جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

کودتای ارزان؛ چرا و چگونه؟


کودتای ارزان؛ چرا و چگونه؟
یكی از سردمداران امریكایی كودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، به‌نام كرمیت روزولت، پس از آن‌كه كودتا را در ایران عملی كرد، به امریكا رفته و گزارشی به آلن دالس ـ رئیس سازمان جاسوسی سیا ـ و دیگر مقامات امریكایی می‌د‌هد. وی در آن دیدار احساس می‌كند كه چشم‌های آلن‌دالس مثل گربه حركت كرده و به نقشه كشور گواتمالا دوخته می‌شود و به این می‌اندیشد كه به راحتی می‌تواند دكتر جاكوبو آربنز را ساقط كند. تحلیل كرمیت روزولت این بود كه كودتای ۲۸ مرداد، بسیار ارزان‌تر از هزینه‌ای بود كه برای كودتا تخصیص داده بودند؛ از صدمیلیون دلار یك پنجم آن هم مصرف نشد.
این پرسش برای ما هم مطرح می‌شود كه كودتایی به این ارزانی چرا؟ امید است بتوانم در این باره توضیحاتی ـ اگرچه مختصر ـ بدهم. این كودتا به كودتای امریكایی ـ انگلیسی معروف شده است. آیا در این كودتا، صرفاً امریكا و انگلیس نقش داشته‌اند؟ نقش سران ارتش چه می‌شود؟ آن بخش از روحانیت كه این كودتا را تأیید كردند چه نقشی دا‌شته‌اند؟ همچنین آن سیاستمدارانی كه غیر از تأیید، احیاناً طراح آن نیز بوده‌اند؟ مرحوم آیت‌الله كاشانی، شهید نواب صفوی، آیت‌الله فلسفی، دكتربقایی، حسین مكی، علی زهری، شمس قنات‌آبادی و سپهبدی از تأییدكنندگان كودتا بودند. باید توجه داشت كه همه شخصیت‌های تأثیرگذار در كودتا، امریكایی و یا انگلیسی نبودند. ازسویی می‌توان گفت كه این كودتا را ارتش انجام داد، چرا كه بعضی از سران ارتش و سازمان افسران بازنشسته در آن دخالت داشتند. زاهدی، نخست‌وزیر كودتا، از تیمسارهای بازنشسته بود و با بسیاری از ژنرال‌ها و افسران دیگر نیز ارتباط داشت، بنابراین، این كودتا یك سازماندهی نظامی داشت.
بعد از ۲۸ مرداد ۳۲، رژیم حاكم این واقعه را كودتا نامید. امریكایی‌ها و انگلیسی‌ها نیز آن را كودتا نامیدند؛ كه در اسناد نیز به‌روشنی منعكس و ثبت شده است. عده‌ای نیز آن را "قیام افسران و درجه‌داران" نامیدند، اما دكتربقایی در محفلی می‌گوید: "تنها افسران و درجه‌داران قیام نكردند، بلكه واقعه ۲۸ مرداد، یك قیام ملی بود؛ همه طبقات در آن شركت داشتند." بعدها واقعه كودتای ۲۸ مرداد به نامی كه دكتربقایی روی آن نهاد، یعنی "قیام ملی ۲۸ مرداد" شهرت یافت و در تقویم‌ها هم به همین نام به ثبت رسید.
از یك‌سو براساس اسناد شفاف می‌بینیم كه امریكایی‌‌ها و انگلیسی‌ها برای این كودتا سازماندهی كرده بودند و از سوی دیگر، ارتش ایران نیز به همین منظور برنامه‌ریزی داشته است. ازسویی برخی سران سیاسی ـ اعم از ملی یا مذهبی ـ در این كودتا حضور داشته‌اند. این كودتا را چه می‌توان نامید؟ به هر حال، این كودتا ـ صرف‌نظر از داوری درباره حق و باطل بودن آن ـ در مقایسه با كودتاهای دیگر، كودتایی بسیار ارزان بود. امریكا و انگلیس توانستند ارتش ایران را به نفع كودتا سازماندهی كنند، درحالی‌كه در جنگ اخیر عراق ـ باز هم جدا از ارزش‌گذاری‌هاـ نتوانستند در ارتش عراق نفوذ كنند و ناچار شدند آن را منحل كنند، جدا از اعمال غیراخلاقی، تاكنون ۲۰۰ میلیارددلار هزینه كرده‌اند و با این وجود براساس آخرین گزارش سری سیا، عراق در حالت خوش‌بینانه، ثباتی شكننده خواهد داشت و در حالت بدبینانه، جنگ داخلی فرساینده. امریكا ضمن از دست دادن آبرو و حیثیت خود، باید خون هم بدهد تا بتواند نفت ارزان ببرد. ولی كودتای ۲۸ مرداد در مقایسه با كودتاهایی كه در عراق عبدالكریم قاسم، گواتمالا، شیلی یا اندونزی شد، خیلی ارزان‌تر بود. به‌عنوان مثال، در اندونزی بیش از یك میلیون نفر برای مقاومت در برابر كودتا جان خود را از دست دادند. در كودتایی كه توسط امریكایی‌ها، انگلیسی‌ها و بعثی‌ها در سال ۱۳۴۲، علیه عبدالكریم قاسم انجام شد، بسیاری از مردم عراق به شهادت رسیدند و مقاومت‌های فیزیكی بسیاری صورت گرفت. اما در كودتای ۲۸ مرداد ۳۲ در ایران، به ظاهر مقاومت فیزیكی نمی‌بینیم، آنچنان‌كه مردم در خیابان‌ها حضور چشمگیری پیدا كنند. ریشه این پدیده در كجاست؟ امروز تا آنجا كه دانش تاریخی من اجازه می‌دهد، به ریشه‌یابی این امر می‌پردازم. از آنجا كه دوستان از اعضای جبهه مشاركت هستند، برآنم كه از نظر خودم بحثی راهبردی ارائه كنم.
آنچه مصدق و یارانش را حاكم كرد، پیشنهاد ملی‌كردن نفت بود؛ قانون ۹ ماده‌ای ملی‌شدن نفت در مجلس شورای ملی و مجلس سنا تصویب شد و به امضای شاه رسید. به نظر من قانون ملی‌شدن نفت، از قانون‌اساسی مشروطیت به مراتب عمیق‌تر، وسیع‌تر و تأثیرگذارتر بود، چرا كه تا قلب روستاها نفوذ كرد و شاهد مشاركت بی‌سابقه‌ای ازجانب مردم بودیم. چهار مرجع بزرگ ـ آیت‌الله سیدمحمدتقی خوانساری، آیت‌الله كوه‌كمره‌ای، آیت‌الله فیض و آیت‌الله صدرـ با فتوای خود، بر قانون ملی‌شدن نفت مهر تأیید زدند. آیت‌الله بروجردی نیز مصدق و قانون ملی‌شدن نفت را تأیید كرد ولی فتوا نداد. آیت‌الله كاشانی و حوزه‌های علمیه شهرستان‌ها نیز در جریان ملی‌شدن نفت فعال بودند. بازار هم تكیه‌گاه اصلی نهضت ملی و حامی ملی‌شدن نفت بود، دانشگاهیان هم حمایت و تأیید خود را اعلام كردند. علاوه بر قشرهای یادشده، عامه مردم نیز قانون ملی‌شدن نفت را پذیرفته بودند. اگر انقلاب مشروطیت تنها در چند شهر بزرگ رخ داد و به شهرهای درجه دو سرایت نكرد، ولی قانون ملی‌شدن نفت، در تمامی شهرستان‌ها گسترش یافت و تحت‌تأثیر فضای آن روزها، روستاها نیز فعال شدند. می‌توان قانون ملی‌شدن نفت را احیای قانون‌اساسی مشروطیت ـ با عمق و وسعت بیشتر ـ دانست. خلع ید از شركت غاصب نفت "انگلیس و ایران" در ۲۹ خرداد ۱۳۳۰ مورد استقبال بی‌سابقه مردم قرار گرفت. همه مردم بسیج شده بودند. وقتی مصدق صحبت می‌كرد، من نوجوان شاهد بودم كه با وجود تعداد كم رادیوها، مردم در كوچه و بازار می‌نشستند و به صدای مصدق گوش می‌دادند. ادامه مبارزات به قیام سی تیر ۱۳۳۱ انجامید؛ مصدق استعفا داد و معتقد بود كه ارتش در كار انتخابات دخالت می‌كند. طبق قانون‌اساسی نخست‌وزیر باید وزیردفاع هم می‌بود. وقتی شاه این ماده قانون را نپذیرفت، مصدق استعفا ‌‌داد. مردم به خیابان‌ها ‌ریختند و در دفاع از مصدق شعار دادند و قیام ‌كردند. در ۲۹ تیر ماه، مرحوم آیت‌الله كاشانی اعلامیه‌ای داد و دیگر سران سیاسی جبهه‌ملی روی الگوی مصدق پافشاری ‌كردند. در سی تیر قیام مردمی عمق و وسعت بیشتری ‌یافت و نه‌تنها علیه قوام بلكه متوجه شاه نیز ‌شد. یعنی لبه تیز حمله به‌سوی دربار نشانه ‌رفت. با سی‌تن قربانی (شهید)، شاه عقب‌نشینی ‌كرد و این قیام پیروز ‌شد. ویژگی ملت ایران، ویژگی قیام‌گران سی‌تیر بود؛ چه شد كه در ۲۸ مرداد دولت ملی را با كودتای ارزان سرنگون كردند؟ در ۱۴ مرداد ۱۳۳۲ دوهفته پیش از ۲۸ مرداد در تهران رفراندومی برگزار شد و در ۱۹ مرداد نیز در شهرستان‌ها همه‌پرسی صورت گرفت. من آن زمان در اصفهان بودم. وقتی كه به میدان نقش جهان رفتیم تا رأی بدهیم با جمعیت انبوهی از مردم روبه‌رو شدیم. آمار رأی‌دهندگان خیلی بالا بود. اما این پرسش به‌جای خود باقی است كه چه‌طور می‌شود مردم در چهاردهم و نوزدهم مرداد، در چنان حضوری تماشایی و وسیع، پرشور و بی‌سابقه رأی می‌دهند، ولی در ۲۸ مرداد اثری از مردم در خیابان‌ها دیده نمی‌شود، یعنی مقاومت فیزیكی ازجانب مردم در برابر كودتا انجام نمی‌گیرد؟ البته حقیقت این است كه مردم، كودتا را نپذیرفتند، ولی مقاومت فیزیكی هم نكردند. بسیج مردم در چهاردهم و نوزدهم مرداد به‌قدری بود كه شاه فضا را برای نفس‌كشیدن تنگ دید و ایران را ترك كرد. بعدها شاه به دوستانش گفته بود كه از همان‌جا نسبت به مردم ایران متنفر شدم كه چرا اجازه دادند ننگ فرار بر پیشانی من بخورد و آنگاه با یك كودتای نظامی وابسته آشكار بر سر كار بیایم. واژه تاجبخش از آن پس بر سر زبان‌ها افتاد و شاه همیشه از این مسئله رنج می‌برد.
مردم چهارده و نوزده مرداد كجا رفتند؟ چه شد كه در ۲۸ مرداد مقاومت فیزیكی نشد؟ اینها پرسش‌هایی هستند كه برای پاسخ دادن به آنها، باید فرصت مطالعاتی و پژوهشی بسیاری صرف كرد. شاید لازم باشد كه نخست تحلیلی از جامعه ایران (مردم و حاكمیت) ارائه شود. از فوران اولین چاه نفت در مسجدسلیمان تاكنون نزدیك به صدسال می‌گذرد. در این صدسال مثلثی در ایران حاكم بوده است كه من آن را "حاكمیت منفی" می‌نامم. یك ضلع این مثلث، "نفت یعنی صادرات نفت خام" و ضلع دوم این مثلث "امنیت نفت" و ضلع سوم آن "سركوب و جنگ" بوده است. به عبارت دیگر، مثلث "نفت، امنیت، سركوب" یا مثلث "نفت، امنیت، جنگ" بر ایران حاكم بوده و متأسفانه هنوز هم این حاكمیت منفی پرقدرت است. وقتی می‌خواهند نفت خام را بفروشند، از آنجا كه قیمتی ارزان دارد و ثروتی بدون جایگزین و بی‌بدیل از ایران صادر می‌شود، بدیهی است كه مردم در برابر چنین روشی مقاومت كنند. در اینجاست كه مسئله امنیت نفت به لحاظ داخلی و خارجی موضوعیت پیدا می‌كند. برای تأمین امنیت باید ارتش، نیروهای امنیتی و نیروهای پلیس داشت و طبیعی است كه اینها اسلحه به روز و پیشرفته می‌خواهند. به این ترتیب پول نفت صرف خرید اسلحه و حفاظت نفت، سازماندهی ارتش و پلیس و ساواك می‌شود و نتیجه‌اش هم سركوب مردم در داخل یا جنگ با همسایگان خواهد بود. مثلث "نفت، امنیت، سركوب" به‌نام حاكمیت منفی همواره بر جامعه ایران تحمیل شده است. به نظر من، این حاكمیت منفی با نام‌های دیگر "راست واقعی"، "راست سلطه‌طلب"، "راست نفتی"، "راست سلطنت‌طلب"، "راست كودتاچی"، "كودتای خزنده" و "راست شكنجه‌گر" همه ثروت ایران را می‌مكیده و به اسلحه تبدیل می‌كرده است. فراملیت‌ها از چند جا سود می‌برده‌اند؛ نخست خرید نفت خام ارزان، دوم فروش اسلحه‌گران و سوم سركوب مقاومت‌ها و نهضت‌‌های ملی و مذهبی. در جنگ تحمیلی علیه ایران، درآمد نفت ما و عراق صرف خرید اسلحه شد و دو ملت و دو دولت با هم جنگیدند.
شاه افتخار می‌كرد كه ژاندارم خلیج‌فارس و محافظ تجارت نفت باشد. در این راستا درآمد نفت را صرف خرید سلاح‌های پیچیده نظیر آواكس و فانتوم كرد و رسماً هم گفت كه ما حفاظت و امنیت خلیج‌فارس را برعهده داریم، تا جایی‌كه حتی برای سركوب جنبش ظفار به آنجا لشكركشی كرد.
با تصویب قانون‌ ملی‌شدن نفت، برای اولین‌بار اضلاع مثلث نفت، امنیت، سركوب از هم جدا شد. در طول بیست و هشت ماه دوران نخست‌وزیری مصدق، نه نفتی صادر شد، نه اسلحه‌ای خریداری گردید و نه سركوبی انجام گرفت. در این دوران، جامعه ایران در اوج آزادی، استقلال و عدالت بود. علی‌رغم دشمنی‌های زیاد، حتی آوای تجزیه‌طلبی هم از هیچ‌جا بلند نشد؛ چون مردم روی عمل صالح بسیج بودند و این در حالی بود كه ارتش، فئودال‌‌ها و بخش بزرگی از روحانیون با مصدق نبودند. در این مدت استقلال و تمامیت ارضی ما نیز حفظ شد. اولین میسیون (هیئت) به رهبری جكسون از انگلستان برای حل مسئله نفت به ایران آمد و با مصدق مذاكره كرد. وی هنگام خروج از ایران در فرودگاه مهرآباد به خبرنگاران گفت: "تا مصدق ساقط نشود، مشكل نفت در ایران حل نخواهد شد." وی همین بیان را در فرودگاه هیتروی لندن نیز تكرار كرد. از این نقطه‌عطف به بعد، انگلستان وارد فاز براندازی نظامی علیه مصدق شد. هیئت‌های مختلف نفتی پی‌درپی می‌آمدند اما مشكل نفت حل نمی‌شد، زیرا آنها قانون ملی‌شدن نفت را قبول نداشتند و نمی‌خواستند ایران بر منابع خود حاكم باشد و انگلیس به صورت یك مقاطعه‌كار عمل كند. حتی مصدق حاضر بود برای رفع محاصره تا پنجاه‌درصد قیمت نفت را تخفیف دهد ولی ایران حاكم و مالك منابع خود باشد. براساس اسناد، امریكا نیز قانون ملی‌شدن نفت را قبول نداشت، ولی متأسفانه به غلط در تاریخ ما این‌گونه ثبت شده است كه امریكا از مصدق حمایت می‌كرد. امریكا تا حدی ـ آن هم در جهت منافع خود ـ از ناسیونالیسم ایران حمایت می‌كرد تا سهمی از نفت به‌دست آورد نه این‌كه ایران مالك و حاكم بر نفت باشد و یا قانون ملی‌شدن نفت را قبول داشته باشد. استیون كینزر در كتاب "همه مردان شاه" این مطلب را تأیید می‌كند و آقای مك‌گی ـ معاون وزارت‌خارجه امریكا در آن زمان ـ نیز بر مخالفت امریكا با قانون ملی‌شدن نفت تصریح می‌كند. زمینه قیام سی‌تیر این بود كه اولاً مسئله نفت حل نشده مانده بود، دوم آن‌كه شاه از طریق ارتش در كارها دخالت می‌كرد و سوم این‌كه مصدق استعفا داده بود. احمد قوام به شكل غیرقانونی نخست‌وزیر شد و گفت: "كشتی‌بان را سیاستی دگر آمد." ملت قیام كردند و قوام را سرنگون نمودند. پس از پیروزی قیام سی‌تیر، مصدق از موضع بالا دوباره مذاكراتش را با هیئت‌های نفتی آغاز كرد، ولی چون خط انگلستان، براندازی مصدق بود، نمی‌خواست مسئله نفت به نفع ایران حل شود. مصدق در كتاب "خاطرات و تألمات" می‌نویسد كه مسئله نفت براساس الگوی ملی‌شدن نفت مكزیك حل شده بود؛ پرداخت غرامتی هم معادل چندبرابر غرامت مكزیك محاسبه شده بود ولی آنها ـ براساس اسناد ـ می‌گفتند "ما حاضر نیستیم پول نفت را به دست مرد دموكراتی همچون مصدق بدهیم كه حتی حاضر نیست حزب‌توده را غیرقانونی اعلام كند." این مضمون عبارتی است كه در اسناد منتشر شده ازسوی امریكا، آمده است. شصت‌هزار نفر كاركنان صنعت نفت، بدون درآمد نفت، خواهان پرداخت حقوق خود بودند، ولی با كدام بودجه؟!در صدسال اخیر ایران، دو طبقه اجتماعی همواره در صحنه سیاسی حضور داشتند؛ یكی ارتش و دیگری بازار. ارتش ایران از قرارداد وثوق‌الدوله به بعد ـ كه در قرارداد وثوق‌الدوله اسم چنین ارتشی برای ثبات ایران آمده و چون این قرارداد رد می‌شود، با كودتای رضاخان این ارتش سازماندهی می‌شود ـ به درآمد نفت وابسته بوده و توسعه ارتش هم به افزایش درآمد نفت بستگی داشته است. كار اصلی ارتش هم حفاظت از صادرات نفت بوده و این خیلی مشخص است و مطالعه زیادی هم نمی‌خواهد. اگر مصدق موفق می‌شد فرمول اقتصاد بدون نفت را ـ كه پیاده كرد ـ ادامه دهد، در چنین معادله‌ای ارتش نفتی دیگر جایگاه چندانی در ایران نداشت. یك ارتش ملی می‌توانست جایگاهی داشته باشد، ولی آن ارتش با ماهیت رضاخانی، سیدضیاء‌الدین طباطبایی، انگلیسی، نفتی و با ماهیت مصوبات مجلس موسسان سال ۲۸ نمی‌توانست هویت بالنده‌ای داشته باشد. ارتش از سال ۱۳۲۸ هویت سركوب‌گر پیدا كرد و پرونده‌های ماهیتاً سیاسی، به دادگاه‌های نظامی در دادرسی ارتش ارجاع می‌شد. در این مقطع، حیثیت، منزلت و منافع ارتشیانی در میان بود كه نه‌تنها كار نظامی می‌كردند، بلكه دادگاه‌های سیاسی مملكت را نیز مدیریت می‌كردند. با این وصف، ارتش در سایه اقتصاد بدون نفت هویتش را از دست می‌داد. هرچه كه می‌گذشت و درآمد نفتی نبود، ارتشیان احساس بی‌هویتی می‌كردند و این فكر به سرشان می‌زد كه "مصدق آدمی نیست كه مسئله نفت را حل كند و ما باید به فكر براندازی او باشیم." اگر به رویدادهای پنج روز از ۲۶ تا ۳۰ تیر ۱۳۳۱، بیندیشیم ـ كه آقای حسن ارسنجانی شرح آن را در كتاب خود به‌نام "یادداشت‌های سیاسی در وقایع سی‌تیر۱۳۳۱" آورده است ـ آرایش قوای ارتجاعی، واكنشی و غیربالنده را به‌خوبی می‌بینیم. آرایش كودتای ۲۸ مرداد در همان پنج روز نیز كاملاً مشهود است. من توصیه می‌كنم كه همه این كتاب را با دقت و تطبیق با واقعیت‌ها بخوانند و قضاوت كنند. با توجه به این‌كه نفت یك شیوه تولید و درآمد عمده بود و ارتش نیز وابسته به درآمد نفت بود، كم‌كم ناراضی می‌شد و اقدام تشكیلاتی را در سر می‌پروراند، به‌ویژه آن‌كه پس از قیام سی‌تیر كه وزارت دفاع به دست مصدق افتاد و وی تعدادی از افسرهای رده بالا را تصفیه كرد. این افسران كنار گذاشته شده، در كانون افسران بازنشسته گرد آمدند و یك كانون توطئه تشكیل دادند. همان‌ها بودند كه تیمسار افشار طوس ـ رئیس پلیس مصدق ـ را پس از شكنجه به قتل رساندند. اینها ارتباط تنگاتنگی هم با دكتر بقایی داشتند.
از تحلیل اجمالی ارتش كه بگذریم به بازار می‌رسیم. بازار از دو قسمت تشكیل می‌شد؛ یكی بازار ملی و دیگری بازار وابسته. كار بازار ملی، توزیع و انتقال مصنوعات، منسوجات و فرآورده‌های داخلی در شهرهای ایران و صادرات آن به خارج بود. بازار ملی در زمان مصدق بسیار رشد كرد و بورژوازی ملی ایران رونق گرفت. از آنجا كه در زمان مصدق ارز نبود، یك كارخانه و حتی یك موتور هم وارد نكردند، بلكه كارخانه‌های موجود سه شیفت كار می‌كردند. بدون سرمایه‌گذاری جدید، تولید افزایش یافته و تا حدی جایگزین واردات شده بود. به‌خاطر دارم كه در تیمچه‌ها و كاروانسراها جنس روی جنس تلنبار شده و مرتب به شهرستان‌ها می‌رفت. برای من آشكار بود كه بازار ملی تا چه اندازه به مصدق علاقه‌مند است. منتها در كنار بازار ملی، بازار وابسته هم داشتیم. بسیاری از اجناس از انگلستان یا آلمان می‌آمد و چون ارز نبود این دسته از بازاری‌ها كه نمی‌توانستند جنس وارد كنند، با ركود جدی روبه‌رو شده بودند. اینها مرتب به روحانیت فشار می‌آوردند كه تا كی مشكل نفت حل نشده باقی خواهد ماند. این بازاریان، نگران چشم‌انداز بازار ایران بودند. طبیعی بود كه اینها خمس و زكات هم به روحانیت می‌دادند. این بازار در تعامل خود با روحانیت، آنها را نیز به‌تدریج از حكومت ملی ناراضی ‌كرد. رفته رفته هر چه مشكل نفت به بن‌بست می‌خورد، روحانیت با بازار دست به دست هم می‌دادند و تاجران بزرگ با بخشی از روحانیت كه به اینها فشار می‌آوردند به صف ناراضی‌ها پیوستند و تعامل سه‌جانبه‌ای بین ارتش، بازار و روحانیت به‌وجود آمد. تا اینجا ارتش، بازار و روحانیت را توضیح دادم. این سه طبقه مثلث دیگری تشكیل دادند كه من آن را به لحاظ منزلتی و طبقاتی "مثلث كودتای ۲۸ مرداد" می‌نامم. بدیهی است كه این كودتا پایگاه طبقاتی و تشكیلاتی داشته است. ساده‌اندیشی است كه بپذیریم چند افسر بتوانند در چنان شرایطی كودتا كنند. آقای هوگو چاوز نیز هم‌اكنون در ونزوئلا با كودتاهای مستمری دست و پنجه نرم می‌كند. قبل از سی‌تیر ۱۳۳۱ نیز كودتای وسیعی تدارك دیده شده بود، منتها چون مردم در صحنه بودند و راهبرد شفافی وجود داشت، كودتا دفع شد. همین‌طور كه به پایان دوره مصدق نزدیك می‌شویم، نبود ارز مشكلات بسیاری را بر مردم تحمیل می‌كرد. قطعات یدكی تاكسی یافت نمی‌شد. در بیمارستان‌ها داروی كافی و حتی مركوركروم نبود. مردم به‌نوبه خود از نارضایتی بازار و روحانیت متأثر می‌شدند. همه اینها در جامعه نفوذ داشتند؛ مثلاً آیت‌الله كاشانی نفوذ داشت، ولی چون نزدیك‌ترین دوست وی دكتربقایی بود و به او اعتماد مطلق داشت، دكتربقایی هم با ضداطلاعات ارتش و هسته‌های كودتا ارتباط تشكیلاتی داشت، این مثلث عمل كرد.
علاوه بر تحلیل اجتماعی فوق، فاز مخالفان و حاكمیت منفی، فاز نظامی ـ امنیتی بود. یعنی از ابتدای حكومت مصدق علیه او توطئه می‌شد و حتی در نهم اسفند ۱۳۳۱ قصد ترور او را داشتند، تا جایی‌كه مجبور شد در مجلس تحصن كند و یا خانه‌نشین شود. از طرفی انگلستان هم فاز را نظامی اعلام كرده بود و خواستار سرنگونی مصدق بود ولی امریكا در ابتدا دو دل بود. انگلیس نتوانست امریكا را پیرامون مسئله نفت قانع كند. چرچیل محافظه‌كار در انگلیس و آیزنهاور جمهوریخواه در امریكا روی كار آمدند. انگلیس موفق شد آیزنهاور را نسبت به پدیده كمونیسم در ایران حساس كند كه اگر در ایران اقدامی نشود، كمونیست‌ها قدرت را به‌دست می‌گیرند. اینان آگاهانه این توهم سرخ و جنگ سرد را گسترش می‌دادند، به‌طوری‌كه حتی آیت‌الله طالقانی چند روز پیش از كودتای ۲۸ مرداد كه به مسجد هدایت رفته بود، دیده بود صندوق پستی مسجد پر از اطلاعیه‌های حزب‌توده علیه روحانیت و مذهب است. ایشان گفته بود: "نمی‌دانم مصدق در این مملكت حاكم است یا حزب‌توده؟" بعدها معلوم شد كه یك عده از عوامل آیت‌الله بهبهانی به‌نام حز‌ب‌توده اطلاعیه صادر می‌كرده‌اند و برای تمام مساجد می‌فرستاده‌اند. می‌خواستم بر این نكته تأكید كنم كه در این مدت، فاز، نظامی ـ امنیتی بود. ولی جبهه‌ملی و شاید حكومت وقت به هیچ‌وجه متوجه نبودند. احزاب و سازمان‌ها هم درك نكرده بودند كه در فاز نظامی ـ امنیتی باید سازماندهی متناسبی داشته باشند. مردم عادت دارند در فاز قانونی به صحنه بیایند. در یك فاز سیاسی ـ قانونی در چهاردهم و نوزدهم مرداد ۱۳۳۲ به صحنه انتخابات آمدند و رأی دادند. ولی وقتی فاز، نظامی و كودتایی شد و تانك‌ها به خیابان‌ها آمدند، مردمی كه آموزش ندیده بودند و آمادگی فاز نظامی نداشتند ـ با آن‌كه كودتا را نپذیرفته بودند و در روح و روانشان جا نگرفته بود ـ مقاومت فیزیكی و نظامی نكردند. علاوه بر تشكیل مثلث "ارتش، بازار، روحانیت" تردیدهایی هم در سطح جامعه وجود داشت. این برای ما یك درس تاریخی است. شناخت توان اجتماعی مردم در یك مقطع از تاریخ، بسیار مهم است. در دوم خرداد ۱۳۷۶، مردم در یك فاز قانونی و سیاسی به صحنه آمدند و رأی دادند. رأی‌شان هم مخفی بود و یقین داشتند كه رد پایی هم ندارد، چون پیش از آن بی‌رحمی‌هایی علیه یاران امام، مقامات، شخصیت‌ها، احزاب و... نیز دیده بودند. زمانی‌كه مطمئن شدند می‌توانند در یك فاز سیاسی ـ قانونی از رأی خود دفاع كنند، پایدار و مقاوم در صحنه حضور یافتند و رأی دادند. با توجه به تجربه دوران مصدق بارها گفته‌ام كه اگر مردم در صحنه حضور می‌یابند و رای می‌دهند، در فاز سیاسی ـ قانونی است. اگر با مرحله‌سوزی و چپ‌روی، مملكت وارد فاز امنیتی ـ نظامی شود، چه از این طرف و چه از آن طرف، مردم دیگر پای كار نیستند و به صحنه نمی‌آیند. آقای خاتمی درباره آنچه در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ در كوی دانشگاه اتفاق افتاد، گفت آن واقعه واكنشی در برابر افشای قتل‌های زنجیره‌ای بود و اعلام جنگ به دولت و... . این بیان یعنی جنگی در كار است و فاز نظامی و امنیتی است و در ۲۳ اسفند همان سال كه آقای حجاریان ترور شد، این فاز نمود بیشتری یافت.
سردبیر یك روزنامه رسمی و حكومتی رسماً مطلبی نزدیك به این مضمون نوشت كه ما در جاده سرازیری یك‌طرفه‌ای هستیم و با ماشین بی‌ترمز رانندگی می‌كنیم. پیداست كه معمولاً سردبیر در فاز مطبوعاتی چنین مطلبی را نمی‌نویسد و چنین مدركی به دست مخالفان خود نمی‌دهد. این نشان‌دهنده حالت و فاز طبیعی آنهاست. یا در فرودگاه امام خمینی هواپیمای نظامی پرواز می‌كند تا هواپیمای كشوری متعلق به دولت را مجبور به فرود در اصفهان كند. این موارد را نباید در معادلات استراتژیك دست‌كم گرفت. اگر ما می‌بینیم مشاركت مردم كم شده است، یك دلیلش همین است؛ مردم آنچنان‌كه در فاز سیاسی ـ قانونی پای كار بودند، دیگر در فاز نظامی ـ امنیتی در صحنه حضور ندارند؛ چرا كه مردم به شكل‌های گوناگون قانونی و غیرقانونی، انگ‌زدن‌ها، تهمت‌ها، ترورها و قتل‌های زنجیره‌ای را دیده‌اند و درس گرفته‌اند.چنانچه می‌دانید در زمان امام حسین(ع)، مردم با حضرت مسلم ـ به‌عنوان نماینده امام حسین(ع) ـ بیعت كردند و در كوفه قیام نمودند. آنچنان قیامی كه واقعاً بی‌نظیر بوده است. حتی آدم‌های فرصت‌طلب هم در این قیام شركت كردند و هر كه نمی‌آمد، منزوی می‌شد. منتها وقتی ابن‌زیاد با چهارهزار نیروی مسلح به كوفه می‌آید، شایع می‌كنند كه امام حسین آمده است. آنچنان مردم را سركوب می‌كنند كه نگهبانی هر چند خانه، به‌عهده یك جنگجو بوده است. وقتی حضرت مسلم در لحظه‌های آخر در آن كوچه‌ها می‌جنگیده در خانه‌ها باز بود و مردم صدای چكاچك شمشیرها را می‌شنیدند، ولی علی‌رغم میل قلبی، جرأت نمی‌كرده‌اند كه از مسلم دفاع فیزیكی كنند. این درحالی بود كه از ابن‌زیاد هم بیزار بودند. این‌كه می‌گویند كوفیان بی‌وفا بوده‌اند، یك تحلیل همه‌جانبه نیست، مردم كشش شرایط طاقت‌فرسا را نداشتند. سال ۱۳۵۲ وقتی مجاهدین، سرهنگ هاوكینز امریكایی را كشتند، فشار در زندان‌ها زیاد شد. تعداد شلاق‌ها به‌طور چشمگیری بیشتر شد و برخی طاقت آن را نداشتند. در اثر همین فشارها بود كه به رضارضایی رسیدند و او در ۲۵ خرداد ۱۳۵۲ به شهادت رسید. ما نباید مردم را متهم كنیم، هر ملتی توان تاریخی ویژه خود را دارد. گاهی حركت بالنده به‌قدری اصیل است كه طرف مقابل وارد فاز نظامی می‌شود. افشاگری قتل‌های زنجیره‌ای این‌قدر اصیل بود كه من از ملی‌شدن نفت هم آن را اصیل‌تر می‌دانم. طرف مقابل اصلاً تحمل نداشت و واكنش‌های آنتاگونیستی نشان داد كه یك مورد آن، از منظر خاتمی، فاجعه هجده‌تیر در كوی دانشگاه بود. مورد دیگر ترور دكتر حجاریان بود و مسائلی كه بعدها پیش آمد. نتیجه این‌كه ما مردم، در هر شرایطی حاضر نیستیم به صحنه بیاییم؛ با آن كه ارتجاع، بی‌صفتی و شكنجه را هرگز قبول نداریم، به صورت آتش زیر خاكستر باقی می‌مانیم، ولی در مقطعی آماده كار و مقاومت فیزیكی نیستیم. طرف مقابل هم در چنین شرایطی به ساده‌اندیشی می‌افتد. در راستای همین غفلت بود كه شاه درجه امیدواری و مقاومت مردم ایران را نشناخت و سقوط كرد و وقتی شناخت مردم به او تحمیل شد كه دیگر دیر شده بود.
نكته سوم اشاره به مثلثی است كه آن را مثلث دوم كودتای ۲۸ مرداد نامیده‌ام. یك ضلع این مثلث را فراملیت‌ها تشكیل می‌دهند، ضلع دوم آموزش‌های مذهبی رایج و ضلع سوم آموزش‌های كمونیستی حزب‌توده می‌باشد. قانون ملی‌شدن نفت كاملاً در جهت احیای قانون‌اساسی و كاملاً ملی و منطبق بر منافع ملی بود و به رفراندوم و تصویب عمومی همه اقشار ملت گذاشته شد كه به خلع ید هم انجامید. مالكیت ملت بر منابع زیرزمینی خود حق مشروع او بود. یك سال قبل از ملی‌شدن، سازمان ملل هم این مشروعیت را به رسمیت شمرد. ملی‌شدن معادن در انگلستان و فرانسه تجربه شده بود و پدیده تازه‌ای نبود.
دولت ملی پرداخت غرامت را هم پذیرفته بود و هیچ ابهامی وجود نداشت. منتها شركت‌های نفتی (هفت خواهران) یا فراملیت‌ها روند ملی‌شدن جوشیده از متن مردم ایران را قبول نداشتند. من به‌عنوان مهندس نفت و با توجه به سفرهایی كه به امریكا، اروپا و شیخ‌نشین‌ها داشته‌ام، دیده‌ام كه در دفاتر شركت‌های نفتی ایران و خارج از كشور، مرزهای جغرافیایی را نقطه‌چین بی‌رنگ كشیده‌اند، ولی حوزه‌های نفتی یا گاز را با خط قرمز پررنگ ترسیم كرده‌اند. آنچه برای این شركت‌ها مهم است زیر زمین و منابع نفتی است، نه ملیت و مرزهای جغرافیایی؛ به همین دلیل خود را فراملیت می‌نامند. این پدیده نشان‌دهنده تضاد بین فراملیت‌‌های نفت و قانون ملی‌شدن نفت است.
ضلع دوم مثلث، آموزش‌های رایج مذهبی است كه حكم اولیه‌اش مالكیت نامحدود و به عبارتی سرمایه‌داری نامحدود است. اگر بخواهیم این مالكیت را به‌خاطر محرومین محدود كنیم، باید آن را در باب اضطرار برده و دلایل اضطرار را برشمریم و محرومین را در ردیف سایر موارد اضطرار قرار دهیم. تازه اگر شرایط اضطرار از بین برود، برمی‌گردد به مالكیت نامحدود. این بینش با قانون ملی‌شدن نفت و منافع ملی همخوانی نداشت. براساس این بینش، می‌توانی سرمایه را هر كجای دنیا ببری، ولو به شكل قاچاق؛ به عبارتی مرز و بوم جغرافیایی نمی‌شناسد. در این بینش بی‌مرز، قاچاق ارز قبحی ندارد.
ضلع سوم این مثلث، آموزش‌های حزب‌توده بود. حزب‌توده در یك نگرش جهانی، به انترناسیونالیسم پرولتاری معتقد بود. یعنی هم آموزش‌های جاری مذهبی به جهانی بودن سرمایه معتقدند، هم فراملیت‌های نفتی كاری به مرزهای جغرافیایی ندارند، و هم جهان ـ وطنی حزب‌توده وقعی به هویت ملی و مرزهای جغرافیایی نمی‌گذاشت. سرمایه، ملیت نمی‌شناسد، جایی می‌رود كه بتواند سود بیشتری عایدش شود و به اصطلاح راحت برود و راحت برگردد. (جورج سوروس در مورد بحران مالزی گفت: اگر ماهاتیر محمد هم جای من، یعنی یك سرمایه‌دار بود، همین كار را می‌كرد.) ماهیت سرمایه، سیال‌بودن آن در رفت و برگشت به دیگر كشورهاست. علاوه بر جهان ـ وطنی حزب‌توده، آموزش‌های ماركسیستی آن هم مكمل آن مثلث می‌شد؛ براساس نظریه ارزش اضافی، اگر هزینه مدادی ده تومان تمام شود و صدتومان فروخته شود، این نود تومان ارزش اضافی است. مزد كارگر، سود سرمایه، حقوق مدیران، استهلاك كارخانه و... در آن ده تومان نهفته است. این نظریه ارزش اضافی را لاسال، ریكاردو، ماركس و ماركسیست‌ها قبول داشته‌اند. وقتی این نظریه بخواهد در صنعت نفت پیاده شود و به‌خصوص در صنعت اكتشاف و استخراج، نمی‌تواند استثمار نفتی را تبیین كند و با فراملیت‌ها درگیر شود؛ چرا كه به گفته آنها كار اكتشاف و استخراج را خودشان انجام می‌دادند، سرمایه، ابزار كار، لوله و دكل را هم خودشان آوردند. مدیریت، خبرویت و تخصص نیز با آنها بود؛ بنابراین نتیجه می‌گرفتند ملت ایران كاری روی استخراج نفت نكرده و ارزش و سهمی نخواهد داشت. اگر هم پولی به ایران می‌دهند، منتی است كه می‌گذارند. درحالی كه ما نفت یعنی سرمایه تجدیدناپذیر خود را می‌دادیم و درمقابل پول ارزانی می‌گرفتیم كه آن را هم برای حفاظت نفت صرف خرید اسلحه می‌كردیم. از آنجا كه حزب‌توده به آموزش‌های ماركسیسم معتقد بود، در طول تاریخ نفت ایران، با استثمار نفتی مخالفت نكرد و به همین دلیل نهضت ملی و قانون ملی‌شدن نفت را هم درك نكرد. اگر عنصر وابستگی حزب‌توده و برخی از عناصر آن در نظر گرفته شود، این استدلال قوی‌تر هم می‌شود.
فراموش نشود طیفی از روحانیون ایران برای قانون‌گرایی و ملیت، جایگاهی بس والا قائل بودند، ازجمله مراجع و رهبران دینی مانند علامه نائینی، سیدحسن مدرس، آیت‌الله سیدمحمود طالقانی‌(ره) و مرحوم امام. اصولاً بدنه روحانیت به‌دلیل آموزش‌های خاصی نظیر آنچه گفتم، قانون‌گرایی و ملی‌گرایی را برنمی‌تافت. سه جریان با سه بینش ـ همان‌طور كه توضیح داده شد ـ دست به دست هم می‌دهند و كودتایی به این ارزانی به‌وجود می‌آید. من همیشه به دوستان می‌گویم فكر كنید كه مصدق چگونه دوسال و چهارماه امیدوار و معجزه‌وار در برابر آن همه جریانات سیاسی ـ نظامی داخلی و خارجی مخالف دوام آورد و توانست اقتصاد بدون نفت را پیاده كند و الگویی برای نهضت‌های داخلی و خارجی باشد. حتی استیون كینزر نیز در كتاب خود بر این باور است كه انقلاب اسلامی نتیجه تداوم مقاومت مردم در برابر كودتای ۲۸ مرداد بود. ریچارد نیكسون هم در كتاب "جنگ حقیقی" همه تحولات مثبت خاورمیانه نظیر ملی‌كردن كانال سوئز در مصر، سقوط سلطنت در عراق، ملی‌كردن نفت عراق و روی كارآمدن قذافی در لیبی، شوك اول و دوم نفتی و انقلاب اسلامی در ایران را به بنیانی نسبت می‌دهد كه نهضت ‌ملی‌كردن نفت در ایران آن را پایه‌گذاری نمود.
نتیجه این‌كه من در ریشه‌یابی كودتای ۲۸ مرداد ۳۲، روی چند نكته راهبردی تأكید كردم، نخست حاكمیت منفی، یعنی مثلث "نفت، امنیت و سركوب" را توضیح دادم. دوم، به توان تاریخی مردم در فاز سیاسی ـ قانونی و فاز نظامی ـ امنیتی اشاره كردم. سوم، مثلث داخلی سه طیف "ارتش، بازار و بخشی از روحانیت" را توضیح دادم و در نهایت مثلث دیگر، یعنی اتحاد بینشی و عملكردی "فراملیت‌های نفتی، حزب‌توده و آموزش‌های جاری مذهبی" را برشمردم. اینها همه دست به دست هم دادند و كودتا شكل گرفت. تجربه كودتای ۲۸ مرداد قابل بررسی و ریشه‌یابی‌های عمیق‌تری است. انقلاب و جمهوری اسلامی، هنوز هم در معرض تجربه دوران مصدق، یعنی تحریم كامل نفتی قرار نگرفته و بدان معنا آزمایش خود را پس نداده است.
این روزها من نگران استراتژی ذخیره‌سازی نفتی دنیای غرب هستم كه این نگرانی را به مسئولان نیز انتقال داده‌ام. به اعتراف همه كارشناسان، تولید نفت، بسیار بیش از مصرف نفت است. برمبنای آنچه در رسانه‌ها ازجانب سران امریكا و انگلیس مطرح می‌شود، به نظر می‌رسد كه آنها سعی دارند مسئله ایران را به شورای امنیت بكشانند و كشور را در معرض تحریم كامل بین‌المللی قرار دهند و تجربه كودتای ۲۸ مرداد ۳۲ را تكرار نمایند.
لطف‌الله میثمی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید