چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

پایانی بر یک آغاز؛ایران، گواتمالا و اینک عراق


پایانی بر یک آغاز؛ایران، گواتمالا و اینک عراق
كلنل كارلوس كاستیلوآرماس اندكی پس از انتصابش به‌عنوان رئیس‌جمهور گواتمالا در سال ۱۹۵۴ از واشنگتن دیدار كرد. وی كه توسط سیا به ریاست‌جمهوری رسیده بود طی گفت‌وگو با معاون رئیس‌جمهور وقت امریكا، ریچارد نیكسون، گفت: "بگویید می‌خواهید چه كار كنم و من همان كار را خواهم كرد." آنچه كه ایالات‌متحده در گواتمالا ـ و همچنین در ایران، جایی كه حكومتی دست‌نشانده در دهه ۱۹۵۰ توسط سیا به قدرت رسید ـ می‌خواست، چیزی نبود جز ثبات در این كشورها همزمان با حفظ رابطه دوستانه با امریكا. خواسته‌ای كه در طولانی‌مدت نه كلنل كاستیلوآرماس تأمین نمود و نه همتای ایرانی‌اش محمدرضا شاه پهلوی. در عوض هر دوی آنها كشورشان را از دموكراسی دور كرده و به سمت سركوب و اتفاقات ناگوار سوق دادند.
●این اتفاقات چگونه رخ دادند؟ اكنون پس از نیم‌قرن، میراث این دو كودتا چه بوده است؟
در نوامبر سال ۲۰۰۳ ده‌ها محقق و تاریخدان شامل چند متخصص سرشناس تاریخ ایران و گواتمالا در شیكاگو گرد هم آمدند تا به سوالات فوق پاسخ دهند. درپایان همگی به این نتیجه رسیدند كه هر دو كودتا (كه در نوع خود اولین بودند) آثار بلندمدت بسیار ناگواری برجای گذاشته‌اند.
به گفته مارك.جی. گازیوروسكی تاریخدان وابسته به دانشگاه ایالتی لوئیزیانا كه مطالعه در مورد كودتای ایران را در دهه ۸۰ میلادی آغاز نموده "شكی نیست كه كودتای ۱۹۵۳ حركت به‌سوی دموكراسی را در ایران متوقف نمود و ایالات‌متحده مسئول این توقف است."
ایرانیان در اوایل قرن بیستم صاحب قانون‌اساسی ‌شدند و توانستند مجلسی به انتخاب مردم تشكیل دهند. هرچند پیشرفت دموكراسی در ایران پس از روی كارآمدن سلسله پهلوی در سال ۱۹۲۱ به كمك بریتانیا متوقف شد، ولی پس از جنگ‌ جهانی دوم مردم ایران توانستند بار دیگر آن را از سر گیرند. از آن زمان تا پیش از كودتای ۱۹۵۳، آزادی در ایران بیش از هر دوره دیگری در تاریخ این كشور بوده است.
وضعیت گواتمالا از این نیز وخیم‌تر بود. تنها چند سال پس از كودتای ۱۹۵۴، این كشور دچار آمیزه‌ای از جنگ‌های چریكی و ترور دولتی شد كه طی آن صدهاهزار انسان كشته شدند.
استیون جی. ریب (Stephen G. Rabe) تاریخدان وابسته به دانشگاه تگزاس و نویسنده كتاب "آیزنهاور و امریكای لاتین: سیاست خارجی ضدكمونیستی" نیز یادآور شد كه "مداخله سیا در گواتمالا تركیب فجیعی از خشونت، ترور و شكنجه را در این كشور به‌وجود آورد."
وی همچنین اضافه نمود: "مداخله سال ۱۹۵۴ در گواتمالا مهم‌ترین حادثه در تاریخ روابط ایالات‌متحده با كشورهای امریكای لاتین است كه پیش‌درآمدی شد برای مداخله‌های بیشتر در كوبا، گویانِ انگلیس، برزیل و شیلی، تاكتیك‌های مورد استفاده یكسان، اهداف یكسان و حتی در بسیاری موارد افرادی كه مسئولیت رهبری فعالیت‌های مداخله‌جویانه را برعهده داشتند یكسان بودند.
فعالیت‌های مخفیانه پس از ایجاد سیا در ۱۹۴۷ به دستور هری ترومن رئیس‌جمهور وقت امریكا آغاز شد. با این حال ترومن سرنگونی حكومت كشورهای دیگر را مجاز نمی‌دانست. وضعیتی كه پس از روی كارآمدن رئیس‌جمهور بعدی یعنی دوایت آیزنهاور در سال ۱۹۵۳ تغییر كرد.
در نوزدهم آگوست ۱۹۵۳ (۲۸ مرداد ۱۳۳۲)، نخست‌وزیر ایران محمدمصدق اولین قربانی كودتاهای سیا شد. تنها ۱۰ ماه بعد یعنی در ۲۷ ژوئن ۱۹۵۴، این رئیس جمهور گواتمالا جاكوبو آربنز(Jacobo Arbenz) بود كه دومین قربانی مداخله‌جویی سیا شد.
‌ در گردهمایی اخیر در شیكاگو، كه در دانشگاه شمال شرق ایلی‌نویز تشكیل شد، اولین باری بود كه محققین، این دو كودتا را از دیدی مشترك بررسی می‌كردند. برخی از شركت‌كنندگان در گذشته مواضع ضدمداخله‌جویی خود را بیان داشته بودند، ولی بدون توجه به مواضع شخصی‌شان همگی از محققین سرشناس در حیطه كاری خود هستند و چندتن از آنها سال‌ها از عمر خود را به مطالعه یكی از دو كودتای ایران یا گواتمالا اختصاص داده‌اند و عده‌ای از آنها معتقدند این دو كودتا نقطه مشتركی در تاریخ را تشكیل می‌دهند، یعنی شروع دوره كودتاهایی به پشتیبانی امریكا در نقاط مختلف جهان.
آیزنهاور دستور این كودتاها را بنا بر دلایل اقتصادی و سیاسی مختلفی صادر نمود. رهبران منتخب ایران و گواتمالا قدرت شركت‌های بزرگ غربی را به چالش كشیده بودند؛ محمدمصدق با ملی نمودن شركت نفت انگلیس و ایران (A.I.O.C) و آربنز با مجبورنمودن كمپانی(United Fruit) به فروش بخشی از اراضی بلااستفاده‌اش جهت تقسیم بین دهقانان. مقامات امریكا هر دوی آنها را متهم به سوق‌دادن كشورشان به دامان كمونیسم می‌دانستند، ولی تحقیقات اخیر نشان داده است كه امكان سلطه كمونیسم در ایران و گواتمالا در آن زمان بیش از اندازه زیاد نشان داده شده بود.
مصدق سیاست خارجی میانه‌روی را در پیش گرفته بود و همكاری‌اش با اعضای كمونیست مجلس جهت كسب حمایت برای اصلاحات اجتماعی بوده و تمایلی نیز به سمت سوسیالیسم نداشت. مقامات امریكایی كه جهت بررسی حركت‌های كمونیستی در ایران در دهه ۵۰ میلادی منصوب شده بودند سال‌ها بعد قبول كردند كه به‌طور مداوم در مورد قدرت این جنبش‌ها غلو می‌نمودند.
گرایش آربنز به تفكرات سوسیالیستی بیشتر بود و هنگامی كه واشنگتن تمامی مسیرها را به رویش بسته بود اقدام به خرید اسلحه از چكسلواكی نمود. وزیر امورخارجه وقت امریكا، جان فاستر دالس، در آن زمان سعی داشت وی را با تلاش‌های شوروی جهت یافتن پایگاهی در قاره امریكا مرتبط بداند، ولی به گفته استیون ریب "اكنون پس از ۵۰ سال هنوز هیچ رابطه‌ای بین وی و شوروی كشف نشده است."
پس از به روی كارآوردن رهبران مطیع در ایران و گواتمالا، ایالات‌متحده علاقه‌اش به رواج دموكراسی در هر دو كشور را از دست داد. كورش بینا، اقتصاددان وابسته به دانشگاه مینه‌سوتا، تأكید می‌كند كه "هیچ برنامه‌ای برای دموكراسی در دستور كار قرار نداشت." هر دو كشور به دست حكومت‌های دیكتاتور افتاده و دچار درگیری‌های خونین شدند.
در ایران، رژیم شاه، مخالفین را به زندان انداخت و خشم رهبران مذهبی را با اصلاحات سكولار خود برانگیخت. بسیاری از طرفداران دموكراسی و چپ‌گراها نیز هدف مشتركی با رهبران مذهبی اصول‌گرا یافتند. آقای بینا اضافه می‌كند: "تنها راه موجود جهت پیشرفت برای آنها، فعالیت درون مساجد بود."
به گفته فریبا زرین‌باف تاریخدان وابسته به دانشگاه شمال شرق ایلی‌نویز، موثرترین نتیجه بلندمدت كودتای ۱۹۵۳ (۱۳۳۲) این بود كه باعث شد روشنفكران ایرانی به این نتیجه برسند كه هرچند رهبران غربی در كشور خودشان از دموكراسی دفاع می‌كنند ولی به رواج آن در خارج از خانه خود راغب نیستند. وی اضافه می‌كند: "دوری روزافزون روشنفكران ایرانی از غرب و لیبرال دموكراسی غربی یكی از تغییرات اساسی در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی بود كه باعث وقوع انقلاب اسلامی شد."
اگر تغییر حكومت‌های ایران و گواتمالا شروع دوره ۵۰ ساله كودتاهای سیا را مشخص می‌كند، تسخیر عراق در سال گذشته نیز نشان‌دهنده پایان آن است. به نظر شركت‌كنندگان كنفرانس شیكاگو، دولت‌هایی مثل دولت صدام حسین آموخته بودند كه چگونه از خود در برابر این كودتاها محافظت كنند. به گفته داگلاس كسل(Douglass Cassel)، استاد حقوق دانشگاه شمال‌شرق ایلی‌نویز، "وضعیت جهان به‌گونه‌ای است كه محدودیت‌ها بیشتر شده و من معتقدم كه موفق‌شدن در انجام یك كودتا سخت‌تر از قبل شده است." در مورد عراق، ایالات‌متحده متوسل به نیروی نظامی و اشغال این كشور شد. چنین كاری در زمان جنگ سرد ممكن نبود چرا كه امكان داشت با مقابله شوروی روبه‌رو شود.
طی دوره دولت كلینتون، رهبران امریكا از فعالیت‌های پیشین خود در ایران و گواتمالا ابراز پشیمانی كردند. وزیر امورخارجه وقت، مادلین آلبرایت، قبول نمود كه كودتای ۱۹۵۳ "مسلماً گامی به عقب در روند توسعه سیاسی ایران بوده است و بسیاری از ایرانیان هنوز هم از این مداخله امریكا ناراحت هستند." بیل كلینتون نیز گفته بود كه اقدام امریكا در حمایت از "نیروهای نظامی و واحدهای اطلاعاتی درگیر در سركوب‌های گسترده در گواتمالا، اشتباه بوده" و قول داد كه ایالات‌متحده "هرگز این اشتباه را تكرار نخواهد كرد."
سوزان جوناس(Susanne Jonas)، استاد مطالعات امریكای لاتین در دانشگاه كالیفرنیا در سانتاكروز، یادآور شد كه امریكا باید به مردم گواتمالا در عملی ساختن موافقتنامه صلح "آینده‌نگرانه‌ای" كه هفت سال پیش، پس از مذاكراتی با همكاری سازمان ملل و حمایت امریكا به امضا رسیده است كمك نماید.
خانم جوناس دولت بوش را به حمایت بیشتر از مأموریت سازمان ملل در گواتمالا جهت نظارت بر روند صلح و تحت‌تأثیر قراردادن ارتش گواتمالا "جهت خارج كردن دستگاه سركوب‌گر قدیمی و جایگزین نمودن با یك سیستم امنیتی جدید" تشویق نمود.
وی اضافه نمود: "این بهترین فرصت برای گواتمالا از سال ۱۹۵۴ و بهترین موقعیتی است كه در نیم‌قرن آینده نصیب این كشور خواهد شد."
نویسنده: استیون كینزر
منبع: نیویورك تایمز، ۳۰ نوامبر ۲۰۰۳
ترجمه: چشم‌انداز ایران
منبع : ماهنامه چشم انداز ایران


همچنین مشاهده کنید