جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


حاشیه ای بر غزل امروز


حاشیه ای بر غزل امروز
شادزی با سیاه چشمان شاد
كه جهان نیست جز فسانه و باد
تا معروف ترین و شاید بهترین غزل هـ. ا.سایه:
تا تو با منی زمانه با من است
بخت و كام جاودانه با من است از غزل رودكی (درگذشته ۳۲۹ هـ.)
هزار سالی می گذرد. غزل از زمان رودكی تا حافظ سیری صعودی داشت و به انواع صنایع لفظی و معنوی آراسته شد. كلمه ها به تناسب حروف، معنی و موسیقی با هم ربط یافتند و مجموعه های خویشاوندی ساختند، به گونه ای كه هر كلمه، كلمه های متناسبی را احضار می كرده است. برای مثال «چشم» به اعتبارهای مختلف كلمه های «سیاه»، «نرگس»، «گریه»، «جادو»، «ابر»، «چشمه» و بسیاری دیگر از كلمه ها را احضار می كند. این كلمه های دیگر را می توان با مراجعه به فرهنگ بسامدی دیوان سعدی یا حافظ و بیت هایی كه در آن «چشم» به كار رفته پیدا كرد. غزل حافظ اوج این كاربرد و بهره برداری و در ضمن خلاقیت از مجموعه های خویشاوند كلمه ها است۱. پس از حافظ غزل سال ها همه ماندن است در این روابط كه دیگر كلیشه شده اند و درجا زدن، تا می رسیم به ریزه كاری ها و مضمون سازی های سبك هندی و بیت های رنگین و اغراق آمیزی چون بیت زیر كه یكی از ده بیتی است كه منتقدان آن زمان به عنوان شاهكار انتخاب كرده اند:
ز غارت چمنت بر بهار سنت هاست
كه گل به دست تو از شاخ تازه تر ماند
و البته همین كه شاعران یك دوره طولانی واحد انتخاب را بیت می گیرند نكته ای است قابل تامل.
غزل در این سبك هم با شاعران پركار و مضمون سازی چون صائب (۱۰۸۱- ۱۰۱۶هـ) و بیدل (۱۱۳۳- ۱۰۵۴هـ) و انبوه مقلدان آنان به بن بست رسید و تنها راه نجات را در بازگشت به دوران پیش یافت. اما در این بازگشت هم، از چند غزل معروف كه بگذریم ره آوردی نداشت تا دوران مشروطه كه بنا بود پایانی باشد بر استبداد سلطنتی و آغازی بر آزادی و حكومت قانون. تب تغییر و انقلاب جامعه را فراگرفت و شعر نیز با گره خوردن به مضامین اجتماعی و سیاسی تكانی خورد اما هنوز آنچه مهدی حمیدی آن را با افتخار «كالبدهای پولادین » می نامد بر شعر ایران حاكم بود. انقلاب شكست خورد و ایران با دركی نیم بند از آزادی و استقلال و حكومت قانون اما با مجلسی مآلاً فرمایشی پا به دوران جدید گذاشت. استبداد رضاشاهی ادامه همان سلطنت با شكلی تازه بود. غزل نیز همواره با دیگر «كالبدهای پولادین» شعر كه محصول دوران پیش از مدرنیته در فضای سنتی به حیات تقلیدی و بی طراوت خود ادامه داد. دوباره همان انجمن های شعری، همان استقبال از غزل قدما و همان مراعات نظیرهای كلیشه ای و ماندن در تساوی مصراع ها و قافیه و ردیف.
غزل امكانات خود را در طول قرن ها و در محدوده انواع وزن و ردیف و قافیه و انواع ارتباط لفظی و معنایی كلمه ها به انتها رسانده است. شاعری كه در فضای این سنت غزل می سراید محصول كار او از پیش معلوم است. وقتی غزلی با این مطلع چون خواب ناز بود كه باز از سرم گذشت نامهربان من كه به ناز از برم گذشت۲ (سایه، سیاه مشق، ص ۴۷)
شروع می شود، می توان حدس زد كه اگر قافیه «تر» را به كاربرد بی درنگ تركیب «چشم تر» به ذهنش می آید و با «چشم تر» هم كلمه های جاافتاده قدیمی و نتیجه این بیت خواهد شد:
چون ابر نوبهار بگریم در این چمن
از حسرت گلی كه ز چشم ترم گذشت(سایه، ۴۷)
یعنی مجموعه «ابر، نوبهار، چمن، گل» همچنین در غزلی با این مطلع:
یاری كن ای نفس كه در این گوشه قفس
بانگی برآورم ز دل خسته یك نفس(سایه، ۹۳)
به «ارس» كه برسد نام چند رود دیگر هم مناسبت تمام دارد:
خونابه گشت دیده كارون و زنده رود
ای پیك آشنا برس از ساحل ارس(سایه، ۹۳)
یا اگر در غزلی با مطلع
من نه خود می روم او مرا می كشد
كاه سرگشته را كهربا می كشد(سایه، ۶۸)
به قافیه «آسیا» برسد لابد «گندم» و «نان» و كلمه های مناسب دیگر تداعی می شوند:
لذت نان شدن زیر دندان او
گندمم را سوی آسیا می كشد(سایه، ۶۹)
تازه در این غزل از همان مصراع اول سرنوشت مصراع دوم را می توان با «كاه و كهربا» پیش بینی كرد.
غزل هایی مانند غزل های سایه پر از این مراعات نظیرهای كلیشه ای است. از این گذشته در این غزل ها ردیف و قافیه از همان اول حال و هوای مضمون را هم رقم می زند. برای مثال در غزل اگر قافیه و ردیفت «شرابی بخوریم» باشد حتماً «كبابی بخوریم» و «می نابی بخوریم» هم می آید، كه آمده است (ص۱۲۳). اما اگر قافیه و ردیف «یار كو» باشد غزل تا آخر پرسش هایی خواهد شد مانند «نگار كو»، «بهار كو»، «انتظار كو» و «جویبار كو» كه شده است (ص۱۳۷-۱۳۶). یعنی غزل در حسرت آنچه نیست، برخلاف غزل قبل كه همه بهره جویی بود از آنچه هست و هر دو مضمون به اقتضای ردیف و قافیه در چنین فضایی است كه وقتی دو بیت زیر را می شنویم:
به پای لاله كدامین شهید مدفون است
كه از كفن به در افتاده گوشه كفنش(غمام همدانی)
لاله را بس بود این پیرهن غرقه به خون
كه شهیدان بلا را به كفن حاجت نیست(سایه، ۴۲)
می توان احتمال توارد داد نه مضمون گرفتن از دیگری. كلیشه قدیمی «شهید، لاله، كفن» همین مضمون ها را به شعر تحمیل می كند. می خواهم بگویم این گونه شعر گرفتن به واقع ساده است. زیرا اسباب بزرگی همه از پیش آماده شده، كلمه ها ارتباط هایشان با هم روشن، قوافی هم معلوم، كافی است تسلطی بر وزن و قالب غزل داشته باشیم و مروری هم بر دیوان های شاعران گذشته تا غزلی بسازیم كه خواننده معتاد به این عادت ها را هم راضی نگه داریم.
● ضرورت یا اختیار
برداشته شدن قید وزن و ردیف و قافیه از پای شعر و به هم ریختن مراعات نظیرهای قدیمی و نو شدن استعاره ها و تشبیه ها تصادفی نیست. اختصاصی به شعر نو ایران هم ندارد. در گفته باتیستاویكو (۱۷۷۴ - ۱۶۶۸) فیلسوف ایتالیایی و نظریه پرداز تاریخ و فرهنگ كه شعر آزاد را شعر جوامع مدرن می داند بصیرت دقیقی نهفته است. كالبدهای پولادین شعر معلول كالبدهای پولادین جوامع قدیمی است، جوامعی كه پادشاه سایه خدا بود، قانون بود نه مجری قانون و فلسفه مسلط جبر بود:
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
كه بر من و تو در اختیار نگشاده ست
سعدی و حافظ و مولوی اشعری بودند. با نظریه پرداز جبری مسلكی چون امام محمد غزالی تكلیف همه چیز معلوم بود. همه راه ها را خط كشی كرده بودند:
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست
كه هر چیزش به جای خویش نیكوست
نقشه این جهان معلوم بود. نقشه آن جهان را هم كشیده بودند. در اروپا كلیسا بهشت خرید و فروش می كرد. تصور تفسیر و دگرگونی هایی كه اكنون دنیای مدرن هر روز تجربه می كند تصوری محال و جهان فلسفه و سفر در سیطره دنیای مثل تغییر ناپذیر افلاطونی بود. در چنین جهانی كه حساب همه چیز معلوم بود چرا شعر رها و آزاد و بیرون از تسلط كالبدهای پولادین به حال خود رها شود؟ مولوی در همان حالی كه از «مفتعلن مفتعلن مفتعلن كشت مرا» شكایت می كرد اندیشه برهم زدن قواعد ضروری غزل سرایی در مخیله اش هم خطور نمی كرد.
نهایت آن آزادی كه در غزل می توانست صورت گیرد وحدت موضوع نداشتن و به اصطلاح «پاشان» بودن آن بود. پاشان بودن غزل حافظ در واقع نماینده انقلابی بودن روح حافظ است. قافیه ای را كه از متن كلام روئیده شده باشد در شعری می توان یافت كه از پیش چنین قیدی بر خود ننهاده باشد. بیهوده نیست كه خیام، استثنایی در تاریخ شعر ما، قالب كوتاه رباعی را برمی گزیند و سراغ غزل نمی رود كه ناچار به مضمون سازی به اقتضای قافیه شود. خلاصه آنكه غزل با آن مضامین كلی و انتزاعی و ازلی و ابدی دلیلی برای شكستن قواعد خود نداشت. بیهوده نیست كه شاعرانی كه در فضایی سنتی نفس می كشند یا به شعر جدید نپیوستند و یا اگر زمانی چون توللی و سایه پیوستند از نیمه راه بازگشتند و شعر جدیدشان نیز شعر جدید نبود.
● انتخاب در امكانات گسترده
مهدی حمیدی عبارت «كالبدهای پولادین» را به عمد و از سر لجاج با شعر جدید به كار می برد. با این توصیف می خواست نشان دهد كه قالب های سنتی به جبر حكومتی ابدی بر شعر ایران دارند. غافل از آنكه قالب آزاد، انتخاب نیست ضرورت است و آنكه قالب آزاد را برمی گزیند به ظاهر كار را بر خود آسان كرده است. همین آسان نمایی است كه بعضی را بدون داشتن ذهنیت جدید و بدون هیچ نیاز به نوشتن شعر جدید به این شیوه می كشاند.
آنكه هنر را هنجار شكستن، نوآوری و برتر از همه انعكاس ذهنیات انسان امروز می داند ناگزیر قالب آزاد را برمی گزیند و در این گزینش این را هم می داند كه اگر وزن و ردیف و قافیه و تشبیه ها و استعاره های كلیشه ای و مراعات نظیر های قدیمی واژه ها را كنار گذاشتن باید چیزی به جای آنها بگذاری كه از پیش معلوم نیست. شعرهایی چون «در پیش كومه ام» یا «ترا من چشم در راهم» از اینها و بسیاری از شعرهای باغ آینه شاملو مانند «طرح»، «باران»، «لوح گور» و «ماهی» از روی هیچ نسخه ای نوشته نشده اند، آفرینش محضند و نماینده ذهنیتی متفاوت.
غزل سرایانی چون سایه و گروه كثیری دیگر غزلی می نویسند كه گاهی بیش از نیمی از آن از پیش سروده شده بوده است. واقعاً درباره غزل هایی مانند غزل زیر چه می توان گفت؟
ز داغ عشق تو خون شد دل چو لاله من
فغان كه در دل تو ره نیافت ناله من
مرا چو ابر بهاری به گریه آر و بخند
كه آبروی تو ای گل بود به ژاله من
شراب خون دلم می خوری و نوشت باد
دگر به سنگ چرا می زنی پیاله من
چو بشنوی غزل سایه چنگ و نی بشكن
كه نیست ساز تو را زهره سوز ناله من (سایه ۱۳۲)
این است كه می گوییم این غزل اصلاً پیش از شاعر بارها سروده شده بوده است. در فضایی چنین اسیر، نهایت كاری كه می توان كرد رو آوردن به ریزه كاری های سبك هندی وار با ردیف «چشم»:
با خیال دلكشت گل ریخت در آغوش چشمم
صد بهارم نقش زد بر پرده گلپوش چشمم (سایه، ۱۱۵)
یا با ردیف «خاكستر»
به جز باد سحرگاهی كه شد دمساز خاكستر
كه هر دم می گشاید پرده ای از راز خاكستر (سایه، ۸۸)
اگر صائب دست به چنین ریزه كاری های می زد می خواست در برابر مقلدان شاعران قدیم طغیانی كرده باشد و طرز تازه ای بیاورد. چنین بود كه صائب در موارد متعدد سخن از «معنای غریب» می كند. اما امروز پس از به پایان رسیدن آن طرز كه خود نقش بر ایوان بود این گونه غزل سرایی چه عذری می تواند داشته باشد؟ به نظر من در اینجا باید آسیب شناسی شعر سنتی را بنیادی تر طرح كرد.
وقتی سنتی به بن می رسد آسان ترین كار روی آوردن به ریزه كاری و حاشیه رفتن است. این اتفاقی است كه در بخش های مختلف فرهنگ و هنر ما روی داده است. برای مثال در فلسفه به جای نظریه پردازی های پویا و نقد، به تعلیقه و تحشیه پرداخته ایم. یا در موسیقی آوازی هنوز ردیف حرف اول را می زند. خواننده برای مثال، از درآمد همایون شروع می كند و بعد چكاوك و بعد بیداد. در بیداد هم چند اختیار مركب خوانی دارد كه نهایت مهارت هنرمند لازم است در تصرف در ردیف. در هر گوشه هم نهایت استادی تحریرهای تازه و درآمدهای اغلب قدیمی است.
كثرت گوشه ها و امكانات مركب خوانی و تنوع تحریر ها را هم كه چیزی جز ریزه كاری و خرده كاری نیست دلیل غنای موسیقی خود می خوانیم. شاملو ردیف دان نبود اما گوش و هوش حساسش در موسیقی او را به این نتیجه رسانده بود كه عیبی در كار است. آنچه او می خواست بگوید درست فهمیده نشد. اگر شاملو دلبستگی به موسیقی ایرانی نداشت چگونه شعری را در باغ آینه به ادیب با نوشته «برای ادیب خوانساری و سحر صدایش» تقدیم می كرد. خلاصه آنكه در موسیقی هم به همان بن بستی رسیده ایم كه در غزل های سایه وار. همین بن بست ها و پناه به ریزه خرده كاری ها بردن را در دیگر هنر های بومی و دستی و فرهنگی خود می بینیم. ما دیر زمانی است كه در محیطی بسته دور خود می چرخیم و اگر دانشمندان علوم ما توانسته اند سهمی در علم امروز جهان داشته باشند تنها دلیل آن گره خوردن به فضای پویای فرهنگ جهانی است.
و نكته دیگر اینكه این گونه شعرها را می توان در حد سرگرمی و تفنن پذیرفت و از بعضی از آنها لذت برد و گاهی هم آنها را در زیر لب زمزمه كرد چنان كه من خود می كنم و حتی گاهی هم به اصطلاح چون بسیاری دیگر، در آنها طبعی می آزمایم اما نه به عنوان اثری هنری، اثری كه سهمی در شعر معاصر داشته باشد، راهی نشان دهد یا تجربه ای به تجربه های اصیل هنری بیفزاید.۳
پی نوشت ها:
۱- برای بحثی در این موضوع مراجعه كنید به «ضیاء موحد» «از تقلید تا خلق: بحثی در اسلوب هنری حافظ» در شعر و شناخت، انتشارات مروارید، تهران، ،۱۳۷۷ صص ۱۸۵-۱۵۹
۲- هـ. ا. سایه، سیاه مشق، انتشارات توس، تهران، ۱۳۶۴.
۳- غرل سرایی سیمین بهبهانی مقوله دیگری است كه پیش از آن در دو مقاله بدان پرداخته ام.
ضیاء موحد
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید