پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


چه باید کرد؟


چه باید کرد؟
چرا صداوسیما نمی تواند به صورت سیستماتیك برنامه های كیفی بسازد؟ چرا حتی وقتی به تكرار، كار كیفی در صداوسیما تولید می شود باز آن را تصادفی و محصول تلاش فردی می دانند؟ ریشه این مسائل در كجا است كه نمی توان از سطح مطلوب برای عموم برنامه ها سخن گفت؟ این سئوال و دلمشغولی صرفاً در میان روشنفكران یا عامه مردم نیست، چیزی است كه برنامه سازان و مدیران صداوسیما هم با آن دست و پنجه نرم می كنند و بارها در خلوت و در جلوت از آنها شنیده ام كه چه باید كرد و ریشه اش در كجاست؟
بسیاری از مدیران سازمان آن را متوجه مشكلات مالی صداوسیما می دانند، بودجه ای كه از دید بیرونی ها هنگفت است از دید دست اندركاران سازمان كم ارزیابی می شود. شاهد مثال هم پروژه های الف و بزرگ سازمان است كه هرازچندی به بهانه مشكلات مالی تعطیل می شود. اما آیا واقعاً اگر تمام مشكلات مالی هم حل شود، ما از چند ماه بعدش شاهد استاندارد كیفی برنامه ها هستیم؟ چقدر پروژه هایی كه با بودجه های هنگفت ساخته شد و مشكل مالی نداشت اما از حداقل استاندارد هم محروم بود.
حتی بعید می دانم كه كسی جرات كند، چنین قولی بدهد.بعضی مسئله را ضعف برنامه سازان یا ضعف مدیران می دانند. با منطق همان مثل قدیم بیل دیگ، بیل چغندر، معتقدند همین است كه هست. سطح استانداردمان همین است.می توان پرسید با آنكه در كارنامه اكثر برنامه سازان یك برنامه خوب دیده می شود و سال ها است كه نان همان یك كار را می خورند (همچنین در كارنامه اكثر مدیران) چرا این قضیه تداوم نیافته است.
گروهی دلیل را در دولتی بودن صداوسیما می دانند. در حالی كه BBC هم دولتی است و با این مشكل مواجه نیست.واقعیت این است. همه اینها هست، اما هیچ كدام هم به تنهایی ریشه و علت العلل همه این ماجراها نیست. شاید جواب در همین نكته نهفته باشد كه در پی پاسخ یك كلمه ای بودن در واقع تقلیل دادن مسئله است، اما می توان موثرترین دلیل را یافت كه بسیاری از دلایل دیگر را هم دربربگیرد.به نظر می رسد، ریشه مشكلات صداوسیما به «توسعه غیرمتوازن» آن بازمی گردد.
در چند سال گذشته سیاست صداوسیما بر توسعه كمی متمركز بوده، اما از آنجا كه همه اجزا قابلیت رشد برابر نداشته اند، قسمت اداری به صورت دوپینگی و هورمونی بزرگ شده و دیگر اجزا به صورت سیستماتیك در كنار هم قرار نگرفته اند. این توسعه به جای آنكه به پویایی و حركت سیستم كمك كند، باعث اینرسی بیشتر آن شده است. ۵۰ هزار كارمند فعلی صداوسیما (جدای برنامه سازان كه عموماً پروژه ای با سازمان كار می كنند) محصول آن نگرش است. نتایج ناخواسته این سیاست بیش از آن چیزی است كه فكر می شد. حقوق پنجاه هزار كارمند، حجم زیادی از بودجه سازمان را به جای برنامه سازی به خود اختصاص می دهد. مدیریت كردن در دستگاهی فرهنگی كه ۵۰ هزار كارمند دارد، از هیچ كس ساخته نیست. برای همین سازمان به تعدد مراكز نظارتی روی آورده است و همین مراكز نظارتی متعدد به پخش مسئولیت و پاسخگو نبودن افراد كمك كرده است.
از طرفی برنامه ساز هم رضایت افراد بیشتری را باید جلب كند و سعی می كند كمتر ریسك كند و این با كار هنری كه ذات اش خلاقیت و ریسك است در تعارض است. پروسه مراكز نظارتی باعث شده، مدیران برنامه ساز و برنامه سازان، ذهن و انرژی شان به جای تولید و پاسخگویی به افكار عمومی به پر كردن فرم های هر روزه این مراكز و چانه زنی و جلب رضایت مدیران بالادستی مشغول باشد و به جای خلاقیت و برنامه ریزی برای آینده به روزمرگی و پاسخگویی و توضیح جزئیات گاه واقعاً پیش پاافتاده بپردازند.
و به قول پارتو ما به جای مدیریت شیرها به مدیریت روباهی رضایت می دهیم. در سیستمی كه بعد اداری اش آنقدر حجیم شده با پخش مسئولیتی كه پیش آمده می توان از مسئولیت شانه خالی كرد، اما تا به حركت بیفتی و كاری كنی تازه باید پاسخگوی مراكز و افراد متعدد باشی. به قول شهید مطهری منطق ماشین دودی كه تا ایستاده بود، همه به تحسین نگاه اش می كنند و دورش حلقه می زنند و تا راه می افتد با سنگ بهش حمله می كنند.
به همین دلیل دست اندركاران تولید میان یك خطای درجه یك كه متضمن حاشیه است با یك خطای درجه دو و بی حاشیه دومی را انتخاب می كنند و مدام اعتراض همه نیروها و حتی مدیران كه چرا به خطای درجه یك و مسائل اجتماعی عمیق در برنامه ها توجهی نمی شود.وقتی توسعه تشكیلاتی در حوزه فرهنگ بدون توجه به سطح دانش و كشش مجموعه در دستور كار قرار می گیرد، توسعه افقی و توسعه در سطح رخ می نماید و لاجرم به تسطیح فرهنگی منجر می شود. یعنی وقتی دروازه های ورودی را كاملاً باز می كنیم، نیروهایی با استانداردهای پایین تر وارد مجموعه می شوند و این با ذات كار فرهنگی كه نیازمند نیروهایی با استاندارد بالاست در تعارض است و در اولین حركت پویایی سیستم گرفته می شود.
در یك سیستم پویا كنترل درونی وجود دارد، اجزا به خاطر تصویر ذهنی و توانایی ای كه از هم دارند، هر كاری را انجام نمی دهند. اما وقتی دروازه ها باز شد و حجم زیادی به نیروی اداری افزوده شد و لاجرم نگاه ها حداقلی شد، برای اینكه سیستم كار خود را صحیح انجام دهد به یك نظارت بیرونی و در نتیجه به یك بوروكراسی مضاعف پناه برده می شود.در نظریه بازی ها گفته می شود، اضافه شدن فرد جدید، فقط به پیچیده شدن بازی منجر می شود، بدون اینكه بازی حل شود.
این مسئله در حوزه فرهنگ و هنر به مراتب نمود بیشتری دارد. كار هنری به فراغ بال و آسودگی خیال نیازمند است و این بوروكراسی حجیم و بزرگ فقط به تحلیل رفتن نیروها ختم می شود. چه هنرمند، چه مدیر.
عباس نعمتی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید