‌ خویشتن‌داری‌ و بردباری‌ بیشتر بكار آدمی‌ می‌آید تا نبوغ‌ و قریحه‌ سرشار لذا برای‌ زندگی‌ هیچ‌ سرمایه‌ای‌ گرانقدرتر از داشتن ‌اخلاق‌ نمی‌باشد . پدران‌ و مادران‌ باید وظیفه‌ اساسی‌ خود را در این‌ بدانند كه‌ انسان‌ بسازند زیرا انسان‌ متعالی‌ همه‌ ویژگیهای‌ كمال‌ را از قبیل‌ راستی‌ و دوستی‌ و سازش‌ و سازگاری‌ و شگست‌ناپذیری‌ و مهر و محبت‌ به‌ همراه‌ خواهد داشت‌ بدیهی‌ است‌ چنین‌ انسانی‌ اگر به‌ زیور علم‌ و دانش‌ نیز آراسته‌ گردد به‌ هدف‌ تكاملی‌ خود نزدیكتر خواهد بود فراموش‌ نكنیم‌ در دنیای‌ حاضرعالم‌ و دانشمند فراوان‌ است‌ ولی‌ از انسان‌ اثر كمتری‌ دیده‌ میشود پس‌ به‌ موازات‌ رشد ذهنی‌ وعلمی‌ باید رشد اخلاقی‌ را نادیده‌ نگیریم‌.اخلاق‌، معرفت‌ و علمی‌ است‌ كه‌ همه‌ آدمیان‌ در راستای‌ سعادت‌ و آرامش‌ روحی‌ و روانی‌ خود به ‌آن‌ محتاج‌ و نیازمندند زیرا خودسازی‌ روحی‌ و خلقی‌ در مرحله‌ اول‌ برای‌ آسایش‌،آرامش‌ و تعادل‌ روحی‌ و روانی‌ خود انسانها لازم‌ و مفید است‌ و در مرحله‌ دوم‌ برای‌ ایجاد نظم‌ و ثبات‌ و امنیت‌ اجتماعی‌ افراد یك‌ جامعه‌ لازم‌ است‌ به‌ همین‌ جهت‌ تمام‌ انسانهای‌ فاقد معنویت‌ و اخلاق ‌دچار بحران‌ روحی‌ ناآرامی‌ و اضطراب‌ روانی‌ هستند و همیشه‌ احساس‌ بی‌هویتی‌ و بی‌شخصیتی‌ می‌كنند ثانیاً در اجتماعی‌ كه‌ معنویت‌ و اخلاق‌ نباشد آفات‌ زیادی‌ بر پیكر و روح‌ آن‌ جامعه‌ وارد شده‌ و موجب‌ زوال‌ و از هم‌ فروپاشی‌ آن‌ جامعه‌ خواهد شد علت‌ این‌ همه‌ جنایات‌ و خودكشی ها در جوامع‌ غربی‌ همین‌ فقدان‌ انسانیت‌، اخلاق‌ و معنویت‌ است‌ و اگر گاهی‌ دم‌ از انسان‌ دوستی‌ و از خودگذشتگی‌ و خدمتگزاری‌ زده‌ می‌شود همه‌ در قالب‌ كلمات‌ و الفاظ است‌ زیرا در جامعه‌ای‌ كه ‌مبنا و هدف‌ حركتش‌ مادی‌ و تقویت‌ حس‌ خودخواهی‌ و منفعت‌ طلبی‌ افراد است‌ چگونه‌ توقع ‌انسانیت‌ شرف‌ خدمت‌ به‌ خلق‌ ایثار و دیگر فضایل‌ انسانی‌ می‌رود.
این‌ نكته‌ قابل‌ دقت‌ است‌ كه‌ اخلاق‌ بدون‌ ایمان‌ به‌ خدا بدون‌ ضمانت‌ و پشتوانه‌ است‌ و هیچگونه ‌اعتباری‌ ندارد و اگر شخصی‌ و جامعه‌ای‌ مدعی‌ رعایت‌ حقوق‌ و اخلاق‌، بدون‌ ایمان‌ به‌ خدا، شود، صرفاً یك‌ ادعا و فرض‌ است‌ و هیچگونه‌ اعتباری‌ ندارد از باب‌ مثال‌ خدمت‌ به‌ انسانها مقوله‌ای‌ ازاخلاق‌ است‌ كه‌ خیلی‌ از افراد بشر، مذهبی‌ و غیر مذهبی‌ مدعی‌ آن‌ هستند و لیكن‌ با تشابه‌ ظاهری ‌عمل‌ خدمت‌ در بین‌ انسان‌ مذهبی‌ و غیر مذهبی‌ این‌ نكته‌ مهم‌ است‌ كه‌ آنچه‌ به‌ عمل‌ خدمت‌ و ایثار روح‌ و معنا میدهد انگیزه‌ قصد و نیت‌ است‌ كه‌ مسلماً یك‌ انسان‌ الهی‌ در هنگام‌ ایثار و خدمت ‌فقط به‌ رضای‌ خدا یعنی‌ عمل‌ خالی‌ از توقع‌ كسب‌ شهرت‌ ارضای‌ خواهشهای‌ نفسانی‌ و طلب‌منفعت‌ مادی‌ توجه‌ دارد و یك‌ انسان‌ مادی‌ اگر چه‌ به‌ ظاهر عمل‌ خدائی‌ و انسانی‌ انجام‌ میدهد و لیكن‌ در راستای‌ این‌ خدمت‌ حس‌ شهرت‌ طلبی‌ منفعت‌ خواهی‌ و غرائز مادی‌ دیگر را ارضاء می‌نماید.
●تعریف‌ علم‌ اخلاق‌:
علم‌ اخلاق‌ عبارت‌ است‌ از فنی‌ كه‌ پیرامون‌ ملكات‌ انسانی‌ بحث‌ میكند ملكاتی‌ كه‌ مربوط به‌ قوای ‌نباتی‌ و حیوانی‌ و انسانی‌ اوست‌ علم‌ اخلاق‌ به‌ این‌ غرض‌ بحث‌ میكند كه‌ فضایل‌ آنها را از رذائلش‌ جدا سازد و معلوم‌ كند كدامیك‌ از ملكات‌ نفسانی‌ انسان‌ خوب‌ و فضیلت‌ و مایه‌ كمال ‌اوست‌ و كدامیك‌ بد و رذیله‌ و مایه‌ نقص‌ او است‌ تا آدمی‌ بعد از شناسایی‌ آنها خود را با فضایل ‌بیاراید و از رذایل‌ دور كند و در نتیجه‌ اعمال‌ نیكی‌ كه‌ مقتضای‌ فضایل‌ درونی‌ است‌ انجام‌ دهد تا در اجتماع‌ انسانی‌ ستایش‌ عموم‌ و ثنای‌ جمیل‌ جامعه‌ را به‌ خود جلب‌ نموده‌ و سعادت‌ علمی‌ وعملی‌ خود را به‌ كمال‌ برساند.
●فلسفه‌ وجودی‌ علم‌ اخلاق‌:
انسان‌ در بدو تولد حیوان‌ بالفعل‌ و انسان‌ بالقوه‌ است‌ یعنی‌ بعد حیوانی‌ انسان‌ كه‌ متضمن‌ حفظ و اداره‌ حیات‌ در اوست‌ بصورت‌ بالفعل‌ موجود است‌ بطوریكه‌ با از دست‌ دادن‌ این‌ بعد قادر به ‌ادامه‌ حیات‌ نیست‌ و انسان‌ تا زنده‌ است‌ بعد حیوانی‌ او پابرجاست‌ تمامی‌ غرایزی‌ كه‌ به‌ هدف ‌حفظ و بقاء حیات‌ در انسان‌ وجود دارند همگی‌ از بعد حیوانی‌ او سرچشمه‌ می‌گیرند. بر خلاف ‌بعد حیوانی‌ كه‌ در بدو تولد بصورت‌ بالفعل‌ موجود است‌ بعد انسانی‌ او در این‌ هنگام‌ به‌ صورت‌بالقوه‌ است‌ یعنی‌ بمثابه‌ بذرهائی‌ است‌ كه‌ در درون‌ او پاشیده‌ شده‌ و در صورت‌ پرورش‌ بصورت ‌آنچه‌ كه‌ ارزشهای‌ والای‌ انسانی‌ یا فطرت‌ انسانی‌ نامیده‌ می‌شود در خواهد آمد همچنانكه‌ اگر این ‌بذرها در درون‌ انسان‌ در زیر خروارها غفلت‌ و فراموشی‌ دفن‌ گردد یا بدست‌ خود انسان‌ ضایع‌گردد وی‌ از مرز حیوانیت‌ تجاوز نكرده‌ و احیاناً به‌ مراحلی‌ پست‌تر از حیوانات‌ نیز تنزل‌ می‌نماید: اولئك‌ كالانعام‌ بل‌ هم‌ اضل‌. بنابراین‌ در بدو تولد گرچه‌ انسان‌ از نظر ساختمان‌ جسمانی‌ و ظاهری‌انسان‌ است‌ اما از نظر روحی‌ و معنوی‌ هنوز انسان‌ نیست‌ انسان‌ زمانی‌ از نظر شخصیت‌ درونی‌انسان‌ خواهد بود كه‌ بذر ارزشهای‌ انسانی‌ را در درون‌ خود رشد داده‌ و انسانیت‌ را در درون‌ خود به‌ فعلیت‌ رسانده‌ باشد به‌ عبارت‌ دیگر فطرت‌ انسانی‌ یعنی‌ آنچه‌ كه‌ انسانیت‌ انسان‌ به‌ خاطر دارا بودن‌ آنست‌ در بدو تولد حالت‌ بالقوه‌ دارد و فعلیت‌ یافتن‌ آن‌ در گرو تربیت‌ است‌ از اینرو میتوان‌ گفت‌ انسان‌ از نظر ساختمان‌ روحی‌ و معنوی‌ یك‌ مرحله‌ از ساختمان‌ جسمانی‌ و حیوانی‌ خود عقب‌تر است‌ ساختمان‌ جسمانی‌ و حیوانی‌ انسان‌ در دوران‌ جنینی‌ تكون‌ می‌یابد حال‌ آنكه‌ ابعاد روحانی‌ انسان‌ باید در مرحله‌ بعد از تولد رشد داده‌ شود . از یك‌ نظر میتوان‌ گفت‌ انسان‌ به‌ جهت‌ دارا بودن‌ اختیار میتواند ماهیتهای‌ گوناگونی‌ بپذیرد حال‌ آنكه‌ موجودات‌ دیگر از قبیل‌ حیوان‌ ونبات‌ دارای‌ چنین‌ خصوصیتی‌ نیستند یك‌ هسته‌ سیب‌ در مسیر تربیت‌ تنها یك‌ ماهیت‌ در پیش‌روی‌ خود دارد در صورتی‌ كه‌ انسان‌ راههای‌ بیشماری‌ در پیش‌ روی‌ خود دارد كه‌ میتواند یكی‌ از آنها را بر اساس‌ اراده‌ و اختیار خود برگزیند از اینرو میتوان‌ گفت‌ در عالم‌ انسان‌ انسانهایی‌ باماهیت‌های‌ درونی‌ و شخصیتهای‌ كاملا متفاوت‌ و گاهی‌ متناقض‌ مشاهده‌ می‌ كنیم‌ كه‌ هر یك‌ درمسیر تربیت‌ به‌ راهی‌ رفته‌ و ماهیتی‌ برگزیده‌اند ولی‌ تردیدی‌ نیست‌ كه‌ در میان‌ ماهیتهای‌ گوناگونی‌كه‌ انسان‌ میتواند برگزیند یك‌ ماهیت‌ است‌ كه‌ به‌ جهت‌ انطباق‌ بر فطرت‌ انسانی‌ او ماهیت‌ انسانی‌است‌ یعنی‌ انسانیت‌ انسان‌ در گرو تحصیل‌ چنین‌ ماهیتی‌ است‌ كه‌ جز در سایه‌ پرورش‌ متعادل‌ وشكوفائی‌ هماهنگ‌ استعدادهای‌ درونی‌ و جهازات‌ روحی‌ و فطری‌ بوجود نمی‌آید.حال‌ میتوان‌ به‌ضرورت‌ و اهمیت‌ علم‌ اخلاق‌ كه‌ سازندگی‌ روحی‌ و اخلاقی‌ انسان‌ بر آن‌ متوقف‌ است‌ پی‌ برد این‌ علم‌ اخلاق‌ است‌ كه‌ با شناسائی‌ قوا و استعدادهای‌ گوناگون‌ انسان‌ و فضایل‌ و رذایل‌ روح‌ آدمی‌ چگونگی‌ ایجاد تعادل‌ در میان‌ امیال‌ گوناگون‌ و راه‌ و روش‌ تربیت‌ نفس‌ را میسر می‌سازد به‌ نحوی‌ كه‌ انسان‌ بتواند به‌ كمال‌ استحقاقی‌ خود نائل‌ آید و موانع‌ موجود بر سر راه‌ تكامل‌ راشناسائی‌ و از میان‌ بردارد بدون‌ علم‌ اخلاق‌ انسان‌ خود را نمی‌شناسد و بر تربیت‌ خویشتن‌ انسانی‌خود قادر نمی‌گردد. از اینجا میتوان‌ دریافت‌ كه‌ علم‌ اخلاق‌ از پر ارجترین‌ و ضروریترین‌ علومی‌است‌ كه‌ انسان‌ بدان‌ نیازمند است‌ موضوع‌ علم‌ اخلاق‌ انسان‌ و سازندگی‌ روحی‌ و معنوی‌ وتهذیب‌ باطن‌ اوست‌ از اینرو بعد از علم‌ الهی‌ كه‌ موضوع‌ آن‌ شناخت‌ ذات‌ حق‌ است‌ هیچ‌ علمی‌ ازنظر ارج‌ و اهمیت‌ و ضرورت‌ به‌ پای‌ علم‌ اخلاق‌ نمیرسد چه‌ تمامی‌ علوم‌ ره‌آوردهای‌ خود را دراختیار انسان‌ قرار داده‌ و همگی‌ در خدمت‌ انسان‌اند حال‌ اگر انسان‌ از تربیت‌ روحی‌ و معنوی‌ لازم ‌برخوردار نباشد از این‌ دستاوردهای‌ علوم‌ نیز نمیتواند در جهت‌ سعادت‌ حقیقی‌ و كمال‌ واقعی‌خود بهره‌مند شود . امام‌ موسی‌ كاظم‌(ع‌) می‌فرماید : لازمترین‌ علم‌ آن‌ است‌ كه‌ ترا به‌ پاكسازی‌ دل‌(و تهذیب‌ باطن‌) رهبری‌ كند و تباهی‌ و فساد دل‌ را بر تو آشكار سازد.
●ضرورت‌ و فلسفه‌ اخلاق‌ :
پروردگار متعال‌ انسان‌ را آفرید او موجودی‌ خاكی‌ و آسمانی‌ بود بخشی‌ از وجود او روشن‌ وبخش‌ دیگرش‌ تاریك‌ بود پس‌ انسان‌ به‌ طور مجموعه‌ آفریده‌ شد در عین‌ اینكه‌ دارای‌ غرایز و تمایلات‌ بود از روحیات‌ اخلاقی‌ و انسانی‌ نیز سرشار بود . از همه‌ اینها گذشته‌ عقل‌ و خردمندی ‌به‌ او داده‌ شده‌ بود تا در پرتوش‌ تمایلات‌ را كنترل‌ كرده‌ آنها را تعدیل‌ بخشد و در بخش‌ روحیات ‌انسانی‌ نیز آنها را از مسیر افراطی‌ و انحرافی‌ باز دارد . ناگفته‌ نماند در این‌ مبحث‌ نكات‌ بسیار ظریف‌ و دقیقی‌ وجود دارد كه‌ حتماً باید مورد توجه‌ همه‌ قرار گیرد:
۱ - انسان‌ وقتی‌ آفریده‌ شد موجودی‌ كامل‌ بود هم‌ تمایلات‌ زندگی‌ در او بود و هم‌ روحیات‌ ارزنده‌ اخلاقی‌ روی‌ این‌ اصل‌ در زندگی‌ كردن‌ از همه‌ ذخایر وجودی‌ خداداد بهره‌ می‌گرفت‌ در عین‌ تلاش‌ و سازندگی‌ مهر و محبت ‌ورزیده‌ محیط زیست‌ را شاداب‌ و خرم‌ می‌ساخت‌ تا زندگی‌ برایش‌ لذت‌ بخش‌ باشد زندگی ‌برایش‌ جهت‌ و هدف‌ دار بود دید جمعی‌ و كلی‌ داشت‌ از خود محوری‌ و خودمداری‌ آزاد شده‌ بود نور بوده‌ به‌ همگان‌ روشنی‌ میداد و در این‌ روشنی‌ دادن‌ خودش‌ نیز پر فروغ‌تر می‌گشت‌
۲ - اگر عضوی‌ از اعضای‌ بیرونی‌ انسان‌ فلج‌ گردد بدون‌ تردید این‌ فقدان‌ و كمبود در بخشهای‌ دیگر وجودی‌ او اثر خواهد گذاشت‌ دانشمندان‌ می‌گویند : اگر كسی‌ حسی‌ از حواس‌ خود را از دست ‌بدهد در حقیقت‌ بخشی‌ از خرد خود را از دست‌ داده‌ است‌ . پس‌ انسانی‌ كه‌ همه‌ نیروهای‌ خود رادر امر زیستن‌ مادی‌ بسیج‌ كرده‌ و اساسا مسایل‌ عاطفی‌ و اخلاقی‌ را به‌ تدریج‌ رها كرده‌ نمی‌تواند از زندگی‌ كردن‌ لذت‌ و بهره‌ كاملی‌ ببرد زیرا زندگی‌ در پرتو تمایلات‌ منهای‌ اخلاق‌ و عواطف ‌زندگی‌ را برای‌ او تلخ‌ و ناگوار خواهد ساخت‌ و در نتیجه‌ چنین‌ انسانی‌ به‌ صورت‌ مسخ‌ شده‌ای‌ درآمده‌ طعم‌ و مزه‌ زندگی‌ را هرگز درك‌ نخواهد كرد زندگی‌ در چنین‌ محیطهایی‌ همانند آن‌ است‌ كه ‌كسی‌ وارد باغی‌ شود كه‌ در آن‌ باغ‌ بجای‌ گلهای‌ طبیعی‌ گلهای‌ مصنوعی‌ به‌ كار برده‌ باشند پر واضح‌ است‌ كه‌ گلهای‌ مصنوعی‌ در عین‌ ظرافت‌ و زیبایی‌ هرگز نمی‌تواند جای‌ گلهای‌ طبیعی‌ را پركنند در نتیجه‌ در چنین‌ محیطهایی‌ همه‌ چیز مصنوعی‌ و غیر طبیعی‌ خواهد بود و خانواده‌ها در عین ‌تجمل‌ و برخورداری‌ از همه‌ امكانات‌ فاقد روح‌ و نشاط بوده‌ عاطفه‌ و مهر در آنها به‌ چشم‌ نخواهدخورد.
۳ - اسلام‌ دین‌ زندگی‌ كردن‌ به‌ معنای‌ وسیع‌ كلمه‌ یعنی‌: حركت‌ و پویایی‌ و تحرك‌ و در عین‌ حال‌ سرشار و مملو از نشاط و مهر و شادابی‌ است‌ لذا در قرآن‌ مجید هر كجا قانونی‌ وجود دارد در همان‌ جا یك‌ قانون‌ اخلاقی‌ نیز تحقق‌ دارد تا زندگی‌ پربار و لذت‌ بخش‌ باشد لذا به‌ جرات‌ میتوان‌ ادعا كرد اهتمامی‌ كه‌ اسلام‌ در باره‌ مسایل‌ اخلاقی‌ و انسانی‌ مبذول‌ داشته‌ بیشتر و كاملتر از سعی‌ و كوششی‌ است‌ كه‌ در مقررات‌ و قوانین‌ اسلام‌ بكار برده‌ است‌ لذا در روایات ‌اسلامی‌ آمده‌ است‌ كه‌ اساسا دین‌ جز محبت‌ و مهر ورزیدن‌ چیز دیگری‌ نیست‌ . و همچنین‌ ازرسول‌ خدا نقل‌ شده‌ كه‌ فرمودند:«سوگند به‌ آن‌ كه‌ جانم‌ در دست‌ قدرت‌ اوست‌ هرگز وارد بهشت‌نمی‌شوید مگر آنكه‌ ایمان‌ بیاورید و ایمان‌ نمی‌آورید مگر آنكه‌ مهر و محبت‌ ورزیده‌ یكدیگر رادوست‌ داشته‌ باشید».
۴ - باید توجه‌ داشته‌ باشیم‌ كه‌ ارزشمندی‌ انسان‌ در پرتو اخلاق‌ است‌ نه‌هوش‌ و كیاست‌ زیرا آنچه‌ آدمی‌ را در زندگی‌ كردن‌ توان‌ و قدرت‌ می‌بخشد تجهیزات‌ اخلاقی ‌است‌ شاید برخی‌ از افراد باشند كه‌ دارای‌ ابتكارات‌ عقلی‌ و هنری‌ باشند ولی‌ چون‌ فاقد اصول ‌اخلاقی‌ می‌باشند هرگز قادر نیستند با دیگران‌ جوشیده‌ زندگی‌ نمایند روی‌ این‌ اصل‌ اخلاق‌ همانند ریشه‌هایی‌ است‌ كه‌ وجود آدمی‌ را از خشك‌ شدن‌ و نابودی‌ باز داشته‌ با نفوذی‌ عمیق‌ در دلهای‌مردم‌ نشاط و خرمی‌ را به‌ انسانی‌ ارزانی‌ میدارد و همیشه‌ درخت‌ زندگی‌ انسان‌ را سبز و خرم‌ نگه ‌میدارد . ساموئیل‌ اسمایلز می‌گوید: در امور دنیا زندگانی‌ اخلاقی‌ بیشتر مداخله‌ دارد تا عقل‌ و تفكر و دل‌ نیز موقرتر است‌ تا مغز و دماغ‌. ملكات‌ فاضله‌ از قبیل‌ خویشتن‌داری‌ و بردباری‌ بیشتر بكار آدمی‌ می‌آید تا نبوغ‌ و قریحه‌ سرشار لذا برای‌ زندگی‌ هیچ‌ سرمایه‌ای‌ گرانقدرتر از داشتن ‌اخلاق‌ نمی‌باشد . پدران‌ و مادران‌ باید وظیفه‌ اساسی‌ خود را در این‌ بدانند كه‌ انسان‌ بسازند زیرا انسان‌ متعالی‌ همه‌ ویژگیهای‌ كمال‌ را از قبیل‌ راستی‌ و دوستی‌ و سازش‌ و سازگاری‌ و شگست‌ناپذیری‌ و مهر و محبت‌ به‌ همراه‌ خواهد داشت‌ بدیهی‌ است‌ چنین‌ انسانی‌ اگر به‌ زیور علم‌ و دانش‌ نیز آراسته‌ گردد به‌ هدف‌ تكاملی‌ خود نزدیكتر خواهد بود فراموش‌ نكنیم‌ در دنیای‌ حاضرعالم‌ و دانشمند فراوان‌ است‌ ولی‌ از انسان‌ اثر كمتری‌ دیده‌ میشود پس‌ به‌ موازات‌ رشد ذهنی‌ وعلمی‌ باید رشد اخلاقی‌ را نادیده‌ نگیریم‌.●ضرورت‌ اخلاق‌ از دیدگاه‌ حضرت‌ امام ‌(ره‌):
وضع‌ اسلام‌ در همه‌ ابعادی‌ كه‌ دارد با وضع‌ حكومتهای‌ دیگر بلكه‌ با وضع‌ ادیان‌ دیگر آنچه‌ كه ‌الان‌ در دست‌ است‌ مغایرت‌ دارد در تمام‌ دوران‌ بشریت‌ آنقدر كه‌ تاریخ‌ به‌ ما اطلاع‌ میدهد هیچ ‌حكومتی‌ و هیچ‌ دیانتی‌ مثل‌ دیانت‌ اسلام‌ و حكومت‌ اسلام‌ نبوده‌ است‌ و بعدها هم‌ نخواهد بود اسلام‌ یك‌ حقیقتی‌ است‌ كه‌ انسان‌ را در تمام‌ ابعادی‌ كه‌ دارد چه‌ از بعدهای‌ مادی‌ و چه‌ بعدهای ‌معنوی‌ تا برسد به‌ آنجایی‌ كه‌ آنچه‌ در وهم‌ تو ناید آن‌ شود در همه‌ این‌ ابعاد نظر و طرح‌ تربیتی‌دارد شما به‌ حكومتهای‌ دنیا غیر ادیان‌ وقتی‌ كه‌ نظر بكنید چه‌ حكومتهای‌ شرق‌ و غرب‌ و چه ‌حكومتهایی‌ كه‌ در بین‌ شرق‌ و غرب‌ هستند هیچ‌ حكومتی‌ را نمی‌بینید كه‌ با كیفیت‌ بارداری‌ زنها كار داشته‌ باشند با بچه‌های‌ شیرخوار كار داشته‌ باشند با كیفیت‌ ازدواج‌ كه‌ چه‌ وقت‌ باشد چه‌ وقت ‌نباشد كار داشته‌ باشند با بچه‌های‌ كوچكی‌ كه‌ در دامن‌ مادرشان‌ هست‌ و تكلیف‌ پدر و مادر با آنهاكار داشته‌ باشند بلكه‌ هیچ‌ حكومتی‌ با اخلاق‌ افراد هم‌ كار ندارند الا آن‌ چیزی‌ كه‌ به‌ حكومت‌ضرر بزند نظر حكومتهای‌ دنیایی‌ این‌ است‌ كه‌ یك‌ كسی‌ مخالفت‌ با نظم‌ نكند مخالفت‌ با حكومت‌آنها نكند بیرون‌ نیاید و عربده‌ بكشد و نخواهد نظم‌ را بهم‌ بزند تا این‌ حدود كار دارند آنها اما در باطن‌ منزلها چه‌ می‌گذرد و غیر از توطئه‌ها كه‌ این‌ هم‌ مربوط به‌ نظام‌ است‌ این‌ آدم‌ در خانه‌ خودش ‌چه‌ میكند ابداً كاری‌ به‌ این‌ ندارد هر كاری‌ میخواهد بكند آزادی‌ كه‌ حكومتهای‌ مادی‌ به‌ مردم ‌میدهند غیر از آن‌ آزادی‌ است‌ كه‌ حكومتهای‌ معنوی‌ و خصوصاً اسلام‌ به‌ جامعه‌ میدهد طرزحكومت‌ اسلام‌ با سایر حكومتها در تشكیلات‌ طرز نیروهای‌ مسلح‌ اسلامی‌ با سایر نیروهایی‌ كه‌ غیر اسلامی‌ هستند همه‌ اینها فرق‌ دارند اسلام‌ از قبل‌ از اینكه‌ شما ازدواج‌ بكنید با ازدواج‌ شما سرو كار دارد میخواهد نتیجه‌ این‌ ازدواج‌ یك‌ انسان‌ سالم‌ باشد مثل‌ حیوانات‌ نباشد كه‌ بطور هرج‌ ومرج‌ هر كاری‌ میخواهند میكنند از قبل‌ از ازدواج‌ قوانین‌ اسلام‌ هست‌ كه‌ چه‌ شخصی‌ را زن‌ قبول‌كند برای‌ ازدواج‌ و چه‌ زنی‌ را مرد قبول‌ كند برای‌ ازدواج‌ اوصاف‌ مرد اوصاف‌ زن‌ اینها در اسلام ‌مطرح‌ است‌ در هیچ‌ حكومتی‌ این‌ مطرح‌ نیست‌ كه‌ مرد اوصافش‌ چه‌ باشد زن‌ اوصافش‌ چه‌ باشد زن‌ اوصافش‌ چه‌ باشد در اسلام‌ این‌ مطرح‌ است‌ وقت‌ ازدواج‌ چه‌ وقت‌ باشد بعد از ازدواج‌ چه‌ روابطی‌ بین‌ زن‌ و مرد باشد وضع‌ زندگی‌ زن‌ و مرد با هم‌ چه‌ جور باشد وقتی‌ كه‌ زن‌ و مرد با هم ‌خلوت‌ میكنند وقت‌ این‌ خلوت‌ چه‌ وقت‌ باشد همه‌ اینها برای‌ این‌ است‌ كه‌ میخواهد مقصد عالی‌اسلام‌ و همه‌ مكتبهای‌ توحیدی‌ این‌ است‌ كه‌ انسان‌ درست‌ بشود. بنابراین‌ اخلاقی‌ كه‌ در اسلام ‌مطرح‌ است‌ اخلاقی‌ خواهد بود كه‌ با لحظه‌ لحظه‌ زندگی‌ آدمی‌ تماس‌ دارد و برای‌ كوچكترین‌ فكر و عمل‌ او برنامه‌ دارد نه‌ آنكه‌ صرفاً ًمربوط به‌ یك‌ مدت‌ و یك‌ مكان‌ و یا یك‌ عده‌ بخصوص‌ باشد امام‌ می‌فرماید: در اسلام‌ تمام‌ چیزهایی‌ كه‌ در اداره‌ كشور احتیاج‌ به‌ آنست‌ هست‌ اسلام‌ ابعاد مختلفی‌ دارد كه‌ اگر یك‌ نفر یا یك‌ جمع‌ بخواهند واقعاً مسلم‌ باشند باید تمام‌ ابعاد را در نظر بگیرند اسلام‌ یك‌ بعد بعد عقاید است‌ عقاید اسلامی‌ باید انجمنهای‌ اسلامی‌ عقاید اسلامی‌ را داشته‌ باشند اینطور نباشد كه‌ یك‌ فرد یا افرادی‌ پایبند به‌ عقاید اسلامی‌ نباشند و انجمن‌ اسلامی ‌درست‌ كرده‌ باشند اگر معتقد به‌ تمام‌ اصول‌ اسلام‌ نباشند اینها نمی‌توانند انجمن‌ اسلامی‌ تشكیل ‌بدهند یا اسلام‌ را بخواهند پیاده‌ بكنند و یك‌ بعد دیگر اخلاق‌ اسلامی‌ است‌ چه‌ بسا اشخاصی ‌عقاید اسلامی‌ را به‌ حسب‌ واقع‌ هم‌ تا حدودی‌ دارند لیكن‌ اخلاق‌ اسلامی‌ را ندارند و با این‌ تعبیراخلاق‌ جزوی‌ از اسلام‌ و بخشی‌ از آن‌ است‌ كه‌ همانند سایر بخشها اهمیت‌ دارد و صرفاً یك‌ امرحاشیه‌ای‌ نیست‌ كه‌ رعایت‌ یا عدم‌ رعایت‌ آن‌ به‌ عهده‌ خود ما گذاشته‌ شده‌ باشد و جزو مسائل ‌مباح‌ محسوب‌ گردد. اگر چه‌ اسلام‌ از قسمتهای‌ مختلف‌ (احكام‌ عقاید و اخلاقیات‌ ) تشكیل‌ شده‌ است‌ اما این‌ مسئله‌ حاكی‌ از این‌ نیست‌ كه‌ این‌ بخشها به‌ هم‌ ربطی‌ ندارند بلكه‌ ما عقیده‌ داریم‌ این ‌بخشها جدایی‌ ناپذیر و در رابطه‌ با هم‌ هستند چرا كه‌ بقول‌ حضرت‌ امام‌ ره‌ : اسلام‌ احكام ‌اخلاقیش‌ هم‌ سیاسی‌ است‌ .« الله‌ ولی‌ الذین‌ امنوا یخرجهم‌ من‌ الظلمات‌ الی‌ النور » و آنكه ‌خداوند تبارك‌ و تعالی‌ ولی‌ او بوده‌ و او را از ظلمات‌ خارج‌ ساخته‌ است‌ دیگر مرتكب‌ گناه ‌نمیشود غیبت‌ نمیكند تهمت‌ نمیزند به‌ برادر ایمانی‌ كینه‌ و حسد نمی‌ورزد و در قلب‌ خویش ‌احساس‌ نورانیت‌ كرده‌ بدنیا و مافیها ارج‌ نمی‌نهد . به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ كه‌ تاكید می‌نمائیم‌ باید به ‌مسائل‌ اخلاقی‌ باور پیدا كنیم‌ تا انشاءالله‌ مشوق‌ و محرك‌ ما در تهذیب‌ و اصلاح‌ خودمان‌ باشد.
● انگیزه‌ اخلاق‌ از نظر قرآن‌:
در مواردی‌ از قرآن‌ مشاهده‌ میشود كه‌ هدفها را پاداشهای‌ اخروی‌ قرار داده‌ در سوره‌ توبه‌ می‌فرماید: «در بخش‌ اول‌ بهشت‌ و در بخش‌ دوم‌ عذاب‌ الیم‌ را محرك‌ و انگیزه‌ قرار داده‌ است‌».
●اخلاق‌ در پرتو معارف‌ الهی‌:
این‌ روش‌ نه‌ در اخلاق‌ گذشته‌ یونانیان‌ وجود دارد و نه‌ در كتب‌ آسمانی‌ انبیای‌ سلف‌ نام‌ و نشانی‌از آن‌ برده‌ شده‌ است‌ فقط از ویژگیهای‌ قرآن‌ است‌ و آن‌ تربیت‌ انسان‌ در پرتو معارف‌ است‌ و به‌طور اساسی‌ رذایل‌ اخلاقی‌ را ریشه‌كن‌ می‌گرداند . در روش‌ اول‌ هدف‌ اساسی‌ وصول‌ به‌ عزت‌ وشوكت‌ و یا اجتناب‌ و دوری‌ از ترس‌ و تهدید بوده‌ است‌ . خداوند متعال‌ هر دو علت‌ نهایی‌ را به‌خود نسبت‌ داده‌ می‌فرماید:« همانا شوكت‌ و عزت‌ همه‌اش‌ از آن‌ خداست‌». و باز می‌فرماید:«قوت‌ و قدرت‌ همگی‌ از آن‌ خداست». با توجه‌ به‌ این‌ دو آیه‌ همه‌ عوامل‌ زیربنای‌ اخلاق‌ از نظرروش‌ اول‌ بطور كلی‌ از بین‌ میرود زیرا نه‌ به‌ كسی‌ امیدوار خواهد بود و نه‌ از كسی‌ هراس‌ خواهدداشت‌ . در نتیجه‌ رذایل‌ اخلاقی‌ همانند ریا كاری‌ و سمعه‌ و ترس‌ از دیگران‌ و امیدوار بودن‌ به‌افراد خود بخود از بین‌ خواهد رفت‌ بنابراین‌ وقتی‌ این‌ دو اصل‌ برای‌ كسی‌ بصورت‌ علمی‌ و یقینی‌در آمده‌ باشد بناچار همه‌ زشتی‌ و بدیها از او فاصله‌ گرفته‌ به‌ تدریج‌ خود را به‌ زیور تقوا و ایمان‌ به‌ خدا آراسته‌ خواهد ساخت‌ . از همه‌ موجودات‌ استقلال‌ برچیده‌ شده‌ و برای‌ هیچیك ‌استقلالی‌ از نظر وجودی‌ متصور نخواهد بود و تنها موجودی‌ كه‌ به‌ طور مستقل‌ مورد توجه‌ قرار خواهد گرفت‌ پروردگار متعال‌ خواهد بود و همه‌ بتها فرو خواهند ریخت‌ در نتیجه‌ همه‌ كرنشها وخضوعها در برابر غیر خدا از بین‌ خواهد رفت‌ . ناگفته‌ نماند كه‌ روش‌ سوم‌ از نظر زیربنایی‌ با آن‌ دو روش‌ فرق‌ فاحشی‌ دارد. در روش‌ سوم‌ زیر بنایش‌ برمحبت‌ و شوق‌ بنده‌ نسبت‌ به‌ پروردگار متعال ‌استوار است‌. و باز ناگفته‌ نماند كه‌ در پرتو عشق‌ و محبت‌ اعمال‌ و رفتاری‌ را میتوان‌ بوجود آوردكه‌ هرگز نمیتوان‌ چنین‌ اعمال‌ را در پرتو منطق‌ عقل‌ انجام‌ داد.
توضیح‌ آنكه‌ در روش‌ سوم‌ غرض‌«ابتغاء مرضات‌ الل» است‌ نه‌ تحصیل‌ فضایل‌ انسانی‌ و راه‌ وصول‌ آن‌ اینچنین‌ است‌ : ایمان‌ بنده ‌وقتی‌ فوران‌ و غلیان‌ یابد و در پرتو مراقبه‌ و محاسبه‌ همه‌ وجودش‌ در یاد خدا و ذكر خدا باشد بتدریج‌ این‌ ارتباط قویتر شده‌ از دیگران‌ بریده‌ به‌ خدا پیوند و اتصال‌ خواهد یافت‌ در نتیجه‌ خدا را عبادت‌ كرده‌ در خدمت‌ او خواهد بود با او بوده‌ و همه‌ وجودش‌ او خواهد بود چنین‌ انسانی‌ به‌هر چه‌ بنگرد اول‌ خدا و در وسط و آخر خدا را خواهد دید چنانچه‌ علی‌ (ع‌) می‌فرمود: به‌ هر چه‌بنگرم‌ در آغاز و وسط و آخر آن‌ رخ‌ زیبای‌ او را می‌بینم‌ این‌ نوع‌ ایمان‌ و پیوند موجب‌ خواهد شدكه‌ به‌ هر چه‌ بنگرد و به‌ هر جا كه‌ رود در خدمت‌ الله‌ خواهد بود.
«اینما تولوا فثم‌ وجه‌ الله» به‌ هركجا كه‌ رو كنید در آنجا رخ‌ و چهره‌ پروردگار نمایان‌ می‌گردد چنین‌ فردی‌ از نظر دركی‌ و عملی ‌دگرگون‌ خواهد شد اما از نظر دركی‌ دگرگونی‌ در او حاصل‌ خواهد شد زیرا پس‌ از وصول‌ به‌ این ‌مرحله‌ همه‌ موجودات‌ استقلال‌ و قوام‌ خود را از دست‌ داده‌ و اساساً وجودی‌ ندارند تا به‌ آنان ‌توجه‌ و عنایتی‌ حاصل‌ گردد. و از نظر عملی‌ هم‌ تغییر رفتار پیدا می‌كند زیرا ایمان‌ قوی‌ او را به‌خدا رهنمون‌ شده‌ همه‌ رفتارهایش‌ بر محور دوستی‌ و محبت‌ با خدا دور میزند چنین‌ فردی‌ تنها یك‌ چیز می‌بیند و به‌ خاطر همان‌ چیز پویایی‌ و تحرك‌ دارد در نتیجه‌ نه‌ به‌ دنیا و نه‌ به‌ آخرت‌ كاری ‌نخواهد داشت‌ و دنیا و آخرت‌ او خدا خواهد بود و چنین‌ فردی‌ در اثر این‌ ارتباط رنگ‌ جاودانگی ‌به‌ خود خواهد گرفت‌. «كل‌ من‌ علیها فان‌ ویبقی‌ وجه‌ ربك‌ ذوالجلال‌ و الاكرام‌» (همه‌ فانی‌خواهند شد و تنها وجه‌ پروردگارت‌ باقی‌ خواهد ماند) و چنین‌ انسان‌ والایی‌ چون‌ هدفش‌ وجه ‌پروردگار است‌ جاودانه‌ باقی‌ خواهد ماند.●الگوی‌ اخلاقی‌ اسلام‌:
نكته‌ مهم‌ دیگری‌ كه‌ ضرورت‌ تحصیل‌ آگاهی‌ و معرفت‌ و وجود تعلیم‌ و تعلم‌ جدی‌ در زمینه ‌اخلاقی‌ را روشن‌ می‌سازد عظمت‌ هدفی‌ است‌ كه‌ در تعالیم‌ اسلامی‌ از سازندگی‌ اخلاقی‌ تعقیب ‌میشود چه‌ هدف‌ از تربیت‌ اخلاقی‌ در اسلام‌ تنها این‌ نیست‌ كه‌ شخص‌ پاره‌ای‌ آداب‌ ظاهری‌ را فرا گرفته‌ و یا برخی‌ فضایل‌ سطحی‌ و ظاهری‌ را در خود ایجاد كند بلكه‌ هدف‌ نهایی‌ از سازندگی ‌اخلاقی‌ و معنوی‌ در مكتب‌های‌ آسمانی‌ عموماً و در مكتب‌ اسلام‌ خصوصاً چنان‌ با عظمت ‌حساس‌ و متعالی‌ است‌ كه‌ هرگز و در تحت‌ هیچ‌ شرایطی‌ نمی‌توان‌ با انواع‌ جهالت‌ها ساده ‌اندیشیها و سطحی‌نگریها بی‌ آنكه‌ شخص‌ از عمق‌ فكری‌ و معنوی‌ لازم‌ برخوردار گردد به‌ آن‌ دست‌ یافت ‌از اینرو تفاوت‌ بسیاری‌ هست‌ بین‌ الگوهای‌ اخلاقی‌ و معنوی‌ اسلام‌ و آنچه‌ در عرف‌ و اجتماع ‌بعنوان‌ تیپ‌ مقدس‌ ماب‌ معروف‌ خاص‌ و عام‌ است‌ .
این‌ قبیل‌ افراد كه‌ تنها به‌ ظاهر آداب‌ شرع ‌توجه‌ كرده‌ و از فضایل‌ به‌ دسته‌ خاصی‌ آنهم‌ بصورت‌ صوری‌ و سطحی‌ بسنده‌ می‌كنند هرگز الگوهای‌ مطلوب‌ اخلاق‌ اسلامی‌ نبوده‌ و نمی‌توانند باشند اینان‌ به‌ جهت‌ بی‌بهره‌ بودن‌ از فضایل‌ وكمالات‌ اساسی‌ و محرومیت‌ از عمق‌ معنوی‌ لازم‌ نتوانسته‌اند اهداف‌ تربیتی‌ و معنوی‌ اسلام‌ را بطور هماهنگ‌ و بصورت‌ عمیق‌ در وجود خود پیاده‌ كنند بلكه‌ به‌ جهت‌ یك‌ جانبه‌ نگری‌ و تك‌بعدی‌ بودن‌ فرسنگ‌ها از انسان‌ نمونه‌ اسلام‌ كه‌ شخصیتی‌ چند بعدی‌ عمیق‌ و همه‌ جانبه‌ دارد فاصله‌ دارند اساسی‌ترین‌ عنصری‌ كه‌ شخصیت‌ معنوی‌ این‌ قبیل‌ افراد ظاهراً با تقوی‌ فاقد آنست ‌همان‌ عنصر آگاهی‌ و معرفت‌ است‌ فقدان‌ علم‌ و آگاهی‌ در این‌ افراد سبب‌ میشود نارسائی‌ فكری‌ بركل‌ شخصیت‌ آنها سایه‌ افكند و از آنها انسانهای‌ سطحی‌ و جمودی‌ بسازد كه‌ هیچ‌ انسان‌ آگاه‌ و بیداری‌ حاضر نیست‌ آنانرا بعنوان‌ الگوی‌ تربیتی‌ خویش‌ بپذیرد یا آرزوی‌ شباهت‌ به‌ آنها را در دل ‌داشته‌ باشد.
الگوی‌ اخلاقی‌ اسلام‌ انسان‌ وارسته‌ و به‌ كمال‌ پیوسته‌ایست‌ كه‌ علاوه‌ بر ظاهر از نظرباطن‌ نیز به‌ تصفیه‌ای‌ كامل‌ نائل‌ آمده‌ و دلش‌ روشن‌ به‌ نور معرفت‌ است‌ هدف‌ از تربیت‌ اخلاقی ‌در اسلام‌ افزایش‌ مراتب‌ و درجات‌ قلبی‌ در سایه‌ معرفت‌ الهی‌ است‌ تا شخص‌ شایستگی‌ لازم ‌برای‌ تقرب‌ به‌ خدا را پیدا كند از اینرو تعلیمات‌ اخلاقی‌ باید در جهت‌ نیل‌ به‌ این‌ هدف‌ متعالی ‌قرار گیرد و از هر نوع‌ سطحی‌نگری‌ و ظاهرگرائی‌ مصون‌ ماند تا به‌ جای‌ تربیت‌ مقدس‌ مابان ‌جمود، انسانهای‌ شایسته‌ آگاه‌ و عمیقی‌ تربیت‌ شوند كه‌ هم‌ از لحاظ بینش‌ و معرفت‌ و هم‌ از لحاظ عمل‌ در سطح‌ والائی‌ از كمالات‌ قرار گیرند و گرنه‌ تنها توجه‌ به‌ جهات‌ عملی‌ و بی‌توجهی‌ به‌ نقش ‌و اهمیت‌ علم‌ و بصیرت‌ كه‌ آنهمه‌ در اسلام‌ به‌ آن‌ تاكید شده‌ است‌ از آفات‌ بزرگ‌ تعلیم‌ و تربیت ‌دینی‌ و اخلاقی‌ است‌ كه‌ اگر بطور جدی‌ با آن‌ مبارزه‌ نشود سبب‌ خواهد شد انسانهای‌ یك‌ بعدی‌سطحی‌ و متحجرالفكری‌ بار آیند كه‌ از كمال‌ لایق‌ انسانی‌ و ارزشهای‌ متعالی‌ اسلامی‌ فرسنگها فاصله‌ دارند اینان‌ نه‌ تنها خود از رسیدن‌ به‌ كمال‌ باز می‌مانند بلكه‌ با مقدس‌ مابیها و تعصبات ‌احمقانه‌ تیشه‌ بر ریشه‌ اسلام‌ زده‌ و دیگران‌ را از دین‌ و آئین‌ الهی‌ گریزان‌ می‌سازند از اینرو پیشوایان‌ آسمانی‌ از دست‌ این‌ گروه‌ از متعبدین‌ جاهل‌ دردمندانه‌ شكوه‌ كرده‌ و آنانرا در ردیف‌ عالمان‌ فاسد و بی‌ حیا وسیله‌ شكست‌ اسلام‌ معرفی‌ نموده‌اند. امام‌ صادق‌ (ع‌) فرمود: «دو طایفه‌كمر مرا شكستند: عالم‌ فاسد و بی‌ حیا و جاهل‌ مقدس‌ ماب‌ اولی‌ مردم‌ را از علم‌ خویش‌ با فساد وپرده‌ دری‌ باز می‌دارد و دومی‌ آنان‌ را از عبادت‌ به‌ جهت‌ جهالت‌ خویش‌ گریزان‌ میسازد. و ازسخنان‌ امام‌ علی‌ (ع‌)است‌ كه‌ : بپرهیز از متعبدین‌ جاهل‌ (مقدس‌ ماب‌) و از دانشمندان‌ بد كاره‌ كه‌ آنان‌ هیزم‌ هر آتشی‌ هستند.
●كاركرد علم‌ اخلاق‌:
علم‌ اخلاق‌ حد هر یك‌ از آن‌ فروع‌ را برایت‌ بیان‌ می‌كند و از دو طرف‌ افراط و تفریط جدایش‌می‌سازد و می‌گوید: كدام‌ یك‌ خوب‌ و جمیل‌ است‌ و نیز راهنمائیت‌ می‌كند كه‌ چگونه‌ می‌توانی‌ از دو طریق‌ علم‌ و عمل‌ آن‌، خلق‌ خوب‌ و جمیل‌ را در نفس‌ خود ملكه‌ سازی‌؟ طریق‌ علمیش‌ این‌است‌ كه‌ به‌ خوبیهای‌ آن‌ اذعان‌ و ایمان‌ پیدا كنی‌ و طریق‌ عملیش‌ این‌ است‌ كه‌ آنقدر آن‌ را تكراركنی‌ تا در نفس‌ تو رسوخ‌ یابد و چون‌ نقشی‌ كه‌ در سنگ‌ می‌كنند ثابت‌ گردد. مثلا یكی‌ از رذایل ‌اخلاقی‌ كه‌ گفتیم‌ در مقابل‌ فضیلتی‌ قرار دارد رذیله‌ جبن‌ و بزدلی‌ است‌ در مقابل‌ فضیلت‌ شجاعت‌ اگر بخواهی‌ این‌ رذیله‌ را از دل‌ بیرون‌ كنی‌ باید بدانی‌ كه‌ این‌ صفت‌ وقتی‌ صفت‌ ثابت‌ در نفس‌می‌شود كه‌ جلو نفس‌ را در ترسیدن‌ آزاد بگذاری‌ تا از هر چیزی‌ بترسد و ترس‌ همواره‌ از چیزی‌ به‌ دل‌ می‌افتد كه‌ هنوز واقع‌ نشده‌ است‌ در اینجا باید به‌ خود بقبولانی‌ كه‌ آدم‌ عاقل‌ هرگز بدون‌ مرجح ‌میان‌ دو احتمال‌ مساوی‌ ترجیح‌ نمی‌دهد مثلا احتمال‌ می‌دهی‌ امشب‌ دزد به‌ خانه‌ات‌ بیاید واحتمال‌ هم‌ می‌دهی‌ كه‌ نیاید و این‌ دو احتمال‌ از نظر قوت‌ و ضعف‌ مساوی‌اند و با اینكه‌ مساوی‌ هستند تو چرا جانب‌ آمدنش‌ را بدون‌ جهت‌ ترجیح‌ میدهی‌ و از ترجیح‌ آن‌ دچار ترس‌ می‌شوی‌ با اینكه‌ این‌ ترجیح‌ بدون‌ مرجح‌ است‌ و اگر این‌ طرز فكر را در خودت‌ تكرار كنی‌ و نیز عمل‌ بر طبق‌آن‌ را هم‌ تكرار كنی‌ هر كاری‌ كه‌ از آن‌ ترس‌ داری‌ اقدام‌ بكنی‌ این‌ صفت‌ زشت‌ یعنی‌ صفت‌ ترس‌از دلت‌ زایل‌ می‌شود و همچنین‌ هر صفت‌ دیگری‌ كه‌ بخواهی‌ از خود دور كنی‌ و یا در خود ایجادكنی‌ راه‌ اولش‌ تلقین‌ عملی‌ و راه‌ دومش‌ تكرار عملی‌ است‌.
●منشأهای‌ اخلاق‌ آدمی‌:
این‌ علم‌ اخلاق‌ بعد از فحص‌ و بحثهایش‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌: كه‌ اخلاق‌ آدمی‌ (هر چند كه‌ از نظرعدد بسیار است‌ ولی‌ منشأ همه‌ خلقهای‌ وی‌) سه‌ نیروی‌ عمومی‌ است‌ كه‌ در آدمی‌ وجود دارد واین‌ قوای‌ سه‌گانه‌ است‌ كه‌ نفس‌ را بر می‌انگیزد تا درصدد به‌ دست‌آوردن‌ و تهیه‌ علوم‌ علمی‌ شود علومی‌ كه‌ تمامی‌ افعال‌ نوع‌ بشر به‌ آن‌ علوم‌ منتهی‌ شده‌ و بدان‌ مستند می‌گردد و این‌ قوای‌ سه‌گانه ‌عبارت‌ است‌ از: قوه‌ شهویه‌ ، غضبیه‌ ،نطقیه‌ فكری‌.
همان‌ طور كه‌ گفته‌ شد تمامی‌ اعمال‌ و افعال‌ صادره‌ از انسان‌ یا از قبیل‌ افعالی‌ است‌ كه‌ به‌ منظور جلب‌ منفعت‌ انجام‌ میشود مانند خوردن‌،نوشیدن‌،و پوشیدن‌. و امثال‌ آن‌ و یا از قبیل‌ افعالی‌ است‌ كه‌ به‌ منظور دفع‌ ضرر انجام‌ میشود مانند دفاع‌ آدمی‌ از جان‌ و عرض‌ و مالش‌ و امثال‌ آن‌ كه‌ مبدأ صدور آنها قوه‌ غضبیه‌ است‌ همچنانكه‌ مبدأ صدور دسته‌ اول‌ قوه‌ شهویه‌ است‌ و یا از قبیل‌ افعالی ‌است‌ كه‌ ناشی‌ از تصویر و تصدیق‌ فكری‌ است‌ مانند برهان‌ چیدن‌ و استدلال‌ درست‌ كردن ‌(كه‌البته‌ هیچ‌ فعلی‌ از افعال‌ دو دسته‌ قبلی‌ هم‌ نیست‌، مگر آنكه‌ آدمی‌ قبل‌ از انجامش‌ در ذهن‌ خود این ‌افعال‌ را انجام‌ میدهد، یعنی‌ برای‌ هر كاری‌ مصالحی‌ كه‌ در آن‌ كار هست‌ با مفاسد آن‌ می‌سنجد وسبك‌ و سنگین‌ می‌كند و سرانجام‌ یكی‌ از دو طرف‌ را می‌چربد آنگاه‌ آن‌ عمل‌ را در خارج‌ انجام‌می‌دهد.) كه‌ این‌ گونه‌ افعال‌ ذهنی‌ ناشی‌ از قوه‌ نطقیه‌ فكری‌ است‌.
●معیار فضیلت‌ اخلاقی‌ :
یكی‌ از مسایل‌ اساسی‌ در فلسفه‌ اخلاق‌ اینست‌ كه‌ ملاك‌ و معیار فضیلت‌ اخلاقی‌ چیست‌ و چگونه ‌میتوان‌ فعل‌ اخلاقی‌ را از فعل‌ طبیعی‌ باز شناخت‌ به‌ تعبیر دیگر با توجه‌ به‌ چه‌ ملاكی‌ است‌ كه ‌میتوان‌ فعلی‌ را فعل‌ اخلاقی‌ دانست‌ بعضی‌ عملی‌ را فعل‌ اخلاقی‌ دانسته‌اند كه‌ از روی ‌خودخواهی‌ نباشد و به‌ انگیزه‌ دیگر خواهی‌ صورت‌ پذیرد بعضی‌ دیگر ملاك‌ فعل‌ اخلاقی‌ را دراین‌ دانسته‌اند كه‌ از وجدان‌ انسان‌ سرچشمه‌ بگیرد و برخی‌ عقلی‌ بودن‌ فعل‌ را لازمه‌ اخلاقی‌ بودن‌ آن‌ معرفی‌ كرده‌اند. آنچه‌ مسلم‌ است‌ این‌ است‌ كه‌ فعلی‌ را میتوان‌ اخلاقی‌ نامید كه‌ انسان‌ را دررسیدن‌ به‌ كمال‌ لایق‌ وی‌ یاری‌ كند یعنی‌ هر فعل‌ و صفتی‌ بهر اندازه‌ كه‌ انسان‌ را در رسیدن‌ به‌كمال‌ نهائی‌ یاری‌ كند یا زمینه‌ را برای‌ رسیدن‌ به‌ آن‌ فراهم‌ آورد بهمان‌ اندازه‌ از ارزش‌ اخلاقی‌برخوردار است‌ بنابراین‌ میتوان‌ چنین‌ نتیجه‌ گرفت‌ كه‌ چون‌ كمال‌ انسان‌ امری‌ واقعی‌ و صفتی‌ وجودی‌ است‌ لذا افعال‌ و صفاتی‌ كه‌ بین‌ آنها و كمال‌ نهائی‌ رابطه‌ علی‌ و معلولی‌ وجود داشته‌ باشد یعنی‌ آن‌ افعال‌ و صفات‌ علت‌هایی‌ برای‌ نیل‌ به‌ كمال‌ نهایی‌ باشند و بین‌ آنها و كمال‌ نهایی‌ رابطه‌ای ‌واقعی‌ و ذاتی‌ وجود داشته‌ باشد آن‌ افعال‌ و صفات‌ دارای‌ ارزش‌ اخلاقی‌ بوده‌ و در ردیف‌ فضایل‌ اخلاقی‌ محسوب‌ می‌گردند.
بنابراین‌ در فلسفه‌ اخلاق‌ اسلامی‌ فضیلت‌ فعل‌ و صفتی‌ را گویند كه‌ یاخود مستقیما انسان‌ را در مراتب‌ قرب‌ بالاتر برد یا زمینه‌ را برای‌ این‌ سیر فراهم‌ آورد از اینرو اگرعملی‌ بظاهر صالح‌ و شایسته‌ بنظر آید ولی‌ اگر از نظر نتیجه‌ نهایی‌ انسان‌ را به‌ كمال‌ نهایی‌ نزدیك ‌نگرداند از نظر اسلام‌ فاقد ارزش‌ اخلاقی‌ است‌ زیرا بطوریكه‌ گفته‌ شد در اسلام‌ روح‌ ارزشهای ‌اخلاقی‌ را قرب‌ بخدا تشكیل‌ میدهد و ارزش‌ هر یك‌ از افعال‌ انسانی‌ به‌ تناسب‌ مساعدتی‌ است‌ كه ‌آن‌ عمل‌ در رسانیدن‌ انسان‌ به‌ آن‌ كمال‌ نهایی‌ دارد.●فرق‌ ادب‌ و اخلاق‌ :
علامه‌ طباطبایی‌ (ره‌) می‌فرماید: ادب‌ عبارت‌ از هئیت‌ زیبا و پسندیده‌ای‌ است‌ كه‌ طبع‌ و سلیقه ‌اینطور شایسته‌ میداند كه‌ هر عمل‌ مشروعی‌ چه‌ دینی‌ مانند دعا و چه‌ غیر آن‌ مثل‌ مشروع‌ عقلی ‌همانند دیدار دوستان‌ طبق‌ آن‌ هئیت‌ زیبا و رسا انجام‌ گیرد . بعبارت‌ دیگر ادب‌ عبارت‌ است‌ ازظرافت‌ عمل‌ و پر واضح‌ است‌ كه‌ عمل‌ وقتی‌ ظریف‌ و زیبا جلوه‌گر میشود كه‌ اولا مشروع‌ بوده ‌باشد پس‌ در ظلم‌ و دروغ‌ و خیانت‌ و كارهای‌ قبیح‌ ادب‌ معنایی‌ ندارد و ثانیا عمل‌ اختیاری‌ باشد یعنی‌ ممكن‌ باشد كه‌ آنرا در چند هئیت‌ و شكل‌ به‌ انجام‌ برساند ولی‌ شخص‌ به‌ اختیار خود آنرا به ‌وجهی‌ زیبا و رسا انجام‌ میدهد بعنوان‌ مثال‌ در اسلام‌ آمده‌ است‌ كه‌ مسلمانان‌ رعایت‌ ادب‌ را كرده ‌پیش‌ از شروع‌ به‌ خوردن‌ غذا بسم‌ الله‌ می‌گویند و در پایان‌ نیز حمد و سپاس‌ خدای‌ را به‌ جامی‌آورند. پس‌ در مفهوم‌ و معنای‌ ادب‌ كه‌ عبارت‌ از حسن‌ و ظرافت‌ عمل‌ است‌ اختلافی‌ وجود ندارد و لیكن‌ تطبیق‌ مصادیق‌ ادب‌ به‌ اعتبار اختلاف‌ اقوام‌ و ملل‌ در مصداق‌ عمل‌ حسن‌ اختلاف ‌وجود دارد و این‌ اختلاف‌ از جهت‌ اختلافی‌ است‌ كه‌ در تشخیص‌ كار نیك‌ از بد دارند .
مثلا چه ‌بسا چیزهایی‌ كه‌ در نزد قومی‌ از آداب‌ بشمار میرود و حال‌ آن‌ كه‌ در نزد سایر اقوام‌ ادب‌ نیست ‌شاید برخی‌ اینطور تصور كنند كه‌ اخلاق‌ و آداب‌ یكی‌ است‌ و حال‌ آنكه‌ چنین‌ نیست‌ زیرا اخلاق‌عبارت‌ است‌ از ملكات‌ راسخه‌ در روح‌ و در حقیقت‌ وصفی‌ است‌ از اوصاف‌ روح‌ ولی‌ آداب ‌عبارت‌ است‌ از هئیتهای‌ زیبای‌ مختلفی‌ كه‌ اعمال‌ صادره‌ از آدمی‌ متصف‌ بدان‌ می‌گردد و اعمال ‌آدمی‌ نحوه‌ صدورش‌ بستگی‌ به‌ صفات‌ مختلف‌ روحی‌ دارد و بین‌ این‌ دو قسم‌ اتصاف‌ یعنی ‌اتصاف‌ روح‌ به‌ اخلاقیات‌ و اتصاف‌ عمل‌ به‌ آداب‌ فرق‌ بسیاری‌ است‌ پس‌ معلوم‌ شد كه‌ آداب ‌ناشی‌ از اخلاق‌ است‌ . هدف‌ اسلام‌ سر و سامان‌ دادن‌ به‌ جمیع‌ جهات‌ زندگی‌ انسانی‌ است‌ و هیچ‌ یك‌ از شؤون‌ انسانیت‌ نه‌ كم‌ و نه‌ زیاد نه‌ كوچك‌ و نه‌ بزرگ‌ را از قلم‌ نینداخته‌ از این‌ جهت‌ سر تاپای‌ زندگی‌ را دارای‌ ادب‌ نموده‌ و برای‌ هر عملی‌ از اعمال‌ زندگی‌ هئیت‌ زیبایی‌ ترسیم‌ كرده‌ كه‌ ازغایت‌ حیات‌ و زندگی‌ حكایت‌ میكند .
پس‌ از نظر دین‌ اسلام‌ هیچ‌ غایتی‌ برای‌ حیات‌ جز توصیه‌ خدای‌ سبحان‌ در مرحله‌ اعتقاد و عمل‌ نیست‌ به‌ این‌ معنا كه‌ اسلام‌ كمال‌ انسانیت‌ و غرض‌ نهایی ‌زندگیش‌ را این‌ میداند كه‌ معتقد شود به‌ اینكه‌ برای‌ او معبودی‌ است‌ كه‌ هر چیزی‌ را او آفریده‌ و برگشت‌ هر چیزی‌ بسوی‌ اوست‌ آنگاه‌ پس‌ از تحصیل‌ چنین‌ اعتقادی‌ در مجرای‌ زندگی‌ قدم‌ نهاده ‌هر عملی‌ را كه‌ انجام‌ میدهد یك‌ به‌ یك‌ حكایت‌ از عبودیت‌ او و از اینكه‌ هر چیزی‌ بنده‌ خدای‌سبحان‌ است‌ بنماید و به‌ همین‌ وسیله‌ توحید پروردگار در ظاهر و باطنش‌ سرایت‌ نموده‌ و خلوص ‌در بندگی‌ و عبودیتش‌ از اقوال‌ و افعال‌ از همه‌ حركات‌ و سكناتش‌ ظاهر گردد. و به‌ طور خلاصه ‌اینكه‌ ادب‌ الهی‌ همانا عمل‌ را بر هئیت‌ توحیدی‌ انجام‌ دادن‌ است‌.
●رابطه‌ تربیت‌ و اخلاق‌:
اخلاق‌ بنا به‌ ترتیب‌ عبارتست‌ از مجموعه‌ ملكات‌ نفسانی‌ و صفات‌ و خصائص‌ روحی‌. اخلاق‌ دراین‌ معنا یكی‌ از ثمرات‌ تربیت‌ بلكه‌ مهمترین‌ ثمره‌ آن‌ است‌ بر این‌ اساس‌ تربیت‌ فعلی‌ است‌ كه ‌اخلاق‌ حاصل‌ آن‌ است‌ اگر چه‌ تمامی‌ آن‌ نیست‌ پرورش‌ استعدادهای‌ فكری‌ و ذهنی‌ و ذوقی‌ وغیره‌ كه‌ همگی‌ در دایره‌ تربیت‌ و از موضوعات‌ آن‌ هستند به‌ جهت‌ اینكه‌ بطور مستقیم‌ با ملكات ‌نفسانی‌ و خصوصیات‌ اخلاقی‌ مرتبط نیستند جزو اخلاق‌ محسوب‌ نمی‌گردند مثلا پرورش‌ حافظه ‌و قدرت‌ استنتاج‌ و استعدادهای‌ هنری‌ و ذوقی‌ گرچه‌ در محدوده‌ تربیت‌ قرار می‌گیرند ولی‌ چون‌ مستقیماً با صفات‌ اخلاقی‌ مرتبط نیستند جزو اخلاق‌ محسوب‌ نمی‌گردند بنابراین‌ حاصل‌ و نتیجه‌تربیت‌ دایره‌ای‌ وسیع‌تر از صفات‌ و خصوصیات‌ اخلاقی‌ را در بر می‌گیرد ولی‌ چون‌ پرورش ‌استعدادهای‌ دیگر نیز بطور غیر مستقیم‌ در پرورش‌ اخلاقی‌ انسان‌ نقش‌ دارند لذا در علم‌ اخلاق‌ ازاین‌ مباحث‌ نیز بحثهائی‌ به‌ میان‌ می‌آید گرچه‌ این‌ قبیل‌ مباحث‌ مستقیماً مباحث‌ اخلاق‌ را تشكیل‌نمی‌دهند بلكه‌ بعنوان‌ مقدمه‌ای‌ ضروری‌ برای‌ تربیت‌ اخلاقی‌ مورد مطالعه‌ قرار می‌گیرند بعنوان ‌مثال‌ اگر كسی‌ از نظر ملكات‌ نفسانی‌ و اخلاقی‌ به‌ تهذیب‌ و تزكیه‌ بپردازد اما از نظر رشد فكری‌ وقدرت‌ درك‌ و تشخیص‌ ضعیف‌ و ناتوان‌ باقی‌ بماند طبیعی‌ است‌ كه‌ از تشخیص‌ درست‌ از نادرست‌ و حق‌ از باطل‌ و نیز حدود و ثغور وظائف‌ و بخصوص‌ مصادیق‌ رذایل‌ و فضایل‌ بازخواهد ماند مثلا كسی‌ را در نظر آورید كه‌ ملكه‌ حقیقت‌جوئی‌ در نفس‌ او مستقر شده‌ است‌ این ‌شخص‌ به‌ اقتضای‌ این‌ فضیلت‌ روحی‌ و اخلاقی‌ قصد پیروی‌ از حقایق‌ را دارد ولی‌ چون‌ درك ‌مصادیق‌ حقیقت‌ و اینكه‌ چه‌ چیز حق‌ است‌ و چه‌ چیز باطل‌ و یا چه‌ چیز مهم‌ است‌ و چه‌ چیز مهمتر و درك‌ ارزش‌ واقعی‌ اشیاء و امور و بالاخره‌ داشتن‌ بینشی‌ صائب‌ در مسائل‌ محتاج‌ نیروی ‌عقل‌ و قدرت‌ تشخیص‌ و تمیز است‌ در صورتی‌ كه‌ این‌ فرد فكری‌ خام‌ و ناپخته‌ و دركی‌ ضعیف‌ و ناتوان‌ داشته‌ باشد از این‌ امر مهم‌ باز خواهد ماند و در نتیجه‌ به‌ مطلوب‌ نهائی‌ كه‌ درك‌ حقایق‌ و پیروی‌ از آنهاست‌ توفیق‌ نخواهد یافت‌ . بنابراین‌ می‌توان‌ دریافت‌ كه‌ هر چند رشد و پرورش ‌استعدادهای‌ ذهنی‌ و فكری‌ ارتباط مستقیم‌ با اخلاق‌ ندارد و جزو ملكات‌ نفسانی‌ و اخلاقی‌محسوب‌ نمی‌گردد اما نمی‌توان‌ از نقش‌ حیاتی‌ آن‌ بعنوان‌ مقدماتی‌ ضروری‌ در خدمت‌ علم‌ اخلاق ‌غافل‌ ماند.
●رابطه‌ اخلاق‌ با ایمان‌:
بررسی‌ و مطالعه‌ در احادیث‌ و روایات‌ این‌ حقیقت‌ را آشكار می‌سازد كه‌ اصولا ایمان‌ در پرتو اخلاق‌ و سجایای‌ روحی‌ شكوفایی‌ پیدا می‌كند و هر قدر اخلاق‌ گسترده‌ باشد ایمان‌ نیز كاملترخواهد بود عكس‌ این‌ جریان‌ اینطور خواهد بود كه‌ هر قدر آدمی‌ از اصول‌ اخلاقی‌ بركنارتر باشد از ایمان‌ نیز به‌ دور خواهد بود. و بطور فشرده‌ اینكه‌ راه‌ وصول‌ به‌ ایمان‌ مشروط به‌ اخلاق‌ و ملایمت‌ است‌. برای‌ روشن‌ شدن‌ این‌ واقعیت‌ به‌ برخی‌ از روایات‌ و احادیث‌ اشاره‌ای‌ به‌ عمل ‌می‌آید:
در كتاب‌ اصول‌ كافی‌ در باب‌ رفق‌ امام‌ محمد باقر (ع‌) این‌ روایت‌ نقل‌ شده‌ است‌: ان‌ لكل‌ شی‌ءقفلا و قفل‌ الایمان‌ الرفق‌ «هر چیزی‌ را بست‌ و قفلی‌ است‌ و قفل‌ ایمان‌ رفق‌ است‌». كلمه‌ رفق ‌اینطور معنی‌ شده‌ است‌: یعنی‌ رفق‌ عبارت‌ است‌ از نرمی‌ و ملایمت‌ كه‌ فردی‌ در گفتار و كردار در ارتباط با مردم‌ داشته‌ باشد و این‌ نرمش‌ و سازگاری‌ در همه‌ احوال‌ مستمر و مداوم‌ باشد خواه‌ از مردم‌ نسبت‌ به‌ او رفتاری‌ تند و زننده‌ انجام‌ شده‌ باشد یا نه‌. پس‌ آنچه‌ كه‌ از این‌ روایت‌ استنباطمی‌گردد این‌ است‌ كه‌ شخص‌ ملایم‌ فردی‌ است‌ كه‌ در همه‌ حالات‌ رفتارش‌ با افراد شایسته‌ و غیرشایسته‌ توأم‌ با نرمش‌ و ملایمت‌ است‌.
در كتاب‌ اصول‌ كافی‌ در باب‌ مدارا كردن‌ چنین‌ آمده‌ است‌: قال‌ رسوا الله‌ (ص‌):«مداراه‌ الناس‌نصف‌ الایمان‌ والرفق‌ بهم‌ نصف‌ العیش‌».«مدارا كردن‌ با مردم‌ و سازگاری‌ با آنان‌ نیمی‌ از ایمان‌ و نیمی‌ از زندگی‌ است‌». از این‌ روایت‌ استفاده‌ به‌ عمل‌ می‌آید كه‌ اساساً اخلاق‌ بخشی‌ از ایمان ‌است‌ در روایت‌ قبلی‌ اخلاق‌ به‌ عنوان‌ عامل‌ بازدارنده‌ ایمان‌ تلقی‌ شده‌ بود و حال‌ آنكه‌ در این ‌روایت‌ خود اخلاق‌ برابر با نیمی‌ از ایمان‌ به‌ شمار آمده‌ است‌.
در اصول‌ كافی‌ از امام‌ محمد باقر (ع‌) نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ فرموده‌اند: «ان‌ اكمل‌ المؤمنین‌ ایماناً احسنهم‌ خلقاً».« كاملترین‌ افراد از نظر ایمان‌ ، نیكوترین‌ آنان‌ از نظر اخلاق‌ است‌«. از این‌ روایت‌هماهنگی‌ و همبستگی‌ بین‌ ایمان‌ و اخلاق‌ كاملتر استفاده‌ می‌شود یعنی‌: هر قدر اخلاق‌ سرشارتر باشد ایمان‌ نیز قویتر و استوارتر خواهد بود.
از امام‌ جعفر صادق‌ (ع‌) این‌ روایت‌ نقل‌ شده‌ است‌ :« هر كه‌ این‌ روحیات‌ اخلاقی‌ چهارگانه‌ را داشته‌ باشد ایمانش‌ كامل‌ خواهد بود اگر چه‌ گناهان‌ او از سر تا پایش‌ را فرا گرفته‌ باشد نقص‌ و كاستی‌ در او به‌ وجود نخواهد آورد اول‌ راستی‌ دوم‌ امانت‌ داری‌ سوم‌ حیا وشرم‌ چهارم‌ خوش‌اخلاقی‌«. نكته‌ ای‌ كه‌ نباید از آن‌ غفلت‌ كرد این‌ است‌ كه‌ ویژگیهای‌ چهارگانه‌ همه‌ جزو اصول‌ اخلاقی‌ به‌ شمار آمده‌ جالب‌تر اینكه‌ هر كه‌ این‌ روحیات‌ اخلاقی‌ چهارگانه‌ را دارا باشد اساساً ایمانش‌ كامل‌ خواهد بود. در خاتمه‌ این‌ بحث‌ باید این‌ واقعیت‌ را باور كرد كه‌ اساس‌ ایمان‌ و عامل ‌نگهدارنده‌ آن‌ اخلاق‌ است‌ پس‌ در پرتو اخلاق‌ ایمان‌ به‌ وجود می‌آید و در پرتوش‌ از آن‌ محافظت‌ می‌شود.
●رابطه‌ عقل‌ و اخلاق‌:
ابتدا باید این‌ نكته‌ را بررسی‌ كرد كه‌ عقل‌ در وجود انسان‌ چه‌ موقعیتی‌ را دارا می‌باشد پس‌ از روشن‌ شدن‌ این‌ نكته‌ به‌ این‌ موضوع‌ باید پرداخت‌ كه‌ اساساً رابطه‌ عقل‌ با سایر امكانات‌ روحی ‌مثل‌ اخلاق‌ چگونه‌ است‌ آیا بین‌ این‌ دو رابطه‌ای‌ وجود دارد و اگر رابطه‌ای‌ وجود دارد این‌ رابطه‌ ،رابطه‌ علت‌ و معلولی‌ است‌ یا نه‌ . در برخی‌ از روایات‌ رابطه‌ عقل‌ را با دین‌ به‌ طور رابطه‌ علت‌ و معلولی‌ بیان‌ می‌دارد .امام‌ جعفر صادق‌ (ع‌) در جمله‌ای‌ فرمودند: «من‌ كان‌ عاقلا كان‌ له‌ دین‌ و من‌كان‌ له‌ دین‌ دخل‌ الجنه‌». (هر كه‌ عقل‌ داشته‌ باشد بدون‌ تردید آیینی‌ خواهد داشت‌ و هر كه‌ آیینی‌داشته‌ باشد بدون‌ تردید به‌ بهشت‌ وارد خواهد شد. «اگر چنین‌ رابطه‌ای‌ بین‌ عقل‌ و اخلاق‌ نیزوجود داشته‌ باشد به‌ ناچار برای‌ وصول‌ به‌ اخلاق‌ نیك‌ باید به‌ پرورش‌ بنیادی‌ عقل‌ بپردازیم‌ زیراهر قدر علت‌ قدرت‌ و توانایی‌ بیشتری‌ را دارا باشد به‌ همان‌ نسبت‌ معلول‌ قویتر و استوارتر بوجود خواهد آمد یكی‌ از قوانین‌ فلسفی‌ به‌ نام‌ امكان‌ اشرف‌ این‌ واقعیت‌ را تأیید می‌نماید چون‌ طبق‌ این ‌قانون‌ فلسفی‌ اولین‌ معلول‌ كه‌ از پروردگار متعال‌ صادر گردیده‌ در عین‌ معلول‌ بودن‌ از نظر حیثیت‌ وجودی‌ و قدرت‌ و توانایی‌ كاملترین‌ موجود آفریده‌ شده‌ بود روی‌ این‌ مقدمه‌ چینی‌ می‌بایستی‌ برای‌ برخورداری‌ از روحیات‌ متعالی‌ در درجه‌ اول‌ باید به‌ پرورش‌ خرد و عقل‌ پرداخت‌ طبیعی ‌است‌ وقتی‌ علت‌ پرورده‌ باشد معلول‌ نیز قویتر و استوارتر به‌ وجود خواهد آمد. در خلال‌ احادیث‌ و روایات‌ به‌ برخی‌ از روایات‌ برخورد می‌كنیم‌ كه‌ طبق‌ محتوای‌ آنها عقل‌ در ارتباط با اخلاق‌ نقش‌علیت‌ را دارا می‌باشد.امام‌ جعفر صادق‌ (ع‌) می‌فرمود :« دعامه‌ الانسان‌ العقل‌ والعقل‌ منه‌ الفطنه‌ والفهم‌ والحفظ والعلم».«ستون‌ وجودی‌ انسان‌ عقل‌ است‌ و هوشمندی‌ و فهم‌ و حفظ و دانش‌ از عقل‌ سر چشمه‌ می‌گیرنند». پیامبر بزرگوار (ص‌) فرمود: « قوام‌ المرء عقله». « پایه‌ و اساس‌ وجودی‌ انسان‌ به‌ عقل‌ و خرد اوست‌». از این‌ روایات‌ به‌ خوبی‌ آشكار می‌گردد كه‌ وصول‌ به‌ كمالات‌ اخلاقی‌ تنها در پرتو نیروی‌خرد و عقل‌ امكان‌ پذیر است‌ و هر مقدار عقل‌ دچار ركود گردد به‌ همان‌ نسبت‌ امكان‌ رشد اخلاقی‌ ممتنع‌ خواهد بود. رسول‌ خدا (ص‌) در فرازی‌ دیگر می‌فرماید: « انما یدرك‌ الخیر كله‌ بالعقل‌».«همانا همه‌ نیكی‌ها و كمالات‌ در پرتو عقل‌ عاید انسان‌ می‌گردد». از طرف‌ دیگر مطالعه‌ و بررسی‌ آیات‌ قرآنی‌ همه‌ حاكی‌ از این‌ است‌ كه‌ همه‌ كمالات‌ برای‌ انسانهای‌ عاقل‌ تحقق‌ می‌یابد بعنوان‌ مثال‌ انسانهای‌ عاقل‌ اهل‌ بینش‌ و درك‌اند انسانهای‌ عاقل‌ از همه‌ آیات‌ الهی‌ كه‌ در همه‌ آسمانها و زمین‌ پراكنده‌ وجود دارد آنها را دیدار كرده‌ عامل‌ بیداری‌ و تذكرشان‌ می‌گردد. ناگفته‌ نماند كه‌ در تعبیرات‌ قرآنی‌ از انسانهای‌ عاقل‌ از كلمه‌ «اولواالالباب‌» استفاده‌ شده‌ است‌ فرق‌ عقل‌ ولب‌ این‌ است‌ كه‌ خرد در دوره‌ غیر تكاملی‌ بنام‌ عقل‌ نامیده‌ میشود ولی‌ وقتی‌ از صورت‌ ابتدایی‌ و قوه‌ بودن‌ خارج‌ گشته‌ بصورت‌ فعلیت‌ كلی‌ در آمده‌ باشد آن‌ را لب‌ گویند و لب‌ در لغت‌ به‌ معنای‌ عقل‌ خالص‌ آمده‌ است‌ . در كتاب‌ لغت‌ چنین‌ می‌نویسد: لب‌ به‌ عقلی‌ گفته‌ میشود كه‌ از ناخالصی‌ها درآمده‌ باشد. خداوند در سوره‌ بقره‌ می‌فرماید: «متذكر و بیدار نمی‌گردد مگر آنان‌ كه‌ جزو اولواالالباب‌ باشند» و در سوره‌ آل‌ عمران‌ می‌فرماید: « به‌ درستی‌ كه‌ در آفرینش‌ آسمانها و زمین‌ وگردش‌ شب‌ و روز نشانه‌هایی‌ برای‌ صاحبان‌ خرد وجود دارد ». اما بحث‌ در این‌ قسمت‌ كه‌ عقل‌ چگونه‌ و چسان‌ اخلاق‌ را به‌ وجود آورد باید متذكر شد كه‌ محتوای‌ برخی‌ از روایات‌ این‌ است‌ كه‌اساساً زیر بنای‌ اخلاق‌ وابسته‌ به‌ عقل‌ و خرد است‌ زیرا عقل‌ است‌ كه‌ آدمی‌ را از ارتكاب‌ اعمال ‌زشت‌ و رفتار ناپسندیده‌ باز می‌دارد. و به‌ عبارت‌ دیگر عقل‌ همانند پیامبر بیرونی‌ است‌ كه‌ انسان‌ها را از ارتكاب‌ اعمال‌ زشت‌ باز می‌دارد. علی‌ (ع‌) در جمله‌ای‌ می‌فرماید: «خردمند كسی‌ است‌ كه‌خود را از گناهان‌ بر حذر داشته‌ خود را از عیوب‌ پاك‌ سازد». علی‌ «ع» در فرازی‌ دیگر می‌فرماید:« خردمند كسی‌ است‌ كه‌ در پرتو عقلش‌ بر هواهای‌ نفسانی‌ پیروز گردد». در پایان‌ این‌ بحث‌ به‌این‌ نكته‌ وقوف‌ می‌یابیم‌ كه‌ برای‌ وصول‌ به‌ اخلاق‌ نیكو ناگزیریم‌ كه‌ از عقل‌ و خرد قوی‌ و توانایی ‌برخوردار باشیم‌ و فراموش‌ ننماییم‌ كه‌ پیامبر بزرگوار (ص‌) كه‌ خداوند درباره‌اش‌ فرمود :« همانا تو خود اخلاق‌ بس‌ نیكویی‌ را دارا می‌باشی‌». در رابطه‌ با عقل‌ و خرد نیز پیامبر بزرگوار (ص‌) عقل‌ كل‌ بودند.
●وجدان‌ اخلاقی‌:
تمام‌ افراد انسان‌ با اختلافاتی‌ كه‌ از نظر نژاد و رنگ‌ و عوامل‌ زیستی‌ و فرهنگی‌ دارند همه‌ و همه ‌بدون‌ استثنا به‌ طور فطری‌ برخی‌ از روحیات‌ انسانی‌ را دوست‌ داشته‌ به‌ آن‌ علاقمندند بعنوان‌ مثال‌ همه‌ مردم‌ دنیا شجاعت‌ و سخاوت‌ را دوست‌ دارند سیاه‌ وسفید و شرقی‌ و غربی‌ باسواد و بیسواد متمدن‌ و غیر متمدن‌ همه‌ در ابراز علاقه‌مندی‌ شریك‌ و یكسان‌ می‌باشند چنانچه‌ همه‌ افراد ازتبعیض‌ و ستم‌ نفرت‌ دارند اینگونه‌ صفات‌ كه‌ از چهارچوب‌ یادگیری‌ بركنار بوده‌ و انسانها به‌ طور فطری‌ به‌ آن‌ علاقه‌مند بوده‌ و یا نفرت‌ دارند وجدان‌ اخلاقی‌ گویند . هر انسانی‌ از ظلم‌ و ستم‌ انزجار داشته‌ از سخاوت‌ و شجاعت‌ خوشش‌ می‌آید. برخی‌ می‌گویند اصول‌ اخلاقی‌ كوششهایی‌است‌ كه‌ طبقه‌ قدرتمند و مرفه‌ جامعه‌ به‌ خاطر بهره‌كشی‌ و استعمار بیشتر از طبقه‌ محروم‌ و زحمتكش‌ بوجود آورده‌ است‌ و هدف‌ و غرض‌ این‌ بوده‌ كه‌ در پرتو این‌ اصول‌ اخلاقی‌ بهتر بتوانند به‌ اهداف‌ و امیال‌ سودجویانه‌ خود دست‌ یافته‌ محصول‌ رنج‌ دیگران‌ را بهتر چپاول‌ و یغما نمایند در پاسخ‌ باید گفت‌ راست‌ است‌ كه‌ افراد مادی‌ می‌كوشند از راه‌ اخلاق‌ سوء استفاده‌ كرده‌ خود را به‌ اهداف‌ مادی‌ برسانند ولی‌ این‌ سوء استفاده‌ نمی‌تواند دلیلی‌ بر این‌ باشد كه‌ اساساً اخلاق‌ ساخته‌ و پرداخته‌ این‌ طبقه‌ است‌ . این‌ مثل‌ آن‌ است‌ كه‌ كسی‌ بگوید عده‌ای‌ بر اساس‌ سودجویی‌ و استثمار ادعای‌ خدایی‌ كرده‌ مردم‌ را به‌ بندگی‌ دعوت‌ كردند و چون‌ چنین‌ است‌ پس‌ اصل اخدایی‌ وجود نداشته‌ و خداپرستی‌ محصول‌ فكری‌ عده‌ای‌ از افراد شیاد بوده‌ است‌ . سوء استفاده ‌و بهره‌ كشی‌ سودجویان‌ تنها در انحصار مسایل‌ اخلاقی‌ نمی‌باشد بلكه‌ انسانهای‌ مادی‌ برای‌ بهره‌گیری‌ و سودجویی‌ به‌ حوزه‌ و حریم‌ دین‌ و علم‌ و دانش‌ نیز تجاوز كرده‌اند . در طول‌ تاریخ‌ بشریت‌ افراد بیشماری‌ ادعای‌ خدایی‌ كرده‌ مردم‌ را به‌ عبادت‌ و بندگی‌ خود فرا خوانده‌اند . از همه‌ مهمتر اینكه‌ عده‌ای‌ از دنیا طلبان‌ ادیان‌ الهی‌ را مورد تحریف‌ قرار داده‌ حقایق‌ را كتمان‌ نموده‌ اصالت‌های‌ دینی‌ را تحریف‌ نموده‌اند. قرآن‌ كریم‌ در فرازی‌ به‌ این‌ واقعیت‌ تلخ‌ اشاره‌ كرده‌ می‌فرماید: «كلمات‌ و الفاظ را دگرگون‌ ساخته‌ در آن‌ تحریف‌ به‌ عمل‌ آورده‌اند». بنابراین‌ سوءاستفاده‌ در انحصار اخلاق‌ و علم‌ و دین‌ نمی‌باشد بلكه‌ انسانهای‌ سودجو خود انسانها را مورد تجاوز و هجوم‌ قرار داده‌ برای‌ وصول‌ به‌ اهداف‌ مادی‌ حقیقت‌ وجودی‌ انسانها را دگرگون‌ ساخته ‌آنان‌ را بصورت‌ مسخ‌ شده‌ در آورده‌اند ولی‌ همه‌ اینها نمی‌تواند دلیلی‌ بر این‌ باشد كه‌ اخلاق‌ اصالت‌ نداشته‌ ساخته‌ و پرداخته‌ بشریت‌ می‌باشد زیرا بدون‌ تردید در تمام‌ دوران‌ بشریت‌ انسانها از غریزه‌ جنسی‌ بطور غیر صحیح‌ استفاده‌ كرده‌ خود را به‌ مقاصد مادی‌ می‌رسانده‌اند ولی‌ با همه‌ اینها اصالت‌ غریزه‌ جنسی‌ و اینكه‌ آن‌ یكی‌ از تمایلات‌ واقعی‌ انسانهاست‌ غیر قابل‌ انكار است‌ .پس‌ سود جویی‌ عده‌ای‌ از انسانها در پرتو اخلاق‌ نمی‌تواند دلیل‌ بر عدم‌ اصالت‌ اصول‌ اخلاقی‌ باشد.●افراط، تفریط و تعدیل‌ در اخلاق‌:
از آنجایی‌ كه‌ ذات‌ آدمی‌ معجونی‌ است‌ كه‌ از این‌ قوای‌ سه‌ گانه‌ تركیب‌ شده‌ و این‌ قوا با اتحادشان‌ یك‌ وحدت‌ تركیبی‌ درست‌ كرده‌اند كه‌ افعال‌ مخصوصی‌ كه‌ آدمی‌ را به‌ سعادت‌ مخصوص‌ به‌ خودش‌ می‌رساند سعادتی‌ كه‌ به‌ خاطر رسیدن‌ به‌ آن‌ این‌ معجون‌ درست‌ شده‌ لذا بر آدمی‌ واجب‌ است‌ كه‌ نگذارد هیچ‌ یك‌ از این‌ قوای‌ سه‌گانه‌ راه‌ افراط و یا تفریط را برود و از حاق‌ وسط به‌ این‌سو یا آن‌ سو ، به‌ طرف‌ زیادی‌ یا كمی‌ منحرف‌ گردد چون‌ اگر یكی‌ از آنها از حد وسط به‌ یك‌ سو تجاوز كند معجون‌ آدمی‌ خاصیت‌ خود را از دست‌ میدهد دیگر مركب‌ و معجون‌ آن‌ مركب‌ و معجون‌ نیست‌ و در نتیجه‌ به‌ آن‌ غایت‌ كه‌ به‌ خاطر آن‌ تركیب‌ یافته‌ یعنی‌ به‌ سعادت‌ نوع‌ نمی‌رسد.
در صورتی‌ كه‌ قوه‌ عفت‌ و شجاعت‌ و حكمت‌ هر سه‌ در كسی‌ جمع‌ شد ملكه‌ چهارمی‌ در او پیدامی‌شود كه‌ خاصیت‌ و مزاجی‌ دارد غیر از خاصیت‌ آن‌ سه‌ قوه‌ ، و آن‌ مزاجی‌ كه‌ از تركیب‌ سه‌ قوه ‌عفت‌ و شجاعت‌ و حكمت‌ به‌ دست‌ می‌آید عبارت‌ است‌ از عدالت‌.و عدالت‌ آن‌ است‌ كه‌ حق‌ هرقوه‌ای‌ را به‌ او بدهی‌ و هر قوه‌ای‌ را در جای‌ خودش‌ مصرف‌ كنی‌ كه‌ دو طرف‌ افراط و تفریط عدالت‌ می‌شود. این‌ بود اصول‌ اخلاق‌ فاضله‌. یعنی‌ عفت‌ و شجاعت‌ و حكمت‌ و عدالت‌ كه‌ هریك‌ از آنها فروعی‌ دارد كه‌ از آن‌ ناشی‌ می‌شود و نسبتش‌ به‌ آن‌ اصول‌ نسبت‌ نوع‌ به‌ جنس‌ است ‌مانند جود، سخا، قناعت‌، شكر، صبر، شهامت‌، جرأت‌، حیاء، غیرت‌، خیرخواهی‌، نصیحت‌،كرامت‌ وتواضع‌ و غیره‌ كه‌ همه‌ فروع‌ اخلاق‌ فاضله‌ است‌.
●راهكارهای‌ تحصیل‌ فضایل‌ اخلاقی‌:
راهكار اول‌ (منفعت‌ دنیوی‌): در نظر داشتن‌ فواید دنیائی‌ و فواید علوم‌ و آرائی‌ كه‌ مردم‌ آنرا می‌ستایند مثلا می‌گویند صفت‌ نفس‌ یعنی‌ كنترل‌ خواسته‌های‌ شهوانی‌ و قناعت‌ یعنی‌ اكتفا به‌ آنچه‌خود دارد و قطع‌ طمع‌ از آنچه‌ مردم‌ دارند و صفت‌ پسندیده‌ است‌ چون‌ فوائد خوبی‌ دارد آدمی‌ را در دنیا عزت‌ میدهد در چشم‌ همگان‌ عظیم‌ می‌نماید و نزد عموم‌ مردم‌ محترم‌ و موجه‌ می‌سازد وشره‌ یعنی‌ حرص‌ در شهوت‌ باعث‌ پستی‌ و فقر میشود و طمع‌ ذلت‌ نفس‌ می‌آورد هر چند كه‌ آدمی‌مقام‌ معینی‌ داشته‌ باشد و علم‌ باعث‌ رو آرودن‌ مردم‌ و عزت‌ و جاه‌ و انس‌ در مجالس‌ خواص‌می‌گردد چشمی‌ است‌ برای‌ انسان‌ كه‌ هر مكروهی‌ را به‌ آدمی‌ نشان‌ میدهد و با آن‌ هر معجونی‌ را می‌بیند بر خلاف‌ جهل‌ كه‌ یك‌ نوع‌ كوری‌ است‌. علم‌ حافظ آدمی‌ است‌ در حالی‌ كه‌ مال‌ را باید آدمی‌ حفظ كند و نیز شجاعت‌ باعث‌ میشود آدمی‌ از ترس‌ و هر دم‌ خیالی‌ دور گردد و مردم‌ آدمی ‌را در هر حال‌ چه‌ شكست‌ بخورد و چه‌ پیروز بشود می‌ستایند بر خلاف‌ ترس‌ و تهور اگر مرد متهور و مرد ترسو از دشمن‌ شكست‌ بخورد ملامت‌ میشود و اگر هم‌ اتفاقاً دشمن‌ را از بین‌ ببرد می‌گویند بختش‌ یاری‌ كرد و نیز عدالت‌ را تمرین‌ كند و خود را به‌ این‌ خلق‌ پسندیده‌ بیاراید از این‌طریق‌ كه‌ فكر كند عدالت‌ مایه‌ راحتی‌ نفس‌ از اندوههای‌ درونی‌ است‌ و یا مایه‌ راحتی‌ زندگی‌ بعد از مرگ‌ است‌ چون‌ وقتی‌ انسان‌ از دنیا برود نام‌ نیكش‌ همچنان‌ در دنیا می‌ماند و محبتش‌ در دلها جای‌ دارد. این‌ طریقه‌ همان‌ طریقه‌ معهودی‌ است‌ كه‌ علم‌ اخلاق‌ قدیم‌ اخلاق‌ یونان‌ و غیر آن‌ بر آن‌اساس‌ بنا شده‌ است‌ و قرآن‌ كریم‌ اخلاق‌ را از این‌ طریق‌ استعمال‌ نكرده‌ و زیر بنای‌ آن‌ را مدح‌ وذم‌ مردم‌ قرار نداده‌ كه‌ ببینیم‌ چه‌ چیزهایی‌ در نظر عامه‌ مردم‌ ممدوح‌ و چه‌ چیزهایی‌ را نمی‌پسندد و قبیح‌ میداند . و اگر در آیه‌ :«و حیث‌ ما كنتم‌ فولوا وجوهكم‌ شطره‌ لئلا یكون‌ للناس‌ علیكم‌ حجه‌ ;و هر جا كه‌ بودید رو به‌ سوی‌ كعبه‌ كنید تا شماتت‌ مردم‌ بر شما مسلط نباشد». مردم‌ را به‌ ثبات‌ وعزم‌ دعوت‌ كرده‌ و علت‌ آن‌ را افكار عمومی‌ قرار داده‌ است‌ و نیز در آیه‌ :«و لا تنازعوا فتفشلوا وتذهب‌ ریحكم‌ واصبروا; با یكدیگر نزاع‌ نكنید وگرنه‌ ضعیف‌ می‌شوید و نیروهایتان‌ هدر میرود و خویشتن‌ داری‌ كنید». مردم‌ را دعوت‌ به‌ صبر كرده‌ برای‌ اینكه‌ ترك‌ صبر و ایجاد اختلاف‌ باعث‌ سستی‌ و هدر رفتن‌ نیرو و جری‌ شدن‌ دشمن‌ میشود كه‌ همه‌ فواید دنیایی‌ است‌. و در آیه‌ « و لمن‌صبر و غفر ان‌ ذلك‌ لمن‌ عزم‌ الامور ; هر كس‌ صبر كند و ببخشاید این‌ خود مایه‌ عزم‌ و عظمت‌ اوست‌». كه‌ مردم‌ را دعوت‌ به‌ صبر و بخشایش‌ كرده‌ چون‌ باعث‌ عزم‌ و عظمت‌ است‌ و بالاخره‌ اگر در امثال‌ آیات‌ بالا مردم‌ را به‌ اخلاق‌ فاضله‌ دعوت‌ كرده‌ و علت‌ آن‌ فواید دنیایی‌ قرار داده‌ برگشت‌ آن‌ فواید نیز در حقیقت‌ به‌ ثواب‌ اخروی‌ و در نتیجه‌ خویهای‌ مخالف‌ آنها مایه‌ عقاب‌ آخرتی‌ است‌. راهكار دوم‌ (منفعت‌ آخرتی‌): طریق‌ دوم‌ تهذیب‌ اخلاق‌ این‌ است‌ كه‌ آدمی‌ فوائد آخرتی‌ آن‌ را درنظر بگیرد و این‌ طریقه‌ در قرآن‌ مكرر آمده‌ مانند آیه‌ «ان‌ الله‌ اشتری‌ من‌ المومنین‌ انفسهم‌ و اموالهم ‌بان‌ لهم‌ الجنه‌ ; خدا از مومنین‌ جانها و مالهایشان‌ را در مقابل‌ اینكه‌ بهشت‌ داشته‌ باشند خرید» . وآیه‌«انما یوفی‌ الصابرون‌ اجرهم‌ بغیر حساب‌ ; صابران‌ اجر خود را به‌ تمام‌ و كمال‌ و بدون‌ حساب‌خواهند گرفت‌ ». و آیه‌«ان‌ الظالمین‌ لهم‌ عذاب‌ الیم‌ ; بدرستی‌ كه‌ ستمكاران‌ عذابی‌ دردناك‌دارند». و آیه‌ «خداست‌ سرپرست‌ كسانی‌ كه‌ ایمان‌ دارند و همواره‌ از ظلمتها بسوی‌ نورشان‌ بیرون‌می‌آورد و كسانی‌ كه‌ كافر شدند سرپرست‌ آنها طاغوتهایند كه‌ همواره‌ از نور بسوی‌ ظلمتشان ‌بیرون‌ می‌آورد» . و امثال‌ این‌ آیات‌ با متون‌ مختلف‌ بسیار است‌ آیات‌ دیگری‌ هست‌ كه‌ ملحق‌ به‌ این‌ قسم‌ آیاتند مانند آیه‌ «هیچ‌ مصیبتی‌ در زمین‌ و نه‌ در جانهای‌ شما نمی‌رسد مگر آنكه‌ قبل‌ از آن‌ كه‌ آنرا برسانیم‌ در كتابی‌ نوشته‌ بودیم‌ و این‌ برای‌ خدا آسان‌ است‌». چون‌ این‌ آیه‌ مردم‌ را دعوت‌ میكند به‌ اینكه‌ از تاسف‌ و خوشحالی‌ دوری‌ كنند برای‌ اینكه‌ آنچه‌ به‌ ایشان‌ میرسد از پیش‌ قضاءش‌ رانده‌ شده‌ و ممكن‌ نبوده‌ كه‌ نرسد و آنچه‌ هم‌ كه‌ به‌ ایشان‌ نمی‌رسد بنا بوده‌ نرسد و تمامی‌ حوادث‌ مستند به‌ قضا و قدری‌ رانده‌ شده‌ است‌ و با این‌ حال‌ نه‌ تاسف‌ از رسیدن‌ چیزی‌معنا دارد و نه‌ خوشحالی‌ از رسیدنش‌ و این‌ كار بیهوده‌ از كسی‌ كه‌ بخدا ایمان‌ دارد و زمام‌ همه ‌امور را بدست‌ خدای‌ میداند شایسته‌ نیست‌ همچنان‌ كه‌ آیه‌ «آنچه‌ مصیبت‌ میرسد به‌ اذن‌ خدامیرسد و هر كس‌ به‌ خدا ایمان‌ داشته‌ باشد خدا قلبش‌ را هدایت‌ میكند». پس‌ این‌ قسم‌ از آیات‌ نیز نظیر قسم‌ سابق‌ است‌ چیزی‌ كه‌ هست‌ آن‌ آیات‌ اخلاق‌ را از راه‌ غایات‌ اخروی‌ اصلاح‌ و تهذیب‌ میكرد كه‌ یك‌ به‌ یك‌ آنها كمالات‌ حقیقی‌ قطعی‌ هستند نه‌ كمالات‌ ظنی‌ و حیاتی‌ و این‌ آیات‌ از راه‌ مبادی‌ این‌ كلمات‌ كه‌ آن‌ مبادی‌ نیز امور حقیقی‌ و واقعی‌ هستند مانند اعتقاد به‌ قضا و قدر و تخلق ‌به‌ اخلاق‌ خدا و تذكر به‌ اسماء حسنایش‌ و صفات‌ علیایش‌ (چون‌ آدمی‌ خلیفه‌ اوست‌ و باید با اخلاق‌ خود صفات‌ او را نشان‌ دهد).
●مكتب‌ اخلاقی‌ :
در مكاتب‌ اخلاقی‌ غیر دینی‌ تنها نظر به‌ نتایج‌ دنیوی‌ فضایل‌ است‌ یعنی‌ در هر فضیلتی‌ با توجه‌ به‌آثار فردی‌ و اجتماعی‌ مادی‌ و روانی‌ آن‌ انسان‌ را بسوی‌ آن‌ فضیلت‌ دعوت‌ می‌كنند و چیزی‌ جز این‌ آثار دنیوی‌ پشتوانه‌ تحصیل‌ آن‌ نیست‌ .مثلا كسی‌ كه‌ علم‌ بیاموزد یا فداكاری‌ در حق‌ همنوعان‌ خود كند و شجاعت‌ پیشه‌ كند و ... در نظر دیگران‌ عزیز و محبوب‌ میشود و اگر از حقد و كینه‌ وحسد پرهیز كند از آثار روانی‌ رنج‌آور آنها در امان‌ می‌ماند و جامعه‌ انسانی‌ وضع‌ سالم‌ و مطلوبی‌ پیدا میكند . مرتبه‌ بالاتر در تحصیل‌ فضایل‌ كه‌ در مكتب‌ انبیا و ادیان‌ آسمانی‌ وجود دارد تحصیل‌ فضایل‌ اخلاقی‌ به‌ جهت‌ آثار اخروی‌ آن‌ از نعمات‌ بهشتی‌ و مغفرت‌ خداوندی‌ و مصونیت‌ ازعذاب‌ است‌ این‌ هدف‌ بسی‌ برتر از هدف‌ موجود در مكتبهای‌ اخلاقی‌ بشری‌ است‌ زیرا كمال ‌مورد نظر در آنجا یك‌ كمال‌ وهمی‌ و اعتباری‌ و حداكثر منافع‌ و مصالح‌ ناپایدار دنیوی‌ است‌ و دراینجا كمال‌ حقیقی‌ و سعادت‌ واقعی‌ است‌ عقل‌ حكم‌ می‌كند كه‌ انسان‌ مواهب‌ جاوید و نعمات‌ ابدی‌ را به‌ بهای‌ كامروائیهای‌ آمیخته‌ به‌ هزاران‌ رنج‌ و ناخوشی‌ این‌ دارفانی‌ كه‌ در آن‌ هر نوشی ‌همراه‌ نیشی‌ و هر لذتی‌ همراه‌ المی‌ است‌ . اما در این‌ میان‌ مرتبه‌ والای‌ دیگری‌ نیز هست‌ كه‌ در قرآن‌ كریم‌ و تعالیم‌ پیشوایان‌ اسلام‌ مورد تاكید قرار گرفته‌ و از این‌ جهت‌ میتوان‌ آنرا مكتب‌ اخلاقی‌ قرآن‌ نام‌ نهاد در این‌ مقام‌ نه‌ آثار و نتایج‌ دنیوی‌ فضایل‌ هدف‌ اصلی‌ است‌ و نه‌ حتی‌ آثاراخروی‌ آن‌ یعنی‌ برخورداری‌ از نعمات‌ بهشتی‌ و دوری‌ از عذاب‌ جهنم‌ بلكه‌ هدف‌ تنها ذات ‌اقدس‌ الهی‌ است‌ و بس‌ این‌ هدف‌ ماورای‌ اهداف‌ اخروی‌ است‌ كه‌ غالبا مردم‌ به‌ آن‌ نظر دارد این‌چنین‌ مقصد والایی‌ مطلوب‌ نهایی‌ بلكه‌ تنها مطلوب‌ بندگان‌ خاص‌ الهی‌ و موحدین‌ واقعی‌ است‌ ودر واقع‌ چیزی‌ جز توحید ناب‌ نیست‌ چنین‌ نظام‌ اخلاقی‌ مكتب‌ اخلاقی‌ دوران‌ رشد انسانهاست‌.
مجتبی حضرتی
Email نویسنده: ardabil@iranprisons.ir

منابع‌:
۱ ـ مبانی‌ اخلاق‌ اسلامی‌، رشیدپور مجید ـ انتشار ۱۳۷۴
۲ ـ اخلاق‌ اسلامی‌، سادات‌ محمدعلی‌، انتشار ۱۳۶۴
۳ ـ اخلاق‌ از دیدگاه‌ امام‌ خمینی‌ (ره‌)، بهداروند محمدمهدی‌، انتشار ۱۳۷۶
۴ ـ اخلاق‌ در نگاه‌ علامه‌، عزیزی‌تهرانی‌ علی‌ اصغر، انتشار ۱۳۷۸


همچنین مشاهده کنید