پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

ما آلمانی هستیم، شما نیستید


ما آلمانی هستیم، شما نیستید
● تك نگاری بازی های سه شنبه
شاید برزیلی ها حق دارند كه ادعا می كنند خدا با برزیلی ها است. دلیلشان هم این است تیم ملی فوتبال این كشور پنج بار قهرمان جام جهانی شده است. اتفاقاً كمپ تیم های ملی این كشور در خاك برزیل نیز در كنار كوه بزرگی است به شكل انگشت كه رو به آسمان اشاره دارد. به هر جهت برزیلی ها به لطف هر نیروی ماورایی كه بود در نیمه اول گلی از غنا نخوردند. غنایی كه ۵۴ درصد زمان بازی را در نیمه اول در دست داشت و بارها در یك قدمی دروازه حریف پیش آمد. این آمار مقابل بهترین تیم فعلی دنیا كه به گفته بعضی ها فقط مارادونا را كم دارد، نشانگر بازی فوق العاده غنا در چهل وپنج دقیقه اول بود. این تیم اگر در همان دقیقه پنج، گل را نمی خورد، حسابی مدافع عنوان قهرمانی را به زحمت می انداخت كه البته اینطور نشد. استفان آپیاه، محور تیم ملی غنا و راتومیر دویكوویچ در مصاحبه با روزنامه ها قول این كه برزیل را به زحمت بیندازد داده بودند. دویكوویچ حتی در بخشی از صحبت هایش از تكرار نمایش خوب غنا مقابل آمریكا و ایتالیا مقابل برزیل و حذف این تیم از جام جهانی گفته بود. آن گل زودهنگام اما همه این آرزوها را با خود شست.
راتومیر دویكوویچ از همان دسته مربیان بلوك شرقی است كه فوتبال این منطقه از اروپا به وجود چنین مربیانی معروف است. تیم او جمهوری چك را با آن همه ستاره پشت سر گذاشت و نزدیك بود برزیل را هم به این سرنوشت دچار كند كه سوپرستاره های برزیل به این تله نیفتادند. شاگردان دویكوویچ اما در كل نیمه اول و در دقایقی از نیمه دوم با ضربات كوتاه كوتاه و پاس های ساده خود فرصت های گل بسیار را به دست آوردند، آن هم از قلب خط دفاعی برزیل كه تمامی فرصت ها با بی دقتی هدر رفت.
هر وقت هم راه را بسته می دیدند، توپ را به عرض می بردند و سپس در بهترین زمان با یك پاس زمینی مستقیم همان تاكتیك را از سر می گرفتند. این نمایش البته در نیمه دوم و با ورود گیلبرتو سیلوا و عقب نشستن زی روبرتو به پایان رسید. وقتی زی روبرتو عضوی از خط دفاعی برزیل شد، تماشاچی ها فهمیدند كه موقع هو كردن برزیل رسیده. در عین حال در آن سمت غنا با وجود این شكست سنگین بازنده ای باوقار بود. راستش دویكوویچ و برانكو ایوانكوویچ هر دو از شرق اروپا آمده اند و به كسانی كه این انتخاب ها را كرده اند باید تبریك گفت.
اغلب خبرنگاران و تماشاگران غیرآلمانی معتقدند فیفا به شدت حامی تیم های بزرگ این دوره است و اغلب سوت ها به سود آنها به صدا درمی آید تا این «مگاپارتی» در آلمان زودتر از موعد به آخر نرسد. گل دوم برزیل هم كه اعتراض شدید بازیكنان غنا و طرفدارانش را به همراه داشت موید همین نكته تلخ است كه عدالت و بازی جوانمردانه در فوتبالی كه فیفا به شدت می كوشد آن را بزرگ جلوه دهد از بین رفته است. جایی كه پول وسط باشد این حرف ها معنا ندارد. غنایی ها از وقتی كه ایمان آوردند قرار است آنها هم یك بازنده دیگر باشند، روی آفریقایی شان بالا آمد، با این وجود دوباره به حالت عادی برگشتند و نخواستند كار را خراب تر كنند. این بدبینی جمعی به عملكرد داوری هنگامی به اوج رسید كه در نیمه دوم توپی در عمق به رونالدو رسید و كمك داور كه كاملاً صحنه را می دید آفساید حتمی رونالدو را نگرفت و لوبوس میشل به جای كمك داور اعلام آفساید كرد! در این لحظه غنایی ها نمی دانستند چه بگویند و با تمسخر به كمك داور اشاره می كردند و رونالدو هم با نیشخند توپ را به آنها داد. در خوش بینانه ترین حالت تنها می توان تصور كرد كه كمك داور خواب بود.
برزیلی ها تا اواسط نیمه اول بد بازی نكردند. آن تك ضرب های جادویی كه به «Magic Touch» معروف است تا این دقایق زیاد دیده می شد. كافو به رونالدینیو، رونالدینیو با سینه برای كاكا، كاكا با پشت پا برای رونالدو، رونی به آدریانو و... این فوتبال لذت بخش به یك جام جهانی می ارزید، اما حیف كه زود نمایش برزیلی ها به آخر رسید و البته غنا با آن نفس های چاق چشمان كارلوس آلبرتو را ترساند تا تیمش را به عقب ببرد. به موازات همین اتفاق داخل زمین هم روی سكوها تماشاچی ها با موج مكزیكی خود فضای استادیوم معمولی وست فالن را لذت بخش كرده بودند. جذابیت آن هم بیشتر به این خاطر بود كه علاوه بر برزیلی ها، خیلی از آلمانی ها با لباس طلایی برزیل آمده بودند و در كنارشان هم غنایی ها با همین رنگ دیده می شدند. وفور این لباس های زردرنگ، این موج های مكزیكی و یا به قول پیمان یوسفی «گزارشگر تلویزیون» «امواج انسانی» را چشم نوازتر از سایر دیدارهای دیگر كرده بود كه البته چندان عمری نداشت. برزیلی ها از بازی بد تیمشان ناراضی بودند و غنایی ها از حق كشی.
با نزدیك شدن به مراحل پایانی جام جهانی، اوضاع برای خبرنگارانی كه به دنبال حضور در استادیوم هستند، دشوار و دشوارتر می شود، مخصوصاً برای خبرنگارانی كه فوتبال كشورشان از دور مسابقات خارج شده و البته عضو خبرگزاری های بزرگ هم نیستند. رویترز، فرانس پرس، آسوشیتدپرس و دیگر خبرگزاری های مهم كه جای خود مشكلی ندارند.
نماینده های خبری كشور آلمان و نیز دو كشوری كه بازی دارند هم به كنار، اما سایر بلیت ها از سوی مركز رسانه ای فیفا به خبرنگارانی می رسد كه هنوز در بازی ها هستند و سپس در آخر نوبت به خبرنگارانی مثل ما می رسد كه الكی خوشند. آخرین بلیت هایی كه توزیع می شود قاعدتاً به این صورت است كه از هر كشوری یك نفر حتی المقدور بلیت بگیرد كه هر بار هر مسئولی از فیفا می آید و مسئول این كار می شود، آن مسئول هم هر كشوری را اسم می برد جز ایران. گویا ترجیح می دهند ۲۰ خبرنگار ژاپنی را به داخل بفرستند ولی یك بار هم سراغی از ایران نگیرند. این فكر به ذهنت می رسد كه اگر اوضاع بر همین منوال باشد جز دست به یقه شدن چاره ای نیست. ظاهراً...
صحبت از ژاپنی ها شد و باید گفت تعدادشان چه به عنوان تماشاچی و چه خبرنگار به حدی زیاد است كه روان انسان به هم می ریزد. در جایگاه خبرنگارها تا چشم كار می كند ژاپنی ها می آیند و می روند. تماشاگرانشان كه بدتر. طرفدار همه تیم ها هم هستند. چنان پیراهن آن كشور را می پوشند، صورتشان را رنگ می كنند و پرچم آن تیم را روی دوششان می اندازند كه طرفداران اصلی همان تیم ها جلوی ژاپنی ها كوتاه می آیند.
حالا اگر از یكی دو تیم هواداری می كردند بد نبود، ولی در بازی ایتالیا، برزیل، اسپانیا، آلمان، آرژانتین و... آنها را می بینی كه دائم مثل مورچه می آیند و می روند. همه هم شبیه همدیگر. البته برای آن كه شباهت بیشتری به مردمان كشورهای محبوبشان پیدا كنند، به حدی صورت و موهای خود را دست كاری می كنند كه بیشتر مایه خنده شده اند. خیلی خوب بود اگر همه این ژاپنی ها را یك جا در یك كشتی جمع می كردی و بعد می بردی وسط دریا غرقشان می كردی... حیف كه امكانش نیست.
این جام جهانی بهانه خوبی برای ژرمن ها شده تا تمام عقده های ناسیونالیستی خودشان را كه در چندین سال گذشته نگه داشته بودند، خالی كنند. بعد از جنگ جهانی دوم كه فكر جمعی این بود دوباره نظر جهانیان به آلمان برگردد و نیز كسی مظنون به پیروی از عقاید نازیسم نشود، آنها احساسات وطن پرستانه خود را تا حدودی فراموش كرده بودند ولی امروز جام جهانی ۲۰۰۶ دوباره این فرصت را به این مردم داده تا مدام اسم كشورشان را فریاد بزنند، پرچم های بزرگ خود را بچرخانند و با صدای بلند به آلمانی بودن خود افتخار كنند. ابراز احساساتی كه حتی برخی آلمانی ها را متعجب می كند. شعارهایی مثل «ما آلمانی هستیم... شما نیستید» از همان دست شعارهایی بوده كه افراد مسن را به هراس می اندازد. توصیه یكی از همین افراد سالخورده به یكی از آن جوانان متعصب آلمانی این بود كه این پرچم آلمان را در هوا نچرخان، پرچم های دیگر هم به دست بگیر، خطرناكی...اینجا خیلی ها شانسی برای تیم دوست داشتنی آرژانتین متصور نیستند. كل كشور آلمان بسیج شده تا فوتبال این كشور به فینال برسد و یقیناً در مسابقه روز گذشته آرژانتین در ورزشگاه بزرگ برلین لحظات بسیار سختی را تحمل خواهد كرد. آرژانتینی كه هر چند مملو از جوانان مستعد است ولی در مقابل مكزیك نشان داد تا چه حد شكننده بازی می كند. ضمن این كه ریكلمه هنوز آن رهبر واقعی میانه میدان تیمش نشده و تا به امروز نتوانسته نبض تیمش را در دست بگیرد. سنگینی در دویدن و بی دقتی در پاس هایش در مسابقه با مكزیك اتفاق خوشایندی برای سرمربی این تیم نبود و با این حساب در صورت ادامه این روند نمی توان به آرژانتینی كه جوان است و می خواهد برابر یك كشور بایستد امید زیادی بست. شرایط آلمان به گونه ای است كه حتی اغلب خارجی های مقیم این كشور آرزوی قهرمانی این تیم در جام جهانی را دارند. اعتقادشان این است كه در صورت وقوع این اتفاق سطح زندگی در آلمان رشد زیادی خواهد كرد و اثرات مثبت روحی حاصل از این موفقیت، كشور را به اوج خواهد رساند. با این وجود برای رسیدن به دروازه های برلین كه پوسترهای تبلیغاتی آن به در و دیوار تمام شهرها زده شده باید از تیم متحد آرژانتین عبور كند. تیمی كه بازیكنانش و طرفداران اندكش آماده هرگونه فداكاری هستند.
هواداران استرالیا هنوز در شوك شكست از ایتالیا هستند. آنها از روز دوشنبه، بیست و ششم ژوئن تا به امروز در اندوه آن باخت عجیب و باورنكردنی اند.
تمامی استرالیایی هایی كه آن روز از ورزشگاه كایزرسلاترن بیرون آمدند، مبهوت بودند كه چگونه داور بازی در آن دقیقه از بازی اعلام پنالتی كرده. آنها مثل مكزیكی ها و هلندی های دو شب قبل به نظر نمی رسیدند كه می گفتند همیشه باید خوش بود و از شكست غمگین نشد. آنها به شدت غمگین بودند. این غم آلوده به عصبانیت به حدی بود كه در ایستگاه قطار كایزرسلاترن هیچ هوادار ایتالیایی جرات نمی كرد سروصدایی راه بیندازد. مگر موقع راه افتادن قطاری كه داخلش بودند و می دانستند «ایتالیا... ایتالیا» گفتن های آنها موجب تنش نخواهد شد.
هر چند صحبتی با تماشاگران اندك ایتالیایی نشد ولی تا حدودی مشخص بود كه خودشان از این برد چندان رضایت ندارند. حقیقت امر این بود كه ایتالیا، چه آن موقع كه ماتراتزی در زمین بود چه در دقایق بعد از اخراج او، آن ایتالیای بزرگ قابل انتظار نبود. دل پیرو در زمین یك چیزی شبیه علی دایی خودمان بود كه معلوم نیست دارد چه كار می كند.
جیلاردینو كه حتی دویدنش هم خنده دار است مثل دل پیرو از كل بازی خارج بود. توتی و كامورانزی هم كه در زمین نبودند و همین موارد كاملاً روی این تیم تاثیر منفی گذاشته بود. نمایش انفرادی بازیكنان ایتالیا به غیر از بوفون، كاناوارو و زامبروتا به حدی دلسردكننده بود كه ایمان آوردیم مارچلو لیپی جداً مربی بسیار بزرگی است كه توانسته این مجموعه را تا این مرحله از جام بالا بكشد.هر چند یكی از آن استرالیایی هایی كه بعد از بازی روز دوشنبه دیدیم، می گفت هیدینك اشتباه كرد كه در نیمه دوم بازیكنان تازه نفس نیاورد تا حملات این تیم مقابل ایتالیا سرانجامی داشته باشد ولی تمامی آنها از بودن با چنین مربی بزرگی اظهار رضایت می كردند. یكی از آنها می گفت هیدینك كوچ نیست. مَستركوچ است. مستركوچ! كسی كه یك تنه تمام كمبودهای تیمش را جبران می كند. همان كاری كه رهاگل با یونان كرد.
مربیانی از این دست به حدی نكات آموزنده در كارشان هست كه دیگران مرتب آن نكته ها را برای همدیگر نقل می كنند. همكار ما در آمریكا پژمان نوزاد از قول افشین قطبی دستیار ایرانی هیدینك در كره جنوبی تعریف می كرد كه هیدینك در كره همیشه نیم ساعت زودتر از سایرین غذای خودش را صرف می كرد تا موقع غذا خوردن بازیكن ها، دقیقاً همه مسائل را زیرنظر داشته باشد و اگر هم كسی روحیه خوشی نداشت تمام نیرویش را برای روحیه دادن به آن یك نفر به كار گیرد... هیدینك در عین حال در مسابقه با ایتالیا حسابی مارچلو لیپی را «كیش» كرده بود، فقط مانده بود «مات» آخر كه داور مسابقه طبق توصیه فیفا به داد ایتالیا رسید. در آن لحظاتی كه همه بازیكنان استرالیا در آخر مسابقه ماتشان برده بود، گاس به وسط زمین رفت، با داوران دست داد و همه را از روی نیمكت صدا زد تا به كنار او بیایند و از مردمشان تشكر كنند.
همین نكته گویای همه شخصیت گاس بزرگ است. چند سال باید طول بكشد یك مربی مثل او در فوتبال ما پیدا شود؟!
در كنار گروه سیما كه به هنگام مسابقه برزیل - غنا در ورزشگاه وست فالن مستقر بودند، یك شبكه رادیویی از برزیل به نام «رادیو باندیرانتس» قرار داشت كه سر و صدای گزارشگران آنها حتی به خبرنگارانی كه پایین تر از آنها نشسته بودند می رسید. دو گزارشگر رادیویی برزیل چنان با حرارت شرح ماوقع می كردند كه آدم به سرش می زد به جای تماشای مسابقه، روی برگرداند و آنها را تماشا كند. یكی از آنها پیرمردی ۶۵ساله به نام خوزه سیلوریو بود كه بعد از اتمام بازی، دستمال بزرگی را از كیفش درآورد و شروع به زار زدن كرد. گمان می رفت از فرط خوشحالی ناشی از این پیروزی به گریه افتاده است. بعد از چند دقیقه دودلی در نهایت به سراغش رفتم و پرسیدم به خاطر این پیروزی گریه می كنید؟!
او گفت: «من ۶۵ سالم است. گریه من از بابت همسرم است كه امروز از برزیل به من خبر داده اند دچار یك مشكل قلبی جدی شده. آن هم بعد از ۴۰ سال زندگی مشترك.» پیرمرد دوباره به گریه افتاد و چاره ای جز بغل كردن او از طرف غریبه ایرانی كه جای پسرش بود، نبود. یاد جمله معروف بیل شنكلی افتادم كه می گفت «فوتبال مسئله مرگ و زندگی نیست، بلكه بالاتر از آن است.» آقای شنكلی، عجب جمله مزخرفی!
علی فولادی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید