جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


بی مهری تا کجا؟


بی مهری تا کجا؟
بعضی از جوانان به دلیل سلائق متفاوت و دستیابی به تجارب اقتصادی، علمی، اجتماعی و ورزشی، خودشان را برتر از نسل گذشته و حتی والدین خود می دانند كه گاهاً منجر به بریدن از خانواده و فراموشی آنها در دوران پیری و احتیاج می گردد. به همین دلیل بر آن شدم تا گوشه كوچكی از این معضل اجتماعی را تحت عنوان «درد دلی با همه فرزندان جوان» به امید جلب توجه جوانان با قلمی لرزان به رشته تحریر درآورم؛ امید آنكه مؤثر افتد.
عزیزانم!
این نامه كه ترجمان عمق احساس پدر و مادر پیرتان می باشد را به نام كسی كه عشق پاك دوست داشتن را در قلب بی رمق ما به امانت گذاشت- قلبی كه از تپیدن آن چند صباحی بیش نمانده- آغاز می كنیم. این عشق نیز آغازی دارد كه می تواند ما را به دوران نوزادی توأم با ناتوانی ها، كودكی با شیطنت ها، جوانی با غرورهای شما بازگرداند.
آری عزیزانم! آن زمان كه نوزاد بودید و ناتوان و فقط گریه كردن را یاد داشتید. چه شب ها كه بدون ملاحظه حال ما، ما را از خواب، با آهنگ غم انگیز و گوشخراش گریه بیدار می كردید.
در سكوت آن شب ها با نگاه به صورت معصوم تان، آینده تان را معماری می كردیم. با خود می گفتیم كه باید با تلاش فراوان نگذاریم فرزند خوب مان محتاج دیگران شود و در تلاش معاش، كمبودی حس كند.
مسلماً می خواستیم كه شما بهتر از ما زندگی كنید؛ این لیاقت را در چهره شما به وضوح می دیدیم.
اولین حرفی كه دوست داشتیم یادتان بدهیم و معنی آن را بفهمید، دوست داشتن بود.
به تدریج، شیطنت های دوران كودكی جای خودش را به قبول مسئولیت و پا گذاشتن در راه علم و دانش داد و دوران دبستان شروع شد. چه لذتبخش بود روز اولی كه شما را برای رفتن به دبستان آماده می كردیم. دل كندن از عزیزان مان حتی برای چند ساعت دوری برای مان خیلی سخت و سنگین بود، ولی فكر می كردیم چیزی برای مان عزیزتر از خودتان وجود دارد و آن، آینده شما بود.
عزیزانم! اكنون دست تقدیر، شماها را از ما ظاهراً دور كرده و فقط خاطرات تان را با تراشی عمیق در قلب مان باقی گذارده است. فكر نمی كردیم كه فعالیت اقتصادی ما كه در جهت رفاه شما بود باعث دوری شما از ما بشود. قدری فكر كنید و با قلب تان در نیمه شب خلوت كنید و از او بپرسید آیا ما در این سن و سال سزاوار این همه بی مهری هستیم؟ خطاب این نامه به همه عزیزان و همسران شان كه والدین خود را فراموش كرده اند می باشد. آیا واقعا ثروت و قدرت دنیا با تمام جذابیت هایش قادر است كه ما را از دیدن فرزندان و نوه هایمان محروم كند؟ متاسفانه باید بگوییم كه فعلا چنین كرده. چطور می توان عشق جاودانه مادری كه جلوه ای از عظمت قدرتی شگرف و جاودانه دارد را با مال و ثروت فناپذیر عوض كرد؟
دست من گیر كه این دست همان است كه من
سال ها در غم هجران تو بر سر زده ام
ای كاش دوران گذشته با تمام زیبایی ها و شیرینی هایش تكرار می شد و همه در یك جا با خوبی و خوشی در كنار هم زندگی می كردیم. ای كاش هر صبح كه بیدار می شدیم، چهره معصوم و دوست داشتنی نوه هایمان را به جای غریبه ها می دیدیم.
مطمئن هستیم كه هنوز عشق به پدر و مادر در قلب شماها از بین نرفته و اگر مایل باشید می توانید آن را شعله ور كنید تا با شعله آن، ایام سرد بقیه عمر را به گرمی سپری كنیم. فرزندان عزیزم! این نامه از روی رنجیدگی از شما گل های زندگی نوشته نشده كه هیچ گاه باغبان از خار گل های باغچه زندگی اش كه آنها را با عشق پرورش داده ننالیده، بلكه فقط به خاطر عشقی كه به شماها داریم به رشته تحریر درآمده است.
ما را ببخشید اگر نتوانستیم بیشتر در كنار یكدیگر بوده و با خوشی زندگی كنیم. این فرصت را خودتان از ما گرفتید و از ما دور شدید. انتظار ما این بود كه اقلا در این ایام كه به محبت شما نیاز داریم ما را تنها نگذارید.
ای كاش كه باز هم در یك ساختمان بدون توجه به پرخاشگری ها و رنجش های گذشته و با امید به آینده ای بهتر به زندگی در كنار هم ادامه می دادیم. با آرزوی سلامتی و خوشبختی برای همه شما عزیزان.
در پایان از عزیزانم یك سؤال دارم و یك خواهش.
به ما بگویید در مقابل این همه عشق و محبت و انجام وظیفه و در كنار شما بودن در تمام دوران ناتوانی و پیشرفت، شما برای ما چه كرده اید؟
این نامه را نگهدارید تا اگر فرزندان شما بزرگ شدند و خواستند همین رفتاری را كه شما با ما كردید را نسبت به شما انجام دهند، آن را بخوانند.
رضا دادگر
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید