پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

عبادت


عبادت
● عبادت یعنی پرستش خداوند
انسان وقتی خود را مملوک خدا می‌یابد و همهٔ شئون خود را از خدا می‌بیند و هرگونه استقلالی را از خود نفی می‌کند، خود را به تمام معنی عبد و بندهٔ خدا می‌یابد و خدا را مالک مطلق و حقیقی خویش می‌بیند. در این صورت است که وی به وظیفهٔ بندگی قیام می‌کند و در مسیر عبودیت الهی گام برمی‌دارد. روح عبادت چیزی جز این نیست که انسان خود را به مملوکیّت خدا در آورد و در تمام اعمال اختیاری، تبعیت از خواست و رضای مولای خویش کند. بنابراین، عبادت خدا و بندگی او جز این نیست که انسان خود را در پیشگاه الهی چیزی به حساب نیاورد و خویشتن را به تمام معنی در مملکویت خدا در آورد. از اینرو، لازمهٔ بندگی، تابع محض بودن است.
هر اندازه انسان بیشتر به وابستگی و مملوکیّت و بنده بودن خود التفات پیدا کند و هر چه بیشتر به وظیفهٔ بندگی، که همانا اطاعت محض از ربّ و مولاست، قیام کند (که شأن بنده بودن جز بندگی و اطاعت نمودن نیست) به‌همان اندازه در مسیر نزدیکی به‌خدا به پیشرفت‌های بیشتری نائل می‌‌آید.
بنابراین، هرگونه توجه به ”خود“ و خودبینی و خودخواهی که با نفی استقلال از خود و بندگی خدا منافات دارد، حجابی است که میان انسان و خدا حائل شده و مانع سیر در عوالم قرب است. بنابراین، رسیدن به مقام عبودیت و سیر در مراتب بندگی چیزی نیست که به‌سهولت حاصل آید، بلکه مستلزم تن در دادن به مجاهدات در جهت مبارزه با نفس و تزکیه و تهذیب آنست. چه، در شرائط عادی توجه انسان غالباً معطوف به شهوات و لذّات و نفسانیات بوده و از توجه به آنسوی ظواهر در غفلت است، مگر اینکه از روی علم و آگاهی و با تصمیمی قاطع به تعدیل نفسانیات پردازد و در مسیر طولانی و پرپیچ و خم تزکیهٔ نفس متحمل مجاهدات شود، تا به‌تدریج فکر و روح خود را از حوزهٔ جاذبهٔ خودخواهی‌ها خارج نموده و به‌سوی حق و حقیقت معطوف گرداند. در این‌صورت است که با طی مدارج کمال، در عوالم بندگی سیر و در مراتب قرب بالاتر خواهد رفت.
● عبادت اصیل
بهرحال، هر عاملی که دل را از یاد خدا غافل و از درگاه او منصرف گرداند، وسیله ایجاد بُعد و دوری از خداست و هر عاملی که دل را با یاد خدا آشنا و روی دل را به‌سوی درگاه او کند، وسیله ایجاد قرب باوست. از اینرو، عبادت اصیل و بالذّات، توجه دل به‌سوی خدا است؛ و لذا آنچه در عبادت اصل است، توجه قلبی به ساحت قدس الهی است و تمامی اعمالی که به‌قصد قربت و به نیت عبادت و بندگی خدا انجام می‌گیرد، همگی عبادات بالْعَرَض است، یعنی عبادت بودن آنها بستگی به نیّت و انگیزهٔ انسان داشته و منوط به اقبال دل به‌سوی درگاه الهی است.
بنابراین، عبادت محصور در پاره‌ای اعمال، که اصطلاحاً اعمال عبادی نامیده می‌شوند، نیست بلکه هر عملی که مرضیّ خدا باشد و به قصد بندگی خدا و اطاعت از امر او انجام پذیرد، یعنی نیّت خالص برای خدا باشد، عبادت است و برحسب درجات قلبی شخص، درجات و مراتب مختلف دارد. به‌طوری‌که ممکن است یک عمل مشخص و یکسان از دو نفر به‌قصد بندگی صادر شود امّا به جهت اختلاف در مراتب و درجات قلبی آن‌دو، آن دو عملِ ظاهراً یکسان، از نظر معنوی و مقبولیت در پیشگاه الهی و ایجاد قرب و نزدیکی به‌خدا تفاوت بسیار داشته باشد.
● ولایت الهیّه
وقتی انسان به وظیفهٔ بندگی عمل کند و به تمام معنی خود را در مملوکیّت خدا در آورد و دل را تسلیم حق کند، در این‌صورت خداوند نیز او را به بندگی می‌پذیرد و به این مقام مفتخر می‌کند. آنگاه به مقتضای ولایت در حق او عمل می‌کند و تدبیر و سرپرستی امور او را به‌عهده می‌گیرد، به‌طوری‌که در این مقام، بنده چیزی از خود ندارد بلکه ارادهٔ او مستهلک در ارادهٔ خداست. از این مقام تعبیر به ”ولایت الهیّه“ می‌شود که از عالی‌ترین درجات معنوی برای مقرّبین است و موهبتی است اعطائی به عالم انسانی، به‌طوری‌که هر انسانی می‌تواند با سیر در مراتب عبودیت به این مقام والای معنوی فائز گردد. (ترجمهٔ تفسیر المیزان، ج۲، ص ۱۰۲)
کسانی‌که به مقام ولایت الهیّه می‌رسند، مقرّبینی هستند که به قرب خداوند متعال رستگار شده و میان آنان و پروردگارشان حایلی باقی نمانده است. آنان در هیچ چیز اصالت و استقلال نمی‌‌بینند بلکه همه را آیات و علاماتی می‌یابند که از جمال مطلق و حُسن غیرمتناهی حکایت دارند. بنابراین، همهٔ آنچه می‌بینند آیت‌ها و آئینه‌هائی هستند که از خداوند متعال حکایت می‌کنند نه حجابی که میانهٔ آنان و حضرتش ساتر شود. این گروه، کسانی هستند که بر خدا توکل کرده و امور خویش به او واگذار نموده‌اند و به قضای او راضی و در برابر امر او تسلیم‌اند.
از آنچه گفته شد می‌توان دریافت که کلید باب ولایت، بندگی خداست و لازمهٔ بندگی تابع محض بودن و تسلیم در برابر اوامر الهی و در جستجوی رضای او بودن است، زیرا بنده شأنی جز این ندارد که فقط فرمانبردار فرمان پروردگار خویش باشد و رضای او را بر رضای خود و خواست او را به خواست خود مقدم دارد. با سیر در مراتب بندگی خداست که انسان در مدارج کمال بالاتر رفته به سعادت حقیقی فائز می‌گردد. از این‌رو، آنان‌که خالصانه و با تمام وجود گام در مسیر بندگی خدا نهاده و با این مفتاح، باب سعادت ملکوتی را بروی خود گشوده و به عزّت حقیقی رسیده‌اند، آن‌را بزرگ‌ترین سرمایه و افتخار خود یافته‌اند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) که از قهرمانان وادی عبودیت است، در مقام مناجات عرض می‌کند:
پروردگارا! این عزت برای من بس که بندهٔ تو باشم، و این افتخار برای من بس که تو ربّ و مالک من باشی!
(اِلٰهی کَفیٰ بی عِزّاً اَنْ اَکوُنَ لَکَ عَبْداً وَ کَفیٰ بی فخراً اَنْ تَکونَ لی رَبّاً ) (بحار‌الانوار، ج۷۷، ص ۴۰)
● مراتب بندگی
کسی که در مقام بندگی به عبادت خدا می‌پردازد، در تمام مراحل زندگی و حتی در جزئیات اعمال و رفتار نیز برطبق رضای خدا و مطابق خواست او عمل می‌کند، یعنی کلیهٔ اعمالی را که انجام آنها موجب رضای حق است بجا می‌آورد (واجبات) و از انجام کلّیه اعمالی که موجب ناخشنودی اوست، پرهیز می‌کند (محرّمات) و بدین‌ترتیب، ملاک فعل و ترک او خواست و رضای خداست.
چگونه می‌توان تصوّر کرد که کسی در مقام بندگی باشد امّا با امر پروردگار خویش مخالفت نماید؟ چگونه می‌توان قبول کرد که کسی دل در گرو محبّت الهی نهد امّا به رضای او بی‌اعتنا باشد؟
ارتکاب معاصی از آن جهت که منافات با مقام بندگی دارد، دل را از ساحت عظمت الهی دور و نسبت به عوالم قرب بیگانه می‌گرداند. از این‌رو، شرط بندگی اینست که بنده تا آنجا که در توان دارد حتی فکر معصیت را نیز از قلب خود خارج گرداند و اگر از روی غفلت تن به لغزش داد، بلافاصله به آب توبه و ندامت قلبی و استغفار آثار سوء آن‌را از صفحهٔ دل خود بزداید و دوباره جهت حرکت قلب خود را به‌سوی حق قرار دهد.
عمل به واجبات و پرهیز از محرّمات، آن‌چنان‌که در شرع مقرّر شده است، حداقل مرتبهٔ بندگی است که سبب نجات و رستگاری است، امّا هنوز مراتب و درجات بالاتری نیز وجود دارد که برای سیر و ارتقاء در آنها و پیشرفت در عوالم قرب، باید بنده خویشتن را ملتزم به آنها گرداند. بدین معنی که نه تنها در موارد و مصادیق واجب و حرام برطبق خواست و رضای خدا عمل کند، بلکه حتی در جزئی‌ترین امور نیز از امر پروردگار خویش تبعیت کند، یعنی حتی در مواردی هم که ارتکاب فعل یا ترک آن مستوجب عقاب و مؤاخذه نیست (مکروهات و مستحبّات) برطبق دستور خدا عمل کند (اوامر تنزیهی و نَدبی). این امور گرچه در ردیف دو دسته تکالیف قبلی نیستند، امّا مراعات آنها برای تکامل روحی و سیر در عوامل قرب لازم و ضروری است. در حدیث قدسی، به نقل حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده است:
محبوب‌ترین چیزی که بنده می‌تواند به وسیلهٔ آن به من نزدیک شود واجبات است. بعد از انجام واجبات، بنده اندک اندک به‌وسیلهٔ نوافل به من نزدیک می‌شود:
(لا یَزٰالُ العَبْدُ یَتَقَّربُ اِلَیَّ بِالنَّوافِلِ )
پرواضح است کسانی که می‌خواهند در مسیر حق به پیشرفت‌هائی نائل آمده و از سطح کمالات عادی بالا روند، علاوه بر رعایت کلیه واجبات و محرّمات، باید این قبیل تعالیم و اوامر را نیز مدنظر داشته و با شوق و اشتیاق کامل به انجام این دستورات بپردازند. کسی که عازم سیر و حرکت به‌سوی خدا و مشتاق نزدیکی به ساحت عظمت الهی است چگونه ممکنست از هر فرصت و بهانه‌ای که به‌دست می‌آورد، در جهت تحصیل رضای خدا استفاده نکند و تنها به مراعات واجبات و محرّمات بسنده کند؟ کسی‌که در پی وصال به‌حق است (و به ارزش و اهمیت بی‌نظیر این مقصد واقف است) از هر اشاره و کنایه‌ای که او را به‌سوی رضای حق رهنمون شود، مشتاقانه استقبال می‌کند (از تو به یک اشارت - از ما به سر دویدن) تا بلکه از این طریق گامی دیگر به‌سوی او نزدیک‌تر گردد و روزانه‌ای دیگر به‌سوی عوالم بالا بگشاید. لذا در مقام آشنائی با وظائف و تکالیف، جویندهٔ کمال نه تنها از راه توجیه و تفسیرهای رایج شانه از زیر بار آنها خالی نمی‌کند، بلکه همواره با هشیاری و اشتیاق به‌دنبال کشف و شناخت و عمل به وظائف و تکالیف خویش است، زیرا می‌داند که عمل به همین وظائف و تکالیف فرصت مغتنمی است که او را به مقصد موعود نزدیک‌تر و با محبوب خویش آشنا‌تر می‌گرداند. از این‌رو، یکی از ویژگی‌های جویندگان واقعی کمال، حساسیّت در برابر وظائف و تکالیف است تا آنجا که هیچ امری را بر انجام وظیفه مقدم نمی‌گیرند و هیچ اشتغالی آنها را از پرداختن به تکالیف - به‌طور جدّی - باز نمی‌دارد.
● شکل عمل
البته نباید فراموش کرد که اصل بودن نیّت در اعمال و رفتار به‌این معنی نیست که اگر انسان با نیّت خالص به هر گونه عملی مباردت ورزد، مقبول است و شکل عمل تأثیری در آثار و نتایج معنوی آن ندارد، بلکه برعکس نه تنها نیّت باید خالص برای خدا باشد و از هر گونه آلودگی مصون مانّد، بلکه شکل عمل هم باید مورد رضای او باشد. زیرا به هر یک از اعمال آثاری مترتّب است که خداوند حکیم براساس حکمت بالغهٔ خود آنها را تشریع نموده و بندگان خود را به انجام آنها دعوت فرموده است. بنابراین، هم نیّت باید الهی و خالص برای خدا باشد و چیزی جز تحصیل رضای او و تسلیم در برابر او انگیزهٔ عمل نباشد، و هم شکل عمل باید دقیقاً مطابق امر او باشد.
● انگیزه‌های عبادت
انگیزهٔ انسان در عبادت و بندگی خدا سه چیز می‌تواند باشد:
۱. انسان خداشناس، که اعتقاد به مبدأ و معاد دارد، دنیا را مزرعه‌ای می‌داند که در جهان دیگر فصل درو و برداشت آن فرا می‌رسد. طبیعی است که اگر در این نشئه فانی سر از عبادت و بندگی خود برتابد و توجه به او نداشته باشد، در فردای قیامت که روزبرُوز حق و ظهور سلطنت مطلقهٔ الهی و حضور در پیشگاه رب‌العالمین است، از پروردگار خود محجوب و از رحمت او محروم خواهد بود و همین محرومیت از نظر و رحمت الهی، او را در عذابی جانکاه که شدّت و هیبت آن در تصور ما نمی‌گنجد، تنها و بی‌یاور خواهد گذاشت. هر انسان عاقل و با ایمان اگر به آیندهٔ سرنوشت خود در جهان ابدی توجه داشته و اشتغال به لذّات زودگذر دنیوی او را از این واقعیت بزرگ غافل نگرداند، خوشی‌های فانی این جهان را به بهای عذاب طاقت‌فرسای ابدی نمی‌خرد. از رنج و درد جانکاه اخروی می‌هراسد و زندگی خود را در دنیا طوری تنظیم می‌کند که از چنان نکبت و عذاب توان‌فرسا در امان باشد. از این‌رو ترس از عذاب الهی یکی از انگیزه‌های بندگی خدا و یکی از علل پیدایش تقوای دینی است، زیرا زمانی‌که ترس از عذاب اخروی بر دل‌های انسان‌ها مستولی شود، امیال سرکش نفسانی و انگیزه‌های عصیان و گناه را در درون انسان‌ها قلع و قمع کرده و آنها را از ارتکاب معاصی باز می‌دارد. عبادت اکثریت مردم براساس همین عامل است.۲. کسانی‌که در جریان زندگی دنیوی از سقوط در عوالم حیوانی و افتادن در منجلاب فساد و بی‌خبری از خدا مصون می‌مانند و به‌جای معاصی به اطاعات از فرامین الهی و انجام اعمال صالحه می‌پردازند، نه تنها از عذاب اخروی که نتیجهٔ طبیعی معاصی و مفاسد است در امان می‌مانند، بلکه در یک زندگانی سعادتمندانه در بهشت ابدی از نعم و مواهب الهی متنعم و برخوردار می‌گرداند. توجه به همین برخورداری‌ها که حتی تصور عظمت و کرامت آنها در این جهان برای انسان‌های عادی امکان‌پذپر نیست، چنان امید و رجائی در دل مؤمنین ایجاد می‌کند که برای رسیدن به این نعمت‌ها و برخورداری از مغفرت الهی، به پرهیز از معاصی و انجام طاعات و عبادات می‌‌پردازند. از اینرو، یکی دیگر از انگیزه‌های عبادت و یکی از عوامل موجدۀ تقوای دینی، امید به پاداش‌های اخروی و رجا به مغفرت الهی است.
۳. هر دو مرتبه از مراتب فوق اگرچه عبادت تلقی می‌‌شود امّا خالی از ناخالصی و شرک خفی نیست. یعنی در هیچ یک از آنها عبادت خدا عاری از شائبهٔ حبّ ذات نیست زیرا کسی که از خوف عذاب خدا را می‌پرستد، در واقع خدا را برای نجات ”خود“ می‌پرستد، و اگر او را به‌خاطر بهشت و رستگاری اخروی و استفاده از مواهب الهی می‌پرستد، در معنیٰ باز خدا را برای ”خود“ می‌پرستد. چه، اگر وسیلهٔ دیگری جز بندگی خدا برای نجات و رستگاری خویش می‌شناخت، به‌طوریکه از عذاب مصون و به نعمت‌های اخروی متنعّم گردد، به‌سوی بندگی خدا نمی‌شتافت و لذا در هیچ‌یک از این دو مورد، خود خدا برای او هدف نیست، بلکه او از این بابت سر و کارش با خدا و بندگی او افتاده که نجات و رستگاری‌اش در گرو توجه به اوست. بنابراین، این دو نوع عبادت، عبادت خالص و کامل نیست. عبادت خالص عبادتی است که تنها برای خدا و رسیدن به خشنودی او باشد و جز ذات اقدس الهی هدف دیگری در میان نباشد. به‌عبارت دیگر، عبادت و بندگی خدا تنها به‌این جهت باشد که انسان خود را عبد و مملوک و او را مالک همه چیز یافته و به انجام وظیفهٔ بندگی قیام می‌نماید. زیرا بنده شأنی جز این ندارد که رضایت و خواست پروردگار خود را بر خشنودی و خواست خود مقدم دارد و اگرچه از عذاب الهی همواره در بیم و هراس است و به رحمت و مغفرت او امیدوار، ولی انگیزهٔ او در عبادت خدا نه خوف از عذاب است و نه طمع ثواب، بلکه تنها توجه به خدا و جستجوی مرضای او انگیزهٔ عبادت اوست. این مرتبه از مراتب عبادت، عالی‌ترین نوع عبادت است که در آن بنده خوده را نه تنها برای ”دین خدا“ بلکه برای صاحب دین خالص کرده جز خشنودی او طلب نمی‌کند و جز او دل به چیزی نمی‌سپارد.
● ترک تعلّقات
مرتبهٔ کاملهٔ عبادت اینست که بنده جز پروردگار به هیچ امر دیگری متعلّق نباشد؛ تمامی تعلقات از صفحهٔ دل محو شود و تنها یک تعلّق برجای ماند و آن تعلّق به‌خداست.
در دو مرتبهٔ فوق (عبادت از روی خوف و رجا) چون هنوز آثار تعلّق به ”خود“ باقی است و شائبهٔ خودخواهی بکلّی از میان نرفته عبادت خالص و کامل نیست. آری، ممکنست کسی که در سایهٔ مجاهدات به چنان مرتبه‌ای برسد که همه چیز حتی خود را فراموش کند و دیگر ”خود“ی برجای نماند تا در آن مقام خدا به‌خاطر خود باشد بلکه عبادت منحصراً به‌خاطر خدا و خالص برای او باشد وگرنه تا ”خود“ی در میان است حتماً حبّ خود نیز، ولو به‌صورت تصعید شده و کمرنگ، در میان است، امّا وقتی خود از میان برخاست و در سایهٔ کمال توجه به ذات خدا، انسان ”خود“ را به‌دست فراموشی سپرد، در این‌‌صورت است که خدا به‌خاطر خدا عبادت می‌شود.
چنان پر شد فضای سینه از دوست که نقش خویش گم شد از ضمیرم
و این، اعلا مرتبهٔ کمال و تقرب است که تنها نصیب بندگان خاصّ خدا می‌شود و درک و فهم آن از حوصلهٔ ادراک اشخاص عادی و حتی بسیاری از افراد پیشرفته در مسیر معنویات بیرون است.رسیدن به این مقام عظمای معنوی که همانا مقام انقطاع الی الله است، در گرو معرفت و مجاهدت و تحمل انواع سختی‌ها در مسیر سیر الی الله است.
حضرت امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند:
دل حرم خدا است، در حرم خدا غیر خدا را ساکن مکنید.
(اَلْقَلْبُ حَرَمُ الله، فَلٰاتُسْکِنْ حَرَمَ اللهِ غَیْرَاللهِ ) (بحارالانوار، ج۷۰، ص۲۵)
● عبادت از روی حبّ
چون انسان تعلّقات غیرخدائی را ترک گفته روی دل تنها به‌سوی درگاه الهی کند، به‌تدریج حبّ الهی در کانون دل او شعله‌ورتر می‌شود و عبادت او از روی حبّ صورت می‌پذیرد. مرتبهٔ کامله عبادت آنست که بنده نه از روی خوف یا طمع، بلکه از روی حبّ به عبادت خدا بپردازد و تا عبادت از روی حبّ نباشد، از شوائب خالص نمی‌شود به عبارت دیگر، اخلاص در عبادت ز از راه محبّت تمام و کامل نمی‌گردد. زیرا در محبّت خداست که دل از هر تعلقی جز تعلق خدا پاک می‌شود و تمامی آثار خودخواهی و لذات دنیوی و بت‌های پنهان و آشکاری که در درون نفس علائق او را به‌سوی خود جلب می‌نمایند پاک و پیراسته شده دل از گرو ”خود“ و آرزوهای خود آزاد می‌گردد. در این صورت است که شخص تمامی توجّه خود را یکسره معطوف به‌درگاه خدا نموده و از دریچهٔ تنگ جهان طبیعت به جمال مطلق ازلی می‌نگرد و در تمامی حوادث و پیشامدها قدرت غیرمغلوب او را در ماورای ظواهر مشاهده نموده و به قضای الهی راضی و در برابر امر او تسلیم می‌شود. او جز خیر و جمیل مشاهده نمی‌کند و وقایع را جز به‌مراد دل و موافق رضا نمی‌بیند. از اینرو، اندوه و ترس و هیچ سوء دیگری در او راه ندارد:
هان که اولیاء خدا را نه بیمی است و نه اندوهناک می‌شوند. آنهائی‌که ایمان آوردند و تقوی را شعار خود داشتند.
(اَلٰا اِنَّ اَوْلیٰاءَ اللهِ لٰاخَوْفٌ عَلَیْهِم ولٰاهُم یَحْزَنُونَ اَلَّدینَ آمَنُوا و کانُوا یَتَّقوُن) (سورهٔ یونس، آیهٔ ۶۲)
بطوری‌که قبلاً نیز گذشت، این گروه همان مقرّبینی هستند که چیزی بین آنها و پروردگارشان حائل نیست، بلکه هر چیزی آیت و نشانه‌ای است که از پروردگارشان حکایت می‌کند. چنین نظری که همانا نظر توحید خالص است، ملکات فاضلهٔ اخلاقی مناسب با خود را در نفوس آنان ایجاد می‌کند. در نتیجه همانطور که در عمل مخلص‌اند در اخلاق نیز مخلص هستند و معنای اخلاص در دین برای خدا نیز همین است: (ترجمهٔ تفسیر المیزان، ج۲۱، ص ۲۵۶)
اوست زنده، جز او معبودی نیست پس با دینداری خالص همو را بخوانید.
(هُوَ الْحَیُّ لٰا اِلٰهَ اِلاّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدّینَ ) (سورهٔ مؤمن، آیهٔ ۶۵)
بدین‌ترتیب بنده در جریان سیر و حرکت به‌سوی خدا به‌تدریج مراتب و مدارجی را طی می‌کند، بطوری‌که رفته رفته اخلاص او در عبادت بیشتر شده و بالاخره هدف او تغییر شکل داده و ذات خدا تنها مقصد او می‌شود تا آنجا که در سایه تزکیه و تهذیب حبّ خدا در دل او مستقر شده و تمام توجه او به‌سوی درگاه الهی معطوف می‌گردد. در این حال نه به عذاب التفات دارد و نه به پاداش‌های اخروی بلکه او خدا را از روی حبّ و علاقه، و به‌شکرانهٔ نعمت‌های بیکران او، و از این جهت که او را شایستهٔ پرستش می‌یابد عبادت می‌کند و با این عبادت خود را مطلقاً از شوائب خود و خودخواهی پیراسته می‌گرداند. (عبادت خدا به‌خاطر شکرگزاری در قبال نعمت‌های او، یا از این جهت که او را شایستهٔ پرستش می‌یابد، با عبادت او از روی حبّ، هر سه به یک معنی باز می‌گردد زیرا حقیقت شکر جز این نیست که نعمت در مورد خود مصرف شود. لذا شکر عبادت به این است که آن‌را تنها برای خداوندی که شایستهٔ آنست بجای آورند. یعنی خدا را به‌خاطر اینکه خداست و ذاتاً دارای جمیع صفات جمال و جلال است عبادت کنند. خلاصه چون او جمیل بالذات می‌‌باشد، محبوب است زیرا حبّ، چیزی جز میل به جمال و مجذوب شدن در برابر آن تیست - ترجمه تفسیر المیزان، ج۱، ص ۴۵) محرک او در این مرتبه چیزی جز حبّ خدا نیست؛ او در جذبه‌ەای شوق جلوه خدا را مشاهده می‌کند و دلش مجذوب آن جمال مطلق می‌گردد:
آنان‌که ایمان آورده‌اند کمال محبّت را به خدا مخصوص دارند.
(وَالّذینَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبّا لِلّهِ ) (سورهٔ بقره، آیهٔ ۱۶۵)
حضرت امام جعفر صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید:
من خدا را به ملاک دوستیش می‌پرستم و این مقام نهفته‌ایست که جز پاکان با آن مساس ندارند. (ترجمهٔ تفسیرالمیزان، ج۱، ص ۴۵)
و در روایت دیگری از آن حضرت منقول است که:
مگر دین غیر از محبت چیز دیگری هم هست؟
(هَلِ الدّینُ اِلاَّ الْحُبّ ) (بحارالانوار، ج۶۹، ص ۲۲۷)
حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) عرض می‌کند:
من تو را از ترس آتشت و به‌امید بهشتت عبادت نمی‌کنم، بلکه بدان جهت عبادت می‌کنم که تو را اهل و سزاوار عبادت یافتم. (در نهج‌البلاغه از آن حضرت است که: عده‌ای خدا را برای نیل به ثواب او عبادت می‌کنند. این، عبادت بازرگانان است و دسته‌ای از روی ترس، این عبادت غلامان است و جمعی از روی شکر، این عبادت آزادگان است.)
در آیهٔ شریفهٔ:
”وَ فِی الْآخِرَهِٔ عَذٰابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَهٌٔ مِنَ اللهِ وَ رِضْوٰانٌ وَ مَا الْحَیٰاهُٔ الدُّنیٰا الاّمَتٰاعُ الْغُرورِ “ (سورهٔ حدید، آیهٔ ۲۰)
به انگیزه‌های سه گانه برای عبادت اشاره شده (عذاب، مغفرت، خشنودی خدا) و در موارد دیگر از آیات قرآن ضمن بر شمردن نعمت‌های بهشتی علاوه می‌نماید:
خشنودی خدا از همهٔ آنها برتر و بالاتر است.
(وَ رِضْوانٌ مِنَ اللهِ اَکْبَرُ )


همچنین مشاهده کنید