پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


گذشته را به خاطر نسپار


گذشته را به خاطر نسپار
● ویل هانتینگِ خوب
▪ كارگردان: گاس ون سنت
▪ فیلمنامه نویس ها: مت دیمن و بن افلك
▪ بازیگرها: رابین ویلیامز، مت دیمن، بن افلك، استلن اسكارسگارد، كیسی افلك
▪ محصول: ایالات متحد آمریكا، ۱۹۹۷
● یك: اگر یكی دو تا از كتاب های روانشناسی آدم هایِ موفق را خوانده باشید، لابد دیده اید كه آموزگاران روزگار ما، روی این نكته تاكید می كنند كه جایگاه آدم ها، لزوماً، جایگاه واقعی آنها نیست. همه آنها كه ثروتی عظیم دارند، معنای پول درآوردن را نمی دانند. شاید این پولِ كلان از آسمان به سرشان باریده باشد. و همه آنها كه گوشه ای، سرگرم كاری هستند كه آن قدرها دوست داشتنی نیست، به حد نهایی خود نرسیده اند. درست است كه خیلی از آدم های دور و برِ ما علاقه ای به این كتاب ها ندارند و فكر می كنند كه همچو نوشته هایی صرفاً برای پول درآوردن نوشته می شوند، اما واقعیت، همیشه، این نیست. گاهی اوقات، حق با چیزهایی است كه در این كتاب ها می خوانیم.
● دو: همه آنها كه فیلم بین حرفه ای هستند، «گاس ون سنت» را می شناسند و دست كم، دو سه فیلمش را دیده اند. یا «آیداهوی خصوصی من» را كه در اوایل دهه ۱۹۹۰ ساخته شد تماشا كرده اند، یا فیلم های متاخرش را، یعنی «فیل» و «روزهای آخر». فیل، همان فیلمی است كه نخل طلای كن را از آنِ ون سنت كرد.
● سه: گاس ون سنت، ویل هانتینگِ خوب را در ۱۹۹۷ ساخت، از روی فیلمنامه ای نوشته «مت دیمن» و «بن افلك». و اگر فیلم بین حرفه ای هستید، لابد می دانید كه هردوی این فیلمنامه نویس ها، بازیگرهای مشهوری هستند و فیلم های زیادی را می شود در كارنامه شان دید. البته زمانی كه آنها این فیلمنامه را نوشتند، این قدر مشهور نبودند. ون سنت، فیلمنامه را پسندید و آن را ساخت. شاید بد نباشد اگر بدانید موسیقی متن فیلم را «دنی الفمن» ساخته، كه یكی از بهترین آهنگسازهای سینما است و نمونه كارهایش را احتمالاً در فیلم های «تیم برتن» (مثلاً ماهی بزرگ، یا ادوارد دست قیچی) شنیده اید.
● چهار: دیمن زمانی نوشتن فیلمنامه را شروع كرد كه در یكی از كالج های آمریكا، ادبیات انگلیسی می خواند و بدش نمی آمد كه نویسنده شود. این فیلمنامه هم تمرینی بود برای نوشتن یك كار خلاق. و ضمناً دیمن و بن افلك، دلشان می خواست بازیگر شوند، اما كسی آنها را به بازی نمی گرفت. ویل هانتینگ خوب، اساساً بر پایه ریاضیات شكل گرفته است و ریاضیدان هایِ اِم. آی. تی، روی فیلمنامه نظارت كرده اند. هرچند فیلم برای تماشاگری هم كه ریاضی نمی داند، جذاب است. پس حتی اگر اهل ریاضی نیستید و دیدن فرمول های ریاضی حوصله تان را سر می برد، هیچ بعید نیست كه از دیدن فیلم لذت ببرید.
از یك منظر، شاید ریاضی، هرچند سایه اش را روی فیلم گسترده، اما روی داستان سنگینی نمی كند، و همین یكی از نكته های مثبت فیلم است. «ویل» (معنای اسم او می شود اراده)، جوانی است اهل جنوب بوستون، كه سایه والدین بالای سرش نبوده و رفتار درست و نرمی ندارد. او، حالا، سرایدار دانشگاه ام. آی. تی است و نمی تواند از كنار سخت ترین و غریب ترین پرسش های ریاضی، یعنی آنها كه دانشجوها از حلش عاجزند، بی اعتنا بگذرد.
و این شروع زندگی تازه او است. درواقع، بعد از این است كه همه می فهمند او نابغه ای است كه اشتباهاً سرایدار شده و باید در كنار پروفسورهایی كه ریاضی درس می دهند بنشیند. توضیح خلاصه فیلم، آسان نیست، چون بخش عمده و مهمی از فیلم، به مصاحبه های یك استاد ریاضی با ویل مربوط است و حرف هایی كه در طول این مصاحبه رد و بدل می شود، چیزی نیست كه بشود به آسانی توضیحش داد. یكی از چیزهایی كه در بیشتر ریویوها و نقدها درباره فیلم می توان دید، این است كه می گویند ویل، جوانی است عصیانگر و عصیان او، بیش از آن كه علیه جامعه ای باشد كه همه چیز را از او دریغ كرده، علیه خودش است، خودِ خودش كه تا حالا هوایِ خودش را نداشته. دلیل دیگری برای تماشای فیلم می خواهید؟
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید