جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

تغییر جهتی به سوی تولید علم


تغییر جهتی به سوی تولید علم
"عوامل كم‌توجهی به خلاقیت در دانشگاه‌ها و شیوه‌های ارتقای آن" پژوهشی است كه دكتر علیرضا پیرخایفی با حمایت معاونت پژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی واحد گرمسار در سال ۸۲ انجام داده است. هدف از اجرای پژوهش حاضر این است كه چرا در نظام آموزش عالی مقوله تولید دانش از جایگاهی مطلوب برخوردار نیست و همچنین بررسی عوامل مؤثر بر كاهش یا افزایش آن از دیدگاه مروجان بالقوه خلاقیت در دانشگاه (استادان و دانشجویان) است. باید توجه داشت ساختار نظام آموزش عالی نوین را سه مقوله تولید، انتقال و اشاعه و نشر دانش تشكیل می‌دهد. با شكل‌گیری نظام آموزش عالی در ایران عملاً فقط به مقوله دوم یعنی انتقال دانش (آموزش) توجه شد و دو مقوله دیگر یعنی تولید دانش (خلاقیت علمی) و اشاعه دانش (فن‌آوری) به فراموشی سپرده شد. جامعه آماری پژوهش حاضر ۵۰۴ نفر از استادان و دانشجویان (از تمامی رشته‌های تحصیلی) هستند كه به‌صورت تصادفی و با روش نمونه‌گیری طبقه‌ای انتخاب شده‌اند. ابزار تحقیق را نیز دو پرسشنامه شامل شناسایی عوامل مؤثر بر خلاقیت- ویژه استادان و دانشجویان - تشكیل می‌دهد. یكی از مهم‌ترین نتایج تحقیق حاضر نشان می‌دهد كه از دیدگاه استادان (۵۰ تا ۹۳ درصد) به ترتیب عوامل اجتماعی، انگیزشی و مدیریتی بیشترین تأثیر را در كاهش خلاقیت‌های علمی دارند و از دیدگاه دانشجویان (۵/۴۷ درصد تا ۷۹ درصد) نیز به ترتیب عوامل آموزشی، انگیزشی و مدیریتی بیشترین سهم را دارند. همچنین تحلیل پاسخ‌های استادان و دانشجویان در زمینه عامل احساس خلاقیت در خود نشان داد كه استادان (۷/۶۶ تا ۷/۸۶ درصد) خود را خلاق‌تر از دانشجویان (۴۱ تا ۶۱ درصد) حس می‌كنند. پژوهشگر در خصوص تاریخچه خلاقیت در ایران معتقد است، از دیرباز ایران به‌عنوان كشوری كه دارای تاریخ و تمدنی پیشرفته بوده، شناخته شده است. در واقع تا پیش از اسلام ایران صاحب امپراتوری عظیمی بود و گستره قدرت و نفوذ آن عالم را در می‌نوردید.
بررسی شواهد تاریخی نشان می‌دهد كه در دوران هخامنشیان، ایران باستان صاحب حوزه‌ها و مدارس علمی بزرگی بود و علوم مختلفی همچون مهندسی آب، نجوم، فلسفه، الهیات، جغرافیا و كشاورزی در آن رشد یافته بود. آنچه در تاریخ هخامنشیان دیده می‌شود آن است كه علوم كاربردی از رونق و اهمیت درخور توجهی برخوردار بوده است. همچنین در آن عصر مدارسی ویژه برای تربیت نخبگان و آموزش پزشكی وجود داشت. در عصر سامانیان و ساسانیان نیز علوم از رشدی درخور توجه برخوردار بود و پزشكی، ریاضیات، فلسفه، الهیات، تاریخ، نجوم، ادبیات، هنر، موسیقی و كشاورزی به شكوفایی رسیده بود. در عصر ساسانی بیش از حد بر فرصت آزاداندیشی و فضای تبادل فكر در مدارس عالی آن زمان تأكید می‌شد (گزارش ملی آموزش عالی، ۱۳۸۰).
پس از تشرف ایرانیان به آئین اسلام، مساجد به‌عنوان مدارس تربیتی از اهمیت خاصی برخوردار شدند. دراین ایام و تا پیش از حمله مغول كه به ویرانی بنیادهای علم و دانش ایرانیان انجامید، آموزش و تحقیق همچنان تداوم داشت. در دوران اسلامی، مدارس عالی، دارالعلم‌ها و نظامیه‌های بغداد، فارس، هرات، اصفهان، بصره و آمل مروج اصلی آموزش و تحقیق در سطوح عالی بودند. البته توجه به علم و دانش در قرن ششم هجری در تمامی سرزمین ایران گسترده بود، اما در فاصله بین این قرن تا قرن یازدهم، علم و دانش ایرانی متحمل آسیب‌ها و صدمات جدی شد. در دوران صفویان باتوجه به حاكمان و پادشاهان آن عصر، اشاعه علم و دانش مجدداً رونق یافت و بزرگانی همچون میرفندرسكی، صدرالمتألهین، مقدس اردبیلی و... از آن عصر برخاستند. محقق معتقد است، از نظر تاریخی، سال تأسیس دارالفنون (۱۲۲۸) را باید آغاز رسمی نظام نوین آموزش عالی تلقی كرد. دارالفنون ایران درست ۲۰ سال پیش از دارالفنون ژاپن و سه سال پس از دارالفنون تركیه شكل گرفت. پس از دارالفنون، تأسیس دارالمعلمین عالی، آغازی برای شكل‌گیری دانشگاه به معنای واقعی بود. بر اساس این سیر، دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ با تصویب مجلس شورای ملی تأسیس شد.
بر همین اساس پژوهشگر می‌گوید: تا اینجا درمی‌یابیم كه توجه به حوزه علم و پژوهش از گذشته در این آب و خاك ریشه داشته است. اما با نوین‌تر شدن جوامع، بدیهی بود كه باید ساختارهای آموزش عالی نیز دستخوش تغییر شود. در نظام آموزش عالی نوین، به سه مقوله تولید دانش (خلاقیت علمی)، انتقال دانش (آموزش) و اشاعه و نشر دانش (فن‌آوری) توجه جدی می‌شود، با شكل‌گیری دانشگاه تهران و سپس سایر مراكز آموزش عالی، در عمل فقط مقوله دوم یعنی انتقال دانش (آموزش) مورد توجه قرار گرفت و دو مقوله دیگر به فراموشی سپرده شد. مطالعات نشان می‌دهد كه تولید دانش (خلاقیت علمی) در بین سه كاركرد فوق، از جایگاه ممتازی برخوردار است كه این وظیفه اصلی دانشگاه است. درحقیقت این تولید دانش است كه امكان رشد و گسترش فن‌آوری را فراهم می‌آورد. نگاهی به این موضوع از زاویه دیگر نشان می‌دهد كه حدود ۱۵۰ سال پیش در نظام‌های آموزش عالی غربی، تحولی عظیم روی‌داده و دانشگاه‌های غربی براساس اصول ویلیام هرمبولت، چرخشی همه‌جانبه به سوی آزادی علمی به‌وجود آوردند. بر این اساس دانشگاه‌ها در تعیین جزئیات آموزشی و چگونگی پژوهش یا تفكر، آزادی یافته و جامعه تنها به‌عنوان پشتیبان تلقی شد نه یك مداخله‌گر. در چنین دانشگاهی سیاست اول بر جذب متفكران و افراد خلاق در عالی‌ترین سطح ممكن و سیاست دوم فراهم آوردن امكانات پشتیبانی و تحقیقاتی در حد ممكن بود، حال آنكه بررسی‌ها نشان می‌دهد در كشور ما به این سیاست‌ها كمتر توجه شده است. به عبارتی دانشگاه‌ها محلی برای جذب افراد خلاق یا پرورش آنها نبوده‌ است. از نتایج نظری این تحقیق می‌توان به نظریات شاتوك (۱۹۹۲) اشاره كرد، وی می‌گوید دانشگاه آینده، محل پژوهش و نوآوری است، به همین مناسبت از آن به‌عنوان "دانشگاه پژوهشی" نام می‌برد. كنیگل (۱۹۹۵) نیز دانشگاه را نهاد خلاقیت و نوآوری می‌داند، به اعتقاد او دانشگاه خلاق مكانی آموزشی و پایه كارش تولید و ارتقای كیفیت دانش است.
با این رویكرد جدید می‌توان پیش‌بینی كرد كه در دهه‌های آینده، دانشگاه برترین جایگاه و سازمان را برای پژوهش، خلاقیت و نوآوری خواهد داشت. بنابراین طبیعی است كه تصور كنیم چنین دانشگاهی باید با دانشگاه‌های سنتی تفاوت‌هایی داشته باشد. قطعاً یكی از این تفاوت‌ها "مدیریت دانش" است، البته هم‌اكنون این حركت در دنیا آغاز شده و در بسیاری از كشورهای صنعتی دانشگاه‌های نخبه‌گرا از درون دانشگاه‌های توده‌گرا (انبوه) متولد شده‌اند. حقیقت این است كه در دهه‌های پایانی قرن بیستم در كشورهای صنعتی و حتی كشورهای در حال رشد به‌دلیل نیاز وسیع مردم، دانشگاه‌های انبوه‌گرا ایجاد شده‌اند و این امر موجب شده تا نقش تولید علم در دانشگاه به توزیع علم تغییر یابد و همین مسأله امكان ابداع و نوآوری را از محیط‌های دانشگاهی سلب كرده است. با این شرایط نگاهی به وضعیت تولید علم و دانش در كشور نشان می‌دهد كه هم‌اكنون براساس شاخص تعداد محققان، دانشجویان، تولیدات علمی و ناخالص ملی، ما در گروه دوم كشورهای دارای علم و فن‌آوری قرار داریم. این در حالی است كه كشور از لحاظ شاخص توسعه انسانی كه پرورش خلاقیت و تفكر نیز بخشی از آن است، در بین ۱۷۳ كشور، رتبه ۹۸ را در سال ۲۰۰۰ كسب كرده است.
در واقع ضعف تولید علم و دانش از یك طرف و عدم تعلیم اندیشه‌های خلاق و بی‌توجهی به آن سبب شده كه همیشه كمبود ماشین، ابزارهای تولیدی و صنعتی را علت عقب‌ماندگی خود بدانیم. در واقع فقدان یك نظام نوآور تكنولوژیك كه نتیجه همكاری‌های تولیدی است سبب شده تا كمتر محصولات جدیدی به بازار آید. معمولا نظام نوآوری دارای پنج مرحله تفكر، تحقیق، اختراع، نوآوری و انتشار است. البته در كشور ما باور بر این است كه مجموعه‌ای از اعضای نوآور و خلاق در نظام تحقیقی و آموزشی وجود دارند. متأسفانه با وجود زمینه‌ها و استعدادهای موجود، هنوز دارای نظام نوآور و سازمان یافته‌ای نیستیم. دكتر منصوری معاون پژوهش وزارت علوم، تحقیقات و فن‌آوری نیز معتقد است كه رشد تحقیقات در سال ۱۳۸۱ معادل سال ۱۳۷۵ بوده و میانگین رشد تحقیقاتی طی ۱۰ سال گذشته ۲۰ درصد بوده است.پژوهشگر در قسمتی دیگر از تحقیق به آن دسته از تحقیقات اشاره می‌كند كه به بررسی عوامل بازدارنده یا تسهیل‌كننده خلاقیت‌های علمی و پژوهشی پرداخته‌اند. وی معتقد است: در تحقیقی كه درباره میزان مشاركت اعضای هیأت علمی در تصمیم‌گیری‌ها در دانشگاه‌های صنعتی شهر تهران انجام شد، تأكید گردید كه اعضای هیأت علمی دانشگاه‌ها به علت داشتن دانش و بلوغ فكری از پذیرش اجتماعی سطح بالایی در بین مردم برخوردارند. به‌علاوه در این مطالعه تأكید شده كه شركت دادن افراد در نظام برنامه‌ریزی، فرصتی را برای تعهد و خلاقیت در اختیار آنان قرار می‌دهد. پژوهشگر در خصوص تحلیل یافته‌های سؤال نخست تحقیق كه "استادان و دانشجویان از بین عوامل مدیریتی، انگیزشی، آموزشی و اجتماعی مؤثر بر خلاقیت فقدان كدامیك را بیشتر حس می‌كنند"، معتقد است: تحلیل پاسخ‌های استادان با توجه به درصد به‌دست آمده از پاسخ‌ها نشان می‌دهد كه عوامل اجتماعی در رتبه نخست عوامل مؤثر بر بی‌توجهی به خلاقیت در دانشگاه‌ها قرار دارند. این رتبه بین ۷/۶۶ تا ۳/۹۳ درصد از پاسخ‌ها را به خود اختصاص داده است. پس از آن عوامل انگیزشی با درصدی بین ۶۰ تا ۳/۸۳ درصد و عوامل آموزشی با درصدی بین ۵۰ تا ۳/۸۳ درصد قرار دارند. ب
ه هر حال نباید از یاد برد كه در تفسیر این اولویت‌بندی باید همواره به نقش آشكار و نهان مدیریت و رهبری دانشگاه توجه كرد. درمجموع از منظراستادان هر سه عامل اجتماعی، انگیزشی و مدیریتی از نقش و اهمیت قابل توجهی در كاهش خلاقیت‌های علمی دانشگاه برخوردارند و تقریبا هر سه به یك اندازه بر كاهش خلاقیت تأثیر می‌گذارند. تحلیل پاسخ‌های دانشجویان نیز باتوجه به درصد به‌دست آمده نشان می‌دهد كه عوامل آموزشی با ۴/۴۹ تا ۷۹ درصد در رتبه نخست عوامل مؤثر بر كم‌توجهی به خلاقیت در دانشگاه قرار دارد. پس از آن عوامل انگیزشی با درصدی بین ۲/۵۷ تا ۶۸ درصد قرار داشته و سپس درصد عوامل مستقیم مدیریتی بین ۵/۴۷ تا ۱۹/۶۵ قرار دارد.
به‌طور كلی پژوهشگر از مقایسه پاسخ‌های استادان و دانشجویان چند نكته قابل توجه را ذكر می‌كند. نخست از دیدگاه استادان نقش عوامل اجتماعی كه زیر چتر نفوذ عملكرد مدیریتی، فرهنگی و اجتماعی قرار دارد در اولویت است، درحالی‌كه دانشجویان نقش عوامل آموزشی را كه به عملكرد مدیران و استادان برمی‌گردد، برجسته كرده‌اند. نكته دیگر این است كه هر دو گروه نقش و تأثیر عوامل انگیزشی را در رتبه دوم قرار داده و سوم این‌كه دیدگاه استادان نسبت به دانشجویان از صراحت و اطمینان بیشتری برخوردار است و از این ‌رو پاسخ‌های آنان از محدوده ۵۰ درصدی فاصله زیادی دارد، پژوهشگر در بررسی سؤال دیگر تحقیق كه "استادان و دانشجویان فقدان چه وضعیت‌هایی را در این رشته از عوامل، بر بقیه رجحان می‌دهند"، می‌گوید: در این سطح استادان معتقدند كه روابط مدیران دانشگاه‌ها كمتر در جهت حمایت از خلاقیت‌های علمی استادان است. همچنین از اندیشه‌ها و دستاوردهای خلاقه استادان در نظام برنامه‌ریزی دانشگاه كمتر استفاده می‌شود. در بعد انگیزشی سؤالات نیز وضع مشابهی مشاهده می‌شود، به این معنی كه ۳/۸۳ درصد پاسخ‌ها را این مجموعه شامل می‌شود.
این مجموعه از سؤالات نیز دارای سطوح اطمینان معناداری است. در این سطح استادان معتقدند مدیران دانشگاه‌ها كمتر به رقابت‌های علمی گروه‌های آموزشی دامن می‌زنند. مقررات اداری و سازمانی دانشگاه‌ها تسهیل‌كننده خلاقیت استادان نیست و كمتر مراسم خاصی برای معرفی استادان خلاق و نوآور در دانشگاه‌ها وجود دارد. در بعد اجتماعی نیز سؤالات دارای بیشترین فراوانی بوده و معنا‌دار است، یعنی به‌ترتیب ۳/۹۳ و ۹۰ درصد پاسخ‌ها را شامل می‌شود. در این سطح استادان معتقدند كه فرهنگ حاكم بر دانشگاه كمتر مروج روحیه نوآوری و ابداع است. تحلیل تك به تك پاسخ‌های دانشجویان به سؤالات نشان می‌دهد كه بعد مدیریتی بیشترین فراوانی را داشته و به ترتیب ۱/۶۵ و ۲/۶۵ درصد از پاسخ‌ها را شامل می‌شود. پاسخ‌های دانشجویان به سؤالات دارای سطوح اطمینان معناداری است، در این سطح دانشجویان معتقدند كه در دانشگاه كمتر برنامه‌هایی برای پرورش خلاقیت وجود دارد و برای شناسایی افراد خلاق یا شكار ایده‌های خلاق مركز مشخصی وجود ندارد. در این سطح دانشجویان معتقدند كه دانشگاه كمتر بر روحیه خلاق تأكید ورزیده، به رقابت‌های علمی بین گروه‌ها بی‌توجه است و فاقد تجهیزات علمی، امكانات آزمایشگاهی و منابع مطالعاتی علمی است. در بعد آموزشی نیز سؤالات دارای بیشترین فراوانی است.
