چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


اگر کوسه‌ماهی‌ها آدم بودند


اگر کوسه‌ماهی‌ها آدم بودند
... تا نگاهش به آن شعر افتاد با شعفی خاص، که کم‌تر شاهد چنان شادی‌هایی از او بودم، فریاد برآورد که: گوش کن! ببین «برتولت برشت» چه شعری سروده است! لازم شد تا تمامِ حواسم را جمع کنم تا آن شعر را که این چنین همسرم را تکان داده بود، بشنوم... و شنیدم صدای خوش‌آهنگِ او را که داشت می‌گفت:
«اگر کوسه‌ماهی‌ها آدم بودند»
دختر کوچولوی صاحبخانه
از آقای «کی» پرسید:
- اگر کوسه ماهی‌ها آدم بودند با ماهی‌های کوچولو مهربان‌تر می‌شدند؟
آقای «کی» گفت
- البته. اگر کوسه‌ماهی‌ها آدم بودن
توی دریا برای ماهی‌های کوچولو
جعبه‌های محکمی می‌ساختند
همه‌جور خوراکی توی آن‌ها می‌گذاشتند
مواظب بودند که همیشه پُر از آب باشد؛
هوای بهداشتِ ماهی‌های کوچولو را هم داشتند
مثلاً وقتی یک ماهی کوچولو باله‌اش را زخمی می‌کرد
بهش می‌رسیدند تا زود و بی‌هنگام نمیرد.
برای آن‌که هیچ‌وقت دلِ ماهی کوچولو نگیرد
گاه گاه مهمانی‌های بزرگِ آبی برپا می‌کردند
چون که گوشتِ ماهی شاد از ماهی پَکر لذیز‌تر است.
در آن جعبه‌های بزرگ برای ماهی‌ها مدرسه هم می‌ساختند
در آن مدرسه‌ها به ماهی کوچولو‌ها یاد می‌دادند
که چه‌جوری به طرف دهنِ کوسه‌ماهی شنا کنند.
ماهی کوچولوها می‌بایست جغرافیا هم یاد بگیرند
تا بتوانند کوسه‌ماهی‌هایی را که این‌ور و آن‌ور لم داده‌اند پیدا کنند.
گیرم اگر کوسه‌ماهی‌ها آدم بودند
درسِ اصلی ماهی‌های کوچولو «اخلاق» بود:
به آن‌ها می‌قبولاندند که زیبا‌ترین و باشکوه‌ترین کارها برای یک
ماهی کوچولو این است که خودش را در نهایتِ خوشوقتی تقدیم یک کوسه‌ماهی کند.
به ماهی کوچولو‌ها یاد می‌دادند که چه‌طور به کوسه‌ماهی‌ها معتقد باشند
و از آن مهم‌تر، چه‌جوری خود را برای یک آینده‌ی زیبا مهیا کنند:
آینده‌ای که فقط از راه «اطاعت» به‌دست می‌آید.
ماهی کوچولوها می‌بایست از همه‌ی اندیشه‌های مادی
و از تمایلات مارکسیستی پرهیز کنند؛
و اگر یکی‌شان دچار چنین گرایش‌هایی بشود
دیگران وظیفه‌شان حکم می‌کند که کوسه‌ها را خبر کنند.
اگر کوسه‌ماهی‌ها آدم بودند
در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت:
از دندان کوسه‌ماهی‌ها تصاویر زیبای رنگارنگی می‌کشیدند
دهان و گلوی کوسه‌ها را به شکل زمین بازی و تماشاخانه درمی‌آوردند
تَهِ دریا نمایشنامه‌هایی روی صحنه می‌آوردند که
در آن‌ها، ماهی کوچولوهای قهرمان
شاد و شنگول به دهان و حلقوم کوسه‌ها
شیرجه می‌رفتند.
هم‌راه نمایش
آهنگ‌های محور کننده‌ای هم می‌نواختند
که بی‌اختیار
ماهی کوچولوها را به طرف دهن کوسه‌ها می‌کشاند.
در آن‌جا بی‌تردید مذهبی هم وجود داشت که به ماهی‌ها می‌آموخت که «زندگی واقعی، در شکم کوسه‌ها آغاز می‌شود»
اگر کوسه‌ماهی‌ها آدم بودند
ماهی کوچولو‌ها دیگر برابر نبودند
گروهی عالی مقام و صاحب منصب بر دیگران فرمان می‌راندند،
ماهی‌هایی که بفهمی نفهمی بزرگ‌تر از بقیه بودند
اجازه داشتند کوچک‌ترها را میل کنند
واین خودش به نفع کوسه‌ها بود
چون از این راه برای خود آن‌ها لقمه‌های
بزرگ‌تری آماده می‌شد.
از این مهم‌تر،
ماهی‌هایی که معلم بودند، یا رئیس یا مهندس یا قوطی‌ساز،
مدام به ماهی‌های دیگر امر و نهی می‌کردند و آن‌ها هم می‌گفتند چشم.
مطلب را درز بگیرم:
اگر کوسه‌ماهی‌ها آدم بودند
زیر دریا هم تمدن وجود داشت.
تمام مدتی که داشت این شعر را می‌خواند، چشمِ من از روی صفحه‌ی مجله دور نمی‌شد. دیدم که زیر عنوانِ شعر، بعد از نامِ شاعر نوشته شده بود؛ برگردان: پروین انوار. پایینِ صفحه هم که بینِ دو خط به پهنای نوشته‌های مجله کشیده شده بود، این نشانی را به خواننده می‌داد که اسمِ آن مجله، «آوای کار» است. نشریه‌ی انجمنِ فرهنگی حمایتی کارگران، دوره‌ی جدید، شماره‌ی ۴، اردیبهشتِ ۸۵، صفحه‌ی ۳۹.
خب، لازم بود که قدردانِ زحمتِ گردانندگانِ مجله و مترجمِ این شعر بسیار جالب باشم که همسرم در وصفِ آن حرف‌ها زده بود و من سعی می‌کنم تا آن‌جا که ممکن شود آن حرف‌ها را برایتان بگویم:
اولین چیزی که از خواندنِ این شعر احساس کردم این بود که شاعر چه توانمندانه صدها صفحه مطلب را در قالب چند سطرِ تکه‌تکه شده! جای داده است: درآغاز، غیرمستقیم، کوسه‌ماهی‌ها را معرفی می‌کند که فقط خصلتِ خودشان را دارند، یعنی هرآن‌چه هستند همانی‌ست که باید باشند. اما آن‌جا که می‌گوید: اگر کوسه‌ماهی‌ها آدم بودند با ماهی‌های کوچولو مهربان‌تر می‌شدند، نگاه دارد به آن‌دسته از آدم‌هایی که همه کس و همه ‌چیز را طعمه می‌بینند و برای شکار خود با هر حیله و نیرنگی دام می‌گسترانند چرا که بلافاصله این کوسه‌های آدم شده، برای ماهی‌های کوچولو جعبه‌های محکمی می‌سازند و از آن‌ها در درونِ قفسی به بزرگی یک کشور مواظبت می‌کنند وحواسشان جمع است که خدشه‌ای به کس یا چیزی که متعلق به‌آنان است وارد نیاید زیرا در هر مهمانی که برپا می‌شود گوشتِ ماهی شاد از ماهی پکر لذیذ‌تر است!
در این جعبه‌های بزرگ، مدرسه هم ساخته بودند تا ماهی‌ها بیآموزند که چه‌جوری خودشان به‌طرف کوسه‌ماهی ها شنا کنند! آن‌ها باید جغرافیا را به‌خوبی یاد می‌گرفتند تا کوسه‌ماهی‌هایی که این‌ور و آن‌ور لمیده بودند، از نظر دورنمانند و ماهی کوچولو‌ها بتوانند در راه رسیدن به کامِ آنان موفق شوند!
این تراژدی، انسان را به یاد زمانی می‌اندازد که گانگسترهای ینگه‌دنیا با زحمت و مشقت‌های فراوان، با کشتی‌هایی که با وزش باد و پارو زدنِ بردگان حرکت می‌کرد، به سوی آفریقا یورش می‌بردند و انسان‌های بومی را برای بردگی و بیگاری اسیر می‌کردند و به کشور خود می‌بردند. اما امروز دیگر به این کار نیازی نیست! آنان در همه‌ی جعبه‌های بزرگی که در سراسر دنیا ساخته‌اند و در مدرسه‌های این جعبه‌های بزرگ نخبه‌ها و نابغه‌ها را تربیت می‌کنند و آنان را داوطلبانه مجبور می‌سازند تا در خدمتِ این اربابانِ جعبه‌سازِ جهانی، وطنِ خود را ترک گویند و به موفقیتِ خودشان در رهایی از همین جعبه‌های ساخته‌ی اربابان، دل‌شاد باشند! حقیقتاً که این جعبه‌های «برتولت برشت» چه حکایت‌های بی‌پایانی را در خود جای داده است. در همین‌جاست که «برشت» از مهم‌ترین درس می‌گوید: باید به این ماهی‌های کوچولو قبولاند که خودشان را در کمالِ خوشوقتی و رضایت تقدیمِ کوسه‌ماهی‌ها کنند و یاد بگیرند که چگونه به کوسه‌ها اعتقاد داشته باشند تا آینده‌ای زیبا را درآغوش بکشند! جالب این‌جاست که این کوچولوها باید که از تمایلاتِ مارکسیستی دوری گزینند و اگر کسی دچارِ چنین گرایش‌هایی شد، دیگران موظف هستند تا کوسه‌ها را خبر کنند.
از این روشن‌تر و گویاتر نمی‌توان پیام داد که «برشت» از هنر دوستی ِکوسه‌ها می‌گوید: «... در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت؛ از دندانِ کوسه‌ماهی‌ها تصاویر زیبای رنگارنگی می‌کشیدند، دهان و گلوی کوسه‌ها را به شکلِ زمین بازی و تماشاخانه درمی‌آوردند، در ته دریا نمایش‌نامه‌هایی روی صحنه می‌آوردند که در آن‌ها، ماهی کوچولوهای قهرمان شاد و شنگول به دهان و حلقوم کوسه‌ها شیرجه می‌رفتند.» در این‌جا وسایلِ فریب و تحمیقِ توده‌های مردم به روشنی بیان شده است که چگونه کوسه‌های انسان‌نما از تمامی اهرم‌ها برای پیشبردِ اهدافِ تجاوزکارانه و غارتگرانه‌ی خود استفاده می‌کنند. برای فریبِ زحمت‌کشان و توده‌های مردم که همگی برای اربابان شکارهای در نوبت قرار گرفته‌ای هستند، جهانی از رنگ‌ها و تجملات و رویاها را به نمایش می‌گذارند و آنان را در رویای رسیدن به چنین سراب‌های گیج و مسخ کننده در انتظار نگاه می‌دارند تا با پرداختِ هزینه‌هایی کم‌تر همه‌ی آن‌چه وجود دارد در انحصار خود قرار دهند. این کوسه‌ها، همه‌ی هنرها را در راه آسان بلعیدنِ ماهی‌های کوچولو به‌کار می‌بندند تا جایی‌که با آهنگ‌های مسحور کننده‌ی‌شان به ماهی‌کوچولوها تلقین می‌کنند که «زندگی واقعی» در شکمِ کوسه‌ها آغاز می‌شود! پس ای کسانی‌که می‌خواهید رستگار شوید، در راهِ رسیدن به دهان‌های بازِ کوسه‌ها کم‌ترین تردیدی به خود راه ندهید!
شگفت است که در درونِ این جعبه‌هایی که هرگونه راهِ گریزی از آن مسدود شده است، ماهی‌هایی پیدا می‌شوند که کمی‌بزرگ‌تر از این خیلِ عظیم ماهی‌های کوچولو هستند. به آنان اجازه داده شده است تا هم‌نوعانِ کوچک‌تر خود را ببلعند! تا نه تنها نوکرانِ چماقدار کوسه‌ها باشند،بلکه خود می‌توانند خوراکِ قابلِ توجه‌تری برای این اربابان به‌حساب آیند!
این جعبه‌های بزرگِ کوسه‌های آدم‌نما، چه بی‌پروا به این سو و آن سوی عالم، شلنگ‌تخته می‌اندازند و چه شادمانه چهار نعل به سوی خصوصی سازیِ همه‌ی هستیِ این ماهی‌های کوچولو می‌دوند و می‌تازند! آنان چه خیرخواهانه جهانی سازی‌اشان را به‌نمایش می‌گذارند و ماهی‌های کمی بزرگ‌تر کرده‌ی خودشان را به جانِ توده‌های بی‌پناهِ هر جعبه‌ای که در این جهان ساخته‌اند، می‌اندازند تا قفل و بست‌های آن‌ها را محکم‌تر کنند، تا اربابان با راحتی بیش‌تری این ماهی‌های کوچولوی در بند قرار گرفته و کنسرو شده را در حلقوم‌های زشت و خشنِ خود فرو دهند!
گفته‌های این شعر پایان‌ناپذیر است. اما اجازه دهید تا به قولِ معروف دو سطر مانده به پایان همین شعر، مطلب را درز بگیرم و آن دو سطر آخر را بدونِ هیچ کلام و گفتاری به تکرار آورم: اگر کوسه‌ماهی‌ها آدم بودند، زیر دریا هم تمدن وجود داشت.
نمی‌دانم در بیانِ گفته‌ها و برداشت‌های همسرم از این شعری که برایم خوانده بود تا چه حدی موفق بودم؟ اما تردید ندارم که هیچ‌کدام از ما نتوانستیم بخشِ کوچکی از حرف‌های شاعر را بازتاب دهیم! اما این امیدواری چندان دور نیست که دیگر ماهی‌های کوچولو نیز بتوانند نیم‌نگاهی به بیرون اندازند و با وحدت و همبستگی با تمامی ماهی‌های کوچولو در سراسرِ جهان، درهای به‌ظاهر محکمِ این جعبه‌های پوشالی را فرو ریزند...
هادی پاکزاد


همچنین مشاهده کنید