پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


ایستاده می میرم


ایستاده می میرم
● كتابی درباره زندگی و عقاید ژان پل سارتر
در ایران، وقتی كه نام سارتر به گوش می رسد، اولین چیزی كه به ذهن مان خطور می كند، نویسنده ای متعهد و اومانیست است. نویسنده ای كه نوع زندگی اش، منطبق با تفكر و اندیشه اش بود. اما دیگر بار، درباره چنین شخصیتی كه حرف ها و سخن های بسیاری گفته شده است، چه می توان گفت؟ به نظرم بهترین توصیفی كه می توان از سارتر كرد، همان جمله معروف خودش، درباره آندره ژید است.
در این ارتباط ، میشل وینوك در كتاب «قرن روشنفكران» می نویسد: زمانی كه آندره ژید بر اثر خونریزی مغزی در سال ۱۹۵۱ می میرد، سارتر، در ماهنامه عصر جدید، در مقاله «آندره ژید زنده» و در جواب انتقاداتی كه به ژید شده بود می نویسد: «كرامت و جوانمردی فقط نزد كسانی قدر و احترام دارد كه ارزش چیزها را می دانند و ظاهراًً، هیچ چیز بیش از یك تهور اندیشیده شده نمی تواند شایستگی برانگیختن تاثیر و هیجان را داشته باشد.» (قرن روشنفكران ، میشل وینوك ، ترجمه مهدی سمسار ، نشر علم ، چاپ اول ۱۳۷۹ (بابك احمدی در كتاب «سارتر كه می نوشت» ، تلاش كرده است كه در ۸ فصل كتاب خود (فصل اول: سارتر در دنیا ، فصل دوم: پدیدارشناسی و روان كاوی وجودی ، فصل سوم: هستی شناسی پدیدارشناسانه ، فصل چهارم: آزادی و گستره اخلاق ، فصل پنجم: روشنفكر و كردار سیاسی ، فصل ششم: نقد خرد دیالكتیكی ، فصل هفتم: فقر نظریه ادبی ، فصل هشتم: آفرینش ادبی)، زوایای مختلف اندیشه سارتر را در آثار فلسفی و ادبی اش، تحلیل و تبیین كند. در این نوشته،متناسب با مرور مختصر كتاب در این ویژه نامه صرفاً نگاهی به فصل های چهارم و پنجم می اندازیم و امیدواریم با خواندن كل كتاب از آن لذت ببرید.
● آزادی و گستره اخلاق
بابك احمدی معتقد است كه سارتر در « دفترهایی برای اخلاق» گفته، عبارت « ما محكوم به آزادی» هستیم، بنیان اخلاقی او است. چرا كه « جایی كه من درباره هستی خود بیندیشم و بپرسم با آزادی ام روبه رو می شوم.» (ص ۲۲۵) از این جمله، احمدی نتیجه می گیرد كه آزادی در نزد سارتر، توانایی انسان در گزینش است. یعنی انسان در موقعیت ها و لحظه های مختلف زندگی اش، می تواند گزینه های زیادی را آزادانه انتخاب كند. در اینجا این سئوال پیش می آید كه، پس محدودیت انتخاب ها و كیفیت و چگونگی آنها چه می شود؟
بابك احمدی معتقد است كه « سارتر نمی گوید كه من آزادم كه هستنده تاریخی نباشم، یا درگیر تعین های طبیعی وجودی و اجتماعی ام نباشم. حرف سارتر این است كه وقتی آزادی در زمینه كنش های من دانسته شود بطلان هرگونه هدف كه از پیش برای كنش های من تعریف شده باشد نمایان می شود. من می توانم بنا به هدفی كه برمی گزینم سامان دهم یا به اصلاح بسازم. می توانم معنای زندگی خودم را خودم بسازم. همراه با آن من دنیایی را می سازم . به آن معنا می دهم كه خودم بر زمینه آن به سر می برم.» (ص ۲۲۷)
از منظر احمدی، برای درك صحیح مفهوم آزادی از نظر سارتر، باید برداشت او را از مفهوم « وضعیت» بدانیم. سارتر، انسان را در یك وضعیت بنیادینی می بیند، كه همانا انسان بودنش است. در این وضعیت، انسان محكوم است كه در دنیا زندگی كند. در این زندگی، محكوم است كه زن یا مرد بوده و در كشور و نژاد و طبقه خاصی زندگی كند.
اما در همین وضعیت، می تواند گزینش هایی داشته باشد.« ما در زندگی هرروزه مان مدام به این نمی اندیشیم كه در وضعیت هستیم، یا آزادی گزینش داریم. عادت می كنیم كه در وضعیت باشیم و در هر وضعیت از میان امكانات و گزینه ها برخی را برگزینیم. فقط ... وقتی گستره گزینش های ما محدود می شود، به آزادی خویش می اندیشیم. انسان با گزینش هایش در هر وضعیت راه به وضعیت های تازه می برد. عاملیت و فعالیت انسان به یاری امكانات گزینشی او و آزادی اش شكل می گیرد.» (ص ۲۳۱) از اینجا به بعد است كه بحث مسئولیت انسان مطرح می شود. چرا كه به دنبال هر انتخاب، تعهد و مسئولیتی برای آن مترتب است.
آزادی انتخاب، همراه با قبول مسئولیت آن است. مسئولیتی كه تعهد را نیز به همراه دارد. « تعهد رویكرد كسی است كه از مسئولیت خود آگاه شده و وضعیت خود را در وضعیت تاریخی و اجتماعی درك كرده و می خواهد دست به كنش بزند تا از آن چه آزادی اش را در این وضعیت محدود می كند، بكاهد. تعهد به معنای دقیق واژه وضعیتی هستی شناسانه و شیوه ای از بودن است.» (ص ۲۳۷) در اینجا این سئوال مهم مطرح می شود كه بعد از تقدم وجود بر ماهیت، اصالت انسان در چیست؟
به نظر بابك احمدی، سارتر « ناچار بود اصالت را نه بازگشت به گذشته (به خود انسان اصیل) بل به آینده مرتبط كند. ولی این آینده به هیچ رو شكل آرمان شهری نداشت. باید بدانم كه آنچه برگزیده ام به راستی انتخاب این لحظه من است... در نتیجه، اصالت من فقط در كنش های من و در رابطه من با خارج از خودم مطرح می شود.» (ص ۲۵۱-۲۵۲)
● روشنفكر و كردار سیاسی
سارتر تا قبل از جنگ جهانی دوم، در اندیشه فعالیت سیاسی نبود. همان گونه كه میشل وینوك در كتاب قرن روشنفكران می گوید، او با تكیه بر یك خودبینی می گفت: اول نوشتن و در كنار آن زندگی گوارا و مطبوعی داشتن. اما وقتی در جنگ جهانی دوم و در سال ۱۹۳۹به زیر پرچم احضار می شود، و در سال ۱۹۴۰ به دست آلمانی ها می افتد، و تا سال ۱۹۴۱ در زندان به سر می برد، پی به هستی اجتماعی و سیاسی خود می برد. زمانی هم كه « در مارس ۱۹۴۱ در پی یك گواهینامه پزشكی جعلی آزاد می شود، شتابان در پاریس گروه مقاومت « سوسیالیسم و آزادی» تشكیل می دهد.» (قرن روشنفكران ، همان منبع ، ص ۶۰۸) از این مقطع زمانی است كه سارتر فعالیت خود را به عنوان یك روشنفكر آغاز می كند. اما چرا سارتر، فعالیت روشنفكری خود را با گرایش به ماركسیسم آغاز كرد؟
در این باره بابك احمدی چنین می گوید: «سارتر در ماركس (به ویژه ماركس جوان) فیلسوف آزادی انسان را یافت. او پرسید كه به راستی مسئله ماركس چه بود؟ خود پاسخ داد: گسترش قلمرو آزادی انسان (هرچند ماركس آزادی را نه فردی بل طبقاتی می دید)، كاستن از قلمرو جبرهای بشری، كوشش در تاسیس مبنایی عادلانه تا آزادی انسان تضمین شود، توضیح بیگانگی انسان و راه های چیرگی بر آن، بازگرداندن انسان به وضعیت موجودی مختار و متعهد.» (ص۳۰۲)
همچنین روی گردانی سارتر از ماركسیسم روسی را كه در سال ۱۹۵۶ روی داد، باید از همین منظر مورد مداقه قرار گیرد. از دیدگاه احمدی، این امر به دلیل وضعیت روشنفكرانه سارتر است كه باعث شده بود برداشت او از ماركسیسم، جنبه فرهنگی پیدا كند. «سارتر می كوشد تا از دوگانگی ماتریالیسم- ایده آلیسم فراتر برود.
این را از كنش انسان و از آزادی مطلق فرد در گزینش به دست می آورد. به گمان او یكی از دشواری های ماركسیسم امروزی این است كه بسیاری از نظریه پردازان معتقد به آن گوهر آموزه های ماركس را به ماتریالیسم محدود می كنند و نمی دانند كه اندیشه ماركس متوجه عنصر آگاهی بود، و اكسیوم «آگاهی نتیجه تكامل زندگی مادی است» در حكم نقطه آغاز بحث او بود و نه نقطه پایان آن.» (ص ۳۲۵)
علیرضا جاوید
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید