سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


معرفی عباس عطار


معرفی عباس عطار
قاب های روزشمار
عباس عطار، عكاس (فوتوژورنالیست)
متولد سال ۱۳۲۳ خاش
دانش آموخته رشته مطبوعات و ارتباطات در انگلستان
عضو مهمترین آژانس عكس خبری دنیا (مگنوم)
رئیس دوره ای (پرزیدنت) آژانس عكاسی مگنوم ۲۰۰۱-۱۹۹۸
یكی از چهره های اصلی مكتب فوتوژورنالیسم ایران
از عكاسان مطرح وقایع انقلاب ۵۷ و حواشی آن
حضور در بسیاری از مناطق جنگی و بحرانی دنیا و عكاسی از آنها
۱۴سال پژوهش تصویری درموضوع مذهب و دركشورهای مختلف مسلمان و مسیحی
برگزاری نمایشگاههای متعدد عكاسی درخارج از ایران و شركت در چند نمایشگاه داخلی («میراث معنوی ملل» و «هنر و نیایش» و...)
انتشار یازده مجموعه عكس مستند و خبری («الله اكبر»، «چهره های مسیحیت»، «بازگشت به مكزیك»، «ایران»، «روزشمار ایران» و...)
همكاری و چاپ عكس در بسیاری از نشریات مهم دنیا (تایم، لایف، نیوزویك، لوموند، ساندی تایمز، اكونومیك و...)
محمد شمخانی: «عباس عطار» را حالا درعرصه عكاسی، نه با اسم فامیلش، كه باعنوان بزرگتری می شناسند. عنوانی كه دراصل می تواند اسم فامیل ۷۶نفر از فوتوژورنالیست های شناخته شده دنیا نیز باشد و این یعنی آژانس عكاسی «مگنوم» با آن همه هیبت و هیأت، تاكنون تنها ۷۷عضو رسمی داشته و «عباس مگنوم» نیز یكی از آنها بوده و به شمار می آید.
درباره هنرمندان ایرانی و در دنیای عرب البته این اتفاق تازه ای نیست، كه یكباره یا به مرور اسم فامیل آنها حذف می شود و تنها اسم كوچك شان باقی می ماند تا عنوان تازه ای بدانها اضافه شود.
این را بیش ازهرچیزی فهرست معدود هنرمندان شناخته شده ایرانی درمتن هنر غربی به ما می‌گوید.
همین تقلید فیزیكی نام ها، اما، گذشته از دلایل دیگری كه ممكن است داشته باشد، یك دلیل محكم دارد و آن اینكه هنر معاصر ایرانی آنچنان كه باید درمتن هنر امروز دنیا حضور ندارد و شناخته شده نیست و اگر معدود هنرمندی هم به این گستره بزرگ و بایسته راه می یابند، نه به واسطه اسم شان، كه به خاطر هنرشان شناخته می شوند.
دراین مورد بدنیست كه به مقاله ستایش آمیز «پیتر هاندكه» درباره «عباس كیارستمی» اشاره كنم كه: ما اروپایی ها قادریم به راحتی نام برخی از فیلمسازان را به خاطر بسپاریم. به عنوان مثال فریتس لانگ، جان فورد، لوئیس بونوئل و حتی نام های طولانی تری چون میكله آنجلو آنتونیونی، فریدریش ویلهلم مورنا و یا رابرت فلاهرتی نیز چنین وضعی دارند. تنها لازم است برای تماشاگر زمینه ای برای تماشای آثار آنان پیش آمده باشد، تا این نامها را كم و بیش درتمامی طول زندگی به یادداشته باشند... برخلاف كسانی كه نام بردم، تا چندی پیش مدام نام خانوادگی یا شهرت عباس كیارستمی، فیلمساز ایرانی را كه فیلم هایش مدت هاست به نمایش درمی آیند و حتی در فضایی غیر از سینما، یعنی در ذهن تماشاگران، همواره تكرارمی شوند، اشتباه می كردم.
نمی دانستم كدام را بگویم: كیوراستمی، كیوروستمی یا كیلوراستومی؟ سرانجام پس از تماشای یكی از فیلم های اخیر او تحت عنوان «زیردرختان زیتون» الفبای نامش را به خاطر سپردم: ك- ی- آ - ر - س - ت - م - ی.»
عباس (عباس مگنوم) حالا چه بخواهیم و چه نخواهیم در دنیا و حداقل در زمینه كاری خود (فتوژورنالیسم) هنرمندی شناخته شده و صاحب نام است و این بیش از هرچیزی به شما و شیوه ای بازمی گردد كه او برای هنر خود برگزیده است.
این شیوه، چه شخصی و چه اقتباسی، ریشه و تنه و شاخ و برگ در اصول و معیارهای جهانی دارد، كه دید و دریافت انسانی و آنگاه هنری را برتر از هرنوع نظر و نگاهی می داند و می شمارد.
همین اصل اصیل را «میلان كوندرا» نویسنده نامدار چك چنین بازگومی كند: «به ارزش و مفهوم یك اثر فقط در یك متن بزرگ تر جهانی می توان پی برد. این حقیقت برای هر هنرمندی كه به نسبت منزوی است مهم و مبرم می شود. یك سوررئالیست فرانسوی، یك نویسنده رمان نو، یك نویسنده ناتورالیست قرن نوزدهم توسط یك نسل، یك جنبش، كه در سراسر جهان شناخته شده است، همراهی شده اند. به اصطلاح برنامه زیبایی شناسی آنها مقدم بر كارشان بود.
عطار بنا به شواهد و قراینی كه درباره او هست این «متن بزرگ تر جهانی» را، در جغرافیای همان متن (اروپا) می آموزد و بعد به ایران بازمی گردد و درنهایت پیوستن به همان متن را ترجیح می دهد.
این رفت و بازگشت را به گونه دیگری هم می توان بازگو كرد و آن اینكه عطار در انگلیس و در رشته مطبوعات و ارتباطات تحصیل می كند و پس ازمدتی كار در فرانسه، اواخر دهه پنجاه و مقارن با جنبش مردمی و وقوع انقلاب ۵۷ در ایران حضور می یابد و به ثبت تصاویری از متن و حاشیه این حركت بنیادی می پردازد و همین سرنوشت تازه ای را برای او رقم می زند.
سرنوشتی كه با چاپ و انتشار عكس های او در نشریات مهم خارجی آغاز می شود.
به غیر از «كاوه گلستان» كه نخستین گام ها را برای جهانی كردن فوتوژورنالیسم نوپای ایرانی برداشت و ازجان و جهان خود مایه گذاشت، شاید ما هیچ عكاس دیگری را نداشته ایم كه دراینجا و دراین سرزمین بماند و ازهمین جا هم حرف و هنرش را به گوش و چشم جهانیان برساند.
همین كاوه ، به خیلی ها اعتقاد داشت كه به زعم او باید می بودند و درایران می ماندند و حرف شان را ازهمین موضع و از متن همین «واقعیت» می زدند.
پیداكردن این چهره ها و هویت آنها، درمیان چندسطری كه كاوه نوشته بود، حالا و بعد از چنددهه، شاید چندان سخت نباشد: «دیگران هم بودند كه رها كردند. یكی فیلمبردار شد بهتر از عكاس خوبی كه بود. تاب فشارو سردرگمی و هیجان را نداشت. یكی كه در به دست آوردن جایزه پولیتزر دست داشت، درون صندوقی آهنین زیرباری از آجر از مرز كردستان به تركیه گریخت. یكی طاقت محدودیت های حرفه ای موجود را نیاورد و دركشور دیگری خود را به تبعید كشاند و عكاسی شد بین المللی و پركار و مشهور. یكی سر از آمریكای مركزی درآورد با مقام مسؤول بخش عكس. یكی از خبرگزاریهای مهم در آمریكای جنوبی و مركزی. فرشته پوتین ها در گل هم سر از نقاط داغ جهان درآورد. لبنان و نوار غزه، افغانستان، پاكستان، هند، رومانی، چك اسلواكی، لهستان، برلین همه هم موفق. اما دیگر جدا از واقعیت. اما آنچه باقی ماند وروان جریان دارد تصاویری است كه ارزش در ثبت و انتقال واقعیت یك دوره از زندگی مردم این مملكت دارند.»
یكی از كسانی كه كاوه در همین چند سطر به آنها اشاره می كند، بدون شك عباس عطار است. كسی كه «واقعیت» موردنظر او را - در جایی - چنین بازگو می كند: «مردم حوادث آن سالها را به یاد نمی آورند. آنها با عكسهای این دوره خاص ارتباط دارند و عكسها را به یادمی آورند. حافظه ها از بین می رود، ولی امكان ندارد كه عكسها همه چیز را برای مردم زنده نگه ندارد.»
