پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


طرح عبور از جنسیت


طرح عبور از جنسیت
● طرح اندیشه‌ورزی
"احساس می‌کنم ناشناخته‌هایی درمورد زنان وجود دارد که تنها یک زن قادر به بیان آن‌هاست" این جمله و علاقه‌هایی از این دست برخلاف ظاهر جانب‌دارانه‌ای که پیرامون درک و تحلیل زن مطرح می‌کنند، دارای ماهیتی متزلزل هستند و بیش‌تر نوعی معامله‌گری سودجویانه را مد‌نظر دارد. به‌نظر می‌آید فمینیسم امروز به‌دنبال تثبیت معنا یا گفتمانی از این دست نیست، بلکه در ابعاد ذهنی و حضور واقعی خود در بستری مردانه-زنانه مدام در حرکت است. جریانی که تلاش می‌کند با دقت در تفاوت مفهوم گوهر زنانه - زن انسانی- با جنسیت زنانه شرایط را جهت نفی "زنانگی مردسالار" به‌عنوان آن‌چه مد‌نظر فمینیسم است فراهم‌کند.
بخش مهمی از "گوهر زنانه" صورت احساسی است که در رابطه با "ماهیت خویش"، "خلاقیت عاطفی" و "فراعملگری حسی" فاعل "در رابطه با خود" بررسی می‌شود. این ساختار برخلاف شناخت رایج ما از نوع عاطفه، آرمانی است و فراتر از ارجاعات تاریخی و مدل‌های مثالی یا نشانه‌های مرتبط با آن عمل می‌کند و بی‌شک مهم‌ترین زمینه‌ای که طی هر دوره موجب دگرگونی نظرات و آرای فعالان این عرصه و موضع‌گیری مخالفان شده است، دقت در اولویت‌بندی‌هایی از این دست می‌باشد۱
اولویت کاذب قایل‌شدن هر کدام از مواردی که مطرح شد و پیرو آن تلاش برای دست‌یابی به معرفت و اصالتی عمیق در رابطه با این اولویت‌ها موجب می‌شود ما دچار "برون‌شدگی" از طرح اولیه‌ی "زن" شده و خود را در اختیار اراده‌ی متافیزیکی تاریخ "مذکر" بگذاریم. رهاشدن از قید چنین یکه‌اندشی به‌نظر نگارنده احتمالاً تنها از طریق نقد و واکاوی وجوه مختلف "الگوی نمادین نخستین"۲‌ ‌ممکن است. هویتی که شخصیت شخصی و اجتماعی زن براساس آن پی‌ریزی شده است. این نوشته سعی در ارایه‌ی راهی جهت طرح دقتی دیگر در این رابطه دارد. ‌ ‌
یکی از راه‌ها‌ی تنظیم دقت و شناخت در موضوع زنانگی "وانموده"کردن "دانایی جنسیت" است. اما منظور از "دانایی جنسیت" چیست؟ و منشاء این دانایی کجاست؟ ابتدا باید بدانیم که دانایی با دانستن متفاوت است؛ درک این تفاوت جهت واردشدن به محدوده‌ی "دانایی جنسی" از اهمیت زیادی برخوردار است. ‌ ‌
"دانایی" شامل آن چیز‌هایی است که ما از بر می‌کنیم-حفظ‌کردن- ولی نمی‌آموزیم-درک جهت استنتاج و تحلیل.- مثلاً در رابطه با الگوی "خدا بانو"۳‌ ‌ما دانایی تاریخی و معنایی-اسطوره‌ای سمبولیک- داریم؛ اما توان تحلیل و فهم انگیزه‌های نخستینی که به آن مشروعیت می‌بخشند را نداریم. اما "دانستن" با تجربه‌ی درونی و ادراکی عمیق همراه است. تجربه‌ای که هدف غایی‌آن، ترجیح آموختن به‌عنوان روش نیست بلکه "دانایی ورزیدن" را مد‌نظر دارد؛ و دانایی ورزیدن، نه دانایی است نه دانستن، بلکه "اندیشه‌ورزی" است. شکلی از تجربه که به‌صورت وانموده‌ی "دانستن" و شکست "دانایی" مطرح می‌شود. گونه‌ای از درک‌کردن که فراتر از "اسطوره‌ی نرینه" به مسأله‌ی تبعیض جنسی در رابطه با زنان می‌پردازد. "بر-خورد"ی که بدون متوسل‌شدن به اولویتی کاذب جهت فرا‌دست‌شدن عملگری زنانه به‌عنوان جنس برتر؛ حقیقت و مجاز را تحلیل می‌کند. ‌ ‌
● اندیشه‌ورزی جنس دانا
درمسیر وانموده‌کردن "دانایی جنسی"، مهم‌ترین موضوع اندیشه‌ورزی در ارتباط با "فرهنگ زن"۴‌ ‌(‌womanculture) است که شامل بررسی و تحلیل عمیق نظریه‌های مرتبط با زندگی و حیات زنان می‌شود. "میشل فوکو" در بحث پیرامون "ره‌یافت‌های جنسی" جنسیت را سوژه‌ای فرهنگ‌ساز نمی‌داند و کارکرد آن در گفتمان انسانی را نقد می‌کند. او پی‌آمد تفکر فرهنگ جنسیتی در قلمرو دانش را ختم‌شدن به "ایده‌ی قدرت مذکر" می‌داند که عدول از آن در نظر عرفی جامعه به‌مثابه دیوانگی است. فوکو ما را ترغیب به شوریدن علیه چنین دانشی می‌کند. ‌ ‌
با دقیق‌شدن در این تحلیل و نوع طرح آن می‌توان به این موضوع پی‌برد که "فرهنگ زن" اگر به‌مثابه "زن فرهنگ‌ساز" مورد بررسی قرار‌گیرد، راه‌گشای وارد‌شدن به جهان دیگری است و تنها با عبور از "تعریف عرفی" وظیفه و اولویت جنس زنانه می‌توان به گوهر زنانه نزدیک شد؛ به حضوری که گرچه مادرانه است اما نه "اوتوپیای زن" است و نه به اولویت "روشی مذکر" برای شناخت خویش مربوط می‌شود. ‌ ‌
اما کافی است که "فرهنگ زن" را درجهت هویت‌یابی یا فراگیر‌کردن نوعی نگاه معنوی در رابطه با زنانه‌بودن مبدل به ابزاری برای به اصطلاح رد و خواندن "جنسیت اجباری" خود کنیم و البته این‌جاست که به‌شکلی دیگر و البته این‌بار به‌صورت پنهان در برابر اصالت تاریخی که تفکر مذکر خصوصاً در شرایط به‌اصطلاح مدنی عمل اجتماعی و سیاسی برای خود قایل است خلع سلاح می‌شویم. چنین اتفاقی بارها و بارها برای مدافعان حقوق زن ایرانی چه در طرح مبانی نظری و چه طی عمل اجتماعی در این سال‌ها رخ داده است که طی نوشته‌ای دیگر به‌صورت مفصل به آن می‌پردازم.
● تحلیل جنسیت دانا
تاریخ مبارزات زنان از قرن نوزدهم به این‌سو، خصوصاً در جنبه‌های فرهنگی هر‌چند جدی‌ترین نگاه‌ها را به‌سمت خود معطوف کرده است اما این جنبش دقیقاً از نقطه‌ای دچار آسیب شده که خود امکان رشد، ارتقا و مشروعیت‌بخشی به آن را فراهم کرده است. در واقع طی این سال‌ها بخشی از وضعیتی که مدعی مبارزه علیه تبعیض جنسی است، به ماهیت گوهر زنانه نزدیک نیست؛ بلکه بیش‌تر وابسته به منشاء علیه چنین حضوری یعنی "دانایی سنتی جنس مذکر" است.۵‌ ‌سلطه‌ای که با استفاده از تعریف انحصاری در رابطه با سرمایه، مالکیت و کار در حوزه‌ی اقتصاد و سیاست-ایدئولوژی مشروع- از یک‌سو و فر‌هنگ و آفرینش هنری از سوی دیگر خصوصاً در دوره‌ی مدرن اقدام به مصادره‌ی همه‌ی مفاهیم و باز‌تعریف آن‌ها براساس اولویت‌های کاذب خود کرده است. این موضوعی است که با چنین شدتی حتی در دوره‌ی پیشا-مدرن نیز با تمام صراحتی که در تفکر "ضد زنانه" یا "زن فروکاسته" رایج بوده به‌سبب تقدس نهاد خانواده سابقه نداشته است. در این بخش به‌صورت دقیق‌تر به این آسیب می‌پردازم.
طرح "اسطوره‌ی زن برتر از مرد" و ماهیت درظاهر پرخاش‌جو و در درون معامله‌گر آن در برخورد با جنس مردانه نقطه اتکای کاذب است که نهایتاً ناچار می‌شود در موضعی انفعالی در برابر ایده‌ی مذکر برای تعریف‌شدن در سیستم آگاهی معمول جامعه نفس عمل خود را ‌-مساوات‌طلبی- سرکوب‌کند؛ این مورد البته در موج دوم مبارزات زنان و طی نظرات فمینیست‌های رادیکالی که نوع فیزیولوژی و تن زنانه و سازمان و سامانه‌ی "آگاهی سنتی" او از خود را مبنای برتری‌خواهی و ثبت تعریف‌هایشان در برابر نظام مرد‌سالار می‌دانستند، از همیشه بغرنج‌تر است.‌اما چرا شرایط فوق بغرنج است؟ زیرا تحت حمایت مكانیسم‌های دفاعی "علیه"، موفق به باز‌تعریف و تجدید خودشدن بسیار دور از ذهن است؛ مگر توان خنثی‌كردن منطق و قاعده‌ی "علیه" را در رابطه با حركت خود داشته باشیم. متأسفانه "زنانه‌باوری" به‌دلیل تلاش بیش از حد برای اثبات "زن برتر" با تعریف‌ها‌ی علیه خود؛ نه‌تنها نتوانسته بر بحران هویتی كه پیش رویش بوده غالب شود؛ كه در بسیاری موارد دچار ناامنی روانی مضاعفی شده و توانش در جهت پیداكردن راهی برای خلاص‌شدن از آن تضعیف گردیده است. در بخش بعدی این نوشته رابطه‌ی "زنانگی"، "دانایی‌ورزی" و گسستگی‌های درونی حركت‌های فمینیستی در رابطه با این مفاهیم را بررسی كرده و به چه‌گونگی برون‌رفت از چنین شرایطی می‌پردازم.
طرح مسأله‌ی رفع "تبعیض انسانی" فارغ و فراتر از جنسیت با رویكردی كه در وهله‌ی اول، خود را از تقابل با خویش رها می‌سازد، شاید مهم‌ترین موفقیت مدافعان حقوق زنان در چند دهه‌ی اخیر است كه پای تمام متفكران مهم دنیا خصوصاً متفكران پست‌مدرن را فراتر از نوع جنس‌شان به صف مبارزان علیه تبعیض باز می‌كند. نظرات "فوكو"، "لیوتار" و "بارت" و دیگر متفكران پست‌مدرن طی این دوره درمورد "تاریخ جنسیت" و نفس تبعیض و ناامنی كه در "جنسیت تاریخی" وجود دارد ختم به "علیه" تعریف و تقسیم‌های جنسیتی شده است‌. نگاه ایشان به مقوله‌ی برابری و رد ایده‌ای كه اقدام به فرهنگ‌سازی و نه فرهنگ‌خواهی- طلب مصادره‌ی فرهنگ معمول مذكر به‌نفع خود- می‌كند، موجب شده است كه مقولاتی مانند عملگری، ماهیت و خلاقیت عاطفی زنان به‌شكلی نو اقدام به خود‌یابی و حضور در عرصه‌های مختلف اجتماعی كند‌. اولین نتیجه‌ی چنین فضایی حل‌شدن مسأله‌ی ممنوعیت تن زنانه برای زنان است و البته شكستن سد اصرار بر همجنس‌گرایی به‌عنوان تنها راه غلبه بر اولویت مردانه در قبال تن كه پیش‌تر به‌صورت مختصر تحت‌عنوان "سامانه‌ی آگاهی سنتی زنان" از زن به آن اشاره شد. ‌ ‌
در این مرحله از تلاش‌های مدافعان حقوق زنان "پسا-فمینیسمی" مطرح شد كه در "موج سوم" مبارزه‌های برابری‌خواهانه؛ زنانگی را از مسأله‌ای خصوصی در حوزه‌ی "دانایی جنسی" مبدل به اندیشه‌ورزی -تحلیل و استدلال- عمومی در ارتباط با مسأله تبعیض نژادی، حاشیه‌نشین‌ها، مهاجران، كودكان و زنان كرد و در نهایت فمنیسم و شناخت زنانه را تا حدودی از حصار جنسیت رها ساخت.
البته در همین رابطه جریان‌های دیگری هم با تكیه بر "خلاقیت عاطفی" در آگاهی زنانه به آسیب‌شناسی تعریف‌های معطوف به جهان مردانه پرداخته‌اند. اهداف این گروه از مدافعان زنان با اهداف "فمینیسم ایدئولوژیك" مثلاً ماركسیستی۶ كه معطوف به مبنای صرفاً مادی انقیاد زنان است تفاوت دارد و براساس همین تمایز است كه این جریان به موج سوم فمینیسم مربوط می‌شود. ‌
"هلن سیكسو" فیلسوف حوزه‌ی مطالعات زنان یكی از كسانی است كه در جریان فوق با تكیه بر بررسی‌های فراتر از "تفاوت زنان" تاریخ سركوب را در تقابل با "خلاقیت زنانه"مورد بررسی قرار می‌دهد. او با تكیه بر "دیگری عاطفی" كه منجر به خلق هویتی جدید می‌شود سعی دارد "زبان نمادین مردانه" را در تعریف زنانگی وارونه‌كند و از این‌جهت عكس "تن" را از حبس جنسیت رها كرده و مسایل زنان را به حوزه‌های دیگر تعمیم ببخشد. ‌ ‌
او مبارزه‌ی زنان در راه احقاق حقوق خود را حركتی برای دفاع از شخصیت انسان‌ها فراتر از جنس، ملیت و نژاد ایشان می‌داند و اتفاقاً این نوع "دیگری" و تفاوت مد‌نظر سیكسو، ما را ترغیب به عدول از كیفیت دانایی عرفی می‌كند تا با گسستن از دانش مرتبط با آن، بیان و نحوی سیال را بسازیم كه منجر به طرح اندیشه‌ای "از آن خود ولی همراه با دیگران" برای زنان بشود. این روند می‌تواند فمینیست را از فرایندی معطوف به "رهبری و مسؤولیت" به جریانی عمیق از حضور مبدل‌كند كه با داشتن معرفتی فراتر از دو‌قطبی‌گری مذكر-مؤنث به دیگری رها و بدون محدودیت دست‌یابد. به‌این‌ترتیب اندیشه‌ورزی در رابطه با فمینیسم و دل‌مشغولی‌های انسانی آن در رفع تبعیض روشن می‌كند كه منظورِ چنین بودنی نمی‌تواند تنها تعویض و جابه‌جایی مسؤولیت مردانه و زنانه باشد.
● عبور از دانایی جنسی، اندیشه‌ورزی
تلاش‌های زنان زمانی نتیجه‌بخش خواهد بود كه دانستن خود را از دانایی جنسی، معطوف به جنس اندیشه‌ورزی كنند كه اولویتی انسانی و فراگیر را مد‌نظر دارد؛ یعنی پروسه‌ی عبور را مد‌نظر قرار دهند و این‌جاست كه ماهیت عمل ایشان از نفسی مبارزه‌طلب، پرخاش‌جو و درنهایت معامله‌گر در حوزه‌ی شخصی -زن- به‌سمت صورتی خواهان دگرگونی و رفع تبعیض در حوزه‌های عمومی می‌رود. حضوری كه تمام زوایای زیست انسانی بشر را در تلاش خود شریك می‌كند؛ و این جمله از "جورجیا اكیف" بر پیشانی كتاب "خشم زنان" كه "احساس می‌كنم ناشناخته‌هایی درمورد زنان وجود دارد كه تنها یك زن قادر به بیان آن‌هاست" معنای معامله‌گر خود را به‌نفع شناخت و پذیرشی عمومی‌تر در رابطه با مسأله‌ی زن از دست می‌دهد. درواقع یك مبادله اتفاق می‌افتد؛ مبادله‌ای كه مفهوم انسانی زنانگی با "فمینیسم انسانی" انجام داده است. ‌ ‌
این گذشتن از عملگری و واردشدن به حوزه‌های اندیشگی البته پیامد‌های مهم دیگری نیز به‌دنبال دارد. اگر در طول تاریخ، مسایل مربوط به تبعیض جنسی تفكر اتوپیایی/ آرمان‌شهر، خود را تنها در سایه‌ی توان "مذكر اندیشمند" تداعی‌كرده و به‌همین‌دلیل تعریف‌هایش در رابطه با پذیرفتن و بیگانگی تنها به‌واسطه‌ی مبادله‌ی "تحقیر جنس دیگر" معنا یافته است؛ امروز جنس دیگر با شكستن تعریف جنس و مشخص‌كردن ماهیت متناقض آن كه به‌واسطه‌ی طرحی اندیشه‌ورزانه از جایگاه و خاستگاه‌اش شكل گرفته است، چه در عرصه‌های عمومی-مشاركت اجتماعی و سیاسی- و چه در عرصه‌های خصوصی-خانواده و تولید مثل- موفق شده است ابتدا اولویت و تقدس تفكر اوتوپیایی/آرمان‌شهر در رابطه با نظام مردانه را دچار فرو‌پاشی كند و سپس با طرح "گفت‌وگو" معنای "جنس-دوم" را در رابطه با برابری عمومی مورد بازنگری‌های اساسی قرار دهد كه این موضوع به باز‌تعریف حوزه‌های زنانه-مردانه اندیشیدن یا مردانه -زنانه اندیشیدن ختم شده است.
به‌این‌ترتیب ما از دانایی جنسیتی عبور می‌كنیم و به‌صورتی از "دانایی‌ورزی" نزدیك می‌شویم كه نظام نشانه‌ای مردانه را در طرح معنا وانموده می‌كند تا رنج جنس دیگر بودن را با در‌نظر‌گرفتن تفاوت‌های ماهوی آن طی از نو تعریف‌كردن "دیگر‌بودن" در ساختاری سیال و باتوجه به بن‌مایه‌های انسانی به‌ما نشان دهد. ‌ ‌
"فرودست می‌تواند صحبت‌كند"۷‌ ‌و در همین راستا است كه این معنا با توجه به نگاه عمومی كه به متحول‌شدن طرح فرو‌دست‌بودن در تمام حوزه‌های انسانی-مسؤولیت- دارد، اول معنای فرودست را باتكیه بر معیارهای فرهنگ فراتر از "اسطوره‌ی عرف" برابر با فرادست قرار می‌دهد و سپس با دقت در فضای خالی ایجاد‌شده، موجودیت چنان اولویتی را از درون بی‌اعتبار می‌كند. به‌این‌ترتیب دیگر امتیازی‌بودن گفت‌وگو و مساوات‌خواهی -امتیاز زن‌بودن یا مرد‌بودن- بی‌معنا می‌شود و اندیشه‌ورزی -دانایی‌ورزی- به‌مثابه فرا‌عملگری خلاق در این رابطه معرفی می‌گردد.
داریوش معمار کارشناس روانشناسی، شاعر و نویسنده
منابع و پی‌نوشت‌ها:
۱. "من یک زنم، چرا شما نباشید." این جمله‌ی معروف که در شکل فمینیستی خود معطوف به بی‌ارزش جلوه‌دادن حضور مردانه است، می‌تواند به‌ما در جهت دقت در اولویت شناخت‌مان کمک‌کند. در‌واقع نوشته‌ی فوق تماماً به موقعیت‌هایی می‌پردازد که چنان عطفی را در شناخت زن به‌عنوان مرجع آگاهی نقد می‌کنند و در‌عوض خود را معطوف به شعار دوبوار -ما زن زاده نشدیم- هم نمی‌کند؛ بلکه در میان این دو دیدگاه به‌صورت سوم که گفت‌وگوی فراجنسیتی است می‌اندیشد که البته عدم پی‌گیری چنین وضعی ما را به‌سمت شرایطی می‌برد که در کتاب مشارکت سیاسی از "مهرانگیز کار" با عنوان تساوی در قانون-و عرف- تبعیض در عمل، به آن پرداخته شده است.‌
۲.‌ ‌مراجعه‌کنید به مقدمه‌ی کتاب "نمادهای اسطوره‌ای و روان‌شناسی"، شینودا بولن، ترجمه‌ی آذر یوسفی، چاپ سوم، ۱۳۸۴ انتشارات روشن‌گران.
۳.‌ ‌مراجعه شود به پی‌نوشت ۲
۴.‌ ‌مفهومی که از فرهنگ زن و زن فرهنگ‌ساز استنتاج می‌شود، یک دارایی اساسی است که درک آن تنها از طریق درک تفاوت تحلیل زنانگی براساس اسطوره‌ی زنانه در برابر زن اسطوره‌ستیز قابل‌فهم است. زن اسطوره‌ستیز در طرح مطالعات معطوف به جنسیت البته مغلوب نظامی پسا-مرد‌سالار نمی‌شود بلکه از آن به‌دلیل عبور پیشینی خود از نظام نمادین تعریف‌ها در رابطه با جنس مذکر و مؤنث می‌گذرد و این‌جاست که در مفهوم زن فرهنگ‌ساز تعریف‌ها پیش‌رونده هستند و این آینده است که فرهنگ را می‌سازد نه گذشته.
۵.‌ ‌مراجعه‌کنید به گفتار دوم از کتاب "زنان و حقوق برابر"، مبحث ورود فمینیسم به عرصه‌های بین‌المللی و کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان، ص۲۳، فریبا علاسوند، شورای فرهنگی اجتماعی زنان. البته در این کتاب نیز به‌سبب تلاش‌های نویسنده در جهت ارایه‌ی تبیینی ایدئولوژیک از زنانگی یا طرحی مبتنی بر ایدئولوژی و اندیشه‌ی اسلامی، ما با نوعی بدفهمی از جهت انسانی در رابطه با تحلیل زنانگی مواجه هستیم که در تحلیل و نقد کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان مشهود می‌شود؛ البته این آسیب در نگاه عده‌ی زیادی از مدافعان حقوق زنان در ایران که سعی دارند با توجیه اخلاقی به طرح وضع زنان بپردازند، وجود دارد. شرایطی که زنانگی را در برابر امر فروکاسته‌ی خود به مقابله‌ای وا می‌دارد که نتیجه‌ی آن تنها ایجاد زاویه‌ای سوم برای سرکوب زنان توسط اسطوره‌ی مردانه است.
۶.‌ ‌مراجعه‌کنید به پی‌نوشت ۵
۷.‌ ‌لشک کولاکفسکی مقاله‌ای در باب مسؤولیت دارد که طی آن ما را به عمق مسأله‌ی فرودست‌شدن و مسؤولیت فرادست روبه‌رو می‌کند. این مقاله هرچند مختصر اما به‌شکلی معنا‌دار گناه نیک و بدی چنین دریافتی را طرح‌کرده و فرض عجز و مقابله را در رابطه با آن پیش می‌کشد. "درس‌هایی کوچک در باب مقولات بزرگ"، لشک کولاکفسکی، دفتر دوم، ترجمه‌ی دکتر روشن وزیری، انتشارات طرح نو، ۱۳۷۹.
منبع : سایر منابع


همچنین مشاهده کنید