سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا


پیکر تراشی در معماری یونان


پیکر تراشی در معماری یونان
● پیکر تراشی در معماری
از پیکرتراشی تزیینی فقط برای آراستن آن بخشهایی از معبد که هیچگونه کارکرد ساختمانی آشکار نداشتند – یعنی کتیبه و سنتوری – استفاده می شد. کاریاتیدها استثنا هستند، ولی از اینها به ندرت استفاده می شد. به رسم معمول، ستونهای نگهدارنده وزن یا سنگینی و حاشیه های حمال توزیع کننده وزن را تزیین نمی کردند، هرچند با یک احتمال می توان گفت که غنایم جنگی را از حاشیه حمال صاف و ساده دوریک می آویخته اند. در شیوه دوریک فقط چهارگوشهای تزیینی بودند که با پیکره های نقش برجسته تزیین می شدند. ممکن است برخیها بگویند که قاشقیهای ستونها خود شکلی از تزیین است، ولی در واقع قاشقیها صرفاً تبیین و تأکیدی بر شکل و نقش ستون هستند یعنی بر حالت عمودی آنکه یگانه بخش عمودی در طرح معبد هستند تأکید می کنند. تزیین قاشقی، همچنین، گِردی ستونهای را نمایان می سازد زیرا وقتی نور خورشید شدیداً بر بدنه ستون می تابد ، قاشقیها سایه های متعددی با عرض و تاریکی تدریجاً فزاینده بر روی ستون می اندازند که چشم بیننده را از روی چندین پله مدرج به گرد ستون هدایت می کنند و جلوه ی گِردی این ستون را در مقایسه با ستون فاقد قاشقی دو چندان می کنند. در ستون اخیر، نور خورشید خطی واحدی و مشخص پدید می آورد که دو منطقه تاریک و روشن را از یکدیگر جدا می سازد.
پیکرتراش معمار، با مسأله ای مشابهِ مسأله نقاش سفالینه ها مواجه بود: چگونه تندیس را در سطحی که گذاشته می شود بگنجاند. این جنبه در کتیبه باقی مانده از گنج خانه سیفنوسیها به چشم نمی خورد، زیرا پیکرتراش در اینجا فقط صفحه پیوسته ساده ای در اختیار دارد که رویش برجسته کاری کند و می تواند پیکره ها را به ستون یک پشت سرهم یا رو در روی هم بیاورد، به طوری که سرهایشان در یک سطح قرار گیرند و هر پیکره، فضایی تقریباً با ابعاد ثابت را اشغال کند. این نمونه جالبی از تأثیر شکل دهنده خط معماری بر ترکیب پیکره هاست، درست همان طور که ظرف سفالی، ضروریات خودش را بر نقاش سفالینه نگار تحمیل می کرد و باعث سادگی و زیبایی سبک می شد.
به بیان درست تر، در مورد سبک پیکره های سیفنوسی می توان گفت که بین آنها و سبک نقاشی معاصرشان مانند نقاشی آندوکیدس نقاش تشابهی وجود دارد؛ ولی برجسته کاری کردن در فضای نامناسبی چون سنتوری سه گوش معبد آرتمیس متعلق به شیوه کهن (اوایل سده ششم پیش از میلاد) در جزیره کورفو بسیار دشوار است. پیکره ها به طرزی نمایشی آراسته شده اند و ترکیبهایی را در ذهن بیننده زنده می کنند که از دروازه شیران در میسن فراتر می روند و به ترکیبهای متقارن انسان – جانور در بین النهرین می رسند.
پیکرتراش در تخته سنگِ نازکی که فضای بین طره ها یا قرنیزهای سنتوری را پر می کند، گورگونی را مجسم ساخته که طرفینش را دو پلنگ گرفته اند. گورگون، هیولای نگهبان، با نیشخندی نفرت انگیز نمایانده شده است، دندانهای گرازیش را نشان می دهد (نگاهش می تواند انسان را سنگ کند) و وظیفه اش را به شکل هیولایی بالدار برای دور کردن هرگونه شر و زیان و همه دشمنان از معبد و مصون داشتن پیکره مقدس الهه در درون آن به انجام می رساند. در سمت چپ و راست گورگون مرکزی، پیکره های کریزائور و پگاسوس یعنی آن مخلوقات اسطوره ای با مقیاسی کوچکتر دیده می شود که بنا به روایت، وقتی شمشیر پرسئوس به سر گورگون اصابت کرد از سر وی بیرون جهیدند.
در پشت شیرها در مجموعه دیگر از پیکره های کوچکتر به چشم می خورد: زئوس در حال کشتن یک غول (در سمت راست) و یکی از رویدادهای اوج جنگ تروا یعنی کشته شدن پریام به دست نئوپتولموس، در دو انتهای سنتوری، پیکره های خوابیده، به ترتیب به یک تروایی شکست خورده و یک غول مرده مربوط می شوند. همچنان که از کنار هم چیدن تکه های باقی مانده روشن می شود، هدف توصیفی یا روایتی هنرمند نیازی به توضیح ندارد، ولی شکل نامناسب سطحی که کاربر آن صورت بسته، او را مجبور کرده که پیکره ها را به شیوه ای نسبتاً تصادفی به گرد پیکره های مرکزی پخش کند و با مقیاسهای متفاوت بنمایاندشان. با گذشت زمان، هنرمند یونانی می کوشد این فضا را به شیوه ای زنده تر پر کند و پیکره ها را چنان گروه بندی کند که گویی اندازه ای واحد دارند و به شیوه ای یکنواخت در رویدادی واحد شرکت جسته اند.
پیکرتراشان یونانی در اواخر دوره کهن، تدریجاً به راه حلی برای مسأله ترکیب بندی سنتوریها دست می یافتند. در تندیسهای سنتوری معبد آفایا در آیگینا می بینیم که پیکره ها با حالتهای متفاوت ولی با مقیاس واحد در فضای نامناسب و سه گوش سنتوری گنجانده شده اند. این پیکره ها که عمیقاً پاک شده و در سده نوزدهم دوباره بازسازی شده اند، احتمالاً صحنه ای از جنگ میان یونانیها و تراوییها را نشان می دهند.
الهه آتنا در حالی که نیزه و سپر به دست دارد، در مرکز سنتوری بر صحنه جنگ نظارت می کند و جنگاوران در دو سوی او می جنگد. بیننده، آزادی حرکت و گوناگونی حالتها را به روشنی می بیند. پیکره ها با چنان نیرو و شناختی از اندام آدمی نمایانده شده اند که – مانند آنچه در نقاشیهای سفالینه ای همین دوره دیدیم – حکایت از مشاهده دقیق طبیعت توسط هنرمند دارند. پیکره جنگاور افتاده در گوشه چپ سنتوی نشان دهنده جسارتی است که پیکرتراش در حل مسأله دشوار تجشم بخشیدن به حالتی پیچیده از خود بروز داده است. ترکیب بندی برجسته بخشهای پیچیده بدن، بازتابی از اطمینان نویافته هنرمند به احاطه اش بر علم شبیه سازی است. اصول پویایی کشیدگی و آسودگی عضلات، درک شده و تا حدی بسیار نزدیک به حالت طبیعی، تجسم یافته اند.
هنوز هم اشتباهاتی دیده می شود و مسأله گذار از سینه به لگن خاصره، در این حالت بغرنج، تماماً حل نشده است (به نابجایی ناف توجه کنید) این ملاحظات نسبتاً فنی نباید ما را از مشاهده قدرت بیان خارق العاده این پیکره باز دارد. جنگجوی محتضر نجابت زیادی و عظیمِ قهرمانان هومر و مخصوصاً این تشبیه هومری را به ذهن متبادر می کند: «تاریکی بر چشمانش فرود آمد و او در پیکار، همچون برجی افتان، درهم شکست». پیکره هرکول کمانگیر از همان سنتوری، مورد دیگری از غلبه پیکرتراش یونانی بر موانع و دشواریهای دیرینه موجود بر سر راه شبیه سازی است. عده ای از هنرشناسان می گویند این کمانگیر زبردست، مشغول اجرای حرکتی است که انجام دادنش به ممارستی طولانی نیاز دارد ولی از الزامات نمایشهای جنگی یونان و شرکت جستن در جنگهای واقعی است.
او که شتابان به پیش می دویده، ناگهان روی یک پا زانو می زند، بر اندامهایش مسلط می شود، نشانه گیری می کند و ظرف چند ثانیه بارانی از تیر به سوی هدف می فرستد. بلافاصله روی دو پایش می جهد و دوباره شتابان به پیش می دود. قدرت، ورزیدگی و تعادلی که برای انجام دادن این حرکت لازم است به طرز زیبایی در این حالت نرم (ولی سخت از لحاظ ساختمانی) ضبط و نمایانده شده است. در این پیکره می توان جلوه هایی از بیان یک روحیه جدید در زندگی و هنر یونانی را «خواند»، روحیه ای شناور و خوشبین به سانی که در پیکار بزرگ ماراتون با ایرانیان رویارو می شود و به آینده ای می نگرد که خاور نزدیک باستانی هیچگاه نمی توانست در تصور آورد و بر آن احاطه یابد.
منبع : واحد مرکزی خبر


همچنین مشاهده کنید