پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


‌مبانی‌ نظری‌ توزیع‌ عادلانه‌


‌مبانی‌ نظری‌ توزیع‌ عادلانه‌
استاد محمد شوقی‌الفنجری‌ از استادان‌ معروف‌ اقتصاد اسلامی‌ دانشگاه‌ «الأ‌زهر» قاهره‌ و دانشگاه‌ ملك‌ سعود ریاض‌ است‌ و تاكنون‌ كتاب‌ها و مقالات‌ متعددی‌ در این‌ زمینه‌ نوشته‌ است. مقالهٔ‌ حاضر كه‌ از آثار برجستهٔ‌ او به‌شمار می‌آید، یكی‌ از چهارده‌ مقالهٔ‌ كنفرانس‌ اقتصاد اسلامی‌ بغداد است‌ كه‌ در جمع‌ صاحبنظران‌ مشهور اقتصاد اسلامی‌ از كشورهای‌ مصر، سوریه، اردن، عربستان، عراق، امارات‌ و كویت، به‌ وسیلهٔ‌ نویسنده‌ ارائه‌ شده؛ سپس‌ در مجموعهٔ‌ مقالات‌ كنفرانس‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است. نویسنده‌ در این‌ مقاله‌ با نقد مبانی‌ اقتصادهای‌ بشری‌ غرب‌ و شرق‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ آن‌ها نمی‌توانند نیازهای‌ ماد‌ی‌ و معنوی‌ بشر را پاسخگو باشند و یگانه‌ نظامی‌ كه‌ می‌تواند متناسب‌ با شأن‌ و كرامت‌ انسان، نیازهای‌ اقتصادی‌ او را به‌ صورت‌ عادلانه‌ تأمین‌ كند، اقتصاد اسلامی‌ است. از نكات‌ برجستهٔ‌ این‌ مقاله، تبیین‌ علمی‌ و روشن‌ از مسؤ‌ولیت‌ دولت‌ و مردم‌ در برابر مسألهٔ‌ فقر و توازن‌ اقتصادی‌ است‌ كه‌ از دیرزمان‌ تا امروز از مشكلات‌ مهم‌ جوامع‌ به‌شمار می‌آید.
●●مقدمه‌
هر فعالیت‌ تولیدی، با فعالیت‌ دیگری‌ به‌ نام‌ توزیع‌ همراه‌ است. توزیع، یعنی‌ تقسیم‌ محصول‌ میان‌ كسانی‌ كه‌ در تولید آن‌ سهیمند. مشكل‌ تقسیم‌ دارایی‌ها بین‌ مردم‌ به‌ویژه‌ در عصر حاضر، از مهم‌ترین‌ مشكلات‌ به‌شمار می‌رود؛ زیرا موجب‌ تقسیم‌ جامعه‌ به‌ دو قطب‌ می‌شود: گروه‌های‌ ثروتمند كه‌ توان‌ برآوردن‌ نیازها و رسیدن‌ به‌ تمایلات‌ گوناگون‌ خود را دارند و گروه‌های‌ فقیر كه‌ این‌ توانایی‌ را ندارند. ثروتمندان‌ نه‌ تنها نیازهای‌ خود را برمی‌آوردند، بلكه‌ به‌ دلیل‌ ثروت‌ و امكاناتی‌ كه‌ دارند، از قدرت‌ و نفوذ نیز برخوردار می‌شوند؛ از این‌ رو، مكتب‌ها و نظام‌های‌ اقتصادی، در راه‌حل‌هایی‌ كه‌ برای‌ مشكل‌ توزیع‌ درآمد ارائه‌ می‌كنند، اختلاف‌ اساسی‌ می‌یابند. راه‌حل‌های‌ متفاوت‌ نظام‌های‌ اقتصادی‌ به‌ اختلاف‌ ایدئولوژیكی‌ و مكتبی‌ آنان‌ در مبانی‌ توزیع‌ در اصل‌ پرداخت، به‌ عوامل‌ تولید و تعیین‌ مقدار پرداخت‌ به‌ هر كدام‌ از عوامل‌ بر می‌گردد؛ بنابراین، توزیع‌ در دو محور بحث‌ می‌شود:
۱. نظری‌ كه‌ به‌ مبانی‌ فلسفی‌ نظام‌ اقتصادی‌ مربوط‌ است. این‌ دیدگاه‌ نظری‌ را می‌توان‌ با اصطلاح‌ توزیع‌ مكتبی‌ یا ایدئولوژیكی‌ یاد كرد، كه‌ اقتصاددانان‌ كلاسیك‌ آن‌ را توزیع‌ شخصی۱ می‌نامند.
۲. عملی‌ كه‌ به‌ پاداش‌ عوامل‌ تولید، یعنی‌ نظریهٔ‌ قیمت‌ عوامل‌ تولید مربوط‌ است. اقتصادانان، اصطلاح‌ توزیع‌ عملی۲ را در این‌ مورد به‌كار می‌برند و اقتصاددانان‌ كلاسیك‌ از اصطلاح‌ «توزیع‌ وظیفه‌ای» استفاده‌ می‌كنند و به‌طور كلی، توزیع، عملی‌ مبتنی‌ بر توزیع‌ نظری‌ است‌ یا آن‌چه‌ ما آن‌ را توزیع‌ مكتبی‌ نامیدیم. در این‌ نوشتار، توزیع‌ نظری‌ یا مبانی‌ نظری‌ توزیع‌ محور بحث‌ و بررسی‌ است.
مبانی‌ نظری‌ توزیع‌ (توزیع‌ مكتبی)
۱. اقتصاد سرمایه‌داری‌
این‌ اقتصاد از اساس‌ بر پایهٔ‌ مالكیت‌ خصوصی‌ استوار است؛ از این‌ رو توزیع‌ نیز بر مبنای‌ مالكیت‌ قرار دارد؛ پس‌ مالكیت‌ خصوصی، هم‌ ابزار تولید و هم‌ ابزار توزیع‌ به‌ شمار می‌رود.
در چنین‌ نظام‌ اقتصادی، به‌ دلیل‌ تفاوت‌ فاحش‌ در مالكیت‌ ابزار تولید مهم‌ترین‌ پدیده، اختلاف‌ شدید درآمدها است. طبیعی‌ است‌ كه‌ در چنین‌ نظام‌ اقتصادی، اقلیتی‌ میلیاردر در رفاه‌ و اشرافیت‌ خواركننده‌ زندگی‌ كنند و در افزایش‌ تورم‌ و گسترش‌ تولید كالاهای‌ لوكس‌ بكوشند؛ در حالی‌ كه‌ اكثریتی‌ زحمتكش‌ به‌ سختی‌ زندگی‌ كنند و برخی‌ از آنان، زیر فشار محرومیت‌ و فقر خفت‌بار پایمال‌ شوند.
۲. اقتصاد سوسیالیستی‌
قوام‌ این‌ اقتصاد بر پایهٔ‌ مالكیت‌ عمومی‌ است؛ حال‌ چه‌ به‌ صورت‌ مالكیت‌ دولتی، چنان‌كه‌ در روسیه‌ (شوروی‌ سابق) بود و چه‌ به‌ صورت‌ مالكیت‌ جمعی‌ یا گروهی، چنان‌كه‌ در یوگسلاوی‌ (سابق) وجود داشت؛ یعنی‌ مالكیت‌ منابع‌ و مزارع‌ در انحصار كسانی‌ باشد كه‌ در آن‌ صنایع‌ و مزارع‌ كار می‌كنند؛ بنابراین، توزیع‌ سوسیالیستی‌ بر كار مبتنی‌ است؛ یعنی‌ كار، هم‌ ابزار تولید و هم‌ ابزار توزیع‌ است.
در چنین‌ اقتصادی‌ نیز به‌ سبب‌ اختلاف‌ استعدادهای‌ فكری‌ و جسمی‌ (نه‌ به‌ سبب‌ مالكیت) اختلاف‌ درآمد وجود دارد و ممكن‌ است‌ این‌ اختلاف، شدید باشد؛ البته‌ اختلاف‌ شدید غیر طبیعی‌ است؛ چنان‌كه‌ در روسیه‌ و دولت‌های‌ شرقی‌ چنین‌ بود كه‌ عده‌ای‌ از سران‌ احزاب‌ سوسیالیستی‌ در سطح‌ بالا و مترفانه‌ زندگی‌ می‌كردند؛ در حالی‌ كه‌ اكثریتی‌ زحمت‌كش‌ با رنج‌ و زحمت‌ روزگار می‌گذراندند.
۳. اقتصاد كمونیستی‌
كمونیزم، مرحلهٔ‌ نهایی‌ و بلوغ‌ مكتب‌ سوسیالیزم‌ به‌شمار می‌آید. این‌ اقتصاد، بر تولید انبوه‌ مبتنی‌ است؛ یعنی‌ در این‌ مرحله، تولیدات‌ جامعه‌ به‌ حد‌ وفور رسیده‌ (مانند آب‌ و هوا) به‌ گونه‌ای‌ كه‌ همهٔ‌ نیازهای‌ انسان‌ها برآورده‌ می‌شود؛ بنابراین، اساس‌ توزیع‌ در این‌ نظام، نیاز انسان‌ است؛ پس‌ به‌ هر كس‌ به‌ اندازهٔ‌ نیازش‌ داده‌ می‌شود.
۴. اقتصاد اسلامی‌
این‌ اقتصاد، بر سه‌ پایه‌ استوار است: نخست‌ تضمین‌ «حد‌ كفایت» «نه‌ حد‌ كفاف» برای‌ همهٔ‌ افرادی‌ كه‌ در جامعهٔ‌ اسلامی‌ (با قطع‌نظر از جنسیت‌ و دین‌ آنان) زندگی‌ می‌كنند. تضمین‌ «حد‌ كفایت» مانند حقی‌ الاهی‌ است‌ كه‌ دولت‌ وظیفه‌ دارد آن‌ را برای‌ همه‌ افراد تضمین‌ كند.
پایهٔ‌ دوم‌ و سوم‌ این‌ اقتصاد كار و مالكیت‌ است؛ بنابراین، توزیع‌ اسلامی‌ در ابتدا بر اساس‌ تضمین‌ «حد‌ كفایت»، سپس‌ كسب‌ درآمد از طریق‌ كار و مالكیت‌ است. در چنین‌ اقتصادی، هیچ‌ فردی‌ به‌ واسطهٔ‌ امری‌ خارج‌ از ارادهٔ‌ خودش‌ گرسنه‌ و محروم‌ نمی‌ماند؛ البته‌ تفاوت‌ در درآمدها به‌سبب‌ تفاوت‌ در استعدادها و توانایی‌های‌ جسمی‌ و روحی‌ كه‌ نمود آن‌ در كار و مالكیت‌ است، وجود خواهد داشت؛ اما این‌ تفاوت‌ و اختلاف‌ به‌ گونه‌ای‌ قانونمند است‌ كه‌ در توازن‌ اقتصادی‌ میان‌ افراد جامعه‌ خللی‌ پدید نمی‌آورد و اجازه‌ نمی‌دهد جامعه، طبقاتی‌ شود یا افراد مورد ستم‌ قرار گیرند.
به‌ دلیل‌ اهمیت‌ موضوع‌ (مبانی‌ نظری‌ توزیع) یا آن‌چه‌ ما آن‌ را توزیع‌ ایدئولوژیكی‌ (مكتبی) نامیدیم‌ و برای‌ روشن‌شدن‌ مكتب‌ اقتصادی‌ اسلام، به‌طور مختصر موارد ذیل‌ را بررسی‌ می‌كنیم.
۱. مشكل‌ اقتصادی‌ از دیدگاه‌ اسلام؛
۲. سبب‌ و علت‌ مشكل‌ اقتصادی‌ از دیدگاه‌ اسلام؛
۳. راه‌ حل‌ اسلام‌ برای‌ حل‌ مشكل‌ اقتصادی.
۱. مشكل‌ اقتصادی‌ از دیدگاه‌ اسلام‌
مشكل‌ اقتصادی، مشكل‌ نیازهای‌ فراوان‌ و تمركز منابع‌ درآمدها است. در تفكر اقتصادی‌ رایج، مشكل‌ فقر در محرومیت‌ و گرسنگی‌ یا ناتوانی‌ از برآوردن‌ نیازهای‌ اساسی‌ مجسم‌ و خلاصه‌ می‌شود كه‌ در اصطلاح‌ صاحبان‌ این‌ اندیشه‌ از آن‌ به‌ حد‌ كفاف۳ تعبیر می‌شود؛ یعنی‌ حد‌اقلی‌ از سطح‌ زندگی‌ كه‌ انسان‌ بتواند زنده‌ بماند. به‌ بیان‌ دیگر، فرد هنگامی‌ فقیر شمرده‌ می‌شود كه‌ با كار و تولید نتواند نیازهای‌ ضرور را برای‌ ادامهٔ‌ حیاتش‌ فراهم‌ سازد؛ اما در اندیشهٔ‌ اقتصادی‌ اسلام، فقر و عدم‌ دستیابی‌ به‌ سطح‌ زندگی‌ شرافتمندانه، به‌ حسب‌ عرف‌ جامعه‌ است‌ كه‌ به‌ طور طبیعی‌ این‌ سطح‌ زندگی‌ به‌ حسب‌ زمان‌ و مكان‌ تفاوت‌ دارد.
فقیهان‌ متقدم‌ اسلام‌ از آن‌ با اصطلاح‌ «حد‌ كفایت»۴ تعبیر می‌كردند؛ یعنی‌ حد‌اقلی‌ كه‌ انسان‌ بتواند زندگی‌ با كرامتی‌ داشته‌ باشد. و گاهی‌ نیز از اصطلاح‌ «حد‌ غنا» استفاده‌ می‌كنند؛ یعنی‌ تا هنگامی‌ كه‌ انسان‌ نتواند نیازهایش‌ را تأمین‌ كند و از دیگران‌ بی‌نیاز باشد، فقیر است.
یك. مشكل‌ فقر، در صدر مسائل‌
اسلام‌ به‌سبب‌ این‌كه‌ واپسین‌ دین‌ الاهی‌ است، راه‌ و روش‌ كاملی‌ برای‌ زندگی‌ دارد. همان‌قدر كه‌ برای‌ جنبهٔ‌ معنوی‌ و اعتقادی‌ بشر اهمیت‌ قائل‌ است، به‌ جنبهٔ‌ ماد‌ی‌ و معیشتی‌ او را نیز توجه‌ كرده‌ است؛ به‌ دلیل‌ این‌كه‌ هیچ‌كدام‌ از این‌ دو جنبه، بدون‌ جنبهٔ‌ دیگر نمی‌تواند قوام‌ و دوام‌ یابد، و هر دو جنبه‌ از یك‌دیگر متأثرند. همان‌طور كه‌ انسان‌ فقط‌ با نان‌ (بُعد ماد‌ی) نمی‌تواند ادامهٔ‌ حیات‌ دهد، بدون‌ نان‌ نیز توان‌ ادامهٔ‌ حیات‌ نخواهد داشت؛ به‌ همین‌ دلیل، پیش‌ از این‌كه‌ تحو‌لات‌ و پدیده‌های‌ زندگی‌ به‌ فقر بینجامد، اسلام‌ این‌ مسأله‌ را پیش‌بینی‌ و واجب‌ كرده‌ كه‌ در صدر مسائل‌ قرار داده‌ شود؛ چنان‌كه‌ مال‌ را زینت‌ زندگی‌ دنیا و مایهٔ‌ قوام‌ جامعه‌ به‌شمار آورده‌ و آن‌ را بهترین‌ كمك‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ تقوا ذكر كرده‌ است‌ و طلب‌ آن‌ را واجب‌ و جهاد در راه‌ خدا می‌داند.۵ افزون‌ بر این، اسلام‌ فقر و كفر را مساوی‌ هم‌ دانسته‌ و پیامبر خدا به‌ چیزی‌ بیش‌تر از فقر به‌ خدا پناه‌ نبرده‌ است؛ چنان‌كه‌ فرمود:
كادَ‌الفَقُرُ‌ اَن‌ یَكُونَ‌ كُفرَ‌اً.۶ اَ‌عُوذُبِكَ‌ مِن‌الكُفرِ‌ وَ‌الفَقرِ.
وقتی‌ از پیامبر۶ پرسیدند كه‌ آیا آن‌ دو، معادل‌ (مساوی) یك‌دیگرند، فرمود: بلی.۷
اسلام‌ هنگامی‌ كه‌ از مردم‌ می‌خواهد خدا را عبادت‌ كنند و ذكر خدا گویند، علت‌ می‌آورد كه‌ خدا شما را از گرسنگی‌ نجات‌ داد:
فَلیَعبُدُوا رَبَّ‌ هذَ‌ا البَیتِ‌ الَّذِ‌ی‌ أَطعَمَهُم‌ مِن‌ جُوعٍ‌ وَ‌آمَنَهُم‌ مِن‌ خَوفٍ؛۸
‌به‌ همین‌ دلیل، در اسلام، شخصی‌ كه‌ گرسنهٔ‌ در حال‌ مرگ‌ را می‌بیند و او را رها می‌كند، تكذیب‌ كنندهٔ‌ دین‌ به‌شمار می‌رود:
أَرَ‌أَیتَ‌ الَّذِ‌ی‌ یُكَذٍّبُ‌ بِ‌الدٍّینِ‌ فَذلَِ‌ الَّذِ‌ی‌ یَدُ‌عُّ‌ الیَتِیمَ‌ وَ‌لاَ‌ یَحُضُّ‌ عَلَی‌ طَعَامِ‌ المِسكِینِ.۹
دو. مفهوم‌ فقر از دیدگاه‌ اسلام‌
از آن‌چه‌ گذشت، روشن‌ شد كه‌ فقیر به‌ مفهوم‌ اسلامی‌ به‌ فرد یا دولتی‌ گفته‌ می‌شود كه‌ وضعیت‌ زندگی‌اش‌ با زندگی‌ متعارف‌ و متداول‌ جامعه‌ یا دولت‌های‌ دیگر فاصله‌ بسیاری‌ داشته‌ باشد. به‌ بیان‌ دیگر، فقیر كسی‌ است‌ كه‌ سطح‌ زندگی‌ شایسته‌ و شرافتمندانه‌ای‌ به‌حسب‌ زمان‌ و مكان‌ ندارد و به‌ اصطلاحِ‌ اندیشهٔ‌ اقتصادی‌ اسلام، فقیر كسی‌ است‌ كه‌ «حد‌ كفایت» «نه‌ كفاف» برایش‌ فراهم‌ نیست.
روشن‌ است‌ كه‌ «حد‌ كفاف»، پایین‌ترین‌ سطح‌ از غذا، لباس‌ و مسكن‌ برای‌ زندگی‌ است‌ كه‌ بدون‌ آن‌ها نمی‌توان‌ به‌ زندگی‌ ادامه‌ داد؛ پس‌ این‌ حد‌ كفاف، قابل‌ كم‌ كردن‌ نیست‌ و به‌ واسطهٔ‌ تغییر قدرت‌ خرید در زمان‌ها و مكان‌های‌ گوناگون‌ تغییر نمی‌كند. برخلاف‌ «حد‌ كفایت» یا «حد‌ غنا» كه‌ سطح‌ بالاتری‌ از زندگی‌ است‌ و به‌ همین‌ دلیل‌ سطح‌ آن‌ در زمان‌ها و مكان‌های‌ گوناگون‌ متفاوت‌ می‌شود.۱۰از آن‌چه‌ گذشت، حقیقتی‌ مهم‌ و محوری‌ نتیجه‌گیری‌ می‌شود و آن‌ این‌كه‌ مشكل‌ اقتصادی‌ از دیدگاه‌ اسلام، با هدف‌ تأمین‌ ضروریات‌ اساسی‌ زندگی‌ ربطی‌ ندارد. هدف‌ اسلام، بالابردن‌ سطح‌ زندگی‌ عمومی‌ و تعالی‌ آن‌ بوده؛ یعنی‌ همان‌ چیزی‌ كه‌ تفكر اقتصادی‌ جدید، پس‌ از چهارده‌ قرن‌ به‌ آن‌ رسیده‌ است‌ كه‌ از آن‌ به‌ اقتصاد رفاه‌ تعبیر می‌كنند؛ البته‌ در اسلام، فقط‌ رفاه‌ ماد‌ی‌ هدف‌ نیست؛ بلكه‌ مادیات، وسیله‌ای‌ برای‌ سعادت‌ انسان‌ است‌ تا بتواند به‌ حقیقت، خلیفهٔ‌ خدا بر روی‌ زمین‌ باشد.
سه. اصطلاح‌ «حد‌ كفایت» یا «حد‌ غنا»۱۱
اگرچه‌ اصطلاح‌ «حد‌ كفایت» یا «حد‌ غنا» به‌طور صریح‌ در نصوص‌ قرآنی‌ و روایی‌ نیامده، روح‌ این‌ نصوص، بیانگر حد‌ كفایت‌ و حد‌ غنا است. این‌ دو واژه‌ به‌طور صریح‌ در تعبیرات‌ بسیاری‌ از عالمان‌ اسلام‌ و در كتاب‌های‌ فقهی‌ گذشته‌ آمده‌ است؛ به‌ویژه‌ در بحث‌های‌ زكات‌ كه‌ از آن، با اصطلاح‌ جدید (سازمان‌ تأمین‌ اجتماعی‌ در اسلام) تعبیر می‌كنند.۱۲
خلیفهٔ‌ دوم‌ می‌گوید:
هنگامی‌ كه‌ به‌ كسی‌ عطا كردید، او را بی‌نیاز كنید.۱۳
علی‌بن‌ابی‌طالب‌ می‌فرماید:
انَّ‌ اَ‌ فَرَضَ‌ عَلی‌ا‌لأ‌غنیأِ‌ فی‌ اَموالهِمِ‌ بِقَدِرِ‌ ما یَكفی‌ فُقَرائَهُم.۱۴
خداوند بر اغنیأ واجب‌ كرده‌ كه‌ از اموالشان‌ به‌ اندازه‌ای‌ كه‌ فقیران‌ را بی‌نیاز كند، به‌ آنان‌ بدهند.
ماوردی‌ در كتاب‌ الاحكام‌ سلطانیه‌ می‌گوید:
از زكات‌ آن‌ قدر به‌ فقیر و مسكین‌ باید داده‌ شود تا از مرتبهٔ‌ فقر و مسكنت‌ درآید و به‌ حد‌اقلی‌ از درجهٔ‌ غنا برسد.۱۵
او می‌گوید:
اندازهٔ‌ عطا به‌ اندازهٔ‌ كفایت‌ است.۱۶
سرخسی‌ در كتاب‌ مبسوط‌ می‌نویسد:
بر امام‌ واجب‌ است‌ كه‌ از خدا بترسد و اموال‌ را در جای‌ خودش‌ به‌ مصرف‌ برساند؛ پس‌ فقیری‌ را از خود دور نكند، مگر این‌ كه‌ از زكات، آن‌ قدر به‌ او بدهد تا او و خانواده‌اش‌ را بی‌نیاز سازد و اگر برخی‌ از مسلمانان‌ نیازمند باشند و در بیت‌المال، چیزی‌ از زكات‌ موجود نباشد، امام‌ باید از موارد دیگر بیت‌المال‌ به‌ اندازهٔ‌ نیاز فقیر به‌ او بدهد.۱۷
شاطبی‌ در كتاب‌ موافقات‌ می‌نویسد:
حد‌ كفایت‌ با تغییر زمان‌ها و شرایط‌ و حالات‌ گوناگون‌ تغییر می‌كند.۱۸
۲. سبب‌ مشكل‌ اقتصادی‌ از دیدگاه‌ اسلام‌
دیدگاه‌ اسلام‌ دربارهٔ‌ علت‌ و منشأ مشكل‌ اقتصادی‌ با دیدگاه‌ سرمایه‌داری‌ و سوسیالیزم‌ متفاوت‌ است؛ ودر نتیجه، راه‌ حل‌ اسلام‌ برای‌ حل‌ مشكل‌ نیز متفاوت‌ خواهد بود. در اقتصاد سرمایه‌داری، منشأ مشكل‌ اقتصادی، خود فقیران‌ به‌ شمار می‌آیند كه‌ با به‌ دلیل‌ تنبلی‌ آنان‌ یا به‌ دلیل‌ بدبهره‌بردار ی‌ كردن‌ از طبیعت‌ كمیاب‌ یا كمی‌ منابع‌ درآمد است؛ پس‌ مسألهٔ‌ فقر از این‌ دیدگاه‌ از اساس‌ به‌ كمبود تولید مربوط‌ می‌شود. بر همین‌ اساس، تفكر اقتصاد سرمایه‌داری، دولت‌ را موظف‌ می‌كند كه‌ آزادی‌ مطلق‌ را برای‌ همهٔ‌ افراد تأمین‌ كند تا همه‌ بتوانند از هر فرصتی‌ بدون‌ قید و شرط‌ استفاده‌ تولید و درآمد كسب‌ كنند، و هر كس‌ نتوانست‌ از چنین‌ فرصتی‌ استفاده‌ كند، باید به‌ همان‌ مقدار راضی‌ باشد كه‌ همان‌ مقدار را خدا برای‌ او خواسته‌ است.
در مقابل، نظام‌ اقتصادی‌ سوسیالیستی، علت‌ و منشأ مشكل‌ اقتصادی‌ را ثروتمندان‌ می‌داند؛ به‌ دلیل‌ این‌ كه‌ آنان‌ اموال‌ و امكانات‌ جامعه‌ را به‌ خود اختصاص‌ داده، خود را بر اكثریت‌ و قشر زحمتكش‌ جامعه‌ مقدم‌ می‌دارند؛ در نتیجه، سبب‌ ایجاد تضاد میان‌ نیروهای‌ تولید و روابط‌ توزیع‌ می‌شوند؛ بنابراین، مسألهٔ‌ فقر در این‌ دیدگاه‌ به‌ بدی‌ توزیع‌ بر می‌گردد. بر این‌ اساس، رفع‌ فقر و حل‌ مشكل‌ توزیع، نظریه‌های‌ مبارزات‌ طبقاتی‌ و تمركز بر تغییر اَشكال‌ و وسایل‌ تولید یا از بین‌ بردن‌ مالكیت‌ خصوصی‌ شكل‌ می‌گیرد و با سرمایه‌داران‌ بزرگ‌ و كوچك‌ برخورد می‌شود.
از دیدگاه‌ اسلام، منشأ مشكل‌ اقتصادی‌ نه‌ در كمبود منابع‌ و مالكیت‌ خصوصی، بلكه‌ او‌لاً‌ كوتاهی‌ در بهره‌برداری‌ از
منابع‌ طبیعت‌ است:
وَ‌اًِن‌ تَعُدُّوا نِعمَتَ‌ اِ‌ لاَ‌ تُحصُوهَا اًِنَّ‌ الا‌ ًِنسَانَ‌ لَظَلُومٌ‌ كَفَّارٌ.۱۹‌
‌ و اگر بخواهید نعمت‌های‌ الاهی‌ را محاسبه‌ كنید، به‌ این‌ كار توانا نیستید. به‌ درستی‌ كه‌ انسان‌ بسیار ستمگر و ناسپاس‌ است.
‌ثانیاً، در زیاده‌طلبی‌ ثروتمندان‌ و توزیع‌ نادرست‌ است:
وَ‌اًِذَ‌ا قِیلَ‌ لَهُم‌ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ‌ اُ‌ قَالَ‌ الَّذِینَ‌ كَفَرُوا لِلَّذِینَ‌ آمَنُوا أَنُطعِمُ‌ مَن‌ لَو‌ یَشَأُ‌ اُ‌ أَطعَمَهُ‌ اًِن‌ أَنتُم‌ اًِ‌لاَّ‌ فِی‌ ضَ‌لالٍ‌ مُبِینٍ.۲۰‌ ‌
و هنگامی‌ كه‌ به‌ آنان‌ گفته‌ می‌شود، از آن‌چه‌ خدا به‌ شما روزی‌ داده‌ است، انفاق‌ كنید، آنان‌ كه‌ كافر شدند، به‌ آنان‌ كه‌ ایمان‌ آوردند می‌گویند: آیا كسانی‌ را اطعام‌ كنیم‌ كه‌ اگر خدا می‌خواست، آنان‌ را روزی‌ می‌داد؟ شما به‌طور قطع‌ در گمراهی‌ آشكار به‌سر می‌برید.‌از مولای‌ ما علی‌ بن‌ ابی‌طالب۷ روایت‌ شده‌ كه‌ فرمود:
ما جاع‌ فقیر الا‌ بما شبع‌ غنی‌ ‌ فقیری‌ گرسنه‌ نماند، مگر به‌واسطهٔ‌ پرخوری‌ توانگر.۲۱‌‌ سلف‌ صالح‌ گفته‌اند:
ما من‌ سرف‌ اِ‌لا‌ بجواره‌ حق‌ مضیع‌ اسرافی‌ نیست، مگر آن‌كه‌ در كنارش‌ حقی‌ ضایع‌ شده‌ است؛۲۲‌‌بنابراین، مشكل‌ فقر از نظر اسلام، به‌ خود انسان‌ و نظام‌ اقتصادی‌ فاسدی‌ كه‌ (چه‌ به‌ جهت‌ نظام‌ تولیدی‌ نامناسب‌ یا نظام‌ توزیعی‌ نادرست) خودش‌ پدید آورده، برمی‌گردد. براین‌ اساس، اسلام‌ رشد تولید همراه‌ با توزیع‌ مناسب‌ و عادلانه‌ را ضرور دانسته‌ است؛ چرا كه‌ این‌ دو از یك‌دیگر بی‌نیاز نیستند. تولید انبوه‌ بدون‌ عدالت‌ در توزیع، موجب‌ انحصار و بهره‌كشی، و عدالت‌ در توزیعِ‌ بدون‌ تولید كافی، موجب‌ توزیع‌ فقر و بیپچارگی‌ است‌ كه‌ اسلام‌ هر دو را رد می‌كند؛ نتیجه‌ این‌ كه‌ فقر، از دیدگاه‌ اسلام‌ دو بُعد دارد: بُعد نخست، به‌ فراوانی‌ تولید و بُعد دیگر به‌ عدالت‌ در توزیع‌ مربوط‌ است؛ اگرچه‌ این‌ مسأله‌ مانع‌ نمی‌شود كه‌ محقق‌ در اقتصاد اسلامی‌ به‌حسب‌ وضعیت‌ كشور و جامعهٔ‌ خودش، بر یكی‌ از این‌ دو بُعد متمركز شود و تأكید كند؛ یعنی‌ ممكن‌ است‌ در جامعه‌ یا كشور اسلامی، فقر بیش‌تر به‌ تولید و رشد تولید مربوط‌ باشد، نه‌ مشكل‌ توزیع‌ و عدالت؛ در حالی‌ كه‌ در كشور دیگر، مشكل‌ فقر بیش‌تر به‌ توزیع‌ و عدالت‌ مربوط‌ باشد.
۳. راه‌حل‌ اسلام‌ برای‌ مشكل‌ اقتصادی‌
همان‌طور كه‌ دیدگاه‌ اسلام‌ دربارهٔ‌ علل‌ و عوامل‌ فقر، با دیدگاه‌ سرمایه‌داری‌ و سوسیالیزم‌ متفاوت‌ است، راه‌كار و راه‌حل‌ آن‌ برای‌ حل‌ این‌ معضل‌ نیز با راه‌حل‌های‌ آن‌ دو متفاوت‌ خواهد بود.
ما درصدد بیان‌ گستردهٔ‌ راه‌حل‌ مشكل‌ فقر یا وجوه‌ افتراق‌ بین‌ آن‌ و راه‌حل‌های‌ سرمایه‌داری‌ و سوسیالیزم‌ نیستیم. در این‌جا به‌ برخی‌ از عناصر و مبانی‌ اساسی‌ راه‌حل‌ اسلامی‌ برای‌ حل‌ مشكل‌ فقر اشاره‌ می‌كنیم.
یك. مال‌ به‌ خدا تعلق‌ دارد و انسان‌ جانشین‌ خدا در اموال‌ است.
‌فقیهان‌ پیشین‌ و معاصر، ماهیت‌ مالكیت‌ عمومی‌ و خصوصی‌ و آثار آن‌ها را به‌طور گسترده‌ بحث‌ و بررسی‌ كرده‌اند. چكیده‌ كلام‌ آنان‌ این‌ است:
المال‌ مال‌ا و البشر مستخلفون‌ فیه.‌ اموال‌ به‌ خدا تعلق‌ دارد و بشر، جانشین‌ خدا در این‌ اموال‌ است.‌ بنابراین، از نظر اسلام، مالكیت‌ فرد یا دولت، مالكیت‌ مطلق‌ نیست؛ بلكه‌ اموال، در دست‌ افراد، امانت، و مالكیت‌ آنان، مالكیت‌ مجازی‌ و اعتباری‌ به‌ شمار می‌رود؛ زیرا مالك‌ حقیقی‌ همهٔ‌ اشیا، خدا است‌ و خداوند به‌زودی‌ به‌ حساب‌ همهٔ‌ آنان‌ كه‌ مالی‌ را كسب‌ كرده‌ یا مالی‌ در اختیار آنان‌ بوده‌ و در آن‌ تصرف‌ كرده‌اند، رسیدگی‌ خواهد كرد:
لَتُسأَلُنَّ‌ یَومَئِذٍ‌ عَنِ‌ النَّعِیمِ.۲۳‌به‌زودی‌ در این‌ روز [= قیامت] دربارهٔ‌ نعمت‌ها سؤ‌ال‌ می‌شود.‌ ‌ وقتی‌ كیفیت‌ مالكیت‌ (چه‌ خصوصی‌ و چه‌ عمومی) این‌ گونه‌ شد، یعنی‌ مالكیت، صرفاً‌ امانت‌ و مسؤ‌ولیت‌ تلقی‌ شد، لازمه‌اش‌ این‌است‌ كه‌ اموال‌ نباید در اختیار سفیهان‌ و تبذیركنندگان‌ قرار گیرد:
وَ‌لاَ‌ تُؤتُوا السُّفَهَأَ‌ أَموَ‌الَكُمُ‌ الَّتِی‌ جَعَلَ‌ اُ‌ لَكُم‌ قِیَاماً.۲۴‌‌ اموالتان‌ را كه‌ مایهٔ‌ قوام‌ و دوام‌ زندگی‌ شما است، در اختیار سفیهان‌ [اقتصادی] قرار ندهید.‌ همچنین‌ جایز نیست‌ كه‌ نیازمندان‌ و ناتوانان‌ از این‌ اموال‌ محروم‌ شوند:
وَ‌آتُوهُم‌ مِن‌ مالِ‌ اِ‌ الَّذِ‌ی‌ آتَاكُم.۲۵‌ از اموالی‌ كه‌ به‌ خدا متعلق‌ دارد و خدا به‌ شما داده‌ است، به‌ فقیران‌ بدهید.‌‌همچنین‌ جایز نیست‌ كه‌ اموال‌ در دست‌ عدهٔ‌ كمی‌ (توانگران) در گردش‌ باشد:
كَی‌ لاَ‌ یَكُونَ‌ دُولَهًٔ‌ بَینَ‌ الا‌ َ‌غنِیَأِ‌ مِنكُم.۲۶‌ ‌ تا این‌ كه‌ اموال‌ در میان‌ توانگران‌ شما دست‌ به‌ دست‌ نگردد.‌‌و بالاتر از این‌ها این‌ كه‌ وقتی‌ دولت‌ یا فرد نتواند از اموال، درست‌ و بهینه‌ در جهت‌ مصلحت‌ فرد یا جامعه‌ بهره‌ بردارد، مشروعیت‌ مالكیت‌ چه‌ خصوصی‌ و چه‌ عمومی‌ از بین‌ می‌رود. بهترین‌ تعبیر در این‌ مورد گفتهٔ‌ خلفیه‌ دوم‌ است:
[هنگامی‌ كه‌ پیامبر، زمین‌ عقیق‌ را به‌ بلال‌ بخشیده‌ بود عمر به‌ بلال‌ گفت:] پیامبر این‌ قطعه‌ زمین‌ را به‌ تو نبخشید كه‌ مردم‌ را از آن‌ منع‌ كنی؛ بلكه‌ به‌ تو بخشید كه‌ روی‌ آن‌ كار كنی؛ پس‌ آن‌چه‌ را كه‌ می‌توانی‌ آباد كنی، بگیر و بقیه‌ را برگردان.۲۷
دو. تأمین‌ حد‌ كفایت‌ برای‌ همهٔ‌ افراد سپس‌ هر كس‌ به‌ اندازهٔ‌ كارش‌
با استناد به‌ «المال‌ مال‌ا و البشر مستخلفون‌ فیه»، اصل‌ اقتصادی‌ مهمی‌ را می‌توان‌ استنباط‌ كرد و آن‌ این‌ كه‌ در مرحله‌ اول، همهٔ‌ افراد جامعه‌ باید به‌ یك‌ اندازه‌ كفایت‌ داشته‌ باشند؛ سپس‌ به‌ هر كس‌ به‌ اندازهٔ‌ كاری‌ كه‌ انجام‌ می‌دهد، سهمی‌ از درآمد تعلق‌ می‌گیرد و از این‌ اصل، ضوابط‌ مهم‌ ذیل‌ به‌دست‌ می‌آید.
أ. اسلام‌ مالكیت‌ خصوصی‌ را محترم‌ نمی‌داند، مگر بعد از تضمین‌ حد‌ كفاف‌
محترم‌بودن‌ مالكیت‌ خصوصی‌ در اسلام، مشروط‌ به‌ این‌ است‌ كه‌ همهٔ‌ افراد به‌ اندازهٔ‌ كفاف‌ (تأمین‌ ضروریات‌ اساسی‌ زندگی) داشته‌ باشند به‌ این‌ معنا كه‌ تا وقتی‌ حتی‌ یك‌ نفر گرسنه‌ یا بدون‌ لباس‌ در جامعهٔ‌ اسلامی‌ پیدا شود، احترام‌ حقوق‌ مالكیت‌ هیچ‌ یك‌ از افراد جامعه‌ واجب‌ نیست‌ و از آن‌ مالكیت‌ نباید دفاع‌ كرد؛ یعنی‌ فرد گرسنه‌ یا كسی‌ كه‌ حقش‌ ضایع‌ شده، حقوق‌ مالكیت‌ دیگران‌ را از بین‌ می‌برد تا زمانی‌ كه‌ آن‌ فرد سیر یا حقش‌ استیفا شود.
این‌ نكته، از روایات‌ نقل‌ شده‌ از پیامبر استفاده‌ می‌شود. حضرت‌ فرمود:
اذا باتَ‌ مؤ‌منٌ‌ جائعاً‌ فَ‌لامالَ‌ لاَحِد.۲۸‌ ‌
اگر مؤ‌منی، شب‌ را گرسنه‌ بخوابد، مالی‌ برای‌ كسی‌ نیست.‌ایما اهل‌ عرصهٔ‌ اصبح‌ فیهم‌ امرؤ‌ جائعاً‌ فقد برئت‌ منهم‌ ذمهٔ‌ا و رسوله.۲۹‌ ‌ اهل‌ هر سرزمینی‌ كه‌ بخوابند، در حالی‌ كه‌ شخصی‌ گرسنه‌ای‌ در میان‌ آنان‌ باشد، ذمهٔ‌ خدا و رسولش‌ از آنان‌ بری‌ است.‌
‌ الا شعربین‌ اذا ارملوا فی‌ الغزو و قلَّ‌ طعام‌ عیالهم‌ فی‌المدینه‌ حملوا ما كان‌ عندهم‌ فی‌ ثوب‌ واحد ثم‌ اقتسموا بینهم‌ فی‌ انأ واحد بالسویه، فهم‌ منی‌ و انا منهم.۳۰‌ ‌ اشعربین۳۱ وقتی‌ در جنگ‌ یا در شهر، زاد و توشه‌ خود را تمام‌ می‌كردند، هر چه‌ داشتند در یك‌ ماه‌چه‌ می‌گذاشتند و با یك‌ ظرف‌ به‌طور مساوی‌ بین‌ خود تقسیم‌ می‌كردند؛ پس‌ آنان‌ از من‌ هستند و من‌ از آنانم.
و حضرت‌ در حال‌ سفر فرمود:
من‌ كان‌ له‌ [معه] فضل‌ ظهر [ای‌ دابهٔ] فلیعد به‌ علی‌ من‌ لا ظهر له‌ و من‌ كان‌ له‌ فضل‌ زاد فلیعد به‌ علی‌ من‌ لا زاد له.۳۲‌ ‌ كسی‌ كه‌ چار پای‌ بسیاری‌ دارد، باید به‌ كسی‌ كه‌ ندارد بدهد و كسی‌ كه‌ زاد و توشه‌ اضافی‌ دارد، باید به‌ كسی‌ كه‌ ندارد بدهد.خلیفه‌ دوم‌ در همین‌ باره‌ می‌گوید:
من‌ حریص‌ هستم‌ بر این‌ كه‌ نیاز نیازمندی‌ را رها نكنم، مگر این‌ كه‌ بعضی‌ از ما بتواند آن‌ را برآورد؛ پس‌ هنگامی‌ كه‌ ناتوان‌ شدیم، همدیگر را در زندگی‌ كمك‌ می‌كنیم‌ تا در حد‌ كفاف‌ برابر شویم.۳۳
وی‌ در سال‌ قحطی‌ ۱۸ هجری‌ می‌گوید:
اگر برای‌ مردم‌ آن‌چه‌ آنان‌ را كفایت‌ كند نیایم، جز این‌ كه‌ داخل‌ خانه‌هایشان‌ شوم‌ و آن‌چه‌ دارند بین‌ آنان‌ تقسیم‌ كنم‌ تا نصف‌ شكم‌ آنان‌ سیر شود تا خداوند برایشان‌ باران‌ بفرستد، این‌ كار را خواهم‌ كرد؛ زیرا در این‌ صورت، آنان‌ نابود نخواهند شد.۳۴
صحابی‌ پبامبر، ابوذر غفاری‌ نیز به‌ همین‌ معنا اشاره‌ می‌كند:
تعجب‌ می‌كنم‌ از كسی‌ كه‌ غذایی‌ در خانه‌ ندارد، چرا با شمشیرِ‌ كشیده‌ بر مردم‌ نمی‌شورد.۳۵
ابن‌ حزم‌ نیز در كتاب‌ المحلی‌ می‌گوید:
هنگامی‌ كه‌ مردی‌ در شهری‌ از گرسنگی‌ بمیرد، اهل‌ آن‌ شهر قاتل‌ او به‌شمار می‌روند و دیهٔ‌ او از آنان‌ گرفته‌ می‌شود. انسان‌ گرسنه‌ می‌تواند هنگام‌ ضرورت، در راه‌ استیفای‌ حق‌ خود با كسی‌ كه‌ غذای‌ اضافی‌ دارد بجنگد؛ پس‌ اگر فرد گرسنه‌ كشته‌ شد، قاتلش‌ كشته‌ می‌شود، و اگر گرسنه‌ او را كشت، لعنت‌ خدا بر او (مقتول) است؛ زیرا از حقی‌ منع‌ كرده، جزو طایفهٔ‌ باغیه‌ به‌ شمار می‌رود.۳۶
فقیه‌ احمد بن‌ ذلجی‌ نیز در كتابش، الفلاكهٔ‌ و المفلوكون‌ (فقر و فقیران) می‌گوید:
از حقوق‌ محروم، این‌ است‌ كه‌ نعمت‌های‌ در دست‌ مردم‌ را غصبی‌ بداند، و كسی‌ كه‌ مالك‌ و مستحق‌ آن‌ مال‌ غصبی‌ است، حق‌ دارد مال‌ غصبی‌ را از دست‌ غاصبان‌ پس‌ بگیرد.۳۷
ب. اسلام‌ ثروتمندی‌ و توانگری‌ را اجازه‌ نمی‌دهد، مگر بعد از تضمین‌ حد‌ كفایت‌
‌‌واجب‌ است‌ كه‌ سطح‌ شرافتمندانه‌ای‌ از زندگی‌ به‌حسب‌ زمان‌ و مكان‌ برای‌ همهٔ‌ افراد جامعه‌ (با قطع‌ نظر از دین‌ و جنسیت‌ فراهم‌ شود؛ یعنی‌ زمینه‌ چنان‌ فراهم‌ باشد كه‌ هر كسی‌ بتواند با كار و كوشش، چنین‌ سطح‌ زندگی‌ را تأمین‌ كند و اگر به‌ علل‌ غیرارادی، چون‌ مرض‌ یا پیری‌ توان‌ آن‌ را نداشته‌ باشد، مسؤ‌ولیت‌ او به‌ عهدهٔ‌ بیت‌المال‌ و خزانهٔ‌ دولت‌ است.
ابویوسف‌ در كتاب‌ خراج‌ و ابوعبید در كتاب‌ اموال‌ روایتی‌ را نقل‌ می‌كنند: عمر، زمانی‌ از شهرها دیدن‌ می‌كرد. پیرمردی‌ را دید كه‌ گدایی‌ می‌كند. تعجب‌ كرد و پرسید: از كدام‌ اهل‌ كتاب‌ هستی؟ گفت: یهودی. پرسید: چه‌ كسی‌ تو را به‌ این‌ روز انداخته؟ گفت: خراج‌ و نیاز و پیری. عمر دستور داد كه‌ خراج‌ را به‌ او برگردانند و به‌ اعتبار این‌ كه‌ فقیر است، از زكات‌ به‌ او كمك‌ كنند.او را نزد خزانه‌ دار بیت‌المال‌ فرستاد و گفت: به‌ این‌ مرد و امثال‌ او نگاه‌ كن. به‌خدا قسم! ما دربارهٔ‌ او انصاف‌ به‌ خرج‌ نداده‌ایم، اگر در جوانی‌ از او استفاده‌ و در پیری‌ او را خوار كرده‌ایم.۳۸
بلاذری‌ نیز در كتاب‌ فتوح‌البلدان‌ روایت‌ می‌كند:
خلیفه، عمر بن‌ خطاب‌ در حالی‌ كه‌ در شام‌ بر گروهی‌ فقیر و مریض‌ و ذلیل‌ می‌گذشت، دستور داد از زكات‌ به‌ آنان‌ بدهند و مرتب‌ به‌ آنان‌ غذا برسانند؛۳۹
‌بنابراین، مسألهٔ‌ تضمین‌ حد‌ كفایت‌ (نه‌ حد‌ كفاف) برای‌ همهٔ‌ افراد جامعه‌ با هر دین‌ و جنسیتی‌ در اسلام، مسأله‌ای‌ جوهری‌ و مقدس‌ است‌ به‌ اعتبار این‌ كه‌ حق‌ الاهی، از بالاترین‌ حقوق‌ به‌ شمار می‌رود؛ به‌طوری‌ كه‌ انكار این‌ حق‌ و غفلت‌ از آن‌ تكذیب‌ اصل‌ دین‌ خواهد بود:
أَرَ‌أَیتَ‌ الَّذِ‌ی‌ یُكَذٍّبُ‌ بِ‌الدٍّینِ‌ فَذلَِ‌ الَّذِ‌ی‌ یَدُ‌عُّ‌ الیَتِیمَ‌ وَ‌لاَ‌ یَحُضُّ‌ عَلَی‌ طَعَامِ‌ المِسكِینِ.۴۰‌ ‌ آیا كسی‌ را كه‌ تكذیب‌ دین‌ می‌كند مشاهده‌ كردی. او همان‌ كسی‌ است‌ كه‌ یتیم‌ را دور می‌كند و مسكین‌ را به‌ طعام‌ و غذا نمی‌خواند.‌ ‌ به‌ همین‌ جهت‌ كه‌ ضمانت‌ حد‌ كفایت، امری‌ مقدس‌ و جوهری‌ است، مولای‌ ما علی‌ بن‌ابی‌طالب‌ می‌فرماید:
خداوند بر اغنیا واجب‌ كرده‌ است‌ كه‌ به‌ اندازهٔ‌ كافی‌ از اموالشان‌ به‌ فقیران‌ بدهند؛۴۱
‌بنابراین، اسلام‌ با وجود فقر و تنگدستی‌ جامعه، اجازهٔ‌ ثروتمندی‌ و غنا را نمی‌دهد؛ چنان‌كه‌ خداوند می‌فرماید:
وَ‌آتُوهُم‌ مِن‌ مالِ‌ اِ‌ الَّذِ‌ی‌ آتَاكُم.۴۲‌ ‌ از اموالی‌ كه‌ خدا به‌ شما عطا كرده‌ به‌ فقیران‌ بدهید.‌ وَفِی‌ أَموَ‌الِهِم‌ حَقُّ‌ مَعلومُ‌ لِلسَّائِلِ‌ وَ‌المَ-حرُومِ.۴۳‌ ‌ در اموال‌ توانگران، حقی‌ معلوم‌ برای‌ پرسش‌كنندگان‌ و محرومان‌ است.‌ ‌ وَ‌آتِ‌ ذَ‌االقُربَی‌ حَقَّهُ‌ وَ‌المِسكِینَ‌ وَ‌ابنَ‌ السَّبِیلِ.۴۴‌ ‌ حق‌ نزدیكان‌ و مساكین‌ و در راه‌ ماندگان‌ را بپردازید.‌ ‌ رسول‌ خدا نیز در همین‌ زمینه‌ فرموده‌ است:
من‌ ترك‌ مالاً‌ لِورثته‌ و من‌ ترك‌ دَیناً‌ اوضیاعاً‌ فالی‌ و علی.۴۵‌ ‌ هر كس‌ مالی‌ به‌ ارث‌ بگذارد، برای‌ ورثه‌ او است‌ و هر كس‌ بدهكاری‌ یا اهل‌ و عیالی‌ بگذارد، به‌سوی‌ من‌ بیاید. من‌ مسؤ‌ول‌ هستم‌ كه‌ آن‌ را بپردازم.‌ ‌ من‌ ترك‌ ك‌لا فلیأتنی‌ فانا مولاه‌ ‌ كسی‌ كه‌ فرزندان‌ صغیری‌ باقی‌ بگذارد، من‌ ولی‌ او هستم؛‌ ‌ یعنی‌ كسی‌ كه‌ بمیرد و فرزندان‌ صغیر و نیازمندی‌ باقی‌ بگذارد پس‌ باید نزد من‌ (به‌ عنوان‌ دولت) بیاید، پس‌ من‌ مسؤ‌ول‌ كفایت‌ آنان‌ هستم.
امام‌ باقر می‌فرماید:
من‌ ترك‌ ضیاعاً‌ فعلی‌ ضیاعه.۴۶‌ ‌ كسی‌ كه‌ بمیرد و عیال‌ و فرزندانی‌ باقی‌ بگذارد، من‌ عهده‌دار آنان‌ هستم.
ج. اسلام‌ حد‌ و مرزی‌ برای‌ مالكیت‌ و توانگری‌ قرار نداده‌ است.
وقتی‌ به‌ اندازهٔ‌ كفایت، یعنی‌ سطح‌ زندگی‌ شایسته‌ و شرافتمندانه‌ برای‌ همهٔ‌ افرادی‌ كه‌ در جامعهٔ‌ اسلامی‌ زندگی‌ می‌كنند، فراهم‌ باشد و دولت‌ نیز این‌ سطح‌ زندگی‌ را برای‌ همهٔ‌ كسانی‌ كه‌ به‌طور غیرارادی‌ ناتوان‌ هستند، تضمین‌ كند، هر كس‌ به‌ اندازه‌ای‌ كه‌ می‌كوشید، بدون‌ هیچ‌ قید و شرطی‌ یا حد‌ نهایی‌ برای‌ مالكیت‌ و ثروت‌ می‌تواند درآمد كسب‌ كند.
خداوند در آیاتی‌ می‌فرماید:
لِلرٍّجَالِ‌ نَصِیبٌ‌ مِمَّا اكتَسَبُوا وَلِلنٍّسَأِ‌ نَصِیبٌ‌ مِمَّا اكتَسَبنَ.۴۷‌ ‌ برای‌ مردان‌ سهمی‌ و برای‌ زنان‌ نیز سهمی‌ است‌ از آن‌چه‌ كسب‌ می‌كنند.‌ ‌ نَحنُ‌ قَسَمنَا بَینَهُم‌ مَعِیشَتَهُم‌ فِی‌ الحَیَاهِٔ‌ الدُّنیَا وَرَفَعنَا بَعضَهُم‌ فَوقَ‌ بَعضٍ‌ دَرَجَاتٍ‌ لِیَتَّخِذَ‌ بَعضُهُم‌ بَعضاً‌ سُخرِیاً.۴۸‌ ‌ ما روزی‌ بندگان‌ را در زندگی‌ دنیا میانشان‌ تقسیم‌ كردیم‌ و بعضی‌ را بر بعضی‌ برتری‌ دادیم‌ تا برخی، برخی‌ دیگر را مسخر خود گردانند.‌ ‌ وَ‌اُ‌ فَضَّلَ‌ بَعضَكُم‌ عَلَی‌ بَعضٍ‌ فِی‌ الرٍّزقِ.۴۹‌ ‌ خداوند، برخی‌ را بر برخی‌ دیگر در روزی‌ دادن‌ برتری‌ داد.‌ ‌ وَلِكُل‌ دَرَجَاتٌ‌ مِمَّا عَمِلُوا وَلِیُوَفٍّیَهُم‌ أَ‌عمَالَهُم‌ وَ‌هُم‌ لاَ‌ یُظلَمُونَ.۵۰‌ برای‌ هر كس‌ درجه‌ و مرتبه‌ای‌ است، به‌ مقتضای‌ آن‌چه‌ انجام‌ می‌دهند و به‌ پاداش‌ اعمال‌ خود خواهند رسید و به‌ هیچ‌ كس‌ ستم‌ نخواهد شد.‌ ‌ وَفَضَّلَ‌ اُ‌ المُ-جَاهِدِینَ‌ عَلَی‌ القَاعِدِینَ‌ أَجرَ‌اً‌ عَظِیماً‌ دَرَجَاتٍ‌ مِنهُ‌ وَمَغفِرَهًٔ‌ وَرَحمَهًٔ.۵۱‌ ‌ خداوند، مجاهدان‌ را بر نشستگان‌ و راحت‌طلبان، به‌ پاداش‌ بزرگی‌ برتری‌ داده، و هر كسی، دارای‌ مرتبه‌ و درجه‌ای‌ از رحمت‌ و مغفرت‌ خدا است.‌ ‌ در حدیث‌ نبوی‌ نیز آمده‌ است:
لا بأس‌ بالغنی‌ لمن‌ اتقی۵۲‌ ‌ كسی‌ كه‌ تقوا پیشه‌ است، اشكالی‌ ندارد كه‌ ثروتمند باشد؛‌بنابراین، توانگری‌ و تفاوت‌ مردم‌ در رزق‌ و روزی‌ و ترجیح‌ برخی‌ بر برخی‌ دیگر، به‌ درجات‌ گوناگون، بی‌دلیل‌ نبوده، بلكه‌ این‌ برتری‌ به‌واسطه‌ كوشش‌ و عمل‌ صالح‌ آنان‌ بوده‌ است؛ چنان‌كه‌ خداوند در آیهٔ‌ دیگری‌ می‌فرماید:
وَ‌أَن‌ لَّیسَ‌ لِ‌لاًِنسَانِ‌ اًِ‌لاَّ‌ مَا سَعَی وَ‌أَنَّ‌ سَعیَهُ‌ سَوفَ‌ یُرَ‌ی‌ ثُمَّ‌ یُجزاهُ‌ الجَزَ‌أَ‌ الا‌ َوفَی.۵۳‌ ‌ برای‌ انسان‌ نیست، جز آن‌چه‌ می‌كوشد و نتیجهٔ‌ كوشش‌ خود را به‌زودی‌ می‌بینند؛ سپس‌ جزای‌ كافی‌ داده‌ می‌شود؛
‌‌بنابراین‌ ممكن‌ است‌ در سایهٔ‌ نظام‌ اقتصادی‌ اسلام، ثروتمندانی‌ در سطح‌ كلان‌ وجود داشته‌ باشند كه‌ در اصطلاح‌ به‌ آنان‌ میلیونر یا میلیاردر گفته‌ می‌شود؛ اما آنان‌ به‌ شرع‌ ملتزم‌ هستند. چنین‌ افرادی‌ آن‌گونه‌ كه‌ بیان‌ خواهیم‌ كرد، مالك‌ مطلق‌ نیستند تا هرگونه‌ كه‌ خواستند در اموال‌ خود تصرف‌ كنند. ثروتمند نمی‌تواند اموالش‌ را از چرخه‌ و گردونهٔ‌ تولید و گردش‌ در جامعه‌ خارج‌ و ذخیره‌ كند. و نمی‌تواند اموالش‌ را برخلاف‌ مقتضای‌ عقل‌ به‌كار گیرد؛ در غیر این‌ صورت، سفیه‌ به‌ شمار آمده، از تصرف‌ در اموالش‌ منع‌ می‌شود. همچنین‌ نمی‌تواند زندگی‌ مترفانه‌ای‌ داشته‌ باشد كه‌ در این‌ صورت، به‌ نص‌ قرآن‌ مجرم‌ شناخته‌ شده، از او خواسته‌ می‌شود تا مازاد بر نیازش‌ را در راه‌ خدا انفاق‌ كند یا به‌طور مستقیم‌ به‌ نیازمندان‌ بدهد یا آن‌ را در اموری‌ كه‌ به‌ نفع‌ جامعه‌ است، به‌كار گیرد. افزون‌ بر این، حاكم‌ و صاحب‌ امر، یعنی‌ دولت‌ اسلامی‌ موظف‌ است‌ در امور اقتصادی‌ دخالت، و از بهره‌برداری‌ عدهٔ‌ كمی‌ (انحصاری) از اموال‌ جامعه‌ جلوگیری‌ كند:
كَی‌ لاَ‌ یَكُونَ‌ دُولَهًٔ‌ بَینَ‌ الا‌ َ‌غنِیَأِ‌ مِنكُم.۵۴‌ ‌ تا این‌كه‌ اموال‌ در دست‌ عده‌ای‌ از توانگران‌ شما دست‌ به‌دست‌ نگردد.‌‌همچنین‌ دولت‌ وظیفه‌ دارد سیاست‌هایی‌ را اتخاذ كند كه‌ بین‌ افراد جامعه‌ توازن‌ اقتصادی‌ برقرار شود و جامعه، روبه‌ تعاون‌ و تكامل‌ رود.
سه. اهمیت‌ و ارزش‌ رشد اقتصادی‌ تا مرتبهٔ‌ فریضه‌ و عبادت‌
انسان‌ به‌ حقیقت، جانشین‌ خدا در زمین‌ است؛ چنان‌كه‌ در قرآن‌ می‌فرماید:
انی‌ جاعلٌ‌ فِی‌الارضِ‌ خَلیفهٍٔ۵۵
و هدف‌غایی‌ خلقت‌ و وجود به‌ شمار می‌رود؛ چنان‌كه‌ می‌فرماید:
هُوَ‌ أَنشَأَكُم‌ مِنَ‌ الا‌ َرضِ‌ وَ‌استَعمَرَكُم‌ فِیَها.۵۶‌ ‌ او شما را از زمین‌ آفرید و آبادكردن‌ آن‌ را از شما خواست؛‌‌یعنی‌ شما را مكلف‌ كرد تا زمین‌ را آباد كنید؛ بنابراین، خداوند، انسان‌ را بیهوده‌ نیافریده‌ است. انسان‌ را نیافریده‌ تا فقط‌ بخورد و بیاشامد؛ بلكه‌ او را به‌سبب‌ رسالتی‌ كه‌ بر دوش‌ او گذاشته، آفریده‌ و آن‌ همان‌ رسالت‌ جانشینی‌ خدا بر روی‌ زمین‌ است‌ كه‌ با كار و تولید، زمین‌ را آباد كند؛ در حالی‌ كه‌ خدا را عبادت‌ می‌كند و شكرگزار فضل‌ و نعمت‌ او است. تا در چرخهٔ‌ روزگار، با كار و كوشش‌ خود، خدا را ملاقات‌ كند.یَاأَیُّهَا الا‌ ًِنسَانُ‌ اًِنََّ‌ كَادِحٌ‌ اًِلَی‌ رَبٍَّ‌ كَدحاً‌ فَمُ‌لاقِیهِ.۵۷‌ ‌ ای‌ انسان! البته‌ با هر رنج‌ و مشقت‌ در راه‌ عبادت‌ حق‌ بكوشی، عاقبت‌ به‌ ملاقات‌ او نایل‌ می‌شوی.‌‌ اسلام‌ بر رشد اقتصادی‌ و آبادكردن‌ دنیا تأكید فراوانی‌ دارد، چنان‌كه‌ پیامبر۶ می‌فرماید:
اذا قامت‌الساعهٔ‌ و فی‌ ید احدكم‌ فسیلهٔ‌ ای‌ شتلهٔ‌ فاستطاع‌ الا‌ تقوم‌ حتی‌ بغرسها فلیغر سها فله‌ بذلك‌ اجر.۵۸‌ ‌ اگر قیامت‌ برپا شد و در دست‌ یكی‌ از شما نهالی‌ بود و قدرت‌ داشت‌ [پیش‌ از برپایی‌ قیامت] آن‌ را بكارد، آن‌ را بكارد و برای‌ این‌ كار، پاداش‌ نصیب‌ او خواهد شد.‌ ‌ اسلام، جهادكننده‌ در راه‌ دعوت‌ به‌ اسلام‌ و كسی‌ را كه‌ برای‌ كسب‌ روزی‌ و فعالیت‌ اقتصادی‌ می‌كوشد، مساوی‌ دانسته؛ چنان‌كه‌ در قرآن‌ كریم‌ آمده‌ است:
وَ‌آخَرُونَ‌ یَضرِبُونَ‌ فِی‌ الا‌ َرضِ‌ یَبتَغُونَ‌ مِن‌ فَضلِ‌ اِ‌ وَ‌آخَرُونَ‌ یُقَاتِلُونَ‌ فِی‌ سَبِیلِ‌ اِ.۵۹‌ ‌ برخی‌ از شما برای‌ تجارت‌ و كسب‌ درآمد، به‌ سفر می‌روند و از كرم‌ خدا روزی‌ می‌طلبند و برخی‌ دیگر به‌ جهاد در راه‌ خدا می‌پردازند.‌‌افزون‌ بر این، اسلام‌ كوشش‌ برای‌ كسب‌ روزی‌ و خدمت‌ به‌ جامعه‌ و رشد آن‌ را از برترین‌ اقسام‌ عبادت‌ به‌شمار آورده‌ است؛ چنان‌كه‌ نقل‌ شده‌ است‌ از مردی‌ كه‌ بسیار عبادت‌ می‌كرد، نزد پیامبر۶ نام‌ بردند و از او تعریف‌ كردند. پیامبر فرمود:
چه‌ كسی‌ زندگی‌ او را تأمین‌ می‌كند؟ گفتند برادرش. پیامبر فرمود: برادرش‌ از او عابدتر است.۶۰
نقل‌ شده‌ كه‌ یكی‌ از صحابه‌ تصمیم‌ گرفت‌ برای‌ عبادت‌ در جای‌ خلوتی‌ به‌ اعتكاف‌ بپردازد. پیامبر فرمود:
لا تفعل‌ فان‌ مقام‌ احدكم‌ فی‌ سبیل‌ا (ای‌ فی‌ حدالمجتمع‌ و تنمیته) افضل‌ من‌ صلاته‌ فی‌ بیته‌ ستین‌ عاماً.۶۱‌این‌ كار را نكن؛ زیرا قیام‌ كردن‌ یكی‌ از شما در راه‌ خدا (یعنی‌ خدمت‌ به‌ جامعه‌ و رشد آن) از نماز شصت‌ ساله‌ در منزلش‌ بالاتر است.‌ ‌ لِكُل‌ امهَٔ‌ سیاحهٌٔ‌ و سیاحهُٔ‌ امتی‌ الجِهادُ‌ فی‌ سَبیلِ‌اِ.۶۲‌هر امتی‌ تفریحی‌ دارد و تفریح‌ امت‌ من، جهاد در راه‌ خداست؛‌ ‌ یعنی‌ آبادكردن‌ جهان‌ هستی‌ (زمین) و رشد و تكامل‌ انسان، چرا كه‌ او به‌ حقیقت‌ خلیفهٔ‌ خدا روی‌ زمین‌ است.
خلاصهٔ‌ آن‌چه‌ گذشت، این‌ است‌ كه‌ رشد اقتصادی‌ در اسلام، فریضه‌ و عبادت‌ است؛ بلكه‌ از برترین‌ عبادت‌ به‌ شمار می‌رود و مسلمانان‌ چه‌ رهبران‌ و چه‌ تودهٔ‌ مردم، به‌ اندازهٔ‌ آبادكردن‌ دنیا و فراهم‌ساختن‌ اسباب‌ رشد اقتصادی، مقرب‌ درگاه‌ الاهی‌ می‌شوند؛ البته‌ آبادكردن‌ دنیا و فراهم‌آوردن‌ اسباب‌ رشد اقتصادی‌ با مفهوم‌ اسلامی‌ منظور است‌ كه‌ از دیگر مكتب‌ها و نظام‌های‌ اقتصادی‌ رایج‌ متمایز است؛ چرا كه‌ رشد اقتصادی‌ به‌ مفهوم‌ اسلامی‌ آن‌ از نگاه‌ و تحلیل‌ ما، رشد همه‌ جانبه‌ و متوازن‌ شمرده‌ می‌شود كه‌ هدف‌ آن، خود انسان‌ است؛ چون‌ به‌ حقیقت، خلیفهٔ‌ خدا در زمین‌ است.
أ. این‌ رشد، رشدی‌ همه‌ جانبه‌ است؛ چرا كه‌ هدف‌ آن‌ فقط‌ پیشرفت‌ انسان‌ از بُعد ماد‌ی‌ نیست؛ بلكه‌ هدف، پیشرفت‌ اساسی‌ بُعد روحی‌ و معنوی‌ او است. مقصود از بُعد روحی، عمل‌ صالح‌ است‌ كه‌ به‌سبب‌ ایمان‌ به‌ خدا یا توجه‌ به‌ او انجام‌ می‌پذیرد؛ حال‌ چه‌ این‌ ایمان‌ و توجه‌ به‌ خدا كه‌ منشأ آن‌ عقل‌ و نفس‌ است‌ و در فعالیت‌ و رفتار انسان‌ تجسم‌ می‌یابد، به‌ سبب‌ ترس‌ از خدا یا ترس‌ از عذاب‌ او یا برای‌ به‌دست‌آوردن‌ رضایت‌ او و رسیدن‌ به‌ بهشت‌ باشد؛ پس‌ اسلام، همان‌طور كه‌ در كتاب‌ ذاتیهٔ‌السیاسهٔ‌ الاقتصادیه‌الاسلامیه‌ بیان‌ شده‌ است، بین‌ بُعد ماد‌ی‌ و روحی‌ و معنوی، و بین‌ آن‌چه‌ مربوط‌ به‌ دنیا و آن‌چه‌ مربوط‌ به‌ آخرت‌ است، فرقی‌ قائل‌ نیست؛ بنابراین، هر فعالیت‌ دنیایی‌ كه‌ انسان‌ انجام‌ می‌دهد، در نظر اسلام‌ كاری‌ روحی، معنوی‌ و آخرتی‌ است‌ كه‌ به‌وسیله‌ آن‌ به‌ خدا توجه‌ می‌یابد. خداوند متعالی‌ جن‌ و انس‌ را نیافرید، مگر این‌كه‌ او را عبادت‌ كنند؛ یعنی‌ عمل‌ صالح‌ انجام‌ دهند یا ایمان‌ در اسلام، ایمان‌ مجرد(ABSTRAIT) و بدون‌ توجه‌ به‌ عمل‌ نیست؛ بلكه‌ مقید(CONCRET) و با عمل‌ صالح‌ مرتبط‌ است. مبنای‌ عام‌ و همه‌ جانبه‌ بودن‌ رشد اقتصادی‌ در اسلام‌ اقتضا می‌كند كه‌ همهٔ‌ نیازهای‌ انسانی‌ را تضمین‌ كند؛ یعنی‌ غذا، لباس، وسیلهٔ‌ حمل‌ و نقل، آموزش، بهداشت، رفاه، آزادی‌ كار(شغل)، آزادی‌بیان‌ و عمل‌ به‌ شعایر دینی، همگی‌ تأمین‌ شود، نه‌ این‌كه‌ به‌ برخی‌ نیازها و ضروریات‌ بسنده، و برخی‌ دیگر رها شود؛ به‌ همین‌ دلیل، رشد اقتصادی‌ سرمایه‌داری‌ كه‌ آزادی‌ بیان‌ را تضمین‌ می‌كند، ولی‌ غذا و نان‌ [= نیازهای‌ ماد‌ی] را تضمین‌ نمی‌كند، مورد پذیرش‌ اسلام‌ نیست. همان‌طور كه‌ اسلام‌ رشد سوسیالیستی‌ را نیز نمی‌پذیرد؛ رشدی‌ كه‌ تضمین‌كنندهٔ‌ نان‌ و غذا هست؛ ولی‌ آزادی‌بیان‌ را از بین‌ می‌برد.۶۳
ب. [رشد اقتصادی‌ به‌ مفهوم‌ اسلامی] رشدی‌ متوازن‌ است؛ زیرا هدف‌ فقط‌ افزایش‌ تولید نیست؛ چنان‌كه‌ خداوند می‌فرماید:
وَقُلِ‌ اعمَلُوا فَسَیَرَ‌ی‌ اُ‌ عَمَلَكُم‌ وَرَسُولُهُ‌ وَ‌المُؤمِنُونَ.۶۴‌ ‌ ای‌ پیامبر! به‌ مردم‌ بگو: فعالیت‌ كنید كه‌ به‌زودی‌ خدا و رسولش‌ و مؤ‌منان‌ اعمال‌ شما را می‌بینند.‌ ‌ هدف‌ این‌ رشد، عدالت‌ در توزیع‌ است؛ چنان‌كه‌ خداوند می‌فرماید:
اًِ‌عدِلُوا هُوَ‌ أَقرَبُ‌ لِلتَّقوَ‌ی.۶۵‌ ‌ به‌ عدالت‌ رفتار كنید كه‌ آن‌ به‌ تقوا نزدیك‌تر است.‌ به‌ گونه‌ای‌ به‌ عدالت‌ رفتار كنید كه‌ همهٔ‌ افراد بشر در هر موقعیت‌ اجتماعی‌ كه‌ هستند و در هر جای‌ دنیا كه‌ قرار دارند، از مال‌ [= مواهب] دنیا بهره‌مند شوند؛ زیرا هدف‌ اسلام‌ از رشد اقتصادی‌ این‌ است‌ كه‌ برای‌ هر فردی‌ با قطع‌ نظر از دین‌ و جنسیت‌ او، به‌ حد‌ كفایت، یعنی‌ سطحی‌ از زندگی‌ شرافتمندانه‌ به‌ حسب‌ زمان‌ و مكان‌ (نه‌ حد‌ كفاف) فراهم‌ شود.
این‌ حد‌ كفایت‌ برای‌ این‌ است‌ كه‌ انسان‌ با درك‌ نعمت‌ها و فضل‌ و كرم‌ خداوند، متوجه‌ او شود و شكر و سپاس‌ و عبادت‌ او را به‌ جای‌ آورد؛ شكری‌ كه‌ فقط‌ با زبان‌ محقق‌ نمی‌شود؛ بلكه‌ با عمل‌ و اخلاص‌ در آن‌ همراه‌ است؛ همان‌طور كه‌ خداوند می‌فرماید:
اعمَلُوا آلَ‌ دَ‌اوُدَ‌ شُكراً.۶۶‌ ‌ ای‌ آل‌ داوود! سپاس‌ خدا را به‌جا آورید.‌چنین‌ عبادتی‌ در اسلام‌ تنها با نماز و روبه‌روی‌ قبله‌كردن‌ امتثال‌ نمی‌شود.
‌‌این‌ عبادت، با خدمت‌ به‌ دیگران‌ و با یاری‌ رساندن‌ به‌ نیازمند امتثال‌ می‌شود؛ چنان‌كه‌ خداوند می‌فرماید:
لاَ‌ خَیرَ‌ فِی‌ كَثِیرٍ‌ مِن‌ نَجوَ‌اهُم‌ اًِ‌لاَّ‌ مَن‌ أَمَرَ‌ بِصَدَقَهٍٔ‌ أَو‌ مَعرُوفٍ‌ أَو‌ اًِص‌لاَحٍ‌ بَینَ‌ النَّاسِ.۶۷‌ ‌ فایده‌ای‌ در بسیاری‌ از نجواها [= سخنان‌ در گوشی] شما نیست، مگر این‌كه‌ كسی‌ به‌ صدقه‌دادن‌ یا به‌ معروف‌ امر كند یا به‌ جهت‌ اصلاح‌ بین‌ مردم‌ باشد؛‌ ‌ ‌ ‌پس‌ وقتی‌ اسلام‌ خواهان‌ تولید زیاد (رشد) است، در همان‌ حال، عدالت‌ در توزیع‌ را نیز لازم‌ می‌داند؛ به‌گونه‌ای‌ كه‌ هیچ‌ كدام، از دیگری‌ بی‌نیاز نیست؛ به‌ همین‌ جهت، اسلام، رشد سرمایه‌داری‌ را كه‌ هدفش‌ رشد درآمد جامعهٔ‌ بدون‌ عدالت‌ است، تأیید نمی‌كند؛ چنان‌كه‌ رشد سوسیالیستی‌ را كه‌ تأكیدش‌ بر ارتباط‌ بین‌ اشكال‌ تولید و توزیع‌ است‌ و نظام‌ توزیع‌ را تابع‌ شكل‌ تولید می‌داند، نمی‌پذیرد.
اسلام‌ (با قطع‌ نظر از شكل‌ تولید) حد‌ كفایت‌ را برای‌ همهٔ‌ افراد به‌صورت‌ حق‌ الاهی‌ مقدس‌ كه‌ بالاتر از همهٔ‌ حقوق‌ است، تضمین، و پس‌ از حد‌ كفایت، هر كس‌ به‌ اندازهٔ‌ كوشش‌ خود، درآمد كسب‌ می‌كند؛ به‌گونه‌ای‌ كه‌ اگر حد‌ كفایت‌ برای‌ همهٔ‌ شهروندان‌ فراهم‌ نباشد (مثل‌ مواقع‌ قحطی‌ یا جنگ)، همه‌ باید حد‌ كفاف‌ را رعایت‌ كنند. مبنای‌ توازن‌ به‌ مفهوم‌ اسلامی‌ اقتضا می‌كند كه‌ كوشش‌ برای‌ رشد اقتصادی‌ نیز متوازن‌ باشد؛ به‌ همین‌ جهت، رشد و گسترش‌ شهرها بدون‌ رشد و توسعهٔ‌ روستاها، رشد صنعت‌ بدون‌ كشاورزی، رشد تولید كالاهای‌ تجملی‌ و غیرضرور بدون‌ رشد كالاهای‌ ضرور و اساسی‌ مورد قبول‌ اسلام‌ نیست. ترجیح‌ دادن‌ صنایع‌ بزرگ‌ یا وارداتی‌ بر صنایع‌ مصرفی‌ داخلی‌ یا تمركز بر طرح‌های‌ تولیدی‌ بدون‌ خدمات‌ و تجهیزات‌ اساسی، از اشتباهات‌ بسیار بزرگی‌ است‌ كه‌ كشورهای‌ عربی‌ و اسلامی‌ به‌ تقلید و بدون‌ توجه‌ به‌ تجارب‌ غرب‌ و شرق‌ گرفتار آن‌ هستند؛ در حالی‌ كه‌ از سبك‌ و روش‌ رشد متوازن‌ غافل‌ و به‌ آن‌ جاهلند كه‌ اسلام‌ آن‌ را ضرور می‌داند.
بدون‌ تردید، رشد اقتصادی‌ در بیش‌تر كشورهای‌ اسلامی‌ كه‌ بر جزئی‌ از اقتصاد قومی‌ و بدون‌ توجه‌ به‌ جوانب‌ دیگر تمركز دارند، رشدی‌ ناقص‌(Deforme) و غیر متوازن‌ است.
هدف‌ این‌ رشد، خود انسان‌ است. انسان‌ در حقیقت‌ جانشین‌ خدا بر روی‌ زمین‌ است‌ و این‌ باعث‌ می‌شود كه‌ انگیزه‌ش، اهداف‌ و آثار رشد اقتصادی‌ اسلامی‌ متفاوت‌ باشد. در نظام‌ سرمایه‌داری، انگیزه، كسب‌ حد‌اكثر سود است‌ كه‌ به‌ طور عادی‌ به‌ انحراف‌ تولید از فراهم‌ساختن‌ نیازهای‌ ضرور جامعه‌ می‌انجامد؛ در حالی‌ كه‌ كالاهای‌ غیرضرور دلخواه‌ ثروتمندان، فراوان‌ تولید می‌شود و همراه‌ آن، مادیات‌ و اختلافات‌ اجتماعی‌ حاكمیت‌ می‌یابد كه‌ جوامع‌ غربی‌ از آن‌ رنج‌ می‌برند. در نظام‌ سوسیالیستی، انگیزه‌ و هدف، برآوردن‌ نیازهای‌ دولت، مطابق‌ خواسته‌ها و سیاست‌های‌ حاكمان‌ است، (نه‌ طبق‌ نیازها و خواسته‌های‌ خود شهروندان) و این، همهٔ‌ آزادی‌های‌ فردی‌ را تهدید، و ترس‌ و وحشتی‌ را كه‌ نهایت‌ ندارد، حاكم‌ می‌كند.
انگیزهٔ‌ رشد اسلامی، سود - آن‌گونه‌ كه‌ در رشد سرمایه‌داری‌ بیان‌ شد - نیست‌ و خواسته‌های‌ حاكمان‌ - آن‌گونه‌ كه‌ در رشد سوسیالیستی‌ گفته‌ شد - نیز نیست؛ بلكه‌ تضمین‌ حد‌ كفایت‌ برای‌ همهٔ‌ شهروندان‌ است‌ تا از بندگی‌ و حاكمیت‌ غیر خدا آزاد باشند؛ پس‌ هدف‌ رشد و توسعهٔ‌ اسلامی، خود انسان‌ است‌ تا مانند شأن‌ رشد اقتصادی‌ سرمایه‌داری، مادیات، او را به‌ بندگی‌ نكشاند؛ و مانند رشد سوسیالیستی‌ كسی‌ از او بهره‌ نكشد؛ بلكه‌ انسان‌ در رشد مورد نظر اسلام، آزاد و دارای‌ كرامت‌ است. دنیا را آباد می‌كند و با عمل‌ صالح‌ به‌ دنیا زندگی‌ می‌بخشد تا در دنیا سعادتمند و در آخرت‌ به‌ بهشت‌ نایل‌ شود.●چهار. جمع‌ بین‌ «ضمان‌ اجتماعی» و «تكامل‌ اجتماعی»
۱. مقصود از ضمان‌ اجتماعی‌ در اسلام، مسؤ‌ولیت‌ دولت‌ در برابر همهٔ‌ شهروندان‌ با هر دین‌ و جنسیتی‌ است؛ یعنی‌ نیازمندانی‌ را كه‌ در حد‌ كفایت‌ درآمد ندارند، در كمك‌كردن‌ مقدم‌ بدارد؛ نیازمندانی‌ كه‌ دلیلی‌ چون‌ مرض، ناتوانی‌ و پیری، برای‌ مقدم‌ داشتن‌ آنان‌ وجود داشته‌ باشد. ضمان‌ اجتماعی‌ در اسلام‌ از قبیل‌ تطبیق‌ نص‌ است؛ یعنی‌ آن‌چه‌ قرآن‌ و سنت‌ دربارهٔ‌ زكات‌ بیان‌ كرده‌ است.۶۸
۲. تكامل‌ اجتماعی، مسؤ‌ولیت‌ افراد در برابر یك‌دیگر است. در اسلام‌ فقط‌ بر احساس‌ همدردی‌ معنوی‌ كه‌ از دوستی‌ و نیكی‌ و امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منكر سرچشمه‌ می‌گیرد، بسنده‌ نمی‌شود؛ بلكه‌ احساس‌ همدردی‌ ماد‌ی‌ را نیز در بر می‌گیرد؛ به‌ این‌ گونه‌ كه‌ هر كس‌ می‌تواند به‌ برادر نیازمندش‌ كمك‌ كند، در برابر او مسؤ‌ولیت‌ دارد. این‌ مسؤ‌ولیت‌ در آن‌چه‌ بزرگان‌ فقه‌ اسلامی، آن‌ را حق‌ قرابت،۶۹ حق‌ همسایه،۷۰ مسؤ‌ولیت‌ میهمانی،۷۱ و مسؤ‌ولیت‌ انفاق‌ در راه‌ خدا۷۲ می‌نامند، محقق‌ و مجسم‌ می‌شود.
تكامل‌ اجتماعی‌ در اسلام‌ نیز از قبیل‌ تطبیق‌ نص‌ است؛ یعنی‌ تطبیق‌ آیات‌ شریفه:
اًِنَّمَا المُؤمِنُونَ‌ اًِخوَهٌٔ.۷۳‌ ‌ همهٔ‌ مؤ‌منان‌ برادرند.‌ ‌ وَ‌أَنفِقُو‌ا فِی‌ سَبِیلِ‌ اِ‌ وَ‌لاَ‌ تُلقُوا بِأَیدِیكُم‌ اًِلَی‌ التَّهلُكَهِٔ.۷۴
در راه‌ خدا انفاق‌ كنید و خود را با دست‌ خود به‌ نابودی‌ نیفكنید.‌ ‌ وَیَسأَلُونََ‌ مَاذَ‌ا یُنفِقُونَ‌ قُلِ‌ العَفوَ.۷۵‌ ای‌ پیامبر! می‌پرسند چه‌ چیزی‌ را انفاق‌ كنند، بگو: عفو؛‌‌ یعنی‌ هر چیزی‌ كه‌ مازاد بر نیاز است.
پیامبر در روایتی‌ می‌فرماید:
المؤ‌من‌ للمؤ‌من‌ كالبنیان‌ المرصوص‌ یشد بعضه‌ بعضاً.۷۶‌‌ مؤ‌من‌ برای‌ مؤ‌من، مانند سد‌ آهنین‌ است‌ كه‌ بعضی‌ بعضی‌ دیگر را كمك‌ می‌كنند.‌ ‌ وا لا‌ یؤ‌من‌ احدكم‌ حتی‌ یحب‌ لاخیه‌ ما یحب‌ لنفسه.‌‌ به‌خدا قسم‌ هیچ‌كس‌ از شما مؤ‌من‌ نیست، مگر این‌ كه‌ دوست‌ بدارد برای‌ برادرش، آن‌چه‌ را برای‌ خودش‌ دوست‌ می‌دارد.
۳. خلاصه‌ این‌ كه‌ دین‌ اسلام‌ به‌ جهت‌ مسؤ‌ول‌ دانستن‌ دولت‌ در برابر مردم، دین‌ ضمانت‌ اجتماعی، و به‌ جهت‌ مسؤ‌ول‌ دانستن‌ افراد در برابر همدیگر، دین‌ تكامل‌ اجتماعی‌ است.
همان‌طور كه‌ پیش‌تر اشاره‌ شد، در اسلام‌ ضمان‌ اجتماعی‌ در تضمین‌ كردن‌ حد‌ كفایت‌ (نه‌ حد‌ كفاف) برای‌ همهٔ‌ افراد جامعهٔ‌ اسلامی‌ با قطع‌ نظر از دین‌ و جنسیت‌ آنان‌ تجسم‌ می‌یابد كه‌ دولت‌ اسلامی‌ از طریق‌ مؤ‌سسهٔ‌ زكات، عهده‌دار آن‌ است؛ البته‌ هنگامی‌ كه‌ افراد به‌ دلیلی‌ خارج‌ از ارادهٔ‌ خودشان، مانند: مرض، ناتوانی‌ و پیری، توانایی‌ تأمین‌ حد‌ كفایت‌ برای‌ خود را نداشته‌ باشند.۷۷
در مرحله‌ بعد، تكامل‌ اجتماعی‌ از جانب‌ افراد، مانند مكملی‌ برای‌ مسؤ‌ولیت‌ دولت‌ و كوشش‌ دولت‌ در رفع‌ فقر است. ما همچون‌ سوسیالیست‌ها به‌ این‌ قائل‌ نیستیم‌ كه‌ اساس‌ و مبنا برای‌ خارج‌شدن‌ از شكل‌ اقتصادی، دولت‌ است‌ و همانند نظام‌ سرمایه‌داری‌ نیستیم‌ كه‌ می‌گوید: اساس‌ خارج‌ شدن‌ از شكل‌ اقتصادی، افراد و كوشش‌ ذاتی‌ آنان‌ است. هر كدام‌ از دولت‌ و مردم، جایگاه‌ خاص‌ خود را دارند كه‌ تكمیل‌كنندهٔ‌ یك‌دیگرند و هیچ‌یك‌ از دیگری‌ بی‌نیاز نیست.
واقعیت‌ این‌ است‌ كه‌ دولت‌ نمی‌تواند همهٔ‌ كارها را خودش‌ انجام‌ دهد. دخالت‌ و ممنوعیت‌ مطلق‌ دولت‌ به‌ آثار سوء بسیاری‌ می‌انجامد؛ پس‌ معیار در اقتصاد اسلامی، محقق‌شدن‌ تعاون‌ و همكاری‌ میان‌ دولت‌ و مردم‌ است.
●پنج. معیار ارزیابی‌ دولت‌ از دیدگاه‌ اسلامی‌
۱. ملاك‌ ارزیابی‌ دولت‌ در اقتصاد اسلامی، دستیابی‌ آن‌ دولت‌ به‌ سطحی‌ از تمدن‌ و فن‌آوری‌ نیست. همچنین‌ برخوردار شدن‌ دولت‌ از دارایی‌های‌ ماد‌ی‌ و انسانی‌ یا مقدار درآمد سرانه‌ از درآمد ملی‌ نیز معیار ارزیابی‌ دولت‌ نیست؛ بلكه‌ ملاك، دستیابی‌ به‌ سطحی‌ از زندگی‌ شایسته‌ و شرافتمندانه‌ برای‌ پایین‌ترین‌ یا ضعیف‌ترین‌ افراد جامعه‌ است‌ تا بدین‌ وسیله‌ او را از قید احساسات‌ كینه‌توزانه‌ و محرومیت‌ آزاد كند و در چنین‌ وضعیتی‌ فرد، طعم‌ نعمت‌های‌ الاهی‌ را بچشد و با جامعه‌ احساس‌ رضایتمندی‌ و همكاری‌ داشته‌ باشد.
ابن‌ تیمیه‌ می‌گوید:
خداوند متعالی‌ اموال‌ را آفرید تا بندگان‌ بتوانند او را بپرستند؛ زیرا خداوند مخلوقات‌ را خلق‌ كرد تا او را عبادت‌ كنند.۷۸
۲. تضمین‌ حد‌ كفایت‌ برای‌ همه‌ شهروندان‌ از اولویت‌ها و اصول‌ اقتصاد اسلامی‌ است‌ و بنابر آن‌چه‌ ما اشاره‌ كردیم، از نظر اسلام، جزو حقیقت‌ دین‌ شمرده‌ می‌شود كه‌ مجرد انكار یا از بین‌ بردن‌ آن، تكذیب‌ رسالت‌ اسلام‌ است‌ و حق‌ ناشی‌ از آن، از حقوق‌ الاهی‌ به‌ شمار می‌رود كه‌ بالاترین‌ حقوق‌ است، به‌همین‌ جهت، حق‌ مقدسی‌ است‌ كه‌ جامعهٔ‌ اسلامی‌ در برابر آن‌ مسؤ‌ولیت‌ دارد.
شافعی‌ در عبارت‌ فقهی‌ مشهور خود می‌گوید:
فقیران‌ استحقاق‌ بیش‌تری‌ در اموال‌ دارند تا آن‌جا كه‌ اموال، مال‌ مشترك‌ بین‌ صاحب‌ مال‌ و فقیر شمرده‌ می‌شود.
۳. آن‌چه‌ از چهارده‌ قرن‌ پیش، هدف‌ اسلام‌ بوده‌ با اصول‌ و مبانی‌ آن‌ دربارهٔ‌ توزیع‌ شخصی‌ یا ایدئولوژ یكی، از بین‌ بردن‌ فقری‌ است‌ كه‌ پیامبر۶ آن‌ را چنین‌ وصف‌ كرد: نزدیك‌ است‌ كه‌ فقر به‌ كفر بینجامد؛ بلكه‌ تأكید كرد كه‌ كفر و فقر معادل‌ یك‌دیگرند؛ به‌ همین‌ جهت، اسلام‌ در توزیع‌ سیاست‌ متمایزی‌ دارد. بنابر آن‌چه‌ پیش‌تر بیان‌ كردیم: او‌لاً‌ حد‌ كفایت‌ برای‌ همه‌ افراد باید فراهم‌ شود و اگر جامعه‌ دچار فقر و كمبود شد، هیچ‌ كس‌ نباید بیش‌ از حد‌ ضرور داشته‌ باشد. در مرحلهٔ‌ بعد، هر كس‌ به‌ هر اندازه‌ كه‌ بكوشد ثروت‌ و درآمد كسب‌ می‌كند با قیدهای‌ محكمی‌ كه‌ جهت‌ هدایت‌ مصرف‌ و در به‌ خدمت‌گرفتن‌ اموال‌ وجود دارد.
دكتر محمد شوقی‌الفنجری‌
ترجمه: یوسف‌ محمدی‌
پی‌نوشت‌ها:
. Personai Distribution.۱
.Functional Distribution.۲
. Minimum Vital.۳
. minimumda suffisance.۴
.۵ محمد شوقی‌ الفنجری: الاسلام‌ و المشكلهٔ‌الاقتصادیهٔ، ص‌ ۴۹.
.۶ طبرانی‌ در الاوسط، و سیوطی‌ در الجامع‌الصغیر، آن‌ را نقل‌ كرده‌اند.
.۷ ابوداوود و نسائی‌ و ابن‌ ماجه‌ آن‌ را نقل‌ كرده‌اند.
.۸ قریش‌ (۱۰۶): ۳ و ۴.
.۹ ماعون‌ (۱۰۷): ۱ - ۳.
.۱۰ برخی‌ از فقیهان‌ حنفیه‌ از «حد‌ كفایت» با اصطلاح‌ «الحاجهٔ‌الاصلیه»، یعنی‌ نیازهای‌ اساسی‌ تعبیر آورده‌اند. حد‌ كفایت‌ در نظر آنان‌ چیزی‌ است‌ كه‌ به‌ حقیقت‌ انسان‌ را از نابودی‌ می‌رهاند؛ مانند: نفقه، منزل‌ مسكونی‌ و لباس‌ مورد نیاز یا به‌ فرض‌ مانند: لوازم‌ منزل، ابزار كار و كتاب‌های‌ علمی‌ برای‌ اهل‌ علم، چون‌ جهل‌ برای‌ آنان‌ مانند نابودی‌ است.
.۱۱ برای‌ روشن‌ شدن‌ این‌ دو اصطلاح، ر.ك: محمدرضا یوسفی: «مقایسه‌ مفاهیم‌ فقر و مسكنت‌ با دو مفهوم‌ فقر مطلق‌ و نسبی»، نامهٔ‌ مفید، فصلنامهٔ‌ علمی‌ پژوهشی‌ دانشگاه‌ مفید، ش‌ ۱۶، ص‌ ۲۲۶ و ۲۲۷.
.۱۲ ر.ك: محمد شوقی‌ الفنجری: الاسلام‌ و الضمان‌ الاجتماعی، ۱۴۰۲ ق‌ / ۱۹۸۲ م، انتشارات‌ دارثقیف، جلد ۲.
.۱۳ ر.ك: ابن‌حزم: المحلی‌ دارالاتحاد العربی‌ الِطباعهٔ، قاهره‌ ۱۹۶۸، ج‌ ۶۰، ص‌ ۲۲۱.
.۱۴ نهج‌البلاغه، فیض‌الاسلام، حكمت‌ ۳۲۰.
.۱۵ ر.ك: ماوردی: الاحكام‌ السلطانیه، انتشارات‌ مصطفی‌ الجلسی، ۱۹۶۶ مصر، ص‌ ۱۲۲.
.۱۶ همان، ص‌ ۲۰۵.
.۱۷ ر.ك: سرخسی: المبسوط، دارالسعادهٔ، مصر ۱۳۸۷، ج‌ ۳، ص‌ ۱۸.
.۱۸ ر.ك: شاطبی: الموافقات، السلقیه، مصر ۱۳۴۱، ج‌ ۱، ص‌ ۱۰۴.
.۱۹ یس‌ (۳۶): ۴۷.
.۲۰ ابراهیم‌ (۱۴): ۳۴.
.۲۱ ر.ك: نهج‌البلاغه، دارالمعرفهٔ، بیروت، بی‌تا، ج‌ ۳، ص‌ ۱۰۱.
.۲۲ ر.ك: ابن‌عبدربه: العقدالفرید لجنهٔ‌التألیف‌ و الترجمه‌ و النشر، قاهره‌ ۱۹۴۰، ج‌ ۲، ص‌ ۱۶۵.
.۲۳ تكاثر (۱۰۲): ۸.
.۲۴ النسأ (۴): ۵.
.۲۵ نور (۲۴): ۳۳.
.۲۶ الحشر (۵۹): ۷.
.۲۷ ر.ك: ماوردی: الاحكام‌ السلطانیه؛ ابویوسف: الخراج، ص‌ ۹۳.
.۲۸ ابوداوود: سنن.
.۲۹ ر.ك: احمد بن‌ حنبل: مسند، ج‌ ۲، تحقیق: شیخ‌ شاكر، دارالمعارف، مصر، ج‌ ۱۴، ح‌ ۴۸۸۰.
.۳۰ بخاری‌ و مسلم‌ آن‌ را روایت‌ كرده‌اند.
.۳۱ قبیله‌ای‌ از اهل‌ یمن‌ بوده‌اند.
.۳۲ ابوسعید خدری‌ از پیامبر روایت‌ كرده‌ است. (مسلم: صحیح)
.۳۳ ابن‌ جوزی: سیرهٔ‌ عمر بن‌ خطاب‌ طبعهٔ‌النجاریه‌الكبری، قاهره، ص‌ ۱۰۱.
.۳۴ ر.ك: ابن‌ سعد: طبقات، بیروت، ج‌ ۳، ص‌ ۳۱۶.
.۳۵ ر.ك: عبدالحمید جودهٔ‌ السحار: ابوذر غفاری، مطبوعات‌ مكتبهٔ‌ مصر، ج‌ ۸.
.۳۶ ر.ك: ابن‌ حزم: المحلی، ج‌ ۶، مسأله‌ ۷۲۵، ص‌ ۲۲۶ - ۲۲۷.
.۳۷ ر.ك: احمد بن‌ الذلجی: الفلاكهٔ‌ و المفلوكون، مكتبهٔ‌ و مطبعهٔ‌الشعب، قاهره، ۱۳۲۲ ق، ص‌ ۱۶.
.۳۸ ر.ك: ابویوسف: الخراج، المطبعهٔ‌السفیه، قاهره، ۱۳۴۶ ق، ص‌ ۱۵۰؛ ابوعبید: الاموال، مكتبهٔ‌الكلیات‌ الازهریهٔ‌ قاهره، ۱۹۶۰ م، ص‌ ۴۶.
.۳۹ ر.ك: البلاذری: فتوح‌البلدان، ص‌ ۱۲۵.
.۴۰ ماعون‌ (۱۰۷): آیهٔ‌ ۱ - ۳.
.۴۱ ابن‌ حزم: المحلی، ص‌ ۲۲.
.۴۲ نور (۲۴): ۳۳.
.۴۳ ذارایات‌ (۵۱): ۱۹.
.۴۴ اسرأ (۱۷): ۲۶.
.۴۵ اخرجه‌الشیخان‌ البخاری‌ و المسلم.
.۴۶ ر.ك: احمد بن‌ حنبل: مسند، تحقیق‌ شیخ‌ شاكر، ج‌ ۱۴، ح‌ ۷۸۴۸.
.۴۷ نسأ (۴): ۳۲.
.۴۸ زخرف‌ (۴۳): ۳۲.
.۴۹ نحل‌ (۱۶): ۷۱.
.۵۰ احقاف‌ (۴۶): ۱۹.
.۵۱ نسأ (۴): ۹۵ و ۹۶.
.۵۲ ر.ك: حاكم‌ نیشابوری: المستدرك‌ علی‌الصحیحین‌ فی‌الحدیث، مكتبهٔ‌ النصر الحدیثهٔ، ریاض، ج‌ ۲، ص‌ ۳.
.۵۳ نجم‌ (۵۳): ۳۹ - ۴۲.
.۵۴ حشر (۵۹): ۷.
.۵۵ بقره‌ (۲): ۳۰.
.۵۶ هود (۱۱): ۶۱.
.۵۷ انشقاق‌ (۸۴): ۶.
.۵۸ بخاری‌ و احمد بن‌ حنبل‌ آن‌ را نقل‌ كرده‌اند.
.۵۹ مزمل‌ (۷۳): ۲۰.
.۶۰ سیوطی: الجامع‌الصغیر.
.۶۱ حاكم‌ نیشابوری: المستدرك‌ علی‌ الصحیحین‌ فی‌الحدیث.
.۶۲ همان.
.۶۳ ر.ك: محمد شوقی‌الفنجری: ذاتیهٔ‌ الاقتصادیهٔ‌ الاسلامیهٔ‌ و اهمیهٔ‌ الاقتصاد الاسلامی، ص‌ ۵۴، به‌ بعد.
.۶۴ توبه‌ (۹): ۱۰۵.
.۶۵ مائده‌ (۵): ۸.
.۶۶ سبأ (۳۴): ۱۳.
.۶۷ نسأ (۴): ۱۱۴.
.۶۸ دین، همان‌ چیزی‌ است‌ كه‌ ضمان‌ اجتماعی‌ را از تأمین‌ اجتماعی‌ در اسلام‌ به‌ واسطهٔ‌ مصلحت‌ أخذ شده‌ متمایز می‌كند. [منظور این‌ است‌ كه‌ اصل‌ ضمان‌ اجتماعی‌ در اسلام، نص‌ و دلیل‌ شرعی‌ دارد؛ ولی‌ تأمین‌ اجتماعی‌ به‌واسطهٔ‌ دلیل‌ اجتهادی‌ كه‌ همان‌ مصالح‌ مرسله‌ باشد، اثبات‌ شد.]
‌تأمین‌ اجتماعی‌ همان‌طور كه‌ معروف‌ است، دولت‌ و مؤ‌سسات‌ خصوصی‌ متولی‌ آن‌ هستند كه‌ طبق‌ قرارداد، به‌ مقدار سَهمی‌ كه‌ استفاده‌ كننده‌ می‌پردازد، دریافت‌ می‌كند، و مزایای‌ تأمین‌ اجتماعی‌ هر نوعش‌ كه‌ باشد، وقتی‌ شرایط‌ آن‌ برای‌ كسی‌ فراهم‌ شد، به‌ او داده‌ می‌شود؛ حال‌ چه‌ فقیر باشد چه‌ غنی. (برای‌ تفصیل‌ بیش‌تر، ر.ك: محمد شوقی‌ الفنجری: الاسلام‌ والتأمین، عالم‌الكتب‌ قاهره‌ و ریاض، ۱۹۷۹ م، ص‌ ۲۱ به‌ بعد.
.۶۹ حق‌ قرابت‌ (خویشاوندی) و آن‌ مسؤ‌ولیت‌ مسلمان‌ ثروتمند در برابر خویشاوندان‌ نزدیك‌ و فقیر او است؛ زیرا آنان‌ جزئی‌ از او به‌ شمار می‌آیند و شرعاً‌ در قبال‌ آنان‌ مسؤ‌ولیت‌ دارد؛ به‌ همین‌ دلیل‌ وقتی‌ فرد به‌ فرزندان‌ یا خدمتكاران‌ یا پدر و مادر یا برادران‌ یا فقیران‌ انفاق‌ كند او را از پرداخت‌ زكات‌ منع‌ نمی‌كند و اگر زكات‌ را به‌ نزدیكان‌ خودش‌ كه‌ جزئی‌ از او شمرده‌ می‌شوند بپردازد، مثل‌ این‌ است‌ كه‌ به‌ خودش‌ پرداخت‌ كرده‌ و تكلیفش‌ را انجام‌ نداده‌ است‌ و اگر [آن‌ پرداخت] حق‌ قرابت‌ را از او ساقط‌ كند، حق‌ زكات‌ را از او ساقط‌ نمی‌كند. (برخلاف‌ خویشاوندان‌ دور؛ پس‌ اگر خویشاوندان‌ نزدیك‌ نیازمند باشند، بهتر این‌ است‌ كه‌ به‌ آنان‌ زكات‌ پرداخت‌ شود؛ زیرا پیامبر۶ فرمود: الصدقهٔ‌ علی‌المسكین‌ صدقهٔ، و علی‌ ذی‌الرحم‌ اثنتان‌ صدقه‌ و صلهٔ) رواه‌ احمد بن‌ حنبل‌ و النسائی‌ و الترمذی‌ والحاكم‌ فی‌ مستدركه. صدقه‌ دادن‌ به‌ مسكین‌ یك‌ صدقه‌ است‌ و به‌ خویشاوندان‌ نزدیك‌ دو صدقه‌ است، هم‌ صدقه‌ هم‌ صله‌رحم‌ است.
.۷۰ منظور از حق‌ ماعون‌ عاریه‌دادن‌ اشیای‌ كوچكی‌ است‌ كه‌ مورد نیاز همسایگان‌ است‌ و منع‌كننده‌ از آن‌ - ماعون‌ - مستحق‌ ویل‌ (عذاب) است؛ چنان‌كه‌ غفلت‌ كننده‌ از نماز و ریا كننده‌ در نماز چنین‌ است. خداوند می‌فرماید: فویل‌للمصلین‌ الذین‌ هم‌ عن‌ صلاتهم‌ ساهون‌ الذین‌ هم‌ یراؤن‌ و یمنعون‌الماعون. ماعون‌ (۱۰۷): ۴ - ۷ و بحثی‌ نیست‌ در این‌كه‌ مكلف، مستحق‌ عذاب‌ نمی‌شود، مگر بر ترك‌ واجب؛ بنابراین، عاریه‌دادن‌ این‌ اشیا در اسلام‌ واجب‌ است.
.۷۱ مسؤ‌ولیت‌ میهمانی‌ در اسلام‌ سه‌ روز است؛ چنان‌كه‌ پیامبر۶ فرمود: من‌ كان‌ یؤ‌من‌ با والیوم‌ الاخر فلیكرم‌ ضیفه، والضیافهٔ‌ ثلاثه‌ ایام‌ فما كان‌ بعد ذلك‌ فهو صدقه) كسی‌ كه‌ به‌ خدا و روز قیامت‌ ایمان‌ دارد، باید میهمانش‌ را اكرام‌ كند و میهمانی‌ سه‌ روز است‌ و بعد از سه‌ روز، صدقه‌ است؛ پس‌ اكرام‌ میهمان‌ در حد‌ سه‌ روز واجب‌ است؛ به‌ دلیل‌ این‌كه‌ ایمان‌ را بر آن‌ كرده‌ معلق‌ و به‌ دلیل‌ این‌كه‌ بعد از سه‌ روز صدقه‌ به‌ شمار رفته‌ است‌ بخاری‌ و مسلم‌ آن‌ را نقل‌ كرده‌اند.
.۷۲ نقل‌ شده‌ كه‌ پیامبر۶ فرمود: «ان‌ فی‌المال‌ حقاً‌ سوی‌ الزكاهٔ؛ در اموال‌ حق‌ دیگری‌ غیر از زكات‌ نیز هست»، و بعد این‌ آیه‌ را تلاوت‌ فرمود: لیس‌ البر أن‌ تولوا وجوهكم‌ قبل‌ المشرق‌ والمغرب‌ ولكن‌ البر من... آتی‌ المال‌ علی‌ حبه‌ ذوی‌ القربی‌ والیتامی‌ والمساكین... وأقام‌ الصلاهٔ‌ وآتی‌ الزكاهٔ. بقره‌ (۲): ۱۷۷. نیكوكاری‌ این‌ نیست‌ كه‌ رو به‌ سوی‌ مغرب‌ یا مشرق‌ كنند. نیكوكار كسی‌ است‌ كه... اموال‌ خود را در راه‌ خدا به‌ خویشاوندان‌ و یتیمان‌ و فقیران‌ بدهد... و نماز به‌پا دارد و زكات‌ بدهد. چنان‌كه‌ از آیه‌ استفاده‌ می‌شود، تصریح‌ ذكر انفاق‌ و زكات‌ به‌طور جداگانه‌ در یك‌ آیه‌ دلیل‌ بر این‌ است‌ كه‌ هر كدام‌ از آن‌ دو با هم‌ فرق‌ دارند و دو قضیهٔ‌ جداگانه‌ هستند. (تفسیرالطبری، دارالمعارف، مصر، ج‌ ۳، ص‌ ۳۴۸؛ تفسیر قرطبی‌ همین‌ آیه.
.۷۳ حجرات‌ (۴۹): ۱۰.
.۷۴ بقره‌ (۲): ۱۹۵.
.۷۵ همان، ۲۱۹.
.۷۶ بخاری‌ و مسلم‌ آن‌ را نقل‌ كرده‌اند.
.۷۷ ر.ك: كتاب‌ چهارم‌ از سلسهٔ‌ كتب‌ اقتصاد اسلامی‌ نگارنده‌ با عنوان‌ الاسلام‌ والضمان‌ الاجتماعی، دارثقیف‌ للنشر والتألیف‌ بالمملكهٔ‌ العربیهٔ‌السعودیه، ۱۴۰۲ ق، ۱۹۸۲ م، ج‌ ۲.
.۷۸ ابن‌ تیمیه: السیاسهٔ‌الشرعیه، المطبعهٔ‌ السلقیه، قاهره، ۱۳۸۷ ق، ص‌ ۲۲.
منبع : اقتصاد اسلامی


همچنین مشاهده کنید