تمامی پاسخ‌ها در سطح اطمینان معناداری قرار دارند. در این سطح دانشجویان معتقدند كه برای انتخاب دروس متناسب با توان و استعدادهای خود كمتر آزادی عمل دارند. استادان كمتر از روش تدریس فعال (اكتشافی، حل مسأله، پژوهش‌محور و...) استفاده می‌كنند. در كلاس‌های دانشگاه كمتر روش‌های ارتقای خلاقیت و نوآوری آموزش داده می‌شود و كلاس‌های درسی، تجهیزات آموزشی، صوتی و تصویری مناسبی ندارند. محقق در بررسی سؤال سوم پژوهش یعنی "نگرش فعلی استادان و دانشجویان درباره این وضعیت‌ها از چه نسبتی برخوردار است" به این نتیجه رسیده است كه از دیدگاه استادان عوامل مدیریتی، انگیزشی و اجتماعی با نسبتی ۵۰ تا ۹۳ درصد از گرایش و جهتی منفی حكایت می‌كنند. به عبارت دیگر، به‌زعم استادان، این عوامل در دانشگاه‌ها بیشتر نقش بازدارنده برای خلاقیت ایفا می‌كنند.
از دیدگاه دانشجویان نیز عوامل مدیریتی، انگیزشی و آموزشی با نسبتی میان ۵/۴۷ تا ۷۹ درصد از گرایش و جهتی نسبتاً منفی برخوردارند. به عبارتی، به نظر دانشجویان این عوامل در دانشگاه‌ها به سوی بازدارندگی خلاقیت حركت می‌كنند. درمجموع می‌توان گفت كه استادان در مقایسه با دانشجویان، نسبت به معرفی عوامل بازدارنده خلاقیت، حساس‌تر بوده‌اند و این موضوع برای‌شان اهمیت زیادی داشته است. پژوهشگر در خصوص این سؤال كه "استادان و دانشجویان چه باوری نسبت به خلاق بودن خود دارند؟ معتقد است: تقریبا نیمی از استادان از اعتماد به نفس كافی برای این‌كه خود را خلاق تصور كنند، برخوردار نیستند و به همین دلیل، موقعیت برای بروز خلاقیت‌ را در دانشگاه قبول نمی‌كنند. در عین حال با نسبتی میان ۷/۶۶ تا ۷/۸۶ درصد آنان، خود را فردی مفید و مؤثر احساس كرده، خود را دارای تفكر نقادانه و كنجكاوانه ‌دانسته، با خلاقیت آشنایی داشته و فكر می‌كنند می‌توانند به حوزه دانش چیز تازه‌ای بیافزایند و برای خلاقیت و نوآوری در دانشگاه آمادگی دارند. پاسخ‌های دانشجویان نیز مشابه استادان است. آنها نیز تنها نیمی از خلاقیت خود را باور داشته و چالش برای خلاقیت‌ورزی در دانشگاه را قبول دارند. آنان با نسبتی بین ۴۱ تا ۶۱ درصد خود را فردی مفید و مؤثر احساس كرده‌اند. به عبارت دیگر با وجود وجه اشتراكی كه استادان و دانشجویان در عامل اعتماد به‌نفس داشتند، اما در سایر سؤالات استادان از وضعیت بهتری برخوردار بودند. این محقق در تحلیل یافته‌های سؤال آخر تحقیق یعنی "از دیدگاه آنان راه‌های افزایش خلاقیت‌های علمی در دانشگاه چیست؟"، می‌گوید: توجه به یافته‌های تحقیق و كنترل مواردی كه از دیدگاه استادان و دانشجویان آسیب‌زا تلقی شده‌اند، خودگامی در جهت ارتقای خلاقیت‌های علمی در دانشگاه بیان شده است، به همین منظور كارهایی كه مبتنی بر یافته‌های پژوهشی بوده، پیشنهاد می‌شود كه مهم‌ترین آنها شامل موارد زیر است.
- روابط مدیران و استادان در جهت حمایت و بهره‌گیری از خلاقیت‌های علمی آنان قرار گیرد.
- به رقابت‌های علمی در سطح دانشگاه و بین گروه‌های آموزشی دامن زده شود.
- مقررات و آیین‌نامه‌های دانشگاه‌ها، خلاقیت‌ورزی علمی را تسهیل كند.
- دانشگاه‌های مركزی برای شناسایی افراد خلاق و نوآور دایر شود
- دانشگاه‌ها به آخرین فن‌آوری‌های علمی و مطالعاتی مجهز شوند.
- پرورش خلاقیت در بطن تمامی واحدهای درسی لحاظ شود.
- امنیت شغلی استادان خلاق و نوآور تضمین شود.
- به استادان خلاق و نوآور حق انتخاب آموزشی و تحقیق داده شود.
- خلاقیت‌ورزی در حوزه‌های تخصصی به‌عنوان یك امتیاز و انتظار تلقی شود.
- دانشگاه‌ها از شكل سنتی مصرف‌كننده علم به تولید علم تغییر جهت دهند.
منبع : فرهنگ و پژوهش


همچنین مشاهده کنید