چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

جهان جدید و بی‌نظمی بیشتر


جهان جدید و بی‌نظمی بیشتر
در بازگشت به انقلاب‌هایی كه ١٥ سال پیش از این و در چنین ماهی اروپا و جهان را به لرزه درآوردند، باید از آن چه به این ترتیب به دست آمد، یعنی آزادی، دموكراسی و غلبه بر چهل سال اروپای دوپاره شده شادمان بود. لیكن لازم است كه در خصوص فرصت‌های از دست رفته‌ی پس از پایان جنگ سرد نیز ارزیابی خود را داشته باشیم.
پایان جنگ سرد اساساً نتیجه‌ی انقلاب در حال انجام در اتحاد شوروی بود، اما این گونه هم نبود كه خط و مشی‌های حامی دموكراسی گلاسنوست و پرستروئیكا كه من در دهه‌ی ١٩٨٠ اعلام نمودم از هیچ به وجود آمده باشد. آنها حاصل اصلاحات دهه‌های ١٩٥٠ و ١٩٦٠ نیكیتا خروشف بودند و البته اصلاحاتی كه بعداً توسط الكسی كاسیگین به وقوع پیوست.
اكنون بسیاری از محققین، آن تلاش‌ها برای « نوسازی نظام سوسیالیستی » ـ یعنی تلاش‌هایی برای آن كه آن نظام واقعاً برای مردم به كار افتد ـ را به عنوان چیزی در نظر می‌گیرند كه از همان ابتدا محكوم به شكست بوده است. اما در آن زمان پذیرش این اصلاحات نخستین در مقایسه با آنچه من در دهه‌های ١٩٨٠ و ١٩٩٠ به راه انداختم حقیقتاً دشوارتر بود. طی دوره‌ی ریاست جمهوری من، ما موظف به رشد و توسعه‌ی یك فضای دموكراتیك شدیم، اما چنین چیزی صرفاً به این خاطر ممكن گردید، زیرا ترس دیگر مردم را مغلوب خود نمی‌كرد.
علاوه بر آن ما سعی به محدود كردن رقابت تسلیحاتی نموده و سایر عرصه‌های میان شرق و غرب را مورد توجه و رسیدگی قرار دادیم. اما دیوار برلین همچنان باقی ماند و در قلب اروپا به عنوان نمادی از جدایی مقاومت نمود. هنگامی كه صدراعظم آلمان هلموت شمیت و من در جولای ١٩٨٩ در باره‌ی دیوار برلین صحبت می‌كردیم، بر این عقیده بودیم كه هنوز زمان پایان دادن به آن فرا نرسیده است. ما به این توافق رسیده بودیم كه برچیدن دیوار برلین احتمالاً موضوعی مربوط به قرن ٢١ خواهد بود.
البته مردم آلمان به نحو دیگری تصمیم گرفتند. آنها تعیین مسیر تاریخ را هنگامی كه بر فروریختن دیوار برلین اصرار می‌ورزیدند در دستان خود گرفته بودند. بقیه‌ی اروپای شرقی و مركزی سریعاً به آنها تاسی جسته، و هركدامشان موانع خودی در راه آزادی را نقش بر زمین كردند.
تصور من از نقشی كه به عنوان رئیس جمهور اتحاد شوروی داشتم مرا از دخالت باز می‌داشت. من بر این عقیده بودم كه نمی‌توانم در حالی كه در كشور خود تحولی ایجاد می‌كنم، برای دیگرات تعیین تكلیف نمایم. درواقع، از همان اولین حضور خود به عنوان دبیركل اتحاد جماهیر شوروی، یعنی در مراسم خاكسپاری مسئول قبلی خود كنتسانتین چرنینكو چنین اظهار نظر كردم كه هركشوری بایدمسئول سیاست گذاری‌های خودش باشد.
به این ترتیب سقوط دیوار برلین آنهم كمتر از یك دهه بعد پیامد این اندیشه‌ها بود. (اما حتی در این جا، ایده‌ها و خط و مشی‌های من نوظهور نبودند. در ١٩٥٥ خروشچف ـ هرچند در بافت و زمینه‌ای دیگر ـ در باره‌ی اتحاد دو آلمان سخن گفته بود. وظیفه‌ی من آنگونه كه خود تصور می‌كردم، ایمن ساختن بازگشت صلح آمیز اروپای مركزی و شرقی به حكومت كاملاً مستقل با حداقلی از دخالت اتحاد شوروی بود. جهان با شگفتی و شادمانی شاهد بود كه آن تغییرات چگونه به طور صلح آمیزی تقریباً در همه جا به وقوع پیوست.
با این وجود می‌توان این پرسش را مطرح ساخت كه آیا پایان جنگ سرد جهان را به مكانی صرفاً خطرناك تر ـ یعنی جهانی آكنده از تروریسم، ناامنی، بی ثباتی و نابرابری بیشتر در ثروت و رفاه ـ تبدیل نكرده است؟ برای پاسخ دادن به چنین پرسشی احساس می‌كنم كه باید آن وحشت و هراسی كه جنگ سرد با خود به ارمغان آورده بود را به خاطر آوریم. تهدید یك نبرد هسته‌ای نهایی بسیار جدی بود، آنهم در حالی كه ٣ ترلیون دلار برای مسابقه‌ی تسلیحاتی هزینه می‌شد كه می‌توانست جهت كمك به بینوایان جهان صرف شود.
از طرف دیگر، فرصت و مجال برای ایجاد جهان پس از جنگ سرد كه دارای امنیت و اطمینان بیشتری باشد به كل از دست رفته بود. در دهه‌ی ١٩٨٠ هنگامی كه رویارویی كمونیستی ـ سرمایه داری به پایان خود رسید، موقعیت مناسبی برای ایجاد « نظم نوین جهانی » دست داده بود. لیكن معنایی كه فروریختن اتحاد شوروی در بر داشت حكایت از آن داشت كه چنین توافق پذیرفته شده از یك نظم نوین حاصل نشده است. در نتیجه، شتاب بعدی جهان گرایی بدون آن كه كسی مسیرش را تعیین كرده باشد جهان را به جلو می‌برد ـ و بنابراین بدون شیوه‌هایی كه لازمه‌ی تحقق اندیشه‌ی جدید‌ی از یك جهان بهتر بود.
از قرار معلوم بالاترین مسئولیت برای سقوط اتحاد شوروی به عهده‌ی ما روس‌ها است، اما در این خصوص آمریكایی‌ها را نیز باید مسئول دانست. هنگامی كه تغییرات به وقوع پیوست، روسیه به جای تعقیب یك جریان ملایم و دموكراتیك، یك شبه الگوی كمونیستی خود را با طرحی از دانشگاه‌هاروارد كه برای كشور ما مناسب هم نبود جایگزین كرد. سرانجام، آن طرح بار سنگینی برای مردم روسیه گردید.
این البته تبانی نبود كه آمریكا به راه انداخته باشد، لیكن فروریختن اتحاد شوروی برای آمریكا مفید بود. آمریكایی‌ها خود را فاتح جنگ سرد می‌پنداشتند، و ظاهراً این فاتح است كه قواعد را تعیین می‌كند. جنگ عراق همین موضوع را به اثبات رساند: یك امپراتوری جدید آمریكایی در حال عرض اندام است. فاتح جنگ سرد اكنون از ملل دیگر انتظار دارد كه آنها فلسفه‌ی خود برحق بینی اش را مورد پذیرش قرار دهند.
بدبختانه این نوع از كهن اندیشی به مراتب بیشتر از آن كه به حل معضلات بینجامد، خود باعث ایجاد بحران‌های جدید می‌شود. در واقع سیاست‌های یك جانبه هرگز نمی‌توانند در یك جهان همه جانبه كه بیش از پیش توسط علائق عمومی و نه منافع ملی تعریف می‌شود به موفقیت برسد.
به این ترتیب ١٥ سال پس از سقوط دیوار برلین، جهان بیشتر از هر زمان دیگری به اندیشه‌ای جدید نیازمند است. ما اكنون به آن نظم نوینی محتاج هستیم كه بتواند به تمامی انسانها فایده رسانده، و به یك جامعه‌ی مدنی جهانی كه به جنگ با تروریسم می‌پردازد كمك نماید. ما به خوبی می‌دانیم كه بمب‌ها و عملیات ویژه به تنهایی جهان ما را امن تر نمی‌سازند، زیرا ما باید با فقر كه آن خود مادر تروریسم است به مبارزه برخیزیم.
این وظیفه‌ی ساده‌ای نیست. كاملاً برعكس: همچون وقایع سال ١٩٨٩ ، ما با نیاز مبرم برای تغییرات و یك رهبری متعهد و مسئولیت پذیر مواجه هستیم.
میخائیل گورباچف / برگردان: علی‌محمد طباطبایی
۱: Neue Welt, weniger Ordnung, von Mikhail Gorbachev
Project Syndicate November ۲۰۰۴.
منبع : زندگی


همچنین مشاهده کنید