بعد از یك دهه چاپ عكس های خبری در نشریات معروف و معتبر جهان، عباس در سال۱۹۸۱ عضو مهمترین آژانس عكس خبری جهان (مگنوم) می شود. بنیادی كه پایه های آن را عكاسان مشهوری چون «هانری كارتیه برسون»، «رابرت كاپا»، «جورج رودگر» و یكی دو تن از فوتوژورنالیست های مطرح آن دوره می گذراند و درست دو سال قبل از پایان گرفتن جنگ جهانی دوم. آژانسی كه ورود به آن بسیار سخت تر و پیچیده تر از ورود به آكادمی های آن سوی آب است و همین را، پیش از هر چیزی، اعضای برگزیده و دست چین شده آن به ما می گوید. كسانی چون «جوزف كودلكا»، «ژیل پرس»، «مارتین فرانك»، «دیوید سیمور»، «فیلیپ هالسمن» و... كه هر كدام یادآور گوشه ای از فوتوژورنالیسم معاصر دنیا هستند. جالب آنكه این موفقیت عباس، بعدها جلوه دیگری نیز به خود می گیرد و او در انتخابات داخلی مگنوم (بزرگترین آرشیو عكسهای مستند قرن بیستم)، در فاصله بین سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۱ پرزیدنت (رئیس دوره ای) این آژانس می شود و همین امتیاز و افتخار دیگری برای او به حساب می آید. بزرگترین موفقیت این عكاس، اما، عكسهای بی شماری است كه از جای جای این جهان گرفته است. حالا و در ذهنیت تكه تكه، ولی منسجم عباس خیلی چیزها را می توان دید و پیداكرد. از چشم اندازهای شهری و روستایی ایران و گذر ایام بر این سرزمین تا گوشه های گمشده ای از جنگ و فرهنگ و فاجعه های انسانی در این دنیای پرهیاهو. به طوری كه می توان سختی حضور و سختی سپردن وقایع به حافظه دوربین را در خلال همان تصاویر صامت و در عین حال گویا و چندبعدی این هنرمند به شدت احساس كرد. زندگی پرفراز و نشیبی كه قلب تپنده آن هر بار در جایی از این جهان زده است و اگر ساعتها و ثانیه های سكوت و سر به زیری عكاس را از آن بگیریم و حذف كنیم، بیشتر به كابوسی مانند می شود كه كسی در یك خواب طولانی و زمستانی دیده باشد. ایستادن در كمین و تیر انداختن به كمان و رها شدن در فاصله یك دم و بازدم، چیزی است كه می توان در تك تك عكسهای او دید و دریافت كرد. در این بین گاهی موضوع و مضمون عكسها، صرف نظر از آرایه های عكاسی و ترفندهای هنری و انتخاب زاویه ها، آنقدر بزرگ است و آنقدر خود را به بیننده و بعد، تاریخ تحمیل می كند كه تنها حضور عكاس و ثبت واقعیت می تواند چشمگیر باشد و گاهی وسوسه داشتن یك ایده و برداشتن یك عكس هنری همه چیز را در خود گرفته و پوشانده است. در این كنش نوع دوم، او بیشتر یك «مؤلف» است تا فوتوژورنالیستی كه واقعیت را - آنچنان كه هست و به چشم می آید - نشان می دهد. به عبارتی عكسهای عباس همواره میان دوسویه و وسوسه بزرگ عكاسی، «ثبت واقعیت» و «واقعیت ثبت»، درگیر و دربند بوده اند و همین دست خط او را شبیه دست خط رایج هنرمندان همیشه مگنوم كرده است و بیشتر محو موضوع و مضمون سوژه ها و توأم با حضور بی محابای عكاس در متن متراكم رویدادها.
یك واقعیت درباره عكاسان مگنوم وجود دارد و آن اینكه هیچگاه تابع سلیقه و ساختار رسانه ها نبوده اند و اغلب آنها را با نگاه خود همراه كرده اند.
میل به مستندسازی رویدادهای مهم جهان و گزارشهای تصویری ناب، دلیل اصلی اقبال رسانه ها به عكسهای این آژانس بوده و آفرینه های عباس را هم نمی توان از این قاعده مستثنا كرد. او در میان گرایش ویژه ای كه به عكاسی از مناطق جنگی و بحرانی داشته و دارد، هرگز از هدف های شخصی خود نیز غافل نبوده و نشده است. ۱۴سال فعالیت در زمینه ثبت مظاهر و نشانه های مذهبی و نشان دادن تردیدها، تقابل ها، تفاهم ها و تضادهای دینی در كشورهای مسیحی و مسلمان و رسیدن به یك سری جمع بندی ها از جمله مصداق های این نوع جست وجوگری وی به شمار می آید، كه بخشی از آن را در یازده كتاب منتشر شده او می توان به وضوح دید. ایران، اتیوپی، مكزیك، شیلی، كوبا، بنگلادش، افغانستان، پاكستان، تركیه، آفریقای جنوبی، لبنان، ایرلندشمالی و... از جمله كشورهایی هستند كه عباس با دوربین «لایكا»ی خود در آنها به عكاسی پرداخته است. با این همه او هیچگاه از وطن اصلی خود غافل نشده و حضور او در ایران و بویژه در مهمترین وقایع چند سال اخیر، سندمحكمی بر این مدعاست. البته اگر و اگر كتابهایی چون «روزشمار ایران (۲۰۰۲- ۱۹۷۱)» یا «ایران» او را در نظر نگیریم. مردی كه با این همه اعتبار و افتخار در عكاسی ممانعت مأمور انتظامی را در نزدیك شدن به جایگاه عكاسان مراسم ۲۲بهمن ۱۳۸۳ با لبخند پاسخ می دهد (به روایت تصویری «حسن سربخشیان»). لبخندی كه پشت همه عكسهای جنجالی عباس و تمام فوتوژورنالیست های موفق و كهنه كار دنیا می توان دید و پیدا كرد!
Main source: Mohammad Shamkhani Iran newspaper
Title Photo: Magnum Agency
منبع : سایت عکاسی


همچنین مشاهده کنید