پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


دنیای پر ابهام آقای نویسنده


دنیای پر ابهام آقای نویسنده
آخرین فیلمی كه «اسماعیل مرچنت» هندی تبار در مقام تهیه كننده با همكار سال های طولانی اش جیمز آیوری آمریكایی قبل از مرگ خود ساخت «كنتس سفید» است و آنها را دوباره با یك ژاپنی مستعد به نام «كازوئو ایشی گورو» (یك داستان نویس مشهور) پیوند داده است.بازمانده روز (۱۹۹۳) كه از تحسین شده ترین آثار این زوج دیرپای هنری است، براساس یكی از رمان های این نویسنده ساخته شده بود و حالا ایشی گورو یك سناریو مختص آنان نوشته تا به فیلم برگردانده شود و «كنتس سفید» از این طریق عرضه گردد.ماجراهای این فیلم در شانگهای چین و درست قبل از حمله ژاپنی ها به این شهر می گذرد.
به واقع ایشی گورو به این شهر بیش از یك بار سرزده و داستان «وقتی یتیم بودیم» او نیز در همین شهر و در دنیایی می گذرد كه انگار ریشه ها و بافت و خاستگاه اصلی اش را از دست داده است و آنقدرها هم كه باید چنین نیست. رالف فاینس بازیگر معروف ایرلندی در فیلم ایفاگر رل یك سیاستمدار آشفته آمریكایی به نام تاد جكسون است.
او دائماً در جلسات و ملاقات ها و دیدارها شركت می كند ولی چنان در این مسائل و روابط غرق است كه انگار نابینا است و نكات مهمتر دوروبر خود را نمی بیند. او از اینجا به آنجا می رود و از بین انبوه درخت ها می گذرد، اما انگار مقصد و هدفی ندارد. اكثر عصر و غروب های او با دیدار و گفت وگو با ماتسودا (بابارنی هیرویوك سانادا) می گذرد. با آدمی كه گاهی ناپدید می شود و مقام های چینی هم از او می ترسند و هم نفرت دارند. او به واقع مهندس و طراح هجوم ژاپنی ها به نظر می رسد و انگار سرنخ تمام ماجراها در دست اوست.
هرچه هست برای جكسون شانگهای شهری مناسب جهت گشتن و جست وجو و شاید هم یافتن ارواح سرگردان فامیلش و حتی خود اوست. یكی از خانواده های مورد توجه وی «بلینس كایا»ها هستند كه از روسیه آمده اند و یك مشت آریستو كرات و ثروتمند تبعیدی به نظر می رسند. در حالی كه جامعه دوروبر آنان آشكارا عوض شده، آنها هنوز به نشانه های سابق چنگ می زنند و می خواهند شرایط عالی گذشته خود را حفظ كنند.
در جمع آنها سوفیا عروس خانواده (با بازی ناتاشا ریچاردسون) هم دیده می شود كه كار و تلاش او برای امرار معاش خانواده اش الزامی است. آنان با همسایه های طبقه پایین خود رابطه مناسبی ندارند، ولی در عین حال می كوشند سوفیا را از دختر كوچكش و سایر نفرات كم سن و سال خانواده دور نگه دارند، زیرا رفتار وی را مناسب نمی دانند. گاهی اوقات استفاده از بازیگرانی كه به درد یك نقش خاص نمی خورند و خصایلی در تضاد با رل مطروحه دارند، اثر مثبت به جای می گذارد، اما این مسئله در مورد «كنتس سفید» صدق نمی كند زیرا آیوری و مرچنت نقش هایی عمدتاً بریتانیایی را به بازیگرانی عموماً غیربریتانیایی سپرده اند.
فاینس كه ایرلندی است همان طوری كه پیشتر گفتیم، ایفاگر رل یك آمریكایی است و نمی تواند تصویری برابر با اصل را به دست بدهد و او را سرگردان بین نوعی رفتارهای دوقاره می بینیم. به علاوه سپردن رل اعضای مختلف خانواده بلینس كایا به خانواده «ردگریو»ها نیز ثمر لازم را نداده است و گاه به نظر می آید كه قصه های آنتوان چخوف را برای بریتانیایی ها تنظیم و ارائه كرده باشند. در كنار آن عدم واگذاری هیچ یك از نقش های قابل ذكر به چینی ها نیز در جای خود تصمیم جالبی نشان می دهد.با این همه ایوری توانسته است دقایقی در بر دارنده تنهایی و آشوب را به خوبی نزد كاراكترهای قصه اش به تصویر بكشد.
ادیت نه چندان هوشمندانه فیلم به خودی خود مشكل ساز بوده است زیرا برخی سكانس ها نیمه كاره و قطع شده به نظر می رسند. ارتباط بین شخصیت جكسون و سوفیا نیز مبهم می نماید و فاقد استحكام لازم است. شاید هم به عنوان ریشه و دلیل اصلی باید به محتوا و ذات رمان های ایشی گورو رجوع كرد، زیرا در آنها رها كردن همه چیز و ایجاد یك خط مبهم، رسم و روال جاری است.او همیشه اجازه می دهد كه دیالوگ ها و صحبت های بین كاراكترهای پرشمار قصه اش، ماجرا را روی یك خط مبهم استمرار بخشد و آن چه ایوری به آن بخشیده و اضافه كرده، آوردن یكسری فلاش بك برای توضیح پیرامون آینده است.
در این راستا تصاویری مكرر از پیش روی ما رژه می روند، بدون آنكه یك خط داستانی مشخص را تعقیب كنند و یا با آن بتوان به نتیجه گیری واحدی رسید. در عین حال بیننده یاد می گیرد كه آنچه در سن پترزبورگ و در ارتباط با شخصیت های آنجا به تصویر كشیده شده، صحت دارند و درباره اصالت آنها نمی توان پرس وجو كرد.رستورانی كه مكرراً در مركز صحنه ها می بینیم، باعث نوعی ایجاد توازن و تعادل بین شخصیت های مختلف اجتماعی و فرهنگی ماجرا است زیرا انواع كاراكترها را در این رستوران ها حاضر می بینیم.
شاید همین رستوران را بتوان مركز ثقل اصلی قصه دانست و اگر سوفیا را به عنوان كارمند و گارسون و به واقع مدیر رستوران تلقی كنیم او كسی است كه كاراكترهای حاضر در محل را به یكدیگر پیوند می دهد.در بسیاری از اوقات شخصیت جكسون در حال ارائه طرح و برنامه برای آینده خود است و كاراكترهای زن قصه نیز مثل او در جست وجوی جایگاهی مناسب برای خود در دل اجتماع اند. اینجا یك خط نازك بین امنیت و فاجعه حس می شود، آدم های ایشی گورو و بهتر بگوییم كاراكترهای آیوری درگیر در افكار و برنامه هایی هستند كه نمی توان روی آن حساب كرد.حسن و ایراد فیلم، به طور همزمان در همین نكته است؛ ابهامی كه هیچ گاه به طور كامل محو نمی شود.
● خلاصه داستان
اینجا شانگهای و زمان ۱۹۳۶ است. سوفیا بلینس كایا همراه با دخترش كاتیا و اقوام «آریستوكرات وار» خود زندگی می كند كه هر چند رفتار و شغل وی را نمی پسندند، اما همگی می دانند كه این از معدود موارد و راه های ارتزاق و امرارمعاش برای آنها است.سوفیا با تاد جكسون آشنا می شود كه یك دیپلمات سابق از آمریكا است و چند سال پیش قوه بینایی اش را بر اثر یك انفجار (كه دخترش را هم كشت) از دست داده است. جكسون با تشویق ماتسودا كه یك تاجر ژاپنی است دست اندركار ساخت و گشایش یك رستوران شده و مقرر می شود كه سوفیا به عنوان مدیر و گرداننده آنجا عمل كند.
«كنتس سفید» یعنی رستوران مورد بحث یك سال بعد از آن با چنان مقدمه و پیشینه ای به راه می افتد.«بلینس كایا»های روسی هم وارد معركه می شوند، آنها به هنگ كنگ سفر می كنند و سوفیا را در راه كسب بودجه لازم و شروع اداره «كنتس سفید» یاری می رسانند. با این حال به آرامی سایه ترس ناشی از هجوم ژاپنی ها و ریختن آنها به خاك چین بر همه جا استیلا می یابد. سرانجام در آگوست ۱۹۳۷ این اتفاق می افتد و ژاپنی ها پس از بمباران شانگهای و ایجاد وحشت در منطقه به آن چه می خواهند، می رسند. ساموئل همسایه سوفیا همراه با خانواده اش به ماكائو سفر كرده و او را نیز تشویق به همراهی خود در این سفر می كند. این چنین است كه سفر مشترك تمام آنها به سمت ماكائو شكل می گیرد و زندگی تازه ای برای آنها در منطقه ای امن تر تكوین می یابد.
● كنتس سفید (The white Countess)
▪ محصول: بریتانیا، آلمان، آمریكا و چین (۲۰۰۵)
▪ كارگردان: جیمز آیوری
▪ بازیگران اصلی: رالف فاینس، ناتاشا ریچاردسون و ونسا ردگریو
▪ طول مدت: ۱۳۵ دقیقه
دیوید جیز
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید