جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


این روزها منیژه کجاست نمی دانم


این روزها منیژه کجاست نمی دانم
● نگاهی به زندگی و شعر بیژن نجدی
سر آن داریم زین پس به قدر صفحه ای و وسعی كه از دست های بسته مان برمی آید بكوشیم در راه شعر. و باور كنیم دوباره و بارها كه «شاعران وارث خرد و آب و روشنی اند» و باز سر آن داریم كه بباورانیم دانه های تخیل و اندیشه در تندباد مرز و بومی كه در آن زیسته ایم، قضا و قدری نبوده اند. بوده اند تن های شریفی كه در شوره زارها آفتاب گونه زیسته اند و رفته اند «پشت حوصله نور» دراز كشیده اند و باقی مانده اند تا همین امروز میان ضمیران هوشیار و ناهوشیارمان. ما بر آن هستیم از این به بعد در صفحه ادب یا با شاعری به گفت وگو بنشینیم یا به نقد شعری و دفتری مشغول شویم و یا هر دو توٲمان.
باشد كه در شناساندن چهره های شاخص شعر و دفترهای ماندگار حركتی كرده باشیم ولو كوچك روبه جلو. و حرف آخر اینكه در این مسیر به سنگلاخ هایی لاجرم برمی خوریم كه جسم جان مان را می خراشد. اما چه باك كه از همین آغاز با شما اهل دلان صادقانه گفته ایم از میان چهار نسل شاعران با آنانی سروكار داریم كه توانستیم كتاب هایشان و خودشان را پیدا كنیم و بی شك هستند و مانده اند اخترانی كه نام و یادشان را حتی اگر نیاورده ایم با خود می بریم به هر كجا، به هر زمان.
«یك تكه چوب را روی تاقچه بگذارید بر تاقچه آفتابگیر اتاق تان نگاه كنید به خطوط تن اش...»۱ گاهی به گمانم همه چیز به همین سادگی شروع می شود و ناگهان كسی متوجه می شود كه تقویم، تاریخ ۲۴۸۱۳۲۰ را نشان می دهد و تو شده ای بیژن نجدی. داستان می نویسی، زیاد، خیلی زیاد و تا سال ۷۳ چاپ نمی كنی. چرا با كتاب «یوزپلنگانی كه با من دویده اند» جایزه ادبی گردون را می بری. در همین اثنا شاعر هم هستی و هیچ كار آسانی نیست اینكه بگویم نجدی شاعر یا نجدی داستان نویس و یا اینكه اصلا مهم نیست كه كدام یك باشی. مهم تر این است كه بیژن نجدی هستی. متولد خاش هستی، اما گیله مرد هستی. در سال ۱۳۳۹ در یكی از دبیرستان های رشت در رشته ریاضی فارغ التحصیل شده ای و همان سال به دانشسرای عالی رفته ای تا سال ۱۳۴۳ كه با مدرك لیسانس ریاضی به استخدام وزارت فرهنگ درآمده ای و در لاهیجان به تدریس پرداخته ای.
سال ۱۳۶۷ است. جنگ است، دود است، درد است، آدم هایی كه نیستند، خانه هایی كه نیستند و... اما تو هستی، بیژن نجدی هستی. به همراه جمعی از دبیران آموزش و پرورش به جبهه اعزام می شوی. «همان تكه چوب را بر آینه بگذارید نگاه كنید به تصویرش حالا در كاسه ای پر از آبش بگذارید بر آب شناور می شود نگاه كنید به رویای درختی كه در كاسه روییده شده است.»۲ بعد از تمام اینها دوباره هستی. اما جور دیگری هستی. انگار كه نیستی.
۴۶۱۳۷۶ «نیم دگر كوهستان وقف باران است.»۳ و این یعنی تو نیستی، تو رفته ای و یوزپلنگان گونه هایشان را به شیشه چسبانده اند و گاهی هراسان های دهانشان را از شیشه پاك می كنند تا رد تو را گم نكنند. «... حالا بندازیدش در بخاری روی آتش ها من فكر می كنم كاری باقی نمی ماند مگر كه بگوید آهسته»۴ باران را عاشقانه می نوشتم۵
مسئله اول در مواجهه با بیژن نجدی آن است كه نجدی شاعر داستان نویس است یا داستان نویس شاعر. مسئله بعدی شیوه گردآوری آثار نجدی به طور اعم و مجموعه شعرهای او به طور اخص است. پرواضح است شعرهای منتشر شده نجدی از حیث كیفیت ادبی و شعریت در یك سطح نیستند و كلیت مجموعه دچار نوعی آشفتگی و عدم تناسب است. به نظر می رسد برخی شعرهای منتشر شده او تجربه هایی در حوزه فرم و اندیشه های زبانی محتوایی، در برخورد مقاربتی شاعر با شعر بوده است كه شاید شایسته تر بود در كنار برخی شعرهای درخشان نجدی قرار نگیرد. حال با یك سئوال مواجه هستیم اگر نجدی در قید حیات بود آیا احتمال داشت باز هم مجموعه شعرهای او به این سبك و سیاق منتشر شود احتمالا جواب مثبت است چرا كه نجدی در جایی گفته بود: «... یك مقدار نوشته دارم. یك مقدار قصه دارم و اینها را فكر می كنم پروانه همسرش برام داره جمع می كنه. اون ها را شاید بتونه چاپ كنه.
من دیگه از اینجا به بعد رویایی ندارم. »۶ حالا مسئله چیز دیگری است كه شاید ارزش وجودی سئوال های پیشین را خدشه دار كند. اینكه چرا كسی سال ها بنویسد اما سال ها چیزی منتشر نكند اینكه چرا كسی بنویسد و نوشته هایش را جهت گزینش به كس دیگری بدهد برای چاپ و بالاخره مسئله مهم و اساسی پیرامون بیژن نجدی: دیدگاه او نسبت به مقوله ای به نام ادبیات چه بوده است به گمانم با تحقیقاتی غیرژورنالیستی به پاسخ عمیقی دست خواهیم یافت: «قبلا خدمتون بگم كه من به شكل غم انگیزی بیژن نجدی هستم. ۵۴ساله و به طور دقیق تصمیم دارم كه تا اولین صبح قرن بیست و یكم هم زندگی كنم. اون روز صبح می خوام از خواب پاشم، یه صبحانه ای بخورم، سیگاری بكشم و یك كلت رو بذارم رو پیشونیم و ماشه اش را بكشم. برای اینكه من مطمئنم كه اصولا بشر دست از خونریزی اش برنمی داره. به اطرافتون تو اروپا نگاه كنید. واقعا تو اروپا ببینید چه خبره مركز تمدن جهان و اصولا شرمنده از خونریزی های اطرافش نیست ..»۷
اگر بخواهیم در برخورد با شعرهای نجدی از دیدگاه معطوف به مجاز و استعاره در متن شعری سود بجوییم، چندان به بیراهه نرفته ایم. مجاز، موضوعی كه داستان های نجدی با آن درگیر می شود و استعاره بنیان غالب شعرهای نجدی.
او در گام نخست با دید و زبانی استعاری به منظور بیان ایده های نابه خویش شاعرانه دست به گزینش واژگانی می زند و در گام بعدی به منظور ایجاد ساختار مطلوب متنی دست به چینش این واژگان می زند كه گاهی اوقات تاویل آسانی به دست نمی دهد و با نیم نگاهی به تولید خلاقانه و نزدیك شدن به نوعی آفرینندگی كه نهایتا در حوزه ارتباط شناسی متن علاوه بر جذب مخاطب قصد ایجاد افزوده ای را به خرد جمعی دارد. اینكه مثلا وقتی بنا است از ابژه ای مانند درخت استفاده شود، نسبت به متون پیش از خود به قرائت عمیق تری در به كارگیری این دست ابژه ها رسیده است: «با این همه سبز در پنجره ام چه آقا شده ای درخت بالابلند نكند می خواهی شاخه هایت را آب و شانه كنی با خیس این باران این باد ... نگاه نكن به گودال خالی پیاده رو درختی بود كه به آسمان رفته است...»۸
شعر نجدی در مواجه شدن با جهان پیرامون از كاركردهای ناتورالیستی سود می جوید اما نه فقط همین. چرا كه گاهی اوقات این موضوع مبداء حركتی است كه قصد رسیدن به جهان حسی در شكل بیان بیرونی و لمس فضای رمانتیك را دارد. «پروانگی های مقدس» منتج شده از این دست حركت های شاعر در حیطه شعر است. برخی المان ها در شعر شاعر به عنوان پدیده ای تكرارشونده در كلیت ساختار شعری حضور می یابند و نكته اصلی این است كه این نوع حضور در هستی خود حركتی به سوی ایجاد فضاهای واقع گرایانه دارد. در واقع شاعر از تلذذ در تكرر، قصد نزدیك شدن به چنین «هست» ی را دارد با علم بر اینكه واقعیت پیش از آنكه امری منطقی باشد امری است روانی برای آنكه ذهن بتواند با جهان پیرامونی در وهله اول مواجه شود و در مرحله بعد مرتبط شود. به همین دلیل پافشاری نجدی در واقعیت مسئله مشهودی است جهت كشف مكانیسم واقعیت. نجدی به عنوان مثال در شعر «اتوبوسی آمده از تهران» با استفاده از ابژه هایی معطوف به معنای سفر سعی در بازنمایی نبود مكرر كسی یا چیزی دارد.
من شاعر از آن دست «من» های تنهایی است كه مشابه اش را قبلا مشاهده كرده ایم. نوعی تنهایی به خود پیچیده ای كه تعریف بسیاری از سوژه های معهود را تغییر داده است و به سود اینرسی فكری خود كه كاملا هم شخصی است به ثبت می رساند و شاید همین، گونه تغییر یافته اندیشه است كه باعث سكوت سالیان طولانی شاعر است و حتما به همین خاطر است كه ما شعرهایی با استفاده از سوژه های مرگ مدار در آثار او مشاهده می كنیم. چرا كه این نوع خرد همانگونه كه به سمت نوعی هستی خاص گرایش دارد، نوعی نیستی پرورش یافته را نیز با آغوش گرم می پذیرد. نشان بارز این نوع شعرها «آوای مرگ» است. شعرهای نجدی گاهی هم متكی به نوعی منطق تصویری است.
آنچه مسلم است رابطه ها و تناسب های درونی هر مجموعه از اهمیت بالایی برخوردار است و قدرت خلاقه و آفریننده هر هنرمند نیز، بسته به این نوع ابداعات است. سخن از این نوع ارتباطات در حوزه تصویر است. ایجاد تناسبات اینچنینی در حوزه تصویری شعر، تمامیت و ارزش زیباشناختی نابی به شعر می دهد. نجدی با آرایش تقابلی كه به تصاویر می دهد و شكل آینه های مقابلی كه به آنها می دهد، قصد در ایجاد بی نهایتی در تصویر مطرح شده دارد كه گاهی موفق و گاهی البته چنان ناموفق است كه شعر را رو به زوال می برد مانند شعر «پسرعموی سپیدار» از مجموعه خواهران این تابستان. اما شعر «به كشتزارها می رود ورزاء» نمونه موفق این نوع تفكر است. فكر داستانی نجدی گریبانگیر او كه می شود دغدغه استفاده از روایت های خطی و توصیف خارج از آن را دارد و سعی می كند نوعی عینیت های بیرونی را به داخل متن وارد كند و همین موضوع به تعویق افتادگی معنا و نهایت تاویل پذیری مطلوب را حذف می كند. شعر «زهرا به صحرا نیشته» از این دست شعرهاست.
اما نجدی نشان داده است كه هرگاه از توصیفات اینچنینی دور شده و از توصیف به استحاله توصیف رسیده و كاركردهای روایت در شعر را به خوبی درك كرده موفق بوده و توانسته شعری به قدرت «منیژه كجا است» بنویسد. علاوه بر موضوعات مطرح شده در شعر نجدی نكات دیگری هم هست كه به عنوان بن مایه های شعری او می توان به آنها پرداخت كه به دلیل مجال اندك نوشتاری تنها اشاره ای گذرا به آنها خواهم كرد.
۱ حضور نوعی كاراكتر انسانی در پس زمینه اندیشه ای شاعر كه گاه از بودمان نوعی تفكر اومانیستی خبر می دهد و گاه به صورت همسان انگاری تمام ابژه های موجود در هستی جلوه می كند. ۲ مولف به شعر فكر می كند در نتیجه یا دچار نگارش شعر فكر می شود كه نوعی بازی نه چندان قدرتمند زبانی محتوایی است.
شعرهای «كاشكی یك آری»، «عاشق»، «سه تار بزند» از مجموعه خواهران این تابستان و یا دچار فكر شعری می شود كه تولیدات مطلوبی دارد. ۳ در برخی از شعرهای اولیه به دلیل برخورد شگفت انگیز و پرنوسان با زبان تاثیرپذیری بالایی از شاعران پیش از خود به خصوص شاملو دارد. اما زمانی كه به متانت زبانی در شعر می رسد مشخص می كند كه زبان شعری اش به طور مطلوب و قابل پذیرشی دوران تجددطلبی اش را پشت سر گذاشته است.
۴ تجربه نوعی فضای نوستالژیك در برخی از شعرهایش نشان از گرایش درونی او نسبت به زادگاهش خاش دارد. برخورد فرهنگ اینچنینی با فرهنگی ملون و دیگرگونه شمال كشور باعث آسیب و مطلق گرایی فرهنگی نشده و حتی او را به سمت نوعی نسبی گرایی سوق داده است.
دوباره از همان خیابان ها
بیژن نجدی در مدیوم ادبی اش با حركتی انتحاری یكی از كسانی است كه داستان را به شعر یا برعكس نزدیك كرده است. هر چند در شكل ظاهری این طور می نماید كه در شعر انگاره های دیگرگونه ای را در سر می پرورد. اما بن مایه های فكری این دوگونه ادبی در نجدی فاصله زیادی از یكدیگر ندارند.
نجدی به عنوان نویسنده به المان های پیرامونی اش رفتاری خلاقه دارد و از همین رو این المان های پیرامونی در ذهن نگارش گر او جایگاهی معلوم و خاص دارد. در نتیجه هنگام استفاده از آنها كمتر دچار نابهنگامی حضور می شود. اندیشه داستانی نجدی در عین دموكرات بودن نوعی انتقاد زهردار قاب بندی شده دارد. دیدگاه داستانی او زاویه مطلوبی دارد به همین دلیل قدرت تحلیلی بالایی در سوژه های داستانی دارد و همین امر سبب می شود تنها بیانگر مسائلی باشد كه اجتماع دست به گریبان آن است.
شاید از این بعد بتوانیم او را به هدایت شبیه بدانیم كسی كه درد را می بیند، بیان می كند و می نمایاند، اما اعتقاد دارد درمان با نویسنده نیست. اما نكته پایانی، چرا نجدی عنوان «یوزپلنگانی كه با من دویده اند» را برای مجموعه داستانش انتخاب كرده است: «یوزپلنگ یكی از حیوانات رو به انقراض طبیعته. از طرف دیگه یكی از دونده ترین هاش و جاه طلب ترین هاش. منتها یه جاه طلبی زیبایی در یوزپلنگ است... این از این جاش.
از اون طرف در طول تاریخ گاهی همچین شكلی در انسان به وجود میاد یعنی یه نسلی آرمانی داره، رویایی داره و برای رسیدن به آن رویا كه من اسمشو جاه طلبی زیباشناسانه می ذارم، دقیقا از نظر من كار یوزپلنگ رو می كنه و تاریخ ثابت كرده كه اینها هرگز به اون رویاشون نمی رسن و عملا هم تاریخ در ایران و در سرتاسر جهان نشان داده كه همواره این آرمان خواهان بزرگ، یوزپلنگان جهان همواره مورد تهاجم ضدخودشون قرار گرفتن و عملا می بینیم كه امروز هم در جهان روبه انقراض اند. اینه كه این وجه تسمیه اش برای من انطباق داره به هر انسان آرمانخواهی كه در طول تاریخ به خاطر انسان دویده.»۱۴
پی نوشت ها:
عنوان شعری از نجدی در كتاب «خواهران این تابستان»، ص ۱۳۵ ، ۱ شعر منتشر شده نجدی در ماهنامه ادبی پروین، ش دوازدهم، خرداد ۱۳۸۲ ، ۲همان، ۳ سطری از شعر وصیت نجدی، گزیده ادبیات معاصر، شماره ۱۰۵ ، ۴ ... ماهنامه پروین... ، ۵ عنوان شعر از نجدی، «خواهران...»، ص ۴۱ ، ۶ مصاحبه بیژن نجدی با فرنگیس حبیبی، از بخش فارسی رادیو فرانسه، چهارم سپتامبر ۱۹۹۷ ، ۷ همان، ۸ «خواهران این...»، ص ۶۶ ، ۹ مصاحبه نجدی با...
شهاب نادری مقدم
لادن نیكنام
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید