پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


بکی و دردسرهایش


بکی و دردسرهایش
● در حاشیه «بكی بَده» نوشته جراوس فین
فقط كافی است یك دختر یا فقط یك خواهر مثل بكی بده داشته باشید دیگه لازم نیست راه دیگه ای برای ذله كردن دیگران پیدا كنید. بكی از آن دخترهایی است كه حاضر نیست دامن بپوشد و موهایش را روبان بزند و یا كفش مشكی براق بپوشد و جوراب توری پایش كند. بكی فقط یك تی شرت با شلوار جین می پوشد و مثل برادرهایش از درخت بالا می رود و...
بكی اصلاً از حشرات و كرم ها و عنكبوت ها نمی ترسد و هر جا دردسری درست می شود، رد پای بكی آنجا است. وقتی معلم مدرسه قصه دختر شاه پریون را می گوید، بكی حوصله اش سر می رود. بكی عاشق داستان های وحشتناك، اژدهای شكمو و هیولای خونخوار است و حالش از شاهزاده ها هم به هم می خورد و ترجیح می دهد به قصه دیگری گوش بدهد. وقتی حشرات از توی جیب هایش بیرون می آیند و از سر و كول بچه های دیگر بالا می روند اصلاً متوجه نمی شود چون مشغول نوشتن قصه خودش است؛ قصه ای پر از چیزهایی كه دوست دارد. اما كارهای بكی به همین جا ختم نمی شود. قرار است عمه جان میلدرد بیاید خانه شان و بكی اصلاً این عمه را با نصیحت هایش دوست ندارد و فكر می كند عمه وقتی بچه بوده حیوان دست آموز معلم هایش بوده و اصلاً دلش نمی خواهد كه مثل او باشد. بنابراین حتی وقتی هم كه می خواهد دختر خوبی باشد كاری می كند كه عمه جان تا مدتی پایش را به خانه آنها نگذارد. اما شیطنت های بكی گاهی وقت ها اثربخش است هر چند شعبده باز بیچاره را رسوا و حقه هایش را برملا می كند اما به هر حال آخر سر بكی است كه با تفنگ آب پاش فضایی اش آتش را خاموش می كند و با یك كیف پر از هدیه به خانه برمی گردد و رو به شعبده باز بیچاره می گوید: «خیلی مسخره است كه تو آستینت كپسول آتش نشانی نداری!»
روی كتاب نوشته شده: بچه های شیطان این كتاب را نخوانند! اما اگر هم بخوانند هیچ خطری هیچ كس را تهدید نمی كند چون اگر آن بچه های شیطان هم مثل بكی از عقل شان استفاده كنند همه چیز به خیر و خوشی تمام می شود و به خیر می گذرد. بكی آن قدرها هم بد نیست كه فكر می كنید چون گاهی وقت ها، فقط گاهی وقت ها، بكی بده، واقعاً دختر آرام و سر به راهی می شود ولی فقط گاهی وقت ها!
جراوس فین نویسنده كتاب علاوه بر نویسندگی، شاعر، معلم، مشاور آموزشی، بازرس مدارس و بالاخره پدر چهار فرزند است و بیشتر اوقاتش را در مدارس و با بچه ها می گذراند به خاطر همین شخصیت های داستانی اش بچه های واقعی هستند كه تجربه برخورد با آنها را داریم؛ بچه هایی زنده و واقعی، با كارهایی كه در دنیای كودكان اتفاق می افتد. خواندن این كتاب تجربه خوبی است برای یادآوری دوران كودكی آدم بزرگ هایی كه هنوز هم یادشان هست كه روزگاری آنها هم بچه بودند.
● مروری بر داستان خانه خودمان
«در خانه خودمان» همان طور كه از عنوانش پیداست هیجان و تنشی بسیار پایین دارد. نام و عنوان داستان بسیار مهم است و در بیشتر موارد می تواند مخاطب را علاقه مند ورود به حیطه كتاب كند و یا برعكس هیچ تمایلی را در او برنیانگیزد. عنوان هایی مانند «پی پی جوراب بلند»، «داستان بی پایان» یا «آلیس در سرزمین عجایب» خبر از مكان ها و ماجراهایی تازه می دهند. در این كتاب یعنی «خانه خودمان» عنوان داستان هیچ كمكی برای ورود به دنیای كتاب نمی كند. كتاب را می خوانیم تا شاید برخلاف عنوان آن با حوادث داستان مواجه شویم اما تا پایان ما با هیچ تعلیق عمده ای مواجه نمی شویم و در روال داستان هیچ حادثه پیش برنده ای اتفاق نمی افتد.
توان و تلاش عمده كتاب بر روی شخصیت پردازی استوار است كه در این راه تا حدودی هم موفق است اما به دلیل عدم رعایت قواعد دیگر داستان چون گره و تعلیق و حادثه، این هنر نویسنده نیز كمتر به چشم می آید چون شخصیت پردازی اگر از پس این امكان داستانی شكل بگیرد ماندنی است و بیشتر در ذهن می ماند. با این حال تنها چیزی كه می توان در مورد اثر گفت شخصیت پردازی است و یكی از این شخصیت پردازی های تا حدودی موفق مربوط به عموی راوی یعنی كاستو هیسا اتفاق می افتد كه رفتارهای تقریباً منحصربه فردی دارد. «عمو حتی موقع فكر كردن هم سر و صدا راه می انداخت.
وقتی به شدت به فكر فرومی رفت لاله های گوشش را جور خاصی بیرون می داد؛ طوری كه قیافه بدریخت و ناجوری پیدا می كرد. وقتی هم كه گوش هایش به حالت اول برمی گشتند صدایی مثل پَق می دادند.» این شخصیت پردازی شامل حال پدر نمی شود و راوی با غلظت احساسات نسبت به او، تنها به ارائه تیپی بسنده می كند. خانه خودمان داستان چند خانواده ژاپنی است كه در سال های حول و حوش جنگ جهانی دوم و پس از آن در آمریكا زندگی می كنند. راوی كه یك دختر است از كودكی خود و خواهرش صحبت می كند و اینكه چقدر از او متاثر بوده است و بعدها چگونه بر اثر بیماری از دست می رود.
تعبیر داستان برای كتاب خانه خودمان چندان مناسب نیست و آن را می توانیم گزارش دقیقی بدانیم از اوضاع و احوال چند خانواده شرقی در غرب و نوع تعاملشان با آنها و مصائب و مشكلاتی كه بر سرشان آوار شده است. گزارشی كه از فقر این خانواده ها و به تبع آن كار شبانه روزی پدر و مادر ارائه می شود بسیار دقیق و جزیی نگر است اما از بیشتر قواعد داستان نویسی تهی است و ریتم داستان به همین دلایل بسیار كند است و خواننده را با زحمت با خود همراه می كند. در این داستان ما با تمام مواد خامی كه یك داستان را می سازند مواجهیم اما این همه موضوعات عمیق و تراژدی های یك خانواده با اكسیری به نام داستان عجین نشده است و به همین خاطر آنچه در ذهن می ماند اطلاعات جامعه شناختی از حضور یك خانواده شرقی در سرزمین غرب و راه دشوار آنها برای پذیرفته شدن در آن جامعه است.
جراوس فین
ترجمه : مژگان كلهر
انتشارات افق
تعداد: ۲۲۰۰ نسخه
نلی محجوب
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید