چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


سودای هنر


سودای هنر
● فرش ایرانی بهشت بافته ایرانی
فرش طفلی كه در خانه خود تنها مانده ، فرزندی دردانه كه در عین تكثر اولیاء یتیم مانده ، عزیزی كه اگر چه عمرش به درازای تاریخ و فرهنگ این تمدن است اما بسان كودكی نوپا ، هر چند قدم كه پیش می رود ناگاه به زمین می خورد و به سنگینی و سختی جوانی مغموم و شكست خورده به زانوان نهیف خود تكیه می زند.
اینگونه دیدن فرش و قالی ایران گر چه اندكی متعصبانه ، خشن و به زعم بسیاری ناعادلانه می آید اما این حقیقت را نیز چون بسیاری تلخ كامی های رها شده در هنر ، فرنگ و تاریخ پرافتخار خود باید دید و پذیرفت كه فرش ایرانی همچون دیگر هنرهای این كهن بوم و بر در پشت غباری از بی توجهی ، بی مهری و حتی بی درایتی در حال اضمحلال و نابودی می باشد .
آری حكایت افسوس است و آه ، حكایتی كه ۲۵۰۰ سال است پشتوانه سترگ را از تمدنی عظیم و درخشان بر دوش دارد اما سال به سال ، روز به روز و لحظه به لحظه توان از دست می دهد و فریاد هل من یاثر ینصرنی بر می آورد .
اما دریغ كه هیچ یاریكننده ای نیست كه او را یاری دهد . نه پدری ، نه مادری ، نه برادری و نه حتی دوست و همسایه ای كه دست او را بگیرد و منزلگاه واقعی او را نشانش دهد . او را به سكوی افتخار باستاند و جسورانه و شجاع بانگ بر دهد كه این است غیرت ایرانی ، این است همت ایرانی ، این است هویت ، اصالت ، درایت و دیانت ایرانی آنكه سالها خود در زیر پا بود و نقشش در ذهن ، رنگش در چشم و دیانت و عشقش در دل ، تارش در دست و پودش در جان ، هر گره اش با نفس قرین و هر رنگش با تپش قلب عجین . آری این است فرش ایرانی ، نشانی واضح و شفاف از فرهنگ و آیین ما .
دریغ كه امروز سودای هنر عرصه بر او تنگ كرده و نفس در گلوی او بسته است . هجوم اغیار و نوازش ترحم آمیز بیگانگان چنان غباری از گرد بی مهری را بر سرش نهاده كه دیگر از آن درشش رنگها و از آن صمیمت نقشها جز هالیه ای نیست . شاید هم حضور شتابان تكنولوژی و یورش نامهربان صنعت بر هنر است كه تولید انبوه ، ضعف مدیریت در برنامه ریزی ، عدم كنترل صحیح صادرات ، تقلیل كیفیت ، معضلات خاص اقتصادی و هزاران هزار درد دیگر را برای فرش مایه سوغات آورده و رنگ از رخسارش زدوده و صداقت بافت را نیز از آن ربوده است .
دیگر هیچ عروسی برای خانه امید و بخت خود فرش نمی بافد . دیگر مادی با سر انگشتان زخم خورده خود خامه ای را دندانه نمی كند تا رنگ و روی عشق را به آن بنشاند و سفره مهر را بر آن بگسترد . دیگر دختران قبیله برای چله كردن دار از هم پیشی نمی گیرند و گره اول را به نیت خیر و دعا نمی زنند .
امروز تنها سرعت و قیمت است كه انگیزه بافت را می سازد و اینك آشكار است كه فرهنگ ایرانی و هنرهای سنتی با توجه به روحیه ذاتی خود در برخورد با شتاب و سرعت زندگی مدرن ، دچار تشویش گردیده و دیگر نقشه قالی های بومی ملیت و اصالت خود را از دست نداده است . هر چه سلیقه بازار باشد ، هویت بافنده می شود و هر چه سفارش مشتری است ، الگوی بافت او . این درد را سامان دادن و رخت تیرگی و تباهی را از تن دست بافتهای ایرانی به در كردن تنها با تامین فضای امن و آرام و بی ریا ، سالم و از همه مهمتر با رجوع به اصالتهای بنیادی و نهادی فرهنگی سنتی و غنی گذشته از جمله تواضع ، ایمان ، معنویت ، صداقت و حتی ریاضت و توجه به لایه های هزار توی روح متعالی انسان است . دیگر دغدغه درگیر شدن لابلای تبصر ها ها و بخشنامه ها ، قوانین اداری و استانداردها ، صادرات و واردات ، پیمانهای اراضی و حمایت های دولتی ، بازاریابی خارجی ، بسته بندی و رقابت در سودای هنر همه و همه بهانه ای است برای فرار از صیقل روح هنرمند و ابزاری در دست سوداگران بازار .
هیهات كه اگر زمانی فرش ایرانی خواب را به هر چشم باذوقی حرام می نمود ، صداقت نقش بود كه بر دل می نشست . صداقتی ناشی از پاكی و صفا و عشق بود كه ایمان می آورد .
و حال دیگر خیلی دیر است . شرم آور است ، دلسوزی و ترحم كردن به او باید كه رجعتی كرد به آن سوی یادها ، باید ورق زد دفتر خاطرات دل را ، بی شك جایی خواهیم دید پر از نور ، پر از رنگ ، پر از مهر ، عشق ، محبت ، صداقت ، ایمان و پر از خدا .
آنگاه باید نشست و گریست . آنقدر گریست و گریست تا سیلابی شود به گستره تاریخ و به پهنه فردا تا بشوید تمامی سوداها و آن پس برخاست . محكم و استوار ، در یك دست پودی از جان و در یك دست تاری از دل و با جان و دل طرحی زد به بزرگی ایمان ، داری به پا كرد به سترگی ایران و گرهی زد به قدرت انسان ، شاید آنگاه نسیم زندگی بر شاخ و برگ فرشمان وزیدن گیرد و سرخی خون بر گونه های پریده رنگش جریان یابد و بار دیگر ببیند چشمان ناباورمان رقابت هنردوستان و هنرمندان را .
دیر نیست كه قصه مكرر غصه فرش ایران همچون بز زنگوله پا ، چوپان دروغگو ، داستان رستم و سهراب و حكایات لیلی و مجنون برگی از تاریخ ادبی و ملی ما را به خود اختصاص دهد و سینه به سینه بازگو گردد . هر سال میزگردی و همایشی ، هر فصل سمیناری و مقاله ای و هر روز كتابی و متنی بر بی مهری روا شده بر فرش ایران .
پیرهای دیر یكی یكی رفتند ، عاشقان دل شكسته ، پشت به پشت هم كردند . بافندگان بی توقع و طراحان متواضع خسته و ناامید از بی مهری زمانه رنگ باختند و دیگر اسطوره فرش ایرانی ، افسانه است كم رنگ سوداگران رمق از كالبد این آهوی خوش نقش ربودند و پوست بی جانش را با لبخندی تلخ و مصنوعی بر دیوار موزه ها و قاب مجموعه داران میخ كردند.
● فرش ایرانی هنوز نمرده است
مقوله فرش ایران جدای از معضلات و مشكلات روزمره گر به معنای واقع كلمه فرش ایرانی باشد هنوز هم اعتبار و اصالت خود را در سرانگشت هنرمند ایرانی نگاه خواهد داشت و هر چه نقش می زند از دل بر می آید و لاجرم بر دل می نشیند . نه سودای سود دارد و نه دغدغه بازار نه به پیمان ارضی می اندیشد و نه قانون و تبصره را می شناسد .
فرش ایرانی كالا نیست . فرش ایرانی عشق است . هنر است . نور است . ایمان است . آنرا نمی شود در تبصره و بخشنامه اصلاح كرد و با زبان ماده و قانون نشان داد . یا در فایل های اداری بایگانی نمود . بایدش رها كرد تا بار دیگر در دل هنرمند جوانه زده ، به رویش مهر و محبت بنشیند و بار صمیمیت و صفا دهد .
آری فرش ایرانی هنوز نمرده است تچون ایران سرزمین عشق و نور زنده است .
مهران هوشیار
منبع : پایگاه خبری هنر ایران


همچنین مشاهده کنید