شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

اسلام و نیازهای جهان امروز


اسلام و نیازهای جهان امروز
● مقاله منتشر نشده ای از یادداشت های موضوعی آیت الله مطهری
اصلی است در جهان آفرینش و در اجتماع انسانی به نام اصل احتیاج. آنچه در جهان و در اجتماع به وجود می آید ناشی از احتیاج است و آنچه باقی می ماند نیز از احتیاج است. هر چیزی كه مورد نیاز باشد به وجود می آید و باقی می ماند و هر چیزی كه مورد نیاز نباشد به وجود نمی آید و باقی نمی ماند.این اصل را به دو شكل می توان تفسیر كرد. یكی اینكه احتیاج و مورد نیاز بودن در اصل پیدایش اشیا موثر است كه اگر چیزی مورد نیاز نباشد به وجود نمی آید و قهرا در بقا نیز مادامی باقی است كه مورد نیاز است و همین كه از مورد نیاز بودن افتاد محو و نابود می شود. به عبارت دیگر كه در حركت طبعی و قسری گفته ایم حركات طبعی قابلیت بقا و دوام دارد برخلاف حركت قسری.
چیزی كه هست امور مورد نیاز به فرض از بین رفتن، دو مرتبه به وجود می آیند. البته نه به این معنی كه هر چیزی هم كه محو و نابود می شود به دلیل این است كه مورد نیاز نیست، زیرا گاهی چیزی به علل قسری نابود می شود. معنی دیگر اینكه اشیاء ممكن است اصل پیدایش شان بنا بر اصل احتیاج به آنها نباشد، بلكه فقط قابلیت آنها و امكان ذاتی و استعدادی آنها برای پیدایش كافی است كه به وجود بیایند ولی برای بقای آنها مورد نیاز بودن آنها شرط بقای آنها است. به عبارت دیگر ملایمت و سازگاری آنها با اشیای دیگر بلكه بالاتر از سازگاری، مورد نیاز بودن آنها و رافع بودن آنها یكی از احتیاجات مجموعه هستی را كه به صورت یك واحد است شرط ادامه یافتن وجود آنها است. در جهان هستی، یك شیء بدون اینكه وجودش در حفظ و بقای یك مجموعه مفید و موثر باشد و به عبارت دیگر مورد نیاز باشد قابل بقا و دوام نیست.به طور كلی در قرآن كریم حق و حقیقت در نهایت امر پیروز، و باطل، پوچ و از بین رفتنی معرفی می شود. این مطلب گاهی به همین صورت پیروزی خود حق بر باطل بیان شده است، مثل: جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا یا: بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق یا: فٲما الزبد فیذهب جفاء و ٲما ما ینفع الناس فیمكث فی الارض... و گاهی به صورت پیروزی طرفداران حق بیان می شود، مثل اینكه می فرماید: و لقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلین. انهم لهم المنصورون. و ان جندنا لهم الغالبون.
این اصل، نوعی خوشبینی به نظام هستی می دهد.
مولوی می گوید:
هر چه رویید از پی محتاج رست
تا بیابد طالبی چیزی كه جست
حق تعالی كاین سماوات آفرید
از برای رفع حاجات آفرید
هر كه جویا شد بیابد عاقبت
مایه اش درد است و اصل مرحمت
هر كجا دردی دوا آنجا رود
هر كجا فقری نوا آنجا رود
هر كجا مشكل جواب آنجا رود
هر كجا پستی است آب آنجا رود
آب كم جو تشنگی آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
تا نزاید طفلك نازك گلو
كی روان گردد ز پستان شیر او
ما درباره این حدیث: «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه» گفتیم كه سه معنی می توان برای آن ذكر كرد. یكی آنچه فقها گفته اند كه انشاء دانسته، از آن استفاده حكم تكلیفی و وضعی كرده اند. دیگر اینكه اخبار است. اخبار از چه آیا اخبار از یك واقعیت در مرحله عقل و استدلال و حجت، یعنی اینكه حجت و استدلال و منطق اسلام همواره پیروز است، هر چند در عمل و واقعیت مغلوب باشد یا اینكه در جنگ تنازع بقا كه میان عوامل مختلف اجتماعی هست، در نهایت پیروز است و پشتیبان پیروزی او و بقای او و ادامه او اصل نیاز و رفع احتیاجات و هماهنگی با احتیاجات است كه: هو الذی ٲرسل رسول بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین كله ولو كره المشركون. به عبارت دیگر در تصادم ها و تضادهای اجتماعی ناجح و موفق است ما جانب احتمال دوم را ترجیح دادیم.اسلام شخصیت خود را در پاسخگویی به نیازها و در حل مشكلات جهان دیروز و امروز ثابت كرده است. امروز همه سخن در این است كه چه عقیده و مرامی و چه آیین و مسلكی جوابگوی حل مشكلات امروز بشر است و این كه چه نیازهایی هست البته باز سخن در این نیست كه چه میل ها و رغبت ها و عطش های كاذب كه غالبا به صورت تمایل به عصیان و سنت شكنی و قطع رابطه با گذشته است و یك دنیا تحیر و سرگردانی نتیجه می دهد، ظاهر می شود. اسلام نیامده است تا عطش های كاذب به اصطلاح نسل امروز را فرو نشاند، بلكه خود اینها انواعی بیماری است كه باز اسلام است كه به این بیماری ها شفا می بخشد.
احتیاجات گاهی به این صورت است كه جهان و اجتماع بیمار است و غده های چركینی آن را رنج می دهد و نیاز دارد به یك نشتر كه غده ها را پاره كند و آرامشی نسبی به بیمار ببخشد، آنچنان كه كمونیسم كرد، و گاهی علاوه بر آن نیازمند این است كه پس از نشتر، بخیه و پانسمان كند و صحت و سلامت كامل به آن ببخشد، اسلام در گذشته، هم نشتر به جامعه گرفتار غده های چركین زد و هم این كه اصلاح و پانسمان كرد. قانون تنازع بقا همان طوری كه در میان جانداران هست در میان مرام ها و مسلك ها و آیین ها نیز هست، و همان طوری كه در آنجا اصل بقای اصلح حكمفرما است و آن كه بیشتر و بهتر رافع نیازها است باقی می ماند، در اینجا نیز چنین است.اصل بقای مفید و عدم بقای غیرمفید یك مطلب است كه بهترین مثالش در اعضای جانداران در زیست شناسی است و بقای متاع های مفید در اقتصاد است، از قبیل جواهر و سنگ ها و فلزهای قیمتی. و اما اصل بقای اصلح در زمینه تنازع بقا است.
آیه «فٲما الزبد فیذهب جفاء و ٲما ما ینفع الناس فیمكث فی الارض» ناظر به اصل بقای مفید و نافع است و آیه «ولقد كتبنا فی الزبور من بعد الذكر ان الارض یرثها عبادی الصالحون» ناظر به بقای اصلح است، همچنین آیه «ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبه للمتقین.» یكی از مشكلات این است كه یك چیزی هم دین باشد و دین، با ثبات و یكنواختی و توجه به گذشته توٲم است در عین حال با نیازهای دنیای نو منطبق باشد. این خصوصیت مختص اسلام است. این خود یكی از جهاتی است كه نیاز جهان امروز را به اسلام روشن می كند.
جهان امروز اولا به خود دین احساس نیاز می كند. ثانیا به دینی احساس نیاز می كند كه با نیازهای دیگر هماهنگی داشته باشد، با سایر خواسته های طبیعی و غریزی هماهنگی داشته باشد و با نیازهای نویی كه در دنیای نو پیدا می شود هماهنگی داشته باشد، رابطه انسان را با عقل و علم محكمتر كند، با تمدن نیز.در دنیای گذشته دین را بیشتر با تعصب می پذیرفتند نه از روی تعقل و احساس نیاز، ولی امروز روی احساس نیاز می پذیرند.مسئله ای كه به نام تفكیك دین از سیاست عنوان می شود، عنوان محترمانه ای است، ناسزای مودبانه ای است به اسلام كه جوابگوی نیازهای جهان امروز نیست و اول بار این را ترك ها با الهام از فرنگی ها عنوان كردند. اسلام بینش های نو را می پذیرد و هدایت می كند. یكی از مقدمات و علل و زمینه های امیدبخش برای اسلام، شكست ادعاهای نویی است كه به نام تازه ترین آفریده های اندیشه های انسان عرضه می شود، به طور كلی شكست چیزهایی كه به صورت فلسفه، افكار نو، كمونیسم، سوسیالیسم و غیره مطرح شده و دو مرتبه چشم ها را متوجه دین كرده است.توام بودن دین و دنیا، جسم و روح، ماده و معنی، فرد و اجتماع در اسلام واضح تر از این است كه قابل تاویل و توجیه باشد. انكار اسلام، برای اسلام از این ناسزاهای مودبانه به نام تفكیك دین از سیاست قابل تحمل تر است.
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید